محبت و عاطفه
*سکوت سرد فاصله ها تنم را می لرزاند.
وقتی به نبودنت فکر می کنم...،
می سوزم به یاد روزهایی که...!
بودنت را نفهمیدم............!
جمعه 12/7/1387 - 22:23
شعر و قطعات ادبی
گفتی:غزل بگو.!.چه بگویم؟ مجال کو.!؟
شیرین ِ من،برای غزل شور و حال کو.!؟
پر می زند دلم به هوای غزل،ولی...!
گیرم هوای پر زدنم هست،بال کو.!؟
گیرم به فال نیک گیرم بهار را...
چشم و دلی برای تماشا و فال کو.!؟
تقویم چار فصل دلم را ورق زدم...،
آن برگهای سبز سرآغاز کو.!؟
رفتیم و پرسش دل ما بی جواب ماند.
حال ِسوال و حوصله ی قیل و قال کو.،؟
!.......سهراب سپهری.......!
جمعه 12/7/1387 - 22:10
محبت و عاطفه
*به چه می خندی تو...؟؟؟
به مفهوم غم انگیز جدایی...!!!
به چه چیز...؟؟؟
به شکست دل من یا پیروزی خویش...!!!؟؟
به چه می خندی تو...؟؟؟
به نگاهم که چه مستانه تو را باور کرد...؟
یا به افسونگری چشمانت...!...که مرا سوخت و خاکستر کرد.
به چه می خندی تو...؟؟؟
به دل ساده ی من میخندی.؟
که دگر تا به ابد نیز به فکر خود نیست.؟
!...خنده دار است،...بخند...! پنج شنبه 11/7/1387 - 22:57
رويا و خيال
*در جمع،خنده ای از سر اجبار...،
و.....
در اتاق،اندوهی به ناچار...
این داستان،تکراری نیست...؟.......!!!
پنج شنبه 11/7/1387 - 22:37
رويا و خيال
*تو خاموشی،خونه خاموشه.
شب آشفته،گل فراموشه.
بخواب که امشب،
پشت این روزن...
شب کمین کرده،
روبه روی من...
تب آلوده،تلخ و بی کوکب.
شب،شب ِ غربت...
شب همین امشب.......!
پنج شنبه 11/7/1387 - 22:31
محبت و عاطفه
*وقتی دل سپردگی ام را...،
با نیش خندی مهمان کردی...،
با خودم گفتم:
"خواهم ماند و خواهم زیست...
به احترام دلم..........!!***
پنج شنبه 11/7/1387 - 0:24
رويا و خيال
پس سومی که بود که گریه می کرد..،
ما که.،
فقط دو نفریم..................!!!.
!.......حسین پناهی.......!
پنج شنبه 11/7/1387 - 0:14
محبت و عاطفه
پنج شنبه 11/7/1387 - 0:4
رويا و خيال
چهارشنبه 10/7/1387 - 23:52
محبت و عاطفه
*محبوب من،اشکهایت را پاک کن.،.زیرا عشقی که چشمان ما را گشوده و ما را خادم خویش ساخته،بردباری و شکیبایی را نیز به ما ارزانی می دارد.
اشکهایت را پاک کن...
زیرا ما با عشق میثاق بسته ایم...
و برای همان عشق است که...،...رنج تلخی و درد جدایی را تاب می آوریم...........!
چهارشنبه 10/7/1387 - 23:26