• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
عضویت در خبرنامه
    • عبارت :
      تعداد درصفحه :
کد سوال : 7835
موضوع : گنجینه عمومی
پرسش : در بـعـضـى از اخـبار وارد شده كه آتش بر فرزندان حضرت زهرا حرام شده است حتى اگرآنها از مخالفين باشند ( البته بعضى از آنها كه ادعاى امامت كاذب كند از اين حكم استثناء شده است ) . آيا مسئله همينطور است .
پاسخ : برادر امام رضا ( عليه السلام ) كه نامش زيد و معروف به ( زيد النار ) بود برعليه مامون قيام كرد و شكست خورد و مامون او را دستگير كرد به امام رضا ( عليه السلام ) بخشيد و امام رضا به او فرمود كـه كـه مـنـظور پيامبر از اينكه آتش بر ذريه فاطمه حرام است اين است كه ذريه و فرزندان او كه صلب حسن و حسين و زينب ( عليهم السلام ) باشند به آتش نمى سوزند . و ادلـه قـطـعـى عـقلى نيز اين مسئله را تاييد مى كند و احاديثى نيز داريم كه خدابهشت را براى مطيعان و جهنم را براى نافرمانها خلق كرده است ( حال اين مخالف هر كس مى خواهد باشد ) . بـلـى شـفـاعـت و غـفـران مـسـئله اى جداگانه است و شامل حال همه دوستان فاطمه مى شود واختصاص به فرزندانش ندارد .
کد سوال : 7836
موضوع : گنجینه عمومی
پرسش : طـبـق عقيده ما , جامعه انسانيت لحظه اى از نماينده خدا و فرستادگان او خالى نخواهد شد پس چـگـونـه مـمكن است در ميان دوران حضرت مسيح و بعثت پيامبر اسلام كه حدود ششصد سال فاصله بود چنين فترتى وجود داشته باشد ؟
پاسخ : قرآن در اين باره مى گويد على فتره الرسل يعنى رسولانى در اين دوران نبودنداما هيچ مانعى نـدارد كـه اوصياى آنها وجود داشته باشند زيرا رسولان آنهايى بودندكه دست به تبليغات وسيع و دامـنـه دارى مـى زدنـد , مـردم را بـشارت و انذار مى دادندسكوت و خاموشى اجتماعات را درهم مـى شـكستند ولى اوصياى آنها همگى چنين ماموريتى نداشتند و حتى گاهى ممكن است آنها به خاطر يك سلسله عوامل اجتماعى در ميان مردم بطور پنهانى زندگى داشته باشند .
کد سوال : 7837
موضوع : گنجینه عمومی
پرسش : قـرآن خـطاب به پيامبر (ص ) مى فرمايد : پيش از تو هيچ انذار كننده اى براى آنها( اعراب معاصر پـيامبر(ص ) ) نيامده است چگونه قرآن اين سخن را مى گويد ; در حالى كه مى دانيم هرگز روى زمين از حجت الهى خالى نمى شود و اوصياى پيامبران در ميان اين قوم نيز بوده ا
پاسخ : مـنـظور فرستادن پيامبر صاحب كتاب و انذار كننده آشكار است چرا كه ميان عصر حضرت مسيح (ع ) و ظـهـور پـيـامـبـر اسلام (ص ) قرنها طول كشيد و پيامبر اولواالعزمى نيامد وهمين موضوع بهانه اى به دست ملحدان و مفسدان داد .
کد سوال : 7838
موضوع : گنجینه عمومی
پرسش : در آيـه سـوم سـوره سجده درباره هدف نزول قرآن مى خوانيم : لتنذر قوما ما اتيهم من نذير من قبلك ; هدف اين بوده كه گروهى را انذار كنى كه پيش از تو هيچ انذاركننده اى براى آنها نيامده اسـت در حـالـى كه مى دانيم هرگز زمين از حجت الهى خالى نمى ماند , و در هر
پاسخ : مـنـظـور از نـذيـر در آيه مزبور پيامبر بزرگ است كه دعوت خود را آشكارا و توام بامعجزات و در مـحيطى وسيع و گسترده آشكار سازد و مى دانيم چنين انذار كننده اى درجزيره عربستان و در ميان قبائل مكه قيام نكرده بود .
کد سوال : 7839
موضوع : گنجینه عمومی
پرسش : در قرآن آمده است كه خداوند به فحشاء و بدى امر نمى كند : قل ان اللّه لا يامربالفحشاء ( اعراف / 28 ) در حـاليكه در آيه 16 سوره اسرى مى گويد خداوند به فحشاء امر مى كند 000 امرنا مترفيها ففسقوا فيها آيا اين دو آيه با يكديگرناسازگار نيستند ؟
پاسخ : همانگونه كه قرآن مى فرمايد خداوند سبحان به فشحاء امر نمى كند . عـقـل نـيـز گـواه اين مطلب است چرا كه امر به فحشاء از روى جهل است يا شهوت يا ضعف , در حاليكه خداوند بزرگ عالم , قادر و خير محض است . از اين رو معناى امر در آيه يااين است كه ما به مردم آن قريه امر به طاعت كرديم اما آنها معصيت كردند . يـامـراد ايـن اسـت كه خداوند نعمت هاى خود را بر آنها افزونى كرد و همين امر سبب شدكه آنان بيشتر طغيان كنند تا اطاعت نمايند .
کد سوال : 7840
موضوع : گنجینه عمومی
پرسش : مـى گويند تمام فعاليتهاى انسان به منظور بدست آوردن يك رشته منافع مادى و روحى و يا دفع ضـرر از نـاحـيـه جسم و روان صورت مى گيرد , حتى آن رشته از كارهاى انسانى مانند كمك به بينوايان و تربيت فرزندان كه جنبه عاطفى و نوعدوستى دارد , باز ازاين اصل مستثنا ني
پاسخ : ايـن پـرسش را مى توان از دو راه پاسخ داد :1 - مقصود از ايثار و فداكارى اين است كه انسان كـارى را بـدون چـشـم داشت و انتظار عوض از فرد يا جامعه انجام دهد , در برابر آن كارى كه جنبه معامله و معاوضه دارد و شخص به منظور كسب منافع مادى زير بار عمل مى رود . فـرض كـنيد مردى است كه از مشاهده مناظر رقتبار بينوايان و يتيمان , سخت رنج مى برد و يا از كمك به اين گروه خوشحال و شادمان مى گردد , هرگاه همين فرد بدون ريا و تظاهر , قسمتى از زندگى خود را كه از آن نيز بى نياز نباشد در اختيار اين گروه بگذارد , در اين موقع اين عمل را ايـثار و از خودگذشتگى مى نامند درست است كه اين كار او را از ضربات شكننده وجدان آزاد مـى سـازد و بـه زنـدگـى او نشاط وشادى مى بخشد , اما چون او در اين كار محرك مادى و سود دنـيـوى نـدارد و حـس مقابله و معاوضه او را بر اين كار وادار نساخته است , از اين نظر يك چنين كارى از نظرعقل و شرع , عملى شايسته و يك نوع فداكارى شمرده مى شود . بـه عـبـارت ديگر : در قضاوت و داورى خود كه آيا كدام عمل ايثار و از خودگذشتگى است , بايد انگيزه ها را در نظر گرفت . كـارهاى عاطفى و انسانى كه گاهى ازآن به ايثار و از خود گذشتگى و جانبازى تعبير مى آورند , فعاليتهايى است كه در آن حساب و كتابى مطرح نباشد و شخص هنگام عمل , هيچ نوع سود مادى را در نظر نگيرد وانگيزه هاى كار در درون او نهفته و در اعماق قلب او لانه گزيند و بدون تشويق وتقدير , بدون تظاهر و ريا , بدون انتظار نفع و سود از فردى يا جامعه اى , آن راانجام مى دهد . ولى هرگاه در انجام عمل , محاسبات مادى ناديده گرفته نشود و محرك وى براى عمل ,انتظار عـوض مـادى از فردى يا اجتماعى باشد , در اين صورت بايد اين عمل را يك نوع معامله و معاوضه ناميد و شخص را يك فرد معامله گر شمرد . 2 - عـشـق بـه چـيـزى و يـا به كسى گاهى به جايى مى رسد كه انسان غير آن چيز و يا آن كس را فـراموش مى كند و خويشتن را به دست فراموشى مى سپارد و كسى كه خويشتن رافراموش كند , مـنـافـع خـويش را نيز فراموش خواهد كرد ; در اينجاست كه غير از محبوب و يا مقصد , چيزى را نـمـى بـيـنـد و جـز هـدف مـقدسش , چيزى را نمى شناسد و جز به منافع محبوب خود به چيزى نمى انديشد و قانون تجارت و مبادله را كه در حال عادى صورت مى گيرد و در برابر از دست دادن چـيـزى , چـيز ديگرى را به دست مى آورد بكلى رهامى كند و كنار مى گذارد و مرحله فداكارى و ايـثـار و از خودگذشتگى در راه هدف به جايى مى رسد كه خدمت به محبوب كه عالى ترين لذت روحى شمرده مى شود و به جسم و جان او آرامش مى بخشد نيز به دست فراموشى سپرده مى شود ; زيـرا اساسا در اين حالت خودرا نمى بيند و نمى شناسد تا چه رسد به لذات مادى و معنوى خود و اين همان چيزى است كه گاهى از آن به مرحله فنا تعبير مى شود . بـسـيـارى از پيشوايان بزرگ ما در برابر ذات خداوند چنين حالى را داشتند و همين موضوع سبب مى شد كه او را به خاطر ذات پاكش بپرستند و به خاطر ذاتش كه عين كمال و جمال است , عشق بورزند و او را براى خودش بخواهند و در راه او براى خودش جانبازى و فداكارى كنند . شايد حديثى كه از امام اميرمومنان على عليه السلام در مورد عبادت نقل شده است اشاره به همين حـقـيـقت باشد , آنجا كه مى فرمايد : ما عبدتك خوفا من نارك و لاطمعا من جنتك بل وجدتك اهلا للعباده ; بار الها من تو را به منظور ترس از آتش و يا چشم طمع در بهشتت نمى پرستم , بلكه انـگـيزه من براى پرستش تو , اين است كه تو را شايسته عبادت يافتم نمونه آن , نيايش ها و راز و نـيـاز و مـنـاجـاتهاى خود على عليه السلام است ; زيرا اودر آن حالى كه آنچنان غرق جمال حق و كـمـال بـى مـثال خدا مى شد كه به بيرون كشيدن پيكان تير از پاى خويش توجهى پيدا نمى كرد ; چـنـيـن كسى در حالت انجام عمل و پرستش خداوند , نمى تواند به سود و ضرر خويش بينديشد ; زيرا هر چه مى بيند خدا مى بيند وهر چه مى كند به خاطر او انجام مى دهد , نه به خاطر خويشتن .
کد سوال : 7841
موضوع : گنجینه عمومی
پرسش : چـرا پـيـامبر دو روز قبل از وفاتش لشكرى را آماده كرد و در آن سرشناسان ازمهاجرين و انصار را بسيج فرمود و دستور داد به طرف موته در فلسطين رهسپارگردند ؟
پاسخ : وقـتـى پـيـامبر فهميد كه قريش توطئه اى دارند و با هم قرارداد بسته اند كه پس ازاو , پيمانش را بـشـكنند و على را از خلافت دور نگهدارند , آنان را بسيج كرد تا ازمدينه دور شوند و وقت وفاتش حضور نداشته باشند و باز نگردند مگر پس از اينكه امر خلافت تمام شده باشد و ديگر توانائى اجراى تـوطئه شان را نداشته باشند و ازاين رو على ( عليه السلام ) را ضمن آن سپاهى كه شخصيت هاى مـهـاجـر و انـصـار در آن بـودنـد از قبيل ابوبكر , عمر , عثمان و عبداللّه بن عوف قرار نداد و اصلا هـيـچ تفسير پذيرفته شده اى جز اين براى سپاه اسامه نمى توان تصور كرد زيرا بدور ازمصلحت بود كه پيامبر پايتخت خلافت را دو روز قبل از وفاتش از ارتش و نيرو خالى كند .
کد سوال : 7842
موضوع : گنجینه عمومی
پرسش : قرآن در آيه 68 سوره انعام خطاب به پيامبر اسلام مى گويد : اگر شيطان تو را به فراموشى افكند , بـه محض توجه پيدا كردن با جمعيت ستمگر منشين مگر ممكن است برپيامبر مسلط گردد و باعث فراموشى او شود ؟
پاسخ : گـرچـه در آيه روى سخن به پيامبر است اما در حقيقت منظور پيروان او هستند كه اگرگرفتار فـراموشكارى شدند و در جلسات آميخته به گناه كفار شركت كردند به محض اينكه متوجه شوند بـايد از آنجا برخيزند و بيرون روند و نظير اين بحث درگفتگوهاى روزانه ما و در ادبيات زبانهاى مـخـتـلـف ديده مى شود كه انسان روى سخن رابه كسى مى كند اما هدفش اين است كه ديگران بشنوند .
کد سوال : 7843
موضوع : گنجینه عمومی
پرسش : قـرآن در مـورد مـوسـى مـى گـويد : نسيا حوتهما ماهى شان را فراموش كردند مگرپيامبرى همچون موسى ممكن است گرفتار فراموشى شود آيا نسيان براى انبياء امكان دارد ؟
پاسخ : صـدور چـنـيـن نـسيانى از پيامبران بعيد نيست زيرا مانعى ندارد در مسائلى كه هيچ ارتباطى به اسـاس دعـوت نـبوت و احكام الهى و امور تبليغى نداشته باشد يعنى درمسائل عادى در زندگى روزمره گرفتار نسيان شود اين نه از يك پيامبر بعيد است ونه با مقام عصمت منافات دارد .
کد سوال : 7844
موضوع : گنجینه عمومی
پرسش : مسيحيان مى گويند : اگر ما مسيح را ابن اللّه مى گوييم درست مانند آن است كه شمامسلمانان بـه امـام حـسـين (ع ) ثاراللّه و ابن ثاره ( خون خدا و فرزند خون خدا )مى گوييد و يا در پاره اى از موارد به على (ع ) يداللّه اطلاق شده است ؟
پاسخ : اين اشتباه بزرگى است كه بعضى ثار را به خون معنى كرده اند زيرا ثار به معنى خونبهاست و در لغت عرب به خون دم اطلاق مى شود . بنابراين ثاراللّه يعنى اى كسى كه خونبهاى تو متعلق به خداست و او خونبهاى تو را مى گيرد , يعنى تـو مـتـعـلق به يك خانواده نيستى كه خونبهاى تو را رئيس خانواده بگيرد و نيز تعلق به يك قبيله نـيـسـتـى كه خونبهاى تو را رئيس قبيله بگيرد تو متعلق به جهان انسانيت وبشريت مى باشى , تو مـتعلق به عالم هستى و ذات پاك خدايى بنابراين خونبهاى تو رااو بايد بگيرد و همچنين تو فرزند على بن ابى طالب هستى كه شهيد راه خدا بود وخونبهاى او را نيز خدا بايد بگيرد . ثـانـيـا اگـر در عبارتى در مورد مردان خداتعبير مثلا به يد اللّه شود قطعا يكنوع تشبيه و كنايه و مـجـاز اسـت ولى آيا هيچ مسيحى واقعى حاضر است ابن اللّه بودن را يكنوع مجاز و كنايه بداند ؟ مـسـلمانيست زيرا منابع اصيل مسيحيت ابن را به عنوان فرزند واقعى مى شمرند و مى گوينداين مـخـصـوص مـسيح است نه غير او و اينكه در بعضى از نوشته هاى سطحى تبليغاتى مسيحى ديده مى شود كه ابن اللّه را بصورت كنايه و تشبيه گرفته اند بيشتر جنبه عوام فريبى دارد .