• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
عضویت در خبرنامه
    • عبارت :
      تعداد درصفحه :
کد سوال : 7824
موضوع : گنجینه عمومی
پرسش : معروف است كه دهه اول ماه ربيع ايام شادى حضرت زهرا ( عليهاالسلام ) بوده ومى باشد و اين در حالى است كه عمر روز 26 ذى الحجه ضربه خورد و روز 29 همان ماه مرد و اين تاريخ بعد از وفات حضرت زهرا مى باشد پس چگونه او شاد شده است .
پاسخ : از قـديـم الايـام شـيـعـه ايـن ايـام را ايـام شادى و سرور مى دانسته , و سيد ابن طاووس در اقبال مـى فرمايد كه اين شادى بخاطر آن است كه روز نهم ربيع را روز مرگ عمرمى دانند و اين گرفته شده از روايت ضعيفى است , كه صدوق نقل كرده است . و لـكـن حـقـيـقـت امر اين است كه شادى شيعه شايد به اين جهت باشد كه امام حسن عسكرى ( عـليه السلام ) روز هشتم ربيع الاول از دنيا رفته و روز نهم اولين روز امامت حجه بن الحسن امام عصر ( عليه السلام ) مى باشد و علت سرور و شادى مسلمين از اين جهت است كه چنين روز را عيد مـى گـيـرنـد و چـنـيـن هم سزاوار است و اما اينكه چنين روزى روز قتل عمر باشد در غايت بعد مى باشد . و احـتـمال ديگرى كه مى توان بيان داشت اينكه سبب سرور آنحضرت اين است كه روز نهم و دهم ربـيـع الاول روز ازدواج پيامبر با حضرت خديجه بوده است و حضرت زهرا هر سال چنين روزى را گرامى داشته و شيعيان هم به پيروى از او در آن ايام شادى مى كننداگر چه علت شادى نزد آنها مجهول است . اين نكته قابل ذكر است كه معنى شادى و سرور اين نيست كه اعمال سبك و غير شرعى و جسارت آمـيـز انجام دهند كه گناه و معصيت كبيره است و موجب ناراحتى حضرت زهرامى باشد و آزار و اذيت مومنين به حكم محاربه با خدا مى باشد .
کد سوال : 7825
موضوع : گنجینه عمومی
پرسش : خـداونـد تـبارك و تعالى در قرآن مى فرمايد كه حضرت آدم و نوح و آل ابراهيم و آل عمران را بر هـمـه جهانيان برگزيد ان اللّه اصطفى آدم و نوحا و آل ابراهيم و آل عمران على العالمين ( آل عمران / 33 ) . هـمـچـنـيـن در مورد حضرت مريم عليهاالسلام مى فرمايد : 00
پاسخ : فعل اصطفى در قرآن به دو صورت به كار رفته است . در يـك صـورت بـا عـلـى بكار رفته ,مانند آيه مذكور در پرسش , كه در اين معنا يعنى آن كس يا كسانى كه برگزيده شده اند داراى خصوصيتى بوده اند كه خداوند از جهت آن خصوصيت آنها را بر ديگران بخشيده است . به بيان ديگر , از ميان انسانها تنها آنها بوده اند كه داراى چنين خصوصياتى بوده اند . مـثـلا حضرت مريم عليهاالسلام تنها زنى است كه بدون آنكه شوهركرده باشد , فرزند بدنيا آورده است و در اين جهت خداوند او را از ميان زنان برگزيده است . حضرت آدم عليه السلام اولين مخلوق , اولين پيامبر و اولين كسى است كه توبه كرده است . حضرت نوح اولين پيامبر صاحب كتاب و شريعت است . آل ابراهيم همان افراد طيب و پاك از فرزندان او هستند مانند اسحاق , و اسماعيل و فرزندان او كه برترين آنها حضرت محمد (ص ) است كه به آنها عصمت و كتاب و حكمت و ملك عظيم داده شده است .
کد سوال : 7826
موضوع : گنجینه عمومی
پرسش : در بـعـضـى از اخـبار وارد شده كه آتش بر فرزندان حضرت زهرا حرام شده است حتى اگرآنها از مخالفين باشند ( البته بعضى از آنها كه ادعاى امامت كاذب كند از اين حكم استثناء شده است ) . آيا مسئله همينطور است .
پاسخ : برادر امام رضا ( عليه السلام ) كه نامش زيد و معروف به ( زيد النار ) بود برعليه مامون قيام كرد و شكست خورد و مامون او را دستگير كرد به امام رضا ( عليه السلام ) بخشيد و امام رضا به او فرمود كـه كـه مـنـظور پيامبر از اينكه آتش بر ذريه فاطمه حرام است اين است كه ذريه و فرزندان او كه صلب حسن و حسين و زينب ( عليهم السلام ) باشند به آتش نمى سوزند . و ادلـه قـطـعـى عـقلى نيز اين مسئله را تاييد مى كند و احاديثى نيز داريم كه خدابهشت را براى مطيعان و جهنم را براى نافرمانها خلق كرده است ( حال اين مخالف هر كس مى خواهد باشد ) . بـلـى شـفـاعـت و غـفـران مـسـئله اى جداگانه است و شامل حال همه دوستان فاطمه مى شود واختصاص به فرزندانش ندارد .
کد سوال : 7827
موضوع : گنجینه عمومی
پرسش : آيا مراد از فتح در قرآن همواره فتح مكه است ؟
پاسخ : خير , گرچه اكثر موارد فتح مكه مراد است اما در برخى موارد چنين نيست . مـثـلا و يقولون متى هذا الفتح ان كنتم صادقين , قل يوم الفتح لا ينفع الذين كفرواايمانهم و لا هم ينظرون 000 ( سجده / 30 ) . هـمـانطور كه روشن است خداوند دراين آيه فتح را چنين توصيف مى كند كه ايمان به هنگام اين فتح براى كسانى كه قبل از آن كافر بوده اند , فايده ندارد و نيز كفار منتظر اين فتح بوده اند . از اين رو اين فتح بر هيچ يك از فتوحات مسلمانان منطبق نمى شود .
کد سوال : 7828
موضوع : گنجینه عمومی
پرسش : چرا مراجع تقليد در بعضى مسائل با هم اختلاف دارند ؟
پاسخ : اولا بـايـد تـوجه داشت كه مجتهدين و مراجع تقليد در كليات مسائل دينى با هم اختلاف ندارند , مـثـلا هـمـه نـماز , روزه , حج و غيره را واجب مى دانند دروغ , خيانت ,دزدى و غيره را هم حرام مـى شـمـارنـد , تـنـها اختلاف آنها در برخى از مسائل جزئى است كه آنهم در عمل مردم اختلاف مـحسوسى ايجاد نمى كند , چنانكه ملاحظه مى كنيد در يك نماز جماعت چند هزار نفرى , با آنكه نـمـازگـزاران از اشـخاص متعددى تقليد مى كنندولى همه يكنواخت نماز مى خوانند و اختلاف فـتاوى صورت جماعت و وحدت آنانرا از بين نمى برد , همچنين در ساير موارد مانند حج ملاحظه مى كنيد كه مثلا صد هزار شيعه به حج خانه خدا مى روند , و اختلاف فتواى مراجع تقليد هيچگونه نـاراحـتـى و زحـمـتـى براى آنان پيش نمى آورد , و همه تقريبا به يك صورت اعمال حج را به جا مى آوردند . ثـانـيـا در مسائل نظرى هر رشته يى , بالاخره متخصصين آن در يك سلسله از مسائل اختلاف نظر پـيدا مى كنند , و اينطور نيست كه مثلا تمام پزشكان يا شيمى دانها درتمام مسائل آن رشته توافق راى داشته باشند تا بر متخصصين علوم اسلامى اشكال شودكه چرا با هم توافق نظر ندارند . در كميسيونهاى پزشكى غالبا اختلاف نظريه پيش مى آيد , كه حتى با بحث و گفتگو ومشاوره هم نمى توانند اختلاف نظر را حل نمايند . در مـجـامـع ادبـى هـمـاره و هـمـه جا توافق نظر نيست , و گاهى در باره معناى يك شعرآراء و نظريه هاى مختلفى ابراز مى شود , مثلا سعدى مى گويد :از در بخشندگى و بنده نوازى مرغ هوا را نصيب ماهى درياوقتى اين شعر را به يك مجمع ادبى عرضه مى كنيم يكى مى گويد منظور آن است كه خدااز راه لطف , بعضى از پرندگانرا نصيب بعضى از ماهيان ( ماهى سفره كه خود رابراى صيد پرندگان روى آب پهن مى كند ) نموده است ديگرى مى گويد مقصود آن است كه خدا از راه لطف هوا را نصيب پرندگان , دريا را نصيب ماهيان كرده است . سومى مى گويد : معناى شعر اين است كه خدا از راه لطف , آذوقه مرغ هوا را ماهيان دريا قرار داده است . و ممكن است شخص چهارمى بگويد : معناى شعر هيچكدام ازمعانى ياد شده نيست , بلكه مقصود آن اسـت كـه خداوند از راه لطف و بنده پرورى ,پرندگان و ماهيان و خلاصه گوشت حيوانات را غذاى انسان قرار داده است . اسـاس ايـن اخـتـلاف در ايـن اسـت كه هر شخصى فكر و ذوقى مخصوص به خود دارد كه وقتى بـه شـواهـد و قـرائن و مـقدمات مطلب مراجعه مى كند يكطرف از احتمالات را ترجيح مى دهد , واصولا توافق صاحبنظران در مسائلى كه احتمالات زيادى دارد خيلى كمتر اتفاق مى افتد . مطلب سومى كه تذكر آن لازم است اين است كه : در زمان رسول اكرم و ائمه اطهارعليهم السلام , در مـيـان شاگردان و اصحاب آنان اختلافى كه ( محسوس باشد ) وجودنداشت , زيرا هر وقت در تفسير آيات شبهه يى به نظر مى رسيد , و يا در درستى ونادرستى حديث و معناى آن در مى ماندند , از خـود پـيـامبر (ص ) يا امام (ع ) توضيح مى خواستند , و در نتيجه نقاط باريك و مبهم براى آنها روشـن مـى شـد و اخـتـلافـى پيش نمى آمد , ولى مجتهدين و مراجع تقليد كه پس از غيبت امام دوازدهـم ( عـج )آمـده انـد , چـون دسـترسى به امام ندارند بايد تنها از مدارك و ماخذ اسلامى , يـعـنى قرآن و روايات , احكام الهى و وظايف دينى مردم را استنباط نمايند , و در اين صورت , اگر آيات قرآن و روايات همه جا روشن بود اختلاف نظر پيش نمى آمد , ولى چون قسمتى از آيات قرآن و روايـات از نـظـر مفردات و يا تركيب و جمله بندى طورى است كه در معناى آن احتمالاتى داده مى شود , لذا گاهى اتفاق مى افتد كه هر يك از دو ياسه مجتهد احتمالى بنظرشان صحيح مى آيد كه به نظر ديگرى صحيح نيست , و در نتيجه اختلافات جزئى در فتاوى پيدا مى شود . عـلاوه بـر ايـن در زمـان ائمـه (ع ) , يا نزديك به عصر آنان , كمتر احتياج به سندروايت و شناخت راويان احاديث بود , زيرا احكام را يا از خود امام مى پرسيدند ,و يا راوى حديث را به علت قرب زمان مـى شـنـاخـتند , ولى در زمانهاى بعد كه روايات باواسطه هاى بسيار نقل مى شود , بايد كسى كه مى خواهد طبق روايتى فتوا دهد راويان آن روايت را بشناسد , و به معتبر بودن سند آن پى ببرد , و خود اين موضوع يعنى تحقيق در سند روايت باز باعث مى شود كه گاهگاهى يك روايت به نظر يك مـجـتـهـد صـحـيح ومعتبر و به نظر ديگرى روايتى بى اساس باشد , و در نتيجه موجب بعضى از اختلافات در فتوا گردد . عـلاوه بـر ايـن چـون ائمـه اطـهار عليهم السلام , و طبقه اول راويان احاديث , در زمانى زندگى مى كردند كه حكومت و قدرت در دست مخالفين شيعه بود لذا نمى توانستند همه جااحكام واقعى الـهى را بدون پرده بيان كنند , و به اصطلاح رعايت تقيه مى كردند , وهمين موضوع موجب شده كه قسمتى از روايات با هم موافقت نداشته باشد , و يكى ازكارهاى مجتهدين اين است كه اينگونه اخـبـار را كه به نظر بدوى و نخست متنافى هستند با هم جمع كنند و در نتيجه آنانرا ماخذ فتواى خود قرار دهند , و در همين موضوع يعنى جمع بين روايات , و وفق دادن يك روايت با روايات ديگر گاهى اختلاف نظر پيش مى آيد كه موجب اختلاف در فتوا مى گردد . مـطلب ديگر كه آن نيز گاهى موجب اختلاف فتوى مى شود آن است كه موضوع برخى از احكام و چـگونگى و خصوصيات آن در زمان ائمه (ع ) روشن بوده , ولى در زمانهاى بعد چون آن موضوع از بين رفته است منشا اختلاف نظر شده است . مـثـلا در روايـت مـربوط به احكام نماز وارد شده است كه در حال نماز اگر بر بدن يا لباس انسان خـونـى باشد كه مقدارآن كمتر از ( درهم ) باشد اشكالى ندارد , در زمانيكه اين روايت صادر شده اسـت ,درهم در ميان مردم معمول بوده و همه اندازه آنرا مى دانستند , ولى در زمانهاى بعد در اثر بـى اطلاعى از وضع درهم آنروز اقوالى به وجود آمده است :1 - درهم مساوى است با گودى كف دست . 2 - درهم مساوى است با بند سر انگشت ابهام . 3 - درهم مساوى است با بند سرانگشت وسطى . 4 - درهم مساوى است با بند سر انگشت سبابه . اين بود قسمتى از مطالبيكه موجب اختلاف فتواى مراجع تقليد مى گردد . از مـطـالـب فـوق چـنـيـن نـتـيـجه مى گيريم كه اختلاف نظر فقها و مجتهدين بر اساس يك سـلـسـلـه مطالب علمى و تحقيقى است , و هوى و هوس و اغراض شخصى اصلا مطرح نيست , و اگـرخـداى نـخـواسـتـه مـجـتهدى در فتوا دچار هوى و هوس گردد , چنين مجتهدى از نظر اسلام واجد شرايط فتوى نيست و مردم نمى توانند از او تقليد كنند . بـنابراين , اين اشكال يا سئوال كه چرا مراجع تقليد با هم در بعضى از مسائل اختلاف دارند وجهى ندارد , زيرا اولا اين قبيل اختلاف نظرها در تمام رشته هاى تخصصى وجود دارد و مخصوص رشته فقه اسلامى نيست , و ثانيا موضوعى كاملا طبيعى و عادى است . 4 - پـرسش ديگرى كه احيانا مطرح مى شود اين است كه چرا فقها شوراى فتوا تشكيل نمى دهند ؟ مـگـر شـور و تبادل نظر اختلاف را حل نمى كند ؟ در پاسخ بايد به مطالب ذيل توجه كرد :اولا بايد دانـسـت كـه مـجـتـهـدين فتاواى خود را پس از تحقيق و بررسيهاى لازم و مطالعه و شور صادر مـى كـنـنـد , و در اين راه كتابهاى فقهى را كه شامل تمام نظريه هاى موجوددر يك مساله است , خـوب بـا دقت مطالعه مى كنند , و در جلسات درس تمام نظريه ها راطرح نموده و در اطراف آن بـحـث مـى كـنـنـد , تا بالاخره يكى از نظريه ها را ترجيح مى دهند , حتى آقايان مراجع تقليد نوعا جـلسات استفتاء دارند كه سوالات مقلدين درآن جلسات ملاحظه و در اطراف آن بحث و گفتگو مـى شـود , و پـس از رسـيدگى كامل ومشاوره هاى علمى , نظريه نهائى در جواب سئوال نوشته مى شود , ولى در عين حال بايدتوجه داشت كه اين شور و مذاكره ها گرچه فوايد زيادى دارد و در بسيارى از مواردهم تا اندازه يى اختلاف نظر را برطرف مى كند . اما بالاخره نمى تواند اختلاف نظر راصد در صد برطرف نمايد , زيرا همانطور كه در بالا گفته شد در تـمـام شـوراهـاى عـلـمـى گاهگاهى اختلاف نظر به حال خود باقى مى ماند و شور و مشاوره نمى تواند آنرا ازميان بردارد .
کد سوال : 7829
موضوع : گنجینه عمومی
پرسش : چه ارتباطى ميان ترك انفاق و فحشاء است و حال آنكه انفاق يك عمل مستحب است ؟و اگر ترك آن باعث فشحاء مى شود بايد واجب مى شد ؟
پاسخ : اگر فحشاء به معنى بخل باشد ارتباط آن از اين جهت است كه ترك انفاق و بخششهاى مالى , آرام آرام صـفت بخل را كه از بدترين صفات است در انسان ايجاد مى كند و اگرفحشاء به معنى مطلق گناه يا گناه جنس باشد باز ارتباط آن با ترك انفاق بر كسى پوشيده نيست زيرا سرچشمه بسيارى از گـنـاهـان , و بـى عـفتيها و خود فروشيها , فقر وتهيدستى است علاوه بر همه اينها , انفاق يك سلسله آثار و بركات معنوى دارد كه جاى انكار نيست .
کد سوال : 7831
موضوع : گنجینه عمومی
پرسش : منشا اين عقيده كه مسيحيان و يهوديان قائل هستند خداوند داراى فرزند مى باشدچيست ؟
پاسخ : اين سخن كه خداوند فرزندى دارد بدون شك زاييده افكار ناتوان انسانهايى است كه خدا را در همه چيز با وجود محدود خودشان مقايسه مى كردند انسان به دلائل مختلفى نياز به وجود فرزند دارد : از يكسو عمرش محدود است و براى ادامه نسل تولد فرزندلازم است از سوى ديگر قدرت او محدود اسـت نـيـاز به معاونى دارد كه در كارها به اوكمك كند بديهى است هيچ يك از اين امور در مورد خـداونـدى كـه آفـريننده عالم هستى و قادر بر همه چيز و ازلى و ابدى است مفهوم ندارد بعلاوه داشتن فرزند لازمه اش جسم بودن است كه خدا از آن نيز منزه است .
کد سوال : 7832
موضوع : گنجینه عمومی
پرسش : در حاليكه ثروت و فرزند از بهترين چيزهاست چگونه است كه خداوند متعال در قرآن آنها را موجب بلا و ناراحتى مى داند ؟
پاسخ : پاسخ اين پرسش به طور اختصار اين است كه شادى و غم و رفاه و عذاب انسان دائرمدار سعادت و شقاوت اوست . انسان هاى مادى كه تنها به سعادت دنيايى خودمى انديشند هر چيزى را كه سبب اين سعادت شود يعنى سبب لذت دنيايى شود , نيكوشمرده و هر چيزى را كه سبب رنج دنيايى شود , بد مى دانند . اما از نظر قرآن كريم , انسان موجودى است كه داراى دو بعد است يعنى روح و جسم . و آنـچـه اصـالـت دارد و سـعـادت واقـعى انسان است آن است كه براى روح او كه باقى است و فنا ناپذيرسعادت باشد , گرچه براى جسم و دنياى او زيان بار و رنج آور باشد . البته كارهايى كه هم سعادت آخرت و هم دنياى انسان در آن است نيز مورد تاييداند . اماهر چيزى كه صرفا به سود دنيا و لذت جسمانى باشد و براى آخرت و روح انسان زيان آور , از ديد قـرآن مـذمـوم بـه حساب مى آيد . از اين رو در مورد ثروت و فرزند نيزبايد گفت كه اگر موچب سـعـادت آخـرت و روح انسان شوند گرچه لذت دنيائى نيزداشته باسند ممدوح هستند و در غير اينصورت مذموم مى باشند .
کد سوال : 7833
موضوع : گنجینه عمومی
پرسش : در بـعـضـى از اخـبار وارد شده كه آتش بر فرزندان حضرت زهرا حرام شده است حتى اگرآنها از مخالفين باشند ( البته بعضى از آنها كه ادعاى امامت كاذب كند از اين حكم استثناء شده است ) . آيا مسئله همينطور است .
پاسخ : برادر امام رضا ( عليه السلام ) كه نامش زيد و معروف به ( زيد النار ) بود برعليه مامون قيام كرد و شكست خورد و مامون او را دستگير كرد به امام رضا ( عليه السلام ) بخشيد و امام رضا به او فرمود كـه كـه مـنـظور پيامبر از اينكه آتش بر ذريه فاطمه حرام است اين است كه ذريه و فرزندان او كه صلب حسن و حسين و زينب ( عليهم السلام ) باشند به آتش نمى سوزند . و ادلـه قـطـعـى عـقلى نيز اين مسئله را تاييد مى كند و احاديثى نيز داريم كه خدابهشت را براى مطيعان و جهنم را براى نافرمانها خلق كرده است ( حال اين مخالف هر كس مى خواهد باشد ) . بـلـى شـفـاعـت و غـفـران مـسـئله اى جداگانه است و شامل حال همه دوستان فاطمه مى شود واختصاص به فرزندانش ندارد .
کد سوال : 7834
موضوع : گنجینه عمومی
پرسش : خـداونـد تـبارك و تعالى در قرآن مى فرمايد كه حضرت آدم و نوح و آل ابراهيم و آل عمران را بر هـمـه جهانيان برگزيد ان اللّه اصطفى آدم و نوحا و آل ابراهيم و آل عمران على العالمين ( آل عمران / 33 ) . هـمـچـنـيـن در مورد حضرت مريم عليهاالسلام مى فرمايد : 00
پاسخ : فعل اصطفى در قرآن به دو صورت به كار رفته است . در يـك صـورت بـا عـلـى بكار رفته ,مانند آيه مذكور در پرسش , كه در اين معنا يعنى آن كس يا كسانى كه برگزيده شده اند داراى خصوصيتى بوده اند كه خداوند از جهت آن خصوصيت آنها را بر ديگران بخشيده است . به بيان ديگر , از ميان انسانها تنها آنها بوده اند كه داراى چنين خصوصياتى بوده اند . مـثـلا حضرت مريم عليهاالسلام تنها زنى است كه بدون آنكه شوهركرده باشد , فرزند بدنيا آورده است و در اين جهت خداوند او را از ميان زنان برگزيده است . حضرت آدم عليه السلام اولين مخلوق , اولين پيامبر و اولين كسى است كه توبه كرده است . حضرت نوح اولين پيامبر صاحب كتاب و شريعت است . آل ابراهيم همان افراد طيب و پاك از فرزندان او هستند مانند اسحاق , و اسماعيل و فرزندان او كه برترين آنها حضرت محمد (ص ) است كه به آنها عصمت و كتاب و حكمت و ملك عظيم داده شده است .