به نام خدا
ســـلام
بدون شرح!!!
ای خراسان
ای مطلع ذوق و علم و عرفان ای خاک مقدس ای خراسان
بس کوکب فضل و اخترعلم ازمشرق تو شده است تابان
مردان تو جمله بی نظیرند درهرهنری میان اقران
هم از تو سخنوران مجلس هم از تو دلاوران میدان
هم از تو وزیر با سیاست هم از تو امیر سخت پیکان
بس شاعر فحل از تو برخاست خوش نغمه تر از هزاردستان
بس مرد بزرگ از تو کز وی تاریخ زمانه شد دگرسان
بسیار بلا و فتنه دیدی از گردش روزگار و دوران
از جنگ غزُ و هجوم چنگیز از ازبک و ترکمان و افغان
هنگام هجوم هر بلایی بودی سپر بلای ایران
ایران چو به مشکلی درافتاد آن مشکلش از تو گشت آسان
از دست چو رفت ملک دارا بر پارس چو چیره گشت یونان
دادند نجات کشور خویش آن قوم بلند نام اشکان
در عهد بنی امیه چون باز از حد بگذشت ظلم وعدوان
بومسلم مروزی بپا خاست برکند ز بیخ ملک ایشان
از طاهریان و آل سامان شد زنده دوباره ملک ساسان
چون از صفویه گشت خالی در جنگ افاغنه سپاهان
شد کشته گروه بی حد و حصر بر دست سپاه شوم افغان
بر کشور بینوای ما تاخت از هر طرفی بلا و طوفان
برخاست در این میان مردی چون شیر ژیان و ببر غرّان
کشور ز سپاه خصم پرداخت آورد جهان به زیر فرمان
* * *
امروز از آن همه مفاخر در دست چه داری ای خراسان؟
جز ملّت بی نوای مسکین جز مردم عاجز پریشان
برهر گذرت نشسته جمعی بیچاره و دردمند و عریان
بر هر گذرت نشسته جمعی بیچاره و دردمند و عریان
هریک کف خود دراز کرده از بهر سوال لقمه ای نان
در دست ستمگران اسیرند درمانده به کار خویش و حیران
شهری همه خفتگان و خاموش ملکی همه مردگان بی جان
ای مهد دلاوری و غیرت وی شهر صفا و صدق و ایمان
از خاک تو از چه رخت بربست علم و هنر و رفاه و عمران
از جور ستمگران چرا گشت سرتاسر تو خراب و ویران
در دوره بیست ساله دیدی آن جور و ستم که شرح نتوان
امروز چرا چنین خموشی آخر نه کم از خروش و افغان
واز مرکزیان مدار امید واز دولتیان مجوی درمان
زآنان که به فکر کار خویشند کار تو کجا رسد به سامان
برخیز و بدست خویش برکن بنیاد ستمگری و طغیان
شاعر:سید ابوالقاسم حبیب اللهی
این قصیده رو آقا مجتبی زحمتشو كشیدن برای من فرستادن و من هم ترجیح دادم همینجا بذارمش