• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
عضویت در خبرنامه
    • عبارت :
      تعداد درصفحه :
کد سوال : 2611
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>تربيتي و مشاوره
پرسش : در زندگي ام هدف مشخصي ندارم چون دانشجوي پيام نور هستم و وقت آزاد زيادي دارم ولي از وقتم استفاده نمي كنم نمي دانم براي چه بايد تلاش كنم چه بايد مطالعه كنم چطور برنامه ريزي كنم سرگردانم مرا راهنمايي كنيد؟
پاسخ : زندگي و سرمايه عمر براي انسان نعمتي بي بديل و فرصتي بي نظير است که اگر از دست برود هرگز قابل بازگشت نيست. ما بايد براي ثانيه هاي عمرمان حساس باشيم و آن را مفت و رايگان از دست ندهيم. بخش هايي از اين سرمايه ارزشمند و خدادادي، مثل جواني و دوران تحصيل، اهميت بيشتري دارد. زيرا آمادگي و فراغت انسان براي بهره برداري مناسب و سودمند بيش از مواقع ديگر است. به همين جهت ما به سؤال شما که حاکي از حساسيتتان به اين موضوع است ارج مي نهيم و نشانه هوشياري و توجه شما مي دانيم گرچه بسياري از افراد از اين موضوع غافلند و دنبال اين هستند که هر طور شده وقت خود را بگذرانند و روزشان را شب کنند. همان طور که شما در سؤالتان متذکر شده ايد، اولين قدم براي استفاده بهينه از فرصت و اوقات فراغت، داشتن يک برنامه کارآمد و درست است. زيرا از يك سو به ما شيوه صحيح به كار گرفتن فرصت‏ها را مى‏آموزد و از سوى ديگر با نيل به هدف‏هاى كوتاه‏مدت و ميان‏مدت، رضايت خاطرمان را فراهم مى‏سازد. براي اينكه چگونه يك برنامه‏ريزى مناسب براى نيازهاى خود تنظيم نماييم منوط و مشروط به تحقق موارد ذيل است: 1. تعيين هدف. هدف ها دو قسمند. گاهي کلي اند مثل رضاي خدا، خدمت به مردم، بالا رفتن سطح آگاهي و امثال آن و گاهي جزئي اند مثل تخصص در يک رشته خاص مثل حساب داري، مطالعه يک کتاب، نوشتن مقاله يا امثال آن. لازم است هر دو هدف را مشخص کنيم؛ يعني همان طور که يک هدف کلي در نظر دارمي، اهداف جزئي را هم دقيقا مشخص کنيم و آن را محور فعاليت هايمان قرار دهيم. 2. تشخيص نيازها وکاستي ها و نواقص احتمالي. بايد خواست‏ها و احتياجات اساسى خود را در آن زمينه بخصوص روشن كنيم. به عنوان مثال: در يك مقطع مشخص، چه درسى را نياز داريم بياموزيم تا تسلط بر آنها پيدا كنيم. 3. فرصت‏ها و اوقاتى كه بايد صرف تحقق اهداف برنامه شود، چه ميزانى است؟ 4. چه روشى مطلوب‏ترين شيوه براى دست‏يابى به اهداف مورد نظر مى‏باشد. 5. در مرحله اجرا نيازمند به چه ابزار و كاربرد چه وسايلى هستيم؟ 6. پس از اجرا به ارزيابى فعاليت‏هاى انجام شده مى‏پردازيم تا ميزان دسترسى به اهداف مشخص شود و ميزان عدم موفقيت در رسيدن به برنامه را نيز معلوم نماييم. اين مرحله كه تحت عنوان بازخورد(فيدبك) ناميده مى‏شود، فرصتى به ما مى‏بخشد تا بتوانيم عوامل ناكامى احتمالى را نيز بشناسيم و از بروز مجدد آن در برنامه مورد نظر پيشگيرى نماييم. از آفات برنامه‏ريزى، فقدان تلاش و پشتكار در دستيابى به هدف برنامه است. و شايد در ابتداى فعاليت به همه موارد مورد نظر دست نيافته و دلسرد شويم و از ادامه راه باز بمانيم. و بي ترديد عمل به برنامه، مستلزم چشم‏پوشى از برخى فرصت‏هاى فراغت، سرگرمى‏ها و تفريحات مى‏باشد، در اين صورت بايد خود را سازگار با برنامه مى‏نماييم تا بتوانيم به نتيجه مطلوبى دست يابيم. ممكن است در ابتدا، برنامه‏ريزى با كندى مواجه شود ولى در جريان عمل به برنامه به آن عادت مى‏كنيم و به مرور زمان جزء شخصيت ما مى‏شود. برنامه‏ريزى علاوه بر صرفه‏جويى در وقت و فرصت‏هاى زندگى، موجب مى‏شود تا خود را و نيازهايمان را بهتر و بيشتر بشناسيم. لازمه برنامه‏ريزى موفق، انعطاف‏پذيرى در عمل به برنامه است و نيز نگاه واقع‏بينانه به كاستى‏ها و ضعف‏هاى موجود در زمينه‏اى است كه برنامه تنظيم مى‏كنيم. برنامه‏ريزى تفكر ما را نسبت به زندگى شكل مى‏دهد و تفكّر منسجم منتهي به عمل در زندگى ايجاد مي کند. به منظور داشتن يك برنامه منظم، لازم است جدولى تهيه نماييد و ساعات شبانه روز و ايام هفته را (به ترتيب در ستون افقى و عمودى) يادداشت كرده و براى هر ساعتى در هر روز از ايام هفته كار و برنامه مناسب را در آن يادداشت نماييد. مثلاً چه ساعتى از خواب بيدار شويد؟ ساعتى را به نماز و نرمش و صرف صبحانه و ديگر كارها اختصاص دهيد، ساعات درس و كلاس و مطالعه و استراحت و نظافت و... را نيز دقيقا در جدول بنويسيد و خود را موظف كنيد طبق جدول تهيه شده كه متناسب با توانايى‏هاى خودتان است عمل نماييد. در اين مسير نياز به يك عزم و اراده جدى هست كه انشاءالله در شما وجود دارد. به جهت تأکيد بر نقش نظم در پيشرفت و تکامل علمي و انساني و... توجه شما را به سخنان علي(ع) پس از ضربت خوردن به دست ابن‏ملجم «لعنه ‏الله» به فرزندان خود حسن و حسين(ع) جلب مي کنم که حضرت چنين فرمود: H}«اوصيكما و جميع ولدى و اهلى و من بلغه كتابى بتقوى الله و نظم امركم؛{H شما و همه فرزندان و كسانم و هر كسى را كه نوشته‏ام به او مى‏رسد، به تقواى خدا و نظم داشتن در كارتان سفارش مى‏كنم». نكته مهم اين است كه اولين جمله‏اى كه در وصيت‏نامه خود به فرزندان خود در آن حالت خاص پس از توصيه به تقوا و دورى از گناه، توصيه به نظم در امور و كارها فرمود و اين نشانه اهميت نظم و نقش آن در سعادت و موفقيت انسان است و بدون آن کسي به جايي نمي رسد. بعد از طرح و برنامه آنچه اهميت دارد و بايد عملياتي گردد پر کردن برنامه و طرح تهيه شده است محتواي برنامه براساس دو عامل پر و به اصطلاح تعيين مي شود: 1. هدف. 2- نيازها، کاستي ها و نقص ها. شما بايد براساس هدف خودعمل کنيد و در صدد مرتفع ساختن نيازها و کاستي ها باشيد و در اين راستا گام بردايد و ما چون از هدف شما خبر نداريم و يا با نيازها و کاستي ها و نواقص زندگي فردي و اجتماعي و تحصيلي و خانوادگي و اقتصادي و... شما آگاهي نداريم نمي توانيم محتواي برنامه شما را تدارک نماييم اما يکي دو چيز را مي دانيم. اولين نکته اي که مي دانيم آن است که شما يک مسلمان هستيد و اين مسلماني مسؤوليتي را متوجه شما مي کند لذا بخشي از اين برنامه بايد مطابق آنچه مسلماني اقتضا مي کند پر شود. برخي از اين محتوا همانا اعمال عبادي شماست مانند اين که بايد بخشي از برنامه شما به خواندن نماز، قرآن، اطلاع از احکام دين و عمل به آنچه دين بر دوش شما گذارده است اختصاص يابد. البته مسلماني فقط در عبادت جلوه نمي کند و تمام زندگي ما بايد متکي بر اسلام باشد. نکته دومي که از شما مي دانيم آن است که شما يک دانشجو هستيد لذا بايد بخش ديگري از برنامه شما با مطالعه مواد درسي رشته تحصيلي شما پر شود شايد بيشترين نيازها، کاستي ها و اساسي ترين اهداف شما همين تحصيل باشد و بايد بيشترين محتواي برنامه شما نيز امور درسي و تحصيلي باشد کار را از مواد درسي ضروري، مواد درسي که در آنها احساس ضعف مي کنيد وکاستي را در تحصيل شما ايجاد کرده است شروع کنيد. گمان نمي کنيم جز دو برنامه فوق برنامه اساسي ديگري وجود داشته باشد مگر برنامه هاي ريز و جزئي البته خوب مي دانيد وجود تفريح و گردش و برنامه هاي نشاط آور نيز يکي از ضرورت هاي زندگي انساني است. آنچه گفته شد از محتواي برنامه برگرفته از حديثي است از امام کاظم(ع) که مي فرمايند بکوشيد برنامه و ساعت زندگي خود را در چهار بخش تنظيم کنيد: 1- بخشي را به مناجات. 2- بخشي را به کسب معاش و روزي. 3- بخشي را نيز به معاشرت با برادران ديني مخلص و مورد وثوق که عيب شما را مي نمايانند، اختصاص دهيد. 4- بخشي را نيز به تفريح بپردازيد. در مورد شما معاش و روزيتان در ادامه تحصيل نهفته است. نکته پاياني که توجه به آن ضروري است تلقي مثبت از رشته اي که قبول شده ايد و همين طور تلقي مثبت در دانشگاه پيام نور. شايد يکي از علل بي هدفي، سردرگمي و نگراني شما به خاطر تلقي منفي از دانشگاه پيام نور است. حال آن که بايد بپذيريد که دانشگاه پيام نور نيز دانشگاه است و هزاران نفر مانند شما از طريق همين دانشگاه درس مي خوانند و قبلا نيز هزاران نفر از طريق همين دانشگاه مراتب عالي تحصيلي را پشت سر گذاشته اند و با موفقيت زندگي مي کنند و از تحصيلات خود بهره مي گيرند. بنابراين اگر تلقي منفي در دانشگاه پيام نور داريد آن را با تفکر مثبت جايگزين کنيد و افکار خود را نسبت به رشته و دانشگاهتان مثبت کنيد قطعا موفق خواهيد شد.
کد سوال : 2612
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>فلسفه احكام
پرسش : آيا زن مسلمان مي تواند بي حجاب باشد ولي چون خود را قلبا مسلمان مي بيند نيازي به اين كار نبيند.آيا ايمان تنها به خدا كافي است؟
پاسخ : يکي از مسايل مهم، که از ديرباز، مورد بحث واقع شده اين است که آيا هر يک از ايمان و عمل صالح، عامل مستقلي براي سعادت ابدي است يا مجموع آنها موجب سعادت است؟ گروهي به نام «مرجئه» در همان قرن اول ظهور اسلام بر آن بودند که وجود ايمان، براي سعادت ابدي کافي است و ارتکاب گناه، ضرري به سعادت مؤمن نمي زند. اين عقيده به شدت از سوي گروه هاي مسلمان ديگر، رد شده است. حقيقت آن است تنها وجود ايمان براي آدمي کافي نيست و چنان نيست که با وجود ايمان، هر گناهي بخشيده شود و هيچ اثر سويي نداشته باشد. توضيح اين نکته به تبيين ماهيت ايمان، نصاب آن و رابطه آن با اعمال دارد: T}حقيقت ايمان:{T ايمان، حالتي قلبي و رواني است که در اثر دانستن يک مفهوم و گرايش به آن، حاصل مي شود و با شدت و ضعف هر يک از اين دو عامل، کمال و نقص مي پذيرد. اين تعريف، به اين نکته اشاره دارد که تنها آگاهي و اطلاع در ايمان کافي نيست؛ بلکه افزون بر آن، گرايش به مورد آگاهي و انکار نکردن و انجام ندادن ضد آن نيز شرط است چنان که قرآن کريم مي فرمايد: «و جحدوا بها و استيقنتها انفسهم ظلما و علوا؛ آيات الهي را از روي ستم و برتري جويي انکار کردند در حالي که به آنها يقين پيدا کرده بودند»V} (نمل، آيه 14).{V T}نصاب ايمان:{T بر حسب آنچه از آيات شريفه و روايت ها استفاده مي شود، حداقل ايمان براي سعادت ابدي عبارت است از ايمان به خداي يگانه و پاداش و کيفر اخروي و صحت آنچه بر انبياء(ع) نازل شده است و لازمه آن تصميم بر عمل به دستورهاي خداي متعال است. بنابراين، کسي که آگاه به حقيقتي است ولي تصميم دارد که هيچ گاه به هيچ يک از لوازم آن، عمل نکند، ايمان به آن نخواهد داشت و حتي اگر ترديد داشته باشد که به آنها عمل کند يا نکند باز هم هنوز ايمان نياورده است؛ قرآن کريم مي فرمايد: [گروهي از] اعراب [بياباني به پيامبر اکرم] گفتند ما ايمان آورديم. بگو: شما ايمان نياورده ايد؛ ولي بگوييد اسلام آورديم و هنوز ايمان در دل هايتان وارد نشده است»V}(حجرات، آيه 14). {V از آنچه گذشت، معلوم مي شود، ايمان قلبي بدون عمل به دستورهاي شرع در سعادت و نجات انسان، کافي نيست به ويژه افرادي که در عين آگاهي از دستور شرعي آن را به هر علتي انکار کرده انجام نمي دهندV}(آيت الله مصباح يزدي، آموزش عقايد، سازمان تبليغات اسلامي، دوره سه جلدي، ج 3، ص 107 - 127). {V
کد سوال : 2613
موضوع : كلام و دين پژوهي
پرسش : آيا بعد از امام خامنه اي رهبرمان امام زمان است و او در اين نزديكي ها ظهور خواهد كرد و چشم ما به جمالش روشن خواهد شد يا نه و اگر امام زمان ظهور نكرد رهبر چه كسي خواهد بود يا حداقل چه كسي برازنده اين كار است كه رهبري شيعيان را بر عهده گيرد.اگر امكان دارد يك دست نوشته از رهبر مان برايم بفرستيد؟
پاسخ : نسبت به زمان ظهور امام زمان (عج) هيچكس نمي تواند زمان مشخص و معيني را اعلام كند، زيرا غير از خداوند هيچكس نسبت به آن آگاهي ندارد. آنچه در برخي از روايات درباره زمان ظهور امام زمان(ع) آمده است، نشانه‌ها و علايمي است كه بر اساس آنها برخي از علما و صاحب نظران اظهار نظرهايي نسبت به نزديك بودن و يا نزديك نبودن زمان ظهور كرده‌اند. اما هيچ يك از آنان به طور قطع چنين اظهار نظرهايي را مطرح نكرده‌اند. از اين رو، نمي توان گفت كه در اين نزديكي‌ها آيا امام زمان (عج) ظهور خواهد كرد يا خير. نسبت به شخصيتي كه شايستگي رهبري شيعيان را پس از آيت الله خامنه اي خواهد داشت، لازم است به دو نكته توجه كرد: نخست ، آنكه رهبري شيعيان بر دو گونه است: رهبري معنوي و مذهبي و رهبري سياسي. تا قبل از پيروزي انقلاب اسلامي ايران، مراجع بزرگ شيعه نقش رهبري معنوي و مذهبي شيعيان را بر عهده داشتند و در مواقعي، رهبري سياسي را نيز در اختيار گرفته و در تحولات سياسي اجتماعي نيز نقش مهمي را ايفا مي‌كردند. اما پس از انقلاب اسلامي، رهبري مراجع به لحاظ معنوي و مذهبي هر چند كه حفظ شد، اما در وجود امام خميني اين دو بعد رهبري جمع گرديد و امام خميني هم رهبري مذهبي و هم سياسي را در ايران و نسبت به شيعيان جهان بر عهده گرفتند. پس از امام خميني نيز اين مسأله در وجود آيت الله خامنه اي تداوم يافت. از اين رو، در پاسخ به سؤال حاضر، پس از رهبري آيت الله خامنه اي نيز اگر چه مراجع بزرگ شيعه نقش رهبري مذهبي را همچنان بر عهده خواهند داشت امام جانشين وي نيز مي تواند ايفا كننده دو نقش رهبري مذهبي و سياسي باشد. نكته دوم، در خصوص تعيين فرد واجد شرايط رهبري پس از آيت الله خامنه اي ، بايد گفت كه اين امر در قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران منعكس شده است. تعيين فرد واجد شرايط برعهده مجلس خبرگان است. مجلس خبرگان بر اساس وظايف قانوني خود مي تواند فرد واجد شرايط براي رهبري را انتخاب نمايد. شخصي كه از سوي اين مجلس انتخاب شود قهراً رهبري سياسي و مذهبي را بر اساس قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران بدست مي‌آورد. ضمن آنكه در كنار وي ، مراجع تقليد شيعه همچنان از مرجعيت و رهبري مذهبي برخوردار خواهند بود.
کد سوال : 2614
موضوع : كلام و دين پژوهي> سياسي
پرسش : آيا مردم سالاري يک کلمه عالم پسند است يا جاهل پسند؟ سالاري انسان بر انسان زيبنده فرهنگ اسلام نيست مردم سالاري ديني يعني بازي با دين حتي خداوند مقم سالاري بر انسان را به پيامبران هم نداده است و در فرهنگ ايراني هم سالاريقابل قول نيست دولت آمريکا پيامبر مردم سالاري مي باشد
پاسخ : ابتدا بايد كلمات عالم پسند و جاهل پسند را معني كرد و آنگاه درباره ديدگاه خود درباره حكومت هاي مردم سالار سخن گفت چنانكه قبلا عرض شده ديدگاه شما منفي است. اما با كليات نظر شما در باره حكومت هاي مردم سالار موافق هستم اما مقايسه مردم سالاري غربي با مردم سالاري ديني غلط است. زيرا اولا مردم سالاري ترجمه دموكراسي است و منظور از سالاري در آن سروري و برتري و هدايت نيست. اصولا دموكراسي داعيه هدايت ندارد. پس در كاربرد واژه مردم سالاري و معناي آن بايد دقت كرد مردم سالاري يعني حكومتي مبتني بر رأي مردم. ثانيا مردم سالاري ديني فريب نيست و قابل مقايسه با حكومت هاي مردم سالار غربي نيست. بلكه نوعي اشتراك لفظ است كه افرادي كه دقت ندارند را گمراه مي كند. در آنجايي كه از الفاظ مشترك استفاده ميشود بايد معاني آن را دقيقا روشن كرد زيرا دنياي الفاظ و واژگان به مراتب از دنياي تصورات و معاني ذهني ضيق تر است و دنياي معاني ذهني از عالم حقيقت به مراتب ضيق تر است. پس بايد واژگان را خوب شناخت تا در دام مغالطه اشتراك لفظي گرفتار نياييم. كه رهايي از آن بسيار مشكل است. مردم سالاري ديني ،يعني حكومتي كه اساس و اصل آن دين است و بدنه آن مردم. حكومتي كه مشروعيت خود را از دين و مقبوليت خود را از مردم مي گيرد و در هر حال اگر مردم به حق روي نياورند حق نمي تواند حكومت كند و دين به دست اشرار اسير مي شود. پس در حكومت ديني مردم نقش دارند، اما در حد مشروعيت . در نظام حكومت ديني ،حكومت مشروعيت خود را از اراده مردم نمي گيرد اما مبتني بر ولايت الهي است اما مردم بايد آن را بپذيرند و اين مبتني بر اختيار آنهاست كه مي توانند حق و باطل را انتخاب گر باشند. اما اينكه گفتيد: قرآن سالاري را به پيامبر اكرم(ص) نداده است به چه معني است؟ قرآن به پيامبر اكرم(ص) در مقام نبوت مي فرمايد كه هدايت مردم با تو نيست. وظيفه تو ابلاغ است اما در مقام ولايت ،به ايشان ولايت تام داده است و اين قابل انكار نيست. به نظر مي رسد كه شما معناي سالاري را اشتباه فهميده ايد و اشكال خود را بر همين بنا كرده ايد. در هر حال چنانچه در پيش عرض شد اصل توجه شما بايد به مباني باشد مبناي تمدن غربي بر انسان محوري و نفسانيت است انساني كه گوشت و پوست و خون است كه از آن به اومانيسم و سوپر كتيونه تعبير مي شود. اما اصل و مبنا در دين مبين اسلام خدا و ولايت الله است. و حكومت در دنياي غرب بر اساس همين خود محوري است كه فراموشي خدا و در پس آن خود فراموشي و خود بيگانگي را در بر دارد. اما حكومت در اسلام مبتني بر ولايت الله است مردم در حكومت مردم سالاري غربي راهي جزء رفتن به پرتگاه سكولاريسم و نيست انگاري منفعلانه ندارند. اما در حكومت اسلامي مردم در چارچوب ولايت الله ،انتخاب گر هستند و فعالانه در صحنه اجتماع حضور دارند در حكومت غربي ،مشاركت در امر شيطاني است و در حكومت ديني،مشاركت در امر الهي است و به قول معروف، P} ميان ماه من تا ماه گردون {E}تفاوت از زمين تا آسمان است{P نكته آخري كه تذكر آن لازم است اين است كه بايد واقع بين بود هدف نهايي جامعه بشري و حكومت ديني، حكومت حضرت مهدي(عج) است كه در آن عدالت و معنويت و اسلام بر سراسر جهان حاكم مي شود. در اين حكومت همه احكام نوراني اسلام جاري مي شود و هيچ منعي در جهت اجرا احكام نوراني اسلام نيست. در دعاي افتتاح مي خوانيم :«اللهم اظهر به دينك و سنه نبيك حتي لا يستخفي بشيء من الحق مخافه احد من الخلق؛ خدايا به واسطه و با دست او دينت را حاكم و پيروز كن و سنت پيامبرت را آشكار گردان تا چيزي از حق و حقيقت از ترس احدي از خلق مخفي نماند». پس حاكميت كامل دين و اسلام و عمل به همه جزئيات دستورات آن ،تنها در زمان حكومت حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه و عصر پس از ظهور امكان پذير است. اما در دنياي امروز كه حكومت ديني وصله ناجوري براي تمدن و فرهنگ غير ديني معاصر است. و با انواع و اقسام توطئه ها و مخالفت ها مواجه است ما نمي توانيم به تماميت مطلوب خود برسيم و بايد از ساده ترين راه براي رسيدن به مطلوب خود برسيم. آنجه را مردم سالاري ديني نام نهاديم تلاشي در جهت رسيدن به وضع مطلوب است و زمينه سازي براي ظهور حضرت مهدي(عج) است. به همين دليل است كه ما احكام نوراني اسلام را در حد توان خود در جامعه پياده مي كنيم جامعه اي كه لاجرم مردم در آن نقش اساسي دارند زيرا بدون مردم نمي توان كار كرد . حتي در حكومت حضرت مهدي(عج) نيز مردم نقش دارند و چنان عقل آنها پيشرفت كرده است كه جز راه حق را انتخاب نمي كنند.
کد سوال : 2615
موضوع : كلام و دين پژوهي
پرسش : دو نفر كه يكي كار زشت مرتكب شده و ديگري كار نيك دو حالت براي اين دو نفر تصور مي شود الف)هر دو شرايط مساوي دارند ب)شرايط آنها نامساوي است اگر شرايط آن دو مساوي است سئوال اين است كه چرا فرد اول معصيت و ديگري طاعت انجام مي دهد و اگر شرايط نامساوي است علت اختلاف در معصيت و طاعت اختلاف شرايط است پس نبايد خداوند معصيت كار را مواخذه كند. شهيد صدر در صورت اول جواب داده است كه مرجح اختيار انسان است نگارنده با اين جواب قانع نشدم اگر جواب ديگري در اين زمينه هست نگارنده را مطلع كنيد برخي دانشجويان همين سئوال را از من نموده و من جواب شهيد صدر را به آنها داده ام و آنها قانع نشدند..
پاسخ : نخست بايد دانست در اعمال انسان سه عامل مهم نقش دارد: 1. عوامل وراثتي و ژنتيکي 2. عوامل محيطي. 3. اختيار و انتخاب. و اين سه فاکتور از عوامل متغير هستند که هيچ گاه شرايط مساوي را براي افراد انسان ها به وجود نمي آورند و اين تفاوت ها از زيبايي هاي آفرينش و بر اساس «حکمت» خداست. اما «عدالت» خدا بر اين اساس است که از هر کس با توجه به شرايط محيط و عوامل ژنتيکي و امکاناتي که در اختيار دارد بازخواست کند، لذا شدت و يا تخفيف عذاب و يا پاداش خداوند نيز با ملاحظه هر سه عامل است. به طور مثال در روايت آمده که خداوند هفتاد خطا را بر جاهل مي آمرزد که يکي از آنها را بر عالم نمي آمرزد. بنابراين تأثير عوامل غير اختيارى در روحيات و اعمال و كنش‏هاى انسان‏ها امرى مسلم و ترديد ناپذير است ليكن اين گونه امور هرگز سلب كننده اختيار و آزادى اراده انسانى نيستند و از طرف ديگر نمى‏توانند فطرت پاك الهى آدمى را - كه اورا به سوى خدا و فضائل و پاكى‏ها فرا مى‏خواند - از بين ببرند. نقش عوامل محيطى يا وراثتى ياد شده آنها ايجاد زمينه گرايش به سوى برخى از رذالت‏ها و منكرات است. بنابراين تفاوت يك انسان حرامزاده يا فردى كه در محيط تربيتىفاسدى تولد و رشد مى‏يابد با فرد حلال زاده يا كسى كه در محيط سالم تولد و رشد يافته آن است كه در وى زمينه گرايش به كژى‏ها و آلودگى‏ها بيشتر است ولى اين زمينه هرگز توانايى و اراده اصلاح را از او سلب نمى‏كند و همين انسان بر حسب فطرت الهى ميل به سوى نيكى‏ها و ارزش‏هاى متعالى نيز دارد. بنابراين مى‏تواند مانند هر كس ديگر به سمت ارزش‏ها و فضائل حركت كند. در طول تاريخ نيز بسيارى از انسان‏هايى كه در محيط سالم رشد كرده‏اند به سوى انحرافات گرويده و در مقابل افرادى در محيط هاى فاسد بر عليه تمايلات نفسانى پست خود قيام كرده و به اصلاح گراييده‏اند. از طرف ديگر عذاب و پاداش الهى نسبت به همه انسان‏ها يكسان نيست. چنان كه گفته‏اند: در قيامت سه كتاب وجود دارد كه به حسب آنها پاداش و جزا صورت خواهد گرفت: 1) پرونده سيئات. 2) پرونده حسنات. 3)پرونده نعمات. مقصود از نعمات صرفا آب و نان و ... نيست. بلكه مهم‏ترين آنها عوامل تربيتى مانند: پيامبران علما خانواده خوب دوستان خوب شرايط اجتماعى مناسب قواى ادراكى شرايط ژنتيك و... مى‏باشد. از اين جا روشن مى‏شود كه مسؤوليت هر كس در پيشگاه خداوند متناسب با نعمت‏هايى است كه پروردگار به وىارزانى داشته و عدالت الهى ايجاب مى‏كند كه با ملاحظه تمام شرايط و عوامل ارادى و غير ارادى دخيل در افعال انسان هر فردى را پاداش و جزا بخشد. آنچه در روايات پيرامون حرامزادگان و ... آمده همه براى تذكر و يادآورى وجود همين زمينه‏هاست و از آنها مى‏توان در امور تربيتى نتايج درخشانى گرفت. بنابراين وجود اين عوامل و تأثير آنها هيچ تضادى با عدل الهى و پاداش و عذاب اخروى ندارد.
کد سوال : 2616
موضوع : كلام و دين پژوهي
پرسش : در مورد برده داري آيا مخالف عدالت خدا نيست كه بچه برده هم برده باشد و در اختيار مسلمان صاحب برده مي باشد و نيز در مورد ولد‏‏‏‏‏‏الزنا؟ آيا اين هم مخالف عدالت خدا نيست كه اين فرد نمي تواند به مدارج عاليه انساني برسد؟
پاسخ : قبل از هر چيز خيرخواهي شما را مي ستاييم؛ اما بايد دانست که صاحبان فکر و ا نديشه بايد «آرماني» فکر کنند، اما «واقعي» عمل کنند. از آن جمله درباره «فرزند برده» و «ولدالزنا» بايد دانست که «وراثت» و «شرايط اجتماعي و محيطي» از عوامل مؤثر در شکل گيري شخصيت افراد است؛ اگر چه با «اختيار» و انتخاب خود انسان مي توان آثار آن دو را کم يا زياد کرد. درباره خداوند نيز بايد «عدالت» را در کنار «حکمت» ديد. به اين معنا که سزاوار نيست پدر و مادري که رعايت پاکدامني را کرده اند و پدر و مادري که رعايت نکردند به يک گونه فرزند تحويل بدهند. به طور طبيعي فرزند آنان از جهت ويژگي هاي وراثتي و موقعيت اجتماعي تفاوت خواهند داشت. اما از آنجا که اين تقصير متوجه پدر و مادر است خداوند براساس «عدالت» خويش از فرزند اين چنين انتظار کمتري دارد. براي توضيح بيشتر توجه شما را به مطالب زير جلب مي کنيم: نظام هاي اجتماعي در هر دوران تابعي از مجموعه شرايط اقتصادي , سياسي , فرهنگي و ... مي باشد. همان گونه كه امروزه نظام كارگري و كارفرمايي و ... در جهان حاكم است و شرايط اقتصادي , اجتماعي , فرهنگي خاص آن را ايجاب نموده است . تا چند قرن پيش در تمامي جهان نظام برده داري روش مناسب براي اداره امور آن دوران بوده است ; به گونه اي كه هيچ نظامي در شرايط آن روز امكان جايگزيني آن را نداشته است . از اين رو مناسب ترين شيوه در شرايط آن روز, شيوه برده داري بوده است . بررسي زمينه هاي اين موضوع بسيار وسيع و گسترده و از مجال اين پاسخ خارج است . اسلام نيز با توجه به اينكه تغيير اساسي در سيستم اجتماعي آن روز نه ضروري بوده و نه ممكن , به اصل اين مسائله صحه گذاشت , ولي با وضع قوانين در چند جهت حركت كرده است : 1- تأمين حقوق افراد با وضع قوانين در مورد كيفيت استرقاق (بنده گرفتن) و تحريم آن جز در موارد خاص. 2- وضع قوانين در جهت حمايت از حقوق بردگان و تنظيم روابط صحيح بين مالك و برده . 3- ترغيب مردم به آزادسازي بردگان و وضع قوانيني براي حصول اين مقصود (مانند كفارات و شرايط عتق ). در مجموع اسلام شرايطي را براي بردگان فراهم ساخت كه آنان به مقامات و درجات مهم علمي و سياسي در جامعه اسلامي دست يافتند و حتي مدت ها حكومت »مماليك « بر بسياري از نقاط كشورهاي اسلامي پديدار شد. در حقيقت اسلام با فراهم آوردن شرايط انساني و عاطفي براي زندگي بردگان , بردگان را از سراسر دنيا مشتاق به پيوستن به جامعه اسلامي نمود و آنان در بازگشت به موطن خود همراه با آزادي، مبلغ و مروج اسلام مي شدند. اسلام راه برده شدن افراد آزاد را مسدود كرد و از سوي ديگر راه آزادي بردگان را گشود و مسلما" يكي از عوامل دگرگوني نظام بردگي در جهان , نقش اسلام در اين زمينه بوده است . كنيزها نيز در اين بين مشمول همين قاعده و قانون بوده اند. آنان از كشورهاي ديگر كه در جنگ با مسلمانان اسير مي شدند, و يا به صورت تجاري وارد ممالك اسلامي مي گشتند, با فرهنگ اسلامي و مزاياي نجات بخش آن آشنا شده و بسياري از آنان همانند ديگر مردم در جامعه اسلامي زندگي مي كردند و مالكيت كنيز در حكم عقد ازدواج بود و موجب محرميت به مالك آن مي گرديد. بجاست بدانيم كه مادر برخي از ائمه ما كنيز بوده اند, حتي مادر امام زمان (عج ) نيز كنيزي رومي بوده است . سخن در اين مقوله بسيار گسترده مي باشد. اما توجه به اين نكته مهم است كه تنها عاملي كه در اسلام مجوز استرقاق (گرفتن بنده و كنيز) است موردي است كه كساني در جنگ با اسلام به عنوان دين حق اسير شده باشند و پرواضح است كسي كه به خداوند رحمان كفر ورزيده است و باز به اين حد هم بسنده نكرده است بلکه با دين حق مبارزه مي نمايد. آيا حق حيات براي اين گروه قائل شدن , جز از روي تفضل الهي است ؟! معذ لك , اسلام حق حيات اينان را تضمين كرده، كشتن اسير را جز در شدت درگيري و در معركه جنگ روا ندانسته است , لكن بايد اين افرادي كه از آزادي عمل خود سوء استفاده نموده عليه دين خدا قيام نموده در نبرد عليه دين خدا و مؤمنين به آن شركت جسته است , دايره فعاليت هايشان و آزادي آنها محدود گردد. با وجود اين آموزه هاي بسياري در اسلام براي رهايي آنان ارائه نموده است و براي تحقق اين آموزه ها نيز پاداش بسيار زيادي قرار داده است . براي مطالعه بيشتر ر . ك : 1- تفسير الميزان، علامه طباطبايي، ج 6 (عربي) ج 12 (فارسي) ، ذيل آيت 116 تا 120 (سخني درباره بردگي و بردگي گرفتن) 2- اسلام و مسأله آزادي , بردگي , موسوي زنجاني 3- از بردگي روم قديم تا ماركسيسم , حجتي كرماني 4- فرآورده هاي ديني , ناصر مكارم 5- برده داري در روم باستان , بيدار فكر 6- حقوق بشر, اسدالله مبشري 7- نگاهي به بردگي , محمد علي گرامي 8- بردگي در اسلام , صادق ايرجي درباره فرزند نامشروع (ولدالزنا) از دو ديدگاه سخن مى‏توان گفت: T}1- ديدگاه كلامى:{T در اين ديدگاه به اين گونه مسائل پرداخته مى‏شود: الف) آيا ولدالزنا مى‏تواند مانند ديگران مراتب كمال انسانى را طى كند؟ يا اصلاً نمى‏تواند؟ و با طى مراتب كمال براى او ممكن ولى مشكل‏تراست؟ مشهور متكلمين وجه سوم را پاسخ مثبت مى‏دهند. ب ) آيا اين نقصان براى فرزند نامشروع ظلم از ناحيه خداوند به او نيست؟ پاسخ متكلمين مركب از دو جزء است: اولاً: ظلمى اگر هست از ناحيه زناكار است نه خداوند. ثانيا: ترازوى عدالت الهى براى هر كس به حسب افعال اختيارى او و استعدادهاى ذاتى او است و عمل نيك از او (كه طى مراحل كمال براى اومشكل‏تر است) چه بسا بيش از همان عمل از ديگران پذيرفته شود و گناه او نيز به همان دليل كمتر از ديگران عذاب داشته يا زودتر بخشيده مى‏شود. تولد از زنا درست مانند تولد ناقص‏الخلقه است. چه گونه اگر فرزند با دست فلج متولد شود امكانات جسمى او كمتر از ديگران است ولى به هرحال مى‏تواند راه تكامل را طى كند و در فعاليت‏هاى مادى و معنوى به درجات قابل توجهى برسد كه حتى برخى از افراد سالم به دليل تنبلى ياسستى به آن نمى‏رسند، فرزند نامشروع نيز مى‏تواند با تلاش و پشتكار و امداد از خداوند متعال به كمال مادى و معنوى برسد. T}2- ديدگاه حقوقى و احكام شرعى:{T در اين ديدگاه كه محل سؤال شماست، حقوق فرزند نامشروع بررسىمى‏شود. در اسلام مناصبى كه ولدالزنا از آن محروم است عبارتند از: 1- امامت جماعت، 2- شهادت در امور مهم، 3- قضاوت،4- افتاء (مرجع تقليد)، 5- ولايت‏فقيه. از مجموع مرجعيت، رهبرى و زعامت آنچه در اين باره وارد شده است مى‏توان دو نكته را برداشت كرد: 1- آن كه به طور معمول زمينه‏هاى لغزش و امكان خطا از چنين افرادى بيشتر است. 2- در چنين مناصبى (به جز مسأله شهادت در امور مهم كه فقط نكته اول را دارد) نوعى رهبرى و الگو قرار گرفتن نهفته است و رهبرى كسى كه نامشروع بودن ولادت او معلوم است هم مورد نفرت عرفى است و هم موجب اشاعه فحشا. ولدالزنا مى‏تواند عادل باشد و يا مجتهد شود و حتى اعلم از ديگران باشد اما شارع به همين نكته او را مرجع تقليدديگران يا ولى حكومت مسلمانان يا امام جماعت آنان نمى‏كند. قضاوت نيز در اسلام از شؤون حكومت است. قانون‏گذار اجتماعى كه بايد همواره مصالح عامه را لحاظ كند به دليل اين دو نكته اين مناصب را به فرزند نامشروع نسپرده است. در شهادت در امور مهم نكته اول دخيل است. در امور مهم كه بايد با شهادت شاهد يك تصميم‏گيرى مهم بشودشارع كه مصالح عامه را مد نظر دارد شرايط سخت‏ترى براى شاهد قرار مى‏دهد تا هر چه بيشتر قضاوت صحيح‏ترصورت گيرد. گرچه ممكن است در چند مورد حقى پايمال شود اما در مجموع قضاوت‏هاى امور مهم در طول تاريخاين سخت ديگرى باعث صحت بيشتر قضاوت خواهد شد. در منصب قضاوت نيز شايد بتوان گفت هر دو نكته به صورت تقريبا يكسان دخيل‏اند. در امام جماعت و نيز افتاء وولايت گرچه نكته اول هم موجود است اما نكته دوم پررنگ‏تر است. براى مطالعه روايات پيرامون فرزند نامشروع مى‏توانيد رجوع كنيد: 1- وسائل‏الشيعه، ج 18، ص 275، باب 31 از ابواب الشهادات، حديث 1 و 3 2- وسائل‏الشيعه، ج 5، ص 397، باب 14 از ابواب صلاة الجماعة 3- وسائل‏الشيعه، ج 1، ص 165، باب 3 از ابواب الأسأر و ص 159، باب 11 از ابواب ماءالمضاف 4- وسائل‏الشيعه، ج 19، ص 164، باب 15 از ابواب ديات النفس 5- وسائل‏الشيعه، ج 15، ص 184، باب 75 از ابواب احكام الاولاد 6- بحارالانوار، ج 5، ص 281، باب 12 7- معارف اسلامى از ديدگاه دو مذهب، ترجمه دكتر جليل تجليل، نشر راى‏زن (ترجمه كتاب معالم‏المدرستين، علامه سيد مرتضى عسگرى).
کد سوال : 2617
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>فلسفه احكام
پرسش : طبق نظر علماي اهل تسنن در دوره عادت زنانه وضو هم مثل غسل باطل شدني است و پرسيدند چگونه وضويتان را قبول داريد حال آنكه ما آنرا باطل مي دانيم؟
پاسخ : اولا، فتوا و نظر هر کدام از مذاهب اربعه براي خودشان و مقلدين آنها محترم است و شيعه نيز بايد به فتواي مراجع خودش عمل نمايد. ثانيا، از نظر فقهاء شيعه نيز عادت زنانگي ناقض وضو محسوب است همان طور که ناقض غسل مي باشد. بلي، علماء شيعه مي فرمايند براي زن در حالت عادت مستحب است در اوقات نماز خودش را تطهير نمايد و وضو بگيرد و در محل نماز خود بنشيند و 33 مرتبه تسبيحات اربعه را ذکر نمايد. ضمنا به طوري که در کتاب الفقه علي مذاهب الخمسه آقاي مغنيه ذکر کرده اند همه فقهاء شيعه و سني اتفاق دارند که غسل و وضوي زن حائض رفع حدث نمي کند V}(عروه الوثقي، ج 1، مسأله احکام حائض، م 41، ص 246 - الفقه علي مذاهب الخمسه، ص 49). {V
کد سوال : 2618
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>تربيتي و مشاوره
پرسش : با عرض معذرت يك سئوالي از خدمت شما داشتم و چون باعث آزار و اذيت من شده است مي خواستم شما جواب بدهيد.نمي دانم وسواس فكري است چند مدتي است كه فكرهاي عجيبي در سر دارم هر زمان بخواهم يك فكري بكنم آلت تناسلي تو سرم است ببخشيد نمي دانم چطوري بيان كنم آدم خلافي نيستم اگر خدا قبول كند بسيجي هستم ولايتي هستم بچه هيئتي هم هستم .نگاه به نامحرم نمي كنم ولي يكي از جنس مخالف كه به چشمم مي خورد اين فكرها به سرم ميزند.هر چه مي خواهم جلو آن را بگيرم نمي توانم. مرا راهنمايي كنيد.هيچ سوء قصدي هم ندارم باور كنيد از اين كارها هم خيلي بدم مي آيد تا آنجا كه بتوانم كسي اگر دنبال اين كارها باشد جلويش را مي گيرم ولي خودم نمي دانم چرا اين جوري شهره ام بعضي وقتها توي نماز يا در مورد ائمه هم اين فكر رخ مي دهد يا بعضي وقتها كه نوار مداحي گوش مي دهم بعضي مواقع اين فكر به ذهنم مي رسد كه اصولا نمي توانم اين فكرها را كنترل نمايم؟
پاسخ : بايد دانست انسان داراى حواس چندگانه‏اى است. اين حواس در حكم رادارهايى هستند كه هر كدام امواج خاصى را دريافت مى‏كنند مثلاً چشم امواج نورى را از طريق گيرنده‏هاى خود دريافت مى‏كند. گوش امواج صوتى، بينى امواج بويايى پراكنده در فضا را مى‏گيرد و همين طور گيرندگان ديگرى كه در مفاصل و عضلات ما قرار دارند و يا دستگاه تعادل كه در گوش درونى ما قرار دارد هر كدام مسئول دريافت پيامهاى محيطى خاصى هستند آيا تاكنون هيچ فكر كرده‏ايد كه اگر اين گيرندگان حسى در بدن ما وجود نداشت چه اتفاقى مى‏افتاد؟ آرى اين گيرندگان حسى در واقع مجموعه‏ى اطلاعات لازم را از محركهاى محيطى مى‏گيرند و به دستگاه سيستم عصبى (مغز) ما تحويل مى‏دهند و مغز روى اين داده‏ها عمليات ويژه انجام مى‏دهد و با توجه به نيازها و انگيزه‏ها و اهداف ما اين اطلاعات تفسير مى‏شود و نهايتا ما به ادراك و شناخت از محركهاى محيط مى‏رسيم و در نتيجه مى‏توانيم خودمان را با محيط زندگى‏مان سازگار كنيم اگر اين گيرندگان حسى وجود نداشت. اولاً شناختى و ادراكى براى ما حاصل نمى‏شد (حداقل ادراكهايى كه مبتنى بر داده‏هاى حسى است). ثانيا ما نمى‏توانستيم در خودمان سازگارى ايجاد كنيم در نتيجه هم در خلأ اطلاعاتى بسر مى‏برديم و هم در ادامه‏ى حيات دچار مشكل مى‏شديم و به خاطر خلأ اطلاعاتى و عدم انطباق با محيط هر چه زودتر از بين مى‏رفتم بنابراين اصل دريافت اطلاعات و وارد شدن آن در ذهن ما امرى كاملاً طبيعى است و بايد اين چنين باشد. اما نكته‏ى ديگرى كه بايد به آن توجه كنيم اين است كه دستگاه ادراكى ما از ميان اطلاعات و پيامهايى كه از محركهاى محيطى دريافت مى‏كنيم دست به گزينش مى‏زند به عبارت ديگر دستگاه ادراكى ما يك ويژگى دارد به نام دفاع ادراكى يعنى هر چيزى را دريافت نمى‏كند بلكه آن چيزهايى را از گيرنده‏هاى حسى دريافت مى‏كند كه مورد نياز ارگانيزم است لذا يكى از ويژگيهاى ذهن اين است كه يك حالت دفاع ادراكى دارد براى اينكه جلوى اطلاعات غيرضرورى را بگيرد تا ذهن ما را شلوغ نكند و از نظر پردازش اطلاعات ما دچار مشكل نشويم اما گاهى اوقات بدلايل گوناگونى سيستم دفاع ادراكى ما ضعيف مى‏شود و ذهن ما شلوغ مى‏شود و ترافيك اطلاعات خيلى سنگين و در نتيجه اختلال در پردازش اطلاعات بوجود مى‏آيد اما اين مسئله چرا بوجود مى‏آيد گاهى اوقات بخاطر اينكه ما دستگاههاى حسى خود را خوب كنترل نمى‏كنيم يعنى نگاهمان را كنترل نمى‏كنيم به هر چيزى نگاه مى‏كنيم يا گوشمان را كنترل نمى‏كنيم و هر صدايى را گوش مى‏دهيم و همين طور ساير حواس در اينجاست كه ما هم از نظر اخلاقى دچار مشكل مى‏شويم و انحرافات اخلاقى براى ما بوجود مى‏آيد و هم ذهن ما با يك هجمه زياد اطلاعات مواجه مى‏شود و ممكن است دچار اختلال شود و گاهى اوقات نيز بر اثر بيمارى‏هايى جسمانى يا روانى دستگاه ادراكى ما دچار مشكل مى‏شود مثلاً اضطرابهاى شديد كه به هر دليلى در زندگى ما بوجود مى‏آيد و ما را تحت فشار روحى قرار مى‏دهد سيستم ادراكى ما را ضعيف مى‏كند و قدرت كنترل آنرا از بين مى‏برد و در نتيجه ما دچار افكار اجبارى و وسواس گونه مى‏شويم يعنى افكارى به ذهن ما مى‏آيد كه به اراده‏ى خود ما نيست بلكه جنبه‏ى اجبارى دارد و در نتيجه هجمه‏ى افكار اجبارى ما را دچار وسواس فكرى و بدنبال آن وسواس عملى مى‏كند. حل چنين مشکلاتي به خصوص اگر وسواس فکري تشخيص داده شود نيازمند زمان است و بايد با صبر و حوصله کافي و از طريق مشاوره حضوري يا حداقل مکاتبات متعدد راهکارهاي ارائه شده پي گيري و مورد عمل قرار گيرد. و انتظار معجزه و حل يک شبه نداشته باشيد و از روانشناسان و کارشناسان اين دفتر نيز چنين انتظاري متوقع نيست که مطمئناً شما نيز به اين مطلب واقف و آگاهيد. دو عامل عمده اي که به اين گونه مشکلات دامن مي زند عبارتند از بيکاري و تنهايي . البته تعارضات فکري و رواني مبتني بر گذشته فرد در اين ميان تأثيرگذار است و ريشه يابي آن نيازمند فرصت کافي و صبر و حوصله و پشتکار است. اکنون با توجه به آنچه بيان شد توجهتان را به راهکارهاي عملي براي مقابله با چنين افکاري جلب مي کنيم: 1. براي اوقات شبانه روز جدولي را تهيه کنيد و کارها و فعاليت هاي شبانه روزي خود را در آن يادداشت نموده و سعي کنيد برنامه اي تهيه نمائيد که زمان خالي بودن فعاليت نداشته باشيد. برنامه تدوين شده بايد متناسب با توانايي هاي جسمي و رواني تان باشد و از هر گونه افراط و تفريط خودداري نمائيد. و اوقات فراغت را نيز با نوعي فعاليت ورزش، نظافت اتاق، مطالعه روزنامه، انجام فعاليت هاي هنري و هر کار مورد علاقه ديگري، پر کنيد. 2. از آنجا که معمولاً افکار مزاحم معمولاً در تنهايي و به ذهن افراد وارد مي شود، حتي المقدور از قرار گرفتن در مکان هاي خلوت و تنهايي به مدت زياد اجتناب کنيد حتي سعي کنيد مطالعات خود را در کتابخانه و قرائت خانه اي عمومي انجام دهيد در اتاق، تنها نخوابيد، هنگام غذا خوردن، تنها غذا نخوريد و تنها مسافرت نکنيد. هرگاه احساس تنهايي کرديد، از جاي خود برخيزيد و با ديگران ارتباط برقرار کنيد. ورزش هاي دسته جمعي انجام دهيد ارتباط خود را با افراد شاد و با نشاط و اجتماعي (و در عين حال متدين) بيشتر کنيد و از گوشه گيري جداً بپرهيزيد. 3. در طي 24 ساعت اوقات شبانه روز، زماني را براي فکر کردن درباره همان مسائل و موضوعات مزاحم و اذيت کننده قرار دهيد و هرگاه آن افکار در غير آن ساعت مقرر به ذهنتان وارد شد به خودتان وعده دهيد که زمان فکر کردن در اين باره فلان زمان معين و مقرر شده است و از طرف ديگر در آن زمان ثابت و معين، بنشينيد و در آن باره فکر کنيد و بگذاريد آن افکار آنقدر به ذهنتان بيايد که شما را اذيت کند. 4. هميشه روي صفحه اي از کاغذ موضوعات مختلف علمي وغيرعلمي را يادداشت شده داشته باشيد تا بتوانيد اگر افکار مزاحم به سراغتان آمد، موضوع و مسأله اي جايگزين داشته باشيد که با اختيار خودتان در آن باره بيانديشيد و آن فکر مزاحم که بي اختيار به سراغتان آمده، کنار بگذاريد. به هر حال هميشه موضوع جايگزين براي فکر کردن داشته باشيد. 5. اگر احساس مي کنيد نمي توانيد يا در عمل نتوانستيد، موضوعات جايگزين را به جاي افکار مزاحم وسواسي خود قرار دهيد، کش نازکي را دور مچ دست خود ببنديد و هرگاه بدون اختيار افکار مزاحم به سراغتان آمد، آن کش را بکشيد و رها کنيد تا با احساس دردي که روي مچ دستتان ايجاد مي شود، از آن فضاي رواني بيرون آئيد نا خودآگاه موضوع ذهني تان عوض خواهد شد.
کد سوال : 2619
موضوع : كلام و دين پژوهي
پرسش : اگر دو نفر را در نظر بگيريم كه يكي از آنها انسان بدكار است و يك نفر از آنها طفل كوچكي است و اين دو نفر بر اثر يك حادثه مي ميرند . اگر در روز قيامت انسان بدكار به خدا اعتراض كند كه چرا من در طفوليت كشته نشدم تا من هم به بهشت بروم خداوند چه جوابي به او ميدهد .و اگر طفلي كه در گذشته در روز قيامت از خداوند سئوال كند كه چرا اجازه ندادي تا رشد كنم و به مراحل متعالي برسم خداوند چه جوابي به او مي دهد؟
پاسخ : نخست بايد دانست دنيا دو ويژگي بارز «نظام مندي» و «تزاحم» را دارا مي باشد؛ يعني، هر اتفاق و حادثه اي دليل دارد. اما عوامل و علت ها متعدد مي باشند و اين نشانه نظام مندي و حکمت خداوند است. به همين جهت برخي در کودکي و برخي در پيري و برخي به علت هاي مختلف در ميان سالي از دنيا مي روند. اما آنچه مهم است اين است که خداوند با هر کدام بر اساس «عدالت» و با توجه به شرايط و امکانات او برخورد کند، لذا با کودک بدون تقصير به گونه اي و با ميان سال مجنون به گونه اي و با ميان سال عاقل و داراي اختيار به گونه ديگر برخورد مي کند. لذا در اين باره خداوند به شخص گنهکار پاسخ مي دهد که: اولا، اعتراض در جايي معنا دارد که شخص اعتراض کننده حقي داشته باشد و به او ظلمي شده باشد - کسي که در دوران جواني گناه کرده آيا به اجبار بوده يا با اختيار خود مرتکب اعمال زشت شد؟ فرض اين است که هيچ شخصي مجبور به گناه نيست و با اختيار خود اعمال را انجام داد پس جهنم رفتن گناهکار جاي هيچ گونه اعتراضي ندارد. زيرا اگر بعد از به دنيا آمدن به وي عقل و فطرت داد و راه هاي هدايتي ديگر را نيز براي او آماده کرد و شخص با سوء نيت و سوء اختيار خود از حق تبعيت ننمود و مرتکب اعمال زشت و ناپسند شد در اين صورت مؤاخذه چنين شخصي عين عدالت است. و همچنين طفلي که در دوران طفوليت از دنيا رفته بر اساس نظام مندي دنيا اين اتفاق افتاده و مطابق «حکمت» خداست و وضعيت او در قيامت نيز براساس لطف و عدالت خدا رقم خواهد خورد و اعتراض در جايي است که يا ظلم شود و يا توجيه عاقلانه نداشته باشد. اما تفاوت زندگاني ها و اختلاف درجات گريزي از آنها نيست.
کد سوال : 2620
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اخلاق و عرفان
پرسش : در گذشته افراد عادي ، خوب يا بد كه هم دوره با ائمه بوده اند ايشان را مي ديدند و از انوار چهره ايشان بهره مند مي شدند حتي افراد شقي مانند ابن ملجم ... ولي كساني مانند ما كه اگر از اين افراد بهتر نباشيم بدتر نيستيم چرا سعادت ديدار ايشان حتي در خواب يا به شكل غير مستقيم هم محروميم و هميشه بحث آن پيش مي آيد كه تا لايق نباشيد چنين سعادتي نصيبتان نمي شود؟
پاسخ : ديدن اهل بيت و پيامبران با چشم ظاهري مسأله مهمي نيست و هيچ آيه يا روايتي وارد نشده که ديدن اولياء الله را سبب شرافت و فضيلت بدانند. تمام کساني که در جنگ هاي صدر اسلام مقابل پيامبر قرار مي گرفتند حضرت را مي ديدند و در عين حال به جنگ با ايشان پرداخته بودند - در اين زمان هم مسأله همين طور است - ديدن امام زمان يا اهل بيت ديگر در خواب يا بيداري ملاک خوب بودن و سعادت نيست (مگر در يک سري موارد استثنايي) - اصلا از ما خواسته نشده که به دنبال ديدن ظاهري اهل بيت و اولياءالله باشيم - آنچه مهم است ارتباط واقعي و معنوي داشتن با آن عزيزان و پيروي از آنان است. آنچه وظيفه ماست تشبه به آن حضرات و پيمودن راه آنان است ما بايد در همه حال سرباز آماده آن حضرت بوده و همواره در خدمت ايشان باشيم. اين مسأله را آيه 200 سوره آل عمران بيان فرموده: A}«يا ايها الذين امنوا اصبروا وصابروا و رابطوا و اتقواللّه‏ لعلّكم تفلحون؛{A اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد، صبر كنيد و يكديگر را به صبر واداريد و مرابطه نماييد وتقوا و خداترسى را پيشه سازيد، باشد كه رستگار شويد». امام باقر(ع) در تفسير اين آيه شريفه مى‏فرمايند: «صبر كنيد بر اداى فرايض (يعنى در انجام تكاليف الهى استقامت داشته باشيد) و در برابر دشمنان پايدارى كنيد و با امامتان (كه انتظارش را مى‏كشيد) مرابطه نماييد»، V}(كتاب الغنية، شيخ مفيد، ص105) {V مرابطه با امام زمان(عج) يعنى خود را به رشته ولايت او بستن و بر خدمت و پيروى و يارى او گردن نهادن و اين يكى از اركان ايمان است كه آدمى خود را به امام خويش مربوط سازد و از او جدا نشود. هم‏چنين بايد كارهايى انجام دهيم كه آن حضرت و اصحابشان انجام مى‏دهند. قرآن راجع به حضرت مهدى و اصحاب ايشان مى‏فرمايد: A}«الذين ان مكنّاهم فى الارض اقاموا الصلوه وآتوا الزكاه و امروا بالمعروف و نهو عن المنكر؛{Aكسانى كه اگر در زمين به آنان توانايى دهيم نماز را به پا داشته و زكات (به مستحق) بخشيده و به معروف امر نموده و از منكر نهى كنند» V}(حج، آيه 41).{V امام باقر(ع) در تفسير اين آيه مى‏فرمايند: «اين آيه براى آل محمد است؛ يعنى، مهدى(عج) و اصحاب او»، V}(تفسير قمى، ج 2، ص 87){V. در نتيجه اگر ما هم مى‏خواهيم از اصحاب و ياران آن حضرت باشيم، بايد به اين امور اهتمام ورزيم. خوب است بدانيم؛ امام زمان شديدا به شيعيان خود عشق مى‏ورزند. بلكه علاقه آن حضرت به شيعيان و دوستانشان خيلى بيشتر از علاقه‏اى است كه ما نسبت به آن حضرت داريم. آن حضرت همواره به شيعيان خود دعا مى‏كنند. از آن حضرت نقل شده است: H}«انا غير مهملين لمراعاتكم ولاناسين لذكركم؛{H ما هرگز در رعايت احوال شما كوتاهى نمى‏كنيم و شما را از ياد نمى‏بريم»V}(بحارالانوار، ج 53، ص 174).{V پس ما مكلف به ارتباط به معناى ملاقات با امام زمان(عج) نيستيم آنچه بر ماست جلب رضايت آن بزرگوار مى‏باشد. پيوستگى با او يعنى مطيع او بودن. آنچه در روايات زياد سفارش شده است انتظار فرج است ما بايد ارتباط معنوى خود را با امام زمان(عج) با عمل به دستورات آن حضرت و انتظار فرج به معناى واقعى ثابت و مستدام نگه داريم. از اينرو بسيار بجاست كه خصوصيات منتظر واقعى حضرت مهدى(عج) را بدانيد و سپس آن را در خود عملى كنيد پس بحث زير ضرورى به نظر مى‏رسد. منتظر واقعى مهدى(عج) بايد چندين خصوصيت داشته باشد: 1- عمل به تكاليف دينى: منتظر واقعى بايد تمام وظايف دينى و احكام الهى را انجام دهد. 2- محزون بودن به علت محروم بودن از زيارت آن وجود مبارك H}«عزيز على ان ارى الخلق و لاترى و لا اسمع لك حسيسا و لا نجوى...؛{H بر من گران است كه خلق را ببينم و تو ديده نشوى و سخن آشكار و پنهان تو را نشنوم» V}(دعاى ندبه).{V 3- براى تقويت ارتباط هر روز صبح «دعاى عهد» را بخوانيم. 4- انتظار فرج آن حضرت را در دل و ظاهر جلوه‏گر كنيم. در روايات متعدد داريم كه در زمان غييبت امام زمان(ع) بهترين اعمال انتظار فرج است اينجا نياز به توضيح دارد كه چرا بهترين اعمال انتظار فرج است. فرج؛ يعنى، نصرت و پيروزى و گشايش و مقصود نصرت و پيروزىحكومت عدل علوى بر حكومت‏هاى كفر و شرك و بى داد است پيروزى عدل گسترى كه به رهبرى امام عصر(عج) صورت مى‏گيرد بنابراين انتظار فرج يعنى انتظار تحقق‏يافتن اين آرمان بزرگ و جهانى است و منتظر حقيقى كسى است كه حقيقتا خواهان تشكيل چنين حكومتى باشدو اين خواسته آن گاه جدى و راست است كه شخص منتظر عامل به عدل و گريزان از ستم و تباهى باشد و گرنه انتظار فرج در حد يك ادعا و شعار بى محتوا باقى خواهد بود ازاين‏رو در روايات آمده است كه انتظار فرج خود فرج است زيرا كسى كه حقيقتا منتظر فرج و ظهور حجت خدا و تأسيس حكومت عدل گستر اوست زندگى خود را بر پايه عدل و داد استوار مى‏سازد و او انسانى است كه حضور و غيبت امام در نحوه رفتار و سير و سلوكش تفاوتى ندارد و قبل از تشكيل حكومت عدل او چنين حكومتى را در زندگى خود پايدار ساخته است بنابراين انتظارفرج حقيقى ريشه در معرفت به حق و عدل و ايمان و عشق به آن دارد و آثار آن نيز در عمل نمايان مى‏گردد و چنين حقيقت اصيل و عميقى با لفظ و شعار به دست نمى‏آيد و با بى تفاوتى و بى اعتنايى نسبت به مقدسات دينى و رسالت‏هاى انسانى در تعارض و تناقض است از اين جانادرستى يك تفسير از انتظار فرج روشن مى‏شود زيرا بعضى بر اين تصور خام هستند كه انتظار فرج يعنى بى تفاوتى نسبت به آنچه در جوامع بشر مى‏گذرد و دست روى دست گذاشتن به اميد اينكه امام زمان ظهور كند و آنهارا اصلاح نمايد. انتظار فرج تعهدآفرين و مسؤوليت‏ساز است و با بى‏تفاوتى و بى‏اعتنايى به سرنوشت بشر و حقيقت و فضليت منافات دارد. انتظار فرج يعنى: الف) معرفت امام معصوم و عادل و پيشواى فضيلت. ب) ايمان به امامت و قيادت رهبرى الهى و عدالت پيشه. ج) عشق به عدالت وارزش‏هاى انسانى. ه) اميد به آينده‏اى روشن و نويد بخش. ك) تلاش براى برقرارى حكومتى عدل پيشه و عدل گستر. ح) رعايت موازين و قوانين دينى و اخلاقى. خ) داشتن روحيه تعهد و مسؤوليت‏پذيرى. اين انتظار فرج است كه بهترين اعمال و بهترين عبادت است و چنين منتظرى، مقامى عالى دارد و هر گاه در زمان غيبت از دنيا برود به منزله كسانى است كه پس از ظهور حضرت حجت(عج) زنده و تحت فرمان او در راه خدا جهاد مى‏كنند، V}(بحارالانوار ج52 ص 125 - ره‏توشه راهيان نور، دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم چاپ اول تيرماه 1374 ص 193-190 با تصرف){V. 5- داستان‏هاى واقعى بزرگانى كه با امام زمان(عج) در ارتباط بودند را بخوانيم. در پايان به اين نكته مهم توجه داشته باشيم كه امام زمان(عج) به عنوان «حجت خدا» و «ولى‏عصر» بر اعمال و رفتار ما آگاهى دارد و خود را در محضر ايشان ببينيم و براى گره‏گشايى‏هاى مادى و معنوى از ايشان به عنوان واسطه فيض الهى درخواست داشته باشيم. براى آگاهى بيشتر ر.ك: 1- يكصد پرسش و پاسخ پيرامون امام زمان(عج)، رجالى تهرانى 2- ترجمه منتخب‏الاثر، آيت‏الله‏صافى 3- مهدى موعود، ترجمه: على دوانى 4- وابستگى جهان به امام زمان(عج)، لطف الله صافى 5- امام زمان در گفتار ديگران، على دوانى