کد سوال : 261
موضوع : سياسي و انديشه سياسي
پرسش : به چه دليل ادعا مىكنيد كه انقلاب اسلامى ايران متأثر از قيام امام حسين(ع) و فرهنگ عاشورا است؟ نقش آن در پيدايش، پيروزى و تداوم انقلاب اسلامى چيست؟
پاسخ : از ديدگاه بسيارى از انديشمندان و متفكرانى كه در زمينه تبيين علل و عوامل پيروزى انقلاب اسلامى ايران، نظريهپردازى نمودهاند، عامل مذهب از قوىترين و اصلىترين عواملى است كه در پيدايش و پيروزى انقلاب اسلامى نقش بسزايى ايفا نموده است.V}به عنوان نمونه ر.ك: زنجانى، عميد، انقلاب اسلامى ايران و ريشه آن؛ روحانى، سيد حميد، لنهضت امام خمينى(ره)؛ محمدى، منوچهر، تحليلى بر انقلاب اسلامى؛ دوانى، على، نهضت روحانيون ايران؛ كديور، جميله، رويارويى انقلاب اسلامى ايران و آمريكا و ... .{V
ميشل فوكو فيلسوف مشهور فرانسوى و نظريه پرداز پست مدرنيسم، در تحليل و بررسى عوامل انقلاب اسلامى از «معنويت گرايى سياسى» نام مىبرد. به نظر او، روح انقلاب اسلامى در اين حقيقت يافت مىشود كه ايرانيان از خلال انقلاب خود در جست و جوى ايجاد تحوّل و تغيير در خويش بودند. هدف اصلى آنان ايجاد يك تحول بنيادين در وجود فردى و اجتماعى، حيات اجتماعى و سياسى و در نحوه تفكر و شيوه نگرش بود... آنان راه اصلاح را در اسلام يافتند. اسلام براى آنان هم دواى درد فردى و هم درمان بيمارىها و نواقص جمعى بود.V}ميشل فوكو، ايرانىها چه رؤياى در سر دارند؟ ترجمه حسين معصومى همدانى.{V
آصف حسين در كتاب «ايران اسلامى: انقلاب و ضد آن» بر اين نكته تأكيد دارد كه بايد مطالعه انقلاب با توجه به عنصر ايدئولوژى، نقش اپوزيسيون اسلامى، مشروعيت، آموزشها و خصوصاً رهبرى صورت گيرد.V}به نقل از ضيافتهاى نظرى بر انقلاب اسلامى «مجموعه مقالات» عبدالوهاب فراتى، ص297.{V حامد الگار نيز در كتاب «ريشههاى انقلاب اسلامى»؛ سه عامل «تشيع، رهبرى امام خمينى(ره) و طرح اسلام به عنوان يك ايدئولوژى» را به عنوان ريشههاى انقلاب مطرح مىكند.V}همان.{V
از سوى ديگر مرورى بر ادبيات سياسى رايج در روند وقوع انقلاب اسلامى، شعارها، سخنرانىها و بيانيههاى انقلابيان و رهبران نهضت، بيانگر اين واقعيت است كه از ميان عناصر مذهبى، «فرهنگ عاشورا و نهضت امام حسين(ع)»، نقش بسزايى در اين زمينه ايفا نموده است. مؤلفههاى فرهنگ و تعاليم عاشورا عبارتاند از:
1. فرهنگ شهادت،
2. فرهنگ مبارزه مستمر حق با باطل،
3. فرهنگ طاغوت ستيزى و طاغوت زدايى،
4. اصل پيروى از رضاى خدا و مصالح مسلمين،
5. فرهنگ پيشگيرى از جرم و فساد قبل از وقوع آن در فرهنگ نظارت عمومى و امر به معروف و نهى از منكر.V}هاشم هاشم زاده هريسى، اصول فرهنگ و تعاليم عاشورا، چكيده مقالات گنگره بين المللى امام خمينى(ره) و فرهنگ عاشورا؛ مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى(ره)، ص189.{V
اين مؤلفهها در پيدايش و پيروزى انقلاب اسلامى، نقش و تأثير بسزايى داشته و حفظ و تداوم انقلاب اسلامى نيز در گرو حركت در اين چارچوب مىباشد. اكنون جهت آگاهى بيشتر بحث را در چند محور با كمى تفصيل بيشتر پى مىگيريم:
T}يك. تأثير فرهنگ عاشورا در پيدايش انقلاب اسلامى{T
T}1. تأثير بر اهداف و انگيزههاى انقلابيان{T
هدف و انگيزه مردم ايران از انقلاب اسلامى، نابودى ظلم، استبداد و استكبار و بر پايى حكومت عدل الهى و اجراى احكام اسلامى به عنوان «معروف» و جلوگيرى از وابستگى به اجانب و بيگانگان به عنوان «منكر» بود. اينها همان انگيزه و هدف امام حسين(ع) از قيام عاشورا بود آنجا كه مىفرمايد: H}«انما خرجت لطلب الاصلاح فى امة جدّى اريد ان آمر بالمعروف و انهى عن المنكر و اسير بسيرة جدّى و ابى على ابن ابى طالب(ع)»{H.
اگر يزيد بن معاويه تجاهر به فسق و فجور داشت، خاندان پهلوى نيز همان گونه عمل مىكردند و به عنوان نمونه بايد گفت: اسلام زدايى را تا آنجا رساندند كه به طور رسمى تاريخ هجرت پيامبر اكرم(ص) را به تاريخ شاهنشاهى تبديل كردند: امام راحل(ره) درباره تأثير عاشورا بر اهداف و انگيزههاى انقلاب اسلامى مىفرمايد: «حضرت سيد الشهدا به همه آموخت كه در مقابل ظلم، در مقابل ستم، در مقابل حكومت جائر چه بايد كرد»V}قيام عاشورا در كلام و بيان امام خمينى(ره)، ص55.{V.
برخى از علماى اسلامى بر اين عقيدهاند كه مهمترين انگيزه امام حسين(ع) از اين قيام، ايجاد حكومت اسلامى بوده است. امام خمينى(ره)، در اين زمينه مىفرمايد: «زندگى سيدالشهدا، زندگى حضرت صاحب(ع)، زندگى همه انبياى عالم، همه انبيا - از اول، از آدم تا حالا - همهشان اين معنا بوده است كه در مقابل حكومت جور، حكومت عدل را مىخواستند درست كنند».V}همان، ص38.{V
ازاينرو يكى از مهمترين شعارهاى انقلابيون انقلاب، اين بود:
«نهضت ما حسينيه، رهبر ما خمينيه»
T}2. تأثير بر رهبرى انقلاب{T
وجود رهبرى حسينگونه همچون امام خمينى(ره)، يكى از مهمترين تأثيرات نهضت عاشورا در پيدايش انقلاب اسلامى بود.
مردم ايران، صلابت، شهامت، شجاعت، قاطعيت، سازش ناپذيرى و روح حماسى حضرت امام حسين(ع) را در شخصيت امام خمينى(ره) متجلى مىديدند و شرايطى كه امام حسين(ع) براى رهبر و حاكم جامعه اسلامى توصيف مىنمود، در او مىيافتند.
شعار انقلابيان «خمينى، خمينى تو وارث حسينى» مبيّن اين امر است.
T}3. تأثير بر شيوه مبارزه{T
در فرهنگ مكاتب مادى نبايد مشت به نبرد با درفش برود؛ اما مردم ايران تحت تأثير نهضت عاشورا، روحيه شهادتطلبى امام حسين(ع) و اصحابش را در خاطرهها مجدداً تكرار مىكردند. هنگامى جوانان انقلابى با شعارهاى «اللَّهاكبر» و «توپ، تانك، مسلسل، ديگر اثر ندارد ...» با تانكها و مسلسلهاى رژيم ستم شاهى مقابله مىنمودند، امام راحل مىفرمود:
«كيفيت مبارزه را اينكه قيام در مقابل يك حكومت قلدرى كه همه جا را در دست دارد، با يك عده معدود بايد چه طور باشد، اينها چيزهايى است كه حضرت سيدالشهدا به ملت آموخته است».V}صحيفه امام، ج17، ص56.{V
مردم از فرد ستيزى به دور بوده و تحت تأثير رأفت اسلامى و با الهام از سيره امام حسين(ع) با دشمنان خود (مانند حر بن يزيد رياحى و ...) با شعار «گل در مقابل گلوله»، فرياد مىزدند: «ارتش ايران حسينى شده، رهبر ايران خمينى شده».
V}كواكيان، مصطفى، هفت قطره از جارى زلال انديشه امام خمينى(ره)، ص 229.{V
T}4. تأثير از طريق ايام و اماكن عزادارى{T
ايام عزادارى امام حسين(ع) و اماكن - از قبيل مساجد، تكايا و خيمههاى عزادارى امام حسين(ع) - به عنوان مهمترين زمان و مكان براى فعاليت نيروهاى انقلاب و بيدارى مردم از مفاسد حكومت پهلوى و سازماندهى آنان براى راهپيمايى، تظاهرات و فعاليتهاى انقلابى، محسوب مىگرديد.
اساساً در طول دو ماه محرم و صفر در سال اوجگيرى انقلاب اسلامى، نقطه اوج آن؛ يعنى، همان تاسوعا و عاشوراى حسينى بود كه به كلى پايههاى اسلامى رژيم ستمشاهى لرزيد.
سران ساواك در تحليلهاى درون سازمانى خود گفته بودند: اگر ما بتوانيم ماه محرم را به خوبى پشت سر بگذاريم، رژيم پهلوى ماندنى است و همه ديديم كه بعد از اربعين حسينى در سال 1399 ه.ق رژيم 2500 ساله شاهنشاهى در كمتر از يك ماه ساقط شد.V}راهپيمايى عظيم مردم ايران در روز اربعين برابر با 29/10/1357 بود كه پس از 23 روز (در 22/11/1357) انقلاب اسلامى پيروز شد.{V
T}دو. تأثير فرهنگ عاشورا در پيروزى انقلاب اسلامى{T
با مرورى بر مقاطع سرنوشتساز در پيروزى انقلاب اسلامى، مشخص مىشود كه نقطه آغازين آنها از ايام عزادارى امام حسين(ع) و با الهام از آموزههاى نهضت عاشورا بود:
1. قيام 15 خرداد - كه نقطه عطفى در تاريخ انقلاب شمرده مىشود - به دنبال سخنرانى شديداللحن حضرت امام(ره) در بعدازظهر عاشورا (13 خرداد 1342) به وقوع پيوست. ايشان در مورد قيام 15 خرداد فرمود:
«ملت عظيم الشأن در سالروز اين قيام فاجعه انفجارآميزى كه مصادف با 15 خرداد 42 بود، با الهام از عاشورا آن قيام كوبنده را به بار آورد. اگر عاشورا و گرمى و شور انفجارى آن نبود، معلوم نبود چنين قيامى بدون سابقه و سازماندهى، واقع شود».V}صحيفه امام، ج16، ص 290.{V
2. 17 شهريور نيز يكى از مقاطع مهم انقلاب بود كه تحت تأثير عاشورا و فرهنگ آن شكل گرفت: «17 شهريور مكرر عاشورا و ميدان شهدا مكرر كربلا و شهداى ما مكرر شهداى كربلا و مخالفان ملت ما مكرر يزيد و وابستگان او هستند».V}همان، ص346.{V
3. اعلاميه تاريخى امام خمينى(ره) در روز 21 بهمن 1357 مبنى بر شكستن كودتا و حكومت نظامى رژيم - كه تصميم داشتند رهبران اصلى انقلاب را دستگير كرده، و به زعم خويش به انقلاب براى هميشه پايان دهند - عملاً نوعى حماسه عاشورايى محسوب مىشد.
مردم تحت تأثير اعلاميه و فرمان حسين زمان خويش، به خيابانها ريخته و توطئههاى رژيم را درهم شكستند.
امام راحل(ره) در اين زمينه مىفرمايد:
«اگر قيام حضرت سيدالشهدا(ع) نبود، امروز هم ما نمىتوانستيم پيروز بشويم. تمام اين وحدت كلمهاى كه مبدأ پيروزى ما شد، براى خاطر اين مجالس عزادارى مجالس سوگوارى و اين مجالس تبليغ و ترويج اسلام شد».V}صحيفه امام، ج 16، ص 346.{V
T}سه. تأثير فرهنگ عاشورا بر حفظ و تداوم انقلاب اسلامى{T
فرهنگ عاشورا نه تنها عامل پيدايش اصل انقلاب و زمينهساز پيروزى آن در مراحل مختلف بوده است؛ بلكه همين فرهنگ عامل اساسى حفظ و تداوم انقلاب اسلامى نيز محسوب مىگردد.
اگر انقلاب اسلامى بخواهد بر مبناى آن فرهنگى كه شكل گرفته است تداوم يابد؛ بايد توجه مستمرى به همان فرهنگ داشته باشد: روحيه شهادتطلبى، آزادگى و شرف، عزت نفس، مبارزه با فروع ظلم و ستمگرى، مخالفت با تخطّى از احكام اسلام و ... در عرصههاى مختلف سياست خارجى و روابط با ديگر كشورها و نيز عرصه سياست داخلى - از سياستگذارى در ابعاد مختلف اقتصادى، اجتماعى، سياسى، فرهنگى و غيره گرفته تا بخشهاى اجرايى و ... .
همه بايد پايبند به آموزههاى نهضت امام حسين(ع) و فرهنگ عاشورا باشند. اگر انقلاب اسلامى توانسته است از كليه توطئهها جان سالم به در برد؛ اگر جنگ تحميلى هشت ساله - كه از سوى تمامى قدرتهاى جهانى پشتيبانى مىشد - نتوانست اين انقلاب مردمى و اسلامى را از پاى درآورد؛ اگر تهديدهاى دشمنان اسلام، امپرياليسم تبليغاتى، محاصره اقتصادى، كودتاى نظامى و ... هيچكدام كوچكترين خللى در عزم و اراده نظام اسلامى وارد نكرده است، همه و همه به دليل همان فرهنگ عاشورايى ملت ايران بوده است.V}هفت قطره، همان، ص235.{V
امام خمينى(ره) در اين زمينه مىفرمايد:
«اين محرّم را زنده نگه داريد. ما هر چه داريم از اين محرم است. از اين قتل سيدالشهدا است و شهادت او است. ما بايد به عمق اين شهادت و تأثير اين شهادت در عالم برسيم و توجه كنيم كه تأثير او هم امروز هم هست. اگر اين مجالس وعظ و خطابه و عزادارى و اجتماعات سوگوارى نبود، كشور ما پيروز نمىشد. همه در تحت بيرق امام حسين(ع) قيام كردند. الان هم مىبينيد كه در جبههها وقتى كه نشان مىدهند آنها را، همه با عشق امام حسين(ع) است كه دارند جبههها را گرم نگه مىدارند».V}صحيفه امام، ج 17، ص 58.{V
ايشان در جاى ديگر مىفرمايد:
«فداكارى حضرت سيدالشهدا(ع) است كه اسلام را براى ما زنده نگه داشته است ... بايد بدانيد كه اگر بخواهيد نهضت شما محفوظ بماند، بايد اين نهضتها را حفظ كنيد».V}همان، ج 15، ص 331 و 230 و جهت مطالعه درباره تأثيرات فرهنگ عاشورا بر انقلاى اسلامى ر.ك: فراتى، عبدالوهاب، ضيافتى نظرى بر انقلاب اسلامى (مجموعه مقالات)، ص 91؛ فصلنامه حكومت اسلامى، سال هشتم، شماره اول بهار 82، (ش 28)، ص 396.{V
کد سوال : 262
موضوع : شخصيتها
پرسش : درباره فضايل امام حسنعليه السلام و كريم اهلبيت بودن ايشان توضيح دهيد؟
پاسخ : درباره فضايل امام حسنعليه السلام روايات زيادى از اهل سنت و علماى شيعه نقل شده است. V}نگا: ترجمة الامام الحسنعليه السلام از ابن عساگر در تاريخ دمشق و ترجمة الامام الحسن از ابن سعد در طبقات الكبرى.{V
بسيارى از روايات حكايتگر علاقه خاص رسول خداصلى الله عليه وآله به امام حسنعليه السلام و امام حسينعليه السلام است. نحوه ابراز محبت آن حضرت - مانند پايين آمدن از منبر و بوسيدن آنها و دوباره بر منبر رفتن نشانگر و جهتدار بودن اين اظهار محبت است. V}مناقب ابن شهر آشوب، ج 4، ص 24.{V
حضرت مىفرمود: «من او را [ يعنى امام حسنعليه السلام] دوست دارم و نيز كسى كه وى را دوست داشته باشد، دوست دارم». V}ترجمة الامام الحسن، طبقات ابن سعد، ص 134.{V
حضور در «مباهله» در دوران كودكى شاهد صادق اين مدعا است. جايگاه امام حسنعليه السلام در نگاه رسول خداصلى الله عليه وآله در حدى است كه در خصوص او فرمود:«اگر عقل در مردى مجسم مىشد، همانا حسن بود». V}فرائد السمطين، ج 2، ص 68، در اين خصوص نگا: تاريخ سياسى اسلام، رسول جعفريان، ج 3، ص 17 15 ؛ حيات فكرى و سياسى امامان شيعه، صص 121 - 120 و 167.{V
در ميان خصايص برجسته آن حضرت، صفت «كرم» و «كريم بودن» جايگاه خاص خود را دارد؛ به صورتى كه او به كريم اهل بيتعليهم السلام لقب يافته است. V}نگا: اعلام الهداية، ج 4، ص 37.{V
در اين نوشتار نيم نگاهى به چرايى اطلاق اين صفت بر امام حسنعليه السلام خواهيم داشت.
T}1. كرم در لغت و اصطلاح{T
«كرم» در كتابهاى لغت عرب، به معناى جوانمردى، سخاوت، مهربانى، بخشش، بزرگوارى است. V}نگا: فرهنگ بزرگ جامع نوين، ج 3 - 4، ص 1363 و 1364 ؛ المنجد، ص 682.{V در اصطلاح اهل عرفان «كرم»، مرتبه سوم از سخا به شمار مىرود كه عبارت است از: «انفاق مال به سهولت و طيب نفس در امور سخت و مقاصد عالى»V}نگا: تحفة الاخوان فى خصائص الفتيان، كمال الدين عبدالرزاق كاشانى، با مقدمه، تصحيح و تعليق سيد محمد دامادى، ص 241 و 61.{V.
T}2. كرم از نگاه امام حسنعليه السلام{T
در حديثى از امام حسنعليه السلام پرسيده شد: «كرم چيست؟» حضرت پاسخ داد: پيش قدم شدن در بخشش، قبل از درخواست [ سائل ]و طعام دادن در جاى [ خويش].V}بحارالانوار، ج 78، ص 102.{V
T}3. كريم{T
با توجه به معناى لغوى و اصطلاحى و نيز تعريف امام حسنعليه السلام از «كرم»، مىتوان گفت: كريم، كسى است كه به صفت بخشش متصف باشد؛ يعنى، فردى كه مال خويش را با آسانى و آرامش خاطر - قبل از درخواست فرد نيازمند انفاق كرده و مىبخشد.
T}4. كريم يكى از اسماى الهى{T
خداوند متعال در آيات متعددى از قرآن، خويش را به كريم بودن وصف كردهV}نگا: نمل (27)، آيه 40 ؛ انفطار (82)، آيه 6 ؛ تكوير (81)، آيه 19. {Vو به حق نيز چنين است؛ زيرا حضرت حق به بهترين وجه و در عالىترين مرتبه، جود و بخشش خويش را - چه در حوزه نيازمندىهاى مادى و چه در ساحت احتياجات معنوى به مخلوقات ارزانى داشته است. از آنجا كه خداوند سبحان كريم است، كرم و اهل آن را نيز دوست مىدارد؛ چنان كه رسول خداصلى الله عليه وآله فرمود: «ان الله كريم يحب الكرم»{H؛ V}نگا: ميزان الحكمه، ج 8، ح 17221.{V.
T}5. نشانههاى كريم در منابع اسلامى{T
براى آنكه انسانها، فرد كريم را بشناسند يا خود را محك زنند كه اهل آن هستند يا خير، در منابع دينى نشانههاى متعددى براى او ذكر شده است؛ از جمله: اخلاق نيكو، فرو بردن ناراحتى و خشم، چشمپوشى از مال نو V}ميزان الحكمه، ج 8، ح 17197.{V، تقواى الهى V}همان، ح 17258.{V، عفو V}همان، ح 17261.{V، جود و بخشش V}همان، ح 17267.{V، ابتدا و پيشقدمى در نيكوكارى V}همان، ح 17233.{V
، شكرگزارى V}همان، ح 17234.{V، اجتناب از محارم و تنزيه از عيوب V}همان، ح 17238.{V، رسيدگى به همسايگان V}همان، ح 17243.{V و... .
T}6. امام حسنعليه السلام كريم اهل بيت{T
هر چند حضرت رسولصلى الله عليه وآله به كريمترين فرد بنى آدم و كريمترين اول و آخر خلقت متصف شده است V}نگا: همان، ح 17317 - 17316.{V؛ ولى به دليل تأسى امام مجتبىعليه السلام به رسول گرامى اسلام و نيز متصف شدن به اسماى الهى - كه خصلت تمامى معصومان است به كريم اهل بيت مشهور گشته است. نمونههاى ذيل كه از منابع معتبر نقل شده است، به خوبى نشانگر وجود نشانهاى كرم و كريم بودن آن امام عظيم الشأن است.
6-1. تقواى الهى: بهترين نشان كريم بودن، آن است كه آدمى با عمل به واجبات و ترك محرمات - كه همان تقواى الهى است جان و روح خويش را فداى جانان كرده و در واقع به او ببخشايد. امام مجتبىعليه السلام در بعد تقوا و عبادت الهى، زبانزد خاص و عام بود. ابن شهر آشوب روايت كرده است: روزى امام حسنعليه السلام در خيمه خويش نماز مىگزارد (در منزل «ابوا» در ميان مكه و مدينه)؛ ناگاه زن باديهنشين بسيار خوشرويى، آن حضرت را ديد و عاشق جمال آن حضرت شد و بىتابانه به خيمه آن حضرت درآمد. آن حضرت چون از نماز فارغ شد، پرسيد: چه حاجت دارى؟ گفت: بىتاب تو گرديدهام، شوهر ندارم؛ مىخواهم مرا به وصلت خود شاد گردانى. حضرت فرمود: دور شو از من و مرا مستوجب عذاب الهى مگردان...! V}محمد باقر مجلسى، جلاء العيون، صص 408 - 407.{V
بنا بر نقل ابن كثير: امام مجتبىعليه السلام وقتى در مسجد النبى، نماز صبح را به جاى مىآورد، در همان جاى نماز خود مىنشست و تا برآمدن آفتاب به ياد خداى متعال مشغول مىشد... اگر براى نماز وضو مىساخت، رنگش دگرگون گشت و آنگاه كه به نماز مىايستاد، تمام بدنش به لرزه مىافتاد. هنگامى كه مرگ را به ياد مىآورد و يا خبر رستاخيز و صراط به خاطرش مىآمد، آنچنان گريه مىكرد كه از هوش مىرفت و اگر بهشت و دوزخ را ياد مىكرد - همچون كسى كه از شدت درد در شرف هلاك است گريه مىكرد و از خداى متعال، بهشت را مىخواست و از جهنم برائت مىجست.V}هاشم معروف الحسينى، زندگى دوازده امام، ترجمه محمد رخشنده، ج 1، ص 503.{V
همچنين فرمود: «من شرم دارم پروردگار را ملاقات كنم؛ در حالى كه با پاى پياده به خانه او نرفته باشم». از اين رو بيست بار پياده به سفر حج رفت. V}نگا: ابونعيم الاصبهانى، اخبار اصبهان، ج 1، ص 44 و بحارالانوار، ج 6، ص 159، ح 22.{V
6-2. عفو و حلم: يكى از نشانههاى «كريم» بودن، گذشت و حلم در برابر مشكلات و نامهربانىها است. چنان كه خداوند متعال در اوصاف مردان الهى مىفرمايد:A}«وَ إِذا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا كِراماً»{A؛ V}فرقان (25)، آيه 72.{V.
امام حسنعليه السلام به حق چنين بود؛ پذيرش صلح در برابر معاويه و گردن نهادن به لوازم آن، بهترين گواه بر حلم آن حضرت به شمار مىرود. V}اعلام الهداية، ج 4، ص 35.{V
درخصوص حلم آن حضرت نقل كردهاند: «روزى مردى از اهل شام، بر سر راه آن حضرت آمد و دشنام و ناسزاى بسيار به آن حضرت گفت. آن جناب پاسخش را نداد تا از سخن خود فارغ شد. آن گاه امام مجتبىعليه السلام روى مبارك خويش را به سوى او گرداند و به او سلام كرد. به رويش خنديد و فرمود: اى مرد! گمان مىكنم تو غريبى و گويا بر تو چند امر مشتبه شده است!! اگر از ما خواهشى كنى، عطا مىكنيم.اگر از ما طلب هدايت و ارشاد كنى، تو را ارشاد مىكنيم. اگر از ما يارى بطلبى،عطا مىكنيم. اگر گرسنهاى تو را سير مىكنيم. اگر عريانى تو را جامه مىپوشانيم. اگر محتاجى بىنيازت مىگردانيم. اگر رانده شدهاى، تو را پناه مىدهيم. اگر حاجتى دارى، براى تو برمىآوريم. اگر بار خود را بياورى و به خانه ما فرود آورى و ميهمان ما باشى تا وقت رفتن براى تو بهتر خواهد بود؛ زيرا كه ما خانهاى گشاده داريم و آنچه خواهى نزد ما ميسر است. آن مرد، چون سخن حضرت را شنيد، گريست و گفت: «گواهى مىدهم كه تويى خليفه خدا در زمين و خدا بهتر مىداند كه خلافت و رسالت را در كجا قرار دهد». V}تاريخ چهارده معصوم، صص 411 و 412.{V
در خصوص عفو آن حضرت نيز نقل شده است: غلامش خطايى كرد كه مستوجب توبيخ و تنبيه بود؛ از اين رو حضرت دستور داد كه او را ادب كنند. در اين هنگام غلام گفت: اى مولاى من A}«وَ الْعافِينَ عَنِ النَّاسِ»{A؛ V}آل عمران (3)، آيه 134.{V. حضرت فرمود: تو را عفو كردم. [ سپس] غلام گفت: A}«وَ اللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ»{A؛ V}همان.{V؛ امام فرمود: تو آزادى براى خشنودى خداوند و براى توست دو برابر آنچه كه [ پيش از اين] به تو مىدادم» V}اعلام الهداية، ج 4، ص 36.{V.
6-3. رد احسان به بهترين وجه: يكى از نشانهاى كرم و جوانمردى، آن است كه اگر كسى به انسان احسانى كرد - حال چه قولى چه عملى، چه گفتارى و چه فعلى وى به بهترين صورت پاسخ گوى احسان او باشد V}نگا: ميزان الحكمه، ج 8، ص 371 - 370.{V و امام حسنعليه السلام چنين بود. ابن شهر آشوب در مناقب روايت مىكند: كنيزى با يك دسته ريحان به آن حضرت سلام كرد. امام حسنعليه السلام به او فرمود: تو براى رضاى خدا آزادى. يكى از همراهان براى اين كار او را سرزنش كرد! حضرت فرمود: مگر نشنيدهاى كه خداوند متعال مىفرمايد: A}«وَ إِذا حُيِّيتُمْ بِتَحِيَّةٍ فَحَيُّوا بِأَحْسَنَ مِنْها أَوْ رُدُّوها»{A؛ V}نساء، آيه 86.{V؛ «و چون به شما درود گفته شد، شما به [ صورتى] بهتر از آن درود گوييد، يا همان را [ در پاسخ ]برگردانيد» و چه چيزى از آزاد كردنش بهتر بود.V}زندگى دوازده امام، ج اول، ص 508.{V
ابن شهر آشوب روايت كرده است: روزى امام حسنعليه السلام بر جمعى از گدايان گذشت كه پاره چند نان خشك بر روى زمين گذاشته و مىخوردند. چون نظر ايشان بر آن حضرت افتاد، خواستند كه حضرت بر سر سفره آنان ميهمان شود. امام مجتبىعليه السلام از اسب پايين آمد و فرمود: «خداوند، متكبران را دوست نمىدارد». پس با ايشان نشست و از طعام آنان مقدارى خورد. به بركت حضرت از غذا هيچ كم نشد. [ در مقابل حضرت] ايشان را به ميهمانى خود دعوت كرد و طعامهاى نيكو براى ايشان حاضر كرد و به خلعتهاى فاخر آنان را مزين فرمود و ايشان را مرخص كرد.V}تاريخ چهارده معصوم، صص 413 و 414.{V
6-4. جود و بخشش: اين نشانه - كه يكى از مهمترين و برجستهترين نشانههاى «كريم» بودن است در امام مجتبىعليه السلام شهرت دارد. در روايتى آمده است: آن حضرت در طول حيات خويش سه مرتبه و هر بار نيمى از دارايى خود را - كه حتى شامل كفش و جوراب نيز مىشد در راه خدا بخشيد. V}سيوطى، تاريخ الخلفا، ص 73 و نيز نگا: بحارالانوار، ج 6، ص 159، ح 22.{V
گفتنى است اين همه بخشش و جود او، براى ثناگويى و مديحهسرايى يا لذت بردن از جاه و مقام نبود؛ بلكه تنها براى رضاى خدا و طلب ثواب و پاداش الهى بود؛ از اين رو هيچ گاه به نيازمندى جواب «نه» نداد.
امامعليه السلام وى در پاسخ كسى كه از او پرسيد: چرا هيچ نيازمندى را بدون پاسخ نمىگذارى؛ فرمود: اراده خدا بر اين قرار گرفته كه نعمتهاى خويش را به من ارزانى دارد و من نيز عادت كردهام كه نعمتهاى الهى را به مردم ببخشم. پس مىترسم كه اگر عادت خويش را قطع و ترك كنم، خداوند نيز مرا از عادت خود منع فرمايد و از فيض نعمتهاى الهى محروم شوم. V}نگا: اعلام الهداية، ج 4، ص 37.{V
T}نمونههايى از اين بخشش:{T
T}الف.{T روايت شده روزى آن حضرت در مسجد نماز مىخواند، شنيد شخصى در كنار او چنين دعا مىكند: خداوندا! ده هزار درهم مرا روزى كن، حضرت چون به خانه رسيد، ده هزار درهم براى او فرستاد. V}تاريخ چهارده معصوم، ص 413.{V
T}ب.{T روزى امام حسنعليه السلام نشسته بود و طعام مىخورد. سگى در پيش او ايستاده بود. حضرت هر لقمهاى كه مىخورد، مقدارى پيش سگ مىانداخت. مردى گفت: اى پسر رسول خدا! اجازه بده كه اين سگ را دور كنم. حضرت فرمود: او را رها كن؛ از خدا شرمم مىآيد كه جاندارى نظر به طعام من كند و من غذايى به آن ندهم و آن را برانم. V}همان، ص 414.{V
T}ج.{T محدثان نقل مىكنند: مردى نيازمند نزد امام حسنعليه السلام آمد، حضرت به او فرمود: نيازت را روى رقعهاى بنويس و براى ما ارسال كن. او نيز چنين كرد.حضرت دو برابر آن را به او داد. يكى از حاضران به وى گفت: اى فرزند رسول خدا! چرا اين نوشته اين قدر بركت داشت؟ حضرت در پاسخ فرمود: بركتش براى ما بيشتر بود؛ زيرا با اين عمل، امكانى براى كار نيك فراهم شد. مگر نمىدانيد انجام دادن كار نيك، بدون درخواست مفهوم ندارد؛ در حالى كه اگر پس از درخواست او چيزى مىدادم، در واقع در برابر آبروى او پرداخت مىكردم. چه بسا او شب را در گير و در بيم و هراس و اميد گذرانده باشد و نمىداند چه مقدار از نيازش برآورده شده و كامياب مىگردد يا ناكام مىماند و در اين حال نزد تو مىآيد؛ در حالى كه لرزه بر اندامش افتاد، و قلبش ترسناك است. در اين حالت اگر نيازش را برآورده كنى، برتر از آن است كه از تو بهره گرفته است. V}زندگى دوازده امام، ج 1، صص 506 - 505 و نيز نگا: بيهقى، المحاسن والمساوى، ص 55.{V
T}د.{T گروهى از انصار، صاحب باغى بودند كه از آن زندگى مىگذراندند. وقتى بر اثر نياز مجبور به فروش آن شدند، امام مجتبىعليه السلام آن را از ايشان به چهارصد هزار درهم خريد. پس از مدتى آنان دچار چنان تنگنايى شدند كه به ناچار دست نياز به سوى مردم دراز مىكردند. در اين هنگام، حضرت دوباره باغ را بدون هيچ چشم داشت مالى، به ايشان برگرداند تا ديگر از مردم چيزى نخواهند. V}زندگى دوازده امام، ج 1، ص 508.{V
امام مجتبىعليه السلام همواره مىفرمود: «ما مردمى هستيم كه بخشش فراوانى داريم كه همواره اميد و آرزو را برآورده مىكنيم». V}همان، ص 506.{V «ما پيش از آنكه كسى از ما بخواهد، مىبخشيم؛ چون آبروى درخواست كننده را پاس مىداريم». V}همان.{V
P}برآن چه مىگذرد، دل منه كه دجله بسى{E}پس از خليفه بخواهد گذشت در بغداد{P
P}گرت زدست برآيد، چون نخل باش كريم{E}ورت زدست نيايد چو سرو باش آزاد{P
کد سوال : 263
موضوع : سياسي و انديشه سياسي
پرسش : چرا امام حسنعليه السلام راه صلح با معاويه و امام حسينعليه السلام راه مبارزه و جهاد با يزيد را انتخاب كرد؟
پاسخ : شيعه همواره با مسئله چگونگى توجيه تفاوت عملكرد امامان معصوم به خصوص امام حسن و امام حسينعليهما السلام رو به رو بوده است. برخى از اهل سنت و مستشرقان - كه به مبانى كلامى تشيع (مانند عصمت و نور واحد بودن ائمهعليهم السلام) معتقد نيستند گاهى بر عملكرد يك يا هر دو امام شيعهها خرده مىگيرند و زمينه شبهات و انحرافات ذهنى را فراهم مىآورند. در اين زمينه توجه به نكاتى چند بايسته است.
T}يك. ديدگاههاى مختلف{T
درباره عملكرد آن دو امام، سه ديدگاه عمده وجود دارد كه بايستگى توجه به آنها، انكارناپذير مىنمايد:
T}1-1. ديدگاه عصمت مدار{T
اين ديدگاه، محور بحث را عصمت هر دو امام قرار مىدهد و مىگويد: در «علم كلام شيعه»، با دليلهاى قطعى نقلى و عقلى، عصمت امام از گناه، فراموشى و خطا ثابت شده است.
افزون بر اين، روايات نشان مىدهد ائمهعليهم السلام همگى نور واحدند V}بحارالانوار، ج 25، ص 1-36.{V و ذات و جوهره عملكردشان، تفاوت ندارد؛ هر چند در ظاهر متفاوت و حتى متناقض بنمايد. بنابراين شيعه بايد به ديدگاههاى كلامى و روايىاش پايبند باشد و اگر در مواردى نتوانست عملكرد امامى را توجيه و يا درستىاش را - در مقايسه با عملكرد امام ديگر اثبات كند؛ علم آن را به خداوند واگذارد و از ورود در اين ورطههاى هولناك و كلام سوز بپرهيزد.
اين ديدگاه اگر چه مبتنى بر مبانى درستى است و مسئله را از موضع برتر و به گونه تعبّدى حل مىكند؛ ولى اشكالش اين است كه:
الف. پرسشها و دغدغههاى ذهنى شيعه را از ميان نمىبَرَد؛ پرسشهايى كه اگر جواب صحيح براى آنها يافت نشود، ممكن است در سراسر وجود فرد ريشه دوانده، سرانجام او را به انكار مبانى كلامى وادار كند.
ب. شيعه را در مقابل اشكالات مخالفانى كه به اين مبانى كلامى اعتقاد ندارند، خلع سلاح مىكند و احياناً سبب گستاخى مخالفان و دست اندازى به ساير معتقدات شيعى مىشود.
T}1-2. ديدگاه سطحى نگر{T
اين ديدگاه - كه معمولاً از سوى ديگران و يا شيعيان ناآشنا به مبانى اعتقادى شيعه ابراز مىشود چنين است: آنچه ما در ظاهر مىبينيم، تفاوت عملكرد دو امامعليه السلام است: يكى صلح را بر مىگزيند و ديگرى راه جنگ در پيش مىگيرد!! آسانترين راه توجيه تفاوت عملكرد امامان، توجه به تفاوت شخصيت آنان است. امام حسنعليه السلام ذاتاً عنصرى صلحجو و آرام به شمار مىآمد؛ برخلاف امام حسينعليه السلام كه در نظر اين گروه، ذاتاً فردى حماسى، غيور و احياناً جنگ طلب بود.
روشن است چنين ديدگاهى، با اين تحليل سطحى، نمىتواند از سوىافراد منصف و آگاه به تاريخ - حتى اگر به مبانى كلامى شيعه معتقد نباشند پذيرفته شود.
T}1-3. ديدگاه تحليل مدار{T
اين ديدگاه، جواب شبهه را در بررسى دقيق حوادث تاريخى جست و جو مىكند؛ تحليلى كه بر شناخت زمينهها و بستر وقايع مبتنى است. طرفداران اين ديدگاه - هر چند شيعه باشند خود را در مبانى كلامى شيعى، محصور نمىدانند؛ در جهت فهم درست حوادث و درك عميق چرايى تفاوت عملكردها مىكوشند و تنها وقتى تحليل تاريخى نتواند به پرسشهايشان پاسخ دهد، متعبّدانه به مبانى كلامى روى مىآورند.
تحليل مداران، راههاى مختلفى براى اثبات نظر خود پيمودهاند؛ راههايى كه مىتوان همه آنها را در مقايسه اجمالى زمان امام حسنعليه السلام و امام حسينعليه السلام جاى داد.
1-3-1. شرايط زمانى امام حسنعليه السلام؛ تاريخ نشان مىدهد كه امام حسنعليه السلام در دوره حكومت كوتاه خود (حدود شش ماه)، با مشكلاتى فراوان روبه رو بود و گزينهاى جز صلح در برابرش وجود نداشت. بخشى از مشكلات امام حسنعليه السلام عبارت است از:
1-3-1-1. مهمترين مشكل آن حضرت، ناهماهنگى، بىانگيزگى و احياناً روحيه تمرّد سپاهش بود. در لشكر او عناصر مختلفى چون غنيمت طلبان، شكّاكان، خوارج و تعداد كمى از شيعيان خالص به چشم مىخورد. V}مفيد، الارشاد، ص 350 و 351؛ شيخ راضى آل ياسين، صلح امام حسن، صص100-105.{V اين سپاه، همان مردمانى بودند كه امام علىعليه السلام در روزها و ماههاى پايانى عمر خويش، گاه برفراز منبر آنان را «يَا أَشْبَاهَ الرِّجَالِ وَ لاَ رِجَالَ»{H؛ V}نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتى، خطبه 27.{V (اى مردنمايان نامرد) مىخواند و گاه از خداوند مىخواست به جاى آنها، افرادى نيكوتر به وى عنايت فرمايد و به جاى او، زمامدارى ناشايست بر آنان مسلط سازد. V}همان، خطبه 25.{V
بررسى روانشناسى اجتماعى كوفه و شام در اين دوره نيز، نشان مىدهد كه حكومت بر كوفيان رهبرگريز، از حكمرانى بر شاميان، بسيار دشوارتر بود؛ زيرا اينان قبل از پذيرش اسلام، مردمى به طور نسبى متمدن به شمار مىآمدند و زندگى در سايه حكومت مقتدر روم را تجربه كرده بودند. از سوى ديگر، روميان به ساكنان شام، ستم بسيار روا مىداشتند و به بهانههاى گوناگون، آنان را تحت فشارهاى مختلف فرهنگى، دينى و اقتصادى قرار مىدادند و مالياتهاى متنوع بر آنها تحميل مىكردند.
ورود اسلام در اين منطقه، با نام افرادى از بنىاميه (چون يزيدبن ابوسفيان و برادرش معاويه) همراه بود. سپاه اسلام فشارهاى روميان از مردم شام را برداشت. كار به جايى رسيد كه آنان، بنىاميه را فرشته نجات خود مىدانستند و ضمن شناخت بسيار سطحى از اسلام، براى هر گونه فداكارى زير پرچم آنها آماده بودند. همين عامل توانست بنىاميه را در دو شاخه سفيانى و مروانى، تا حدود يك قرن بر سراسر مملكت اسلامى مسلّط سازد.
گروهى معتقدند: حتى اگر امام علىعليه السلام به شهادت نمىرسيد، نمىتوانست در برابر اين سپاه كارى انجام دهد؛ در حالى كه موقعيت امام حسنعليه السلام بسيار دشوارتر از پدرش بود. در ديدگاه مردم آن زمان، امام حسنعليه السلام از ويژگىهاى پدرش (نخستين مسلمان، فداكارترين يار پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله و شايستهترين فرد براى فرمانروايى)، بىبهره بود!! از سوى ديگر، جوانتر بودن آن حضرت از معاويه، بهانهاى شده بود تا معاويه خود را داراى خبرگى و تجربه و امامعليه السلام را در امور كشوردارى، خام و بىتجربه معرفى كند. V}صلح امام حسنعليه السلام، ص 121.{V
با اين همه، امام در جهت احقاق حق خود، سپاهى آراست و به مقابله با معاويه روى آورد. سپاه وى حدود يك پنجم سپاه شصت هزار نفرى معاويه بود V}همان، ص 155.{V و از نظر روحيه، وضعيتى نامساعد داشت. خيانت فرماندهان، بىانگيزگى سربازان و ناهماهنگى آنها، سپاه را چنان سست و ناكارآمد ساخته بود كه نيروهاى حضرت، آماده بودند براى نجات خويش و عدم رويارويى با لشكر شام، امامعليه السلام را دستگير كنند و به معاويه تحويل دهند!! V}الارشاد، ص 353.{V
1-3-1-2. معاويه شخصيتى عجيب است و در تاريخ اسلام، كمتر مىتوان برايش همانندى يافت؛ به گونهاى كه اعراب وى را يكى از چهار نابغه عرب معرفى مىكنند! او فرزند ابوسفيان است كه در كنار پدرش، تا واپسين لحظات، در مقابل اسلام مقاومت كرد و حتى وقتى پدرش به ظاهر اسلام آورد، به سرزنش وى پرداخت! به زودى هوش سياسىاش به يارى وى شتافت و دريافت تنها از راه پذيرش اسلام، مىتواند پيشرفت كند. پس از رحلت پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله، حكومت جديد براى استفاده از توانايىهاى خاندان بنىاميه و مصون ماندن از توطئههاى آنها، يزيد و معاويه (فرزندان ابوسفيان) را در رأس سپاهى به شام فرستاد. در سال هيجدهم هجرى، معاويه پس از مرگ برادرش يزيد، حاكم دمشق شد و با روحيه جاهطلبى خود، به سرعت به سمت تسلّط بر جهان اسلام به حركت درآمد.
كشته شدن عثمان، فرصتى طلايى بود تا معاويه بلندترين گامها را به سوى اهدافش بردارد. بنابراين، با بهانه قرادادن وجود قاتلان عثمان در سپاه امام علىعليه السلام و ادعاى خونخواهى عثمان، مشروعيت حكومت حضرت را با پرسش روبه رو ساخت! به عنوان امير شام، سپاهى در مقابل امامعليه السلام آراست و تا واپسين لحظات عمر آن حضرت، مهمترين مشكل و دغدغه وى به شمار مىآمد.
خبر شهادت امام علىعليه السلام، بهترين خبرى بود كه معاويه مىتوانست در همه عمرش شنيده باشد. با اين رويداد، مهمترين مشكل وى در راه رسيدن به خلافت مسلمانان از ميان رفت. معاويه كه در اين زمان، علاوه بر هوش فراوان، از تجربه بيست ساله امارت بر شام و تجربه پنج ساله مقابله با بزرگترين شخصيت زمان خود بهره مىبرد، به سرعت سپاهى شصت هزار نفرى گردآورد و در برابر امام حسنعليه السلام قرار داد.
البته او اين سپاه را براى اِعمال فشار بيشتر بر امامعليه السلام و كشاندن كوفيان به صلح سامان داده بود. از اين رو از همان آغاز نداى صلحطلبى سر داد! V}همان، ص 354. {Vمعاويه در پى پيروزى بود؛ ولى بيشتر به پيروزى صلحآميز مىانديشيد؛ زيرا نبرد با امام حسنعليه السلام سبط اكبر پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله و پيروزى قهرآميز بر وى، حكومت او را با بحران مشروعيت و معاويه را با نفرت مسلمانان روبهرو مىساخت؛ به ويژه اگر امامعليه السلام در اين جنگ به شهادت مىرسيد. V}صلح امامحسنعليه السلام، ص 339-351. {Vبنابراين تنها راه نجات معاويه، پيروزى صلحآميز بود. او براى رسيدن به اين صلح، انواع راهها و نيرنگها را آزمود. تطميع و خريدن فرماندهان سپاه امامعليه السلام شايعه پراكنى در لشكر كوفه و تضعيف روحيه آنها، تنها بخشى از برنامههاى معاويه در اين مقطع زمانى به شمار مىآمد. نقشههاى حساب شده وى، كار را به جايى رساند كه بسيارى از نيروهاى امام حسنعليه السلام، به معاويه نامه نوشتند و براى به شهادت رساندن يا دستگير كردن آن حضرت، داوطلب شدند. معاويه، به منظور تضعيف روحيه امامعليه السلام و سپاه كوفه، اين نامهها را نزد حضرت فرستاد. V}الارشاد، ص 353. {Vدر پى اين دسيسهها، معاويه برگهاى سفيد امضا كرد و به عنوان صلحنامه نزد امام حسنعليه السلام فرستاد تا آن حضرت خود هر شرطى صلاح مىداند، در آن بگنجاند.V}ابن اثير، الكامل فى التاريخ، ج 2، ص 445 و 446.{V
در اين موقعيت، حضرت بين دو گزينه جنگ و صلح قرار گرفت. اگر گزينه جنگ را انتخاب مىكرد، احتمال پيروزى بر معاويه با اين سپاه اندك، ناهماهنگ، بىروحيه و خائن در حد صفر بود و به اسارت يا شهادت امامعليه السلام مىانجاميد. در صورت اسارت، معاويه بر آن حضرت منّت مىنهاد و او را در نظر مردم رهين منت خود مىساخت. بىترديد اين امر به خوارى امامعليه السلام مىانجاميد؛ به ويژه اگر آن حضرت به وسيله سپاه خود اسير و به معاويه تحويل داده مىشد!! چنانچه امامعليه السلام به شهادت مىرسيد، معاويه به قلع و قمع شيعيان مىپرداخت و هستههاى اوليه شيعه را در سراسر جهان اسلام نابود مىساخت. در اين موقعيت، انتخاب صلح، عاقلانهترين كار به شمار مىآمد.
از سوى ديگر، عدم انتخاب صلح، چهرهاى جنگطلب و خشن از امامعليه السلام ارائه مىداد؛ چهرهاى كه شكست وى، هيچ دستاورد مثبتى به ارمغان نمىآورد و مردم ريخته شدن خونش را نتيجه طبيعى خشونتش مىدانستند!!
اهميت اين انتخاب، هنگامى روشن مىشود كه توجه كنيم امامعليه السلام مىتوانست با گنجاندن شرايط اساسىاى چون لزوم حفظ جان خويش و شيعيان و موروثى نشدن حكومت در خاندان بنىاميه V}صلح امام حسنعليه السلام، ص 355 - 358.{V، برگ برنده سياسى را در اختيار گيرد. البته معاويه به اين شرايط عمل نكرد؛ ولى امامعليه السلام بدين طريق پيروزىاى ديگر به دست آورد و توانست چهره به ظاهر صلح طلب، مسالمت جو و متظاهر به اسلام معاويه را رسوا سازد.
1-3-2. شرايط زمانى امام حسينعليه السلام؛ بهترين شاهد بر درستى موضعگيرى امام حسنعليه السلام و يكسانى رفتار امامانعليهم السلام در شرايط مساوى؛ ادامه روش امام حسنعليه السلام توسط امام حسينعليه السلام در مدت ده سال است كه با معاويه هم زمان بود. با تغيير شرايط و شروع دوره حكومت يزيد، عللى كه امام حسنعليه السلام رابه صلح كشانيد، موجود نبود. به طور كلى، از نظر تاريخى، شرايطى كه امامعليه السلام را به قيام عليه يزيد واداشت، در دو بخش آمادگى مردم كوفه و شخصيت يزيد قابل بررسى است.
1-3-2-1. آمادگى مردم كوفه؛ هنگام مرگ معاويه در نيمه رجب سال 60ه. كوفه دوره بيست ساله حكومت امويان را تجربه كرده بود؛ دورهاى كه از سويى مركزيت را از كوفه به شام منتقل كرده و روح متعصب كوفيان را آزرده بود. از سوى ديگر، فشار بىحد امويان و حاكمان منصوب از سوى آنان، كوفيان را در رنج افكنده بود. در اين موقعيت، مردم از كوتاهىهاى خود در برابر حضرت علىعليه السلام تأسف مىخوردند. شهر منتظر جرقهاى بود تا در اين جامعه سركوب شده، شرر افكند و آنان را به انقلابى عظيم وادارد.
اين جرقه همان مرگ معاويه بود. پس از اين رخداد، كوفيان - به ويژه نسل جوان آنان كه دوره حكومت حضرت علىعليه السلام را تجربه نكرده و نيكويىهاى آن را از زبان پدران خود شنيده بودند در صدد جبران گذشتهها برآمدند.
اندكى پس از شنيدن خبر مرگ معاويه، كوفيان زمزمه قيام سردادند؛ اما شرط اصلى قيام، داشتن رهبرى مقبول و مشروع بود. بر اين اساس، به امام حسينعليه السلام روى آوردند V}موسوعة كلمات الامام الحسينعليه السلام، ص 355؛ الارشاد، ص 379.{V و سيل نامههاى خود را به سوى آن حضرت گسيل داشتند.
امامعليه السلام در اين زمينه، براى فرار از بيعت با يزيد، مدينه را ترك گفته و به مكه پناه برده بود. آن بزرگوار، با دريافت نامههاى كوفيان، در پى بررسى اوضاع برآمد و بدين منظور، پسر عمويش مسلم بن عقيل را به آن سامان فرستاد.
بايد به اين واقعيت تأكيد كرد كه امامعليه السلام، براى فرار از بيعت از مدينه خارج شد، نه براى شروع قيام؛ زيرا در آن زمان، هنوز نامههاى كوفيان را دريافت نكرده بود.
با رسيدن خبر برآورد مثبت مسلم از آمادگى كوفيان، امامعليه السلام تصميم گرفت به سوى آن سامان حركت كند. آنچه سبب شد امام حسينعليه السلام در عملى ساختن اين تصميم شتاب ورزد، دريافت خبر حضور مأموران يزيد در مكه بود؛ مأمورانى كه لباس احرام به تن داشتند و در پى فرصتى مىگشتند تا حضرت را به شهادت رسانند!! امامعليه السلام عمره مفرده به جا آورد و قبل از فرا رسيدن زمان اَعمال حج، از مكه به سمت كوفه روان شد. V}الارشاد، ص 414 و 415.{V
حضرت بر آن بود، به كمك كوفيانِ آماده، هسته قيام عليه حكومت مركزى شام را بنيان نَهَد و پس از آن، حكومتى فراگير پديد آورد. آنچه اين فرضيه را تأييد مىكند، سخنان امام حسينعليه السلام در اين مرحله است. آن حضرت امر به معروف و نهى از منكر را عامل اصلى حركت خويش و عمل به سيره پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله و حضرت علىعليه السلامV}موسوعة كلمات الامام الحسينعليه السلام، ص 291، «انما خرجت لطلب الاصلاح فى امة جدى، اريد ان آمر بالمعروف و انهى عن المنكر و اسير بسيرة جدى و ابى على بن ابى طالبعليه السلام». {Vرا هدف خود خواند. روشن است مقصود از سيره پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله و حضرت علىعليه السلام، سيره حكومتى آن بزرگواران است؛ نه سيره فردىشان. اگر منظور سيره فردى بود، بايد در كنار آن دو، به سيره برادرش امام حسنعليه السلام - كه به علت كوتاهى مدت حكومتش نتوانست سيره حكومتى ماندگارى داشته باشد نيز اشاره مىكرد. همچنين پيوستن بسيارى از مردم مكه و آبادىهاى مسير حركت حضرت به كاروان او، نشان مىدهد آنان، حركت امامعليه السلام را حركتى براى تشكيل حكومت مىدانستند.
اوضاع و شرايط زمانى خروج امامعليه السلام از مكه نيز، تشكيل حكومت در پرتو آمادگى مردم را امرى ممكن مىنماياند؛ زيرا:
الف. به علت مرگ معاويه و جوانى و ناپختگى يزيد، حكومت شام در ضعف قرار داشت.
ب. شخصيت امام حسينعليه السلام - در تقابل با شخصيت يزيد مىتوانست نيروهاى بسيارى را به سوى حضرت جذب كند.
ج. حكومت كوفه در اين زمان، به وسيله عنصرى ضعيف و آرامش طلب، به نام نعمان بن بشير اداره مىشد كه غلبه بر او، در صورت حضور امامعليه السلام در كوفه بسيار آسان مىنمود.
د. مردم رنج كشيده و متعصب كوفه - كه علاوه بر از دست دادن مركزيت حكومت، ستم فراوانى از حكومت شام تحمل كرده بودند با انگيزه نيرومند، كنار امامعليه السلام قرار مىگرفتند و حاضر بودند براى پيروزى بر حكومت مركزى شام، فداكارى كنند. بنابراين كافى بود امام حسينعليه السلام به كوفه برسد و رهبرى اين جمعيت پرشور را برعهده گيرد. در آن صورت، به راحتى بر نعمان و اطرافيانش چيره مىشد؛ زمام امور را در دست مىگرفت و مىتوانست جبههاى نيرومند عليه شام تشكيل دهد. بديهى است در اين هنگام مردم حجاز، يمن و ايران، به مقايسه امامعليه السلام و يزيد روى مىآوردند و اگر بىطرفى را بر نمىگزيدند، به يارى امامعليه السلام مىشتافتند. امامعليه السلام مىتوانست به كمك اين نيروهاى پرانگيزه، سپاه متزلزل شام را شكست دهد و حكومت سراسر جهان اسلام را به دست آورد.
بنابراين، حركت امامعليه السلام از مكه به سمت كوفه، با هدف قيام عليه يزيد، كاملاً معقول و با امكان پيروزى فراوان مىنمايد. آنچه اين تدابير را ناكارآمد ساخت، استفاده از عامل كاملاً غير منتظرهاى به نام عبيداللَّه بن زياد بود. در نظر نگرفتن اين عامل از سوى امامعليه السلام نيز كاملاً طبيعى است؛ زيرا روابط عبيداللَّه و يزيد در آن هنگام تيره بود و بسيار بعيد بود يزيد وى را حاكم كوفه سازد. روابط آنها چنان تيره بود كه يزيد قصد داشت، عبيداللَّه را از حكومت بصره نيز عزل كند. سرجون مسيحى، مشاور يزيد، با تيزبينى ويژه خويش، قابليتهاى او را يادآور شد و روابط آنها را اصلاح كرد. V}الارشاد، ص384.{V
بىترديد در نظر نگرفتن عامل غير منتظرهاى كه ممكن است در روند يك حركت خلل پديد آورد، هرگز معقوليت آن حركت را زير سؤال نمىبرد. شبههاى كه مخالفان را به غير عقلانى پنداشتن حركت امامعليه السلام واداشته، عدم توجّه حضرت به سابقه خيانت كوفيان به پدر و برادرش و پند ناصحانى چون عبداللَّه بن عباس است كه اين پيشينه را يادآور شدند. V}موسوعة كلمات الامام الحسينعليه السلام، ص 303 و 304؛ الكامل، ج 2، ص 545 و 546.{V
در پاسخ بدين شبهه بايد گفت: روحيه نظام ناپذيرى، دنياطلبى و تغيير كوفيان در زمان امام علىعليه السلام و امام حسنعليه السلام تا حدى در زمان امام حسينعليه السلام انكارناپذير است؛ ولى بايد دانست اين زمان، با عصر دو امام پيشين متفاوت بود؛ زيرا:
الف. نسلى جديد، متعصب و غيرتمند در كوفه وجود داشت كه از عملكرد منفى پيشينيان خود، به شدت انتقاد مىكرد و مشتاقانه به جبران اشتباه آنان مىانديشيد. البته انگيزه اين نسل، به طور كامل مذهبى نبود و بيشتر در روح تعصب گراى آنان ريشه داشت؛ اما به هر حال مىتوانست حضرت را در سرنگونى حكومت مركزى يارى دهد.
ب. اين مردم، دوره نكبتبار حكومت بنىاميه را پشت سرگذاشته بودند. اين عامل مىتوانست انگيزه آنها را دو چندان سازد.
ج. رهبرى كوفيان در دست شيعيانى چون سليمان بن صرد خزاعى بود كه در صورت پيروزى، مىتوانست تمام اركان حكومتى كوفه را زير سلطه خويش در آورد.
د. جامعه كوفه چنان بود كه اگر تعدادى نيروى فعال، جوّ آن را در دست مىگرفتند، مىتوانستند نيروهاى كم انگيزه و حتى بىتفاوت را تحت تأثير قرار داده و جذب كنند.
بنابراين، امامعليه السلام مىتوانست با ورود به كوفه، رهبرى نيروهاى فعّال و تأثير گذار شيعه را به عهده گيرد؛ به يارى آنها امور را سامان دهد و نيروهاى ديگر را به سوى خود جذب كند.
ناگفته نماند كه با وجود تمام تطميعها و تهديدهاى عبيدالله، براى واداشتن مردم به جنگ با امام حسينعليه السلام، تنها توانست سپاهى سى هزار نفرى تشكيل دهد.V}بحارالانوار، ج 45، ص 4.{V اين سپاه نصف سپاهى بود كه چند سال بعد، از سوى همين مردم با هدفخونخواهى از قاتلان امام حسينعليه السلام، گرد مختار حلقه زدند و در مقابل بنىاميه ايستادند. V}تاريخ طبرى، ج 4، ص 128 به بعد.{V
1-3-2-2. شخصيت يزيد، از نظر سياسى و دينى و عملكرد، با پدرش معاويه قابل مقايسه نبود؛ زيرا در بعد سياسى از تجربه پدرش بىبهره بود و سراسر عمر كوتاهش در شكار و بزم سپرى شده بود. در بُعد دينى نيز او نمىتوانست مانند پدرش، خود را از اصحاب پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله معرفى كرده، كاتب وحى و خال المؤمنين (دايى مؤمنان)؛ V}ام حبيبه (خواهر معاويه) همسر رسول خداصلى الله عليه وآله بود. از اين رو، معاويه خود را دايى مؤمنان لقب داد.{V بخواند و حرمتى معنوى براى خويش پديد آورد. افزون بر اين، يزيد از آغاز جوانى، عنصرى هتاك، هرزه، سگ باز، باده گسار و فاسق شناخته شده بود؛ چنان كه امام حسينعليه السلام در نامهاى به معاويه، بعضى از اين نكات را به وى گوشزد كرد و او را از تلاش در جهت ولايت عهدى يزيد بازداشت.
عملكرد يزيد نيز از آغاز نشان مىداد كه نمىتواند در حد يك زمامدار كاردان ظاهر شود. با آنكه پدرش در واپسين لحظات زندگى، او را از درگيرى با شخصيتى مانند امام حسينعليه السلام برحذر داشته بود؛ او مغرورانه در پى گرفتن بيعت از آن حضرت برآمد و وى را به قتل تهديد كرد!
بديهى است، شخصيت بزرگوار و عزتمندى مانند امام حسينعليه السلام - كه حتى سكوت در برابر معاويه را جايز نمىدانست و از عدم قيام عليه او به خدا پناه مىبرد نمىتواند در برابر اين عنصر هتّاك - كه دين جد بزرگوارش را بازيچه خويش قرار داده و به نام آن حضرتصلى الله عليه وآله بر مردم حكم مىراند ساكت نشيند. بنابراين، با شنيدن خبر به حكومت رسيدن يزيد، سوگمندانه فرمود: «و على الاسلام السلام اذ قد بليت الامة براع مثل يزيد»{H؛ V}موسوعة كلمات الامام الحسينعليه السلام، ص 285.{V؛ «وقتى امت حاكمى چون يزيد يافته، بايد با اسلام خدا حافظى كرد».
آرى با توجه به اين حقايق، مىتوان نتيجه گرفت: حتى در صورت عدمفشار يزيد براى بيعت و نيز عدم تهديد امام حسينعليه السلام به قتل، آن حضرت از هر فرصت كوچكى براى قيام عليه اين عنصر ناشايست - كه كيان اسلام را با خطر روبهور ساخته بود و مصلحتى فراتر از قيام عليه او تصوّر نمىشد بهره مىگرفت.
کد سوال : 264
موضوع : شخصيتها
پرسش : ابعاد زندگانى شخصى امام حسن مجتبىعليه السلام و دوران حضور ايشان در زمان پيامبرصلى الله عليه وآله و امام علىعليه السلام توضيح دهيد؟
پاسخ : T}يك. تولّد{T
در نيمه ماه مبارك رمضان سال دوم هجرت، اولين ثمره نبوت و امامت،مدينه را نور باران كرد و كانون امامت و ولايت را درخششى ديگر بخشيد. ولادت امام حسنعليه السلام، بالاترين مژده به پيامبر خداصلى الله عليه وآله و علىعليه السلام و فاطمه زهراعليها السلام بود. خَلق و خُلق او از عنايتهاى بىشمار خداوند كريم بر امت اسلامى بود.
T}1-1. نامگذارى سبط اكبر پيامبر{T
بعد از تولد امام مجتبىعليه السلام، رسول خداصلى الله عليه وآله در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه خواند؛ آن گاه از اميرمؤمنانعليه السلام پرسيد: «چه نامى بر فرزندت نهادهاى»؟ آن حضرت پاسخ داد: «در نام گذارى بر شما پيشى نمىگيرم».
پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: «من هم در نام گذارى او، بر پروردگارم پيشى نمىگيرم». جبرئيلعليه السلام بر رسول خداصلى الله عليه وآله نازل شد و درود و سلام پروردگار را به او ابلاغ كرد و ضمن تبريك و تهنيت ميلاد فرزندش، گفت: «خداوند به تو فرمان مىدهد كه نام فرزند هارون را بر روى فرزندت بگذار». پرسيد: «نام او چه بوده است»؟ جبرئيل پاسخ داد: «شُبَّر». حضرت فرمود: «اما زبان من عربى است». جبرئيل گفت: نامش را «حسن» بگذار V}احمد زمانى، حقايق پنهان، ص 49.{V.
ابن اثير مىگويد: «حسن» نامى است كه در عرب جاهليت، تا آن روز سابقه نداشت و كسى آن را نمىشناخت V}ابن اثير، اسد الغابة، ج 2، ص 11، ش 1165.{V.
T}1-2. القاب و كنيه آن حضرت{T
فرزند پيامبرصلى الله عليه وآله را با لقبهايى چون امام دوم، ريحانه رسول خدا، زكى، سبط اول، سيد، طيّب، مصلح و... مىشناختند. آن حضرت از شدت علاقه به اين مولود مبارك، او را «ابومحمد» ناميد و با همين كنيه او را صدا مىزد V}ابوالفتح اربلى، كشف الغّمه، ج 2، ص 144.{V.
انس بن مالك درباره امام مجتبىعليه السلام مىگويد: «هيچ كس از حسنعليه السلام به پيامبرصلى الله عليه وآله شبيهتر نبود» V}شيخ عباس قمى، انوار البهيه، ص 38 ؛ حقايق پنهان، ص 51.{V.
پيامبر اسلام در روز هفتم تولد امام مجتبى عليه السلام برايش گوسفندى عقيقه كرد و نيز در همين روز به دستور ايشان، فرزندش حسنعليه السلام را ختنه كردند تا به اين سنت الهى، جامه عمل بپوشانند و به عنوان سيره عملى پيامبرصلى الله عليه وآله باقى بماند.
T}دو. دوران كودكى و زمان پيامبر{T
حضرت حسنعليه السلام هفت سال و شش ماه از عمر شريف خود را در كنار جدش رسول خدا و در دامان پر مهر او سپرى كرد. علاقه رسول اكرمصلى الله عليه وآله به اين كودك و برادرش حسينعليه السلام، بيش از حد بود. عايشه در روايتى چنين نقل مىكند: «پيامبرصلى الله عليه وآله امام حسنعليه السلام را مىگرفت و به سينه مىچسباند، سپس مىفرمود: خدايا!اين پسر من است و من او را دوست مىدارم؛ تو هم او را و هر كس را كه دوستدار او است، دوست بدار» V}هيثمى، مجمع الزوائد، ج 9، ص 176 ؛ كنزالعمال، ج 7، ص 104 ؛ سيد هاشم رسولى محلاتى، زندگانى امام حسنعليه السلام، ص 28.{V.
در حديثى پيامبرصلى الله عليه وآله درباره امام حسنعليه السلام مىفرمايد: «انه ريحانتى من الدنيا و ان ابنى هذا سيد»{H؛ V}تذكرة الحفاظ، ج 1، ص 167 ؛ زندگانى امام حسنعليه السلام، ص 31.{V؛ «او گل خوشبوى من از دنيا است و اين پسرم سيد و آقا است» و نيز: «حسن منى و أنا منه احب الله من احبه»{H؛ V}بحارالانوار، ج 43، ص 306.{V
؛ «حسن از من است و من از او، خداوند دوستدار او را دوست بدارد».
زمخشرى در كتاب ربيع الابرار مىگويد: روزى رسول خداصلى الله عليه وآله، حسنعليه السلام را در بر گرفت و بوسيد و روى زانوى راست خود نشاند. سپس فرمود: «اما ابنى هذا فنحلته خُلقى و هَيبتى»{H؛ «به اين پسرم، اخلاق و هيبت خود را بخشيدم.» آن گاه حسينعليه السلام را در بر گرفت و بوسيد و روى زانوى خود نشاند و فرمود: «نَحْلتُه شجاعَتى وَ جُودى»{H؛V}ربيع الابرار، ص 513.{V؛ «به او شجاعت و سخاوت خود را عطا كردم».
T}استعداد فوق العاده امام حسن{T
حسن بن علىعليه السلام هفت ساله بود و در مجلس رسول خداصلى الله عليه وآله حضور مىيافت. آنچه را به آن حضرت وحى مىشد، مىشنيد و آن را حفظ مىكرد و براى مادرش فاطمهعليها السلام بازگو مىكرد. هنگامى كه حضرت علىعليه السلام به منزل مىآمد، آن علوم را از فاطمهعليها السلام مىشنيد و چون از آن بانوى بزرگ مىپرسيد: «از كجا اين علوم را فراگرفتهاى»؟ پاسخ مىداد: «از فرزندت حسنعليه السلام» V}مناقب ابن شهر آشوب، ج 4، ص 7 و 8.{V.
T}سه. پس از رحلت رسول خدا{T
از دوران زندگانى امام مجتبىعليه السلام، هفت سال و چند ماه بيشتر نگذشته بود كه جد بزرگوارش از دنيا رحلت فرمود. از همان زمان، دوران مظلوميت، غربت و مصيبت اين خاندان شروع شد. به فاصله اندكى، مادر بزرگوارش در راه دفاع از حق و حريم ولايت مظلومانه به شهادت رسيد و اندوهى بر غمهاى امام حسنعليه السلام افزون گشت. او شاهد آزار رساندن به مادرش بود و خانه نشينى پدر گرامى و به غارت رفتن ميراث آن امام مظلوم، حوادث طاقت فرسا و ناگوارى بود كه تحمّل آن براى اين كودك باهوش و با ذكاوت، بس دشوار و سنگين بود.
در اين دوران تلخ و خسارت بار، امام حسنعليه السلام به همراه برادرش امام حسينعليه السلام، در كنار پدر گراميشان به نشر اسلام حقيقى و ناب پرداختند و گره مشكلات جامعه اسلامى را با سر انگشت تدبير و عقل و علم مىگشودند. پيشرفت اسلام و عظمت مسلمانان، بالاترين هدف و آرزوى خاندان پاك رسالت بود.
T}چهار. در دوران حكومت علوى{T
امام مجتبىعليه السلام فرزند بزرگ اميرمؤمنانعليه السلام ويژگىهاى ممتازى چون لياقت، شجاعت، شهامت، صداقت، تقوا، تجربه، آگاهى و بردبارى را در حد كمال دارا بود و در زمان حيات و حكومت اميرمؤمنانعليه السلام دوشادوش آن حضرت در مشكلات شركت داشت و مسئوليتهاى گوناگون و خطيرى را بر عهده گرفت كه به بعضى اشاره مىشود:
T}4-1. توليت موقوفات و صدقات{T
امام حسنعليه السلام طى حكمى از سوى امام علىعليه السلام سرپرستى و توليت اوقاف را بر عهده گرفت V}نهج البلاغه، نامه 24، ص 876، (ترجمه و شرح فيض الاسلام) ؛ حقايق پنهان، ص 127.{V. مضمون اين فرمان مىرساند كه مراد، سرپرستى اموال شخصى حضرت علىعليه السلام نبوده است؛ بلكه منظور اموال امام و حاكم و موقوفات و صدقات عمومى بوده است كه بايد براى حفظ امامت و زعامت خاندان پرفضيلت پيامبرصلى الله عليه وآله، حفظ شود و حقوق و صدقات به اهلش برسد.
T}4-2. شركت در جنگ جمل{T
پيش از شروع جنگ جمل، امام حسنعليه السلام به دستور پدر بزرگوارش به همراه عمار ياسر و تنى چند از ياران اميرمؤمنانعليه السلام، وارد كوفه شد و با سخنانى شورانگيز و آتشين، آنها را به شركت در جهاد عليه «ناكثين» فراخواند و با وجود كارشكنى ابوموسى اشعرى - كه از طرف عثمان والى كوفه بود توانست بيش از نه هزار نيرو آماده جنگ با منافقان نمايد. امام مجتبىعليه السلام خود در خط مقدم جبهه جمل مىجنگيد و بر قلب سپاه دشمن يورش مىبرد و آنها را به خاك و خون مىكشيد تا آنجا كه بر بسيارى از ياران اميرمؤمنانعليه السلام سبقت مىجست V}الكامل فى التاريخ، ج 3، 231 ؛ حقايق پنهان، ص 147.{V.
در ميدان جمل، عدهاى اطراف شتر عايشه را گرفته بودند و به سختى از او دفاع مىكردند. هر گروهى از آنها كه كشته مىشدند، دستهاى ديگر جاى آنان را مىگرفت. حضرت علىعليه السلام متوجه شد تا اين شتر سرپا است، اين فريب خوردگان و ساده لوحان، دست از مقاومت بر نمىدارند و آتش فتنه و آشوب خاموش نمىگردد! پس پسرش محمد حنفيه را طلبيد و نيزه خود را به او داد و فرمود: «شتر عايشه را هدف قرار ده و آن را از پاى در آور». محمد نيزه را گرفت و حمله كرد؛ ولىقبيله بنوضبه - كه اطراف شتر را گرفته بودند او را از رسيدن به شتر بازداشتند و وى به ناچار به نزد پدر بازگشت. در اين هنگام حسن بن علىعليه السلام چون شيرى غرّان پيش آمد و نيزه را از دست محمد حنفيه گرفت و به سوى شتر حمله كرد و نيزهاش را در بدن آن فرو برد و در حالى كه خون شتر از نيزه فرو مىريخت، بازگشت. محمد كه اين منظره را ديد، رنگش دگرگون شد و خجالت كشيد؛ ولى اميرمؤمنانعليه السلام به او فرمود: «لا تَأنَفْ فانه ابن البنى وَ اَنتَ ابنُ على»{H؛ V}مناقب آل ابى طالب، ج 4، ص 21 ؛ رسولى محلاتى، زندگانى امام حسن مجتبىعليه السلام، ص 133.{V ؛ «ناراحت نشو، چون حسن، فرزند پيامبر است و تو فرزند على هستى». بالاخره با پايدارى و رشادت سبط اكبر، امام مجتبىعليه السلام و ديگر ياران شجاع، شتر عايشه از پاى درآمد و فتنه جمل به نفع لشكر حق پايان يافت.
T}4-3. دلاورى و ايثار در ميدان صفين{T
جنگ صفين، به دليل جاهطلبى و مقام پرستى معاويه و همفكرانش به وجود آمد. وى حاضر به تسليم در برابر حق نبود و با اينكه خود و يارانش از زمينه سازان قتل عثمان بودند؛ خونخواهى خليفه مقتول را بهانه كرده و با نيرنگها و فريبكارىهاى بسيار، توانستند مردم شام را با خود همراه و براى جنگ با اميرمؤمنانعليه السلام آماده كنند. سرانجام جنگ شروع شد و صفها آراسته گرديد. حسن بن علىعليه السلام در اين نبرد سرنوشتساز، نقش مهم و مؤثرى داشت و اميرمؤمنانعليه السلام به هنگام تنظيم سپاه و صف آرايى لشكر، جبهه راست آن را به امام حسنعليه السلام، امام حسينعليه السلام، عبداللَّه بن جعفر و مسلم بن عقيل سپرد V}مناقب ابن شهرآشوب، ج 3، ص 168 ؛ زندگانى امام حسنعليه السلام، ص 140.{V.
در يكى از روزهايى كه قرار بود، در ميدان صفين از طرف سپاه اميرمؤمنانعليه السلام حملهاى عمومى انجام گيرد، آن حضرت متوجه شد كه فرزندش حسنعليه السلام نيز خود را آماده حمله كرده است. اميرمؤمنانعليه السلام با نگرانى متوجه اطرافيان خود شد و فرمود: «املكوا عنى هذا الغلام فاننى انفس بهذين - الحسن و الحسين لئلا ينقطع بهذا نسل رسول الله»{H؛ V}حياه الامام الحسنعليه السلام، ج 1، ص 497 و با مختصر تفاوتى در فيض الاسلام، ص 660، خطبه 198.{V؛ «جلو اين پسر را بگيريد كه من از آمدن اين دو - حسن و حسينعليه السلام دريغ دارم، مبادا به خاطر اين دو، نسل پيامبرصلى الله عليه وآله قطع گردد».
T}4-4. امام جمعه موقت{T
هرگاه عذرى، مانند مريضى و مسافرت براى حضرت علىعليه السلام، پيش مىآمد و نمىتوانست براى اقامه نماز جمعه، در مسجد كوفه حضور يابد، طى حكمى فرزند برومندش، امام حسنعليه السلام را به اين امر مهم مىگمارد.
در يكى از خطبههايى كه امام حسنعليه السلام در نماز جمعه خواند، چنين فرمود: «خداوند سبحان، هيچ پيامبرى را مبعوث نكرد، مگر اينكه بعد از او خليفهو جانشينى و يا گروهى را تعيين فرمود. پس سوگند به آن كس كه محمدصلى الله عليه وآله را به پيامبرى برگزيد! هيچ كس در حق ما اهل بيت كوتاهى نخواهد كرد؛ مگر اينكه خداوند سبحان اعمال او را ناقص خواهد گذاشت و هيچ دولتى بر ضد ما حاكميت پيدا نخواهد كرد؛ مگر اينكه عاقبت، حكومت از آن ما خواهد شد. متجاوزان به حق ما پس از چند صباحى، سزاى عمل خود را خواهند ديد و به مكافات آن خواهند رسيد» V}مسعودى، مروج الذهب، ج 3، ص 9 ؛ حقايق پنهان، ص 152.{V.
T}4-5. خطابههاى امام حسنعليه السلام{T
ابن ابى الحديد به نقل از مدائنى مىنويسد: «و كان الحسن اكبر ولد على و كان سيد الاسخياء حليماً خطيبا و كان رسول الله يحبّه»{H؛ V}ابن ابى الحديد، شرح نهج البلاغه، ج 4، ص 10 (4 جلدى).{V؛ «حسنعليه السلام بزرگترين فرزند على بن ابى طالبعليه السلام، سرور سخاوتمندان و حليم و بردبار و گويندهاى توانا بود. رسول خداصلى الله عليه وآله او را بسيار دوست مىداشت».
طه حسين در كتاب الفتنة الكبرى مىنويسد: «حسن بن علىعليه السلام، هنگام حيات پدرش و بعد از آن، سخنرانىهاى فراوانى ايراد كرد. مردمى كه شنونده سخنان او بودند، هرگز در او خستگى، سستى و كمبود مطلب مشاهده نكردند؛ چون او از خاندانى بود كه خستگى و سستى در سخن و كمبود مطلب برايشان بىمعنا بود. اين خاندان، معدن فصاحت و بلاغت و سخن بودند و در شبههها، آخرين سخن را مىگفتند. وقتى امام حسنعليه السلام خطبه مىخواند، بهترين گفتنىها و درستترين مطالب ممكن را ادا مىكرد» V}طه حسين، الفتنة الكبرى، ج 2، ص 202 ؛ حقايق پنهان، ص 154.{V.
T}4-6. مساعدت در كار قضا{T
با توجه به اينكه قضاوت و حل و فصل و نزاعها و اختلافها در مسائل حقوقى، جزايى، كيفرى و... از شئون حاكم اسلامى است و اميرمؤمنانعليه السلام قضاوتهاى فراوانى داشت، افراد گوناگونى جهت دادخواهى - به عنوان حاكم اسلامى خدمت آن حضرتعليه السلام مىآمدند و تقاضاى استرداد حقوق خويش (مثل ارث، قصاص و مالكيت) و يا تنبيه مجرمان و جنايتكاران (همانند اجراى حدود زنا، شرب خمر، سرقت و...) را مىكردند. امام حسنعليه السلام در اين دوران، بازويى قوى و مطمئن براى زمامدار مسلمانان بود. وى كه عالم و آگاه از همه مسائل شرعى بود، مسائل قضايى اسلام را به صورت عملى از پدر آموخته و با دقت، ظرافت و تسلّط قضاوت مىكرد. نمونههاى برجستهاى از قضاوت امام حسنعليه السلام را مىتوان در كتابهاى تاريخى ملاحظه كرد V}ر.ك: حقايق پنهان، ص 156.{V.
T}پنج. امامت و رهبرى{T
زعامت و رهبرى امام حسنعليه السلام، از جمله امورى است كه اميرمؤمنانعليه السلام بر آن اصرار مىورزيد و بارها جمع مسلمانان را به آن توجه مىداد V}همان، ص 169.{V. اين خود بيانگرلياقت و استعداد سرشارى بود كه در آن حضرت وجود داشت و مىتوانست با مديريت قوى خود، جامعه اسلامى را به سعادت دنيا و آخرت برساند. اما عدم حمايت مسلمانان از آن حضرت و سلطه بنىاميه بر آنان، مانع از اين شدكه امام مجتبىعليه السلام بعد از پدر بزگوارش، اهداف والاى خود را جامعه عمل بپوشاند و مردم را با آن آشنا كند! پس از شهادت اميرمؤمنانعليه السلام، در روز بيست و يكم ماه مبارك رمضان سال چهلم هجرى، بزرگترين اجتماع در كوفه، در جلوى منزل آن حضرت تشكيل شد. امام حسنعليه السلام فرزند فرزانه و برومند اميرمؤمنانعليه السلام با چشمانى اشك بار، براى مردم سخنرانى كرد و ضمن برشمردن فضيلتهاى پدر بزرگوارش، خود را به آنها معرفى كرد تا كسانى كه با اين خاندان پاك و شخص امام مجتبىعليه السلام آشنايى ندارند، آشنا گردند و حجت بر آنان تمام شود. بعد از اين خطابه زيبا و شورانگيز - كه دلها را نرم و اشكها را جارى ساخت عبداللَّه بن عباس به پاخاست و مردم را بر بيعت با امام مجتبىعليه السلام دعوت كرد. مردم نيز كه همه معيارهاى حاكم اسلامى را در چهره تابناك سبط اكبر رسول خداصلى الله عليه وآله مىديدند، بىدرنگ به نشانه بيعت، دست مبارك آن حضرتعليه السلام را فشردند V}اثبات الهداة، ج 5، صص 134 - 136 ؛ حقايق پنهان، ص 175.{V.
بعد از بيعت عمومى مردم، امام حسنعليه السلام دست به سازماندهى مجدد نيروها زد. او عبداللَّه بن عباس را به عنوان والى و فرماندار بصره و قيس بن سعد بن عباده و سعيد بن قيس و عبيداللَّه عباس را به فرماندهى بخشى از نيروهاى مسلح خود برگزيد. بسيارى از افرادى را كه در زمان پدر خود منصب و مقامى داشتند، در پستشان ابقا كرد V}كشف الغمه، ج 2، ص 164.{V.
بيعت مردم كوفه و رؤساى قبايل با امام حسنعليه السلام، از يك سو شادى و سرور در ميان مسلمانان را به دنبال داشت و از سوى ديگر دشمنان اهل بيت (مانند ناكثين و مارقين) و به ويژه حاكمان غاصب شام را مضطرب و سرگردان كرد و آنان را به فكر توطئهها جهت سرنگونى حكومت نوپاى امام حسنعليه السلام انداخت. آنها از هيچ گونه حركت سياسى و غير سياسى برضد آن حضرتعليه السلام كوتاهى نكردند؛ زيرا معاويه مىدانست كه حسن بن علىعليه السلام از محبوبيت فراوانى در ميان مسلمانان برخوردار است و در اندك زمانى، جاى خالى پدر را پرخواهد كرد. به همين دليل معاويه با ياران صميمى و مورد اعتمادش، به مشورت نشست و آنان را از وضعيت خطرناك آينده بيم داد و گفت: «اگر براى براندازى حكومت امام حسنعليه السلام فكرى اساسى نكنيم، براى هميشه با تهديد مواجه خواهيم شد» V}همان، ص 164 ؛ حقايق پنهان، ص 176.{V
. پس از سخنان معاويه، شورا برگزار و تصميمات زير گرفته شد:
T}الف.{T فرستادن جاسوس جهت آشوب و اغتشاش به كوفه و بصره و ديگر شهرهاى عراق؛
T}ب.{T تهديد و تطميع نيروهاى ارشد نظامى؛ معاويه همواره مىكوشيد فرماندهان لشكر امام حسنعليه السلام، همچون عبيداللَّه بن عباس و قيس بن سعد بن عباده و... را به نحوى تطميع كند و يا بترساند. او افرادى مانند عبيداللَّه بن عباس را - با آنكه سابقه درخشانى داشت و همواره در خط مستقيم اهل بيتعليه السلام و علويان بود و وفادارى خود را به اهل بيتعليه السلام اثبات كرده بود فريب داد. او با دريافت پانصد هزار درهم و وعده پانصد هزار ديگر، به لشكريان معاويه پيوست و ننگ هميشگى را براى خود خريد. با فرار عبيدالله، دو سوم نيروهاى تحت فرماندهىاش، در هم ريختند و آنان گروه گروه گريختند. كار به جايى رسيد كه معاويه فكر كرد، ديگر كسى از لشكريان امامعليه السلام باقى نمانده است؛ به همين جهت سردار جنايتكار خود، بسر بن ابى ارطاة را با سه هزار نيرو به سراغ بقيه فرستاد. اما قيس بن سعد به همراه چهار هزار نفر باقى مانده، مقاومت كردند. بسر و نيروهايش با ديدن اين وضعيت، به سوى شام عقبنشينى كردند V}حقايق پنهان، ص 178.{V.
T}ج.{T شايعه صلح قبل از تحقّق آن؛ از ديگر توطئههاى حكومت شام، شايع كردن دروغ پيشنهاد صلح از سوى امام حسنعليه السلام به معاويه بود. شايعه اين مطلب و مطالب غير واقعى ديگر از سوى خوارج، روحيه رزمندگان مسلمان را در هم مىشكست و حال آنكه آغازگر صلح و پيشنهاد دهنده آن، معاويه بود! وى يك مرتبه توسط عبداللَّه بن نوفل و بار ديگر به وسيله عبداللَّه بن عامر، صلح را خدمت امام حسنعليه السلام مطرح كرد؛ ولى آن حضرت با قاطعيت تمام آن را رد كرد و نپذيرفت V}ابن ابى الحديد، شرح نهج البلاغه، ج 4، ص 8 (چهار جلدى).{V.
امام مجتبىعليه السلام در برابر توطئههاى شوم معاويه و حكومت شام، به سختى ايستاد و هيچ گونه سستى از خود نشان نداد. در قاموس رفتارى آن حضرت، جنگ با معاويه يك اصل است و مصالحه، تاكتيك و بهترين روشى است كه آن روز مىتوانست براى حفظ مسلمانان و تضعيف و تفرقه آنان به كار برد. آن امام همام در جواب برخى از معترضان به صلح فرمود: A}«لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ»{A؛ V}بحارالانوار، ج 44، ص 59.{V ؛ يعنى، صلح من فضيلت و ارزش شب قدر را دارد. برخورد زيبا و پرشكوه امام مجتبىعليه السلام، صلابت و پابرجايى آن بزرگوار را مىرساند V}احمد بن حنبل، مسند، ج 5، ص 44.{V.
T}شش. بازگشت به مدينه طيبه{T
چند روز پس از امضاى قرارداد صلح و رفت و آمدهاى مكرر از سوى دوستان و دشمنان، امام مجتبىعليه السلام مصلحت را در آن ديد كه به همراه خاندان خود و برخى از يارانش، به مدينه برگردد. انتشار اين خبر، بازتابى گسترده در ميان مردم داشت. غم و اندوه مردم را فرا گرفت. اصرار و پافشارى عدهاى از شيعيان، براى ماندن آن حضرت در كوفه، بىنتيجه ماند و در پاسخ به خواست آنها فرمود: «ليس الى ذلك سبيل»{H؛ V}اعيان الشيعة، ج 1، ص 575.{V؛ «چارهاى جز اين ندارم».
روزى كه امام حسنعليه السلام به همراه برادرش حسين بن علىعليه السلام و خانواده و اطرافيانش راهى مدينه شدند، مردم كوفه با اندوهى عميق و فراوان آن حضرت را بدرقه كردند؛ در حالى كه اشك چشمان بسيارى را فرا گرفته بود.
بدرقه كنندگان با نگاههاى طولانى خود، حسرت و تأسف خود را اظهار مىكردند و با زبان حال، بر سرنوشت تيره خود، نواى اندوه سر مىدادند. هنگامى كه امام حسنعليه السلام و همراهان به دير هند رسيدند، امامعليه السلام نگاهى به شهر كوفه انداخت و چنين سرود:
P}و لا عن قلى فارقت دار معاشرى{E}هم المانعون حوزتى و ذمارى{P
يعنى «من خانه دوستانم را از روى دشمنى و بغض ترك نمىكنم؛ چون آنان حاميان من و ياران و پشتيبان من هستند» V}همان.{V. امام مجتبىعليه السلام مىخواست با اقامت در مدينه، اهداف مهمى را پىگيرى كند. اين ناخداى بردبار، مىخواست با فرو بردن خشم خود و شكيبايى و درايت، كشتى طوفان زده اسلام را از غرقاب خطرناك حكومت معاويه و دودمان بنىاميه، نجات بخشد و نگذارد دشمنان واقعى دين، با احاديث ساختگى و نسبتهاى ناروا، به پيامبر بزرگ اسلام و پدرش اميرمؤمنانعليه السلام و اصحاب بزرگ، چهره واقعى اسلام را عوض كنند و به اسم «حكومت اسلامى»، اهداف شيطانى خود را بر امت اسلام تحميل و بدعتها و سنتهاى جاهليت را دوباره زنده كنند.
بازگشت امام مجتبىعليه السلام، به همراه خاندان نبوت به مدينه، فروغ و عظمتى دوباره به اين پايگاه وحى بخشيد. جمعيت مشتاق و دلباخته اهل بيت عصمت و طهارتعليهم السلام، در كنار دروازه مدينه، در انتظار ورود قافله نور بودند. گويى مردم مدينه بار ديگر به استقبال رسول خداصلى الله عليه وآله آمده بودند. سرانجام انتظار به سر رسيد. زنگ شترهاى قافله به گوش رسيد. پس از لحظاتى، زن و مرد مدينه، خاندان نبوت را در آغوش گرفتند و با اشك شوق از آنان استقبال كردند. امام حسنعليه السلام ده سال در مدينه اقامت گزيد و در اين مدت همانند پدر و جد بزرگوارش، طبيبى دلسوز، معلمى آگاه و پناهگاهى مطمئن براى مردم مدينه و مظلومان عالم بود. آن حضرتعليه السلام با سخنان عميق و على گونه، صبر و شكيبايى محمدى و عفّت و و تقواى فاطمى، مسلمين جهان را رهبرى كرد و در مقابل جبهه كفر و بنىاميه و انديشههاى شيطانى آنها، راست قامتانه ايستاد. برنامههاى سبط اكبرعليه السلام در اين مدت كوتاه عبارت بود از:
T}6-1. تربيت و آموزش نيروهاى كارآمد{T
پس از حضور امام مجتبىعليه السلام در مدينه، محدثان، راويان و دانشمندان بزرگ، پروانه شمع وجود آن امام گشتند و پس از چند صباحى، مدينه با فروغ ستارگانى كه در مكتب امام حسنعليه السلام تربيت شده بودند، جلوهاى جديد به خود گرفت. مكارم اخلاق و رفتار پسنديده و دل پذير آن بزرگوار، در روحهاى مستعد و آماده، تأثيرى عميق داشت و هر روز بر شمار مشعل داران نهضت فرهنگى و سياسى اسلام افزوده مىشد. ياران باقى مانده على بن ابيطالبعليه السلام و مواليان و محبان اهلبيتعليهم السلام، در خود سازماندهى جديدى ايجاد كردند. نيروهاى كارآمد را شناسايى و جنگ سردى را عليه نظام حاكم آغاز كردند.
در اين مدت، بسيارى كه در خواب غفلت و گمراهى به سر مىبردند، با روشنگرى آن حضرت بيدار شدند و مبانى اسلام اصيل را از سرچشمه زلال سلاله پاك پيامبرصلى الله عليه وآله آموختند. در منابع اسلامى، شاگردان نامدار و راويان اخبار آن حضرتعليه السلام به تفصيل آورده شده است V}ر.ك: بحارالانوار، ج 42، صص 110-112، تاريخ ابن عساكر، ج 12، ص 2؛ حقايق پنهان، صص 252-257.{V.
T}6-2. نشر فرهنگ اصيل اسلام{T
از جمله امور زيربنايى و مهمى كه امام مجتبىعليه السلام، آن را به بهترين صورت انجام داد، معرفى و نشر فرهگ اصيل اسلام، در برابر تحريفات و تهاجم فرهنگى حاكمان اموى - به ويژه معاويه بود؛ زيرا اين خاندان، بيشترين دشمنىها را در حق اسلام و رسول خداصلى الله عليه وآله روا داشتند. ابوسفيان با تحريك قريش و تهيه سلاح، جنگ بدر، احد و احزاب را عليه پيامبرصلى الله عليه وآله و مسلمانان به راه انداخت و معاويه نيز جنگ صفين را بر خاندان وحى تحميل كرد. در جنگ نهروان و جمل و تحريكات داخلى ديگر نيز نقشى بارز داشت و از هيچ جنايتى فروگذار نكرد. معاويه با بدعتگذارى گسترده در دين، تجويز محرّمات، تعطيلى حدود الهى، تغيير بعضى از احكام شرع، تشويق مردم به جعل و ساختن حديث در مدح و منقبت خاندان ابوسفيان و مذهب و نكوهش خاندان رسالت - به ويژه اميرمؤمنانعليه السلام علنى كردن منكرات، كشتن بزرگان نامدار شيعه، بركنارى دوستداران اهل بيت از پستهاى كليدى و صدها جرم و جنايت ديگر، تصويرى وارونه و زشت از اسلام به مردم - به ويژه اهل شام نشان داده بود. امام حسنعليه السلام با صبر و درايت و خاص خود، اسلام ناب محمدى را به مردم معرفى كرد و پرده از چهره نفاق و تزوير معاويه كنار زد و بسيارى از نقشههاى خائنانه دشمن را نقش بر آب كرد V}ر.ك: حقايق پنهان، صص 258-265.{V.
T}6-3. رسيدگى به نيازمندان{T
سخاوت و عطابخشى اهل بيتعليهم السلام - به ويژه سبط اكبر پيامبرصلى الله عليه وآله زبانزد عام و خاص بود. او قلبى پاك و پر مهر نسبت به دردمندان و محرومان جامعه داشت و همانند پدر بزرگوارش، با خرابهنشينان و اقشار ضعيف جامعه، همراه و هنمشين بود. درد دل آنان را با جان و دل مىشنيد و در رفع نيازهاى آنان، سعى و كوششى فراوان داشت. از اين رو هر درمانده و ناتوانى، درِ خانه آن حضرت را مىكوبيد و حتى از شهرها و ديار ديگر نيز به اميد عطا و دستگيرى امام مجتبىعليه السلام، به مدينه منوره مىآمدند و از آن درياى جود و كرم بهرهمند مىشدند. امام هزينه سفر، ازدواج و زندگى و مداواى بيماران و ديگر نيازهاى آنها را مىپرداخت و گاه بدون هيچ گونه پرسشى، بر آنها ترحم و بخشش مىكرد.
T}6-4. حمايت سياسى و اقتصادى از مواليان{T
با تسلّط يافتن معاويه بر عراق، ميزان جنايت و خيانت وى نسبت به مسلمانان - به خصوص دوستداران و مواليان خاندان نبوت بيشتر گرديد و هر روز بر تعداد فراريان از ظلم و ستم حاكم شام افزون گشت. حسن بن علىعليه السلام پشتوانهاى محكم و استوار براى پناهندگان سياسى بود و در دوران اقامتش در مدينه منوره، از هيچ گونه حمايتى در مورد آنان كوتاهى نكرد. امامعليه السلام با وجود انزجار از معاويه و اعمال او، براى رفع گرفتارى كسانى كه مورد خشم و غضب معاويه و دار و دستهاش قرار گرفته بودند، گاهى به آنها نامه مىنوشت و رفع ظلم و ستم از شيعيانش را درخواست مىكرد.
به عنوان مثال سعيد بن ابى سرح كوفى، مورد خشم زياد بن ابيه، استاندار كوفه، قرار گرفت و از كوفه فرار كرد. وى راهى مدينه گشت و به امام مجتبىعليه السلام پناهنده شد. حاكم كوفه، خانواده سعيد را زندانى و اموالش را مصادره نمود و خانهاش را با خاك يكسان ساخت تا وحشتى در دل شيعيان به وجود آيد و سعيد خود را تسليم كند. وقتى امامعليه السلام از اين جنايت آگاه شد، به شدّت ناراحت گرديد و براى جلوگيرى از ظلم زياد بن ابيه و گرفتن امان براى سعيد بن ابى سرح، نامهاى به زياد نوشت. نامه امام حاوى امر به معروف و نهى از منكر و حمايت صريح از سعيد بن ابى سرح و داراى متنى قوى و استوار بود. در اين نامه خواسته شده كه به سعيد و خاندانش، آسيب و گزندى نرسد و همه ضررهاى مالى وارد شده به وى جبران گردد و از همه مهمتر اينكه امامعليه السلام سعيد را بىگناه دانسته و سزاوار عقوبت نمىداند. زياد وقتى نامه را خواند، از حمايت امامعليه السلام و امر و نهى آن حضرت به خشم آمد، پليدى ذات خود را در پاسخ نامه كاملاً نمايان ساخت و همه الطاف و مهربانى خاندان رسالتعليهم السلام در زمان حاكميت اميرمؤمنانعليه السلام را از ياد برد!! با اين حال امامعليه السلام با تهديدات زياد و جواب توهينآميز وى، دست از حمايت سعيد بر نداشت و نامهاى - به همراه نامه آكنده از فحّاشى و هتاكى زياد براى معاويه فرستاد و از او خواست تا جلوى تجاوزات و ستم زياد را بگيرد و امنيت سعيد بن ابى سرح را تضمين كند. معاويه كه موقعيت امام مجتبىعليه السلام را به خوبى درك مىكرد و مىدانست موضعگيرى حسن بن علىعليه السلام برايش ارزان تمام نخواهد شد، نامهاى به زياد نوشت و ضمن برشمردن فضايل و كمالات امام حسنعليه السلام و يادآورى صفات برجسته و ممتازش، از او خواست تا سعيد را رها و خسارات وارد بر او را جبران كند V}ر.ك: حقايق پنهان، ص 270.{V.
T}6-5. افشاگرى بر ضد معاويه{T
امام حسنعليه السلام بعد از بازگشت به مدينه طيبه، در هر زمان و مكان مناسبى، مشروعيت حكومت معاويه را زير سؤال مىبرد و تنفّر و انزجار خود را از حكومت جابرانه آنها ابراز مىكرد. او اجازه نمىداد تبليغات مسموم دشمن حيلهگر - كه وانمود مىكرد با خاندان رسالت رابطهاى حسنه دارند و آنان نيز از بنى اميه راضىاند به ثمر نشيند.
روزى امامعليه السلام در مسجدالحرام طواف مىكرد كه چشمش به «حبيب بن مسلمه فهرى» - كه از ياران صميمى معاويه بود افتاد. رو به وى كرد و فرمود: «اى حبيب! راه و مسيرى را كه انتخاب كردهاى، راه خدا نيست». آن فاسق فريب خورده، در پاسخ از روى تمسخر گفت: آيا روزى كه راه پدرت، علىعليه السلام را انتخاب كرده بودم، در مسير طاعت خدا بود؟!
حضرت در پاسخ فرمود: «آرى، سوگند به خداوند! تو براى رسيدن به اندكى از مال دنيا، يوغ بندگى معاويه را بر گردن نهادهاى. اگر او زندگى دنيايت را تأمين كرد، در عوض آخرت را از تو گرفته است» V}تفسير نور الثقلين، ج 5، ص 532، ح 25؛ حقايق پنهان، ص 275.{V.
T}6-6. جلوگيرى از پيوند ازدواج با بنىاميه{T
تلاش معاويه بر آن بود كه رابطه خود را با امام مجتبىعليه السلام و خاندان پيامبرصلى الله عليه وآله نيكو و شايسته جلوه دهد و از نفوذ اهلبيتعليهم السلام در ميان مردم به نفع خود استفاده كند. به همين دليل كوشش فراوانى داشت تا با بنىهاشم، پيوند خويشاوندى برقرار كند. در همين راستا، مروان بن حكم، فرماندار مدينه را فرستاد تا از زينب دختر عبداللَّه بن جعفر براى فرزندش خواستگارى كند. وى در پاسخ به اين درخواست گفت: بايد در اين مورد با بزرگ خود، حسن بن علىعليه السلام مشورت كنم و هر چه او صلاح دانست، انجام دهم.
مروان، مجلسى ترتيب داد و بزرگان بنى هاشم و بنى اميه را دعوت كرد. امام حسنعليه السلام را بالاى مجلس نشاند و با اطمينان خاطر، پيشنهاد معاويه را مطرح كرد و گفت: «يزيد جوانى است كه همتايى ندارد. ابرها به بركت وجود او مىبارند! در اين ازدواج افتخارى كه نصيب بنىهاشم مىشود، بيش از مقدارى است كه نصيب بنىاميه خواهد شد».
سخنان مروان كه به اينجا رسيد، امام مجتبىعليه السلام به پا خاست و نقشههاى معاويه را در اين خواستگارى سياسى فاش و خنثى ساخت و در قسمتى از سخنانش فرمود: «دشمنى ميان بنىهاشم و بنىاميه، براى خدا است و به جهت دنيا، صلح و آشتى برقرار نخواهد شد. يزيد از دودمان بتپرستان جاهليت است و چيزى بر او افزوده نشده است. اى مروان! اينكه گفتى، افتخار بنىهاشم به اين ازدواج بيش از بنىاميه است، بايد گفت: اگر خلافت بر نبوت برترى داشت، در اين امر افتخارى نصيب ما مىشد! اما نبوت، اشرف و برتر از خلافت است؛ پس در اين پيوند، شما به افتخار و عزت مىرسيد، نه ما. بارش باران به سبب وجود اهلبيت رسول خداصلى الله عليه وآله است، نه دودمان پليد شما و يزيد آلوده و بدكار!!
در پايان فرمود: ما بهتر ديديم كه زينب را به عقد پسر عمويش قاسم بن محمد بن جعفر در آوريم و مهريهاش را يكى از زمينهاى زراعى خود، در مدينه قرار دهيم. معاويه اين مزرعه را به ده هزار دينار از من مىخواست و ندادم. بدين ترتيب با هوشيارى و شجاعت امام مجتبىعليه السلام اين ازدواج سياسى سر نگرفت و معاويه نتوانست به اهداف شيطانى خود در اين مورد دست يابد و عدهاى سادهانديش را فريب دهد V}بحارالانوار، ج 44، ص 120، ح 13.{V
.
در جريانى ديگر وقتى معاويه، ابن خديج را براى خواستگارى يكى ازدختران يا خواهران امام حسنعليه السلام فرستاد، حضرت فرمود: «ما دختران خود را در انتخاب همسر آزاد مىگذاريم». ابن خديج به همراه يكى از بانوان نزد آن دختر رفت و پيام معاويه را به او رساند؛ ولى او در پاسخ گفت: «به خدا قسم! اين كار محال است؛ چون معاويه در ميان ما، همانند فرعون است. او مردان را مىكشد و زنان را رها مىكند» V}فضل خوارزمى، ج 1، ص 124؛ حقايق پنهان، ص 279.{V.
کد سوال : 265
موضوع : شخصيتها
پرسش : بسيار شنيده شده كه امام حسن مجتبىعليه السلام ازدواجها و طلاقهاى متعددى داشته است، آيا اين حرف صحت دارد؟ تعداد فرزندان ايشان چند تن است؟
پاسخ : زمامداران باطل به منظور استثمار و استعمار جامعه و استحكام پايههاى حاكميت نامشروع و عنكبوتى خود، امامان به حق شيعه را بزرگترين مانع بر سر راه خود مىديدند. از اين رو در برخورد با آنان، مىكوشيدند علاوه بر كشتن و به شهادت رساندنشان، پايگاه شخصيتى و فكرى ايشان را نيز خدشهدار سازند و شايعات گوناگونى را به آنان نسبت بدهند.
يكى از موضوعات بىاساس و دروغى كه قرنها، برخى مورخان و نويسندگان به آن پرداختهاند، داستان ازدواج و طلاقهاى گوناگون امام مجتبىعليه السلام است. همين امر موجب گرديده كه دشمنان اسلام، با هدف انتقام گرفتن از اهلبيتعليهم السلام و ضربه زدن به امام مجتبىعليه السلام بر همين نوشتهها تكيه كنند و سبط اكبر رسول خداصلى الله عليه وآله را فردى شهوت ران، هوسباز و غير متعهد به جهان معرفى كنند!!
پرسش اساسى اين است كه: چرا اتهام ازدواجهاى زياد و طلاقهاى مكرر در زمان اميرمؤمنانعليه السلام و خود امام مجتبىعليه السلام و حتى تا بعد از قرن اول مطرح نبوده و در كتابهاى تاريخى، اثرى از اين تهمتهاى ناجوانمردانه نيست؛ با اينكه معاويه و دستگاه حاكم اموى، به شدت به دنبال يافتن سوژه و نقطه ضعفى براى خرد كردن روحيه و كوبيدن شخصيت برجسته امام مجتبىعليه السلام بودند؟!
واقعيت اين است كه منصور دوانيقى، نقش اصلى را در چنين تهمت بزرگى بر عهده داشت. هنگامى كه وى در سال 137 به خلافت رسيد، با هدف خاموش كردن نهضتهاى علويان و سادات حسنى و كاستن از محبوبيت و نفوذ آنها در بين مردم، چنين اتهامى را در خطبهاى كه در برابر عدهاى از اهل خراسان ايراد نمود، بر زبان آورد V}مروج الذهب، ج 3، ص 311؛ حقايق پنهان، ص 334.{V!!
حركت شيطانى منصور و تبليغات مسموم بنىاميه، سبب گرديد مزدوران قلم به دست و دوستان ناآگاه و بىتوجّه به مصالح امت اسلامى، از كاه كوهى ساختند تا آنجا كه تعداد همسران آن حضرت را از هشت نفر تا چهارصد نفر برشمردند! البته هنگامى كه سخن از نام و نشان آنان به ميان مىآيد، در مىمانند و تعداد انگشت شمارى را معرفى مىكنند كه خود دليلى آشكار، بر سستى سخن و بىپايگى اين اتهام ناجوانمردانه است.
براى امام مجتبىعليه السلام سه داماد بيشتر ذكر نشده است؛ آيا معقول و پذيرفتنى است كه آن حضرت، از چهارصد همسر، تنها سه دختر داشته باشد و يا حداكثر شش دختر كه تنها سه نفر از آنها ازدواج كردهاند و از بقيه نام و نشانى نباشد؟
گرفتارىهاى اجتماعى، سياسى و عبادى آن نور الهى، اجازه چنين سرگرمىهاى مبتذل و خوشگذرانىهاى مسئله ساز را به وى نمىداد. مگر نه اين است كه حل و فصل امور مردم مدينه و كوفه و نبردهاى گوناگون در ركاب پدر بزرگوارش و تعليم و تربيت شئون جامعه اسلامى، بر دوش ايشان بود؟!
مدائنى نقل مىكند: امام مجتبىعليه السلام هر روز صبح بعد از نماز تا طلوع آفتاب، در محراب عبادت مىنشست و از طلوع آفتاب تا هنگام ظهر، جوابگوى گرفتارىهاى مردم بود V}انساب الاشراف، ج 3، ص 21، ح 27.{V. آيا كام جويى و هوسرانى افسار گسيخته، براى كسى كه علاقه فراوانى به عبادت داشت و شبزندهدارىهايش زبانزد همه بود و 25 بار، فاصله 450 كيلومترى بين مدينه و مكه معظمه را با پاى پياده طى كرده و همه اموالش را سه مرتبه در راه خدا تقسيم كرده بود؛ معنا و مفهومى داشت؟!
بررسى رواياتى كه در مورد زياد طلاق دادن آن حضرت وارد شده و حتى برخى از محدثان بزرگ شيعه، با هدف خدمت به فرهنگ ارزشمند و غنى شيعه، آنها را در بابهاى خاصى آوردهاند، هم از نظر سند و هم از جهت مضمون و محتوا، مخدوش و داراى اشكال است V}ر.ك: حقايق پنهان، فصل 12.{V.
طلاق مبغوضترين و منفورترين عمل حلال در نزد خداوند است و پيشوايان دين، پيروانشان را به شدت از آن نهى كرده، فرمودهاند: «ازدواج كنيد و طلاق ندهيد؛ زيرا عرش خداوند از طلاق به لرزه در مىآيد» V}وسائل الشيعة، ج 15، ص 268، ح 7.{V.
حال آيا اين عمل در نزد امام حسنعليه السلام به قدرى ممدوح و پسنديده است كه در هر فرصتى، به آن اقدام مىكرده است؛ به گونهاى كه به عنوان فردى «مطلاق» (زياد طلاق دهنده) معروف بوده است؟!
در مآخذ تاريخى و روايى، نام همسران آن حضرت بدين ترتيب بيان شده است: 1. جعده، 2. ام بشير، 3. خوله، 4. ام اسحاق، 5. ام كلثوم، 6. زينب، 7 و 8. دو تا ام ولد.
متأسفانه در برخى روايات، 300 زن ذكر شده و به اين ترتيب امام حسنعليه السلام در نظر مردم عادى، يك فرد خوشگذران معرفى گشته است!! آنان نيز نفهميدهاند كه اين سخنان و روايات، از سوى عوامل بنىاميه و بنىعباس، ساخته شده است تا كسى به امام حسنعليه السلام و اولاد او توجه نكند و آنان بتوانند به راحتى حكومت كنند! حقيقت اين است كه اين روايات را افراد انگشت شمارى، براى هدف خاصى ساخته اند. براى نمونه به يكى دو نمونه از اين افراد اشاره شود.
يكى از اين راويان، يحيى بن علا است و اين شخص، قاضى دربار منصور دوانيقى بود. منصور خليفه عباسى و غاصب خلافت است و قاضى او نمى تواند امام حسنعليه السلام را انسان كامل معرفى كند. او براى خوشايند منصور، امام حسنعليه السلام را مىكوبيد تا دشمنى مردم با منصور كم شود. در زمان منصور سادات حسنى، عليه خلافت او به پا خاستند و بهترين وسيله براى مقابله با ايشان، اين بود كه در بين مردم امام حسنعليه السلام بد معرفى شود تا مردم به آنان توجه نكنند.
يكى ديگر از اين راويان، ابوالحسن مدائنى است. وى مىگويد: امام حسنهفتاد زن داشت. ابن مدائنى مبلّغ رسمى بنىاميه بود و وظيفه داشت بر ضد امام حسنعليه السلام و فرزندان او تبليغ كند. يكى از ابزار تبليغات اين بود كه امام را خوشگذران معرفى كنند و به مردم بگويند: امام حسنعليه السلام اهل جنگ نبود و براى همين شكست خورد و صلح كرد!! در حالى كه آن حضرت و امام حسينعليه السلام و ديگر پيشوايان معصوم، همگى اماماند و اين مردم هستند كه گاهى پيرو آنان بوده و گاهى آنان را ترك كردهاند V}درباره همسران امام حسن ر.ك:
الف. فضل اللَّه كمپانى، حسنعليه السلام كيست، چاپ سوم
ب. محمد مقيمى، فلسفه صلح امام حسنعليه السلام، چاپ اول.{V!!
T}فرزندان امام مجتبىعليه السلام{T
از نكات برجسته و مورد توجه زندگى پربار امام حسنعليه السلام، تربيت فرزندانى انقلابى و ظلمستيز است كه همواره، همراه پدر خويش در كوفه و مدينه بودند و بعد از شهادت آن بزرگوار، يار باوفاى امام زمان خود، حسين بن علىعليه السلام شدند. آنان پدر را برترين الگوى رفتارى و تربيتى خويش مىدانستند و مىكوشيدند آينه تمام نماى حسنى باشند. بسيارى از ايشان، مجسمه تقوا، شجاعت، صداقت، رأفت، مهربانى، سخاوت و عدالت بودند. آنها بازوانى قوى براى عموى والامقام خود و پيروى مخلص و جانبركف براى او بودند. حضور هفت يا هشت تن از آنها در صحنه كربلا، بالاترين گواه بر اين مدعا است. از جمله آنها حسن بن حسن معروف به «حسن مثنى» است كه در زمان امام حسينعليه السلام، مسئول موقوفات و صدقات اميرمؤمنانعليه السلام و زيد بن حسن متولى موقوفات رسول خداصلى الله عليه وآله شد.
در دوران حاكميت بنىاميه و بنىعباس، بسيارى از نوادگان امام مجتبىعليه السلام، پرچمدار نهضتهاى اسلامى بر ضد حاكمان ستمگر زمان خود بودند و يا به صورت آشكار، با آنها مخالفت مىكردند؛ همچون عبداللَّه بن حسن بن حسن و حسين بن على بن حسن بن حسن.
تعداد فرزندان آن حضرت مختلف نقل شده است. ابن شهر آشوب فرزندان آن حضرت را سيزده پسر و يك دختر به نام فاطمه دانسته است. او اضافه مىكند كه فاطمه دخترى پاكدامن، عفيفه و و فاضله و همسر حضرت سجادعليه السلام و مادر امام باقرعليه السلام بود. شيخ مفيدرحمه الله فرزندان آن حضرت را هشت پسر و هفت دختر مىداند V}همان؛ حقايق پنهان، ص 295.{V.
T}ايثارگران حسنى در حماسه كربلا{T
از بررسى و مطالعه كتابهاى تاريخى و واقعهنگارى كربلا، به دست مىآيد كه هفت نفر از فرزندان پاك حسن بن علىعليه السلام در واقعه خونين و جاويدان عاشورا شركت داشتند. پنج تن از آنها با حماسه آفرينى به شهادت رسيدند و يك تن مجروح گرديد. يك تن هم كه سن او كمتر از ديگر برادران بود، به همراه حضرت سجادعليه السلام با قافله كربلا به مدينه منوره بازگشت. اسامى آنان عبارت است از: 1. حسن بن حسن (حسن مثنى)؛ 2. عمروبن حسن؛ 3. ابوبكر بن حسن (شهيد كربلا)؛ 4. قاسم بن حسن (شهيد كربلا)؛ 5. عبداللَّه بن حسن (عبداللَّه اكبر)؛ 6. عبداللَّه بن حسن (عبداللَّه اصغر)؛ 7. بشر بن حسن (شهيد كربلا).
امام حسنعليه السلام و امام حسينعليه السلام در فتوحات صدر اسلام شركت داشته و فرمانده لشكر اعراب در حمله به تبريز و گرگان و يا شمال آفريقا بودهاند. عده زيادى از تاريخ نويسان اهل سنت و شيعه (مانند ابن اثير، ابن خلدون، سيد هاشم معروف الحسنى و باقر شريف قرشى) نوشتهاند: امام حسن و امام حسينعليهم السلام بعد از رحلت پيامبر گرامى اسلامصلى الله عليه وآله در هيچ فتحى شركت نداشتند؛ مگر در بعضى از فتوحات اسلامى (مانند فتح شمال آفريقا). آنان به همراه عدهاى از صحابه بزرگ پيامبرصلى الله عليه وآله - مانند عبداللَّه بن عباس و عبداللَّه بن جعفر در اين جنگها شركت كرده بودند V}حياة الامام الحسن بن علىعليه السلام، ج 1، ص 201؛ سيرة الائمة الاثنى عشر، ص 16؛ تاريخ ابن خلدون (العبر)، ج 2، ص 128؛ الحياة السياسية للامام الحسنعليه السلام، ص 115.{V.
ابونعيم اصبهانى مىنويسد: امام حسنعليه السلام مانند ديگر رزمندگان، با جنگ و مبارزه وارد اصفهان گرديد و با ديگر مجاهدان از گرگان عبور نمود V}الحياة السياسية للامام الحسن، ص 115؛ به نقل از: اخبار اصفهان، ج 1، ص 43.{V. و نيز گفتهاند: در فتح طبرستان (مازندران) - كه سعيد بن عاص فرماندهى لشگر اسلام را بر عهده داشت عبداللَّه بن عباس و بسيارى از صحابه و نيز امام حسن و امام حسينعليهما السلام حضور داشتند. اين پيروزى در سال 30 ه. نصيب مسلمانان گرديد V}الكامل فى التاريخ، ج 3، ص 109 ؛ تاريخ طبرى، ج 3، ص 323 ؛ معجم البلدان، ج 4، ص 17.{V.
برخى مانند سيد جعفر مرتضى عاملى، حضور آن دو را در فتوحات آفريقا، طبرستان و گرگان انكار كرده، معتقدند: اين فتوحات در راستاى مصالح اسلامى نبوده و بهره و نتيجهاى براى مسلمانان در پى نداشته است. گذشته از اين، شركت آنان در اين فتوحات، نوعى تأييد و تثبيت مشروعيت حاكميت خليفه سوم به شمار مىآمده است V}الحياة السياسية للامام الحسن، صص 115-127.{V.
بايد توجه كرد كه جنبه تاريخى اين بحث، بر جنبه كلامى آن مقدم است و اگر از نظر تاريخى، شركت امام حسنعليه السلام در اين فتوحات ثابت و مسلم باشد، آن گاه بايد به دنبال توجيهات و دلايلى پذيرفتنى و منطقى براى اين اقدام بود.
كسانى مانند باقر شريف قرشى - كه شركت و حضور امام حسنعليه السلام در اين فتوحات را نقل كردهاند آن را اقدامى در راستاى مصالح عمومى مسلمانان و خدمت به دين دانستهاند كه بر ساير ملاحظات و مصلحتها مقدم است. به نظر آنان اين اقدام، درسى آموزنده و پيامى روشن براى همه احزاب و گروههاى سياسى مؤمن و وفادار است كه دغدغههاى حزبى، گرايشهاى جناحى و اختلافهاى سليقهاى را، بر مصالح دينى و اجتماعى و منافع ملى و عمومى مقدم ندارند؛ بلكه منافع شخصى و حزبى را، در پاى مصالح جامعه اسلامى قربانى كنند. وقتى شخصيت بزرگى چون امام حسنعليه السلام، براى حفظ مصالح امت اسلامى و دفاع از اساس دين، اين چنين پا در ركاب و آماده جنگ و ايثار است؛ احزاب سياسى و گروهها و افرادى كه تنها به دليل ناديده گرفته شدن سليقه آنها و عملى نشدن برنامههايشان، به دين و جامعه اسلامى پشت كرده و با ساز دشمنان دين و ملت هم نوا شده، چه عذر و بهانهاى خواهند داشت؟!
آنان كه حضور امام حسنعليه السلام را در فتوحات اسلامى از نظر تاريخى مسلم و قطعى مىدانند، به بعضى از اشكالات چنين پاسخ دادهاند:
«بعد از انزواى سياسى چند سالهاى كه عمر بن خطاب و ابوبكر، براى اصحاب و ياران مشهور پيامبرصلى الله عليه وآله به وجود آورده و آنها را منزوى و خانهنشين كرده بود، بسيارى از آنان به دنبال فرصتى مناسب براى حضور در اجتماع بودند. در سالهاى 25 تا 29 ه. با انتقال قدرت از عمر به عثمان، فضاى باز سياسى به وجود آمد و لازم بود از اين فرصت به خوبى استفاده شود. از جمله اين فرصتها، حضور در جبهه جنگى بود كه هر روز دايره حاكميت مسلمانان را بازتر مىكرد و مرزهاى جديدى را به روى آنها مىگشود. اين عمل، دقيقاً در راستاى مصالح امت اسلامى بود. شركت مستقيم امام حسن و امام حسينعليهما السلام در اين جنگها، مىتوانست اطلاعات بيشتر و دقيقترى به امير مؤمنانعليه السلام بدهد و اهل بيت را بيشتر در جامعه اسلامى مطرح و معرفى كند. اگر مىبينيم كه اميرمؤمنانعليه السلام در زمان خلفا، مسئوليتى در دست نداشت و حتى با كمال صراحت، درخواست پذيرش مسئوليت را از طرف حاكمان وقت، رد مىكرد؛ شايد به جهت مشروع ندانستن آن حكومتها بود. حال شركت امام حسن و امام حسينعليهما السلام در فتوحات - آن هم در مقطعى خاص دليل بر مشروعيت آنان نبوده و به طور حتم، شركت ايشان، با مشورت و راهنمايى و يا دستورپدر بزرگوارشان بوده است. آن دو بدون رضايت حضرت علىعليه السلام در اين جنگها شركت نمىكردند؛ هم چنان كه در دوران قبل و بعد از آن، جنگهايى رخ داد و آنان شركت نكردند.
اميرمؤمنانعليه السلام با فرستادن فرزندان خود به اين جنگها، مىخواست حُسنِ نيت خود را به زمامداران وقت نشان دهد و به ديگر مسلمانان بفهماند كه گسترش مرزهاى اسلامى، به منظور رساندن پيام اسلام و نشر و ترويج آيين توحيد، آرزوى ديرينه او است و اگر روزى در برابر حاكمان وقت ايستاد و مخالفت كرد، به دليل رعايت مصالح امت اسلامى و پاسدارى از دين حق و شريعت مقدس پيامبرصلى الله عليه وآله بوده است. بالاترين دليل بر مخالفت و ناخشنودى اهلبيتعليهم السلام از خلفاى بعد از پيامبرصلى الله عليه وآله، بيعت نكردن اميرمؤمنانعليه السلام با آنان بود و اين را همه اصحاب و ياران بزرگ و معروف پيامبرصلى الله عليه وآله مىدانستند و اين عمل آن حضرت، براى آنان حجت شرعى بود.
علاوه بر اين، امام حسن و امام حسينعليهم السلام در آن دوران، مسئوليت امامت و رهبرى جامعه را بر دوش نداشتند؛ بلكه گاهى از سوى پدر، مأموريت و كار خاصى به آنها محوّل مىشد و ممكن است شركت آنان در فتوحات نيز از اين قبيل بوده و اهداف مختلفى داشته است V}ر.ك: احمد زمانى، حقايق پنهان، ص 117-119.{V.
کد سوال : 266
موضوع : تاريخ و سيره
پرسش : با توجه به علم امامت، چگونه امام حسنمجتبىعليه السلام حاضر شد با «جعده» ازدواج كند تا بعد قاتل او شود؟
پاسخ : در اين باره اشاره به چند نكته شايان توجه است:
T}يكم.{T با توجه به فرهنگ آن روزگار، ازدواجها تنها بر اساس رعايت تناسب و هم كفو بودن انجام نمىپذيرفت؛ بلكه گاهى براى اداى احترام به يك شخصيتو يا براى ابراز علاقه يك قبيله به قبيله ديگر و يا جلوگيرى از انتقام قبيلهاى صورت مىگرفت. به طورى كه اگر طرف مقابل نمىپذيرفت، به عنوان رد احترام و گاهى در حد اعلان تنفر و جنگ بود.
بنابراين اگر چه برخى ازدواجها، براى امامان معصوم بسيار سنگين بود؛ ولى بزرگوارى شخصيت ايشان موجب مىشد كه آن را بپذيرند. البته آنچه گفته شد، از نگاه زمينى و روابط اجتماعى بود؛ اما از ديد ديگر اين نوعازدواجها، يك امتحان الهى براى امت اسلام بود تا بيش از پيش، خيانت و پستى بدخواهان و مظلوميت و بزرگوارى معصومان در طول تاريخ نشان داده شود؛ چنان كه براى پيامبران گذشته نيز گاهى چنين ازدواجهاى ناموفق رخ مىداد.
قرآن درباره همسران نوح و لوط فرموده است: A}«ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِلَّذِينَ كَفَرُوا امْرَأَتَ نُوحٍ وَ امْرَأَتَ لُوطٍ كانَتا تَحْتَ عَبْدَيْنِ مِنْ عِبادِنا صالِحَيْنِ فَخانَتاهُما فَلَمْ يُغْنِيا عَنْهُما مِنَ اللَّهِ شَيْئاً وَ قِيلَ ادْخُلاَ النَّارَ مَعَ الدَّاخِلِينَ»{A؛ V}تحريم(66)، آيه 10.{V؛ «خدا براى كسانى كه كفر ورزيدهاند، زن نوح و زن لوط را مثل آورده كه هر دو در نكاح دو بنده از بندگان شايسته ما بودند و به آنها خيانت كردند و كارى از دست [ شوهران ]آنها در برابر خدا ساخته نبود و گفته شد با داخل شوندگان، به آتش داخل شويد».
بنابراين امكان دارد، برخى بتوانند ارتباطى نزديك - همچون ارتباط زناشويى با پيامبر يا امام داشته باشند؛ اما با سوء اختيار خود، به راه كفر و گناه بروند و گرفتار بدفرجامى شوند كه «جعده» نيز اين چنين بود. او به امام خيانت كرد و چون امام الگوى مردم بود، تا لحظه آخر با او رفتار عادى داشت و از علم لدنى خود استفاده نكرد V}جهت مطالعه بيشتر ر.ك: فضل الله، كمپانى، حسنعليه السلام كيست، چاپ سوم؛ محمد، مقيمى، فلسفه صلح امام حسنعليه السلام، چاپ اول؛ باقر شريف قريشى، زندگانى امام حسنعليه السلام، ترجمه فخرالدين رازى، (چاپ اول، مؤسسه بعثت، تهران، 1376).{V.
T}دوم.{T در مورد علم امامانعليهم السلام نيز نكاتى را بايد مد نظر قرار داد:
2-1. پيامبرصلى الله عليه وآله و ائمه اطهارعليهم السلام در مسائل عادى، فردى و امور اجتماعى، موظف به استفاده از علم عادى بودهاند. از اين رو همواره در اين گونهمسائل، از شيوههاى معمولى تحقيق و كسب آگاهى نموده و بر اساس آن عمل مىكردند.
سرّ اين مسئله نيز آن است كه آنان، الگوى بشريتاند و اگر در مسيرزندگى و حركتهاى اجتماعى، راهى غير از اين بپويند، ديگر جنبه اسوه بودن خود را از دست خواهند داد و جهانيان - به بهانه آنكه آنان با علم لدنى عمل مىكردهاند از حركتهاى سازنده، انقلابى و اصلاحى باز خواهند ايستاد.
2-2. برخى بر اين عقيدهاند: علم غيب براى پيامبر و امامان شأنى است؛ يعنى، چنان نيست كه اين علم همواره، هر چيزى را در اختيار آنان قرار دهد.
2-3. علم غيب، گاهى به واقع محتوم و تغييرناپذير تعلق مىگيرد. بنابراينبعضى از چيزهايى كه پيامبر و امامان از طريق غيبى مىدانند، همان چيزى است كه حتماً واقع خواهد شد. اين گونه آگاهى، چيزى نيست كه با آن بتوان تغييرى ايجاد كرد و سرنوشت چيزى را تغيير داد. نكته ديگر آنكه بين علم لدنى و علم معمولى، تفاوت اساسى وجود دارد و آن اينكه علم لدنى معيار و ميزان تكليف نيست. علم ائمه طاهرينعليهم السلام در بعضى مسائل - از جمله شهادت خود از اين قبيل بوده است؛ برعكس علم عادى كه زمينهاش براى امامانعليهم السلام - همانند ديگر مردم وجود دارد و معيار تكليفپذيرى است. ائمه اطهارعليهم السلام بر اساس همين علم، گاهى به كارى دست مىزدند و گاهى از كارهايى پرهيز مىكردند V}نظر علامه طباطبايى به نقل استاد جوادى آملى در درس تفسير.{V.
کد سوال : 267
موضوع : تاريخ و سيره
پرسش : درباره شهادت مظلومانه امام حسن مجتبىعليه السلام و جلوگيرى از دفن ايشان در كنار مرقد شريف پيامبرصلى الله عليه وآله توضيح دهيد.
پاسخ : معاويه، راههاى گوناگونى را براى مبارزه با شخصيت اجتماعى و سياسى امام مجتبىعليه السلام و كاستن از نفوذ معنوى و آسمانى او برگزيد و نقشههاى گوناگونى را به اجرا در آورد؛ ولى نتوانست از موقعيت ممتاز و عمق محبت امام در قلوب مسلمانان چيزى بكاهد و هر روز بر شمار علاقهمندان آن حضرت و شيفتگان دين و حقيقت افزوده مىشد. معاويه ديد مبارزه با چنين شخصيت بارزى، محكوم به شكست و سبب رسوايى بيشتر او در اذهان عموم است. از اين جهت تصميم گرفت تا شخص آن بزرگوار را از ميان بردارد، تا شايد ديگر افراد خاندان رسالت و ساداتى كه در صدد مبارزه با وى هستند، نا اميد گردند. معاويه بارها تصميم بر مسموم كردن امام حسنعليه السلام گرفت و به واسطههاى زيادى متوسل شد. حاكم نيشابورى نقل مىكند: «حسن بن علىعليه السلام را بارها مسموم كردند؛ اما اثر چندانى در او نگذاشت... ولى در آخرين مرتبه زهر كبدش را پاره پاره كرد و دو سه روز پس از آنبيشتر زنده نماند» V}حاكم نيشابورى، المستدرك على الصحيحين، ج 3، ص 173؛ مروج الذهب، ج 3، ص 5.{V. ابن ابى الحديد مىنويسد: «هنگامى كه معاويه خواست براى فرزندش يزيد بيعت بگيرد، خواست امام مجتبىعليه السلام را مسموم كند؛ زيرا وى براى گرفتن بيعت به نفع پسرش و موروثى كردن حكومتش، مانعى بزرگتر و قوىتر از حسن بن علىعليه السلام بر سر راهش نمىديد. پس توطئهاى كرد و آن حضرت را مسموم نمود و سبب مرگش شد V}ابن ابى الحديد، نهج البلاغه، ج 16، ص 49.{V.
در اين توطئه خائنانه، بيشترين نقش را مروان بن حكم، فرماندار مدينه، ايفا كرد. وقتى معاويه تصميم بر اين جنايت هولناك گرفت، در آخرين مرتبه، طى نامهاى كاملاً محرمانه از مروان، خواست تا مسموميت امام حسنعليه السلام را در اولويت برنامههايش قرار دهد. مروان جهت اجراى اين جنايت، مأمور شد با جعده دختر اشعث بن قيس، همسر امام مجتبىعليه السلام تماس بگيرد. معاويه در نامهاش نوشته بود: جعده عنصرى ناراضى و ناراحت است و از جهت روحى، مىتواند با ما همكارى كند. معاويه به مروان سفارش كرد تا به جعده وعده دهد بعد از انجام اين مأموريت، او را به همسرى پسرش يزيد در خواهد آورد و نيز توصيه كرده بود، صد هزار درهم به او بدهد.
امام صادقعليه السلام فرمود: در روز بسيار گرمى كه امام حسنعليه السلام روزه داشت، جعده، زهر را گرفت و به منزل آورد. هنگام افطار امامعليه السلام از شيرى كه جعده، زهر را در آن ريخته بود، مقدارى نوشيد. آن حضرت بعد از نوشيدن شير، فرياد برآورد: «اى دشمن خدا! مرا كشتى، خدا تو را بكشد. به خدا سوگند! بعد از من بهره و سودى براى تو نخواهد بود. تو را گول زدند و رايگان در راستاى اهدافشان به كار گرفتند. به خدا سوگند! معاويه تو را بيچاره و بدبخت و خوار نمود». حضرت صادقعليه السلام در ادامه اين سخن فرمود: «امام مجتبىعليه السلام بعد از مسموم شدن، دو روز بيشتر زنده نماند و معاويه هم بدان چه وعده داده بود، وفا نكرد» V}بحارالانوار، ج 44، ص 154.{V.
مشهور ميان مورخان و علماى اسلام، اين است كه امام حسنعليه السلام در روز پنجشنبه، 28 صفر سال پنجاه هجرى در سن 48 سالگى به شهادت رسيد. هر چند اقوال ديگرى نيز مانند هفتم ماه صفر در اين مورد وجود دارد V}حقايق پنهان، ص 303.{V.
T}مراسم كفن و دفن{T
سيّدالشهداعليه السلام و برادرش ابوالفضل و عدهاى ديگر، بدن پاك برادر بزرگوارش را غسل داده، حنوط و كفن كردند. سپس جنازه را به جايگاه خاصى در نزديكى مسجدالنبى منتقل كردند و در آنجا بر جسم مطهر آن امام مظلوم، نماز گزاردند. بعد از آن براى تجديد عهد و دفن، نزديك مزار ملكوتى، رسول خداصلى الله عليه وآله بردند.
در اين هنگام، مروان بن حكم به همراه عدهاى از اوباش و آشوبگران، جلو آمدند و فرياد بر آوردند: شما مىخواهيد حسن بن على را در كنار پيامبرصلى الله عليه وآله دفن كنيد؟ از طرف ديگر عايشه نيز در حالى كه سوار بر استر بود، به جمع آشوب گران پيوست و فرياد زد: چگونه مىخواهيد كسى را كه من هرگز دوست نداشتهام، به خانه من داخل كنيد؟ عدهاى از امويان كينهتوز و آشوبطلب، به دنبال ايجاد فتنه بودند؛ ولى امام حسينعليه السلام با بردبارى و هوشيارى بنىهاشم را آرام كرد. جنازه برادرش را به سوى قبرستان بقيع برگرداند و در كنار قبر جدهاش، فاطمه بنت اسدعليها السلام، به خاك سپرد و با اين عمل - همان طور كه امام حسنعليه السلام وصيت كرده بود از خونريزى و فتنه جلوگيرى كرد.
ابن شهر آشوب مىگويد: هنگامى كه جنازه امام مجتبىعليه السلام را به سوى قبرستان بقيع مىبردند، افراد شرور و پست با پشتيبانى امويان، به جنازه آن بزرگوار مظلوم تيراندازى كردند V}ابن شهر آشوب، مناقب، ج 4، ص 50؛ ارشاد مفيد، صص 174-176 ؛ حقايق پنهان، ص 303.{V.
کد سوال : 268
موضوع : شخصيتها
پرسش : بعضى از سخنان حكمتآموز امام حسنمجتبىعليه السلام و چند كتاب درباره ابعاد شخصيتى ايشان را بنويسيد؟
پاسخ : 1. «جربنا و جرّب المجرّبون فلم نر شيئاً انفع وجداناً واضرّ فقداناً من الصبر تداوى به الامور و لايداوى هو بغيره»{H؛ V}شرح نهج البلاغه (چاپ قاهره)، ج 1، ص 105؛ زندگانى امام حسنمجتبىعليه السلام، ص 328.{V؛ «هم ما و هم ديگران با تجربه دريافتهايم كه وجود هيچ چيز، ثمربخشتر نبود و هيچ چيز، زيانبارتر از صبر و بردبارى نيست. هر دردى با مرهم صبر درمان مىپذيرد؛ ولى بىصبرى با چيزى درمان نمىشود».
2. «اوصيكم بتقوى الله و ادامة التفكر فَاِنَّ التَّفَكُّرَ ابو كل خير و امّه»{H؛ V}مجموعه ورام، ص 37؛ زندگانى امام حسنمجتبىعليه السلام، ص 334.{V؛ «شما را به تقواى الهى و تداوم انديشه سفارش مىكنم؛ زيرا تفكر، پدر و مادر هر خير و نيكى است».
3. روزى نگاه امام حسن به مردهاى افتاد كه مىخواستند او را دفن كنند، فرمود: «ان امراً هذا آخره لحقيق بان يزهد فى اوّله و ان امراً هذا اوله لحقيق ان يخاف من آخرِه»{H؛V}اثنى عشريه، ص 37.{V؛ «چيزى كه پايانش اين است، شايسته است كه از اول به آن دل نبست و كارى كه آغازش اين است، سزاوار است كه از پايانش ترسيد».
4. «فضح الموت الدنيا»{H؛ V}مجموعه ورام، ص 201.{V؛ «مرگ دنيا را رسوا كرده است».
5. «كن فى الدنيا ببدنك و فى الآخرة بقلبك»{H؛ V}زندگانى امام حسنمجتبىعليه السلام، ص 343، ح 2.{V؛ «بدنت در دنيا و دلت در آخرت باشد».
6. «الفرصة سريعة الفوت، بطيئة العود»{H؛ V}همان، ص 344.{V؛ «فرصت زود از دست مىرود و كند باز مىگردد».
7. «النعمة محنة فان شكرت كانت كنزاً و ان كفرت كانت نقمه»{H؛ V}همان.{V ؛ «نعمت وسيله آزمايش است؛ اگر شكرش را به جا آورى، گنج است و اگر به آن كفران بورزى، عذاب است».
8. «و الله! لا يحبنا عبداً ابداً و لو كان اسيراً فى الديلم الا نفعه حبنا و ان حبناليساقط الذنوب من بنىآدم كما يساقط الريح، الورق من الشجر»{H؛ V}بحارالانوار، ج 44، ص 25.{V؛ «به خداوند سوگند! هر كس ما را دوست بدارد - هر چند در نقطه دوردستى چون ديلم باشد اين دوستى به حال او مفيد خواهد بود. بى شك ولايت و محبت ما اهلبيتعليهم السلام گناهان آدميان را پاك مىكند؛ مانند جداكردن باد، برگ را ازدرختان».
9. هنگامى كه امام مجتبىعليه السلام قصد ورود به مسجد را داشت، سر مباركشرا به سوى آسمان بلند كرده، مىفرمود: «الهى ضيفك ببابك يا محسن قد اتاك المسىء فتجاوز عن قبيح ما عندى بجميل ما عندك يا كريم!»{H؛ V}همان، ج 43، ص 339.{V
؛ «خدايا!مهمان تو كنار در خانهات ايستاده است. اى نيكوكار! بنده گنهكارت به سوى تو آمده است، از زشتىهاى من به جهت زيبايىهايت، در گذر، اى بخشندهبا كرامت!»
10. در واپسين روزهاى زندگانى امام مجتبىعليه السلام، جنادة بن اميه - از ياران و اصحاب رسول خداصلى الله عليه وآله براى عيادت آن حضرت وارد شد. آن امام دلسوز و مهربان، در حالى كه بر اثر مسموميت حالش منقلب بود و از شدت درد به خود مىپيچيد، جناده را پند و اندرز داد و فرمود:
الف. «استعد لسفرك و حصل زادك قبل حلول اجلك»{H؛ «آماده سفر آخرت باش و قبل از فرا رسيدن مرگ، زاد و توشه اين سفر را فراهم ساز».
ب. «لا تحمل هَمَّ يومَك الذى لم يأت على يومك الذى انت فيه»{H؛ «اندوه و غصه روز نيامده را بر امروزت بار مكن».
ج. «اعمل لدنياك كانك تعيشُ ابداً و اِعمل لآخرتك كانك تموت غداً»{H؛V}بحارالانوار، ص 138؛ حقايق پنهان، ص 295.{V؛ «براى دنيايت چنان اقدام كن و عمل نما كه گويى هميشه زندهاى و براى آخرتت چنان كار كن كه گويى فردا مىميرى».
T}معرفى چند كتاب در مورد زندگانى و شخصيت امام مجتبىعليه السلام{T
1. جواد نعمتى، آفتابى در هزاران آيينه، سازمان تبليغات اسلامى
2. سيد على شفيعى، از گوشه و كنار تاريخ، دفتر نشر و فرهنگ اسلامى، تهران، كتابخانه صدر
3. محمد على انصارى اراكى، اسرار صلح امام حسنعليه السلام،بىتا، تهران، 1386ه. ق.
4. مهدى پيشوايى، امام حسن پرچمدار صلح و آزادى، انتشارات توحيد، قم.
5. على قائمى اميرى، امام حسنعليه السلام در موضع واقعبينى و هدفگرايى؛ انتشارات شفق.
6. دارالتوحيد، امام حسنعليه السلام، سازمان تبليغات اسلامى.
7. گروهى از نويسندگان، امام حسنمجتبىعليه السلام پيشواى دوم، مؤسسه در راه حق.
8. رضا محمدى، امام حسنعليه السلام مظلوم تاريخ، صحفى، قم، 1370ه.ش.
9. جعفر مرتضى عاملى، تحليلى از زندگى سياسى امام حسنعليه السلام، ترجمه محمد سپهرى، سازمان تبليغات اسلامى.
10. احمد مطهرى، زمامدارى امام حسنعليه السلام، دارالكتاب، قم، بىتا.
11. سيد هاشم رسولى محلاتى، زندگانى امام حسنمجتبىعليه السلام، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، تهران.
12. احمد زمانى، حقايق پنهان (پژوهشى از زندگانى سياسى امام حسنعليه السلام)، انتشارات دفتر تبليغات اسلامى.
13. باقر شريف القرشى، زندگانى حسن بن علىعليه السلام، ترجمه فخرالدين حجازى، 2 جلد، مؤسسه انتشارات بعثت، 1353ه. ش.
14. جمعى از نويسندگان مؤسسه البلاغ، سرچشمههاى نور، حضرت امام حسن مجتبىعليه السلام، سازمان تبليغات، تهران، 1367ه. ش.
15. رضا شيرازى، قهرمان دو ميدان داستان زندگى امام حسنمجتبىعليه السلام، انتشارات پيام آزادى، تهران، 1370ه. ش.
کد سوال : 269
موضوع : شخصيتها
پرسش : در مورد تاريخچه زندگانى حضرت خديجهعليها السلام قبل از ازدواج با پيامبرصلى الله عليه وآله توضيحاتى بيان كنيد؟
پاسخ : خديجه دختر خويلد از قبيله بنىاسد است كه يكى از قبايل قريش بود. نام مادرش فاطمه بود. V}الاصابة، ج 8، ص 99.{V از دوران كودكى و نوجوانى ايشان اطلاع زيادى در دست نيست.
از مسائل مهم در دوران جوانى حضرت خديجه، مسئله ازدواجهاى او است. مشهور آن است كه او پيش از رسول خداصلى الله عليه وآله دو شوهر ديگر به نامهاى ابوهاله تميمى و عتيق بن عائذ مخزونى داشت V}اسدالغابة، ج 5، ص 434؛ الاصابة، ج 8، ص 99. {Vو عمده مال و ثروت خود را از آن دو به ارث برده بود.
برخى از محققان معاصر - با تكيه بر شواهد و قرائن مختلف سعى بر آندارند كه اثبات كنند خديجهعليها السلام در هنگام ازدواج با پيامبراكرمصلى الله عليه وآله باكره و سن او حدود 28 سال بوده است. فرزندانى هم كه به آن بزرگوار نسبت داده شده (مانند رقيه، هند و امكلثوم) از او نبوده؛ بلكه فرزندان خواهرش بودهاند و آنان كه به نام شوهر او معروف شدهاند، در حقيقت شوهران خواهرش بودهاند و حضرت خديجهعليها السلام پس از وفات خواهرش، سرپرستى آن فرزندان را به عهده گرفته بود. V}ر.ك: الصحيح من سيرة النبىصلى الله عليه وآله، ج 2، صص 121 - 134 ؛ بنات النبىصلى الله عليه وآله ام ربائبه.{V
آن حضرتعليها السلام در جاهليت، با لقب «طاهره» معروف بود V}الاصابة، ج 8، ص 99.{V و اين نشانگر پاكدامنى او در هنگام بىهمسرىاش در آن محيط فاسد و آلوده است. گفته مىشود كه پدر آن بزرگوار در دوران جاهليت، در جنگهاى «فجّار» كشته شد. V}اسد الغابة، ج 5، ص 434.{V
کد سوال : 270
موضوع : تاريخ و سيره
پرسش : ازدواج خديجه با پيامبرصلى الله عليه وآله چگونه بوده است؟
پاسخ : از مسائل مهم و بحثانگيز در زندگانى خديجهعليها السلام، ازدواج او با پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله است. اين ازدواج نه تنها در آن زمان به دلايلى - همچون خواستگارى غيرمستقيم او از پيامبرصلى الله عليه وآله و نيز قبول مهريه از مال خود و نيز رد كردن خواستگارى اشراف و بزرگان مكه نقل محافل زنان و مردان قريشى زمان خود شده بود؛ بلكه در دوران معاصر نيز از سوى بدخواهان و احتمالاً با اهدافى خاص، شبهاتى درباره اين ازدواج مطرح شده است كه نياز به پاسخ دارد. سن آن بزرگوار در هنگام ازدواج نيز از ديگر مسائل بحثانگيز است.
مشهور است كه حضرت خديجهعليها السلام در هنگام ازدواج، چهل ساله بوده است كه بدين ترتيب، پانزده سال از پيامبر خدا بزرگتر بوده است. اما با مراجعه به منابع، در مىيابيم كه نظرات ديگرى درباره سن او هنگام ازدواج وجود دارد؛ از آن جمله مىتوانيم به 25، 28، 30، 35، 44، 45 و 46 اشاره كنيم. در ميان مورخان و محدثان پيشين، 28 ساله بودن آن حضرتصلى الله عليه وآله بيشتر مورد پذيرش بود. V}الصحيح من سيرة النبىصلى الله عليه وآله، ج 2، ص 115 و 116.{V
بدين ترتيب تفاوت سنى او با پيامبرصلى الله عليه وآله بيشتر از سه سال نبوده است.
از جريان خواستگارى و اظهار علاقه خديجه به پيامبرصلى الله عليه وآله و گفتههاى او درمىيابيم كه اين علاقه، بر محور ارزشهاى پاك انسانى بوده است. حضرت خديجه در يكى از اولين مكالمات خود با پيامبرصلى الله عليه وآله علت علاقه خود را چنين بيان مىكند: «انى رغبت فيك لقرابتك منى و شرفك فى قومك و امانتك عندهم و حسن خلقك و صدق حديثك»{H؛ V}اسدالغابة، ج 5، ص 434.{V؛ «من به تو علاقهمند شدم، زيرا با من خويشاوندى، در ميان قومت شريفى، در نزد قبيلهات به امانت دارى مشهورى، داراى اخلاق نيك مىباشى و راستگو هستى».
اما برخى از خاورشناسان - با استناد به امورى واهى در صدد اثبات اين نكته هستند كه پيامبر خدا، به جهت اموال خديجه با او ازدواج كرد! حتى كار رابه جايى رساندهاند كه با جعل داستانهايى دروغين، درصدد اثبات مدعاى خود برآمده و از جمله گفتهاند: آن حضرتصلى الله عليه وآله در آغاز به خواستگارى دختر عمويش ام هانى دختر ابوطالب رفت و عمويش به جهت فقر و نادارى او، اين خواستگارى را به فال نيك نگرفت و پيامبرصلى الله عليه وآله به جهت آنكه از ذلت فقر رهايى يابد، به سراغ خديجه رفت!! V}نساء النبىصلى الله عليه وآله، ص 54 به نقل از: مرگليوث.{V
ديگرى چنين شايعه پراكنى كرده كه پيامبرصلى الله عليه وآله به جهت تفاوت موقعيت اجتماعى خود با خديجهعليها السلام، هميشه از اين نكته بيم داشت كه از سوى خديجه، درخواست طلاق از او شود!! V}همان، به نقل از: موير.{V در پاسخ به اين شبهات گفتنى است:
T}يكم.{T با مراجعه به منابع معتبر اسلامى درمىيابيم كه اين خديجه بود كه در آغاز به پيامبرصلى الله عليه وآله، علاقهمند شد و به واسطههاى مختلف، سعى در برپايى مراسم ازدواج داشت و حتّى حاضر به قبول مهريه در مال خود گشت.
T}دوّم.{T داستان خواستگارى آن حضرتصلى الله عليه وآله از امهانى، در هيچ يك از منابع تاريخى نيامده و معلوم نيست كه «مرگليوث» آن را از كجا گرفته است.
T}سوّم.{T نوع برخورد ابوطالب با پيامبرصلى الله عليه وآله در طول زندگانى خود - چه قبل از بعثت و چه بعد از آن نشان دهنده بالاترين درجات فداكارى او، درباره پيامبرصلى الله عليه وآله است و طبيعى است چنين فرد فداكارى، هيچ گاه درخواست ازدواج حضرت با دخترش را رد نخواهد كرد.
T}چهارم.{T خطبهاى كه ابوطالب در مراسم عقد پيامبرصلى الله عليه وآله با خديجه ايراد كرد، به خوبى نشانگر ديدگاه او درباره آن حضرت است. او در اين خطبه برادرزاده خود را چنين معرفى مىكند: «... ثم ان ابن اخى هذا (رسولاللّه) ممن لايوزن برجل من قريش اِلاَّ رجّح به ولايقاس به رجل اِلاَّ عَظُم عنه و لا عِدل له فى الخلق....»{H؛ V}بحارالانوار، ج 16، ص 14.{V ؛ «برادرزادهام (رسول خدا) از همه مردان قريش برتر است و هر كس با او سنجيده شود، در مقايسه كم مىآورد و او همانندى در ميان مردمان ندارد».
هنگامى كه عدهاى، سخن خديجهعليها السلام را - كه مهريه را در مال خود قرار داده بود به سخره گرفته، با شگفتى گفتند: چگونه زنان مهريه را متعهّد مىشوند؟ ابوطالب غضبناك شد و گفت: اگر مردى همانند برادرزادهام باشد، او را با بيشترين مهر خواستار مىشوند؛ اما اگر مردى همانند يكى از شماها باشد، طبيعى است كه بايد براى ازدواج، مهر سنگينى بپردازد. V}همان.{V
بنابراين از چنين شخصيتى بسيار بعيد است كه خواستگارى پيامبرصلى الله عليه وآله را درباره دختر خود، رد كند؛ بلكه او اين خواستگارى را بزرگترين افتخار براى خود خواهد دانست.
T}پنجم.{T نوع برخورد خديجهعليها السلام با پيامبرصلى الله عليه وآله، نشانگر آن است كه هميشه صفا و صميميت و وفا و يگانگى در اين خانواده، حكمفرما بوده است. خديجهعليها السلام در دوران عبادت پيامبرصلى الله عليه وآله در غار حرا، هميشه مراقب آن حضرتصلى الله عليه وآله بود و بارها براى او غذا مىفرستاد. V}الاصابة، ج 8، ص 99، «خرجت تلتمس رسول اللهصلى الله عليه وآله باعلى مكة و معها غذاوه».{V
او هميشه آماده بود كه حتى كوچكترين تمايلات آن حضرتصلى الله عليه وآله را - كه به زبان هم نمىآورد به انجام رساند؛ چنان كه وقتى ديد آن حضرتصلى الله عليه وآله به زيد بن حارثه - كه در آن هنگام به عنوان برده نزد خديجه به سر مىبرد علاقه دارد، او را به حضرت رسولصلى الله عليه وآله بخشيد V}همان، ج 8، ص 102.{V. بالاخره چنان آرامشى در فضاى خانه برقرار كرده بود كه برخى از مورخان، حق از آن، با عنوان «كان يسكن اليها»{H؛V}همان.{V (در نزد خديجه آرامش مىيافت) ياد كردهاند.