• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
عضویت در خبرنامه
    • عبارت :
      تعداد درصفحه :
کد سوال : 2361
موضوع : كلام و دين پژوهي
پرسش : هفت شبهه ابليس چيست و آيا اين شبهات پاسخ داده شده اند؟
پاسخ : قرآن كريم يك شبهه را مستقيما به ابليس نسبت مي دهد و نه بيشتر ولي بعضي از مفسرين در تببين شبهه مزبور شش وجه ذكر كرده اند كه هر كدام را با نگاهي سطحي مي توان شبهه اي خاص، به حساب آورد شبهه ديگري نيز از سوي فرشتگان مطرح شده كه شيطان را نيز مي توان دخيل دانست از آن جهت كه او در سايه عبادت به مقام آنان رسيده بود و فرشته اي به حساب مي آمد، چنان كه در حضرت امير(ع) درباره ابليس مي فرمايد: «أخرج به منها ملكا» V} (نهج البلاغه ، خطبه 192 / 11){Vبا اين توضيح روشن مي شود كه مجموعا هفت شبهه كه يكي از آن ها غير مستقيم و شش تاي ديگر كه هر كدام تبيين خاص از شبهه مستقيم شيطان است وجود دارد. شبهه يك: خداوند سبحان در آيه 30 سوره بقره مي فرمايد: و اذ قال ربك للملائكه اني جاعل في الارض خليفه قالوا اتجعل فيها من يفسد فيها و يسفك الدماء و نحن نسبح بحمدك و نقدس لك قال اني اعلم مالا تعلمون. آنگاه كه خداي تو به فرشتگان فرمود: همانا من در زمين ، خليفه (جانشين) قرار مي دهم آنان زبان به اعتراض گشوده گفتند: آيا كسي را در زمين قرار مي دهي كه فساد و خون ريزي مي كند. در حالي كه ما تو را تسبيح و تقديس مي كنيم... بيان اين شبهه اين است كه گويا آفرينش انسان كه همراه با ارتكاب فساد و خونريزي است، مصلحت ندارد و با حكمت خدا ناسازگار است. نقد شبهه : خداي سبحان در پاسخ مي فرمايد: من به حقيقتي آگاهي دارم كه شما از آن آگاهي نداريد. گويا فرشتگان تنها يك بعد از وجود انسان را مورد توجه قرار دادند و بعد معنوي و روحاني او را ناديده گرفته بودند؛ از اين رو خداي متعال باتعليم أسما به حضرت آدم(ع) و عرضه آن بر فرشتگان ، پرده از رخسار حقيقت بر داشت به گونه اي آنها به جهل خويش اعتراف نمود، پس از صدور دستور سجده بر آدم، به سجده افتادند ولي اين شيطان بود كه سر تسليم فرود نياورد. شبهه دوم: ابليس از سجده بر آدم (ع) سر باز زد ، خداي تعالي خطاب به شيطان فرمود: آنگاه كه به تو فرمان دادم چه چيزي تو را از سجده بر آدم(ع) باز داشت؟ شيطان در پاسخ گفت: من از او برترم ؛ زيرا مرا از آتش و او را از گل آفريديV}(اعراف: 12) {V اين پاسخ در واقع شبهه اي از سوي شيطان است كه در توضيح آن پنج وجه ذكر شده استV}(رازي، فخرالدين ، التفسير الكبير، ج 28.14) {V كه هر كدام را مي توان شبهه اي جدا دانست . اصل شبهه اين است كه شيطان از آتش و آدم از خاك آفريده شده و چون آتش بر خاك برتري دارد، سجده شيطان كه برتر است بر آدم نامعقول است . حال در توجيه اين كه چرا آتش بر خاك برتري دارد پنج وجه ذكر شده است كه به اين قرار است . 1. آتش، نور دهنده ، آسماني، بي جرم، سبك، داغ، خشك و هم جوار با جوهر هاي آسماني است در حالي كه خاك ، تاريك، زميني، جرم دار، سنگين، سرد، خشك و دور از جوهرهاي آسماني است. 2. آتش تأثير گذار و نفوذكننده است در حالي كه خاك تنها اثر پذير و نفوذ پذير است، و روشن است كه تأثير و نفوذ شريفتر از پذيرش آن است. 3. آتش هماهنگ با گرماي غريزي است كه ماده زندگي انسان است در حالي كه خاك با يبوست و سردي اش ، مناسب با مرگ است و زندگي شريف تر از مرگ است. 4. رشد گياه به حرارت آن بستگي دارد كه با آتش همساز است در حالي كه برودت سبب توقف رشد گياه است كه با خاك همسان است و ناگفته پيداست كه رشد بهتر از توقف است . 5. بيشترين رشد گياهان در بيشترين زمان حرارت است كه مناسب با آتش است در حالي كه با ازدياد برودت ، گياه به پايين ترين رشد خود مي رسد، كه بي ترديد حالت نخست بهتر است. 6. حتي در انسان نيز آنگاه كه در سن جواني است امور غريزي در اوج حرارت است كه با آتش همگون است و زمان پيري، وقت سردي و يبوست است كه مناسب با خاك است. اين شش وجه در بيان شبهه دوم را مي توان با يك پاسخ جواب داد و آن اين كه فضيلت و برتري تنها با فضل خدا بدست مي آيد نه اينكه ماده و اصل موجودي آتش باشديا خاك . فضيلت يكي از عطاياي خداوند متعال است كه به هر كس كه مي خواهد، عطا ميكند. از سويي ديگر فضيلت اكتسابي هم در سايه عمل به تكليف، انجام اعمال صالح و ترك افعال زشت و ناشايست به دست مي آيد. بنابراين حضرت آدم هم از لحاظ آفرينش و تكوين و هم از لحاظ فضيلت هاي اكتسابي از طريق تعلم اسماء الهي بر ملائك و بر شيطان برتري داشت چنانكه خداي تعالي مي فرمايد: و لقد كرمنا بني آدمV} (اسرا 70.17){V ما بني آدم را برتري داديم.
کد سوال : 2362
موضوع : تاريخ و سيره
پرسش : ليله الهرير چه شبي است؟
پاسخ : يكي از جنگهاي بزرگ در تاريخ اسلام، جنگ صفين است. اين جنگ بسيار طول كشيد و تعداد كشته هاي دشمن و شهداي نيروهاي علي(ع) بيش از حد متعارف بود. روز سه شنبه دهم ربيع الاول سال سي و هفتم هجرت و بر اساس برخي روايات دهم صفر، نيروهاي علي(ع) و نيروهاي معاويه ، بسيار سخت با هم درگير شدند با اينكه تا آن روز بسيار جنگيده بودند و كشته ها و شهدا و خسارات بيش از اندازه شده بود. روز سه شنبه از صبح تا شب جنگيدند و شب را هم تا نصف شب با هم درگير شدند. اين درگيريها آنچنان شديد بود كه نيروهاي طرفين نتوانستند نماز بخوانند . آن شب از همه جا ناله زخمي ها به گوش مي رسيد و به خاطر همين ، آن شب را «ليله الهرير» مي نامند . V} (بحار ج 32، ح 442 به نقل از وقعه صفين){V روز سه شنبه را هم كه از صبح تا شب در جنگ بودند يوم الهرير مي گويند V} (همان، ص 528، ح 445).{V در تاريخ اسلام به علاوه جنگ صفين که ليله الهرير دارد، ليله الهرير ديگري هم هست و آن ، شب چهارم جنگ قادسيه است. نيروهاي مسلمان و نيروهاي ايران در قادسيه چهار روز جنگ كردند و مسلمانان پيروز شدند. شب چهارم جنگ قادسيه را ليله الهرير مي نامند. V} (تاريخ روضه الصفا ، ج دوم بخش دوم، ص 1771 به بعد و گنجينه تاريخ ايران ، رضايي، ج 9، ص 455 به بعد){V
کد سوال : 2363
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>تربيتي و مشاوره
پرسش : دختري كه بيشتر اوقات زندگي اش را در مبارزه با هواي نفس و شهوت مي گذراند و بيشتر اوقات هم با اين مشكل مواجه است كه آيا غسل بر او واجب است يا نه و هميشه فكر و خيال هاي پوچ كه باعث آن غسل مي شود به ذهنش مي آيد و هر چه سعي مي كند آن فكر ها را از ذهن خود دور كند تا از اين دردسر نجات يابد به نظر شما چه راه حلي براي اين فرد مي فرماييد؟
پاسخ : با مطالعه پرسش هاي مختلفي که در اين نامه مطرح شده (به خصوص پرسش هاي 2، 6 و 7) روشن مي شود که به احتمال بسيار زياد چنين فردي دچار نوعي وسواس فکري است. به همين جهت هميشه درباره وجوب غسل، پرسش هايي براي وي مطرح مي شود و يا با گوشه گيري از اجتماع و جلسات شاد و با نشاط به گمان خود مي خواهد از چيزي که ممکن است باعث وجوب غسل مي شود جلوگيري کند و يا هميشه فکر و خيال هاي پوچ که باعث غسل مي شود به ذهنش خطور مي کند و همين طور سراسر ذهن او درگير اين مشکل و شک و ترديدهاي مختلف است. بنابراين براي پاسخ به پرسش هاي 2، 6 و 7 که حکايت از وجود مشکل وسواس فکري شماست يک پاسخ خدمتتان ارائه مي کنيم. اميد است عمل به راهکارهاي ارائه شده شما را هر چه زودتر از اين دردسر و مشکل نجات دهد. لازم به ذکر است شرط اساسي رهايي از اين مشکل، اعتماد به فرد يا افراد متخصص (اعم از روانپزشک يا روانشناس و مشاور) است. از آنجا که اين مشکل قابل درمان است و چه بسا با يک نسخه روانپزشک (در صورتي که به شکل حاد نباشد) در کوتاه مدت بهبود مي يابد (گفتني است دوره درمان را بايد روانپزشک تعيين کند) توصيه و تأکيد مي شود به متخصص اعصاب و روان - روانپزشک - مراجعه فرماييد. ضمنا ما در اينجا نکات و مطالبي را در اين باره جهت پيش آگاهي بيشتر شما از اين موضوع خدمتتان عرض مي کنيم بنابراين همان طور که گفته شد به نظر مي رسد دچار مشكل وسواس هستيد. در ابتدا توضيح كوتاهي درباره وسواس و راهكارهاي مقابله با آن به عرضتان مي رسد و در پايان به بعد فقهي و حكم شرعي از نظر فقها و مراجع تقليد اشاره مي كنيم. اميدواريم باعمل به آنچه گفته مي شود به تدريج اين مشكل شما حل شود: »وسواس « يك نوع اختلالي است كه انسان , بدون اختيار و از روي اجبار, عملي را مكررا" انجام مي دهد و يا مطلب و موضوعي را در فكر و ذهن خود تكرار مي كند. اولي را »وسواس عملي « و دومي را »وسواس فكري « گويند. در واقع در ذهن فرد وسواسي , اختلالي به وجود مي آيد كه توقف قطعي آن فكر يا آن عمل حاصل نمي شود. اغلب مبتلايان به وسواس فكري نيز, افكار بيهوده و شرم آور يا وحشتناكي در ذهن خود به وجود مي آورند كه اين افكار در چرخه اي بي پايان , مرتب تكرار مي شود. نكته ديگر اين كه مبتلايان به اين اختلال , قادراند پريشاني و مشكل و ناراحتي خود را, به عنوان يك مسائله خصوصي , پنهان نگه دارند و گاهي چندين ساعت دور از چشم ديگران صرف افكار يا كارهاي مخفيانه خود كنند. خوشبختانه شما با طرح و ارسال نامه , از مشكل و موضوعي كه شما را در رنج قرار داده است , ما را با خبر كرده ايد و درواقع تصميم به حل و درمان آن داريد. بنابر اين شما نيمي ازراه درمان راپيموده ايد وبراي ادامه و حل كامل آن , بايد ضمن توجه به ضررها, عوارض و پيامدهاي سوئ وسواس راه كارهاي ارائه شده را اگر انجام دهيد تا بهبودي كامل براي خويش به ارمغان آوريد. الف ) ضررهاي وسواس عبارت است از: 1. اتلاف وقت و از دست دادن سرمايه ارزشمند عمر; زيرا بازيابي زمان از دست رفته امكان ندارد; 2. عدم توانايي در تمركز حواس و ايجاد حواس پرتي ; 3. بازماندن از كارهاي اصلي (از جمله تحصيل علم و مطالعه و درس خواندن و به دنبال آن افت تحصيلي ); 4. خسته شدن ذهن و بي حوصله شدن فرد براي فكر كردن درباره موضوعات مهم و اساسي زندگي و تحصيلي . ب ) راه كارهاي عملي جهت مقابله با وسواس فكري و درمان آن عبارت است از: 1. غرقه سازي ; بدين صورت كه فرد مبتلا به آن , با اختيار خود آن قدر خود را در معرض همان موضوعي كه از آن رنج مي برد قرار دهد تا از آن فكر خسته و متنفر شود. بنابراين هر روز, زماني را به فكر كردن درباره موضوع وسواس فكري خود اختصاص دهيد و آن چنان و آن قدر درباره آن فكر كنيد كه از آن متنفر شويد. در نتيجه هرگاه بدون اختيار هم ذهنتان به آن معطوف شد و خواستيد از روي اجبار تكرار كنيد, اراده و اختيارتان در دور كردن آن فكر و اجتناب از آن , چيره وحاكم شود. 2. هرگاه ذهنتان بدون اختيار مشغول همان اوهام و افكار بيهوده وسواسي شد, مشت خود را محكم روي زميني بكوبيد با گفتن ذكر »لا حول و لا قوه الا بالله العلي العظيم « از جاي خود بلند شده , تغيير حالت دهيد تا بدين وسيله از آن فكر تكراري و وسواس رهايي يابيد. 3. كش نازكي را دور مچ دست خود بنديد. هرگاه افكار وسواس به سراغ شما آمد, با كشيدن كش و رها كردن آن روي دستتان و ايجاد درد مختصري روي مچ خود, از آن فكر رهايي خواهيد يافت . 4. با خودتان عهد ببنديد و برنامه ريزي كنيد كه زمان فكر كردن درباره موضوع وسواس , ساعت خاصي باشد (مثلا" 5/4 تا 5 بعدازظهر) و در طول روز هرگاه اوهام و افكار وارد ذهنتان شد, به خودتان بگوييد زمان فكر كردن فلان ساعت مقرر است و در زمان مقرر نيز مدتي را به فكر كردن درباره آن موضوع اختصاص دهيد و ذهنتان را به آن مشغول سازيد تا اين كه در طول روز و به طور پراكنده , ذهنتان مشغول آن نباشد. ضمنا" آن زمان اختصاصي را به تدريج در طي (مثلا" 30 روز) روزي يك دقيقه كم كنيد تا به صفر برسد. 5. هر روز به خود تلقين كنيد كه »من قادرم افكاروسواسي ام را كنار بگذارم «; زيرا تلقين يكي از راه هاي مبارزه با افكار منفي است ووسواس فكري نيز چيزي جز يك فكر منفي مزاحم نيست . گفتني است كه براي درمان وسواس فكري نياز به صبر و حوصله و پشتكار در به اجرا درآوردن راه هاي فوق است تا اين كه به تدريج از آن افكار رهايي يابيد و انتظار حل و درمان يك شبه آن را نداشته باشيد. بنابراين با عمل به راه كارهاي ارائه شده و ارزيابي نتيجه آن ,ميزان پيشرفت خود در مهار وسواس در مكاتبه بعدي براي ما بفرستيد تا در صورت لزوم , مطالب ديگري برايتان ارسال گردد. ضمنا" بعضي از اين راه كارها در عرض همديگر قرار دارد و هر كدام را كه بهتر مي توانيد انجام دهيد يا بهتر جواب مي دهد, آن را اجرا و پي گيري كنيد. در پايان به 2 نكته اشاره مي كنيم. الف: حل چنين مشکلاتي به خصوص اگر وسواس فکري تشخيص داده شود نيازمند زمان است و بايد با صبر و حوصله کافي و از طريق مشاوره حضوري يا حداقل مکاتبات متعدد راهکارهاي ارائه شده پي گيري و مورد عمل قرار گيرد. و انتظار معجزه و حل يک شبه نداشته باشيد و از روانشناسان و کارشناسان اين دفتر نيز چنين انتظاري متوقع نيست که مطمئناً شما نيز به اين مطلب واقف و آگاهيد. ب : دو عامل عمده اي که به اين گونه مشکلات دامن مي زند عبارتند از بيکاري و تنهايي . البته تعارضات فکري و رواني مبتني بر گذشته فرد در اين ميان تأثيرگذار است و ريشه يابي آن نيازمند فرصت کافي و صبر و حوصله و پشتکار است. بنابراين: 1. براي اوقات شبانه روز جدولي را تهيه کنيد و کارها و فعاليت هاي شبانه روزي خود را در آن يادداشت نموده و سعي کنيد برنامه اي تهيه نمائيد که زمان خالي بودن فعاليت نداشته باشيد. برنامه تدوين شده بايد متناسب با توانايي هاي جسمي و رواني تان باشد و از هر گونه افراط و تفريط خودداري نمائيد. و اوقات فراغت را نيز با نوعي فعاليت ورزش، نظافت اتاق، مطالعه روزنامه، انجام فعاليت هاي هنري و هر کار مورد علاقه ديگري، پر کنيد. 2. از آنجا که معمولاً افکار مزاحم معمولاً در تنهايي و به ذهن افراد وارد مي شود، حتي المقدور از قرار گرفتن در مکان هاي خلوت و تنهايي به مدت زياد اجتناب کنيد حتي سعي کنيد مطالعات خود را در کتابخانه و قرائت خانه اي عمومي انجام دهيد در اتاق، تنها نخوابيد، هنگام غذا خوردن، تنها غذا نخوريد و تنها مسافرت نکنيد. هرگاه احساس تنهايي کرديد، از جاي خود برخيزيد و با ديگران ارتباط برقرار کنيد. ورزش هاي دسته جمعي انجام دهيد ارتباط خود را با افراد شاد و با نشاط و اجتماعي (و در عين حال متدين) بيشتر کنيد و از گوشه گيري جداً بپرهيزيد. فقها و مراجع تقليد نيز همگي بر اين نظر اتفاق نظر دارند كه شخص وسواس هرگز نبايد به شك و ترديدهاي خود اعتنا كند و اگر مقلدين به همين نكته توجه كنند و بخواهند طبق نظر مرجع تقليد عمل كنند نه طبق نظر خودشان، بخش مهم بلكه تمام حالت وسواس عملي شان حل مي شود. ما در اينجا به يكي دو استفتا از حضرت آيت الله مكارم شيرازي اشاره مي كنيم و يادآور مي شويم كه ساير مراجع تقليد نيز مثل همين ديدگاه را در رساله هاي عمليه شان دارند و چه خوب است شما نيز به رساله عمليه مرجع تقليد خودتان مراجعه كنيد كه در آن صورت به همين مطلب پي خواهيد برد. ايشان (مسأله 47 ، استفتاآت جديد، ج 2) در پاسخ به يك استفتا در مورد طهارت و نجاست شخص وسواس فرموده اند: «به يقين اعتنا كردن شما به مواردي كه برخواسته از وسواس است حرام مي باشد و بايد آن را ترك كنيد و ما مسؤوليت آن را به گردن مي گيريم». در مسأله 48 نيز در استفتا ديگري به شخص دچار وسواس مي گويند: «وظيفه شما اين است كه به ساير مردم نگاه كنيد و ببينيد در چه حد به اين امور اعتنا مي كنند و علم به نجاست پيدا مي كنند (منظور قشر متدين است) آن مقدار كه آنها يقين پيدا مي كنند و آب مي كشند شما هم آب بكشيد و نسبت به بقيه تكليفي نداريد. هر چند فكر شما به شما بگويد نجس است زيرا در اين گونه موارد افراد متدين عادي علم و يقين به نجاست پيدا نمي كنند». و در مسأله 88 نيز خطاب به شخص دچار وسواس مي فرمايند: «بهترين راه ترك وسواس بي اعتنايي به آن است؛ يعني ملاحظه كنيد ديگران چه مقداري مثلا براي غسل معطل مي شوند شما هم چنين كنيد مثلا 10 دقيقه يا حداكثر يك ربع، اگر شيطان گفت درست نشد اعتنا نكنيد عمل شما صحيح است و نگران نباشيد و ما مسؤوليت آن را بر عهده مي گيريم». اما كتاب هايي كه مي توانيد مطالعه كنيد: 1- وسواس و درمان آن، آيت الله مظاهري 2- وسواس و درمان آن، زماني 3- درمان رفتاري وسواس، گيل استكتي، ترجمه بخشي پور رودسري و علي لو، نشر روان پويا 4- شناخت و درمان وسوسه و وسواس در اسلام، محمود ارگاني بهبهاني، مجمع ذخاير اسلامي
کد سوال : 2364
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>تربيتي و مشاوره
پرسش : مشكل دارم كه به هر در مي زنم آن در بسته تر مي شود برادر جان به من هم كمك كنيد تا بتوانم اين مشكل را حل كنم. من دختري معلول يعني يك عدد چشم دارم و راه سواددار شدن به روي من بسته شده است و راهي برايم نيست من دائم ذكر خدا را مي گويم ولي فكرم جاي ديگر است به روياهاي دست نيافتني مشغول مي شود هر كار هر ذكر هر سختي هم كه مي كشم به احوالم فرقي نمي كند حتي با گريه و تضرع به پيشگاه احديت مهربان هم مي روم و از او هم درخواست كمك مي كنم ولي انگار من بنده او نيستم از اين باتلاق خيالات منرا نجات دهيد اگر شما در مورد من فكر مي كنيد كه گناه مرتكب مي شوم كه نمي توانم اين فكر را از خود دور كنم ولي من گوشه نشين هستم كارم به كار كسي نيست نمي دانم چه كنم و همش با خود مي گويم من يك راست در روز قيامت به كنج جهنم مي روم زيرا هر كار نيكي كه انجام ميدهم همه اش باطل است من را راهنمايي كنيد؟
پاسخ : خواهر گرامي: از حسن اعتماد شما از اينكه مسائل و درد دلهاي خود را با ما در ميان گذاشتيد متشكريم و اميدواريم پاسخ ما مفيد واقع شود. پاسخ خود را با اين داستان واقعي آغاز مي كنيم. هرگز فراموش نمي كنم كه روزي در مسجد الحرام مشغول طواف خانه خدا بودم كه ناگاه نگاهم به فردي افتاد كه در حال چهاردست و پا راه مي رفت (معلول بود) بدن و چهره اي - هيچ جذابيتي - از نظر ظاهري در او يافت نمي شد و ذره اي از زيبايي هاي ظاهري در او مشاهده نمي شد و حتي فلج نيز بود اما حال مرا منقلب كرد بلكه هر بيننده اي را متوجه خود مي كرد و حال او را منقلب مي نمود او با اين وضعيت ناگوار و قيافه آن چناني با همه وجود مشغول عبادت بود و از اعماق وجود ذكر مي گفت و گويي از خداوند تشكر مي نمود كه چنين توفيقي به او داده تا با همين وضعيت به زيارت خانه او مشرف شود اگر حال او را مي ديديد تعجب مي كرديد در همان لحظه كه او را در آن حال عرفاني و عبادت مي ديدم به اين فكر افتادم كه راستي خدا به اين فرد چه داده است كه اينگونه او را مي خواند و عبادت مي كند او كه نه سلامتي دارد، نه قيافه زيبا بلكه همه جلوه هاي ظاهري زيبايي از او سلب شده است با خود گفتم اين فرد به ظاهر حقير چه روح بزرگي دارد و چه دل پاك و چه ظرفيت بالا، براستي او از همه آن چيزهايي كه ما بدان دل خوش كرده ايم عبور كرده است و بدون دست و پاي سالم به عرش عروج كرده است و ما با پاهاي سالم در گل ماديات تا زانو تپيده ايم به گونه اي نه تنها توان سير در آفاق را طي نمي كنيم بلكه در سير انفسي نيز زمين گير شده ايم . آري خواهر محترم معمولا ما انسانها هميشه به نصفه خالي ليوان نگاه مي كنيم و مي گوييم چرا نصف اين ليوان خالي است. چرا به آن نصف پر توجهي نداريم و از آن بهره نمي بريم. اين بي توجهي به آنچه داريم منشأ بسياري از تفكرات منفي، نا ارزنده سازي خود و بالاخره يأس و نااميدي است و اگر ما با اين تفكر غلط مقابله نكنيم اگر هيچكدام از اين عيوب ظاهري را نيز نداشته باشيم باز هم منفي نگري باعث مي شود كه همه چيز را سياه ببينيم كما اينكه بسيار از افرادي كه براي ما نامه مي نويسند با وجود اين كه شکوه، شکايت از نقص عضو و ظاهر خودشان ندارند، اما دچار يأس و نااميدي شده اند و هيچ اميدي به زندگي ندارند بنابراين بايد با افكار منفي مقابله كرد ما در اينجا راهكارهايي را براي مقابله با اين افكار ارائه مي كنيم سعي كنيد به طور جدي به آنها عمل كنيد. 1. هر گاه فكر منفي به ذهن شما هجوم آورد بلافاصله خودتان را بكار ديگري مشغول كنيد و نگذاريد آن فكر در ذهن شما جولان دهد. 2. از قرار گرفتن در تنهايي جدا اجتناب كنيد. 3. از بيكاري دوري كنيد و حتما با برنامه ريزي اوقات خود را پر كنيد. 4. روابط اجتماعي خود را تقويت كنيد و در مجالس عمومي بيشتر شركت كنيد. 5. به مسائل ديني و امور مذهبي مانند نماز اول وقت ، تلاوت قرآن و ادعيه اهتمام بيشتري داشته باشيد و اگر نمي توانيد قرآن تلاوت كنيد يا ادعيه را نمي توانيد بخوانيد از نوار استفاده كنيد و از گوش بيشتر استفاده كنيد. 6. هر روز ورزش كنيد و سعي كنيد در ورزشهاي دسته جمعي شركت كنيد . 7. به جنبه هاي مثبت خود مثل سلامتي ساير اعضاي بدنتان فكر كنيد. به اين فكر كنيد كه خداوند شما را شايسته توحيد، اسلام و ايمان قرار داده است و از نعمت دين و ايمان برخورداريد. نكته ديگري كه بايد به آن توجه كنيد اينست كه چه بسا ما چيزهايي را دوست داريم ولي در واقع به صلاح ما نيست و خداوند به دليل اينكه همه اين مسائل را خوب مي داند و بيشتر از خود ما به خير وصلاح ما توجه دارد برخي از خواسته هاي ما را جواب نمي دهد . گاهي اوقات نيز خداوند بنده اش را دوست دارد و مي خواهد با اين بنده بيشتر ارتباط داشته باشد از اين رو برخي از درخواستهاي او را بتأخير مي اندازد تا اين فرد تضرع بيشتري به درگاه خداوند داشته باشد و زمينه تكامل و تعالي روحي او بيشتر فراهم شود و گاهي اوقات نيز گناهان ما باعث عدم اجابت دعاي ما مي شود كه در اينجا خداوند دوست دارد با گريه و تضرع ما به درگاهش و همچنين توبه واقعي ما، اين گناهان بخشيده شود در هر حال ما هميشه بايد شاكر خداوند باشيم و هرگز به خداوند سوء ظن نداشته باشيم. خداوند بندگانش را دوست دارد و هرگز به آنها ظلم نمي كند «ان الله ليس بظلام للبعيد» V}(آل عمران، آيه 182). {V بنابراين مطمئن باشيد شما مورد توجه خداوند هستيد ، خداوند شما را دوست دارد و خير شما را مي خواهد . پس با همه اميد به هر نحوي كه امكان دارد فعاليت كنيد از زندگي خسته نشويد با ايجاد تغييراتي در فعاليت روزانه به كارهاي خود تنوع بخشيد و با شادابي زندگي كنيد. اميدواريم كه خداوند زمينه خوشبختي و سعادت شما را بيش از پيش فراهم كند.
کد سوال : 2365
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>تربيتي و مشاوره
پرسش : در تمام كتب كه در زمينه هاي انتخاب همسر نوشته شده بر هم شآن بودن همسر از لحاظ فكري ،اخلاقي و ... تاكيد شده است. ولي كمتر ذكر شده كه چگونه مي توان كفويت فكري ،اخلاقي بين خود و فرد مورد علاقه را پيدا كرد. در اين مورد چگونه بايد به تناسب فكري عقلي و دركي پي برد؟
پاسخ : كفو از نظر لغت يعني همتا و برابر در موضوع ازدواج كفو يعني شخصي كه همتا و مناسب براي طرف ديگر باشد. در اعتبارات اجتماعي و فرهنگ عمومي جامعه افرادي را كه از نظر خانوادگي دانش ثروت موفقيت اجتماعي با يكديگر نوعا نزديك باشند را كفو يكديگر مي دانند. ولي از نظر معارف اسلام و روايات مأثوره از اهل بيت و نيز سيره ئ پيامبر اكرم(ص) و ائمه(ع) تنها چيزي كه كفويت را احراز مي نمايد ايمان است لذا پيامبر خدا جوبير كه مردي سياه پوست و فقير بود را به «دلفار» دختر زيادبن لبيد تزويج نمود و فرمود : «المؤمن كفو للمؤمن والمسلم كفو للمسلم؛ مرد مؤمن همتاي زن مؤمن و مرد مسلمان همتاي زن مسلمان است» V}(بحار/ ج 22 / ص 117).{V بنابر اين آنچه كه در ازدواج بايد مورد نظر باشد كفويت در ايمان و اعتقاد است و امور ديگري در موضوع كفويت از نظر اسلام دخالتي ندارد. همانطور که ديگر ملاک ها و معيارها را مي توان از طريق يک تحقيق همه جانبه به دست آورد تناسب فکري، عقلي، اخلاقي و... را نيز کشف کرد بنابراين مي توان از راه هاي زير به اين موضوع پرداخت: 1. از آنجا که هر فردي بخش زيادي از خصوصيات، ويژگي هاي فردي، شخصيتي و اخلاقي خود را از خانواده خود کسب مي کند و در واقع فرد شاخه اي از شاخه هاي درخت خانواده است، مي توان با نگاهي دقيق به وضعيت اخلاقي و فکري اعضاي خانواده، به خصوص والدين وي تا حدود زيادي او را شناخت. زيرا اين فرد به ميزان زيادي از والدين و اعضاي خانواده خود تأثيرپذير است و در اخلاق و طرز تفکر فرزند و عضو خانواده تأثيرگذار است و پس از آگاهي از آن، با ويژگي ها و خصوصيات خود مقايسه کرده تناسب و عدم تناسب آن را نتيجه بگيريد. 2. گفته شده «المرء علي دين خليله» يعني؛ روش زندگي افراد تحت تأثير روش زندگي دوستان صميمي اوست با نگاهي به اخلاق، رفتار و شخصيت دوستان و رفقاي صميمي و نزديک هر فرد نيز مي توان به طرز تفکر و منش و شخصيت وي پي برد و با آنچه در وجودخود مي يابيد مقايسه و نتيجه گيري کرد. 3. راه سوم، گفتگوي مستقيم با فرد مورد علاقه است که البته توصيه اکيد ما آن است که تحت اشراف خانواده هاي دو طرف بايد انجام گيرد و پس از خواستگاري رسمي، جلسه يا جلساتي را براي آشنايي با روحيات همديگر قرار مي دهند و در آن جلسات به پرسش و پاسخ در زمينه هاي مورد نظر مثل آنچه که در سؤال عنوان کرده ايد، مطرح مي شود و با صداقت و صراحت به بيان نقطه نظرات همديگر گوش مي دهند. در اين جلسه بهتر و بيشتر مي توان به تناسب فکري، اخلاقي همديگر پي برد.
کد سوال : 2366
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>تربيتي و مشاوره
پرسش : براي رسيدن به تعادل روحي و ازبين بردن اضطراب و تشويش دروني از كجا بايد كمك كرد آيا با ازدواج كردن مي توان به اعتدال روحي رسيد؟
پاسخ : اضطراب در اصل جزء ساختار شخصيت انسان است و اگر در حد اعتدال باشد موجب رشد و بالندگي انسان مي شود. اضطراب موجب احساس مسؤوليت، انجام به موقع كارها، عمل به وعده، پيشگيري از خطرات احتمالي و انجام وظايف فردي و اجتماعي است اگر اضطراب در ساختار شخصيت نهادينه نشده باشد ما هيچ گاه براي درمان به پزشك مراجعه نمي كنيم. يك راننده شب تا صبح پشت فرمان بيدار نخواهد بود و ما كارهايمان را به موقع انجام نمي دهيم و خودمان را براي امتحان آماده نمي كنيم. اما گاهي اوقات عواملي باعث افزايش اين اضطراب مي شود به گونه اي كه بر عملكرد انسان تأثير منفي مي گذارد و در واقع مزاحم انجام صحيح كار و تكاليف مي گردد و حتي اضطراب و نگراني ممكن است موجب خطر آفريني براي انسان و ديگران شود اين گونه اضطراب ها در واقع اضطراب مرضي است و نياز به درمان دارد. اما سؤال اينجاست كه چه عواملي موجب اين اضطراب مرضي و خطرآفرين و آسيب زا مي شود. پاسخ به اين سؤال امري است دشوار زيرا عوامل گوناگوني مي تواند موجب اضطراب و نگراني افراد شود و هر كس با توجه به شخصيتي كه دارد و شرايط زماني و مكاني و شغلي و همچنين ميزان آسيب پذيري و قوت و ضعف سيستم ايمني او ممكن است تحت شرايطي دچار اضطراب و نگراني شود در حالي كه ممكن است همين شرايط براي فرد ديگري اضطراب زا نباشد. بنابراين نمي توان عوامل اضطراب را دقيقا مشخص كرد و در تعريف اضطراب نيز آمده است اضطراب ترسي است مبهم كه عامل آن مشخص نيست اما به طور كلي مي توان گفت حوادث ناگوار دوران كودكي، حوادث غير منتظره در زمان فعلي که براي انسان اتفاق مي افتد. بيماري هاي صعب العلاج، عدم مهارت هاي كافي براي به عهده گرفتن مسؤوليت، عدم مهارت هاي اجتماعي و ارتباطي و به عبارت ديگر كمرويي را مي توان از جمله عوامل روان شناختي اضطراب ناميد و از نظر ديني ضعف اعتقادات و باورهاي ديني يا ضعف ايمان، گناهاني كه فرد مرتكب مي شود، انجام ندادن تكاليف شرعي و بالاخره دوري از خداوند و معنويت مي تواند زمينه بروز اضطراب را در فرد به وجود آورد. اما مقابله با اضطراب: براي مقابله با اضطراب ابتداء بايد ريشه بروز اضطراب را از طريق جلسات روان درماني جستجو كرد و سپس به درمان پرداخت كه بيان آن در اين نوشتار نمي گنجد. اما از نظر ديني: راه مقابله با اضطراب ها و نگراني ها، تقويت ايمان، اجتناب از گناه، شناخت تكليف و انجام وظايف وظايف ديني، ذكر و ياد خدا، تلاوت آيات قرآن، خواندن ادعيه با توجه به معاني آنها، معاشرت با افراد مؤمن و متقي كه از آرامش رواني نسبتا بالايي برخوردارند، شركت در مجالس مذهبي از جمله راه هاي مقابله با اضطراب و نگراني است. البته آنچه گفته شد بيشتر جنبه كلي دارد و درمان اضطراب يا هر بيماري رواني ديگر نياز به جلسات مشاوره حضوري با مشاور روان شناس دارد تا ابتدا مشكل شناسايي و سپس راه هاي مقابله با آن ارائه شود. اما اين که فرموديد آيا ازدواج مي تواندنگراني و اضطراب را از بين ببرد يا کاهش دهد؟ در پاسخ بايد گفت: که بستگي دارد به اين که علت اضطراب و نگراني چيست؟ اگر علت آن تنهايي، نيازهاي عاطفي و نيازهاي جنسي باشد، به طور قطع ازدواج به شرط اين که با معيارهاي صحيح و با فرد مناسب انجام گيرد باعث کاهش وحتي از بين رفتن نگراني ها مي شود اما اگر ريشه و علل اضطراب عوامل غير از نيازهاي مربوط به ازدواج باشد معلوم نيست که از طريق ازدواج بتوان آن مشکلات را حل کرد و نگراني ها را برطرف نمود بنابراين لازم است که شما مشاوره حضوري داشته باشيد و با مراجعه به مشاورين مجرب مسائل و مشکلات خود را مطرح کنيد تا راهکارهاي مناسب براي مقابله با اضطراب و نگراني ارائه شود. البته در نامه بعدي مي توانيد علت نگراني و اضطراب خود را بيان کنيد ما در حد امکان راهکارهايي را براي مقابله ارائه خواهيم کرد.
کد سوال : 2367
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اخلاق و عرفان
پرسش : من در مورد زيارت مرقد مطهر ائمه اين چنين شنيده ام كه تا زيارت قسمت كسي نشود نمي تواند به زيارت برود از طرف ديگر مي گويند همه كساني كه به زيارت مي روند به دعوت آقا يا صاحب مرقد نبوده است و از روي چشم و هم چشمي به زيارت مي روند حال اين شبهه براي من به وجود آمده است كه ما بايد كداميك را قبول كنيم. در اين مورد توضيح دهيد؟
پاسخ : بنابر آنچه از مجموع زيارت و روايات به دست مي آيد رحمت خدا بيش تر و پيش تر از غضب اوست. و براي همه انسانها و حتي براي كساني كه داراي خطا هستند اول راه هدايت را باز مي گذارد. مگر آن كه خطاها به قدري تكرار شود كه انسان قابليت هدايت را از دست بدهد. پيامبر(ص) و امامان (ع) و اولياي خداوند نيز همين روش را دارند يعني جاذبه هدايتي آنان بيش تر و پيش تر است و همه را حتي كساني كه داراي خطا هستند مي پذيرند و حتي چه بسا ميل و رغبت معنوي را به طور تكويني در دل پيروان خود بوجود مي آورند. كساني كه مشمول لطف و رحمت شده اند . و رو به سوي خداوند آورده اند و يا موفق به زيارت شده اند. دو گروه مي شوند برخي معنويات آنان بيشتر مي شود و يا از خطاي گذشته پشيمان مي شوند در اين صورت لطف و رحمت به سوي آنان بيشتر سرازير مي شود و برخي نه تنها اصلاح نمي شوند بلكه چه بسا از عنوان حاجي و كربلايي سواستفاده مي كنند. اينان علاوه بر اينكه از بهره هاي معنوي محروم مي شوند و لذت مناجات و زيارت را نمي چشند نزد مردم نيز احترام خود را از دست مي دهند و در آخرت نيز سودي نخواهند داشت.
کد سوال : 2368
موضوع : تاريخ و سيره
پرسش : چرا در ميان شهداء امام حسين(ع) فقط دستمالي را به جراحت پيشاني حر بن يزيد رياحي مي بندند؟
پاسخ : کتابي است به نام «الانوار النعمانيه» نوشته يکي از علماي بزرگ شيعه. نام اين عالم بزرگ سيد نعمت الله جزايري و معاصر علامه مجلسي است. اين کتاب در چهار جلد به چاپ رسيده است. در جلد سوم اين کتاب در ص 265 داستاني را نقل کرده است و از آن داستان چنين استفاده مي شود که در مآخذ تاريخي آمده است که امام حسين(ع) در روز عاشورا، دستمالي را بر پيشاني مجروح حر بن يزيد بسته بود. ما به «بحارالانوار، ج 44 و 45 - اعيان الشيعه، ج 1، چاپ رحلي بزرگ - المجالس السنيه - قصه کربلا، نوشته نظري منفرد - منتخب التواريخ - ناسخ التواريخ (جلد امام حسين(ع« - سخنان حسين بن علي(ع) از مدينه تا کربلا، نوشته نجمي» و مانند اينها مراجعه کرديم ولي درباره بستن دستمالي بر پيشاني حر بن يزيد، چيزي نيافتيم. به نظر مي رسد که اصل اين داستان از سيد نعمت الله جزايري باشد و داستاني که در «الانوار النعمانيه» آمده به اين صورت است. سيد نعمت الله جزايري مي گويد: گروهي از افراد مورد اعتماد براي من نقل کردند: وقتي که شاه اسماعيل صفوي بغداد را گرفت و به کربلا آمد، از مردم درباره حر بن يزيد سخنان ناشايستي شنيد و اين سخنان مي فهمانيد که حر بن يزيد توبه اش قبول نيست و جزو شهداي کربلا به حساب نمي آيد. شاه اسماعيل براي اين که به مقام معنوي حر بن يزيد پي ببرد دستور داد که قبر حر بن يزيد را بشکافند و جسد او را ملاحظه بکنند (اگر جسد او سالم مانده باشد اين نشانه شهادت و قبولي توبه اوست) وقتي که قبر را باز کردند مشاهده کردند که حر با بدن سالم در قبر خوابيده و دستمالي هم بر پيشاني او بسته شده است. شاه اسماعيل شنيده بود که امام حسين(ع) دستمالي را بر پيشاني حر بسته است. براي تبرک خواست آن دستمال را براي خودش بردارد. وقتي که دستمال را از سر حر باز کردند از محل زخم سر خون جاري شد و هر چه بستند خون بندنيامد ولي وقتي که همان دستمال را بستند خون بند آمد. از اين کرامت همه فهميدند که حر انسان شريف است و به شهادت رسيده است. شاه اسماعيل دستو داد بر قبر او گنبدي ساختند و خادماني را براي خدمت به مرقد حر بن يزيد در نظر گرفت. در پاورقي ج 3، ص 265 «انوار النعمانيه» آورده است که مامقاني در «تنقيح المقال» ج 1، ماجراي نبش قبر را آورده است. بنابراين داستان دستمال جراحت سر حر بن يزيد به اين صورت در ميان مردم شايع شده است. اگر کسي اعتقاد پيدا کرد که امام حسين(ع) سر حر را بسته و مستندش همين گفته هاي سيد نعمت الله جزايري باشد، اشکالي پيش نمي آيد و اگر کسي به اين داستان اعتقاد پيدا نکرد باز هم مشکلي پيش نمي آيد. البته بعيد نيست که امام حسين(ع) سر آن جناب را بسته باشد چون وقتي حر را نزد امام حسين(ع) آوردند هنوز به شهادت نرسيده بود و احتمال دارد که ا مام حسين(ع) سر او را بسته باشد و شهداي ديگر به اين صورت نزد امام حسين(ع) آورده نشده بودند و چنين کرامتي از امثال حر بن يزيد بعيد نيست چون هيچ کس موقعيت او را نداشت. او فرمانده يک هزار نفر نيرو براي جنگ با امام حسين(ع) بود و همه فرماندهان بر ضد امام حسين(ع) وارد جنگ شدند و در قتل امام حسين(ع) شرکت کردند ولي حر بن يزيد با آن موقعيت از نيروهاي عمر بن سعد جدا شد و به امام حسين(ع) پيوست و به شهادت رسيد. بر اين اساس هيچگونه بعدي ندارد که خداوند او را به اين صورت عزيز بدارد و بدن او را صحيح و سالم نگهدارد ولي با اين حال ما در مآخذي که مراجعه کرديم بستن دستمال بر سر حر را نديديم.
کد سوال : 2369
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>تربيتي و مشاوره
پرسش : شهامت يعني چه؟ و چگونه به آن دست يابيم؟
پاسخ : شهامت در اصل مصدر عربي است و به معناي زيرک بودن و حکم نافذ داشتن (المنجد: ماده «شم») و نيز به معناي بي باکي و دليري و توانايي آمده است V}(فرهنگ معين، ج 2، ص 2095). {V بنا بر تقسيمي که در کتاب هاي اخلاق علماي گذشته رايج و معمول بوده است، اصول اخلاق را عفت و شجاعت و حکمت و عدالت مي دانسته اند و بقيه اخلاق فاضله را زير مجموعه و شاخه اي از آنها به حساب مي آوردند و براساس اين تقسيم بندي شهامت فرع شجاعت و شاخه اي از آن محسوب مي گرديد V} (الميزان، ج 1، ص 369، چاپ مؤسسه اعلمي بيروت).{V ولي در زبان فارسي شهامت را تقريبا در معناي شجاعت به کار مي برند. شجاعت و شهامت نقطه مقابل ترس بي مورد و بي جا است که مايه ذلت و زبوني و عقب ماندگي انسان ها مي باشد، نيروهاي بالفعل و بالقوه او را بر باد مي دهد و دشمن را بر انسان مسلط مي سازد. در مقابل شجاعت و شهامت مهمترين کليد پيروزي و اساسي ترين پايه سربلندي و عظمت انسان ها است، نه تنها در ميدان جنگ که در ميدان هاي سياست و اجتماع و حتي مباحث علمي، شجاعت نقش اساسي دارد. اگر قوه قاهره و غضبيه انسان مطيع قوه عاقله انسان باشد، يعني از آن چه نبايد بترسد، نترسد و از آن چه بايد پرهيز کند، اجتناب ورزد، داراي شجاعت است. طرف افراط شجاعت «تهور» است و آن بدين معناست که انسان از آن چه بايد دوري و حذر کند، احتراز نکند و خود را در امور هلاک کننده و خطرناک بيندازد که اين کار شرعا و عقلا ممنوع است و اگر کسي خود را از آن چه عقل حکم به لزوم محافظت از آن مي کند، نگاه ندارد از شائبه ديوانگي مصون و محفوظ نمي باشد. نقطه مقابل تهور «جبن» است و آن بدين معناست که انسان از چيزي که نبايد از آن حذر کند، احتراز نمايد و حد وسط اين دو شجاعت است که حالت تعادل ميان جبن و تهور است V} (معراج السعاده، ص 171، انتشارات هجرت).{V اگر بخواهيم معناي شجاعت و شهامت را بهتر درک کنيم بايد نقطه مقابل آن را که جبن و ترس است بشناسيم. در روايتي از حضرت باقر(ع) آورده است: انسان با ايمان نه ترسو است و نه حريص و نه بخيل. در حديثي ديگر از اميرمؤمنان(ع) آمده است: ترس و حرص و بخل، صفات زشتي است که در سوء ظن و بدگماني به خداوند سبحان، خلاصه مي شود. اين موضوع به قدري مهم است که در حديثي از پيامبر(ص) مي خوانيم که: کسي که در خود ترس احساس مي کند در جنگ شرکت نکند. البته منظور از جبن و ترس، ترس نامعقول است نه ترس معقول چون اگر انسان از هيچ چيز خطرناکي نترسد به زودي زندگي خود را از دست مي دهد. اين همان صفت تهور است که صفتي نکوهيده و مذموم است. ترس مذموم آن است که انسان از عواملي بترسد که در خور ترسيدن نيست. يعني هر خطر موهومي را جدي مي گيرد و هر دشمن خيالي را مايه وحشت قرار مي دهد از همه چيز و حتي از سايه خودش نيز مي ترسد. از ورود در هر کاري به احتمال عدم موفقيت واهمه دارد؛ چنين ترسي مايه عقب ماندگي و بدبختي و ناکامي است و موجب شکست و ذلت و زبوني است. اين جهان در همه ابعادش مانند ميدان نبرد است. موانع، مشکلات و خطرها هميشه وجود داشته و دارد و تا انسان با آنها دست و پنجه نرم نکند، موفق نخواهد شد. در مقابل شجاعت آن است که خطرات جدي را پيش بيني کنيم و راه مقابله با آن را بشناسيم و از بي پروايي و تهور پرهيز نماييم، در عين حال احتمالات نسنجيده و نامعقول و يا احتمالاتي که هميشه و در هر حال وجود دارد نبايد سد راه گردد. ريشه هاي ترس و جبن: 1. ضعف ايمان به خدا و بدگماني به او. 2. احساس کمبود شخصيت و عدم اعتماد به نفس و عقده حقارت. 3. عدم آگاهي و جهل. 4. عافيت طلبي. طريق درمان و پيشگيري: 1. تفکر و انديشه در آثار بد ترس و آثار مثبت و ارزنده شجاعت. 2. ورود در صحنه هايي که از آنها ترس داريم و تکرار و تجربه آن. علي(ع) در حکمت 175 نهج البلاغه مي فرمايد: «اذا هبت امرا فقع فيه، فان شده توقيه اعظم مما تخاف منه؛ هنگامي که از چيزي مي ترسي خود را در آن بيفکن که ترس از حادثه از آن امر و حادثه سخت تر و وحشتناکتر است». ضرب المثلي در زبان عرب وجود دارد که مي گويد: مادر مقتول به خواب مي رود ولي مادر کسي که تهديد به مرگ شده به خواب نمي رود» V}(اخلاق در قرآن، آيت الله مکارم شيرازي، ج 2، ص 225). {V
کد سوال : 2370
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اخلاق و عرفان
پرسش : آيا تشخيص ملاك اصلي يك مسلما ن اين است كه با افراد به نحوي مهربان و خوشرو برخورد كند و هيچ فرقي بين اين طبقات و گروهها با گروههاي ديگر در برخورد نداشته باشد؟ حتي اگر متوجه باشيم كه فرد با حالت نفاق و دورويي برخورد مي كند؟ و آيا بايد به اين شخص اين حرف را زد تا از رفتار خود صرف نظر كند يا نه؟
پاسخ : معيار و ميزان مسلمان بودن داشتن ايمان و عمل صالح و شايسته است که در آيات و روايات زيادي بر آن تأکيد شده است و خوشرويي و مهرباني و اخلاق نيکو از آثار ايمان عميق و پايبندي به اعتقدات و دستورات ديني و الهي است به گونه اي که اگر انساني حسن خلق و رفتار نيکو و اخلاق شايسته نداشته باشد، حاکي از عميق نبودن ايمان و سستي در انجام کارهاي نيک و پسنديده است. پس خوشرويي و خوش برخوردي تمام معيار مسلماني نيست چون در بين ساير مذاهب و مکاتب و حتي در بين کافران و بت پرستان نيز افراد خوش برخورد و مهربان فراوانند ولي اعتقادات او باورهاي ما را قبول ندارند و حتي گاهي آنها را انکار مي کنند. البته در روايات ما تأکيد شده که فرد مسلمان با همه انسان ها مهربان باشد مگر آنهايي که اهل عناد و دشمني هستند و دانسته با دين و عقايد و باورهاي انسان ستيز مي کنند، بايد با مسلمانان و هم کيشان خود مهرباني بيشتري داشته باشد و در برابر آنها تواضع و فروتني بيشتري داشته باشد چنان چه خداوند در توصيف پيامبر بزرگ اسلام(ص) و پيروان او مي فرمايد: «محمد رسول الله والذين معه اشداء علي الکفار رحماء بعضهم؛ پيامبر و همراهانش نسبت به کافران سخت و خشن ولي در بين خود مهربان هستند» V} (فتح، آيه 29).{V فردي که از روي نفاق و ظاهرسازي با ديگران برخورد خوبي دارد، اين عمل از نظر ظاهر و اثري که در اجتماع به جا مي گذارد مفيد و نافع است چون هدف اسلام ترويج مهرباني و خوش برخوردي در ميان اجتماع مسلمانان و جامعه اسلامي است ولي براي خود اين فرد از نظر باطن و درون و معنويت آثار بدي به جا مي گذارد و روح او را تيره و تار مي سازد چون به عملي اقدام کرده که خود آن را قبول ندارد و بدان معتقد نيست و اين اثر رواني نامطلوبي در فرد به جا مي گذارد و موجب تعدد شخصيت و جنگ دروني و رواني در اين فرد مي گردد و اگر خداي ناخواسته هدف اين فرد از اين کار، زمينه چيني براي رسيدن به پست و مقام و منصبي باشد و يا نقشه هاي ديگري در سر مي پرورد، زشتي اين کار دو چندان مي گردد، چون با امور ديني و اخلاقي بازي کرده و تعاليم ديني را نردبان رسيدن به مقاصد شوم خود قرار داده است. البته بدگماني به افراد و نسبت ناروا به آنها دادن حتي اگر تنها در قلب انسان چنين نسبتي به کسي داده شود از گناهان بزرگ و سنگين است و بايد کار و اعمال برادران و خواهران مسلمان را طبق روايات فراواني که بر اين مطلب پافشاري دارند، بر بهترين صورت عمل و توجيه نمود و با عجله بر کرسي قضاوت ننشست. در مورد تذکر چنين مواردي بايد گفت، اگر از روي دلسوزي و لطف و خدمت به برادر يا خواهري ديني با الفاظي مناسب نه از روي خشم و بدخواهي اين امور تذکر داده شود بدون شک مفيد و مؤثر خواهد بود، چنان چه حضرت صادق(ع) مي فرمايد: «احب اخواني من اهدي الي عيوبي؛ محبوبترين برادرانم کسي است که عيب هايم را به من هديه نمايد».