پاسخ دوست عزیزم محمود نظری جان :
سلام آقای نظری عزیز.
برن؛به نظرتون حیف نیست فرصت به این خوبی برای خودشناسی(که ممکنه کمتر برای کسی پیش بیاد) با درصد زیادی از سؤالاتی که پاسخ دادن یا ندادن به اونها هیچ تفاوتی نداره،تلف کرد؟!پس سؤالات تفریحی بپرسیم اما در حد تعادل.نظر شما چیه؟
خب مشخصا خیلی از دوستان نیز با این ایده موافق هستند. حتی خود من سعی می کنم از همین دسته سوالها بپرسم. (صندلی یلدا جاان هم همینگونه بود.) ولی نمی تونم به کسی بگم لطفا اینگونه سوال نپرس یا بپرس. من از تمام سوالات دوستان خوشحال میشم و با تمام وجود و البته سعی می کنم در کمال سلامت و صداقت بهشون جواب بدم.
دوست خوبم اگه یه نفر به شما بین هر دو سه تا حرفش یه دروغ کوچولو به قصد شوخی بگه،آیا کم کم به هر حرفی که می زنه شک نمی کنین؟! اگه یه اتفاقی بیفته و یه وقت نتونه یا یادش بره راستش رو بگه و این کار اون باعث ضربه زدن به شما بشه،نسبت بهش چه احساسی پیدا می کنین؟
صحبت شما کاملا متین. خود من اگه بخوام مسوولی رو سرزنش کنم لابه لای شوخی هام حرفم رو بهش می زنم. ولی معمولا زمانهایی که بحث های جدی پیش میاد با دروغ گفتن شوخی نمی کنم. فقط مواقعی که تنها و تنها باید شوخی کرد ، مبالغه کردن می چسبه. مثلا یکی از دوستان پرسیدند سرعت کشتی تایتانیک موقع برخورد با صخره و یخ و ... چقدر بود؟ منم گفتم اون لحظه داشتم مشکل میان رز و جک رو حل میکردم! خب مطمئنا دارم مبالغه می کنم. و به نوعی دروغ میگم. و احتیاجی هم نیست که بگم بچه ها من دروغ گفتم یا شوخی کردم!
ولی حرف شما رو قبول دارم.
آقا میلاد منظورم شک در وجود خودت،وجود خدا و کلاً در مورد حقایق بود.به نظر من تا انسان شک نکنه و بعد این شک رو با تحقیق و عقل و منطق و در نهایت با رجوع به قلبش برطرف نکنه(البته با رعایت جنبه احتیاط که شرط عقله)،نمی تونه به ایمان و یقین محکمی دست پیدا کنه.نظر تو چیه؟!
آوه. اوکی من برداشت دیگه ای داشتم. خب آره. اتفاق افتاده. مثلا اینکه همه اینها حرفه. به خاطر اینکه مردم انسانیت رو فراومش نکنند و ... ، بعضی اوقات این مسائل میاد توی ذهنم. ولی خب اعتقادی به شکیات ندارم.
به نظرت چطوری می تونیم فقط موقع غم و غصه و گرفتاری به یاد خدا نیفتیم؟ چطور میشه خدا رو همیشه در کنار خودمون حس کنیم؟
در ضمن به نظرت کدوم یکی از این دو جمله زیر قشنگتر و عاشقانه تره؟
الف) یا حضرت ابوالفضل از خدا بخواه.............
ب) خدایا به حق ابالفضلت..............
به قول یه بنده خدا دنیا محضر خداست. باید حواسمون باشه که یه چیزی یه نفری یه کسی یه ... داره نگاهمون میکنه. کسی که دوسمون داره و ...
خود من عادت کردم همیشه بگم خدا رو شکر. (به جز بعضی مواقع) ولی متاسفانه آگاهانه نمیگم خدا رو شکر. فقط عادت کردم به این جمله.
فکر می کنم جمله ب بهتر باشه. ممنونم از شما
1) به نظر من دنیای به ظاهر مجازی تبیان،به دنیای حقیقی ما نزدیکتره؛چون همون طور که خودت هم همیشه می گی ما توی دنیای حقیقی و رو در رو معمولاً نقاب به چهره می زنیم و خود واقعیمون رو نشون نمی دیم.اما توی دنیای ظاهراً مجازی چون کسی ما رو نمی بینه و با دیگران رو در رو نیستیم،راحت تر حقیقت خودمون رو نشون می دیم.نظر شما چیه؟
به قول یغما گلرویی :
ای بازیگر گریه نکن ما هممون مثل همیم
صبح ها که از خواب پامیشیم نقاب به صورت می زنیم
من دوست دارم همیشه راحت باشم. در حقیقت خودم باشم. سعی می کنم در محیط مجازی و حقیقی به یک گونه برخورد کنم (البته تا جایی که امکان پذیر باشه) و اگه همین طور صادقانه باهات حرف میزنم توی دنیای حقیقی هم با دوستام همینطورم. می تونید از دوستان نزدیکم بپرسید. تنها تفاوتش اینه که توی دنیای مجازی شاید دوستان بیشتر و نزدیک تری داشته باشیم.
با این جمله مخالفم که گفتی. البته واقعا اینطور هست ولی اعتقاد دارم که نباید باشه. و سعی می کنم که اینطور نباشم.
2) راستگویی رو چی تعریف می کنی؟به نظر خودت چفدر با دیگران صادقی و مهمتر از اون چقدر با خودت صداقت داری؟
بعضیا فکر می کنند اگه موضوعی رو پنهان کنند دروغ نگفتند و یا می تونند ادعا کنند که راستگو هستند. ولی کاملا با پنهان کردن و ... مخالفم و میگم که تفاوت زیادی با دروغ گفتن نداره. بستگی به شخص مقابلم داره. با دوستان بسیار نزدکم فوق العاده راستگو ام. در همین حد بیا پایین تر. ولی اهل دروغ گفتن نیستم.
نظرت در مورد جمله زیر چیه؟
"تنها فیلتری که نمی توان از آن گذشت،وجدان است
البته خیلی ها هستند که وجدان واسشون ارزشی نداره و سرش رو بریدند.
ولی خب واسه تعدادی هنوز وجدان زنده ست. امیدوارم وجدانمون رو نکشیم. و کاری هم نکنیم که بخوایم وجدان درد بگیریم.
3) توی مطالبت در مورد دختری نوشتی که مردم به اون کمک می کردن و می گفتن ما به خاطر خدا به تو کمک می کنیم،نه به خاطر خودت.در نهایت نتیجه گرفتی که از این بعد به هر کس فقط به خاطر خودش کمک کنی..
احساستو درک می کنم،دوست خوبم به نظر من اون افرادی که همچین حرفی زدن در خقیفت به خاطر خدا هم کمک نکردن،بلکه به خاطر خودنمایی و فخر فروشی خودشون کمک کردن؛چون خدا می گه کمک باید با خلوص نیت و بدون منت باشه و کسی که نمی تونه به محتاجان کمک کنه اگه اخم و بد رفتاری اونها رو(به علت فشار فقر) تحمل کنه و به اونا امیدواری بده،کارش از کمک کننده منت گذار بهتر و پرارزش تره..خدا می گه اگه منو دوست داری باید به خاطر من بنده هام رو هم دوست داشته باشی و به اونها کمک کنی...با این توضیح فکر می کنی کمک کردن به خاطر خدا منافاتی با کمک کردن به خاطر خلق خدا داره یا نه؟
نه نه. اینگونه برداشت نکن. من به مهدی هم توضیح دادم که فقط به خاطر احساساتی شدن و ... ، به این نتیجه نرسیدم.
امیدوارم این قصد رو نداشته باشی که ندیده و حس نکرده بخوای در مورد کسی اظهار نظر کنی محمود جان. خدا داند که فخر فروشی می کردند یا فقط قصدشون کمک بوده. به این حرفت کاملا اعتقاد دارم که گفتی : خدا میگه اگه منو دوست دارید باید به خاطر من بنده هامم دوست داشته باشین و بهشون کمک کنین. ولی چه اشکالی داره که به خاطر خدا به اون بنده کمک نکنیم؟ خدا حسادت میکنه؟ من اینگونه فکر نمی کنم.
و به همین دلایل و شاید علت های دیگه اخلاق من جوریه که اگه خواستم گسی رو کمک کنم فقط به خاطر اینه که بتونم یه کم از سختی های زندگیش رو کم رنگ تر کنم.
به نظر تو خود خانمها بیشتر از حجاب سود می برن یا آقایون؟
حجاب فقط و فقط به فرهنگ اون جامعه ربط داره. توی ایران به نظر من حجاب بیشتر به آقایون کمک می کنه. یه دختر خراب می تونه چندین مرد رو خراب کنه. ولی فقط یه دختر خرابه. البته برعکسش هم هست. ولی الان داریم روی حجاب خانمها صحبت می کنیم.
5) چرا خدا حس وطن دوستی(اعم از کشور،استان،شهر و ...) رو در وجود ما ایجاد کرده؟ چکار کنیم که این حس رو در خدمت پیشرفت خودمون در بیاریم و از طرفی اتحادمون رو از دست ندیم؟
خب این غیرتی (یا خودخواهی؟) ست که خدا در فطرت انسان قرار داده. به خاطر دفاع از ارزشها و ... ، اگه متعصبانه حرف نزنیم و متوجه مشکلها بشیم خیلی راحت تر می تونیم متحد بشیم.
به نظرت درس خوندن می تونه بهونه خوبی برای ازدواج نکردن با کسی که از همه لحاظ اونو مناسب می دونی بشه؟ اصلاً ازدواج مانعه برای پیشرفت تحصیلی یا عامل مفیدی برای پیشرفت هر چه بیشتر تحصیلیه؟
ازدواج مانع درس خوندنه. همینطور نامزدی. همینطور عاشق شدن و ... ، خلاصه هر چیزی که ذهن و قلبت رو مشغول کنه باعث میشه که به درست لطمه بخوره. (اگه واقعا درس خوان باشی. نه اینکه بخوای تازه درس خوون بشی.)
چرا وقتی خدا صریحاً به ما میگه که به خاطر مشکلات مالی از ازدواج دوری نکنید که ما از فضل خودمون شما رو بی نیاز می کنیم،به این وعده آشکار الهی اعتماد نمی کنیم؟!
ببین اونها دیگه توکل بالا میخواد. وقتی من از خداغ چیزی میخوام و می بینم خدا بهم نمیده. و بقیه می گن که حکمتی داشته و صلاحت نبوده. منم پیش خودم میگم اگه ازدواج کردم و خدا صلاح دید که مشکلات مالی نابودمون کنه چی میشه؟ و این باعث میشه که مردم کمتر به خدا اطمینان کنند!
8) طبق آمار طلاق در ایران بیشترین درصد طلاق بین زوجهایی مشاهده شده که قبل از ازدواج از تمکن مالی بسیار خوبی برخوردار بودن،یعنی بعد از تهیه کلیه امکانات مالی و اقتصادی زندگی اقدام به تشکیل خانواده و شروع زندگی مشترک کردن. نظرت راجع به این موضوع چیه؟
خب مشخصه. دختر و پسری که راضی میشن زندگی سختی داشته باشن ، حتما همدیگه رو واقعا دوست دارند. که رضایت میدن سختی ها رو تحمل کنند. ولی کسی که فقط برای همسر داشتن تصمیم به ازدواج میگیره ، معمولا اوضاع مالی خوبی هم داره و خاستگاری میره و ... و معلوم نیست که بعد از ازدواج عاشق همسرش باشه یا نه. و همینطور همسرش عاشقش بشه یا نه. که مطمئنا پس از یه دعوا هیچ کدوم کوتاه نمیان و یکی از اون دو نفر مظلوم واقع میشه. (گاهی اوقات خانمها و گاهی اوقات آقایون) و خب بعد از یه مدت می بینن که دیگه نمی تونن تحمل کنن. و ...
9) چرا خدا به آخرین و بهترین پیامبرش لقب "حبیب الله" داده؟
نمی دونم
10) می دونم که از ادبیات خیلی خوشت میاد.پس در مورد این ضرب المثلهای شیرین پارسی یا یه بیت شعر از خودت بگو یا هر جمله ای به نظرت میاد بگو(اگه طنز باشه بهتره،خب هم فاله هم تماشا)...ببینم چکار می کنی!!!
محمود جان و دوستان عزیز ، شعرهایی که پایین گفتم از خودمه. با عرض آیم ساری. اشکالات زیادی دارن. ولی خب دیگه مجبور شدم از خودم در بیارم تا به ضرب المثل بیاد!
*هر که خربزه می خوره پای لرزش هم باید بشینه*
آن که پرسید سوال از من و یلدا
نداند گرفتار صندلی میشود فردا!
*مگه اینجا شهر هرته*
هر کی با زمزمه عشق دو سه روزی عاشقم شد
عشق اون باعث زجر همه دقایقم شد
(سیاوش)
*مگه خوشی زده زیر دلت*
بابا بی خیال کی به کیه؟
خوشی زیر دل زدن دیگه چیه؟
فکر نکن راست نمی گم
عشق ما جون خودت راستکیه!
*مگس جایی نخواهد جز دکان حلوایی*
به روز کودکی بی مایگی کارمان بید
زیر بار هر شغل رفتن عارمان بید
حال که می رود در جیب ، دست مبارک
هرچه مگس آدم نما هست یارمان بید
*یک زبان داری دو گوش،یکی بگو دو تا بنوش*
بابا این دیگه هیچیش به هم نمی خوره. با گوش که نمیشه نوشید. حتما بشنو بوده.
*دروغ از همان دور که می آید یک پایش می لنگد*
دروغم و دروغم
به که چه بی فروغم
شُلم از بس میلنگم
مثل خیار و دوغم
* گفتند:"راست بگویید"،نگفتند:"هر چه راست هست،بگویید" *
بر کلاس درس استاد برآورد سخن ، که شاگردان با هوش چرا بر حقیقت میگذارید در پوش؟ با جوش و خروش بر زبان آورید هرچه میشنوید با گوش. نگویید دروغ ، چون دروغ مانند است به کشک و دوغ. که اگر همش زنید باز ، یادتان برود که چه بوده ست از آغاز.
شنگول و منگول شدیم از گفته ی استاد. خوشحال از آنکه پند ها یادمان داد. به خانه رفتم و به دقت از لای در ، گوش کردم به صحبت های خواهر و مادر! مادرم گفت با صوت عظیم ، چه خبرداری از شوهرت کریم؟ گفت چه بگویم سلامت است ، امان از مادرش که بی عدالت است. دور زجان پدرم را در آورده ننه ، نمی دانم کریم پسر اوست یا شوهر منه؟ دوست دارم با دو دست زیر خاکش کنم ،کلفت گردنش را چاک چاکش کنم. مادرم گفت آرام بگیر اعظم ، حال بر درد تو من گذارم مرهم. لباس های زیبایت را بپوش ، از دواخانه بگیر تو مرگ موش. بریزش درون چایی مادر شوهرت ، به اندازه ای که مرگش شود باورت. خواهرم گفت ننه بی خیال ، که این کاریست اکیدا محال. از دست و زبان که برآید؟ که در چایی او زهر بپاشد! کمی اندیشه کرد با خود و گفت ، ننه قبول که این کاریست درست. فردا از سر روم در آغوشش ، خورانم آنرا مرگ موشش. مادر گفت چرا فردا روی؟ حال رو که از شرش راحت شوی. خواهرم لباس پوشید به سان نوروز ،که پس از 10 سال میشود پیروز. همانگه زنگ مدرسه و حرفهای استاد ، چهره ی خشن مادر داماد. هر یک ناگه به یادمان آمد ، ولی راستگویی بهتر است شاید! دفتر تلفن برداشتم و گشتم ، شماره کریم را برداشتم. زنگی زدم و ماوقع گفتم. پس از آن بر روی تخت خفتم. همان شب خواهرم کتک خورده ، به خانه برگشت چون زنی مرده. رو به مادر کرد و باز کرد سخن ، که فهمیدند چیست نقشه ی من. با خود شیرینی وسط پریدم و گفتم ، من تمام صحبتهایتان را شنفتم. درس امروزمان بود راست گفتن ، حقیقت گویی بدون تفره رفتن.منم ماوقع به کریم گفتم ، تا که من از صداقت نیفتم. خواهرم چو بشنید این گفته را ، با کتک برون کرد از خانه این بچه را. گفت که ای نادان ابله! تو با منی یا با کریمی همره؟ گفتمش استادمان گفت راستگویی کنید ، از دروغ و تفره ها دوری کنید.
مادرم گفت : گفتند راست گویید؛درست
نگفتند هر چه راست هست باید گفت و شنفت!
ههه ههه آیم ساری. گفتی یه ذره طنز بیار توش. منم چرت و پرت گفتم دیگه!
ولی نتیجه :
1. خواهران محترم هیچ گاه برای کشتن مادر شوهر عجله نکنید.
2. برادران محترم. هیچ گاه از همسرتان نخواهید برای شما و مادرتان چایی یا همچین چیزایی بیاورد.
3. صداقت بچه ها خیلی با حاله. اگه از صداقت فرار می کنید هیچ گاه جلوی بچه ها حرفی نزنید. حتما چک کنید ببینید بچه ها نیستند ، سپس صحبتتان را آغاز کنید
4. دفتر تلفن را دم دست نگذارید
5. استادان محترم بیشتر دقت کنید!
*یک دست صدا ندارد*
وقتی دو تا دست به هم زده بشه صدا پیدا میکنه.
ولی خب میگه که متحد باشین و ...
*مردی که زن ندارد پیراهن تن ندارد*
زن گل ماتمه
خار و گل با همه
زن نامهربون دشمن جونه
دل سرای غمه
غم عالم کمه
خونه هیچ کسی بی زن نَمونه (مرحوم ویگن)
حالا پیراهن مهم تره یا جون؟
(البته در حد شوخی میگم و خواهشا خانمهای عزیز ناراحت نشوند.)
***من که دارم میرم،چرا هولم می دین***
خب میرم دیگه. اینم جریان منه. خودم دارم از روی صندلی پا میشم. مهدی هی میاد دستمو میگیره و هولم میده و ...
**********شب به پایان آمد و این رشته دراز است هنوز*********
تا صبح خروس خوان نیز اگر دنبال سر دیگر نخ بگردم هیچ خبری نمی شود از آن. صندلی ما هم تموم شد. ولی صندلی داغ همچنان ادامه دارد!
آقا میلاد عزیز خدا قوت،ان شاءالله بازهم شما رو فعالتر،پویاتر،متفکرتر و بهتر و بهتر از گذشته ببینیم و از وجودتون مثل همیشه بهره ببریم.
ممنونتم. همینطور خودت محمود جان. خواهش میکنم. ان شاءلله اگر خدا خواست در جبهه های دیگه در خدمت گزاری حاضریم.
موفق و شاد و سرحال باشی.
باااااااااااااای