با تشکر از خانوم آنشرلی که حرف بنده حقیر رو زمین ننداختن و گزارش بازدید رو تهیه کردن.و یه تشکر ویژه برای این که انقدر زود وانقدر کامل و مختصر گزارش رو تو سایت گذاشتن.حرف برای گفتن خیلی دارم.مخصوصاً حالا که نتونستم حرف هامو اونجا بگم.
اول از وضع آسایشگاه بگم و پیشنهاد خانوم فال نیک.به اندازه کافی بچه ها از وضعیت آسایشگاه گفتن،من فقط در مورد پیشنهاد خانوم فال نیک بگم که نامه رو بنویسید و امضاء کنید.کار بسیار قشنگیه منم با شما همفکرو هم راهم تو این زمینه.اما به این فکر كردید که مسئولین دلشون به حال جانبازها نسوخته به حال ما بسوزه؟بهتر نیست خدمون دست به کار بشیم؟به نظر من نامه رو تهیه و آماده کنیم،ارجاع بدیم به سازمان مربوطه یه مدت هم صبر کنیم اگه کاری انجام ندادن خودمون دست به کار بشیم.
حالا بعداً بیشتر درموردش صحبت میکنم.
*** حالا برم سراغ خودمون و جانبازامون
راستش یه حرف هایی رو می خواستم اونجا تو آسایشگاه به جانبازها بگم اما با شناختی که ازخودم داشتم میدونستم حالم بد میشه و نگفتم.اما اینجا راحت ترمیگم.
می خواستم بگم به جانبازها که ما نیومدیم به شما ترحم کنیم،اومدیم که شما بهما ترحم کنید و ضمانت ما رو پیش خدا کنید.اومدیم بگیم که ما مثل شماییم،مثل شما حاضریم به خاطر ارزشهامون، اسلام و تشیع،کشورمونو به خاطر ناموسمون از جونمون بگذریم.اومدیم بگیم مثل شما عاشق و دلسوخته اهلبیتیم.میخوایم به شما بگیم میدونیم سر رسول الله رو شکستن میدونم بعد پیامبر ولایت علی(ع) رو رد کردن،حرمتش رو شکستن.
میدونیم پهلوی دخترش رو شکستن،فدک رو ازش گرفتن.
آهای یاران خمینی(ره) ما هم مثل شما میدونیم در خانه زهرا(س) رو شکستن،دست مولا رو تو کوچه بستن.
ماجرای آتش گرفتن در و میخ در و بازوی نیلی رو شنیدیم.
ما مثل شما از غربت علی توکوفه با خبریم
<<گریه راز و نیاز وچاه>>
ما از فرق شکافته و فزت و و رب الکعبه با خبریم.
میدونیم چه بلایی سر کریم اهلبیت آوردن.
داستان جگر پاره پاره و طشت و وداع آخر و شنیدیم.
می خواین بگم تو کربلا چی گذشت؟
شنیدیم گلوی شش ماه پاره کردن.
شنیدیم جوانه 13 ساله اربن اربی کردن.
شنیدیم گوشواره از گوش 3 ساله کشیدن.
شما بهتر میدونید،مگه اینها بچه های امام حسین(ع) نبودن؟
...درسته امام خمینی(ره) عباس دوران داشت،اما عباس حسین یه چیزه دیگست.
آی جانبازها،آی رزمنده ها راست میگن دست هاشو بریدن؟
راست میگن به چشماش تیر زدن؟
اما ما شنیدیم بعد عباس کمر برادرش خم شد.
من از شما معذرت می خوام راست میگن روی دشمن به خیمه ها وا شد؟
بارها ماجرای خطبه های خواهرش رو شنیدیم،
اما غیرت اجازه نداده زیاد اینو به ما بگن مهجر سر بی بی کشیدن.
شما غیرتی ها بگین،مگه زینب دختر مولا نبود؟
***
دوستان ببخشین منو نمودونم اصلاً این حرف ها جاش اینجا بود یا نه،اما به خدا این حرف ها جاش اونجا تو آسایشگا،کناریادگارهای امام و شهداء بود که من نتونستم بگم.
بازم از خانم احمدی و برادر عزیزم آقای تقی زاده تشکر میکنم.و از دوستان بابت کمبودهای برنامه معذرت می خوام.ان شاءالله،اگر عمری باقی موند ودر کنار شما بودم در برنامه های بعدی جبران میکنم.
التماس دعا برای شهادت
یا علی(ع) مدد