منتقد باید به نسبت شرایط کشورش نقد کند
چرا جدایی نادر میسازیم
محسن خسروجردی - روزنامه نگار
دیشب در برنامه هفت رضا درستکار منتقد فیلم به مطلبی اشاره کرد که به نظر میرسد معضل اصلی سینمای ایران بعد از انقلاب اسلامی باشد. رضا درستکار با انتقاد از شیوه نقد فیلم جناب فراستی در برنامه هفت، اشاره کرد که هر منتقدی در هر کشوری باید مطابق شرایط آن کشور فیلم و سایر آثار هنری را نقد کند.
وقتی از شرایط و محدودیت درجامعه ایرانی میگوییم بیش از هرچیز محدودیتهای دینی و فرهنگی موجود در ایران به نظر میآیند. در برنامه هفت بیش از هر چیز فقدان قصه را معضل اصلی فیلم ها می دانند. در سیستم فرهنگی و دینی ایران اگر قرار باشد فیلمی براساس قصه پیش رود و شخصیتها یکی پس از دیگری به مخاطب معرفی شوند، سانسور اصلی ترین عاملی است که جلوی چنین فرآیندی را میگیرد. در چنین شرایطی کارگردانها فیلمهایی میسازند که در آنها داستانها تک خطی است و آدمها به صورت کلی و جز به جز به مخاطب قرار نیست معرفی شوند. آن ها به سبکی رو می آورند که دوربینش روی دست است و داستان هایش قرار نیست شخصیت اولی داشته باشند. در این سبک که کپی شده از سینمای ایناریتو و فیلمهایی مثل ۲۱ گرم یا بابل است، کارگردان ایرانی یک مهمانی یا یک سفر چند ساعته یا چند روزه را طراحی میکند و در این مهمانی یا سفر داستانی را نیز هموار میکند. بعد از هموار شدن داستان دیگر این بازیگران هستند که باید با روابط و حرکات خود کشش بیمعنای داستان تک خطی را معنا دهند. وقتی کشش یا کش دادن در یک فیلم رخ میدهد اگر فیلم را به یک خمیر تشبیه کنیم و این کشش باعث ایجاد حفره یا سوراخهایی بر روی آن خمیر میشود. بازیگران در این زمان مسئول پوشاندن این حفرهها هستند. در حال حاضر دو فیلم مطرح وجود دارند که کارگردان آنها با استفاده از این سبک توانستهاند از محدودیتها فراتر بروند و فیلمهای پر مخاطبی را بسازند. فیلم جدایی نادر از سیمین شاید معروفترین فیلمی باشد که در حال حاضر در سینمای جهان نیز با اقبال روبرو بوده است. داستان این فیلم کاملا خطی است و کارگردان اصغر فرهادی با قرار دادن بازیگران نمایشی و گریمهای نمایشی بر روی چهره آنها و با استفاده از بیانات سیاسی مطابق با زمان و شرایط، تماشاگر را به فیلم جلب کرده است.
فیلم دیگری که این روزها با فروش خوبی روبرو شده است و از جریانات سیاسی نیز بهرهای نبرده، فیلم خوب سعادت آباد است. شاید بتوان گفت سعادت آباد نمونهای از این دسته از فیلم هاست که کمتر از این شرایط آسیب خورده است. در این فیلم باز در یک مهمانی عدهای روبروی هم قرار میگیرند، نیازی نیست خیلی از گذشته حال و آینده بازیگران بدانیم یا به بیان دیگر نیازی نیست کاراکترهای آنچنان پرقدرتی داشته باشیم. اما با این حال کاراکترها تا حدودی برایمان احیا میشوند و مثلا ما میدانیم که یاسی و بهرام چه گذشتهای داشتهاند، محسن چه شخصیتی است و تا حدودی نیز از زوج دیگر فیلم آقایی و افشار قصه میشنویم که به اندازه قصه یاسی و بهرام قوی به نظر نمیرسد. هنگامه قاضیانی نیز تا حدودی برایمان زنده میشود. اما به طور مثال اگر قرار بود یاسی شخصیت اول فیلم سعادت آباد باشد و داستان حول محور این شخصیت شروع شود که اتفاقا فیلم با حضور او شروع میشود آیا میتوانستیم در این شرایط سینمای ایران شخصیت یاسی و رابطه گذشتهاش با بهرام را برای مخاطب زنده کنیم؟ با این حساب میتوان گفت نقد در هر کشوری به خصوص در ایران با تمام محدودیتهای سیاسی، دینی و فرهنگی که دارد باید مطابق با قوانین و محدودیتهای آن کشور صورت بگیرد و از این منظر میتوان ساخت آثار ضعیفی که در حال حاضر در کشور باب شده را بگذاریم به حساب شرایط و از روی دلسوزی بگوییم به نسبت شرایط آثار خوبی هستند.