• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
مقاومت اسلامی (بازدید: 5029)
سه شنبه 9/7/1392 - 7:26 -0 تشکر 656839
خاطرات برادران شهدا

بسم تعالی

در این تاپیک خاطرات برادران شهدا را قرار میدهم به امید خواندن دوستان و تفکر و تعمق بیشتر در راه و هدف شهدا.

سه شنبه 9/7/1392 - 7:26 - 0 تشکر 656840

برادر شهید حیدری از خواب برادر شهیدش می گوید :

معمولأ وقتی خوابش را می بینم ؛ با شهید رسول حیدری و ‏یا شهید علی پور از فرماندهان سپاه آبادان با هم هستند . سوار بر اسب ؛ یا با شهید ‏رسول حیدری بیرون از چغادک می بینمشان . می روم جلویشان و سوال می کنم که کجا می روید ؟ می گویند : « از کاروان جا مانده ایم ؛ باید برویم به آنها برسیم » .  به ا و می گویم :  تو و  رسول  هر دو شهید  شده اید  ، می گوید : « ما شهید نشده ایم ؛ ما زنده ایم . چه کسی گفته که ما شهید شده ایم؟ » . می گویم : من خودم جسد تو را دیدیم ؛ خودم پرچم مقدس جمهوری اسلامی ایران را بر روی تابوتت کشیدم . می گوید : « نه ؛ اشتباه می کنی » . ‏بعد یک دفعه از خواب بیدار می شوم .

‏« شهید عبدالله حیدری »

    شهرستان بوشهر ( چغادک ) 

سه شنبه 9/7/1392 - 7:27 - 0 تشکر 656841

برادر شهید حیدری از شیمیایی شدن جسد برادرش می گوید :

گردان های تکاوران که در منطقه ی عملیاتی مستقر بوده اند ؛ زیر بمباران شیمیایی قرار داشته اند . نیروها عقب نشینی می کنند . همسنگران شان جنازه ها را کم کم به عقب می آورند . هر شب آنها را مسافتی به عقب می کشیده اند .

‏زمانی که اجساد مقدس شهیدان را به گلزار شهدای بوشهر آوردند ؛ من خودم آنجا بودم . جنازه ی شهید عبدالله قابل تشخیص نبود . صورتش خاکستری شده بود . قسمتی از دستش کاملأ سیاه شده بود . چون خودم بالای سرش بودم ، هیچ وقت یادم نمی رود.

در گلزارشهدای بوشهر، بنده ی خدایی بدن شهید را تمیز می کرد . به او گفتم که کهنه را خیس کن و به صورتش بکش  تا  تمیز شود . گفت  که  تمیز نمی شود . گفتم  که  مگر نه خاک است .  با خود می پنداشتم که چون تیر به صورتش خورده و روی زمین غلتیده ، پس صورتش خاکی شده است . آن شخص گفت این شیمیایی است ، سوخته و خاکستر شده . نوک انگشت عبدالله که از جورابش بیرون زده بود ، سیاه شده بود .

« شهید عبدالله حیدری »

شهرستان بوشهر

سه شنبه 9/7/1392 - 7:27 - 0 تشکر 656842

برادر شهید حیدری از آخرین دیدار خود با شهید می گوید :

‏شهید قبل از فرا رسیدن موعد مقرر خدمت سربازی اش ، به پادگان آموزشی 051 کرمان رفت و بعد از دیدن آموزش های لازم ، وارد لشکر 92 ‏زرهی اهواز شد . شهید جزء گردان تکاوران بود و بیشتر در خط مقدم خدمت می کرد .

‏آخرین  باری  که  عبدالله  برگشت ، حدود  چهار ماه  قبل از شهادتش بود . وقتی که به خانه آمد ؛ گفت : « کجا می روی ؟ » ؛ گفتم که به منطقه می روم ؛ ‏گفت : « مگر تازه نیامده ای؟ » ؛ گفتم : چرا تازه آمده ام ، ولی دوباره می خواهم برگردم .

‏موقع خداحافظی گفت : « فکر می کنم این آخرین خداحافظی مان باشد » . گفتم : نه ؛ چهار ماه دیگر خدمت تمام می شود و به خانه می آیی.  ‏سه ماه بعد من به خانه آمدم و یک ماه بعد از آن خبر شهادت را به ما دادند.  ‏شهادتش در روزهای پایانی خدمتش بود . 15 ‏روز دیگر مانده بود که سربازی اش تمام شود که شهید شد.  ‏برادرم در تاریخ 4 / 4 / 67 ‏شهید شد .

« شهید عبدالله حیدری »

شهرستان بوشهر ( چغادک )

سه شنبه 9/7/1392 - 7:27 - 0 تشکر 656844

برادر شهید جمالی از خواب شهید می گوید :

‏یکی از بستگان ؛ شهید بزرگوار را در خواب دیده بود و به او گفته بود که وضعیت شما در آن دنیا چگونه است ؟ شهید در جواب گفته بود : « جای ما خیلی خوب است ؛ اما وضعیت علما از ما خیلی بهتر است و جای بهتری دارند » .

شهید درعالم رؤیا به او توصیه کرده بود که تا سفره ی پر موهبت شهادت گسترده است ، سعی کن از این فرصت استفاده کنی .

« شهید مبارک جمالی »

شهرستان بوشهر ( چغادک ) 

سه شنبه 9/7/1392 - 7:28 - 0 تشکر 656845

برادر شهید جمالی از اهمیت شهید به حق الناس می گوید :

‏وقتی که با هم سر کار می رفتیم ، او معتقد بود که باید مدت زمانی بیشتراز ساعت موظفی کار، فعالیت کنیم . زیرا مدتی از وقت کار را برای صرف صبحا‏نه سپری کرده ایم . پس باید با نیم ساعت کار اضافه ، مانع از ضایع شدن حق صاحب خانه شویم .

« شهید مبارک جمالی »

شهرستان بوشهر ( چغادک ) 

سه شنبه 9/7/1392 - 7:28 - 0 تشکر 656847

برادر شهید جمالی از خوش قولی شهید می گوید :

‏از جمله خصلت های نیکی که از شهید عزیز به یادگار مانده است و همه از آن تعریف می کنند ، خوش قولی و وفای به عهد اوست.

‏یادم می آید که منزل خواهرم به علت پاره ای نواقص احتیاج به کار بنایی داشت . لذا خواهرم از شهید خواست که او این کار را انجام دهد . اما او از این کار امتناع ورزید و گفت : « چون قبل از شما به شخص دیگری برای انجام کار بنایی قول داده ام ، باید اول کار آن بنده ی خدا را انجام بدهم ؛ بعد نوبت به شما می رسد . شما می توانید صبر کنید تا نوبتتان برسد و یا اینکه از بنای دیگری بخواهید که این کار را برای شما انجام دهد » .

« شهید مبارک جمالی »

شهرستان بوشهر ( چغادک ) 

سه شنبه 9/7/1392 - 7:28 - 0 تشکر 656849

برادر شهید جمالی از خواب برادر شهیدش می گوید :

من تا مدتی بعد از شهادت « مبارک ‏» حصیری را ‏که خریده بود و برای برگزاری نماز به زمین محل ساخت مسجد می برد ؛ با خودم به همان مکان می بردم تا مردم بر روی آن نماز بخوانند .

‏یک روز هنگام مغرب فراموش کردم حصیر را با خود به مسجد ببرم . همان شب شهید بزرگوار به خوابم آمد و به من گفت : « چرا حصیر را با خودت به مسجد نبرده بودی ؟ » ؛ من از خجالت سرم راپایین انداختم و هیچ جوابی برای گفتن نداشتم .

« شهید مبارک جمالی »

شهرستان بوشهر ( چغادک ) 

سه شنبه 9/7/1392 - 7:28 - 0 تشکر 656852

برادر شهید جمالی ازاهمیت او به مسجد می گوید :

یک  نفر خیِِّر زمینی  را برای  احداث  مسجد  کنونی محل وقف کرده بود . هنوز کمترین کاری در زمینه ی ساخت مسجد انجام نگرفته بود و تنها یک زمین خاکی بود .

‏شهید وقت نماز که می شد ، یک قطعه حصیر برمی داشت و روی زمین موقوفی مسجد می انداخت و شروع به خواندن نماز می نمود .

این کار او باعث می شد تا دیگران نیز جمع شوند و با او بر روی همان حصیر نماز بخوانند . او معتقد بود که هرچند هنوز ساختمان مسجد ساخته نشده ؛ ولی همین زمین نیز مسجد محسوب می شود .

« شهید مبارک جمالی »

شهرستان بوشهر ( چغادک ) 

سه شنبه 9/7/1392 - 7:29 - 0 تشکر 656854

برادر شهید شکریان از دیدگاه شهید نسبت به ریاست جمهوری بنی صدر می گوید :

فراموش نمی کنم که وقتی بنی صدر خائن و ملعون ، خود را به عنوان فرد مؤمن و متعهد برایریاست جمهوری کاندید کرد و انتخاب شد ، یک روز در تلویزیون گفت : حاضرم با رهبران مجاهدین خلق بر سر میز مذاکره بنشینم و آنها را با گفتگو محکوم کنم . ما نیز نشسته بودیم و به حرف های آن لعین گوش می کردیم . خدا گواه است که خداخواست به ما گفت : « این بنی صدر خائن ، خودش طرفدارمنافقین و ضد خلق است » .  

چون هنوز چهره ی بنی صدر برایمان شناخته نشده بود ، من و مادرم به شهید گفتیم : خداخواست این حرف را نزن ؛ بنی صدر رئیس جمهور مملکت و انتخاب شده مردم  است ؛ امام او را تایید کرده ؛ چرا اینگونه درباره ی او می گویی ؟ اما او به حرفی که می زد اعتقاد کامل داشت.

« شهید خداخواست شکریان »

شهرستان بوشهر

سه شنبه 9/7/1392 - 7:29 - 0 تشکر 656855

برادر شهید بازیاری از نحوه شهادت برادرش می گوید :

در اولین عملیات از ناحیه ی پا زخمی شد . وقتی آمبولانس آوردند ؛ اجازه نداد او را ببرند و ده یا یازده نفر از مجروحان را از پشت سیم خاردار به پشت جبهه منتقل نمود . وقتی صدایش زدند و گفتند که زخمی هستی و آمبولانس می خواهد برود ، برای بردن فرمانده که زخمی بود ، رفت . هنگام برگشتن تیر دشمن به فرق سر مبارکش اصابت کرد و به شهادت رسید .

« شهید ماشاالله بازیاری »

شهرستان دیلم

تولد صبح

برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.