هنوز آوازه نامش آشنای برخی ورزشکاران قدیمی است... او واقعیت داشت و افسانه نبود...تادهه های قبل اسمش رایاد میکردند و داستانهایش موضوع ساخت انیمیشن و فیلمها بود.
راستی پوریای ولی رامیشناسید؟ همان مردی که صبح زود در مسجد برای نماز خواندن رفته بود و مادر رقیب هندی خورادید که دست به دعا برداشته بود و گریه میکرد. ازحال مادر جویا شد و مادر اینگونه جواب داد:
من میدانم که پسرم با پهلوان این شهر امروز مبارزه دارد. و میدانم که شکست میخورد. از خدا میخواهم پسرم را پیروز کند.
پوریای ولی با شنیدن این حرف به مادر گفت: مادرجان نگران نباش ...پسرت حتما برنده میشود. خدا بزرگ است!!!
لحظه مبارزه فرارسید . پس از مدتی پوریای ولی پهلوان هندی را درمیان جمعیت بسیاری که حاضر بودند به بالای سر برد.
نگاهش به مادری افتاد که اشک و نگرانی اش را درهنگام اذان صبح دیده بود. پهلوان را به آرامی به زمین گذاشت و گوشهایش دیگر صدای همهمه و تشویق را نمی شنید. پهلوان هندی در تعجب از کار پوریای ولی ازفرصت استفاده کرد و با او گلاویز شد. و با یک حرکت پشت پهلوان نامی ایران زمین را به خاک زد... آری او برنده شد... او برنده شد
سرگذشت پوریای ولی الگوی مردانگی خیلی ها بود. اما درطول این مدت حتی یک فیلم و سریال یا حتی یک کتاب جامع برایش ننوشتیم. اگر من این مطلب رادراین سایت نوشتم چون اسم او را یدک میکشم وحس میکنم او مردانگی اش را به ما ثابت کرد.و اگر نامردی هم بوده ما در حق او کردیم... چطور؟ الان میگویم...
سالهای اخیر پیش یادتان رفته؟ همان روزهایی که برای تهیه نسخه قاچاقی فیلمهای جومونگ که افسانه غیر واقعی است سرودست می شکستید؟ و چه پولهایی به جیب دلالان ریختید...؟ و یا گلادیاتورهای مختلف رومی که اشتهای خوردن تخمه آفتابگردان ما ایرانی هاست...
به خود بیاییم...ایرانی ای هموطن...ایرانی باش...