• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
پاسخ به شبهات (بازدید: 3731)
جمعه 9/11/1388 - 22:53 -0 تشکر 179043
آیا شیعیان، دیگر فرقه‌های اسلامی را كافر می‌دانند؟

 مقدمه

عثمان الخمیس، تئوریسین معاصر وهابى و از لیدرهاى اصلى آن‌ها، در سال گذشته در نماز جمعه كویت سخنرانى كرد و در آن اتهامات بسیارى را علیه شیعه مطرح نمود. ما در همان زمان پاسخ شبهات او را دادیم و استاد قزوینى نیز در مدرسه فیضیه چندین جلسه از سخنرانى‌هاى خود را به این شبهات اختصاص دادند.

از آن جایى كه شبهات مطرح شده در سخنرانى عثمان الخمیس، اهمیت بسیارى دارد و از مهمترین شبهات وهابیت علیه شیعه به حساب مى‌آید، تصمیم گرفتیم كه تك تك این شبهات را به صورت پرسش و پاسخ نیز در سایت قرار داده تا خوانندگان همیشگى سایت بهره‌بردارى بهتر و بیشترى ببرند.

 

ادامه در پاسخ ها

من مفتخرم که در به رویم وا شد     ماتم کده ی غمت مرا مأوا شد

من مفتخرم نامه عمر سیهم        با اشک غمِ تو شسته و امضا شد

اینجا و میان قبرو محشر گویم     من مفتخرم که مادرم زهرا(س)شد

  http://www.ahlebasyrat.blogfa.com

جمعه 9/11/1388 - 22:54 - 0 تشکر 179044

طرح شبهه

یكى از اتهامات عثمان الخمیس در این سخنرانى،‌ این بود كه شیعیان فقط خود را مسلمان و دیگر فرقه‌هاى اسلامى را كافر مى‌دانند. وى مى‌گوید:

المسألة الثالثة: القول بكفر من عدا الشیعة:

كل من عدا الشیعة فهو كافر بل لم یتوقف الأمر على ذلك بل كل من عدا الشیعة كافر وولد زنا... .

3. ویروی الكلینی فی الكافی عن الرضا أنه قال: لیس على ملة الإسلام غیرنا وغیر شیعتنا، وهذا فی الجزء الأول من الكافی 233.

تمام مردم غیر از شیعیان كافرند، بلكه از این هم فراتر رفته و گفتند: غیر از شیعه همه كافر و ولد الزنا هستند...كلینى در كتاب كافى از امام رضا نقل مى‌كند كه فرمود: به جز ما و شیعیان ما هیچ كس دیگرى پایبند شریعت اسلام نیست.
اصل روایت

عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَبْدِ الْعَزِیزِ بْنِ الْمُهْتَدِی عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جُنْدَبٍ أَنَّهُ كَتَبَ إِلَیْهِ الرِّضَا (علیه السلام) أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ مُحَمَّداً (صلی الله علیه وآله) كَانَ أَمِینَ اللَّهِ فِی خَلْقِهِ فَلَمَّا قُبِضَ (صلی الله علیه وآله) كُنَّا أَهْلَ الْبَیْتِ وَرَثَتَهُ فَنَحْنُ أُمَنَاءُ اللَّهِ فِی أَرْضِهِ عِنْدَنَا عِلْمُ الْبَلَایَا وَالْمَنَایَا وَأَنْسَابُ الْعَرَبِ وَمَوْلِدُ الْإِسْلَامِ وَإِنَّا لَنَعْرِفُ الرَّجُلَ إِذَا رَأَیْنَاهُ بِحَقِیقَةِ الْإِیمَانِ وَحَقِیقَةِ النِّفَاقِ وَإِنَّ شِیعَتَنَا لَمَكْتُوبُونَ بِأَسْمَائِهِمْ وَأَسْمَاءِ آبَائِهِمْ أَخَذَ اللَّهُ عَلَیْنَا وَعَلَیْهِمُ الْمِیثَاقَ یَرِدُونَ مَوْرِدَنَا وَیَدْخُلُونَ مَدْخَلَنَا لَیْسَ عَلَى مِلَّةِ الْإِسْلَامِ غَیْرُنَا وَغَیْرُهُم‏ ْ نَحْنُ النُّجَبَاءُ النُّجَاةُ وَنَحْنُ أَفْرَاطُ الْأَنْبِیَاءِ وَنَحْنُ أَبْنَاءُ الْأَوْصِیَاءِ وَنَحْنُ الْمَخْصُوصُونَ فِی كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ وَنَحْنُ أَوْلَى النَّاسِ بِكِتَابِ اللَّهِ وَنَحْنُ أَوْلَى النَّاسِ بِرَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله) وَنَحْنُ الَّذِینَ شَرَعَ اللَّهُ لَنَا دِینَهُ... .

از عبد اللَّه جندب روایت شده كه حضرت رضا علیه السلام در نامه‌اى به او نوشت: اما بعد همانا محمد صلّى اللَّه علیه و آله امین خدا بود در میان خلقش و چون آن حضرت صلّى اللَّه علیه و آله در گذشت، ما خانواده وارث او شدیم؛ پس ما هستیم امین خدا در زمین، دانش فتنه‌ها و مصائب و مردن‌ها و نژاد عرب و تولد اسلام نزد ما است. و چون هر كسى را به بینیم مى‌شناسیم كه او حقیقتا مؤمن است یا منافق. نام شیعیان ما و نام پدرانشان، نزد ما ثبت است، خدا از ما و آن‌ها پیمان گرفته است كه به هر راهى كه رفتیم آن‌ها هم وارد شوند و در هر جا در آئیم، در آیند، جز ما و ایشان كسى در كیش اسلام نیست‏.

مائیم نجیب و رستگار، و مائیم بازماندگان پیغمبران، و مائیم فرزندان اوصیاء، و ما در كتاب خداى عز و جل مورد عنایت قرار گرفته ایم، و ما به قرآن سزاوارتریم تا مردم دیگر، و ما به پیغمبر نزدیك‏تریم تا مردم دیگر، و خدا دینش را براى ما مقرر داشته... .

الكلینى الرازی، أبى جعفر محمد بن یعقوب بن إسحاق (متوفای328 هـ)، الأصول من الكافی، ج 1، ص 223 – 224، ناشر: اسلامیه‏، تهران‏، الطبعة الثانیة،1362 هـ.ش.

من مفتخرم که در به رویم وا شد     ماتم کده ی غمت مرا مأوا شد

من مفتخرم نامه عمر سیهم        با اشک غمِ تو شسته و امضا شد

اینجا و میان قبرو محشر گویم     من مفتخرم که مادرم زهرا(س)شد

  http://www.ahlebasyrat.blogfa.com

جمعه 9/11/1388 - 22:56 - 0 تشکر 179045

نقد و بررسی

این روایت از نظر سندى مشكلى ندارد و مطالبى كه در آن مطرح شده با اعتقادات شیعه همخوانى دارد؛ اما از این روایت به صورت قطعى نمى‌توان استفاده كرد كه شیعیان دیگر فرقه‌هاى اسلامى را كافر مى‌دانند.
معیارها در اسلام و مسلمانی

اولاً: مراد از «اسلام» در این روایت، همان اسلام كاملى است كه همراه با ولایت امیر مؤمنان علیه السلام باشد؛ چنانچه خداوند بعد از اعلام ولایت امیر مؤمنان علیه السلام در روز غدیر، اسلام همراه با ولایت را اسلام كامل و دین مورد رضایت خود اعلام فرموده است:

الْیَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِینَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْكُمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَكُمْ الاِْسْلاَمَ. المائدة/3.

امروز، دین شما را كامل كردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان آیین (جاودان) شما پذیرفتم‏

خطیب بغدادى با سند صحیح از ابو هریره نقل مى‌كند كه این آیه در روز عید غدیر و پس از معرفى على علیه السلام براى خلافت نازل شده است:

لما أخذ النبی (صلى الله علیه وسلم) بید علی بن أبی طالب، فقال: ألست ولی المؤمنین، قالوا: بلى یا رسول الله، قال: من كنت مولاه فعلی مولاه، فقال عمر بن الخطاب: بخ بخ لك یا بن أبی طالب، أصبحت مولای ومولى كل مسلم، فأنزل الله: «الْیَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِینَكُمْ».

رسول خدا دست على را گرفت و فرمود: آیا من سر پرست مؤمنان نیستم؟ گفتند: آرى، چنین است اى رسول خدا، فرمود: هر كس من مولا و سرپرست اویم على مولاى اوست، عمر فریاد زد: تبریك، تبریك، اى پسر ابوطالب، تو اكنون مولاى من و هر مسلمان هستى، پس خداوند این آیه را نازل فرمود: امروز دین را بر شما كامل نمودم.

الخطیب البغدادی، أحمد بن علی أبو بكر (متوفای 463هـ)، تاریخ بغداد، ج 8، ص 289، ناشر: دار الكتب العلمیة – بیروت.

از آن جائى كه بحث شأن نزول آیه اكمال و ابلاغ را در مقاله دلالت حدیث غدیر به صورت كامل بررسى و صحت سند احادیث آن را مطرح و بیان كرده‌ایم، از این رو، از طرح دوباره آن خوددارى مى‌كنیم.

از دیدگاه شیعه، هر فردى كه به وحدانیت خداوند و رسالت نبى مكرم اسلام صلى الله علیه وآله شهادت دهد، مسلمان است و احكام اسلامى بر او جارى مى‌شود. علماى شیعه نیز در كتاب‌هاى فقهى به این مطلب تصریح كرده و فتوا به پاك بودن چنین فردى داده‌اند، كه به دو نمونه اشاره مى‌كنیم.

شیخ انصارى رضوان الله تعالى علیه در این باره مى‌نویسد:

المشهور طهارة المخالف لأهل الحق عدا الفرق الآتیة منهم للأصل وأدلة طهارة المسلمین من النص والاجماع بعد ملاحظة ما دل على اسلامهم فی الظاهر بناء على تحدید الاسلام المقابل للایمان الذی هو مناط الطهارة دون المرادف له بما علیه الناس من الشهادتین والتزام الصلاة والصیام والحج والزكاة وغیر ذلك كما لا یخفى على المتتبع باب الفرق بین الایمان والاسلام من أصول الكافی هذا مضافا إلى السیرة القطعیة المستمرة من زمن حدوث هذا المذهب إلى یومنا هذا من الأئمة صلوات الله علیهم وأصحابهم ومن جمیع المؤمنین من المباشرة لهم ومساورتهم والاكل من ذبایحهم وأطعمتهم ومزاوجتهم... .

مشهور از فقهاء گفته‌اند مسلمانان مخالف مكتب اهل بیت غیر از یك فرقه آنان پاك هستند، و دلیل آن جریان اصل طهارت و دلائلى مانند: نص و اجماع است كه پس از اثبات ظاهرى مسلمان بودن حكم طهارت جارى مى‌شود، البته بنا بر این كه اسلام را مفهومى در برابر ایمان بدانیم نه مرادف با آن، یعنى اسلام عبارت باشد از اظهار شهادتین و التزام به اقامه نماز و روزه و حج و زكات و غیر اینها كه هر محققى با مراجعه به باب فرق بین ایمان و كفر از كتاب اصول كافى با حقیقت این دو مفهوم آشنا مى‌شود، علاوه بر این مطالب، از آغاز پیدایش مذهب اهل بیت علیهم السلام سیره و روش امامان و پیروان آنان بر هم نشینى و رفت و آمد و استفاده از خوراكى‌ها و غذاهاى آنان و پیوند زناشوئى با دیگر مسلمانان بوده است.

الأنصاری، الشیخ مرتضى (متوفای1282هـ)، كتاب الطهارة (ط.ق)، ج 2 ص 351، ناشر: مؤسسة آل البیت علیهم السلام للطباعة والنشر.

شهید صدر اعلى الله مقامه نیز در این باره مى‌نویسد‌:

وكل انسان أعلن الشهادتین (الشهادة لله بالتوحید وللنبی محمد (ص) بالرسالة) فهو مسلم عملیا وطاهر حتى ولو علم بأنه غیر منطو فی قلبه على الایمان بمدلول الشهادتین ما دام هو نفسه قد أعلن الشهادتین ولم یعلن بعد ذلك تكذیبه لهما، أو اعتقادات دینیة أخرى تتعارض معها بصورة صریحة لا تقبل التأویل، وكل من ولد عن أبوین مسلمین فهو مسلم عملیا وطاهر ما لم یعلن تكذیبه للشهادتین.

هر انسانى كه شهادتین یعنى اعتراف به توحید و رسالت پیامبر اكرم را ابراز نماید مسلمان است و پاك، اگر چه بدانیم كه در قلب و درون او از آثار ایمان خبرى نیست؛ ولى این اعتقادش را اظهار مى‌كند و بر خلاف آن چیزى نمى گوید. و نیز هر كس كه از پدر و مادر مسلمانى زاده شود او نیز مسلمان و پاك است تا زمانى كه خلاف آن را اظهار نماید.

الصدر، السید محمد باقر (شهادت 1400هـ)، الفتاوى الواضحة، ص 221، ناشر: مطبعة الآداب ـ النجف الأشرف.

ثانیاً: در منابع اهل سنت نیز روایاتى وجود دارد كه مردم با ترك ولایت امیر مؤمنان علیه السلام كافر شده‌اند.

ابن مردویه اصفهانى مى‌نویسد:

عن أبی هارون العبدی، قال: كنت أرى رأی الخوارج لا رأی لی غیره، حتى جلست إلى أبی سعید الخدری فسمعته یقول: أمر الناس بخمس فعملوا بأربع وتركوا واحدة، فقال له رجل: یا أبا سعید، ما هذه الأربع التی عملوا بها؟ قال: الصلاة، والزكاة، والحج، والصوم - صوم شهر رمضان - قال: فما الواحدة التی تركوها؟ قال: ولایة علی بن أبی طالب. قال: وإنها مفترضة معهن؟ قال: نعم. قال: فقد كفر الناس ! ! قال: فما ذنبی!

ابوهارون عبدى مى‌گوید: من عقیده‌اى غیر از اعتقادات خوارج نداشتم، تا آن‌كه در مجلس ابو سعید خدرى نشسته بودم و از او شنیدم كه مى‌گفت: مردم به پنج امر سفارش شدند كه به چهار برنامه عمل كردند؛ ولى یكى را كنار زدند، شخصى پرسید: آنچه بدان عمل كردند چه بود؟ گفت: نماز، زكات، حج، روزه، پرسید: پس آنچه بدان عمل نكردند چه بود؟ گفت: ولایت و رهبرى على بن ابى طالب، پرسید: مگر این هم مانند آن چهار واجب دیگر بر مردم واجب بود؟ گفت: آرى، آن مرد گفت: پس در این صورت كافر شدند، ابو سعید گفت: گناه من چیست؟

الأصفهانی، أبی بكر أحمد بن موسى ابن مردویه (متوفای410هـ)، مناقب علی بن أبی طالب (ع) وما نزل من القرآن فی علی (ع)، ص 72.

من مفتخرم که در به رویم وا شد     ماتم کده ی غمت مرا مأوا شد

من مفتخرم نامه عمر سیهم        با اشک غمِ تو شسته و امضا شد

اینجا و میان قبرو محشر گویم     من مفتخرم که مادرم زهرا(س)شد

  http://www.ahlebasyrat.blogfa.com

جمعه 9/11/1388 - 23:2 - 0 تشکر 179046

كدام فرقه اهل نجات است؟

ثالثاً: این مسأله از ضروریات هر مذهبى است كه فقط خودشان را مسلمان واقعى، هدایت شده، داراى مذهب حق و فرقه ناجیه، و بقیه را گمراه و اهل آتش مى‌دانند كه البته اساس تشكیل و تأسیس فرقه‌هاى مختلف اسلامى هم بر همین مبنا است؛ چرا كه اعتراف به حقانیت مذهب مخالف، در حقیقت انكار حقانیت مذهب خود به حساب مى‌آید.

و از سویى این مبنا و فكر در حقیقت منبعث از روایت «افتراق امت» است كه در میان شیعه و سنى متواتر و قطعى است. بر اساس این روایت، از بین هتفاد و سه فرقه اسلامى، فقط یك فرقه ناجیه، و بقیه اهل آتش هستند.

در طول تاریخ، هر فرقه‌اى از فرقه‌هاى اسلامى ادعا كرده‌اند كه آن فرقه ناجیه، مذهب مورد قبول آن‌ها است و آن‌ها هستند كه بر سنت رسول خدا و اصحاب او باقى، و غیر از خودشان همگى فرقه ضاله و اهل آتش هستند. این عقیده مشترك تمامى فرقه‌هاى اسلامى است و تنها مربوط به شیعه نیست.

روایات بسیارى در این زمینه در صحاح اهل سنت وجود دارد كه به دو روایت اشاره مى‌كنیم

ابن ماجه قزوینى مى‌نویسد:

حدثنا هِشَامُ بن عَمَّارٍ ثنا الْوَلِیدُ بن مُسْلِمٍ ثنا أبو عَمْرٍو ثنا قَتَادَةُ عن أَنَسِ بن مَالِكٍ قال قال رسول اللَّهِ صلى الله علیه وسلم إِنَّ بَنِی إِسْرَائِیلَ افْتَرَقَتْ على إِحْدَى وَسَبْعِینَ فِرْقَةً وَإِنَّ أُمَّتِی سَتَفْتَرِقُ على ثِنْتَیْنِ وَسَبْعِینَ فِرْقَةً كُلُّهَا فی النَّارِ إلا وَاحِدَةً وهى الْجَمَاعَةُ.

انس بن مالك مى‌گوید: رسول خدا فرمود: بنى اسرائیل هفتادو یك فرقه شدند، و بزودى امت من به هفتادو دو فرقه منشعب خواهند شد، همه فرقه‌ها اهل آتش خواهند بود غیر از یك فرقه و آن فرقه ناجیه، جماعت هستند.

القزوینی، محمد بن یزید ابوعبدالله (متوفای275هـ)، سنن ابن ماجه، ج 2، ص 1322، ح3993، تحقیق محمد فؤاد عبد الباقی، ناشر: دار الفكر - بیروت.

محمد ناصر البانى بعد از این روایت مى‌گوید:

حدیث صحیح ورجاله ثقات على ضعف فی هشام بن عمار لكنه قد توبع كما یأتی والحدیث أخرجه ابن ماجه بإسناد المصنف هذا وصححه البوصیری

والحدیث صحیح قطعا لأن له ست طرق أخرى عن أنس وشواهد عن جمع من الصحابة وقد استقصى المصنف رحمه الله الكثیر منها كما یأتی ومضى قبله من حدیث عوف ابن مالك وقد خرجته فی الصحیحة من حدیث أبی هریرة من حدیث معاویة وسیذكرهما المصنف

وقد ضل بعض الهلكی من متعصبة الحنفیة فی میله إلى تضعیف هذا الحدیث مع كثرة طرقه لمخالفته هوى فی نفسه وقد رددت علیه فی المصدر المذكور آنفا فلیراجعه من شاء.

این حدیث صحیح و راویان آن ثقه مى‌باشند؛ مگر هشام بن عمار، سپس مى‌گوید: قطعا این حدیث صحیح است؛ زیرا با شش طریق روایت شده است، اگر چه بعضى از متعصبان حنفى خواسته‌اند آن را تضعیف كنند كه این هم نشات گرفته از هواهاى نفسانى است.

ألبانی، محمد ناصر (متوفای1420هـ)، ظلال الجنة، ج 1، ص 27، ناشر: المكتب الإسلامی – بیروت، الطبعة: الثالثة – 1413هـ ـ 1993م.

ترمذى مى‌نویسد:

حدثنا مَحْمُودُ بن غَیْلَانَ حدثنا أبو دَاوُدَ الْحَفَرِیُّ عن سُفْیَانَ الثَّوْرِیِّ عن عبد الرحمن بن زِیَادٍ الْأَفْرِیقِیِّ عن عبد اللَّهِ بن یَزِیدَ عن عبد اللَّهِ بن عَمْرٍو قال قال رسول اللَّهِ صلى الله علیه وسلم لَیَأْتِیَنَّ على أُمَّتِی ما أتى على بَنِی إِسْرَائِیلَ حَذْوَ النَّعْلِ بِالنَّعْلِ حتى إن كان منهم من أتى أُمَّهُ عَلَانِیَةً لَكَانَ فی أُمَّتِی من یَصْنَعُ ذلك وَإِنَّ بَنِی إِسْرَائِیلَ تَفَرَّقَتْ على ثِنْتَیْنِ وَسَبْعِینَ مِلَّةً وَتَفْتَرِقُ أُمَّتِی على ثَلَاثٍ وَسَبْعِینَ مِلَّةً كلهم فی النَّارِ إلا مِلَّةً وَاحِدَةً قالوا وَمَنْ هِیَ یا رَسُولَ اللَّهِ قال ما أنا علیه وَأَصْحَابِی.

عبد الله بن عمر از رسول خدا نقل كرده است كه فرمود: سرگذشت بنى اسرائیل در باره امت من تكرار خواهد شد، بنى اسرائیل هفتادو دو فرقه شدند و امت من هفتادو سه فرقه خواهند شد، تمام فرقه‌ها اهل آتش خواهند بود مگر یك فرقه، سؤال شد: آن كدام فرقه است؟ فرمود: آنان كه بر روش من و یاران من باقى باشند.

الترمذى السلمی، محمد بن عیسى ابوعیسى (متوفاى 279هـ)، سنن الترمذی، ج 5، ص 26، ح2641، تحقیق: أحمد محمد شاكر وآخرون، ناشر: دار إحیاء التراث العربى - بیروت.

با توجه به فرقه‌هاى متعددى كه در میان اهل سنت وجود دارد، حال سؤال این جا است كه این فرقه ناجیه، كدام فرقه است؟ اشاعره، معتزله، ماتردیه و... .

روشن است كه جمله «ما أنا علیه وأصحابی» از اضافات اهل سنت است؛ چرا كه ممكن نیست رسول خدا صلى الله علیه وآله امتش را امر به محال نماید؛ زیرا صحابه خود دچار اختلافات شدیدى شدند و حتى یكدیگر را مستحق قتل ‌دانسته و بایكدیگر جنگیده‌اند.

حال امت اسلامى به عمل كدامیك از اصحاب رسول خدا اقتدا كنند؟

به عثمان یا قاتلان او كه از برترین اصحاب رسول خدا صلى الله علیه وآله بودند؟

در صف یاران معاویه و شام (فئة باغیة) باشند یا در صف یاران امیر مؤمنان علیه السلام؟

به اصحاب جمل اقتدا كنند یا به امیر مؤمنان علیه السلام؟ به عمل أبو الغادیه كه به قول ابن تیمیه از سابقون الأولون است، تمسك كنند یا به عمل عمار یاسر؟

من مفتخرم که در به رویم وا شد     ماتم کده ی غمت مرا مأوا شد

من مفتخرم نامه عمر سیهم        با اشک غمِ تو شسته و امضا شد

اینجا و میان قبرو محشر گویم     من مفتخرم که مادرم زهرا(س)شد

  http://www.ahlebasyrat.blogfa.com

جمعه 9/11/1388 - 23:13 - 0 تشکر 179051

فرقه ناجیه از دیدگاه علماى اهل سنت

علماى اهل سنت نیز در تعریف فرقه ناجیه، دچار اختلافات شدیدى شده‌اند، برخى اشاعره و اهل حدیث را فرقه ناجیه دانسته‌اند و برخى ماتردیه را. برخى اهل قیاس (حنفى‌ها) را فرقه ضاله دانسته‌اند و برخى اشاعره و... را. در ذیل به چند نمونه اشاره مى‌شود.
فقط اشاعره، فرقه ناجیه هستند

قاضى عضد الدین ایجى، از بزرگان اهل سنت مى‌گوید:

وأمّا الفرقة المستثناة الذین قال فیهم: هم الذین على ما أنا علیه وأصحابی، فهم الأشاعرة والسلف من المحدّثین وأهل السنّة والجماعة، ومذهبهم خال من بدع هؤلاء.

فرقه نجات یافته كه در سخن رسول خدا آمده است و فرمود: آنچه كه من و یارانم بر آنیم، اینان اشاعره و محدثان سلف و اهل سنت و جماعت هستند كه مذهبشان از بدعت‌ها به دور است.

الإیجی، عضد الدین (متوفای756هـ)، كتاب المواقف، ج 3 ص 718، تحقیق: عبد الرحمن عمیرة، ناشر: دار الجیل، لبنان، بیروت، الطبعة: الأولى، 1417هـ، 1997م.
ماتردیه، فرقه ناجیه هستند

أبو سعید خادمى در دفاع از ماتردیه مى‌گوید:

قَالَ الْعَلَّامَةُ الْعَضُدُ: الْفِرْقَةُ النَّاجِیَةُ وَهُمْ الْأَشَاعِرَةُ لَعَلَّ مُرَادَهُ إمَّا تَغْلِیبَ أَوْ عُمُومَ مَجَازٍ أَوْ ادِّعَاءَ اتِّحَادِهِمْ مَعَ الْمَاتُرِیدِیَّةِ الَّذِینَ تَابَعُوا فِی الْأُصُولِ كَالْحَنَفِیَّةِ إلَى عَلَمِ الْهُدَى الشَّیْخِ أَبِی مَنْصُورٍ الْمَاتُرِیدِیِّ وَجْهُ كَوْنِهِمْ فِرْقَةً نَاجِیَةً الْتِزَامُهُمْ كَمَالَ مُتَابَعَةِ النَّبِیِّ صَلَّى اللَّهُ تَعَالَى عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وَأَصْحَابِهِ فِی مُعْتَقَدَاتِهِمْ بِلَا تَجَاوُزٍ عَنْ ظَاهِرِ نَصٍّ بِلَا ضَرُورَةٍ وَلَا اسْتِرْسَالٍ إلَى عَقْلٍ خِلَافًا لِمُخَالِفِیهِمْ كَمَا ذَكَرَهُ الْعَلَّامَةُ الدَّوَانِیُّ.

عَضُد الدین ایجى مى‌گوید: فرقه ناجیه اشاعره است، شاید مقصود او از این سخن یا به نحو غلبه؛ یعنى اكثر اشاعره و یا از باب عموم مجاز باشد و یا از این جهت كه اعتقاداتشان با ماتُریدیه یكسان است كه در اصول مانند ابو حنیفه از ابو منصور ماتُریدى پیروى مى‌كنند، و علت اینكه اینان را فرقه ناجیه دانسته است به جهت تبعیت كامل از رسول خدا و اصحاب در اعتقادات و بدون تجاوز از ظاهر نصوص؛ مگر به قدر ضرورت و یا ارجاع به عقل بر خلاف مخالفینشان است.

الخادمی، أبو سعید محمد بن محمد (متوفاى1156هـ)، بریقة محمودیة، ج 1، ص 388.
فقط پیروان احمد بن حنبل، فرقه ناجیه هستند

سفارینى، یكى دیگر از علماى اهل سنت در باره فرقه ناجیه مى‌نویسد:

أهل السنة والجماعة ثلاث فرق: الأثریة وإمامهم أحمد بن حنبل، والأشعریة وإمامهم أبو الحسن الأشعری، والماتریدیة وإمامهم أبو منصور الماتریدی.

اهل سنت و جماعت سه فرقه هستند: اثریه كه امامشان احمد حنبل است و اشعریه كه امامشان ابوالحسن اشعرى است و ماتُریدیه كه امامشان ابومنصور ماتُریدى است.

و در ادامه مى‌گوید:

قال بعض العلماء: هم یعنی الفرقة الناجیة أهل الحدیث: یعنی الأثریة، والأشعریة والماتریدیة.

بعضى از دانشمندان گفته اند: فرقه ناجیه اهل حدیث هستند؛ یعنى اثریه و اشاعره و ماتُریدیه.

و در پایان مى‌گوید:

أنّ قول النبی صلى اللّه علیه وآله وسلم: «إلا فرقة واحدة » ینافی التعدّد، فالفرقة الناجیة هم الأثریّة فقط، أتباع أحمد بن حنبل، دون الأشعریّة والماتریدیة.

اما فرمایش رسول خدا كه فرمود: یك فرقه اهل نجات است، با تعدد فرقه‌ها منافات دارد؛ بنابراین فرقه ناجیه یكى بیش نیست و آن اثریه پیروان احمد حنبل مى‌باشند، نه اشاعره و ماتُریدیه.

السفارینی الحنبلی، شمس الدین محمد بن أحمد بن سالم (متوفای 1188هـ)، لوامع الأنوار البهیّة، ج1،‌ ص73 ـ 76.
فقط اهل حدیث، فرقه ناجیه هستند

از میان دیگر فرقه‌هاى اسلامى، اهل حدیث تلاش بیشترى كرده‌اند تا خود را فرقه ناجیه جلوه داده و دیگران را فرقه هالكه معرفى كنند.

أبو مظفر سمعانى مى‌نویسد:

أن الله تعالى أبى أن یكون الحق والعقیدة الصحیحة إلا مع أهل الحدیث والآثار لأنهم أخذوا دینهم وعقائدهم خلفا عن سلف وقرنا عن قرن إلى أن انتهوا إلى التابعین وأخذه التابعون عن أصحاب رسول الله صلى الله علیه وسلم وأخذه أصحاب رسول الله صلى الله علیه وسلم عن رسول الله صلى الله علیه وسلم ولا طریق إلى معرفة ما دعا إلیه رسول الله صلى الله علیه وسلم الناس من الدین المستقیم والصراط القویم إلا هذا الطریق الذی سلكه أصحاب الحدیث

وأما سائر الفرق فطلبوا الدین لا بطریقه لأنهم رجعوا إلى معقولهم وخواطرهم وآرائهم فطلبوا الدین من قبله فإذا سمعوا شیئا من الكتاب والسنة عرضوه على معیار عقولهم فإن استقام قبلوه وإن لم یستقم فی میزان عقولهم ردوه فإن اضطروا إلى قبوله حرفوه بالتأویلات البعیدة والمعانی المستنكرة فحادوا عن الحق وزاغوا عنه ونبذوا الدین وراء ظهورهم وجعلوا السنة تحت أقدامهم تعالى الله عما یصفون...

أو ما سمعت أن المعتزلة مع اجتماعهم فی هذا اللقب یكفر البغدادیون منهم البصریین والبصریون منهم البغدادیون ویكفر أصحاب أبی علی الجبائی ابنه أبا هاشم وأصحاب أبی هاشم یكفرون أباه أبا علی.

خداوند متعال اراده نفرموده؛ مگر آن كه مذهب و عقیده حق و صحیح فقط نزد اهل حدیث باشد؛ زیرا آنان دین و اعتقاداتشان را نسل به نسل ازتابعان و آنان از اصحاب رسول خدا و اصحاب از رسول خدا گرفته اند؛ بنابراین راهى براى رسیدن به دین صحیح و راه مستقیم و استوار وجود ندارد؛ مگر راهى كه اصحاب حدیث مى‌روند.

ولى فرقه‌هاى دیگر، دین را با روش‌هاى دیگرى مانند مراجعه به عقل و آراء و ذهنیات خودشان تعریف و تفسیر مى‌كنند، كتاب و سنت را با معیارهاى عقلى مى‌سنجند كه اگر موافق بود مى‌پذیرند و اگر مخالف بود رد مى‌كنند و اگر مجبور به پذیرش آن باشند بازهم با تفسیر و تأویل غیر مناسب و دور از حقیقت آن را تحریف مى‌كنند؛ از این رو، از جاده حق منحرف شده و از حقیقت دین فاصله گرفته و سنت را نابود كرده‌اند، وبه همین جهت است كه مى‌بینید معتزله با اینكه تحت یك نام و مذهب جمع شده‌اند؛ ولى یكدیگر را تكفیر مى‌كنند، معتزله بغداد اهل بصره را و معتزله بصره بغدادى را تكفیر مى‌كند، طرفداران ابوعلى جبائى فرزندش ابوهاشم را تكفیر مى‌كنند و طرفداران ابوهاشم پدرش ابوعلى را.

السمعانی، ابوالمظفر منصور بن محمد بن عبد الجبار (متوفای489هـ)، الانتصار لأصحاب الحدیث، ج 1، ص 44، تحقیق: محمد بن حسین بن حسن الجیزانی، ناشر: مكتبة أضواء المنار - السعودیة، الطبعة: الأولى، 1417هـ - 1996م.

و براى این كه ثابت كنند كه فرقه ناجیه فقط آن‌ها هستند، دست به داستان سرائى زده و با جعل قصه‌هاى عوام فریب از خواب نما شدن و تشرف به محضر رسول خدا استفاده مى‌كنند و مى‌گویند رسول خدا را در خواب دیده‌ایم و تأیید آن حضرت را نیز دریافت كرده‌ایم !!!.

خطیب بغدادى در این باره مى‌نویسد:

حدثنی محمد بن أبی الحسن قال أخبرنی أبوالقاسم بن سختویه قال سمعت أباالعباس أحمد بن منصورالحافظ بصور یقول سمعت أبا الحسن محمد بن عبدالله بن بشر بفسا یقول رأیت النبی صلى الله علیه وسلم فی المنام فقلت من الفرقة الناجیة من ثلاث وسبعین فرقة قال أنتم یا أصحاب الحدیث

محمد بن عبد الله بن بشر مى‌گوید: رسول خدا را در عالم خواب دیدم، سؤال كردم فرقه ناجیه از بین هفتادو سه فرقه كیست؟ فرمود: شما اى اصحاب حدیث!!!.

البغدادی، أحمد بن علی ابوبكر الخطیب (متوفای463هـ)، شرف أصحاب الحدیث، ج 1، ص 25، تحقیق: د. محمد سعید خطی اوغلی، ناشر: دار إحیاء السنة النبویة - أنقرة.

ابن فاخر اصفهانى مى‌نویسد:

حدثنا محمد بن عبید الله بن بشر الفسوی، قال: رأیت رسول الله فی المنام فی مسجد عندنا بفسا جالس (لنا؟) فی المحراب، فبركت بین یدیه وبیدی محبرة، فقلت: یا رسول الله، من الفرقة الناجیة من الثلاث والسبعین فرقة من أمتك؟ قال: أنتم یا أصحاب الحدیث.

محمد بن عبید الله بشر فسوى گفته است: پیامبر را در عالم خواب در مسجدى در شهر فسا دیدم كه در محراب نشسته بود، مقابلش زانو زدم و گفتم: فرقه ناجیه از بین فرقه‌هاى امتت كدام یك است؟ فرمود: شما اى اصحاب حدیث!!!!.

السمری الاصبهانی، معمر بن عبد الواحد بن رجاء بن عبد الواحد بن محمد بن الفاخر (متوفای564هـ)، مجلس ابن فاخر الأصبهانی، ج 1، ص 480، تحقیق: نبیل سعد الدین جرار، ناشر: مكتبة البشائر الاسلامیة - لبنان / بیروت، الطبعة: الأولى، 1422هـ - 2001م.

طبیعى است كه وقتى كسى نتواند دلیلى براى حقانیت مذهب خود ارائه كند، دنبال خواب، فال و... مى‌رود.
زیدیه، فرقه ناجیه هستند

فرقه زیدیه نیز ادعا مى‌كنند كه فرقه ناجیه آن‌ها هستند و در این باره كتاب‌هایى نیز نوشته‌اند.

حاجى خلیفه مى‌نویسد:

وصنف أحمد بن یحیى المرتضى مختصرا سماه الملل والنحل أیضا على مذهب الزیدیة وذكر فیه ان الفرقة الناجیة هی الزیدیة.

احمد بن یحیى كتابى مختصر به نام ملل و نحل در مذهب زیدیه نوشته است و در آن زیدیه را فرقه ناجیه معرفى مى‌كند.

القسطنطینی الرومی الحنفی، مصطفى بن عبدالله (معروف به حاجی خلیفه) (متوفای1067هـ)، كشف الظنون عن أسامی الكتب والفنون، ج 2، ص 1821، ناشر: دار الكتب العلمیة - بیروت - 1413 – 1992.
اهل قیاس (پیروان ابوحنیفه) اهل آتش هستند

روایات صحیح السندى در كتاب‌هاى اهل سنت یافت مى‌شود مبنى بر این كه كسانى كه قیاس را یكى از منابع فقهى خود مى‌دانند، فرقه هالكه و اهل آتش هستند.

حاكم نیشابورى مى‌نویسد:

أخبرنا محمد بن المؤمل بن الحسن ثنا الفضل بن محمد بن المسیب ثنا نعیم بن حماد ثنا عیسى بن یونس عن جریر بن عثمان عن عبد الرحمن بن جبیر بن نفیر عن أبیه عن عوف بن مالك رضی الله عنه قال قال رسول الله صلى الله علیه وسلم ستفترق أمتی على بضع وسبعین فرقة أعظمها فرقة قوم یقیسون الأمور برأیهم فیحرمون الحلال ویحللون الحرام هذا حدیث صحیح على شرط الشیخین ولم یخرجاه.

عوف بن مالك به نقل از رسول خدا مى‌گوید: رسول خدا فرمود: به زودى امت من به هفتاد و چند فرقه خواهند رسید كه بزرگترین آنان گروهى هستند كه امور دین را با آراء خودشان مقایسه مى‌كنند، حلال خدا را حرام و حرام خدا را حلال مى‌كنند.

این حدیث بنا به شرائط شیخین صحیح است اگر چه آن را نیاورده اند.

الحاكم النیسابوری، محمد بن عبدالله ابوعبدالله (متوفاى 405 هـ)، المستدرك علی الصحیحین، ج 4، ص 477،‌ ح8325، تحقیق: مصطفى عبد القادر عطا، ناشر: دار الكتب العلمیة - بیروت الطبعة: الأولى، 1411هـ - 1990م.

طبرانى در معجم كبیر مى‌نویسد:

حدثنا یحیى بن عُثْمَانَ بن صَالِحٍ ثنا نُعَیْمُ بن حَمَّادٍ ثنا عِیسَى بن یُونُسَ عن حَرِیزِ بن عُثْمَانَ عن عبد الرحمن بن جُبَیْرِ بن نُفَیْرٍ عن أبیه عن عَوْفِ بن مَالِكٍ عَنِ النبی صلى اللَّهُ علیه وسلم قال تَفْتَرِقُ أُمَّتِی على بِضْعٍ وَسَبْعِینَ فِرْقَةً أَعْظَمُهَا فِتْنَةً على أُمَّتِی قَوْمٌ یَقِیسُونَ الأُمُورَ بِرَأْیِهِمْ فَیُحِلُّونَ الْحَرَامَ وَیُحَرِّمُونَ الْحَلالَ.

عوف بن مالك از رسول خدا نقل كرده است كه فرمود: امت من به هفتاد و چند فرقه خواهند رسید كه بزرگ‌ترین آنان گروهى هستند كه امور دین را با آراء خودشان مقایسه مى‌كنند، حلال را حرام و حرام را حلال مى‌كنند.

الطبرانی، سلیمان بن أحمد بن أیوب ابوالقاسم (متوفای360هـ)، المعجم الكبیر، ج 18، ص 50، تحقیق: حمدى بن عبدالمجید السلفی، ناشر: مكتبة الزهراء - الموصل، الطبعة: الثانیة، 1404هـ – 1983م.

هیثمى بعد از نقل این روایت مى‌گوید‌:

رواه الطبرانی فی الكبیر والبزار ورجاله رجال الصحیح.

این روایت را طبرانى و بزّار نقل كرده‌اند و راویان آن راویان صحیح بخارى هستند.

الهیثمی، ابوالحسن علی بن أبى بكر (متوفاى 807 هـ)، مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، ج 1، ص 179، ناشر: دار الریان للتراث/‏ دار الكتاب العربى - القاهرة، بیروت – 1407هـ.

در این حدیث در حقیقت تمام مذاهب و فرقه‌هاى فعلى اهل سنت زیر سؤال رفته اند، چرا كه اكثر اهل سنت، اهل قیاس هستند، و قیاس و استحسان یكى از مهمترین منابع استنباط احكام شرعى در فقه آنان به شمار مى‌رود.


نتیجه آن‌كه، هر فرقه‌اى از فرقه‌هاى اسلامى، خود را مسلمان واقعى، فرقه نجات یافته و تابع واقعى رسول خدا صلى الله علیه وآله مى‌داند
كه البته شیعه هم از این قاعده كلى خارج نیست. آرى، تنها فرقى كه شیعه دارد این است كه براى اثبات حقانیت خویش و فرقه ناجیه بودن
به خواب و رؤیا متوسل نمى‌شود؛ بلكه با استفاده از ده‌ها دلیل و مدرك كه در منابع فرقه‌هاى دیگر وجود دارد، ثبات و استوارى ملاك‌هاى عقیدتى خویش را به اثبات مى‌رساند.

من مفتخرم که در به رویم وا شد     ماتم کده ی غمت مرا مأوا شد

من مفتخرم نامه عمر سیهم        با اشک غمِ تو شسته و امضا شد

اینجا و میان قبرو محشر گویم     من مفتخرم که مادرم زهرا(س)شد

  http://www.ahlebasyrat.blogfa.com

جمعه 9/11/1388 - 23:15 - 0 تشکر 179052

  اگر تكفیر بد است پس چرا شما... .
عثمان الخمیس، شیعه را تكفیر مى‌كند

عثمان الخمیس كه امروز لیدر و ایدئولوگ وهابیت به شمار مى رود در اول سخنرانى‌اش در نماز جمعه كویت، عقیده تكفیر را به شیعه نسبت مى‌دهد؛ ولى در آخر سخنرانى، خود، شیعه را به شدت تكفیر مى‌كند و حتى تمام عقائد شیعه را الهام گرفته از یهود و نصارى مى‌داند. اكنون به قسمتهائى از سخنان عثمان الخمیس در تكفیر شیعه توجه نمائید:

ألا تتفقون معی أن من یدین بهذه الأشیاء ومن یقول هذا القول أنه لیس من المسلمین، ألا یحق لنا بعد هذا أن نقول أن من دان بهذه الأمور [عقائد الشیعة ] أنه غیر مسلم، لأن هذه الأمور لیست من دین الإسلام وأنه لا یحق لنا أن نقول مذهب الشیعة بل نقول دین الشیعة.

الذی یدین بهذا [مذهب الشیعة ] لا یقال عنه مسلم؛ بل هذا دین آخر غیر الإسلام لا نعرفه أبدا...

من یعتقد هذا الاعتقاد لا شك أنه لیس من دین الله تبارك وتعالى فی شئ.

وقال الإمام أحمد أیضا: ولیست الرافضة من الإسلام فی شیء.

، كتاب السنة للإمام أحمد بن صفحة82

وقال أبو حامد المقدسی لا یمضی على ذی بصیرة من المسلمین أن أكثر ما قدمناه فی الباب قبله من تكفیر هذه الطائفة الرافضة على اختلاف أصنافها كفر صریح وعناء مع جهل قبیح لا یتوقف الواقف علیه من تكفیرهم والحكم علیهم بالمروق من دین الإسلام.هذا قاله فی رسالة له فی الرد على الرافضة صفحة 200

وقال الإمام الشوكانی:إن أصل دعوة الروافض كیاد الدین ومخالفة الإسلام وبهذا یتبین أن كل رافض خبیث یصیر كافر بتكفیره لصحابی واحد فكیف بمن یكفر كل الصحابة واستثنى أفرادا یسیره. هذا قاله فی نثر الجوهر على حدیث أبی ذر.

وقال الألوسی، ذهب معظم علماء ما وراء النهر إلى كفر الاثنى عشریة قاله فی كتاب منهج السلامة

وقال ابن باز: الرافضة الذین یسمون الإمامیة والجعفریة والخمینیة الیوم كفار خارجون عن ملة الإسلام.

آیا با من هم صدا نمى شوید كه هر كس چنین اعتقاداتى داشته باشد مسلمان نیست، و آیا حق نداریم به شیعیان بگوئیم كه شما غیر مسلمانید؛ زیرا این عقائد از اسلام نیست و بهتر است بگوئیم دین شیعه نه مذهب شیعه؛ چون این دین غیر از اسلام است، احمد حنبل گفته است: شیعه جائى در اسلام ندارد.

مقدسى گفته است: بر انسان‌هاى آگاه پوشیده نیست كه شیعیان با همه طوایفشان در نادانى و كفر صریح به سر مى‌برند و اینان از دین اسلام خارج مى‌باشند.

شوكانى گفته است: اساس تبلیغات شیعه نابودى دین و مخالفت با اسلام است؛ پس اگر هر شیعه‌اى یك نفر از اصحاب پیامبر را كافر بداند خود او كافر است، حال چگونه است آنكه همه اصحاب را كافر مى‌داند؛ مگر تعدادى اندك از ایشان را؟

آلوسى گفته است: بزرگان از دانشمندان ما وراء النهر، اثنا عشرى‌ها را كافر دانسته‌اند.

بن باز گفته است: شیعیان كه به امامیه و جعفرى معروف و امروز به طرفداران خمینى مشهور هستند اینان كافر و از امت اسلامى خارج هستند.

بنابراین از جناب عثمان الخمیس مى‌پرسیم كه اگر تكفیر دیگر مذاهب اسلامى، كار درستى نیست، چرا شما این كار را مرتكب شده‌اید و اگر كار درستى است، چرا به شیعیان ایراد مى‌گیرید.
نمونه‌هائى از تكفیر شیعیان توسط اهل سنت:

در میان مذاهب اسلامى، مذهب اثنا عشرى، بیشتر از دیگر مذاهب آماج تكفیر دانشمندان اهل سنت قرار گرفته است. علاوه بر تكفیر‌هایى كه از زبان عثمان الخمیس نقل شد، مطالب بسیارى در این زمینه در كتاب‌هاى اهل سنت وجود دارد كه به چند نمونه اشاره مى‌كنیم:

محمد امین مشهور به ابن عابدین، از فقهاى مشهور احناف است كه اهل سنت جنوب ایران ارادت خاصى نسبت به ایشان دارند. وى در كتاب تنقیح الفتاوى الحامدیه، فتواى مشهور عبد الله افندى را در باره تكفیر و جواز قتل شیعیان این گونه نقل مى‌كند:

وَرَأَیْت فِی مَجْمُوعَةِ شَیْخِ الْإِسْلَامِ عَبْدِ اللَّهِ أَفَنْدِی حَفِظَهُ اللَّهُ الْمَلِكُ السَّلَامُ حِینَ زَارَنِی فِی الْجُنَیْنَةِ وَقْتَ قُدُومِهِ مِنْ الْمَدِینَةِ الْمُنَوَّرَةِ عَلَى مُنَوِّرِهَا أَفْضَلُ الصَّلَاةِ وَأَتَمُّ السَّلَامِ سَنَةَ 1146 مَا صُورَتُهُ مَا قَوْلُكُمْ - دَامَ فَضْلُكُمْ وَرَضِیَ اللَّهُ عَنْكُمْ وَنَفَعَ الْمُسْلِمِینَ بِعُلُومِكُمْ - فِی سَبَبِ وُجُوبِ مُقَاتَلَةِ الرَّوَافِضِ وَجَوَازِ قَتْلِهِمْ هُوَ الْبَغْیُ عَلَى السُّلْطَانِ أَوْ الْكُفْرِ، إذَا قُلْتُمْ بِالثَّانِی فَمَا سَبَبُ كُفْرِهِمْ وَإِذَا أَثْبَتُّمْ سَبَبَ كُفْرِهِمْ فَهَلْ تُقْبَلُ تَوْبَتُهُمْ وَإِسْلَامُهُمْ كَالْمُرْتَدِّ أَوْ لَا تُقْبَلُ كَسَابِّ النَّبِیِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ بَلْ لَا بُدَّ مِنْ قَتْلِهِمْ.

وَإِذَا قُلْتُمْ بِالثَّانِی فَهَلْ یُقْتَلُونَ حَدًّا أَوْ كُفْرًا وَهَلْ یَجُوزُ تَرْكُهُمْ عَلَى مَا هُمْ عَلَیْهِ بِإِعْطَاءِ الْجِزْیَةِ أَوْ بِالْأَمَانِ الْمُؤَقَّتِ أَوْ بِالْأَمَانِ الْمُؤَبَّدِ أَمْ لَا وَهَلْ یَجُوزُ اسْتِرْقَاقُ نِسَائِهِمْ وَذَرَارِیِهِمْ أَفْتُونَا مَأْجُورِینَ أَثَابَكُمْ اللَّهُ تَعَالَى الْجَنَّةَ.

الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ اعْلَمْ أَسْعَدَك اللَّهُ أَنَّ هَؤُلَاءِ الْكَفَرَةَ وَالْبُغَاةَ الْفَجَرَةَ جَمَعُوا بَیْنَ أَصْنَافِ الْكُفْرِ وَالْبَغْیِ وَالْعِنَادِ وَأَنْوَاعِ الْفِسْقِ وَالزَّنْدَقَةِ وَالْإِلْحَادِ وَمَنْ تَوَقَّفَ فِی كُفْرِهِمْ وَإِلْحَادِهِمْ وَوُجُوبِ قِتَالِهِمْ وَجَوَازِقَتْلِهِمْ فَهُوَ كَافِرٌ مِثْلُهُمْ وَسَبَبُ وُجُوبِ مُقَاتَلَتِهِمْ وَجَوَازِ قَتْلِهِمْ الْبَغْیُ وَالْكُفْرُ مَعًا...

فَیَجِبُ قَتْلُ هَؤُلَاءِ الْأَشْرَارِ الْكُفَّارِ تَابُوا أَوْ لَمْ یَتُوبُوا لِأَنَّهُمْ إنْ تَابُوا وَأَسْلَمُوا قُتِلُوا حَدًّا عَلَى الْمَشْهُورِ وَأُجْرِیَ عَلَیْهِمْ بَعْدَ الْقَتْلِ أَحْكَامُ الْمُسْلِمِینَ وَإِنْ بَقُوا عَلَى كُفْرِهِمْ وَعِنَادِهِمْ قُتِلُوا كُفْرًا وَأُجْرِیَ عَلَیْهِمْ بَعْدَ الْقَتْلِ أَحْكَامُ الْمُشْرِكِینَ وَلَا یَجُوزُ تَرْكُهُمْ عَلَیْهِ بِإِعْطَاءِ الْجِزْیَةِ وَلَا بِأَمَانٍ مُؤَقَّتٍ وَلَا بِأَمَانٍ مُؤَبَّدٍ نَصَّ عَلَیْهِ قَاضِی خَانْ فِی فَتَاوِیهِ.

وَیَجُوزُ اسْتِرْقَاقُ نِسَائِهِمْ لِأَنَّ اسْتِرْقَاقَ الْمُرْتَدَّةِ بَعْدَمَا لَحِقَتْ بِدَارِ الْحَرْبِ جَائِزٌ وَكُلُّ مَوْضِعٍ خَرَجَ عَنْ وِلَایَةِ الْإِمَامِ الْحَقِّ فَهُوَ بِمَنْزِلَةِ دَارِ الْحَرْبِ وَیَجُوزُ اسْتِرْقَاقُ ذَرَارِیِّهِمْ تَبَعًا لِأُمَّهَاتِهِمْ لِأَنَّ الْوَلَدَ یَتْبَعُ الْأُمَّ فِی الِاسْتِرْقَاقِ.

در مجموعه‌اى از رساله‌هاى شیخ الإسلام عبدالله افندى در سال 1146، پس از مراجعتش از مدینه منوره اینگونه دیدم كه سؤال شده بود: نظر شما در كشتن شیعیان، به خاطر خروج آنان بر حاكم اسلامى و یا كفر آنان چیست؟ اگر به سبب كفر باشد علت كفر آنان چیست؟ و در صورت اثبات كفر اگر توبه كردند، آیا توبه و اسلام آنان مانند مرتد پذیرفه مى‌شود، یا مانند كسى كه پیامبر را سبّ كند، پذیرفه نمى شود و باید كشته شوند؟

و اگر كافر هستند آیا حدّ قتل جارى مى‌شود یا كفر؟ و آیا جائز است از آنان جزیه گرفته شود و باقى باشند و زنانشان به بردگى گرفته شوند؟

در پاسخ مى‌نویسد: این كافران ستمگر و جنایتكار، بین همه انواع كفر و ستمگرى و فسق و بى‌دینى جمع كرده‌اند، كسى كه در كفر و شرك و بى‌دینى و قتل آنان شك داشته باشد خود او كافر است... !!!

كشتن این كفار (شیعیان) واجب است، توبه كنند یا نكنند؛ چون اگر توبه كنند و مسلمان شوند باید حد بر آنان جارى شود و حد آن كشتن است و بعد از قتل حكم مسلمان را دارند، و اگر توبه نكنند كشته مى‌شوند و احكام كفار جارى مى‌شود و ماندن آنان با گرفتن جزیه جائز نیست، و زنانشان باید به كنیزى گرفته شوند و فرزندان آنان نیز همین حكم را دارند؛ چون فرزند تابع مادر است

ابن عابدین، محمد أمین بن عمر (متوفای1252هـ)، تنقیح الفتاوى الحامدیة، ج 2  ص 175ـ 178، طبق برنامه الجامع الكبیر.

و در حاشیه‌اى كه بر درّ المختار دارد، مى‌نویسد:

وفی الفتح عن الخلاصة ومن أنكر خلافة الصدیق أو عمر فهو كافر ا ه

كسى كه خلافت ابوبكر یا عمر را انكار كند كافر است.

ابن عابدین، محمد أمین بن عمر (متوفای1252هـ)، حاشیة رد المختار على الدر المختار شرح تنویر الأبصار فقه أبو حنیفة، ج 1  ص 561، ناشر: دار الفكر للطباعة والنشر. - بیروت. - 1421هـ - 2000م.

تقى الدین سبكى مى‌نویسد:

ورأیت فی المحیط من كتب الحنفیة عن محمد لا تجوز الصلاة خلف الرافضة ثم قال لأنهم أنكروا خلافة أبی بكر وقد أجمعت الصحابة على خلافته.

وفی الخلاصة من كتبهم فی الأصل ثم قال وإن أنكر خلافة الصدیق فهو كافر

وفی الفتاوى البدیعیة من كتب الحنفیة من أنكر إمامة أبی بكر الصدیق رضی الله عنه فهو كافر وقال بعضهم هو مبتدع والصحیح أنه كافر.

در كتاب محیط از كتاب‌هاى حنفى‌ها دیدم نوشته بود: نماز پشت سر شیعه جائز نیست؛ زیرا خلافت ابوبكر را كه صحابه بر آن اجماع دارند انكار مى‌كنند.

و در كتاب خلاصه از كتاب‌هاى حنفى‌ها آمده است: منكر خلافت ابوبكر كافر است.

و در كتاب فتاواى بدیعیه آمده است: كسى كه امامت و رهبرى ابوبكر را انكار كند كافر است، بعضى گفته اند: بدعت گذار است؛ ولى اعتقاد صحیح آن است كه چنین شخصى كافر است.

من مفتخرم که در به رویم وا شد     ماتم کده ی غمت مرا مأوا شد

من مفتخرم نامه عمر سیهم        با اشک غمِ تو شسته و امضا شد

اینجا و میان قبرو محشر گویم     من مفتخرم که مادرم زهرا(س)شد

  http://www.ahlebasyrat.blogfa.com

جمعه 9/11/1388 - 23:17 - 0 تشکر 179053

و در ادامه مى‌نویسد:

الأمر الرابع النقول عن العلماء فمذهب أبی حنیفة أن من أنكر خلافة الصدیق رضی الله عنه فهو كافر وكذلك من أنكر خلافة عمر بن الخطاب رضی الله عنه ومنهم من لم یحك فی ذلك خلافا وقال الصحیح أنه كافر والمسألة مذكورة فی كتبهم فی الغایة للسروجی وفی الفتاوى الظهیریة والبدیعیة وفی الأصل لمحمد بن الحسن والظاهر أنهم أخذوا ذلك عن إمامهم أبی حنیفة رضی الله عنه

موضوع چهارم نقل سخنان دانشمندان است: مذهب ابوحنیفه این است كه منكر خلافت ابوبكر همچنین خلافت عمر كافر است، برخى گفته اند: در كفر چنین شخصى هیچ اختلافى نیست. این مساله در كتاب‌هائى مانند: الغایه سروجى و فتاواى ظهیریه و بدیعیه و در اصل محمد بن حسن موجود است كه در حقیقت آن را از پیشوایشان ابوحنیفه گرفته‌اند.

السبكی، أبو نصر تاج الدین عبد الوهاب بن علی بن عبد الكافی (متوفای 771هـ)، فتاوى السبكی، ج 2  ص 576 ـ 587، دار النشر: دار المعرفة - لبنان/ بیروت.

كمال الدین سیواسى در شرح فتح القدیر مى‌نویسد:

وفی الروافض أن من فضل علیا على الثلاثة فمبتدع وإن أنكر خلافة الصدیق أو عمر رضی الله عنهما فهو كافر

در بین شیعیان هر كس على را بر سه خلیفه مقدم بداند بدعت گذار است، و اگر خلافت ابوبكر و عمر را انكار نماید كافر است.

السیواسی، كمال الدین محمد بن عبد الواحد (متوفای681هـ)، شرح فتح القدیر، ج 1  ص 350، دار النشر: دار الفكر، الطبعة: الثانیة، بیروت.

أبو سعید خادمى مى‌نویسد:

( وَفِی الظَّهِیرِیَّةِ ) لِظَهِیرِ الدِّینِ الْمَرْغِینَانِیِّ ( وَمَنْ أَنْكَرَ إمَامَةَ أَبِی بَكْرٍ الصِّدِّیقِ ) رَضِیَ اللَّهُ تَعَالَى عَنْهُ ( فَهُوَ كَافِرٌ فِی الصَّحِیحِ )... ( وَكَذَلِكَ مَنْ أَنْكَرَ خِلَافَةَ عُمَرَ فِی أَصَحِّ الْأَقْوَالِ ).

ظهیر الدین مرغینانى در كتاب الظهیریه مى‌نویسد: بنا بر قول صحیح منكر امامت ابوبكر كافر است، همچنین بنا بر صحیح ترین قول منكر خلافت عمر نیز كافر است.

الخادمی، أبو سعید محمد بن محمد الوفاة: 1156هـ)، بریقة محمودیة، ج 2  ص 104، طبق برنامه نرم افزاری الجامع الكبیر.

ابن نجیم حنفى مى‌نویسد:

وَالرَّافِضِیُّ إنْ فَضَّلَ عَلِیًّا على غَیْرِهِ فَهُوَ مُبْتَدِعٌ وَإِنْ أَنْكَرَ خِلَافَةَ الصِّدِّیقِ فَهُوَ كَافِرٌ

شیعه اگر على را بر سه خلیفه مقدم بداند بدعت گذار است، و اگر خلافت ابوبكر و عمر را انكار كند كافر است.

ابن نجیم الحنفی، زین الدین (متوفای970هـ)، البحر الرائق شرح كنز الدقائق، ج 1  ص 370، دار النشر: دار المعرفة - بیروت، الطبعة: الثانیة.

ابن حجر هیثمى مى‌نویسد‌:

فمذهب أبی حنیفة رضی الله عنه أن من أنكر خلافة الصدیق أو عمر فهو كافر على خلاف حكاه بعضهم وقال الصحیح أنه كافر والمسألة مذكورة فی كتبهم فی الغایة للسروجی والفتاوى الظهیریة والأصل لمحمد بن الحسن وفی الفتاوى البدیعیة فإنه قسم الرافضة إلى كفار وغیرهم وذكر الخلاف فی بعض طوائفهم وفیمن أنكر إمامة أبی بكر وزعم ان الصحیح أنه یكفر.

مذهب ابوحنیفه این است كه: منكر خلافت ابوبكر یا عمر كافر است؛ هر چند كه برخى از آن‌ها نظر دیگرى دارند؛ ولى نظر صحیح این است كه منكر خلافت ابوبكر وعمر كافر است. این مطلب در كتاب‌هاى الغایة سروجى، فتاواى ظهیریه، الأصل محمد بن الحسن و فتاواى بدیعیه آمده است. ابوحنیفه شیعه را تقسیم كرده است به كافر و غیر كافر، برخى از فرقه‌هاى شیعه را كافر و برخى را كافر ندانسته است؛‌ ولى نظر صحیح این است كه منكر خلافت ابوبكر كافر است.

الهیثمى، ابوالعباس أحمد بن محمد بن علی ابن حجر (متوفای973هـ، الصواعق المحرقة علی أهل الرفض والضلال والزندقة، ج 1  ص 138، تحقیق عبد الرحمن بن عبد الله التركى - كامل محمد الخراط، ناشر: مؤسسة الرسالة - لبنان، الطبعة: الأولى، 1417هـ - 1997م.

عبد الرحمن كلیبولى در مجمع الأنهر مى‌نویسد:

قال المرغینانی تجوز الصلاة خلف صاحب هوى إلا أنه لا تجوز خلف الرافضی والجهنی والقدری والمشبهة ومن یقول بخلق القرآن والرافضی إن فضل علیا فهو مبتدع وإن أنكر خلافة الصدیق فهو كافر.

مرغینانى گفته است: نماز پشت سر هر كسى كه هواى نفس داشته باشد جائز است؛ ولى پشت سر شیعه، جهنى، قدرى و مشبّهه و كسى كه قرآن را مخلوق بداند جائز نیست، و شیعه اگر على را برتر بداند بدعت گذار است و اگر خلافت ابوبكر را انكار نماید كافر است.

الكلیبولی، عبد الرحمن بن محمد بن سلیمان المدعو بشیخی زاده (متوفای 1078هـ)، مجمع الأنهر فی شرح ملتقى الأبحر، ج 1  ص 163، تحقیق: خرح آیاته وأحادیثه خلیل عمران المنصور، ناشر: دار الكتب العلمیة - لبنان/ بیروت، الطبعة: الأولى، 1419هـ - 1998م.

شیخ نظام و گروهى از علماى حنفى هند در الفتاوى الهندیه مى‌نویسند:

من أَنْكَرَ إمَامَةَ أبی بَكْرٍ الصِّدِّیقِ رضی اللَّهُ عنه فَهُوَ كَافِرٌ وَعَلَى قَوْلِ بَعْضِهِمْ هو مُبْتَدِعٌ وَلَیْسَ بِكَافِرٍ وَالصَّحِیحُ أَنَّهُ كَافِرٌ وَكَذَلِكَ من أَنْكَرَ خِلَافَةَ عُمَرَ رضی اللَّهُ عنه فی أَصَحِّ الْأَقْوَالِ كَذَا فی الظَّهِیرِیَّةِ.

كسى كه امامت ابوبكر را انكار نماید كافر است، برخى قائل هستند كه بدعت گذار است نه كافر؛ ولى قول صحیح آن است كه كافر است، همچنین اگر كسى خلافت عمر را انكار نماید بنا بر صحیح ترین اقوال كافر است.

الشیخ نظام وجماعة من علماء الهند، الفتاوى الهندیة فی مذهب الإمام الأعظم أبی حنیفة النعمان، ج 2  ص 264، ناشر: دار الفكر - 1411هـ - 1991م.

هبة الله لالكائى در كتاب اعتقاد اهل السنة مى‌نویسد‌:

سمعت الدوری یقول سمعت أحمد بن یونس یقول إنا لا نأكل ذبیحة رجل رافضی فإنه عندی مرتد.

از احمد بن یونس نقل شده است كه گفت: ما گوشت حیوانات ذبح شده به وسیله شیعه را نمى خوریم؛ چون او نزد من مرتد است.

اللالكائی، هبة الله بن الحسن بن منصور أبو القاسم (متوفای418هـ)، شرح أصول اعتقاد أهل السنة والجماعة من الكتاب والسنة وإجماع الصحابة، ج 8  ص 1459، تحقیق: د. أحمد سعد حمدان، دار النشر: دار طیبة - الریاض – 1402هـ.

ابن تیمیه حرانى كه در دشمنى با اهل بیت علیهم السلام و پیروان آن حضرت مشهور است، در باره شیعیان مى‌گوید:

والرافضة شرّ الطوائف المنتسبین إلى القبلة.

رافضه (شیعیان) بدترین طائفه‌‌اى است كه به كعبه و قبله منسوب است.

ابن تیمیه الحرانى، أحمد عبد الحلیم ابوالعباس (متوفاى 728 هـ)، كتب ورسائل وفتاوى شیخ الإسلام ابن تیمیة، ج 28  ص 638، تحقیق: عبد الرحمن بن محمد بن قاسم العاصمى النجدى، ناشر: مكتبة ابن تیمیة، الطبعة: الثانیة.

ابوعبد الله مقدسى و ابوالحسن مرداوى مى‌نویسند:

وَذَكَرَ ابن حَامِدٍ فی أُصُولِهِ كُفْرَ الْخَوَارِجِ وَالرَّافِضَةِ وَالْقَدَرِیَّةِ وَالْمُرْجِئَةِ وَمَنْ لم یُكَفِّرْ من كَفَّرْنَاهُ فُسِّقَ وَهُجِرَ.

ابن حامد در كتاب اصولش كافر بودن خوارج و شیعیان و قدریه و مرجئه را ذكر مى‌كند. سپس مى‌نویسد: كسى كه تكفیر شده‌هاى توسط ما را كافر نداند، فاسق است و باید ترك و از جامعه طرد شود.

المقدسی، محمد بن مفلح أبو عبد الله (متوفای762هـ)، الفروع وتصحیح الفروع، ج 6  ص 155، تحقیق: أبو الزهراء حازم القاضی، ناشر: دار الكتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولى، 1418هـ؛

المرداوی، علی بن سلیمان أبو الحسن (متوفای885هـ)، الإنصاف فی معرفة الراجح من الخلاف على مذهب الإمام أحمد بن حنبل، ج 10  ص 324، تحقیق: محمد حامد الفقی، دار النشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت.

دشمنى‌هاى اهل سنت با پیروان اهل بیت علیهم السلام فقط به تكفیر خلاصه نمى‌شود؛ بلكه در طول تاریخ با تكیه بر همین فتواها، شیعیان بسیارى از دم تیغ زورمداران سنى گذشته و اموال بسیارى غارت شده است كه در این جا فقط به یك نمونه اشاره مى‌كنیم.

ابن كثیر دمشقى و أبو الفداء و ابن اثیر جزرى در حوادث سال 407هـ مى‌نویسند:

وفی هذه السنة قتلت الشیعة الذین ببلاد إفریقیة ونهبت أموالهم ولم یترك منهم إلا من لا یعرف وفیها كان ابتداء دولة العلولیین ببلاد الأندلس ولیها علی بن حمود بن أبی العیس العلوی

در این سال( 407هـ) در قاره آفریقا شیعیان به قتل رسیدند و اموالشان به تاراج رفت و كسى از آنان باقى نماند، و این حركت در آغاز حكومت علولیین در سرزمین آندلس كه حاكم آن على بن حمود بن ابو عیس علوى بود اتفاق افتاد.

ابن كثیر الدمشقى، إسماعیل بن عمر القرشى ابوالفداء، البدایة والنهایة، ج 12  ص 5، ناشر: مكتبة المعارف – بیروت؛

أبو الفداء عماد الدین إسماعیل بن علی (متوفای732هـ)، المختصر فى أخبار البشر، ج 1  ص 250، طبق برنامه الجامع الكبیر؛

الجزرى، عز الدین بن الأثیر أبى الحسن علی بن محمد (متوفای630هـ)، الكامل فى التاریخ، ج 8  ص 114، تحقیق عبد الله القاضى، ناشر: دار الكتب العلمیة - بیروت، الطبعة الثانیة، 1415هـ.

من مفتخرم که در به رویم وا شد     ماتم کده ی غمت مرا مأوا شد

من مفتخرم نامه عمر سیهم        با اشک غمِ تو شسته و امضا شد

اینجا و میان قبرو محشر گویم     من مفتخرم که مادرم زهرا(س)شد

  http://www.ahlebasyrat.blogfa.com

جمعه 9/11/1388 - 23:19 - 0 تشکر 179054

  اهل سنت و تكفیر همدیگر

به جناب عثمان الخمیس ! و همفكران او مى گوییم: این سخنان كه از زبان شما و ائمه اربعه شما شنیده مى‌شود، فقط در حق شیعه گفته نشده؛ بلكه تمامى فرقه‌هاى اهل سنت در طول تاریخ همدیگر را تكفیر كرده و حتى در زمان قدرت از همدیگر طلب جزیه كرده‌اند. شما نه تنها با شیعیان؛ بلكه با یگدیگر نیز مشكلات اساساسى دارید. پشنهاد مى‌كنیم كه در قدم نخست مشكلات خودتان را با بقیه مذاهب اهل سنت حل كنید، سپس سراغ دیگران بروید.
نمونه‌هائى از تكفیر‌هاى اهل سنت نسبت به همدیگر
هر كس حنبلى نیست، كافر است

شمس الدین ذهبى در تاریخ الإسلام و سیر اعلام النبلاء و همچنین ابن رجب حنبلى در ذیل طبقات الحنابله مى‌نویسند:

أحمد بن الحسین بن محمد. المحدث الأمام أبو حاتم بن خاموش الرازی البزاز. من علماء السنة... وحكایة شیخ الإسلام الأنصاری معه مشهورة. وقوله: مَن لم یكن حنبلیاً فلیس بمسلم.

داستان شیخ الاسلام انصارى با احمد بن حسین بن محمد مشهور است كه گفت: هر كس حنبلى نباشد مسلمان نیست.

الذهبی، شمس الدین محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفای748هـ)، تاریخ الإسلام ووفیات المشاهیر والأعلام، ج 29، ص 303، تحقیق د. عمر عبد السلام تدمرى، ناشر: دار الكتاب العربى - لبنان/ بیروت، الطبعة: الأولى، 1407هـ - 1987م؛

الذهبی، شمس الدین محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفای748هـ)، سیر أعلام النبلاء، ج 17، ص 625، تحقیق: شعیب الأرناؤوط، محمد نعیم العرقسوسی، ناشر: مؤسسة الرسالة - بیروت، الطبعة: التاسعة، 1413هـ؛

إبن رجب الحنبلی، عبد الرحمن بن أحمد (متوفای795هـ)، ذیل طبقات الحنابلة، ج 1، ص 20، طبق برنامه الجامع الكبیر.
طرفداران احمد بن حنبل كافر هستند

ابن اثیر جزرى مى‌نویسد‌:

ذكر الفتنة ببغداد بین الشافعیة والحنابلة

ورد إلى بغداد هذه السنة الشریف أبو القاسم البكری المغربی الواعظ وكان أشعری المذهب وكان قد قصد نظام الملك فأحبه ومال إلیه وسیره إلى بغداد وأجرى علیه الجرایة الوافرة فوعظ بالمدرسة النظامیة وكان یذكر الحنابلة ویعیبهم ویقول ( وما كفر سلیما ولكن الشیاطین كفروا ) والله ما كفر أحمد ولكن أصحابه كفروا.

فتنه‌ها و آشوبهاى شافعیها و حنبلیها در بغداد:

ابوالقاسم بكرى مغربى كه اشعرى مذهب بود وارد بغداد شد و قصد دیدار نظام الملك را داشت كه به او گرایش پیدا كرد و محبت فراوانى نمود، در مدرسه نظامیه مجلس وعظ و سخنرانى راه انداخت و از حنبلى‌ها بد مى‌گفت و معایب آنان را بازگو مى‌كرد، و مى‌گفت: احمد حنبل كافر نیست؛ ولى پیروان او كافر هستند.

الجزری، عز الدین بن الأثیر أبى الحسن علی بن محمد (متوفای630هـ)، الكامل فى التاریخ، ج 8، ص 428، تحقیق عبد الله القاضی، ناشر: دار الكتب العلمیة - بیروت، الطبعة الثانیة، 1415هـ.

و نویرى در همین زمینه مى‌نویسد‌:

وفی سنة خمس وسبعین كانت الفتنة بین الطائفیین، وسببها أنه ورد إلى بغداد الشریف أبو القاسم البكری المقرئ الواعظ وكان أشعریّ المذهب، وكان قد قصد نظام الملك فأحبّه ومال إلیه وسیّره إلى بغداد، وأحرى علیه الجرایة الوافرة. وكان یعِظ بالمدرسة النظامیة، ویذكر الحنابلة ویعیبهم ویقول " وما كفر سُلیمان ولكن الشیاطین كفروا " وما كفر أحمد ولكن أصحابه كفروا ثم قصد یوماً دار قاضی القضاة أبی عبد الله الدامغانی فجرى بینه وبین قومٍ من الحنابلة مشاجرة أدّت إلى الفتنة.

در سال 75هـ. آشوب بین دو گروه در گرفت و علت آن حضور ابوالقاسم بكرى واعظ اشعرى مذهب بود كه قصد دیدار نظام الملك را داشت كه به او گرایش پیدا كرد و محبت فراوانى نمود، در مدرسه نظامیه مجلس وعظ و سخنرانى راه انداخت و از حنبلى‌ها بد مى‌گفت و معایب آنان را بازگو مى‌كرد، و مى‌گفت: احمد حنبل كافر نیست؛ ولى پیروان او كافر شدند، سپس به دیدار قاضى القضات ابو عبد الله دامغانى رفت كه بین او و گروهى از حنبلى‌ها گفتگوى تندى صورت گرفت كه نتیجه آن آشوب و فتنه بود.

النویری، شهاب الدین أحمد بن عبد الوهاب (متوفای733هـ)، نهایة الأرب فى فنون الأدب، ج 23، ص 141، تحقیق مفید قمحیة وجماعة، ناشر: دار الكتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولى، 1424هـ - 2004م.

ابن خلكان در باره دشمنى اشاعره با حنابله و كشتارى كه بین آنان اتفاق افتاده مى‌نویسد:

وكان ولده [أبو القاسم القشیری] أبو نصر عبد الرحیم إماما كبیرا أشبه أباه فی علومه... وجرى له مع الحنابلة خصام بسبب الإعتقاد لأنه تعصب للأشاعرة وانتهى الأمر إلى فتنة قتل فیها جماعة من الفریقین.

ابونصر عبد الرحیم، پسر ابوالقاسم قشیرى كه پیشواى بزرگى بود و در دانش نیز مانند پدرش بود، بین او كه فردى اشعرى مذهب و متعصب بود و حنبلى‌ها خصومت و دشمنى به جهت اعتقاداتشان بالا گرفت كه در نتیجه افراد زیادى از طرفین كشته شدند.

إبن خلكان، ابوالعباس شمس الدین أحمد بن محمد بن أبى بكر (متوفای681هـ)، وفیات الأعیان و انباء أبناء الزمان، ج 3، ص 208، تحقیق احسان عباس، ناشر: دار الثقافة – لبنان؛

الیافعی، ابومحمد عبد الله بن أسعد بن علی بن سلیمان (متوفای768هـ)، مرآة الجنان وعبرة الیقظان، ج 3، ص 210، ناشر: دار الكتاب الإسلامى - القاهرة - 1413هـ - 1993م؛

العكرى الحنبلی، عبد الحى بن أحمد بن محمد (متوفاى 1089هـ)، شذرات الذهب فى أخبار من ذهب، ج 3، ص 322، تحقیق: عبد القادر الأرنؤوط، محمود الأرناؤوط، ناشر: دار بن كثیر - دمشق، الطبعة: الأولی، 1406هـ.

عكرى حنبلى در ترجمه ابوبكر بكرى مى‌نویسد‌:

البكری أبو بكر المقرئ الواعظ من دعاة الأشعریة وفد على نظام الملك بخراسان فنفق علیه وكتب له سجلا أن یجلس بجوامع بغداد فقدم وجلس ووعظ ونال من الحنابلة سبا وتكفیرا ونالوا منه.

ابوبكر واعظ از مبلغان اشعرى بود، به دیدار نظام الملك شتافت و از وى مال فراوانى دریافت كرد و نامه‌اى نوشت تا در دانشگاه‌هاى بغداد سخنرانى كند؛ ولى از طرف حنبلى‌ها دشنام‌ها شنید و تكفیر شد.

العكرى الحنبلی، عبد الحى بن أحمد بن محمد (متوفاى 1089هـ)، شذرات الذهب فى أخبار من ذهب، ج 3، ص 353، تحقیق: عبد القادر الأرنؤوط، محمود الأرناؤوط، ناشر: دار بن كثیر - دمشق، الطبعة: الأولی، 1406هـ.

نویرى در ترجمه عز الدین سلمى شافعى (متوفاى 660هـ) مى‌نویسد:

فأنه [مظفر الدین موسى ابن الملك العادل] كان قد عزر جماعة من أعیان الحنابلة المبتدعة تعزیرا بلیغا رادعا وبدع بهم وأهانهم.

مظفر الدین موسى گروهى از چهره‌هاى سرشناس حنبلى را شلاق زد و به آنان اهانت فراوانى نمود.

النویری، شهاب الدین أحمد بن عبد الوهاب (متوفای733هـ)، نهایة الأرب فى فنون الأدب، ج 30، ص 41، تحقیق مفید قمحیة وجماعة، ناشر: دار الكتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولى، 1424هـ - 2004م.

من مفتخرم که در به رویم وا شد     ماتم کده ی غمت مرا مأوا شد

من مفتخرم نامه عمر سیهم        با اشک غمِ تو شسته و امضا شد

اینجا و میان قبرو محشر گویم     من مفتخرم که مادرم زهرا(س)شد

  http://www.ahlebasyrat.blogfa.com

جمعه 9/11/1388 - 23:22 - 0 تشکر 179055

تغییر مذهب ممنوع

محمد بن اسماعیل صنعانى به نقل از ملا على قارى مى‌نویسد:

اشتهر بین الحنفیة أن الحنفی إذا انتقل إلى مذهب الشافعی یعزر وإذا كان بالعكس فإنه یخلع علیه.

در بین حنفى‌ها مشهور است كه اگر حنفى مذهب به مذهب شافعى گرایش پیدا كند، تعزیر مى‌شود؛ ولى اگر عكس آن اتفاق افتاد پاداش مى‌گیرد.

الصنعانی، محمد بن إسماعیل (متوفای1182هـ)، إرشاد النقاد إلى تیسیر الاجتهاد، ج 1، ص 147، تحقیق: صلاح الدین مقبول أحمد، ناشر: الدار السلفیة - الكویت، الطبعة: الأولى، 1405هـ.
حنبلى‌ها، شافعى‌ها را سبّ و لعن مى‌كردند

ابن عساكر شافعى مى‌نویسد:

إن جماعة من الحشویة والأوباش الرعاع المتوسمین بالحنبلیة أظهروا ببغداد من البدع الفضیعة والمخازی الشنیعة ما لم یتسمح به ملحد فضلاً عن موحد... وتناهوا فی قذف الأئمة الماضین وثلب أهل الحق وعصابة الدین، ولعنهم فی الجوامع والمشاهد، والمحافل والمساجد، والأسواق والطرقات، والخلوة والجماعات، ثم غرهم الطمع والإهمال ومدهم فی طغیانهم الغی والضلال، إلى الطعن فیمن یعتضد به أئمة الهدى وهو للشریعة العروة الوثقى، وجعلوا أفعاله الدینیة معاصی دنیة، وترقوا من ذلك إلى القدح فی الشافعی رحمة الله علیه وأصحابه.

گروهى از حنبلى‌هاى لا ابالى در شهر بغداد اعمال ناشایست و بدعت‌هایى به وجود آوردند كه هیچ انسان بى‌دینى انجام نمى‌دهد؛ چه رسد به افراد خدا پرست...

اینان بزرگان و پیشوایان دین را در حضور مردم و به صورت علنى و در محافل و مساجد و كوچه و بازار مورد تهمت و لعن و نفرین قرار دادند، وحتى تا آن‌جا به این گمراهى ادامه دادند كه اعمال شایسته بزرگان دین را معصیت و نافرمانى خواندند و به شخصیت بزرگى مانند شافعى تاختند.

ابن عساكر الدمشقى الشافعی، أبى القاسم علی بن الحسن إبن هبة الله بن عبد الله،(متوفای571هـ)، تبیین كذب المفتری، ص310، دار الكتاب العربی ـ بیروت.
گرفتن جزیه از حنابله

شمس الدین ذهبى در ترجمه ابوحامد طوسى مى‌نویسد:

وأبو حامد البروى الطوسى الفقیه الشافعی محمد بن محمد تلمیذ تلمیذ محمد بن یحیى وصاحب التعلیقة المشهورة فی الخلاف كان إلیه المنتهى فی معرفة الكلام والنظر والبلاغة والجدل بارعا فی معرفة مذهب الأشعری قدم بغداد وشغب على الحنابلة أهدوا له مع امرأة صحن حلو مسمومة وقیل إن البروى قال لو كان لی أمر لوضعت على الحنابلة الجزیة.

ابوحامد بروى طوسى، فقیه شافعى، شاگرد شاگرد محمد بن یحیى و داراى تعلیقه مشهور در مسائل خلافى، كسى كه دانش كلام و مناظره و بلاغت به او منتهى مى‌شد و در مذهب اشعرى بسیار آگاه بود، وارد بغداد شد و فتنه و آشوبى علیه حنبلى‌ها بر پا كرد، حنبلى‌ها طبقى از حلواى مسموم همراه یك زن نزد وى فرستادند، از وى نقل شده است كه گفت: اگر قدرت داشتم بر حنبلى‌ها جزیه وضع مى‌كردم.

الذهبی، شمس الدین محمد بن أحمد بن عثمان ابوعبد الله (متوفاى 748 هـ)، العبر فى خبر من غبر، ج 4، ص 200، تحقیق: د. صلاح الدین المنجد، ناشر: مطبعة حكومة الكویت - الكویت، الطبعة: الثانی، 1984؛

العكرى الحنبلی، عبد الحى بن أحمد بن محمد (متوفاى 1089هـ)، شذرات الذهب فى أخبار من ذهب، ج 4، ص 224، تحقیق: عبد القادر الأرنؤوط، محمود الأرناؤوط، ناشر: دار بن كثیر - دمشق، الطبعة: الأولی، 1406هـ.
گرفتن جزیه از شافعى‌ها

ابوالفداء السودانى در تاج التراجم مى‌نویسد:

محمد بن موسى بن عبد الله البلاشاغونی التركی تفقه ببغداد وقدم دمشق وولى بها القضاء ومات فی جمادى الآخرة سنة ست وخمسمائة وكان یقول لو كان لی أمر لأخذت الجزیة من الشافعیة.

محمد بن موسى بن عبد الله بلاشاغونى تركى، فقه را در بغداد آموخت و به دمشق رفت و در آنجا عهده دار منصب قضا شد، وى گفته است: اگر قدرت داشتم از شافعى‌ها جزیه مى‌گرفتم.

السودانی، أبو الفداء زین الدین قاسم بن قطلوبغا (متوفای879هـ)، تاج التراجم فی طبقات الحنفیة، ج 1، ص 350، تحقیق: محمد خیر رمضان یوسف، ناشر: دار القلم - دمشق / سوریا، الطبعة: الأولى، 1413هـ- 1992م.

همین مطلب را ذهبى در میزان الإعتدال، ابوالفداء قرشى در الجواهر المضیة و محمد بن اسماعیل صنعانى در طبقات الحنفیة نقل كرده‌اند.

الذهبی، شمس الدین محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفای748هـ)، میزان الاعتدال فى نقد الرجال، ج 6، ص 350، تحقیق: الشیخ علی محمد معوض والشیخ عادل أحمد عبدالموجود، ناشر: دار الكتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولى، 1995م؛

القرشی، عبد القادر بن أبی الوفاء محمد بن أبی الوفاء أبو محمد (متوفای775هـ)، الجواهر المضیة فی طبقات الحنفیة، ج 2، ص 136، ناشر: میر محمد كتب خانه – كراچی؛

الصنعانی، محمد بن إسماعیل (متوفای1182هـ)، إرشاد النقاد إلى تیسیر الاجتهاد، ج 1، ص 23، تحقیق: صلاح الدین مقبول أحمد، ناشر: الدار السلفیة - الكویت، الطبعة: الأولى، 1405هـ.

من مفتخرم که در به رویم وا شد     ماتم کده ی غمت مرا مأوا شد

من مفتخرم نامه عمر سیهم        با اشک غمِ تو شسته و امضا شد

اینجا و میان قبرو محشر گویم     من مفتخرم که مادرم زهرا(س)شد

  http://www.ahlebasyrat.blogfa.com

جمعه 9/11/1388 - 23:22 - 0 تشکر 179056

تغییر مذهب ممنوع

محمد بن اسماعیل صنعانى به نقل از ملا على قارى مى‌نویسد:

اشتهر بین الحنفیة أن الحنفی إذا انتقل إلى مذهب الشافعی یعزر وإذا كان بالعكس فإنه یخلع علیه.

در بین حنفى‌ها مشهور است كه اگر حنفى مذهب به مذهب شافعى گرایش پیدا كند، تعزیر مى‌شود؛ ولى اگر عكس آن اتفاق افتاد پاداش مى‌گیرد.

الصنعانی، محمد بن إسماعیل (متوفای1182هـ)، إرشاد النقاد إلى تیسیر الاجتهاد، ج 1، ص 147، تحقیق: صلاح الدین مقبول أحمد، ناشر: الدار السلفیة - الكویت، الطبعة: الأولى، 1405هـ.
حنبلى‌ها، شافعى‌ها را سبّ و لعن مى‌كردند

ابن عساكر شافعى مى‌نویسد:

إن جماعة من الحشویة والأوباش الرعاع المتوسمین بالحنبلیة أظهروا ببغداد من البدع الفضیعة والمخازی الشنیعة ما لم یتسمح به ملحد فضلاً عن موحد... وتناهوا فی قذف الأئمة الماضین وثلب أهل الحق وعصابة الدین، ولعنهم فی الجوامع والمشاهد، والمحافل والمساجد، والأسواق والطرقات، والخلوة والجماعات، ثم غرهم الطمع والإهمال ومدهم فی طغیانهم الغی والضلال، إلى الطعن فیمن یعتضد به أئمة الهدى وهو للشریعة العروة الوثقى، وجعلوا أفعاله الدینیة معاصی دنیة، وترقوا من ذلك إلى القدح فی الشافعی رحمة الله علیه وأصحابه.

گروهى از حنبلى‌هاى لا ابالى در شهر بغداد اعمال ناشایست و بدعت‌هایى به وجود آوردند كه هیچ انسان بى‌دینى انجام نمى‌دهد؛ چه رسد به افراد خدا پرست...

اینان بزرگان و پیشوایان دین را در حضور مردم و به صورت علنى و در محافل و مساجد و كوچه و بازار مورد تهمت و لعن و نفرین قرار دادند، وحتى تا آن‌جا به این گمراهى ادامه دادند كه اعمال شایسته بزرگان دین را معصیت و نافرمانى خواندند و به شخصیت بزرگى مانند شافعى تاختند.

ابن عساكر الدمشقى الشافعی، أبى القاسم علی بن الحسن إبن هبة الله بن عبد الله،(متوفای571هـ)، تبیین كذب المفتری، ص310، دار الكتاب العربی ـ بیروت.
گرفتن جزیه از حنابله

شمس الدین ذهبى در ترجمه ابوحامد طوسى مى‌نویسد:

وأبو حامد البروى الطوسى الفقیه الشافعی محمد بن محمد تلمیذ تلمیذ محمد بن یحیى وصاحب التعلیقة المشهورة فی الخلاف كان إلیه المنتهى فی معرفة الكلام والنظر والبلاغة والجدل بارعا فی معرفة مذهب الأشعری قدم بغداد وشغب على الحنابلة أهدوا له مع امرأة صحن حلو مسمومة وقیل إن البروى قال لو كان لی أمر لوضعت على الحنابلة الجزیة.

ابوحامد بروى طوسى، فقیه شافعى، شاگرد شاگرد محمد بن یحیى و داراى تعلیقه مشهور در مسائل خلافى، كسى كه دانش كلام و مناظره و بلاغت به او منتهى مى‌شد و در مذهب اشعرى بسیار آگاه بود، وارد بغداد شد و فتنه و آشوبى علیه حنبلى‌ها بر پا كرد، حنبلى‌ها طبقى از حلواى مسموم همراه یك زن نزد وى فرستادند، از وى نقل شده است كه گفت: اگر قدرت داشتم بر حنبلى‌ها جزیه وضع مى‌كردم.

الذهبی، شمس الدین محمد بن أحمد بن عثمان ابوعبد الله (متوفاى 748 هـ)، العبر فى خبر من غبر، ج 4، ص 200، تحقیق: د. صلاح الدین المنجد، ناشر: مطبعة حكومة الكویت - الكویت، الطبعة: الثانی، 1984؛

العكرى الحنبلی، عبد الحى بن أحمد بن محمد (متوفاى 1089هـ)، شذرات الذهب فى أخبار من ذهب، ج 4، ص 224، تحقیق: عبد القادر الأرنؤوط، محمود الأرناؤوط، ناشر: دار بن كثیر - دمشق، الطبعة: الأولی، 1406هـ.
گرفتن جزیه از شافعى‌ها

ابوالفداء السودانى در تاج التراجم مى‌نویسد:

محمد بن موسى بن عبد الله البلاشاغونی التركی تفقه ببغداد وقدم دمشق وولى بها القضاء ومات فی جمادى الآخرة سنة ست وخمسمائة وكان یقول لو كان لی أمر لأخذت الجزیة من الشافعیة.

محمد بن موسى بن عبد الله بلاشاغونى تركى، فقه را در بغداد آموخت و به دمشق رفت و در آنجا عهده دار منصب قضا شد، وى گفته است: اگر قدرت داشتم از شافعى‌ها جزیه مى‌گرفتم.

السودانی، أبو الفداء زین الدین قاسم بن قطلوبغا (متوفای879هـ)، تاج التراجم فی طبقات الحنفیة، ج 1، ص 350، تحقیق: محمد خیر رمضان یوسف، ناشر: دار القلم - دمشق / سوریا، الطبعة: الأولى، 1413هـ- 1992م.

همین مطلب را ذهبى در میزان الإعتدال، ابوالفداء قرشى در الجواهر المضیة و محمد بن اسماعیل صنعانى در طبقات الحنفیة نقل كرده‌اند.

الذهبی، شمس الدین محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفای748هـ)، میزان الاعتدال فى نقد الرجال، ج 6، ص 350، تحقیق: الشیخ علی محمد معوض والشیخ عادل أحمد عبدالموجود، ناشر: دار الكتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولى، 1995م؛

القرشی، عبد القادر بن أبی الوفاء محمد بن أبی الوفاء أبو محمد (متوفای775هـ)، الجواهر المضیة فی طبقات الحنفیة، ج 2، ص 136، ناشر: میر محمد كتب خانه – كراچی؛

الصنعانی، محمد بن إسماعیل (متوفای1182هـ)، إرشاد النقاد إلى تیسیر الاجتهاد، ج 1، ص 23، تحقیق: صلاح الدین مقبول أحمد، ناشر: الدار السلفیة - الكویت، الطبعة: الأولى، 1405هـ.

من مفتخرم که در به رویم وا شد     ماتم کده ی غمت مرا مأوا شد

من مفتخرم نامه عمر سیهم        با اشک غمِ تو شسته و امضا شد

اینجا و میان قبرو محشر گویم     من مفتخرم که مادرم زهرا(س)شد

  http://www.ahlebasyrat.blogfa.com

جمعه 9/11/1388 - 23:26 - 0 تشکر 179057

 جدا شدن مساجد شافعی ها از حنفیها

محمد بن اسماعیل صنعانى در ارشاد النقاد مى‌نویسد:

لقد وصل الخلاف إلى أن منع بعض الفقهاء الأحناف تزوج الحنفی من المرأة الشافعیة ثم صدرت فتوى من فقیه آخر ملقب بمفتی الثقلین فأجاز تزوج الحنفی بالشافعیة وعلل ذلك بقوله تنزیلا لها منزلة أهل الكتاب وقال العلامة رشید رضا وقد بلغ من إیذاء بعض المتعصبین لبعض فی طرابلس الشام فی آخر القرن الماضی أن ذهب بعض شیوخ الشافعیة إلى المفتی وهو رئیس العلماء وقال له اقسم المساجد بیننا وبین الحنفیة فإنا فلانا من فقهائهم یعدنا كأهل الذمة بما أذاع فی هذه الأیام من خلافهم فی تزوج الرجل الحنفی بالمرأة الشافعیة وقول بعضهم لا یصح لأنها تشك فی إیمانها یعنی أن الشافعیة وغیرهم یجوزون أن یقول المسلم أنا مؤمن إن شاء الله وقول آخرین بل یصح نكاحها قیاسا على الذمیة

اختلاف بین حنفى‌ها و شافعى‌ها آن قدر اوج گرفت كه بعضى از فقیهان حنفى ازدواج با شافعى‌ها را حرام كردند، فقیهى دیگر ازدواج را جائز دانست با این توجیه كه آنان را مانند اهل كتاب تلقى كرد، رشید رضا مى‌نویسد: اذیت و آزارها به حدى رسیده بود كه بعضى از بزرگان شافعى نزد مفتى اعظم رفته و تقاضا كردند تا مساجد بین شافعى‌ها و حنفى‌ها تقسیم شود؛ زیرا فقهاى آنان مانند اهل ذمه رفتار مى‌كنند، ازدواج حنفى با شافعى را جائز نمى دانند و... .

الصنعانی، محمد بن إسماعیل (متوفای1182هـ)، إرشاد النقاد إلى تیسیر الاجتهاد، ج 1، ص 20، تحقیق: صلاح الدین مقبول أحمد، ناشر: الدار السلفیة - الكویت، الطبعة: الأولى، 1405هـ.
حنابله، مسجد ضرار بنا كردند

تنوخى بصرى مى‌نویسد‌:

الحنابلة یبنون مسجداً ضراراً. أخبرنی جماعة من البغدادیین: إن الحنابلة بنوا مسجداً ضراراً، وجعلوه سبباً للفتن والبلاء. فتظلم منه إلى علی بن عیسى، فوقع فی ظهر القصة. أحق بناء بهدم، وتعفیة رسم، بناء أسس على غیر تقوى من الله، فلیلحق بقواعده، إن شاء الله تعالى.

گروهى از بغدادى‌ها نقل كرده‌اند: حنبلى‌ها مسجدى ساختند كه به وسیله شافعى‌ها مسجد ضرار نام گرفت؛ زیرا مركز اختلاف و حمله و هجوم به شافعى‌ها شده بود، مخالفان این مسجد به على بن عیسى شكایت كردند، وى پشت ورقه نوشت: سزاوارترین ساختمانى است كه باید نابود و آثارش از بین برود؛ زیرا اساس آن بر غیر تقوا است، پس باید با خاك یكسان شود.

التنوخى البصری، ابوعلی المحسن بن علی بن محمد بن أبى الفهم (متوفاى 384هـ)، نشوار المحاضرة وأخبار المذاكرة، ج 1، ص 330، تحقیق: مصطفى حسین عبد الهادی، ناشر: دار الكتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولى، 1424هـ-2004م.
منكر «مسح بر خفین» كافر است

ابوحنیفه، رئیس و مؤسّس مذهب حنفی اعتقاد داشته است كه اگر كسى جواز مسح بر خفین را انكار نماید، كافر است؛ چرا كه روایات مسح بر خفین نزدیك به متواتر است.

امیر بادشاه از علمای قرن دهم اهل سنت در این باره مى‌نویسد:

قال أبو حنیفة: من أنكر المسح على الخفین یخاف علیه الكفر، فإنه ورد فیه من الأخبار ما یشبه المتواتر.

ابوحنیفه گفته است: هركس جواز مسح بر خفین را انكار نماید، ترس كافر شدنش را دارم؛ چرا كه روایات نزدیك به متواتر در باره آن وارد شده است

أمیر بادشاه، محمد أمین (متوفای972هـ) ، تیسیر التحریر ، ج 3   ص 38 ، ناشر : دار الفكر – بیروت .

فخر الدین زیعلى در تبیین الحقائق می‌نویسد:

رُوِیَ عن أبی حَنِیفَةَ رَحِمَهُ اللَّهُ أَنَّهُ قال ما قُلْت بِالْمَسْحِ حتى وَرَدَتْ فیه آثَارٌ أَضْوَأُ من الشَّمْسِ حتى قال من أَنْكَرَ الْمَسْحَ على الْخُفَّیْنِ یُخَافُ علیه الْكُفْرُ وَقِیلَ على قِیَاسِ قَوْلِ أبی یُوسُفَ یُكَفَّرُ جَاحِدُهُ لِأَنَّ الْمَشْهُورَ عِنْدَهُ بِمَنْزِلَةِ الْمُتَوَاتِرِ

مسح بر كفش را فتوا ندادم؛ مگر بدلیل وجود دلائل و شواهدی كه از نور خورشید واضح تر بودند، واز او نقل است كه گفت: هر كس مسح بر كفش را انكار نماید ترس كافر شدنش را دارم، و یا اینكه با مقایسه این فتوا با نظریه ابو یوسف كه گفته است: منكر آن تكفیر مى‌شود؛ زیرا حدیث و فتواى مشهور، نزد وى به منزله متواتر است.

الزیلعی الحنفی ، فخر الدین عثمان بن علی الوفاة: 743هـ) ، تبین الحقائق شرح كنز الدقائق ، ج 1   ص 45 ، اسم المؤلف:  دار النشر : دار الكتب الإسلامی ـ  القاهرة ، 1313هـ.

تقی الدین التمیمى الدارى مى‌نویسد:

والتاسعة: نقر بأن المسح على الخفین واجب للمقیم یوماً ولیلة، وللمسافر ثلاثة أیام ولیالیها؛ لأن الحدیث ورد هكذا، فمن أنكر فإنه یُخشى علیه الكفر، لأنه قریب من الخبر المتواتر.

اعتقاد دارم كه مسح بر كفش برای غیر مسافر یك شبانه روز و برای مسافر سه شبانه روز واجب است؛ چون در حدیث وارد شده است، و اگر كسى آن را انكار كند ترس از كافر شدن وی مى‌رود؛ زیرا خبر موجود در باره این حكم نزدیك به خبر متواتر است.

التمیمی الداری الغزی ، تقی الدین بن عبد القادر الوفاة:1010هـ) الطبقات السنیة فی تراجم الحنفیة ، ج 1   ص 50 .

جالب این است كه قضیه مسح بر خفین حتی در میان خود اهل سنت نیز مخالفانى دارد.

فخر رازى، مفسر مشهور اهل سنت به نقل عائشه و ابن عباس می‌نویسد:

فعن عائشة رضی الله عنها أنها قالت: لأن تقطع قدمای أحب إلیّ من أن أمسح على الخفین، وعن ابن عباس رضی الله عنهما أنه قال: لأن أمسح على جلد حمار أحبّ إلی من أن أمسح على الخفین.

عائشه گفته است: پاهایم قطع شود بهتر از این است كه بر كفش مسح كنم، از ابن عباس نقل است كه گفت: بر پوست الاغ مسح نمایم بهتر از مسح بر كفش است.

الرازی الشافعی، فخر الدین محمد بن عمر التمیمی (متوفای604هـ)، التفسیر الكبیر أو مفاتیح الغیب، ج 11، ص 129،  ناشر: دار الكتب العلمیة- بیروت، الطبعة: الأولى، 1421هـ - 2000م.
تكفیر ابوحنیفه و پیروان او از سوى دیگر فرقه‌هاى اهل سنت

از میان ائمه اربعه اهل سنت‌، ابوحنیفه نعمان بن ثابت مؤسس مذهب حنفى، بیشتر از دیگران آماج حملات دیگر فرقه‌ها و دانشمندان اهل سنت قرار گرفته است؛ تا جائى كه او را صریحا تكفیر كرده و از سران فرقه مرجئه به حساب آورده‌اند. گاهى چنان فحش و ناسزا نصیب او كرده‌اند كه حتى در باره سرسخت‌ترین دشمنان رسول خدا صلى الله علیه وآله نیز چنین فحاشى‌هائى دیده نشده است.

البته قصد اهانت به ابوحنیفه و پیروان او را نداریم و این‌گونه مطالب را نه تأیید مى‌كنیم و نه تكذیب، فقط به افرادى همچون عثمان الخمیس و دیگرهم فكران او كه شیعه را فرقه‌ تكفیرى معرفى مى‌كنند مى‌خواهیم بگوییم كه شما در قدم نخست تكلیف خودتان را روشن كنید و بعد سراغ كتاب‌ها و روایات شیعیان بروید.

وقتى در مذهب شما به یكى از برترین دانشمندان اهل سنت و یكى از ائمه اربعه شما چنین جسارت‌هایى مى‌شود، چرا به خاطر روایتى كه حتى بر مقصود و منظور شما صراحت ندارد، بر شیعیان خرده مى‌گیرید؟

من مفتخرم که در به رویم وا شد     ماتم کده ی غمت مرا مأوا شد

من مفتخرم نامه عمر سیهم        با اشک غمِ تو شسته و امضا شد

اینجا و میان قبرو محشر گویم     من مفتخرم که مادرم زهرا(س)شد

  http://www.ahlebasyrat.blogfa.com

برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.