یکی از وزرا معزول شد و بحلقه درویشان در آمد.اثر برکت صحبت ایشان درو سرایت کرد و جمعیت خاطرش دست داد. ملک بار دیگر برو دل خوش کرد و عمل فرمود قبولش نیامد. گفت معزولی بنزد خردمندان بهتر که مشغولی
آنان که به کنج عاقبت بنشستند/ دندان سگ و دهان مردم بستند
کاغذ بدریدند و قلم بشکستند / وز دست زبان حرف گیران رستند
ملک گفتا هرآینه مارا خردمندی کافی باید که تدبیر مملکت را بشاید. گفت ای ملک نشان خردمند کافی جز آن نیست که بچنین کارها تن ندهد.
همای بر همه مرغان از آن شرف دارد / که استخوان خورد و جانور نیازارد
سیه گوش را گفتند تورا ملازمت صحبت شیر بچه وجه اختیار افتد.گفت تا فضله صیدش می خورم وز شر دشمنان در پناه صولت او زندگانی می کنم.گفتندش اکنون که بظل حمایتش درآمدی و بشکر نعمتش اعتراف کردی چرا چرا نزدیکتر نیائی تا بحلقه خاصانت درآرد و از بندگان مخلصت شمارد گفت همچنان از بطش او ایمن نیستم.
اگر صدسال گبر آتش فروزد/ اگر یک دم درو افتد بسوزد
افتد که ندیم حضرت سلیمان را زر بیاید و باشد که سر برود و حکما گفته اند از تلون طبع پادشاهان بر حذر باید بودن که وقتی بسلامی برنجد و دیگر وقت بدشنامی خلعت دهند و آورده اند که ظرافت بسیار کردن هنر ندیمانست و عیب حکیمان .
تو بر سر قدر خویشتن باش و وقار / بازی و ظرافت بندیمان بگذار
..................................................................................................................................................................
معانی لغات :
بطش : سخت گیری
تلون : رنگ عوض کردن
...................................................................................................................................................................
پاورقی : سعی کردم رسم الخط اصلی رو حفظ کنم و مثلا حروفی که متصل نوشته شده رو متصل تایپ کنم . اگر کسی نکته خاصی اعم از نگارشی ، معنایی ، اجتماعی ، ادبی ، فرهنگی و غیره (!) به ذهنش می رسه در مورد این حکایت لطفا به مورد گفتگو بذاره تا ما هم نظرمون رو بگیم. سپاس :)