سلام
نمی دونم چرا با وجود اینکه دو سوم بدنمون از آبه اما روی خاک زندگی میکنیم....
اگه توی آب بودیم و بار گناه روی دوشمون سنگینی میکرد به زیر می رفتیم اینجوری خوبا از بدا جدا می شدند
خوب اینم از رحمت خداست که مارو توی اعماق رها نکرد
مسعود مرادی تکلیفی بر دوشش گذاشته شد هم برود و کاری حسینی کند و هم بماند و کاری زینبی اما چگونه
نه آبی باشد و نه خاکی! نه در آبی آسمان جای گیرد و نه در خاک ! اما هم در آسمان جای گرفت هم در خاک و امروز ما رسم او را ...............
اینجــــــــــــــــــــا یه نقد در موردش نوشته
خیلی دوست داشتم خود دفترچه رو بخونم آخه تنها موردی رو که در حین مطالعه درک نکردم چگونگی نوشتن سعید بود از توی کتاب معلوم نیست احساسش نیست آخه هر وقت بهش فکر می کنم احساس می کنم متن در آرامش نوشته شده شاید یکی دو جا استثنا بشه
امید وارم خود دفترچه این سوالمو جواب بده اگر حتی نسخه ایشو خدا برسونه...............
توضیحی که درباره این کتاب بود براتون می گذارم چیزی را از دست نمی دهید:
«نه آبی نه خاکی» در اصل دفترچه خاطرات 6 سال حضور شهید مرادی در جبهه بوده که به قلم خود او نگاشته شده است. در ابتدای کتاب، جریان وداع شهید مرادی با خانوادهاش برای حضور در میدان جنگ، سپس آشناییاش با ابراهیم رحمانی، محمد جوادی، عباس شاکری، علی ماکت و رضا شعبانی و پسر پانزده سالهای به نام رسول روایت میشود که همه این افراد به جز ابراهیم رحمانی شربت شهادت نوشیدهاند.
کتاب «نه آبی نه خاکی» روایتگر خاطرات شهید مرادی در لشکر 17 علیبنابیطالب(ع) است. او در این کتاب از همرزمانش، دوستیهایش، صمیمیت و خلوص رزمندگان، شوخیها و خندههایشان، مناجاتها و راز و نیازهای خالصانه در تاریکیهای شب، زیارت امامان معصوم (ع) در خواب و... میگوید. همچنین او از نبرد تنبهتن با دشمن، مشاهده صحنه شهادت رزمندگان و آموزشهایشان در آب و خاک نیز گفته است.
ناشر معتقد است: «نثر روان، ساده و بیابهام و همچنین استفاده از تعابیر دقیق و وصفی زیبا و دقت در نقل جزئیات موجب شایستگی اثر شده است اما به طور قطع میتوان گفت آنچه مایه برتری این کتاب شده نادربودن حوادث و شگفتنمودن وقایعی است که برای صاحبخاطره به وقوع پیوسته است.»
شروع دفترچه خاطرات (نه آبی نه خاکی) بهاین صورت است: من با نوشتن این دفترچه یا اصولاً نوشتن خاطرات، به آرزویی پاسخ میدهم که نویسندگی است. حالا اگر نفسپروری است، باشد. البته نیست، چون میگویند برای نویسنده شدن هم باید سختی کشید همان طور که برای کشتن نفس باید سختی کشید. پس نوشتن هم عین نفسکشی است، به خصوص اگر حدیث نفس باشد. شنیدهام حدیث نفس برای خودش یک جور تکنیک است. نمیدانم این تکنیک چه فلسفهای را با خود همراه دارد،اما من خودم نفسم را با این فلسفه حدیث میکنم که آن را به چنگ آورم یا در چنگ گیرم. - یعنی میتوانم؟»