در اواخر سالهای 1800 میلادی مجموعه ای از مفاهیم تازه درباره سازمان، که هم اکنون به عنوان نظریه های کلاسیک شناخته شده است، به گونه ای وسیع گسترش یافت. تاثیر نظریه های کلاسیک سازمان هم تکنون نیز بارز و برجسته است. چندان که آثار آن در بسیاری از سازمانهای پیچیده مشاهده می شود. در واقع مفاهیم کلاسیک سازمان در مقیاس وسیعی از سازمانهای بزرگ و پیچیده مصداق پیدا می کند که تاثیر بسزایی در تکامل تمدن نوین داشته است.
نظریه کلاسیک، سازمان را ساختاری از روابط قدرت، نقش ها، فعالیتها و ارتباطاتی که بین افراد وجود دارد، تعریف می کند. به طور کلی طبق این نظریه سازمان یک ساختار مکانیستی، بی روح و غیر قابل انعطاف است.
نظریه کلاسیک در سه مسیر تحول یافت. بوروکراسی، نظریه اداری و مدیریت علمی. اساس این سه جریان با فرضیاتی مشابهی پایه ریزی شده و تاثیر عملی آنها یکسان است. همچنین هر سه جریان در یک مقطع زمانی رشد و توسعه یافتند. (1950-1900 م)
رویکردهای کلاسیک
دوره مابین سالهای اواسط قرن نوزدهم تا اوایل دهه 1950 میلادی را میتوان دوره کلاسیک دانست. از مهمترین رویکردهای متولد شده در این دوره میتوان به مدیریت سیستماتیک, مدیریت علمی, مدیریت اجرایی (یا اداری), مبحث روابط انسانی, و دیوانسالاری (تشریفات اداری) اشاره کرد.
مدیریت سیستماتیک
در طول قرن نوزدهم, رشد کسبوکارهای آمریکایی بر محور ساخت و تولید متمرکز بود. در همین راستا:
اکثر وظایف سازمانی تقسیم شده و توسط افراد متخصص انجام میشدند.
در رویکرد سیستماتیک تلاش شد تا با تدوین رویهها و فرآیندهای بسیار مشخص برای امور, هماهنگی کارها تصمیم گردد. برای برآوردن این هدف:
- وظایف و مسؤولیتها به صورت دقیق و کامل تعریف میشدند.
- فنون استانداردشدهای برای انجام وظایف در نظر گرفته شد.
- ابزارهای خاصی برای جمعآوری, بکارگیری, انتقال و تحلیل اطلاعات ابداع شد.
- برای تسهیل هماهنگی و ارتباطات داخلی, سیستمهای حسابرسی هزینه, حقوق و کنترل تولید ایجاد شدند.
مدیریت علمی
دومین رویکرد مدیریتی را فردریک تیلور ابداع کرد که آن را به نام مدیریت علمی میشناسیم. این رویکرد مدعی بکارگیری روشهای علمی در تحلیل کارها و تعیین نحوه انجام و تکمیل وظایف تولید به صورت کارآمد است.
تیلور چهار اصل را برای مدیریت علمی برشمرد:
- مدیریت باید برای هر بخش از کار افراد, رویکردی دقیق و علمی را خلق کند تا بتوان اصول راهنمای کلی و صریحی را جایگزین آنها نمود (چیزی نامشخص و به صورت ضمنی باقی نماند)
- مدیریت باید افراد را به صورت علمی انتخاب کرده, آموزش داده و آماده کار نماید بطوریکه هر شخصی دقیقاً شغل مناسب خود را داشته باشد.
- مدیریت باید بهگونهای با کارکنان همکاری و همیاری نماید که بتوان از هماهنگی مشاغل با طرحها و اصول, اطمینان حاصل نمود.
- مدیریت باید تضمین نماید که کار و مسؤولیت کارکنان و مدیران, به طور مساوی تقسیم شده است.
مدیریت اجرایی (اداری)
رویکرد مدیریت اجرایی بر غلبه نگاه مدیران ارشد در کل سازمان تاکید دارد و مدعی است مدیریت, یک حرفه است و قابل آموزش است. هنری فایول, یک مهندس معدن و مدیر اجرایی فرانسوی, کتابی را منتشر کرد که در آن به شرح تجربیات مدیریتی خود پرداخت. فایول, 5 کارکرد و 14 اصل برای مدیریت برشمرد. این 5 کارکرد عبارتند از: برنامهریزی, سازماندهی, فرماندهی, هماهنگسازی, و کنترل.
انتقادهای کلی بر نظریات مدیریت کلاسیک
تئوری ها ونظریات مدیریت کلاسیک که در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم در کشورهای سرمایه داری غرب پیاده شد عملا راه را بررشد وتوسعه سرمایه داری گشود و درحقیقت زمینه ساز پیشرفت وتوسعه اقتصادی سرمایه داری دراین کشورها شد اما عملا این تئوری ها نتوانست عدالت اجتماعی را براساس اجرای اصول مدیریتی برای قشرها وطبقات کثیر العده کارگران وکارمندان وحقوق بگیران فراهم کند . ازاینرواست که پس این نظریات تئوری ها و دکترین های مکتب روابط انسانی در مدیریت و یا به تعبیری نئو کلاسیک ها به وجود امد که در مفاهیم تئوریک این نظریات نیز دیدگاههای انتقادی وارد است .
دو اصل مهم هدف و هماهنگی به عنوان اصول مهم مدیریت کلاسیک مطرح می باشد اینک به اصول دیگری که این مدیریت به ان معتقد است اشاره می شود .
یکی از اصول دیگر این نکته است که اصلی که برای تقسیم کار وجود دارد براساس نیاز مصرف کننده ایجاد شود برای مثال ان دسته از معلمانی که کودکان ونوجوانان را اموزش می دهند باید از استادان دانشگاه جدا باشند . اصل دیگر این است انجام امورمشاغلی که دریک ناحیه جغرافیایی قرار گرفته اند به صورت مرکزی درامده وواحد مستقلی درارتباط با این مشاغل به وجود اید .برای مثال در سازمانهای نظامی امریکا واحدهای دریایی هوایی و زمینی - که برفرض دراسیای جنوب شرقی - فعالیت می کنند تحت فرماندهی یک ژنرال درایند .از نظر منتقدان نظریات کلاسیک مدیریت انتقاداتی که بر اصول مدیریت کلاسیک وارد است که بیشتر نظریه پردازان این اصولی را عنوان کرده اند که بیشتر جنبه پیش بینی دارد .ازنظر منتقدان اصول مدیریت کلاسیک به شکل رئالیستی قابل اجرا نیست ودربرخی از موارد اصولی که انها پیشنهاد کرده اند در حالت تضاد بایکدیگر قرار گرفته است .بی توجهی دانشمندان مدیریت کلاسیک به نقش بارز عواملی نظیر فرهنگ تمدن مسائل اقتصادی - اجتماعی عوامل سیاسی تعداد کارگران وخواستهای انها و... ازدیگر مواردی است که دیدگاههای انتقادی منتقدان مدیریت کلاسیک را برانگیخته است .بدیهی است که براساس تمامی نظریات جامعه شناسی هر سازمانی تحت تاثیرعوامل گوناگون محیطی اجتماعی فرهنگی سیاسی اقتصادی و... در هرجامعه قرار دارد وهیچ سازمانی درخلائ کار نمی کند و در واقع هیچ مدیری در هیچ سازمانی نمی تواند با اجرای دستورالعمل های مدیریت کلاسیک معجزه کند .یکی از انتقادات بسیارمهمی که به مدیریت کلاسیک وارد این است که این نوع مدیریت افراد سازمانی را به ویژه کارگران را ابزارهای اقتصادی فرض می کند که این ابزارها را هر طور که هست می توان چرخاند و گرداند واز طریق عامل اقتصادی و دادن حقوق ودستمزد به انها درحقیقت این ابزارهای اقتصادی را نسبت به سازمان وفادار نگاه داشت که قطعا اینگونه نیست .