[quote=mrs karimi;9481;345541]بعد از اتمام پانتومیم و غروب افتاد کنار شهر سرخه توقفی داشتیم و دوست عزیزمون خانم بنیادی برای همه به مناسبت تولدشون بستنی خریدن و متاسفانه به خودشون نرسید اما با همراهی دوستان میل کردند .
ما هم که انتها نشسته بودیم کلی براشون شعر تولد خوندیم و دست زدیم .
و نکته بسیار بسیار جالب اینه که هیچ کدوم از اقایون متوجه نشدن که تولد ایشون بود و اصلا مناسبت بستنی چیه؟
صبر کنید ببینم فقط من قراره بنویسم . بیست نفر بودیم چرا من فقط می نویسم خوب بقیه هم یه فعالیتی بکنند . عکسی گزارشی ...
من امروز سرم خیلی شلوغه ولی قول میدم فردا یک گزارش تپل بنویسم.
جا داره اینجا دوباره تولد خانوم بنیادی را تبریک بگوییم
بعدش ما حواسمون بود به ایشون بستنی نرسید با آقا میثم می خواستیم پترس بازی دراریم که بستنیمونو بدیم به ایشن که دیدیم دارن بستنی می خورند و از پترس بازی صرف نظر کردیم .
D: