دیروز برای مصاحبه شغلی به یه کمپانی نسبتاً معتبر رفتم. مصاحبهکننده خانمی بود با روابط عمومی بالا!
در اون مجموعه آقایون خیلیخیلی کمتر از زنانودختران بودن.
دقیقتر بگم: مدیرای بالایی و میانی همه آقا، کارهای کارمندی و پست برای خانمها!
چرا واقعاً خانمهای ما به این سمتوسو رفتن که حاضرند پستترین کارها رو تو پستترین شرایط تو شرکتهای خصوصی قبول کنن؟
برخی نیاز دارن به پولش؛ قبول. اما خیلیها فقط میخوان از جمع عقب نباشن. این کاملاً معلومه.
همین جایی که دیروز رفته بودم، 7تا خانم تو یه اتاق کوچک چپونده بودن بنده خداها نمیتونستن از پشت میز تکون بخورن!
یادمه یک بار یه مدیر منابع انسانی تو جلسهای به مدیرعامل شرکت با خنده میگفت:
نیرو باید فقط خانم بگیری چون هم با لطافتش بهت انرژی میده، هم دردسر مردها رو نداره، هم هر چه قدر بخوای، میتونی بزنی تو سرشون و جیک نزنن!
زمانی که از مجموعه بیرون رفتم، از خودم میپرسیدم:
انقدر خانم وارد بازار کار میشن، معلومه که نقشهای مردوزن مثل زمان بابامامانهای ما نمیشه؛ کاملاً مشخصه که بین نقش مادری، همسری و کارمندی، تعارض جدی به وجود میاد.
آمار دادن 60% خانمها راضی نیستن شاغل باشن و مجبورن.
آیا نباید تو توسعه اقتصادی و فرهنگی به این مسائل توجه کنیم؟
از حق نباید گذشت. خیلی وقتها خانمها به خاطر نیازهای کاذب میرن سراغ بازار کار، خیلی وقتها هم واقعاً نیاز دارن به درآمدش. بعضی جاها مثل پرستار زن، معلم زن و... نیاز هست خانمها باشن؛ اما آیا این حجم نیروی زن درسته؟
من احساس میکنم کار کردن خانمها، اون تعادله رو به هم زده یه طورایی.
شما چی فکر میکنید؟
teribon.blogfa.com