دو. هدفگذاری و پیشرفت درازمدت با هم تضاد عجیبی دارند
ممکن است تصور کنید هدفگذاری صحیح می تواند در درازمدت انگیزه ی شما را بالا نگه دارد در حالی که همیشه اینطور نیست.
در نظر بگیرید که در حال تمرین برای شرکت در یک مسابقه ی نیم ماراتن هستید. خیلی از آدمها ماهها تمرین های توانفرسا انجام می دهند تا در این مسابقه شرکت کنند اما به محض تمام شدن مسابقه تمرینات خود را به کناری می گذارند. هدف آنها تمام کردن یک نیم ماراتن بود که تمام شد و رفت. حال که به آن رسیده اند٬ آن هدف سوخته دیگر انگیزه ای برای آنها ایجاد نمی کند تا به تمرینات خود ادامه دهند و بدنی سالم با تناسب اندام داشته باشند.
می پرسید چه بدی دارد؟؟ این روش منجر به اثر یویو در فرد می گردد. یعنی که این افراد همواره یک خط در میان هدف مذکور را دنبال می کنند و کنار می گذارند. باز پس از مدتی به یاد آن می افتند و چون پسرفت داشته اند دوباره هدفی جدید انتخاب می کنند و آن را دنبال می کنند. و به همین ترتیب روزگار می گذرانند. این چرخه٬ دستیابی به پیشرفت واقعی در درازمدت را برای آنان مشکل می سازد.
راه حل: نیاز خود به دستیابی به نتایج فوری را تا حد ممکن کم کنید.
هفته ی قبل در باشگاه مشغول تمرین بودم. ست یکی مانده به آخر بود که ناگهان احساس کردم پای چپم تیر می کشد. خیلی درد نداشت و البته زخمی هم نشده بودم. تنها و تنها نشانه ای از خستگی پایان تمرین می توانست باشد. برای دقایقی به انجام دادن یا ندادن ست آخر فکر کردم. به خودم یادآوری کردم که من دید بلندمدتی به تمرین دارم و تمایل دارم که این تمرین ها را برای یک عمر انجام دهم و بنابراین همانجا تمرین را برای آن روز متوقف کردم.
در یک همچین شرایطی یک ذهن هدف گرا به شما خواهد گفت تمرین تان را تمام کنید تا به هدف آن روزتان رسیده باشید. چون نمی خواهید مانند شکست خورده ها از پس اهداف تان برنیایید. اما ذهن سیستم گرای من٬ هیچگاه دنبال رسیدن به یک عدد خاص که نیست٬ بلکه میخواهد فرآیند ورزش کردن را به طور منظم تکرار کند. من می دانم اگر تمرین هایم را نپیچانم در درازمدت می توانم حتی وزنه های سنگین تری بلند کنم.
همین یک دلیل برای برتری سیستم بر هدف کافی است. اهداف به نتایج کوتاه مدت شما کمک می کنند. سیستم ها فرآیندهای درازمدت را در شما ایجاد می نمایند. در پایان٬ این سیستم ها هستند که همیشهپیروزند.