در پی سوءالات مکرر عزیزان طلبه، درباره راههای به دست آوردن توفیقات الهی، آنچه به نظر قاصرم میرسد و تجربه کردهام، به طور فشرده مینویسم؛ البته موفقیت واقعی، گذشتن ازپل صراط در قیامت و رو سفیدی در آن روز است، نه شهرت و ستایش مردم در دنیا.
1. با نام او و با توکل به او درس و تحصیل را شروع کنیم: «اِقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّک...؛»(1) زیرا دنیا به فرموده قرآن، هم قلیل است، هم عارضی و هم فانی.
2. دلیل تحصیل، باید این باشد که مردم یا اهل تولیدند، یا توزیع و یا مصرف. ما به سراغ علم میرویم که هم با تحقیق و پژوهش تولید علم کنیم، هم تولیدات دیگران را با قلم و بیان توزیع کنیم، هم به آنچه آموختهایم، عمل کنیم. در حدیث میخوانیم: خوشا به حال کسی که با تفکرش تولید، با بیانش توزیع و با تمام وجودش عمل کند؛ «عَالِمٌ [نَاطِقٌ[ یَنْتَفِعُ بِعِلْمِهِ.»(2)
3. خداوند، شرط دریافت توفیقات را گام نهادن و تلاش در راه خود میداند: «وَ الَّذینَ جاهَدُوا فینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا»(3) و درباره داورانی که از طرف زن و مرد برای آشتی دادن گرد هم میآیند، میفرماید: اگر قصد جدی آنان بر اصلاح باشد، خداوند به خاطر حسن نیت آنان، آشتی را برقرار خواهد کرد؛ «إِنْ یُریدا إِصْلاحاً یُوَفِّقِ اللَّهُ بَیْنَهُما...»(4) لذا درس خواندن و تبلیغ و تألیف، باید برای خدا باشد، نه رسیدن به دنیا و مقام و اظهار وجود.
4. تزکیه، مهمتر از تعلیم است. خداوند پس از یازده سوگند، میفرماید: «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکّیهَا».(5) جالب آنکه در انجام وظائفی از قبیل: تقوا، جهاد، عبادت، توبه و غیر آن، میفرماید: «لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ»؛(6) «باشد که رستگار شوید.» اما درباره تزکیه میفرماید: «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکّیها»؛(7) «قطعاً کسی که خود را تزکیه کند، به رستگاری میرسد.»
5. مراجع تقلید میفرمایند: تقلید در احکام است، نه موضوعات. و عمر و جوانی هر یک از ما، از موضوعات، است. پس خود باید در به کارگیری سرمایه عمر اجتهاد کنیم. اگر دانشمندی در زمانی، عمر خود را صرف مسائلی کرده، دلیل آن نیست که ما در این زمان نیز عمرمان را صرف همان مسائل کنیم. ما باید عمر خود را صرف کاری کنیم که یا واجب و ضروری باشد، یا مورد نیاز فرد و جامعه و یا حداقل مستحب.
یک طلبه باید ادبیات عرب را خوب بداند؛ در حدی که اگر قرآن بدون اعراب را دید، بتواند صحیح بخواند؛ اما حفظ اشعار سیوطی، نه واجب است، نه مستحب و نه نیاز فرد و جامعه؛ گر چه بعضی از بزرگان در زمانی آن را حفظ بودهاند.
6. دعای والدین، یکی از عوامل توفیق است و چه محرومیتهایی در اثر عاق والدین حاصل میشود.
7. درباره اخلاص، در قرآن، یک جا میخوانیم: «لانُریدُ مِنْکُمْ جَزاءً وَ لا شُکُوراً»؛(8) یعنی ما حتی در دل خود انتظار جزا و تشکر نداریم و تعبیر دیگر این است که «لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً»؛(9) به زبان نیز درخواست هیچ گونه پاداشی نمیکنیم. معنای این دو آیه این است که نه در دل و نه در زبان، انتظار اجر و پاداش نباشد، ولی اگر هدیهای دادند، بپذیریم.
قرآن درباره اهل بیت پیامبر صلیاللهعلیهوآله که طعام خود را در آستانه افطار و با وجود گرسنگی خود پیدرپی و خالصانه به مسکین و یتیم و اسیر دادند و گفتند: «لا نُریدُ مِنْکُمْ جَزاءً وَ لا شُکُوراً»؛(10) در ده آیه پیاپی، چهارده نوع پاداش اخروی را برای آن بزرگواران بیان میکند و سپس میفرماید: شما قصد جزا و شکور نداشتید، اما ما کار شما را فراموش نکردیم: «إِنَّ هذا کانَ لَکُمْ جَزاءً وَ کانَ سَعْیُکُمْ مَشْکُوراً».(11)
آری، اگر انسان چشمداشتی به مال و مقام نداشته باشد، چندین برابر، الطاف الهی را دریافت خواهد کرد.
8. یکی از عوامل دریافت توفیق و امدادهای الهی، روح پاک است. در قرآن از سه نوع قلب یاد شده است: قلب سلیم، قلب منیب و قلب مریض.
«قلب سلیم» آن است که در آن جز حق نباشد و «قلب منیب» آن است که اگر انحراف و گرایش به باطلی پیدا کرد، زود برگردد و «قلب مریض» آن است که گرفتار عناد و نفاق و سوء ظن و کینه و امثال آن باشد. چنین قلبی، مانند ظرف آلودهای است که هر چه در آن بریزند، آن را نیز آلوده میکند.
برای دریافت الطاف الهی، از همین الآن تصمیم بگیریم هر کس به شخص ما ظلم کرده، او را ببخشیم. آری، بخشیدن زمینهساز بخشیده شدن، است. قرآن در سوره نور میفرماید: اگر دوست دارید خدا شما را ببخشد، پس دیگران را عفو کنید؛ «وَلْیَعْفُوا وَلْیَصْفَحُوا اَلا تُحِبُّونَ أَنْ یَغْفِرَ اللَّهُ لَکُم».(12)
در قرآن از قلب پر سوز پیامبر نسبت به مردم ستایش شده که برای نجات مردم حرص میزد: «حَریصٌ عَلَیْکُم».(13) خداوند به موسی علیه السلام فرمود: چون دلسوز بودی، تو را به مقام نبوت رساندم.
9. هدف ما رسیدن به جایگاه صالحان و رضای خدا باشد، نه آنکه مثل فلان فرد صاحب مقام بشویم؛ زیرا اگر نشدیم، خود را بستانکار خداوند میپنداریم که این خطر بزرگی است و باید بدانیم که رضای خداوند در انحصار رسیدن به فلان درجه یا رسیدن به مقام فلان شخص نیست. بسیاری از افراد گمنام، آبرومندان درگاه خدا هستند.
10. از تعطیلات بکاهیم.
چرا باید تحصیل که به مراتب از کار و تجارت مهمتر است، این همه تعطیلات داشته باشد؟
اگر ما به آیه «رِحْلَةَ الشِّتاءِ وَ الصَّیْف»(14) عمل کنیم، حتی در گرمترین زمانها با هجرت به منطقهای دیگر، کار خود را ادامه خواهیم داد. افرادی را میشناسم که به خاطر انتقال مکان در تابستان و استفاده از تعطیلات، دهها کتاب مفید نوشتهاند؛ بگذریم که این نوشتهها در اثر مطالعه صدها جلد کتاب بوده است که در آن ایام مطالعه کردهاند. چه بزرگانی که در ایام اسارت و زندان، آثار مهمی از خود به جای گذاردهاند.
11. ازدواج مهمتر از تحصیل است؛ زیرا ازدواج یک ضرورت است و تحصیل یک فضیلت. هرگاه ضرورت ازدواج احساس شد، به خاطر فضیلت تحصیل، آن را به تأخیر نیندازیم.
12. اصل در تحصیل، استفاده علمی همراه با استفاده معنوی اخلاقی است؛ گرچه استاد مشهور و مرکز تحصیل، معروف نباشد. قرآن میفرماید: «فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْر»؛(15) و نمیفرماید: «فَسْئَلُوا اَهْل الْعِلْمِ»؛ یعنی باید به سراغ استادی برویم که علاوه بر علم، اهل قرآن و نماز و تقوا و توسل نیز باشد؛ زیرا قرآن و نماز ذکر است؛ «أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِکْری»؛(16) و «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْر».(17)
13. درس و تحقیق، ما را از وظیفه و عمل غافل نکند. اگر در مرکزی بیشترین بحث در مورد پاکیزگی بود، باید آن مرکز نظیفترین منطقه باشد. اگر بیشترین اسلام شناسان در محلی جمع شدهاند، باید جوانان آن منطقه بهترین افراد باشند وگرنه مثال کسانی که در مراکزی پژوهش میکنند، ولی از وظیفه و عمل و ارتباط با مردم عقب ماندهاند، مثال سوزنی است که از نخ جدا شده و چیزی با آن دوخته نمیشود.
14. یکی از عوامل توفیق، دوست باتقواست. حضرت موسی علیهالسلام برای موفقیت خود از خداوند همکار خوب درخواست کرد و گفت: «هارُونَ أَخیاُشْدُدْ بِهِ اَزْری وَ اشْرِکْهُ فی اَمْری کَیْ نُسَبِّحَکَ کَثیرا».(18) اگر بسیاری از مساجد و مراکزی که در اختیار افراد کهنسال، مریض، بینشاط و خسته است، با مشارکت و فعالیت دیگرانی که دارای نشاط و بیان و تحصیلات جدید هستند، گره بخورد، فعالیت آن مرکز و مسجد و موفقیت آن چندین برابر خواهد شد.
حضرت موسی با آنکه پیامبر اولوالعزم بود، با جمله «هُوَ أَفْصَحُ مِنِّی لِسانا»(19) اقرار کرد که هارون از من فصیحتر است؛ ولی بسیاری از ما که انواع لیاقتها را در دیگران میبینیم، گاهی به خاطر غفلت و گاهی به خاطر انحصارطلبی و خود محوری، آنان را شریک کار خود نمیگردانیم.
15. خشیت و عبادت، به خصوص نماز اول وقت و توجه به مستحبات و احترام به بزرگان و توسل به اولیای خدا، نشانه علم مفید است. در حدیث میخوانیم: «ثَمَرَةُ الْعِلْمِ الْعِبَادَةُ؛(20) میوه علم پرستش است.» اگر تحصیل کردگان دارای تقوا و عبادت و ادب بیشتری بودند، خوشحال باشند وگرنه... .
16. در شیوه تحقیق، تنها به حافظه تکیه نکنیم، بلکه لازم است یادداشت برداری کنیم که یادداشت کردن نکتهها و تنظیم آنها سبب برکت در عمراست؛ لکن یادداشت با خط خوب و با سرفصل معین به گونهای که با گذشت زمان تاریخ مصرف آنها تمام نشود.
17. به هر مقدار که آموختیم، وظیفه ابلاغ داریم. قرآن میفرماید: «فَلْیُنْفِقْ مِمَّا آتاهُ اللَّه»؛(21) یعنی اگر یک حدیث یاد گرفتیم، در اولین فرصت به افراد خانواده و برای نزدیکترین فردی که در دسترس است، بیان کنیم. نباید بگوییم هرگاه به فلان مرحله برسیم، به دیگران خواهیم گفت؛ زیرا همان گونه که گاهی یک برگ زرد، کشتی چندین مورچه میشود، گاهی یک نکته و تذکر، سبب نجات افرادی میشود.
18. هرگاه مطلب مفیدی را یادداشت کردیم، آن را در اختیار دیگران نیز بگذاریم و هر چه بیشتر انفاق علمی کنیم، توفیق و الهام الهی را بیشتر دریافت خواهیم کرد.
19. از کارهای تکراری پرهیز کنیم. اگر در شهر به ما نیاز نیست، به روستا برویم. اگر در مسجد نیاز نیست، به سراغ مدارس و نسل نو برویم. اگر بعضی از درسها فراوان است، به سراغ تدریس درسهای دیگر برویم. چرا باید بعضی درسها بسیار باشد، ولی درس تفسیر قرآن و نهجالبلاغه نایاب یا کمیاب باشد؟
20. ناگفته پیداست که هدف حوزهها، تربیت عالم ربانی است و قرآن، عالم ربانی را کسی میداند که پیوسته به آموزش و تدریس کتاب آسمانی مشغول باشد: «کُونُوا رَبَّانِیِّینَ بِما کُنْتُمْ تُعَلِّمُونَ الْکِتابَ وَ بِما کُنْتُمْ تَدْرُسُونَ».(22)
قرآن، افراد و مراکزی را که در آن، کتاب آسمانی محور نباشد، پوچ میداند: «لَسْتُمْ عَلی شَیْءٍ حَتَّی تُقیمُوا التَّوْراةَ وَ الْإِنْجیلَ وَ ما أُنْزِلَ إِلَیْکُم».(23)
ملا صدرا در تفسیر سوره واقعه و فیض کاشانی در رساله انصاف و امام خمینی در صحیفه نور و جمعی دیگر از بزرگان، از اینکه تمام عمر خود را به تدبر در قرآن نپرداختهاند و قرآن در حاشیه کارشان بوده، به شدت نالهها و انابهها داشتهاند.
اگر بناست درس اخلاق داشته باشیم، چه چیزی از آیات اخلاقی قرآن، محکمتر و بهتر است؟ اگر بناست به عوامل عزت و سقوط ملتها بنگریم، چه چیزی، استوارتر از تاریخ اقوامی است که در قرآن آمده است؟ اگر بناست ملاکهایی را برای انتخاب راه خود یا نصب و عزل مسئولین، یا داشتن روابط حسنه یا قطع آن، یا ملاکهایی برای انتخاب همسر و شغل، یا شناخت خوردنیها و نخوردنیها، گفتنیها و نگفتنیها، دوستان خوب یا ناباب، اطلاع از آینده جهان و بشریت، آشنایی با تاریخ و فلسفه آن، شیوه رابطه با خدا و نحوه عبادت و مناجات، رابطه با خلق، طبیعت، فرزند، والدین، دوست، دشمن، اهل کتاب، فرشتگان و هر چیز دیگری که انسان نیازمند آن است، داشته باشیم، باید تمام آن ملاکها را در قرآن و سنت پیامبر و روایات اهل بیت علیهمالسلام جستجو کنیم.
گاهی میگویند: ما باید ابتدا اطلاعات عمیق و وسیع پیدا کنیم و سپس به سراغ قرآن برویم. این حرف مثل آن است که بگوییم: ما باید اول غواص شویم، بعد به سراغ دریا برویم؛ در حالی که از نگاه به دریا، شنا در دریا، ماهیگری و قایقرانی در دریا میتوان آغاز کرد و در صورت آمادگی غواص شد. قرآن محوری، آن است که از آغاز، تربیت و تعلیم ما بر اساس قرآن پایهریزی شود؛ مثلاً به جای «ضرب زید عمراً» در ادبیات، بگویند: «ضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً»(24) و در فن بلاغت، ما را با شأن نزولهای قرآن آشنا کنند. اگر بدانیم در چه حادثهای چه آیهای نازل شده است، با حکمت الهی آشنا میشویم و فصاحت و بلاغت واقعی همین است.
متأسفانه بسیاری از فضلا را سراغ دارم که عمر خود را در کتابهای دیگر درباره شناخت فصاحت و بلاغت و مقتضای حال گذراندند، اما در عمل با هیچ صنفی نمیتوانند طبق مقتضای حال آنان صحبت کرده، ارتباط برقرار کنند. مقتضای حال آن است که جعفر طیار برای پادشاه مسیحی در حبشه، آیات سوره مریم را خواند؛ زینب کبری برای مردم کوفه که علی علیهالسلام را میشناختند، به گونهای سخن گفت و برای مردم شام که با اسلام معاویه آشنایی داشتند، به گونهای دیگر.
ما اگر بدانیم چه آیهای در چه زمانی نازل شد، با سلیقه قرآنی تربیت میشویم. در تشبیهات و تمثیلات و سوگندها و حتی چیدن کلمات قرآن، دریایی از فصاحت و بلاغت وجود دارد که ما از آن محرومیم و سرگرم فهمیدن سخنان دیگران.
21. انسان باید برای وقت خود برنامهریزی داشته باشد. در کنار تحصیل از مستحبات به خصوص نافله شب و از گفتگو و انس با دوستان خوب و از ورزش و تفریح غافل نشود؛ البته ورزش کردن، نه تماشای ورزش دیگران!
22. انذار خویشاوندان: قرآن به پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله سفارش میکند: «وَ أَنْذِرْ عَشیرَتَکَ الْأَقْرَبین»(25) و پیامبر در کنار کار رسمی، نسبت به خانواده خود نیز توجه ویژه داشت: «وَ کانَ رَسُولاً نَبِیًّا وَ کانَ یَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلاة».(26)
23. آزادی از قیود نا به جا: گروهی اسیر شرق و غرب نیستند، ولی اسیر خیالات خود و جامعه هستند. ما باید با تمام قیودی که در نزد عقل و دین جایگاهی ندارند، مبارزه کنیم. بسیاری از افراد که مشغول کارهایی بزرگ، در مراکز بزرگ و با عنوان بزرگ هستند، به آنها نمیرسند و از کارهای به ظاهر کوچک هم محروم میشوند. اگر درس و جلسه علنی نداشتیم، از کار با افراد خصوصی غافل نشویم. در این جلسات است که میتوانیم افراد را تربیت کنیم و این خیلی مهم است.
24. تشخیص وظیفه: همانگونه که پزشک اطفال داریم، روحانی اطفال نیز لازم است. اگر بتوانیم از دویست داستان واقعی قرآن برای نسل نوجوان بهره گیریم و لطیفههای آن را بیان کنیم، بسیار موفق خواهیم بود. آری باید بیشترین توجه ما به نسل نو و کارهای واجب، آن هم واجبات فراموش شدهای که جاذبه مادی ندارند، باشد.
25. مشاوره: قرآن درباره پیامبر صلیاللهعلیهوآله میفرماید: «وَ یَمْشی فِی الْأَسْواقِ»؛(27) یعنی در میان مردم و بازار راه میرفت و نیازهای مردم را از نزدیک لمس میکرد. بسیاری را سراغ دارم که به خاطر انزوا و مشورت نکردن، تحقیقاتی کردهاند که مفید نبوده است. این افراد منزوی حتی گاهی که در رسانههای عمومی سخن میگویند، نمیتوانند با مردم ارتباط برقرار کنند.
26. در شیوه تحصیل و تبلیغ و تألیف، به قرآن توجه کنیم که میفرماید: «قُولُوا قَوْلاً سَدیداً»؛(28) یعنی حرفهای محکم و مستدل بزنید و به نقل خواب و شعر و تاریخ و تحلیل و برداشتهای این و آن که احتمال انحراف در آنهاست، تکیه نکنید؛ به گونهای که هر کجا از ما استدلال خواستند: «قُلْ هاتُوا بُرْهانَکُم»؛(29) بتوانیم از خود دفاع کنیم.
27. استفاده از فرصت: در خواندن مطبوعات و دیدن فیلم، ملاک و معیاری داشته باشیم؛ نه هر دانستنی ارزشمند است و نه ما آن قدر عمر داریم که به تمام اخبار و فیلمها برسیم. گاهی دیدن فیلمی یا خواندن مقاله و آماری، برای فرد یا گروهی ضرورت دارد، ولی برای دیگران نه تنها ضرورت ندارد، بلکه اتلاف عمر است؛ چنان که در روایت است: «مِنْ حُسْنِ إِسْلامِ الْمَرْءِ تَرْکُهُ مَا لا یَعْنِیهِ.»(30)
28. ارتباط مردمی: رابطه مردمی ما باید قوی باشد، همانگونه که قرآن میفرماید: انبیاء از مردم، با مردم و در میان مردم بودند: «رَسُولاً مِنْهُم»؛(31) «فیهِمْ رَسُولاً»؛(32) «وَ الَّذینَ مَعَهُ.»(33)
29. در شیوه تبلیغ و تدریس، لازم نیست همه چیز را از حفظ بخوانیم. همراه داشتن کتاب و یادداشت، یک کار با ارزش است. مقام معظم رهبری در خطبههای نماز جمعه روز عاشورا، از روی کتاب لهوف، مقتل امام حسین علیهالسلام را خواندند.
همچنین لازم نیست در جلسات متعدد از یک موضوع سخن بگوییم، بلکه تنوع و سادگی بیان و خودمانی حرف زدن و کوتاه سخن گفتن از عوامل توفیق است. متأسفانه بعضی خیال میکنند که باید چندین ساعت پیرامون یک نکته و موضوع بحث کنند و این را کمال میدانند و سادگی بیان و سرعت انتقال و خودمانی بودن را سبکی میپندارند و نسل میلیونی را با چند نفر خواص معامله میکنند.
30. اصل صرفهجویی: برنامههای تحصیلی و تبلیغی را با حداقل هزینه برگزار کنیم و بدانیم هر چه تشریفات بیشتر باشد، تداوم و مقدار شرکت کنندگان کمتر خواهد بود.
31. تحریک نابهجا ممنوع: در برخوردها دیگران را حساس نکنیم و خود را رقیب فرد یا گروهی قرار ندهیم تا بخشی از عمر ما صرف حذف رقیب نشود.
تا ضرورت نیست مسئولیتی را نپذیریم و در تشخیص ضرورت، از افراد صاحب نظر سوءال کنیم.
32. برای موفقیت از خدا استمداد کنیم. خداست که محبت نوزادی را که قاتل فرعون خواهد شد، در دل او قرار میدهد: «أَلْقَیْتُ عَلَیْکَ مَحَبَّةً مِنِّی».(34) خداوند است که میان عروس و داماد مودّت قرار میدهد: «وَ جَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَة».(35) حضرت ابراهیم علیهالسلام از خدا میخواهد که دلهای مردم را به سوی خانهاش گرایش دهد: «فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوی إِلَیْهِم»(36).
مبلّغ و استاد خیال نکند اگر دارای مدرک و لباس و لقبی بود، حتماً محبوبیت هم خواهد داشت. قرآن، محبوبیت را علاوه بر لطف خدا، در سایه ایمان و عمل صالح میداند: «إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدّاً».(37)
33. موفقیت را تنها در انحصار یک راه ندانیم. قرآن میفرماید: «لا تَدْخُلُوا مِنْ بابٍ واحِدٍ».(38) برای جذب و دعوت بعضی افراد، باید از راه مهمانی، هنر، و برنامههای شاد و متنوع آنان را جذب کرد.
34. اولویتها را در نظر بگیریم.
مسائل عاطفی را قبل از مسائل فرهنگی مورد توجه قرار دهیم و مسائل فرهنگی را قبل از مسائل اقتصادی در نظر بگیریم. قرآن ابتدا میفرماید: «اَلَمْ یَجِدْکَ یَتیما فَآوی»(39)، بعد میفرماید: «وَ وَجَدَکَ ضالاًّ فَهَدی»(40)، بعد میفرماید: «وَ وَجَدَکَ عائِلاً فَاَغْنی»(41). آری کودک یتیم قبل از هر چیز محبت لازم دارد، بعد ارشاد و هدایت و سپس تأمین هزینه زندگی و رفاه.
35. از مراکز علمی استفاده کنیم، ولی خود را در انحصار آنها قرار ندهیم؛ همان گونه که از نور خورشید استفاده میکنیم، ولی اگر به نور آن خیره شویم، کور میشویم. باید در کنار برنامههای رسمی حوزه و دانشگاه، خودمان نیز پس از نیاز سنجی، برنامههایی داشته باشیم.
36. برنامهریزی خود را از قرآن بیاموزیم. اگر مسئله تقوا و نماز در همه جا هست، پس ما نیز در همه برنامهها به نحوی به آن بپردازیم. ما باید دقت کنیم که قرآن در سالهای اول بعثت چه دستوراتی داده و در سالهای بعد چه دستوراتی و برنامهریزی خود را نیز این گونه قرار دهیم. همچنین کدام مسئله را تکرار کرده و به کدام مسئله به اجمال و یا تفصیل پرداخته است.
نسبت به تدبر در قرآن، چه حساسیتی نشان داده است، پس ما نیز درباره تدبر در قرآن همان حساسیت را داشته باشیم. آری، بیاطلاعی از بسیاری از علوم توبیح ندارد، ولی عدم تدبر در قرآن به شدت مورد توبیخ است: «أَفَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أمْ عَلی قُلُوبٍ أقْفالُها ».(42)
37. ایجاد حساسیت ممنوع: سعی کنیم حساسیتهای سیاسی و نژادی و امثال آن را به وجود نیاوریم. حضرت رسول صلیاللهعلیهوآله روز ورود به مدینه که میزبانان فراوانی از قبائل مختلف داشت، فرمود: هر کجا شتر خوابید، منزل میکنم. تا مردم حضرت را بیطرف بدانند.
38. در کارها پیشگام باشیم و انتظار ستایش بی جا نداشته باشیم: «وَ یُحِبُّونَ أنْ یَحْمَدُوا بِما لَمْ یَفْعَلُوا فَلا تَحْسَبَنَّهُمْ بِمَفازَةٍ مِنَ الْعَذابِ».(43)
39. در تحصیل و تدریس، اولویتها را در نظر بگیریم. بیخبری از قرآن و روایات برای روحانی ننگ است، ولی بیخبری از بسیاری از دانستنیهای دیگر ننگ نیست. در سیر مطالعاتی با کارشناسان موفق و دانشمند مشورت کنیم.
40. ما تنها مسئول گریاندن مردم نیستیم. بلکه همان گونه که خداوند هم میخنداند و هم میگریاند: «وَ أَنَّهُ هُوَ أضْحَکَ وَ أبْکی»؛(44) ما نیز با حفظ وقار باید برنامههای شاد با سخنان حکیمانه داشته باشیم.
در خاتمه، محوریت قرآن و تدبر در آن و توسل به حضرت مهدی علیهالسلام و سایر ائمه علیهمالسلام را فراموش نکنیم.
1. علق/1: «بخوان به نام پروردگارت.»
2. بحار الانوار، ج2، ص18، ح45.
3. عنکبوت/ 69: «و آنها که در راه ما جهاد کنند، قطعا به راههای خود هدایتشها خواهیم کرد.»
4. نساء/ 35: «اگر [آن دو داور] تصمیم به اصلاح داشته باشند، خداوند به توافق آنها کمک میکند.»
5. شمس/ 9: «هر کس نفس خود را پاکیزه کرد، رستگار شد.»
6. بقره/ 189؛ آل عمران/ 130؛... .
7. شمس/ 9.
8. انسان/ 9.
9. انعام/ 90؛ هود/ 51؛ شوری/ 23.
10. انسان/ 9.
11. همان/ 22: «این پاداش شماست و سعی و تلاش شما مورد قدردانی است.»
12. نور/ 22.
13. توبه/ 128.
14. قریش/ 2: «سفرهای زمستانه و تابستانه.»
15. انبیاء/ 7: «از اهل ذکر بپرسید.»
16. طه/ 14: «نماز را به یاد و ذکر من بپادار.»
17. حجر/ 9: «ما ذکر (قرآن) را نازل کردیم.»
18. طه/ 30 ـ 33: «برادرم هارون را [وزیر من قرار بده] و پشتم را به او محکم کن و او را در کارم شریک ساز تا تو را بسیار تسبیح بگوییم.»
19. قصص/ 34: «او زبانش از من فصیحتر است.»
20. غرر الحکم، ص 64، ح798.
21. طلاق/ 7: «[آنها که تنگدست هستند] باید از آنچه خدا به آنها داده انفاق کنند.»
22. آل عمران/ 79: «[عالمی] ربانی باشید، آن گونه که کتاب خدا را میآموختید و درس میخواندید.»
23. مائده/ 68: «[ای اهل کتاب!] شما هیچ آیین صحیحی ندارید، مگر اینکه تورات و انجیل و آنچه از طرف پروردگار بر شما نازل شده است را برپا دارید.»
24. ابراهیم/ 24؛ نحل/ 75؛... .
25. شعراء/ 214: «و خویشاوندان نزدیکت را انذار کن.»
26. مریم/ 54 و 55: «و رسول و پیامبری بود و خانوادهاش را به نماز فرمان میداد.»
27. فرقان/ 7.
28. احزاب/ 70.
29. بقره/ 111: «بگو: دلیل خودتان را بیاورید.»
30. وسائل الشیعه، ج12، ص199: «از خوبی اسلام شخص آن است که آنچه به کارش نمیآید، ترک کند.»
31. بقره/ 129.
32. آل عمران/ 164.
33. فتح/ 29.
34. طه/ 39: «محبتی از خودم بر تو افکندم.»
35. روم/ 21: «و در میانتان مودت و رحمت قرار داد.»
36. ابراهیم/ 37: «پس دلهای گروهی از مردم را متوجه آنها ساز.»
37. مریم/ 96: «مسلما کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام دادهاند، خداوند رحمان محبتی برای آنها در دلها قرار میدهد.»
38. یوسف/ 67؛ «از یک در وارد نشوید.»
39. ضحی/ 6: «آیا او تو را یتیم نیافت و پناه داد؟»
40. همان/ 7: «و تو را گمشده یافت و هدایت کرد؟»
41. همان/ 8: «و تو را فقیر یافت و بینیاز کرد؟»
42. محمد/ 24: «آیا آنها در قرآن تدبر نمیکنند یا بر دلهایشان قفل نهاده شده است؟»
43. آل عمران/ 188: «و دوست دارند در برابر کار [نیکی] که انجام ندادهاند، مورد ستایش قرار گیرند. پس مپندار که از عذاب بر کنارند.»
44. نجم/ 43: «و اینکه اوست که میخنداند و میگریاند.»