شهید احمدرضا احدی را بیشتر به خاطر دستنوشتههایش میشناسند؛ دستنوشتههایی که بعد از شهادتش به همت آقای کمرهای تبدیل شد به کتابی به نام «حرمان هور». کسی در ورای معانی و مفاهیم متعدد یادداشتهایش آنچه که زنجیروار وحدت را در کثرت ظاهر موضوعات فرا مینماید و همچون ضربآهنگی موزون بر گوش جان خواننده مینشاند؛ حزن و حرمانی است که از قلب شهید حکایت دارد. اما برجستهترین وجه امتیازات نوشتههایش معیار بسیجیوار بودن در تمامی عرصهها و جهات کمال جویی به روشنی تمام نشان داده شده است.
معرفی:
احمدرضا احدی در آبان ماه سال 1345خورشیدی در شهرستان اهواز در خانوادهی سنتی و مذهبی متولد شد. هنگام تولد از ناحیهی دست دچار مشکل بود به طوری که دستش هیچ حرکتی نداشت ولی بد از یک هفته این مشکل برطرف شد. پدرش به خاطر ارادتی که به امام رضا داشت ادامه ی نامش را رضا گذاشت و این را در مورد دیگر پسرهایش هم اعمال کرد. پدرش درجهدار ارتش و مادر وی خانهدار بود. در شش سالگی وارد دبستان شد و مراحل تحصیل ابتدائی را با موفقیت کامل و احراز رتبههای اول طی کرد. دورهی راهنمایی تحصیلی را نیز با معدلهای 19 و 20 گذراند.
شروع جنگ تحمیلی:
در این هنگام با شروع جنگ تحمیلی همراه خانواده به زادگاه پدر و مادر خویش یعنی "ملایر" بازگشت و تحصیلات دورهی متوسطه را در رشتهی علوم تجربی در دبیرستان دکتر شریعتی پی گرفت و سرانجام در سال 63 موفق به کسب دیپلم گردید.
رتبهی اول کنکور پزشکی:
سال64 در کنکور سراسری دانشگاهها با استفاده از سهمیهی رزمندگان رتبه ی نخست را در کل کشور و در همهی رشتههای انتخابی را به دست آورد و از این پس در رشتهی پزشکی دانشگاه شهید بهشتی تهران به ادامهی تحصیل پرداخت.
حضور در جبهه:
احمد رضا پس از مهاجرت به ملایر و همزمان با تحصیل در دبیرستان ضمن اندیشه و تأمل در مسائل گوناگون علاقه و ایمان روز افزون خود را به حرکت پویای انقلاب اسلامی و امام نشان میداد تا آنکه در سال دوم تحصیل در دبیرستان، بر اثر روح کمالخواه و ایمان والای خویش به منظور حضور در میدانهای جنگ و جهاد برای یادگیری فنون نظامی لباس رزم بر تن کرد و نخستین بار در عملیات رمضان "سال 61" شرکت جست و در این نبرد مجروح شد.
حضور در این عملیات را میبایست مبدأ تحولی شگرف و آغاز راهی نو فرا روی او به شمار آورد چنان که شکوه ایمان و اخلاص بسیجیان ذر این عملیات و شهادت دوستان و همرزمانش خصوصاً محمد روستایی تأثیری ژرف بر او نهاد.
ماجرای این واقعه در دو قطعه از یادداشتهای نهایی به دست آمده از وب با عنوان "ضیافت الله" و "با مرگ" با بیانی آکنده از احساس و شور منعکس گردیده است. از این پس احمد رضا تا هنگام شهادتش پیاپی در جبهههای جنگ حضور مییافت و در تمامی نبردها از نفرات فعال و مخصوص گردانها و دستهها بود و در مواقع سخت و پیچیدهی عملیات، دیگران را نیز هدایت و مساعدت میکرد و گاه اتفاق میافتاد که تا یک شبانه روز در میانهیسپاه دشمن پنهان میشد و جز خدا کسی از او خبر نداشت. در مدت چهار سال حضور در جبههی جنگ بارها مجروح شد و در عین حال در بسیاری از این موارد کمتر اتفاق میافتاد که دوستان و حتی خانوادهاش از این موضوع آگاهی یابند.
خصلتهای ویژهی شهید:
احمدرضا در استعداد و یادگیری در بین همگنان خود کم نظیر بود و بدین جهت در طول مدت تحصیل در مدرسه و دبیرستان و دانشگاه برجسته و سرآمد بود و نمرههای عالی میگرفت. چنان که در سال آخر دبیرستان پس از شش ماه حضور در خط مقدم جبهههای جنگ و بازگشت و شرکت در امتحان نهایی به عنوان دانش آمور ممتاز شناخته شد. فراست ذهن و طبع لطیف او موجب آن شده بود که حتی برای بیان ما فی الضمیر و اندیشهی خویش از فرمولهای ریاضی و مقولههای علمی نیز تعابیری بدیع و گیرا به وجود آورد. به راحتی قلم را در مکنونات درونی و مشاهدات خود به کار میگرفت و شورانگیزی و عاطفهی سیال خویش را در جملات و معانی مکتوباتی که مینگاشت جای میداد.
معنویتی کم نظیر:
انس دائمی وی با قرآن نیز وجههی همت دیگر او بود. به سخنان حکیمانه و اشعار عرفانی دلبستگی خاصی داشت. آنگونه که در نوشتههای خود به مناسبت از اشعار نغز شاعران بهرهها برمیگرفت. آنچه که در نگاه نخست از او به نظر میآمد سادگی و صمیمیتی بود که بیننده را از دیدار او مجذوب میساخت. اما در پس این چهرهی جذاب و شادان نگاه ژرف و محزونی وجود داشت.
احدی با وجود مکرر در جبهه و اشتغال به احصیل به رغم توصیهی دوستان و نزدیکان خود به خدمت پس از فراغت از تحصیل در رشتهی پزشکی، عافیت طلبی و زهد بیخطر و توجیه شده را پیشهی خود نساخت و با عشق و ایمانی خاص در میدانهای جنگ حضور داشت. همیشه حال خدا را ناظر و حاضر بر خود میدید و به محاسبه و مراقبهی خویش اهتمام میورزید چنان که اعمال نیک و بد خود را برگونهی رمز در دفتری جداگانه ثبت میکرد.
حضور پیاپی در جبهههای غرب و جنوب و عنوان دانشجوی پزشکی و برتری فکری او بر دیگران هیچگاه موجب غرور وی را فراهم نیاورد چرا که او دنیای خودخواهی را سخت سست و بیمقدار میشمرد. هنگام راز و نیاز حالتی وصف ناپذیر داشت. آنگونه که دوستان او گفتهاند اهل تجهد و شب زندهداری بود چنان که هنوز گریههای سوزناک او در جای جای سنگرها در ذهن و یاد دوستانش باقیست.
علاقه به امام:
امام خمینی را از ژرفای جان دوست میداشت تا آنجایی که وصیتنامهی کوتاه خود را به تحقق خواستهها و سخنان رهبر اختصاص داده است.
آخرین اعزامی که به شهادت منتهی شد:
اواخر سال65 بود که احمد رضا مجدداً در منطقه مجروح شد و آمد ملایر. بعد از چند روز گفت که چون مجروح شده و نمیتواند به جبهه برود قصد دارد برگردد تهران و درسش را ادامه دهد. وقتی برگشت تهران اول رفت به دیدن پدرش و بعد از آن هم چند روزی در دانشگاه بود و سپس مجدداً بدون آنکه خبری بدهد رفت منطقه. تا اینکه بعد از دو سه روز که در آنجا بود در تاریخ 12 اسفند در شلمچه در حالی که همراه تیم اطلاعات عملیات برای شناسایی رفته بودند، شهید میشود. پیکرش هم مفقود بود و بعد از 18 روز برگشت.
کوتاهترین وصیتنامه:
بسم الله الرحمن الرحیم فقط، نگذارید حرف امام به زمین بماند همین حدود یک ماه روزه قرض دارم تا برایم بگیرید و برایم از همگی حلالیت بخواهید والسلام
کوچکترین سرباز امام زمان(عج) احمدرضا احدی
اینها آخرین دست نوشته شهید احمدرضا احمدی رتبه اول کنکور پزشکی سال 1364 است که تنها ساعتی قبل از شهادت به رشته تحریر در آمده است
من محتاج توام....
دیگر نمی خواهم زنده بمانم، من محتاج نیست شدنم...من محتاج توام...خدایا...بگو ببارد باران،که کویر شوره زار قلبم سالهاست که سترون مانده است .من دیگر طاقت دوری از باران ندارم.....خدایا...دیگر طاقت ماندن ندارم،بگذار این خشک زار وجودم، این مرده قلب من دیگر نباشد...بگذار این دیدگان دیگر نبیند. بس است هر چه دیده اند...بذار این گوشهای صم دیگر نشنوند.بس است هر چه شنیده اند. بگذار این دست و پاها دیگر حرکت نکنند.بس است هرچه جنبیده اند.
خدایا دوست دارم...تنهای تنها بیایم...دور از هر کثرتی، دوست دارم، گمنام گمنام بیایم ، دور ازهویتی.
خدایا اگر بگویی: لیاقت نداری، خواهم گفت: لیاقت کدام یک از الطاف تو را داشته ام..
خدایا...دوست دارم سوختن را...فنا شدن را..از همه جا جاری شدن را، به سوی کمال انقطاع روان شدن...
دست نوشته ساعتی قبل از شهادت
عکس: