((اربعین))
زینب خونین دل غمگین زار
آمد اینک با اسیران بلا
رنج ره بر جان خریده تا رسد
بر سر خاک شهید کربلا
تا که آمد با اسیران ستم
تازه شد شور عزای نینوا
ناله طفلان و زنها از عطش
می رسد از سوی خیمه بر سما
پیش چشمش در میان قتلگه
زنده شد قتل شهید کربلا
آه حسین افتاده از زین بر زمین
دست و پا می زد به زیرنیزه ها
اکبرش از ضرب شمشیر ستم
با نوا گفتا که ادرک یا ابا
بهر آب سوی فرات گشته روان
آن ابوالفضل رشید با وفا
زنده شد درذهن زینب ناگهان
یادآن دستی که شد از تن جدا
قاسم لب تشنه گفتا عمه جان
من عمویم را نمی سازم رها
گشته پرپر روی دستان پدر
اصغر لب تشنه از کید دغا
همره مولا حسین شاه شهید
جعفر و عونش به راه حق فدا
یاد تیر و نیزه و شمسیر و سنگ
یادخون و کشته های سرجدا
اربعین شاه مظلومان رسید
گشته زینب شکوه گر با صد نوا
گفته زینب یا حسین مولای من
درد دل دارم برایت یا اخا
گویم ازشلاق و زنجیر و ستم
سیلی و مشت و لگد در کوچه ها
مانده زخم تازیانه یا حسین
بر تنم از حیله ی قوم جفا
از رقیه من نمی گویم سخن
آن سه ساله دختر شیرین ادا
یاحسین بی تو نخواهم زندگی
روی خاکت من بمیرم بی صدا
ای برادر من دگر بی طاقتم
رنج یاران می کشد آخر مرا
من چه سازم بعد تو ای جان من
بر سرم ریزد فلک خاک عزا
از غمت پیرم خمیده قامتم
زینبم من دختر شیر خدا
زینب آمد عقده دل وا نمود
آن یگانه مظهر عشق و وفا
شیعیان در اربعین شاه دین
همچو زینب در غم و رنج و عزا
شد«رها» مداح شاه تشنه لب
تا شفیع او شود روز جزا
بهروز قاسمی (رها)