با توجه به حجم بالای تاپیکهای گذشته و تقریبا بایگانی شده، فصل جدیدی از مشاعره را می گشائیم.
کل آیتم ها 2443
به نام خداوند جان و خردکزین برتر اندیشه بر نگذرد
یک نیمه ی من شعور افلاطون استیک نیمه ی دیگرم دل مجنون است
دوستان عیب کنندم که چرا دل به تو دادمباید اول به تو گفتن که چنین خوب چرایی
یاد از آن روزی که بودی زهره یار مندور از چشم رقیبان در کنار من
نام تو بردم لبم آتش گرفتشعله به دامان سیاوش گرفت
تا کسی را به سر کوی تو راهش ندهندگریه و سوز دل و ناله و آهش ندهند
دلا تا کی در این زندان فریب این و آن بینی یکی زین چاه ظلمانی برون شو تا جهان بینی
یک عمر به دل دادگی یار نشستیم
افسوس و دریغا به وصالش نرسیدیم
من سنگدلم یا تو؟ ببین ای دریا!این رود که پیوسته به تو اشک من است
تا سر زلف تو در دست نسیم افتادستدل سودازده از غصه دو نیم افتادست