ایران
حدود صد سال از سال 40 قمری تا سال 132 قمری از طریق حكومت تفوقطلب و
نژادپرست اموی تحقیر شد، از نیمه دوم قرن سوم حكومتهای مستقل و
نیمهمستقل ایرانی تشكیل شد و از اواخر قرن چهارم قمری حكومت غزنویان پدید
آمد و حدود 2 قرن ادامه یافت.
فردوسی در دوره تركان غزنوی شاهنامه را آغاز كرد.
امویان و غزنویان نژادها و فرهنگ ایرانی را تحقیر كردند و فردوسی بزرگ
كاری را شروع نمود تا تحقیر ایرانیان را جبران كند. فردوسی مسلمان و
شیعهمذهب بود و چون به خرد و خردگرایی توجه بسیار داشت و آگاه از فلسفه و
حكمت بود او را حكیم لقب دادهاند.
یك بار زبان فارسی در برابر
عربی از خود مقاومت نشان داد، اگر چه دانشمندان ایرانی صرف و نحو عربی را
تدوین كردند اما عموم مردم ایران عربزبان نشدند و در طول تاریخ اسلام،
زبان فارسی زبان دوم اسلام تلقی شد.
تركان غزنوی نیز به فارسی
حساسیتی نداشتند و فردوسی بزرگ با تدوین شاهنامه هم تحقیرهای امویان را
نسبت به مردم ایران به طور كامل جبران كرد و هم فرهنگ ایران را در برابر
تركان غزنوی مقاوم گردانید و به همه اقوام بیگانه نشان داد كه ایران از
اسطورههای نیرومند، تاریخی كهن و پهلوانانی بزرگ برخوردار بوده است.
دوران اسطورهای، دوران پهلوانی و دوران تاریخی 3 دوره در تدوین ساختار شاهنامه به شمار میآیند.
فردوسی
زبان فارسی را زنده كرد و مسلم است كه شاهنامه بزرگترین سند یا قباله
نابود نشدنی زبان فارسی است. اسطورههای آب و آتش و كشف خوراك و پوشاك و
تشكیل تمدن در شاهنامه بیان شده است.
داستان خلقت نخستین انسان
یعنی كیومرث بیان آن است كه شاعر بزرگ توس علاقه داشت تا به طور كامل و
افتخارآفرین به عنوان یك ایرانی مسلم، فلسفه عالم و آدم و آفرینش ماه و
خورشید و آسمان و زمین را بیان كند و به اصطلاح چیزی را فروگذار نكند.
پس
از اسطوره آفرینش عالم و آدم به داستانهای حماسی و پهلوانی پرداخت و این
كه نیرومندترین انسانهای جهان در این سرزمین پدید آمدهاند.
جمشید
را شاه پیامبر میداند كه با راهنمایی اهورا مزدا اقوام آریایی را به
سرزمین ایران آورد، اما وقتی جمشید خودستا میشود و از فرمان الهی
سرمیپیچد، فردوسی او را ناسپاس معرفی میكند و باك ندارد در عین این كه
افتخارات سرزمین ایران را میسراید، نامردمیها و نامردان و صفات بد را
نیز تقبیح كند.
دیو و دیوان را تنها موجودات اهریمنی و با 2 شاخ زشت نمیشناسد بلكه مردم بد را دیو میشمارد، آنان كه سپاس از یزدان ندارند:
تو مر دیو را مردم بدشناس/ كسی كو ندارد زیزدان سپاس
داد
و دهش و ترویج عدالت آرمان فردوسی است و خدایش هزاران بار رحمت كناد جناب
استاد دكتر شهیدی را كه شاهنامه و نهجالبلاغه را با هم تدریس میكرد و
رگههای فكری مكتب علوی بلكه مكتب اصیل اسلام را در شاهنامه نشان میداد.
عبادت، خردورزی، عدالت، رستاخیز، نبوت، خداشناسی و توحید و ... همه و همه
از معارف مشترك نهجالبلاغه و شاهنامه بود كه مسلما فردوسی بزرگ با تعالیم
الهی از طریق سخنان علی(ع) بهرهمند شده بود و چنین سرود:
اگر دل
نخواهی كه باشد نژند / نخواهی كه دائم بوی مستمند / به گفتار پیغمبرت راه
جوی / دل از تیرگیها بدین آب شوی ... / كه من شهر علمم علیام در است /
درست این سخن گفت پیغمبر است/ گواهی دهم كاین سخن راز اوست / تو گویی دو
گوشم بر آواز اوست / علی را چنین دان و دیگر همین/ كه از او قوی شد بهر
گونه دین
در داستان كشته شدن سهراب به دست رستم، سخنهای فراوان
گفتهاند از جمله این كه براساس نظرات فروید اتریشی و طرح عقده ادیپ،
سهراب برای انتقام مادر خود تهمینه با رستم جنگید یا براساس تضاد دیالتیك
كه فیلسوف آلمانی مطرح كرده است، رستم ضد خود را از جانب خود پرورید یا
این كه كسانی جسارت كردهاند و رستم را فرزندكش قلمداد كردهاند در حالی
كه شاید بهترین تفسیر این باشد كه رستم برای حفظ ملت و ملیت خود و دیگر
ایرانیان حتی فرزند خود را فدا میكند و یادآور داستان ابراهیم و
اسماعیل(ع) است.
فردوسی با سرودن شاهنامه،زبان فارسی و تاریخ
ایران را احیا كرد و تمام اقوام پراكنده فارسیزبان را گرد یكدیگر آورد.
شاهنامه در خارج از مرز و بوم ایران اثر بسیار داشته است، تا آنجا كه من
میدانم در شبهقاره هندوستان حدود 500 اثر به پیروی از شاهنامه سروده شده
است. بیایید كه با هم شاهنامه را بخوانیم.