شیخ رجبعلی خیاط به لطف خدا دارای چشم برزخی شد و با عالم معنا در ارتباط بود. او این موهبت را به خاطر چشم پوشی از ارتباط با یک دختر جوان و زیبا در ایام جوانی می داند که با وجود زمینه مناسب برای گناه به خاطر خدا از آن لذت به ظاهر شیرین می گذرد.
یکی از همراهان شیخ رجبعلی خیاط گفت: روزی با تاکسی از میدان سپاه پائین میآمدم، دیدم خانمی بلند بالا با چادر و خیلی خوش تیپ ایستاده، صورتم را برگرداندم و پس از استغفار، او را سوار کردم و به مقصد رساندم. روز بعد خدمت شیخ رسیدم-گویا داستان را از نزدیک مشاهده کرده باشد-گفت: آن خانم بلند بالا که بود که نگاه کردی و صورتت را برگرداندی و استغفار کردی؟خداوند تبارک و تعالی یک قصر برایت در بهشت ذخیره کرده و یک حوری شبیه همان. حالات این عارف را در کتاب کیمیای محبت بخوانید. [1]
پی نوشت :
[1]. رک: کیمیای محبت، محمد محمدی ریشهری، نشر دارالحدیث، قم. رک، احکام کار، محمدعلی و محمدحسین قدیری، ص214