• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
دروس متداول> پایه دوم> قرآن ( 2 ) > گزیده تفسیر نمونه جلد 1

دلايل و نشانه هاى روشن در زمينه توحيد و خداشناسى و نفى هرگونه شرك كه مايه بصيرت و بينايى است براى شما آمدآنـهـايـى كـه به وسيله اين دلايل چهره حقيقت را بنگرند به سود خود گام بـرداشـتـه انـد, و آنـها كه همچون نابينايان ازمشاهده آن خود را محروم سازند به زيان خود عمل كرده اندمن نگاهبان و حافظ شما نيستم قد جاكم بصائر من ربكمفمن ابصر فلنفسه ومن عمى فعليهاوماانـا عليكم بحفيظ

وظيفه تو اجبار كردن نيست !.

از ايـن بـه بـعـد قرآن يك نوع خلاصه و نتيجه گيرى از آيات گذشته مى كند,نخست مى گويد: «دلايل و نشانه هاى روشن در زمينه توحيد و خداشناسى و نفى هرگونه شرك كه مايه بصيرت و بينايى است براى شما آمد» (قد جاكم بصائر من ربكم ).سـپس براى اين كه روشن سازد اين دلايل به قدر كافى حقيقت را آشكارمى سازد و جنبه منطقى دارد, مـى گـويـد: «آنـهـايـى كـه به وسيله اين دلايل چهره حقيقت را بنگرند به سود خود گام بـرداشـتـه انـد, و آنـها كه همچون نابينايان ازمشاهده آن خود را محروم سازند به زيان خود عمل كرده اند» (فمن ابصر فلنفسه ومن عمى فعليها).و در پـايان آيه از زبان پيغمبر(ص ) مى گويد: «من نگاهبان و حافظ شما نيستم » (وماانـا عليكم بحفيظ).

اين چنين ما آيات و دلايل را درشكلهاى گوناگون و قيافه هاى مختلف بيان كرديم اين درسها را از ديـگـران (از يـهود و نصارى و كتابهاى آنها) فرا گرفته اىهدف ما اين است كه آن را براى كسانى كه علم و آگاهى دارند روشن سازيم وكذلك نصرف الا يات وليقولوادرستولنبينه لقوم يعلمون در ايـن آيه براى تاكيد اين موضوع كه تصميم نهايى در انتخاب راه حق و باطل با خود مردم است , مى گويد: «اين چنين ما آيات و دلايل را درشكلهاى گوناگون و قيافه هاى مختلف بيان كرديم » (وكذلك نصرف الا يات ).ولـى جـمعى به مخالفت برخاستند و بدون مطالعه و هيچ گونه دليل , گفتند:«اين درسها را از ديـگـران (از يـهود و نصارى و كتابهاى آنها) فرا گرفته اى » (وليقولوادرست ) ولى «هدف ما اين است كه آن را براى كسانى كه علم و آگاهى دارند روشن سازيم » (ولنبينه لقوم يعلمون ).

وظيفه تو آن است كه از آنچه ازطرف پروردگار بر تو وحى مى شود, پيروى كنى , خدايى كه هيچ معبودى جز اونيستوظـيفه تو اين است كه به مشركان و نسبتهاى ناروا و سخنان بى اساس آنها اعتنا نكنى اتبع ما اوحى اليك من ربك لااله الا هوواعرض عن المشركين در ايـنـجـا وظـيفه پيامبر(ص ) را در برابر لجاجتها و كينه توزيها وتهمتهاى مخالفان , مشخص ساخته , مى گويد: «وظيفه تو آن است كه از آنچه ازطرف پروردگار بر تو وحى مى شود, پيروى كنى , خدايى كه هيچ معبودى جز اونيست » (اتبع ما اوحى اليك من ربك لااله الا هو).و نـيـز «وظـيفه تو اين است كه به مشركان و نسبتهاى ناروا و سخنان بى اساس آنها اعتنا نكنى » (واعرض عن المشركين ).در حـقـيـقـت ايـن آيـه يـك نوع دلدارى و تقويت روحيه نسبت به پيامبر(ص )است , كه در برابر اين گونه مخالفان در عزم راسخ و آهنينش كمترين سستى حاصل نشود.

و ما تو را مسؤول (اعمال ) آنها قرار نداديمتو وظيفه ندارى آنها را به اجبار (به ايمان )دعوت كنىوماجعلناك عليهم حـفيظاوما انت عليهم بوكيلدر اين آيه , بار ديگر اين حقيقت را تاييد مى كند كه خداوندنمى خواهد آنها را به اجبار وادار به ايمان سازد و «اگر مى خواست همگى ايمان مى آوردند و هيچ كس مشرك نمى شد» (ولو شا اللّه ما اشركوا).هـمـچـنـيـن تـاكيد مى كند: «و ما تو را مسؤول (اعمال ) آنها قرار نداديم » (وماجعلناك عليهم حـفيظا) همانطور كه «تو وظيفه ندارى آنها را به اجبار (به ايمان )دعوت كنى » (وما انت عليهم بوكيل ).لـحـن ايـن آيـات از ايـن نظر بسيار قابل ملاحظه است كه ايمان به خدا و مبانى اسلام هيچ گونه جنبه تحميلى نمى تواند داشته باشد,بلكه از طريق منطق واستدلال و نفوذ در فكر و روح افراد بايد پـيـشـروى كند, زيرا ايمان اجبارى ارزشى ندارد, مهم اين است كه مردم حقايق را درك كنند و با اراده و اختيار خويش آن را بپذيرند.

هيچ گاه بتها و معبودهاى مـشـركان را دشنام ندهيد, زيرا اين عمل سبب مى شودكه آنها نيز نسبت به ساحت قدس خداوند هـمـين كار را از روى ظلم و ستم و جهل ونادانى انجام دهندما اين چنين براى هر جمعيتى عملشان را زينت داديمبازگشت همه آنها به سوى خداست , و به آنها خبرمى دهد كه چه اعمالى انجام داده اندولا تسبوا الذين يدعون من دون اللّه فيسبوا اللّه عدوا بغيرعلم كذلك زينا لكل امة عملهم ثم الى ربهم مرجعهم فينبئهم بما كانوايعملونبه دنبال بحثى كه در باره منطقى بودن تعليمات اسلام و لزوم دعوت از راه استدلال , نـه از راه اجـبـار, در آيات قبل گذشت , در اين آيه تاكيد مى كندكه «هيچ گاه بتها و معبودهاى مـشـركان را دشنام ندهيد, زيرا اين عمل سبب مى شودكه آنها نيز نسبت به ساحت قدس خداوند هـمـين كار را از روى ظلم و ستم و جهل ونادانى انجام دهند» (ولا تسبوا الذين يدعون من دون اللّه فيسبوا اللّه عدوا بغيرعلم ).بـطـورى كه از بعضى روايات استفاده مى شود, جمعى از مؤمنان بر اثرناراحتى شديد كه از مساله بـت پـرستى داشتند, گاهى بتهاى مشركان را به باد ناسزاگرفته و به آنها دشنام مى دادند, قرآن صـريـحـا از ايـن مـوضوع , نهى كرد و رعايت اصول ادب و عفت و نزاكت در بيان را, حتى در برابر خـرافـى تـرين و بدترين اديان ,لازم مى شمرد زيرا با دشنام و ناسزا نمى توان كسى را از مسير غلط بـازداشـت ; چرا كه هر گروه و ملتى نسبت به عقايد و اعمال خود, تعصب دارد, همانطور كه قرآن درجـمـلـه بعد مى گويد: «ما اين چنين براى هر جمعيتى عملشان را زينت داديم »(كذلك زينا لكل امة عملهم ).و در پـايـان آيـه مـى فـرمايد: «بازگشت همه آنها به سوى خداست , و به آنها خبرمى دهد كه چه اعمالى انجام داده اند» (ثم الى ربهم مرجعهم فينبئهم بما كانوايعملون ).

با نهايت اصرار سوگند يادكردند كه اگر مـعجزه اى براى آنها بيايد ايمان خواهند آوردبگو: معجزات تنها از ناحيه خداست و به فرمان اوست شما نمى دانيد كه اينها دروغ مى گويند و اگر اين معجزات و نـشـانه هاى مورد درخواست آنها انجام شود باز ايمان نخواهند آوردواقسموا باللّه جهدايمانهم لئن جاتهم آية ليؤمنن بهاقل انما الا يات عنداللّه وما يشعركم انها اذا جات لا يؤمنون شـان نـزول : نقل كرده اند كه : عده اى از قريش خدمت پيامبر(ص ) رسيدند وگفتند: تو براى موسى و عيسى , خارق عادات و معجزات مهمى نقل مى كنى , وهمچنين در باره انبياى ديگر, تو نيز امثال اين كارها را براى ما انجام ده تا ما ايمان آوريم , پيامبر(ص ) فرمود: مايليد براى شما چه كار كنم ؟ گفتند: از خدا بخواه كوه صفا را تبديل به طلا كند, و بعضى از مردگان پيشين ما زنده شوند و از آنها در باره حقانيت دعوت تو سؤال كنيم , و نيز فرشتگان را به ما نشان بده كه در باره تو گواهى دهند, و يا خداوند و فرشتگان را دسته جمعى با خود بياور !.پيامبر(ص ) فرمود: اگربعضى از اين كارها را بجا بياورم ايمان مى آوريد ؟ گفتند:به خدا سوگند چـنـيـن خواهيم كرد, همين كه پيامبر(ص ) آماده دعا كردن شد, كه بعضى از اين پيشنهادها را از خـدا بخواهد (زيرا بعضى از آنها نامعقول و محال بود)پيك وحى خدا نازل شد, چنين پيام آورد كه اگر بخواهى دعوت تو اجابت مى شود,ولى در اين صورت (چون از هر نظر اتمام حجت خواهد شد و مـوضـوع جـنـبـه حـسى و شهود به خود خواهد گرفت ) اگر ايمان نياورند همگى سخت كيفر مـى بـيـنـنـد (ونـابـود خواهند شد) اما اگر به خواسته آنها ترتيب اثر داده نشود و آنها را به حال خودواگذارى , ممكن است بعضى از آنها در آينده توبه كنند و راه حق را پيش گيرند;پيامبر(ص ) پذيرفت و آيه نازل گرديد.تـفسير: در آيات گذشته دلايل منطقى متعددى در زمينه توحيد, ذكر شد كه براى اثبات يگانگى خـدا و نفى شرك و بت پرستى كافى بود, اما با اين حال جمعى از مشركان لجوج و متعصب , تسليم نشدند و شروع به بهانه جويى كردند.قـرآن در ايـن آيـه وضـع آنـهـا را چنين نقل مى كند: «با نهايت اصرار سوگند يادكردند كه اگر مـعجزه اى براى آنها بيايد ايمان خواهند آورد» (واقسموا باللّه جهدايمانهم لئن جاتهم آية ليؤمنن بها).قـرآن در پـاسـخ آنـها دو حقيقت را بازگو مى كند: نخست به پيامبر(ص ) اعلام مى كند كه به آنها بـگـويـد ايـن كار در اختيار من نيست كه هر پيشنهادى بكنيد انجام دهم , «بگو: معجزات تنها از ناحيه خداست و به فرمان اوست » (قل انما الا يات عنداللّه ).سپس روى سخن را به مسلمانان ساده دلى كه تحت تاثير سوگندهاى غليظ وشديد مشركان قرار گـرفـته بودند كرده , مى گويد: «شما نمى دانيد كه اينها دروغ مى گويند و اگر اين معجزات و نـشـانه هاى مورد درخواست آنها انجام شود باز ايمان نخواهند آورد» (وما يشعركم انها اذا جات لا يؤمنون ).صـحـنـه هـاى مـخـتـلـف برخورد پيامبر(ص ) با آنها نيز گواه اين حقيقت است كه اين دسته در جستجوى حق نبودند, بلكه هدفشان اين بود كه با بهانه جوييها مردم را سرگرم ساخته و بذر شك و ترديد در دلها بپاشند.

ما دلها و چشمهاى آنها را وارونـه و دگـرگـون مـى نـمـاييم , آنچنان كه در آغازو ابتداى دعوت ايمان نياوردندما آنها را در حال طغيان و سركشى به حال خود وامى گذاريم تا سرگردان شوندونقلب افئدتهم وابصارهم كما لم يؤمنوا به اول مرةونذرهم فى طغيانهم يعمهوندر ايـن آيـه عـلـت لـجـاجت آنها چنين توضيح داده شده است كه آنها بر اثر اصرار در كـجـروى و تعصبهاى جاهلانه و عدم تسليم در مقابل حق , درك وديد سالم را از دست داده اند, و گـيـج و گـمـراه در سـرگردانى به سر مى برند, و چنين مى گويد: «ما دلها و چشمهاى آنها را وارونـه و دگـرگـون مـى نـمـاييم , آنچنان كه در آغازو ابتداى دعوت ايمان نياوردند» (ونقلب افئدتهم وابصارهم كما لم يؤمنوا به اول مرة ).و در پـايـان آيـه مـى فـرمـايد: «ما آنها را در حال طغيان و سركشى به حال خود وامى گذاريم تا سرگردان شوند» (ونذرهم فى طغيانهم يعمهون ).

آغاز جز هشتم قرآن مجيد.

اگر ما (آنطور كه درخواست كرده بودند) فرشتگان را بر آنـهـا نازل مى كرديم و مردگان مى آمدند و با آنها سخن مى گفتندو خلاصه هر چه مى خواستند در برابر آنها گرد مى آورديم , باز ايمان نمى آوردندتنها در يك صورت ممكن است ايمان بياورندو آن اين كه خـداوند با مشيت اجبارى خود آنها را وادار به قبول ايمان كندبيشتر آنها جاهل و بى خبرندولو اننا نزلنا اليهم الملائكة وكلمهم الموتى وحشرنا عليهم كل شى قبلا ما كانواليؤمنواالا ان يشا اللّه ولكن اكثرهم يجهلون

چرا افراد لجوج به راه نمى آيند؟.

ايـن آيـه بـا آيـات قـبـل مـربـوط اسـت , هـدف ايـن چـند آيه اين است كه روشن سازد جمعى از تقاضاكنندگان معجزات عجيب و غريب در تقاضاهاى خود صادق نيستند و هدفشان پذيرش حق نمى باشد, لذا بعضى از خواسته هاى آنها (مثل آمدن خدا در برابر آنان !) اصولا محال است . قـرآن در اين آيه با صراحت مى گويد: «اگر ما (آنطور كه درخواست كرده بودند) فرشتگان را بر آنـهـا نازل مى كرديم و مردگان مى آمدند و با آنها سخن مى گفتندو خلاصه هر چه مى خواستند در برابر آنها گرد مى آورديم , باز ايمان نمى آوردند»(ولو اننا نزلنا اليهم الملائكة وكلمهم الموتى وحشرنا عليهم كل شى قبلا ما كانواليؤمنوا).سـپـس براى تاكيد مطلب مى فرمايد: «تنها در يك صورت ممكن است ايمان بياورندو آن اين كه خـداوند با مشيت اجبارى خود آنها را وادار به قبول ايمان كند» (الا ان يشا اللّه ) و بديهى است كه اين گونه ايمان هيچ فايده تربيتى و اثر تكاملى نخواهدداشت . و در پايان آيه اضافه مى كند كه «بيشتر آنها جاهل و بى خبرند» (ولكن اكثرهم يجهلون ).

اين چنين در برابر هرپيامبرى دشمنى از شياطين انس و جن قرار داديم سخنان فريبنده اى براى اغفال يكديگر بطور اسرارآميزو احيانا در گوشى به هم مى گفتنداگر خداوند مى خواست مى توانست به اجبار جلو همه آنهارا بگيردو آنها و تهمتهايشان را به حال خود واگذاردو كذلك جعلنا لكل نبي عدواشياطين الا نس والجن يوحى بعضهم الى بعض زخرف القول غروراولو شا ربك ما فعلوه فذرهم ومايفترون در آيات قبل گفتيم وجود دشمنان سرسخت و لجوج در برابرپيامبراسلام (ص ) منحصر بـه او نـبـود در اين آيه مى فرمايد: «اين چنين در برابر هرپيامبرى دشمنى از شياطين انس و جن قرار داديم » (و كذلك جعلنا لكل نبي عدواشياطين الا نس والجن ).و كار آنها اين بوده كه «سخنان فريبنده اى براى اغفال يكديگر بطور اسرارآميزو احيانا در گوشى به هم مى گفتند» (يوحى بعضهم الى بعض زخرف القول غرورا).ولـى اشـتباه نشود «اگر خداوند مى خواست مى توانست به اجبار جلو همه آنهارا بگيرد» (ولو شا ربك ما فعلوه ).ولـى خـداونـد اين كار را نكرد, زيرا مى خواست مردم آزاد باشند تا ميدانى براى آزمايش و تكامل و پرورش آنها وجود داشته باشد.لـذا در پـايان آيه به پيامبرش دستور مى دهد كه به هيچ وجه به اين گونه شيطنتها اعتنا نكند «و آنها و تهمتهايشان را به حال خود واگذارد» (فذرهم ومايفترون ).

سرانجام كار آنها اين خواهد شد كه افراد بى ايمان يعنى آنها كه به روز رستاخيز عقيده ندارند به سـخـنـان آنـهـا گـوش فـرا دهند و دلهايشان به آن متمايل گرددسـرانـجام اين تمايل , رضايت كامل به برنامه هاى شيطانى خواهد شدوهر گناهى كه بخواهند انجام دهندولتصغى اليه افئدة الذين لايؤمنون بالا خرة وليرضوه وليقترفوا ما هم مقترفوندر ايـن آيـه نـتيجه تلقينات و تبليغات فريبنده شياطين را چنين بازگو مى كند كه : «سرانجام كار آنها اين خواهد شد كه افراد بى ايمان يعنى آنها كه به روز رستاخيز عقيده ندارند به سـخـنـان آنـهـا گـوش فـرا دهند و دلهايشان به آن متمايل گردد» (ولتصغى اليه افئدة الذين لايؤمنون بالا خرة ).سـپـس مـى فـرمـايـد: «سـرانـجام اين تمايل , رضايت كامل به برنامه هاى شيطانى خواهد شد» (وليرضوه ).و پـايـان هـمـه آنـهـا ارتكاب انواع گناهان و اعمال زشت و ناپسند خواهد بود «وهر گناهى كه بخواهند انجام دهند» (وليقترفوا ما هم مقترفون ).

آيا غير خدا را به داورى بپذيرمبـا اين كه اوست كه اين كتاب بزرگ آسمانى را كه تمام نيازمنديهاى تربيتى انسان در آن آمده و مـيان حق و باطل , نور و ظلمت , كفر و ايمان , جدايى افكنده به سوى شما نازل كرده است اهل كتاب (يـهـود و نـصـارى ) كـه نـشـانه هاى اين كتاب آسمانى را در كتب خود ديده اند مى دانند از سوى پروردگار تو به حق نازل شده است و تو اى پيامبر هرگز درآن ترديد مكنافغير اللّه ابتغى حكماوهو الذى انزل اليكم الكتاب مفصلاوالذين آتيناهم الكتاب يعلمون انه منزل من ربك بالحق فلا تكونن من الممترين ايـن آيه در حقيقت نتيجه آيات قبل است , و مى گويد: با اين همه آيات روشنى كه در زمـيـنـه تـوحيد گذشت چه كسى را بايد به داورى پذيرفت ؟«آيا غير خدا را به داورى بپذيرم » (افغير اللّه ابتغى حكما).«بـا اين كه اوست كه اين كتاب بزرگ آسمانى را كه تمام نيازمنديهاى تربيتى انسان در آن آمده و مـيان حق و باطل , نور و ظلمت , كفر و ايمان , جدايى افكنده به سوى شما نازل كرده است » (وهو الذى انزل اليكم الكتاب مفصلا ).سپس مى گويد: نه تنها تو و مسلمانان مى دانيد كه اين كتاب از طرف خدااست بلكه «اهل كتاب (يـهـود و نـصـارى ) كـه نـشـانه هاى اين كتاب آسمانى را در كتب خود ديده اند مى دانند از سوى پروردگار تو به حق نازل شده است » (والذين آتيناهم الكتاب يعلمون انه منزل من ربك بالحق ).بـنابراين , جاى هيچ گونه شك و ترديدى در آن نيست «و تو اى پيامبر هرگز درآن ترديد مكن » (فلا تكونن من الممترين ).

كلام پروردگار تو با صدق و عدل تكميل شد و هيچ كس قادر نـيـسـت كلمات او را دگرگون سازد و او شنونده و داناست وتمت كلمة ربك صدقا وعدلا لا مبدل لكلماته وهو السميع العليم در اين آيه مى فرمايد: «كلام پروردگار تو با صدق و عدل تكميل شد و هيچ كس قادر نـيـسـت كلمات او را دگرگون سازد و او شنونده و داناست » (وتمت كلمة ربك صدقا وعدلا لا مبدل لكلماته وهو السميع العليم ).مـنـظور از «كلمه » در آيه فوق , قرآن است ; زيرا در آيات قبل نيز سخن از«قرآن » در ميان بوده است . در حـقـيـقـت آيـه مـى گويد: به هيچ وجه قرآن جاى ترديد و شك نيست , زيرا ازهر نظر كامل و بى عيب است , تواريخ و اخبار آن , همه صدق و احكام و قوانين آن همه عدل است . بـعـضى از مفسران با اين آيه استدلال بر عدم امكان راه يافتن تحريف در قرآن كرده اند, زيرا جمله «لامـبدل لكلماته » اشاره به اين است كه هيچ كس نمى تواندتغيير و تبديلى نه از نظر لفظ و نه از نـظـر اخـبار و نه از نظر احكام در قرآن ايجاد كند, وهميشه اين كتاب آسمانى كه بايد تا آخر دنيا راهنماى جهانيان باشد از دستبردخائنان و تحريف كنندگان مصون و محفوظ خواهد بود.

اگراز اكثر مردمى كه در روى زمـين هستند پيروى كنى تو را از راه حق گمراه و منحرف خواهند ساخت علت آن اين است كه آنها بر اساس منطق و فكر صحيح كار نمى كنند «راهنماى آنها يك مشت گمانهاى آلوده به هوى و هوس و يك مشت دروغ و فريب و تخمين استوان تطع اكثر من فى الا رض يضلوك عن سبيل اللّهان يتبعون الا الظن وان هم الا يخرصون مـى دانـيـم آيـات اين سوره در مكه نازل شد و در آن زمان مسلمانان شديدا در اقليت بودند, گاهى اقليت آنها و اكثريت قاطع بت پرستان و مخالفان اسلام , ممكن بود اين توهم را براى بعضى ايجاد كند كه اگر آيين آنها باطل وبى اساس است چرا اين همه پيرو دارد و اگر ما بر حقيم چرا اين قدر كم هستيم ؟!.در ايـن آيه براى دفع اين توهم پيامبر خود را مخاطب ساخته , مى گويد: «اگراز اكثر مردمى كه در روى زمـين هستند پيروى كنى تو را از راه حق گمراه و منحرف خواهند ساخت » ! (وان تطع اكثر من فى الا رض يضلوك عن سبيل اللّه ).در جـمـلـه بعد دليل اين موضوع را بيان مى كند و مى گويد: «علت آن اين است كه آنها بر اساس منطق و فكر صحيح كار نمى كنند «راهنماى آنها يك مشت گمانهاى آلوده به هوى و هوس و يك مشت دروغ و فريب و تخمين است » (ان يتبعون الا الظن وان هم الا يخرصون ).

پروردگارت كه از همه چيز باخبر و آگاه اسـت و در علم بى پايان او كمترين اشتباه راه ندارد, بهتر مى داند راه ضلالت و هدايت كدام است و گـمـراهان و هدايت يافتگان را بهتر مى شناسدان ربك هو اعلم من يضل عن سبيله وهو اعلم بالمهتدين از آنجا كه مفهوم آيه قبل اين است كه اكثريت به تنهايى نمى تواند راه حق را نشان دهد نـتـيـجـه آن , ايـن مى شود كه راه حق را تنها بايد ازخداوند گرفت هرچند طرفداران راه حق در اقليت بوده باشند.لذا در اين آيه دليل اين موضوع را روشن مى سازد كه : «پروردگارت كه از همه چيز باخبر و آگاه اسـت و در علم بى پايان او كمترين اشتباه راه ندارد, بهتر مى داند راه ضلالت و هدايت كدام است و گـمـراهان و هدايت يافتگان را بهتر مى شناسد» (ان ربك هو اعلم من يضل عن سبيله وهو اعلم بالمهتدين ).

از چيزهايى بخوريدكه نام خدا بر آن برده شده است , اگر به آياتش ايمان داريدفكلوا مما ذكر اسم اللّه عليه ان كنتم باياته مؤمنين

تمام آثار شرك بايد برچيده شود!.

در آيـات گـذشـته با بيانات گوناگونى حقيقت توحيد, اثبات و بطلان شرك وبت پرستى آشكار گرديد.يـكـى از نتايج اين مساله آن است كه مسلمانان بايد از خوردن گوشت حيواناتى كه به نام «بتها» ذبـح مـى شـد خـوددارى كنند, و تنها از گوشت حيواناتى كه به نام خدا ذبح مى گرديد استفاده نمايند, لذا نخست مى گويد: «از چيزهايى بخوريدكه نام خدا بر آن برده شده است , اگر به آياتش ايمان داريد» (فكلوا مما ذكر اسم اللّه عليه ان كنتم باياته مؤمنين ).يعنى , ايمان تنها ادعا و گفتار و عقيده نيست ; بلكه بايد در لابلاى عمل نيزآشكار گردد كسى كه به خداى يكتا ايمان دارد تنها از اين گوشتها مى خورد.

چرا از حيواناتى نمى خوريد كه نام خدا بر آنها گفته شده ؟ در حالى كه آنچه را بر شما حرام است خداوند شرح داده است مگر در صورتى كه ناچارشويدبسيارى از مردم , ديگران را از روى جهل و نادانى وهوى و هوسها گمراه مى سازندپروردگار تو نسبت به آنها كه تجاوزكارند آگاهتراست ومالكم الا تاكلوا مما ذكر اسم اللّه عليه وقد فصل لكم ما حرم عليكم الا ما الضطررتم اليه وان كثيرا ليضلون باهوائهم بغير علمان ربك هو اعلم بالمعتدين در ايـن آيـه هـمـين موضوع به عبارت ديگرى كه توام با استدلال بيشترى است آمده , مـى فـرمـايد: «چرا از حيواناتى نمى خوريد كه نام خدا بر آنها گفته شده ؟ در حالى كه آنچه را بر شما حرام است خداوند شرح داده است » (ومالكم الا تاكلوا مما ذكر اسم اللّه عليه وقد فصل لكم ما حرم عليكم ).سـپـس يـك صـورت را اسـتـثـنـا نـموده , و مى گويد: «مگر در صورتى كه ناچارشويد» (الا ما الضطررتم اليه ).خـواه ايـن اضطرار بخاطر گرفتارى در بيابان و گرسنگى شديد بوده باشد و ياگرفتار شدن در چنگال مشركان و اجبار كردن آنها به اين موضوع . بـعد اضافه مى كند كه «بسيارى از مردم , ديگران را از روى جهل و نادانى وهوى و هوسها گمراه مى سازند» (وان كثيرا ليضلون باهوائهم بغير علم ).در پـايـان آيه مى فرمايد: «پروردگار تو نسبت به آنها كه تجاوزكارند آگاهتراست » (ان ربك هو اعلم بالمعتدين ).همانها كه با دلايل واهى نه تنها از راه حق منحرف مى شوند بلكه سعى دارندديگران را نيز منحرف سازند.

گناه آشكار و پنهان را رها سازيدآنها كه تحصيل گناه كنند به زودى تكفير اعمال خود راخواهند ديدوذروا ظاهر الا ثم وباطنه ان الذين يكسبون الا ثم سيجزون بما كانوا يقترفون و از آنجا كه ممكن است بعضى اين كار حرام را در پنهانى مرتكب شوند در تعقيب آن , در ايـن آيه به عنوان يك قانون كلى مى گويد: «گناه آشكار و پنهان را رها سازيد» (وذروا ظاهر الا ثم وباطنه ).مـى گـويـند: در زمان جاهليت عده اى عقيده داشتند كه عمل منافى عفت (زنا) اگر در پنهانى باشد عيبى ندارد; تنها اگر آشكارا باشد گناه است ! هم اكنون نيزعملا عده اى اين منطق جاهلى را پـذيـرفـتـه و تنها از گناهان آشكار وحشت دارند, اماگناهان پنهانى را بدون احساس ناراحتى مرتكب مى شوند ! آيه فوق به شدت اين منطق را محكوم مى سازد.سـپـس بـه عـنـوان يادآورى و تهديد گناهكاران به سرنوشت شومى كه در انتظارآنهاست چنين مـى گـويـد: «آنها كه تحصيل گناه كنند به زودى تكفير اعمال خود راخواهند ديد» (ان الذين يكسبون الا ثم سيجزون بما كانوا يقترفون ).

از گوشتهايى كه نام خدا به هنگام ذبح برآنها برده نشده است نخوريداين كارفسق و گناه و خروج از راه و رسم بندگى و اطاعت فرمان خداستشياطين مطالب وسوسه انگيزى بطور مخفيانه به دوستان خود القا مى كنند, تا با شما به مجادله برخيزنداگر تسليم وسوسه هاى آنها شويد, شما هم در صف مشركان قرار خواهيد گرفت ولا تاكلوا مما لم يذكر اسم اللّه عليه وانه لفسقوان الشياطين ليوحون الى اوليائهم ليجادلوكموان اطعتموهم انكم لمشركون در آيات گذشته روى جنبه مثبت مساله , يعنى خوردن ازگوشتهاى حلال تكيه شده بـود, ولـى در ايـن آيـه ـبـراى تـاكـيـد هرچه بيشترـ روى جنبه منفى و مفهوم آن تكيه نموده و مـى گـويد: «از گوشتهايى كه نام خدا به هنگام ذبح برآنها برده نشده است نخوريد» (ولا تاكلوا مما لم يذكر اسم اللّه عليه ).سـپـس بـا يـك جمله كوتاه مجددا اين عمل را محكوم كرده مى گويد: «اين كارفسق و گناه و خروج از راه و رسم بندگى و اطاعت فرمان خداست » (وانه لفسق ).و بـراى اين كه بعضى از مسلمانان ساده دل تحت تاثير وسوسه هاى شيطانى آنها قرار نگيرند اضافه مى كند: «شياطين مطالب وسوسه انگيزى بطور مخفيانه به دوستان خود القا مى كنند, تا با شما به مجادله برخيزند» (وان الشياطين ليوحون الى اوليائهم ليجادلوكم ).ولـى بـه هوش باشيد «اگر تسليم وسوسه هاى آنها شويد, شما هم در صف مشركان قرار خواهيد گرفت » (وان اطعتموهم انكم لمشركون ).ايـن مـجـادله و وسوسه شايد اشاره به همان منطقى باشد كه مشركان به يكديگر القا مى كردند (و بـعضى گفته اند مشركان عرب آن را از مجوسيان آموخته بودند) كه اگر ما گوشت حيوان مرده را مـى خوريم به خاطر آن است كه خدا آن راكشته ; يعنى نخوردن مردار يك نوع بى اعتنايى به كار خداست !.غـافـل از آن كه آنچه به مرگ طبيعى مى ميرد علاوه بر اين كه غالبا بيمار است ,سربريده نيست و خـونـهـاى كثيف در لابلاى گوشتهاى آن مى ماند و فاسد مى شود وگوشت را هم آلوده و فاسد مى كند.

افرادى را كه در گمراهى بودند, سپس با پذيرش حق و ايمان تغيير مسير داده اند تشبيه به مرده اى مى كند كه به اراده و فرمان خدا زنده شده است مـا بـراى چنين افراد نورى قرار داديم كه با آن در ميان مردم راه بروندآيـا چـنـيـن كسى همانند شخصى است كه در امواج ظلمتها وتاريكيها فرو رفته و هرگز از آن خارج نمى گردداين چنين اعمال كافران در نظرشان جلوه داده شده است او من كان ميتا فاحييناه وجعلنا له نورا يمشى به فى الناس كمن مثله فى الظلمات ليس بخارج منهاكذلك زين للكافرين ما كانوايعملون شان نزول : نقل شده است : «ابوجهل » كه از دشمنان سرسخت اسلام و پيامبر(ص ) بود روزى سـخـت آن حـضـرت را آزار داد, «حمزه » عموى شجاع پيامبر(ص ) كه تا آن روز اسلام را نپذيرفته بود و همچنان در باره آيين او مطالعه وانديشه مى كرد, و در آن روز از جريان كار ابوجهل و برادر زاده خويش باخبر شد,سخت برآشفت و يكسره به سراغ ابوجهل رفت و چنان بر سر ـيا بينى اوـ كوفت كه خون جارى شد, ولى ابوجهل با تمام نفوذى كه داشت , به ملاحظه شجاعت فوق العاده حمزه از نشان دادن عكس العمل خوددارى كرد.سـپـس حمزه به سراغ پيامبر(ص ) آمد و اسلام را پذيرتف و تا واپسين دم عمر,از اين آيين آسمانى دفاع مى كرد.آيـه در بـاره ايـن حـادثـه نـازل گرديد و وضع ايمان حمزه و پافشارى ابوجهل رادر كفر و فساد مشخص ساخت . از بـعـضى روايات نيز استفاده مى شود كه آيه در مورد ايمان آوردن عمار ياسرو اصرار ابوجهل در كفر نازل گرديده است . تفسير

ايمان و روشن بينى ـ.

ارتـباط اين آيه و آيه بعد با آيات قبل از اين نظر است كه در آيات گذشته اشاره به دو دسته مؤمن خالص و كافر لجوج شده بود, در اينجا نيز با ذكر دو مثال جالب وروشن وضع اين دو طايفه مجسم گرديده است . نـخست اين كه افرادى را كه در گمراهى بودند, سپس با پذيرش حق و ايمان تغيير مسير داده اند تشبيه به مرده اى مى كند كه به اراده و فرمان خدا زنده شده است (او من كان ميتا فاحييناه ).ايـمان افراد را دگرگون مى سازد و در سراسر زندگى آنها اثر مى گذارد و آثارحيات را در تمام شؤون آنها آشكار مى نمايد.سـپـس مـى گـويـد: «مـا بـراى چنين افراد نورى قرار داديم كه با آن در ميان مردم راه بروند» (وجعلنا له نورا يمشى به فى الناس ).مـنـظـور از ايـن «نور» تنها قرآن و تعليمات پيامبر(ص ) نيست , بلكه علاوه بر اين ,ايمان به خدا, بـينش و درك تازه اى به انسان مى بخشد; افق ديد او را از زندگى محدود مادى و چهار ديوار عالم ماده فراتر برده و در عالمى فوق العاده وسيع فرومى برد.در پـرتـو ايـن نـور مى تواند راه زندگى خود را در ميان مردم پيدا كند, و از بسيارى اشتباهات كه ديـگـران بـه خـاطر آز و طمع , و به علت تفكر محدود مادى , و يا غلبه خودخواهى و هوى و هوس , گرفتار آن مى شوند مصون و محفوظ بماند.و ايـن كـه در روايـات اسـلامـى مى خوانيم : المؤمن ينظر بنوراللّه ; «انسان باايمان با نور خدا نگاه مى كند» اشاره به همين حقيقت است . سپس چنين فرد زنده و فعال و نورانى و مؤثرى را با افراد بى ايمان لجوج مقايسه كرده , مى گويد: «آيـا چـنـيـن كسى همانند شخصى است كه در امواج ظلمتها وتاريكيها فرو رفته و هرگز از آن خارج نمى گردد» ؟ ! (كمن مثله فى الظلمات ليس بخارج منها).از هستى و وجود اين گونه افراد در حقيقت چيزى جز يك شبح , يك قالب ,يك مثال و يك مجسمه باقى نمانده است , هيكلى دارند بى روح و مغز و فكرى ازكار افتاده !.و در پـايـان آيـه اشـاره بـه علت اين سرنوشت شوم كرده , مى گويد: «اين چنين اعمال كافران در نظرشان جلوه داده شده است » (كذلك زين للكافرين ما كانوايعملون ).