- حال دلم ز خال تو هست در آتشش وطن
- چشمم از آن دو چشم تو خسته شده است و ناتوان
-
واژه نامه
- تو :
از ضماير سمبليك حافظ است كه گاه فقط با يك معشوق زنده و زيـبا از نوع انسان ، وگاه با خداي عرفاني ــ اصل وحدت وجود ــ قـابل انطباق است ، و گاه مستعار بديع و گسترده اي است كه هردو مفهوم را در بر مي گيرد
- تو :
از ضماير سمبليك حافظ است كه گاه فقط با يك معشوق زنده و زيـبا از نوع انسان ، وگاه با خداي عرفاني ــ اصل وحدت وجود ــ قـابل انطباق است ، و گاه مستعار بديع و گسترده اي است كه هردو مفهوم را در بر مي گيرد
- خسته :
آزرده ، دردمند وفرسوده ، مجروح
English Translation :
Like (the state of) thy (dark) mole on the ruddy fire of its native land (thy luminous, ruddy, cheek), is the state of my heart:
First Mesra Translation:
On account of those two eyes of thine (that against me consider tyranny lawful), shattered and powerless my body hath become.
Second Mesra Translation:
شرح بيت
**- از عشق خال تو، حالا دل من در آتش جاي دارد; چشمم از تأثير دو چشم تو خسته و ناتوان شده ،در تصوّر شاعر صورت معشوق مثل آتش است و خال او مثل دانه اي كه روي آتش افتاده باشد، بر مبناي اين تصوّر گويد: هم چنانكه خال تو روي صورت سرخت مثل دانه اي روي آتش قرار دارد، دل من هم از شوق رسيدن به آن ، مثل دانه اي است در آتش تب ; و ضعف و ناتواني چشمم بر اثر اين است كه حالت بيماري چشم تو در آن منعكس شده است ، **