- آن زمان كارزوي ديدن جانم باشد
- در نظر نقش رخ خوب تو تصوير كنم
-
واژه نامه
- تو :
از ضماير سمبليك حافظ است كه گاه فقط با يك معشوق زنده و زيـبا از نوع انسان ، وگاه با خداي عرفاني ــ اصل وحدت وجود ــ قـابل انطباق است ، و گاه مستعار بديع و گسترده اي است كه هردو مفهوم را در بر مي گيرد
- نقش :
تصوير، اثـــر، آلت بادي كوچكي بوده كه صداي پـــرنده را تـــــقـليد مي كرده ، مثــل تيــپـچه در شـــكار بـــلدرچــــــين
English Translation :
That time when the desire of beholding the beloved is mine,
First Mesra Translation:
In the vision, the picturing of thy lovely face, imagining-- I make.
Second Mesra Translation:
شرح بيت
**- آن لحظه كه آرزو مي كنم جان عزيز خود را ببينم ; تصوير زيباي روي تو را در نظر مجسم مي سازم - تصوير خيالي روي تو مثل جان من عزيز است ، **