تبیان، دستیار زندگی

درتمام روزهای عاشقی که گذشت،

حتی یک لحظه ازآن روزهانیزازیادم نرفت

بااینکه قلبم بارهاشکست

امادلم بازهم به پای تونشست

به هیچکسی دل نبست

روزی درخیال عشق توبودم،

تاتورابه دست نیاوردم بی خیال نشدم

باهمان خیال خوش ،عاشقت شدم،

باهمان خیال،همان آرزوی محال،

ردریای بی کران عشقت غرق شدم.

ببین که قلبم ازآن روزکه توآمدی،چه حالی دارد،

توکه درقلب منی ببین چه هوایی دارد،

 به چشمانم نگاه کن وببین چه دنیایی دارد،

بیادرآغوشم وحس کن که وجودم چه التهابی دارد

قلبم چه تپشی دارد،وای که خودم نیز میدانم چه حالی دارم

 میدانم تونیزحال مراداری،

اماهنوزهم باورنداری که چه جایگاهی درقلبم داری

آغازی دوباره،قلبم دیگرتنهانیست،باتوجان گرفته است دوباره

آغازی بی پایان ،مراازغروب عشق نترسان 

طلوع عشق ما،غروبی نخواهدداشت،قلب من باتو،هیچ غمی نخواهدداشت

آهسته،قلبم بدجورشکسته

 دوباره آمده ای که چه بگویی به این دل خسته

آمده ای دوباره بشکنی قلبم را،

یابازهم به بازی بگیری این دل تنهایم را...

مثل اوکه درکنارساحل دریانشسته

به امواج دریادل بسته

من هم نشسته ام درکنارساحل قلب تو

ودل بستم به تو

دل بستم به امواج خروشان عشق تو

ازمن نگیراین لحظه هارا،هرچه باشدمن یک عاشقم

نگاهی به من بینداز ببین به چه روزافتاده ام...

ببین چه کسی مرابه این روزانداخت

تومرااین گونه بالحظه های عاشقی آشناکردی

تومرادردام عشق گرفتارکردی

عشق یعنی...

یه تعطیلات آخرهفته حسابی وفقط توواون

عشق یعنی...

به خاطراون بعضی وقتهادندون سرجیگربذاری

عشق یعنی...

این فکرکه چقدرخوبه اون توروبخواد.