• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 1616
تعداد نظرات : 49
زمان آخرین مطلب : 4107روز قبل
آلبوم تصاویر

شنبه 30/10/1391 - 19:52
اهل بیت
مدایح و مراثى و مصائب‏
  • مدایح و مراثى و مصائب‏
  • در حق على (علیه السلام) گوید:
  • امام حسین (علیه السلام) و خبر شهادت مسلم بن عقیل:
  • هواى نینوا

هواى نینوا
شیعیان دیگر هواى نینوا دارد حسین

روى دل با كاروان كربلا دارد حسین

از حریم كعبه جدش به اشكى شست دست

مروه پشت سر نهاد اما صفا دارد حسین

مى‏برد در كربلا هفتاد و دو ذبح عظیم

بیش از اینها حرمت كوى منا دارد حسین

پیش رو راه دیار نیستى كافى اش نیست

اشك و آه عالمى هم در قضا دارد حسین

بسكه محملها رود منزل با شتاب

كس نمى‏تواند عروسى یا عزا دارد حسین

رخت و دیباج حرم چون گل به تاراجش برند

تا به جائیكه كفن از بوریا دارد حسین

بردن اهل حرم دستور بود و سر غیب

ورنه این بر حرمتى‏ها كى روا دارد حسین

سرو روان پروانگان، شمع رخسارش ولى

چون سحر روشن كه سر از تن جدا دارد حسین

سر به راه دل نهاده ره پیماى عراق

مى‏نماید خود كه عهدى با خدا دارد حسین

او وفاى عهد را با سر كند سودا ولى

خون به دل از كوفیان بى وفا دارد حسین

دشمنانش بى امان و دوستانش بى وفا

با كدامین سر كند مشكل دو تا دارد حسین

سیرت آل على با سرنوشت كربلاست

هر زمان از ما یكى صورت نما دارد حسین

آب خود با دشمنان تشنه قسمت مى‏كند

عزت و آزادگى بین تا كجا دارد حسین

دشمنش هم آب مى‏بندد به روى اهل بیت

داورى بین با چه قوم بى حیا دارد حسین

بعد از این اش صحنه‏ها و پرده‏ها شكست و خون

دل تماشا كن چه رنگین پرده‏ها دارد حسین

ساز عشق است و به دل هر زخم پیكان زخمه‏اى

گوش كن عالم پر از شور و نوا دارد حسین

دست آخر كز همه بیگانه شد دیدم هنوز

با لب خنجر نگاه آشنا دارد حسین

شمر گوید گوش كردم تا چه خواهد از خداى

جاى نفرین هم به لب دیدم دعا دارد حسین

اشك خونین گوبیا بنشین به چشم شهریار

كاندرین گوشه عزاى بى ریا دارد حسین

اشعار محتشم كاشانى:
اى چرخ غافلى كه چه بیداد كرده‏اى

وزكین چها در این ستم آباد كرده‏اى

بر طعنت این بس كه بر عترت رسول

بیداد كرده خصم و تو امداد كرده‏اى

اى زاده زیاد نكرد دست هیچگه

نمرود این عمل كه تو شداد كرده‏اى

كام یزید داده‏اى از كشتن حسین (علیه السلام)

بنگر كه را بقتل كه دلشاد كرده‏اى

بهر خسیكه بار درخت شقاوتست

در باغ دین چه با گل و شمشاد كرده‏اى

با دشمنان دین نتوان كرد آنچه تو

با مصطفى و حیدر و اولاد كرده‏اى

حلقى كه سوده لعل لب خود نبى بر آن

آزده‏اش به خنجر فولاد كرده‏اى

ترسم تو را دمى كه به محشر درآورند

از آتش تو دود به محشر درآورند

وداى غم‏
ترسم كه بر صحیفه امكان قلم بزنند

گر ماجراى كرب و بلا را رقم زنند

گوش فلك شود كر و هوش ملك ز سر

گر نغمه‏اى زحال امام امم زنند

زان نقطه وجود حدیثى اگر كنند

خط عدم بر بط حدوث و قدم زنند

آن رهبر عقول كه صد هم چو عقل پیر

در وادى غمش نتوان یك قدم زنند

ماء معین چو زهر شود در مذاق دهر

گر از لبان تشنه او لب به هم زنند

وزشعله سرداق گردون قباب او

بر قبه سرداق گردون علم زنند

سیل سرشك و اشك، دمام روان كنند

گر ز اشك چشم سیژد سجاد دم زنند

تا حشر، دل شود به كند غمش اسیر

گر ز اهلبیت او سخن از پیش و كم زنند

كلك قضا است از رقم این عزا كلیل

لوح قدر فرو زده رخسار را به دلیل

آیه الله العظمى غروى اصفهانى (قدس سره)
دلهاى عاشقان همه در كربلاى تو
شورى فكنده در همه عالم نواى تو

دنیا اسیر غم شد و غرق عزاى تو

چشمان دوستان همه ناظر به سوى توست

دلهاى عاشقان همه در كربلاى تو

در هر سر شراره سوداى عشق توست

بر هر لبى كنون سخن از نینواى تو

آغوش باز كرده شهادت به محضرت

آماده گشته بادیه پر بلاى تو

شرمنده گشته است شجاعت ز رزم تو

سرو روان خجل بر قد رساى تو

این فخر بس تو را به شهیدان راه حق

خواهان شود به حشر خدا خونیهاى تو

در گاهواره رسم شفاعت رقم زدى

فطرس رهین منت و جود و سخاى تو

دادى تو آب دشمن غدار خویش را

قربان بذل و بخشش و مهر و وفاى تو

دارم من این امید به درگاه ذوالجلال

گردد تمام هستى ناصر فداى تو

آیه الله ناصر مكارم شیرازى (مدظله العالى)
درباره امام زمان (عج)
بارالاها رهبر اسلامیان كى خواهد آمد؟

جانشین خاتم پیغمبران كى خواهد آمد؟

دردمندان غمش را كشت داروهاى مهلك

دردمندان طبیب جسم و جان كى خواهد آمد؟

درد ما درمان ندارد جسم عالم جان ندارد

این تن بى روح را روح روان كى خواهد آمد؟

غم فزون شد، قلب خون شد، صبر از دلها برون شد

شیعیان را غمگسار مهربان كى خواهد آمد

موج طوفان بلاى ظلم شد نزدیك یا رب

ناخداى كشتى اسلامیان كى خواهد آمد

انتظار مصلحى دارد جهان لیكن نداند

مصلح كل رهنماى انس و جان كى خواهد آمد؟

خفتگان عشق را ایام درمان خواهد آمد

غم مخور آخر طیب دردمندان خواهد آمد

آنقدر از كردگار خویشتن امیداوارم

كه شفابخش دل امیدواران خواهد آمد

سخت آمد طول غیبت مى‏دانم كه روزى

موقع افشاء آن اسرار پنهان خواهد آمد

بلبل شوریده را اندر خزان بر گو ننالد

مى‏شود دنیا گلستان، غنچه خندان خواهد آمد

ظلم و بى باكى مكن دست توانائى نگهدار

مهدى موعود غمخوار ضعیفان خواهد آمد

دردمندان! مستمندان! بى پناهان را بگوئید

ملجاء عالم پناه بى پناهان خواهد آمد

اى غائب از نظر به خدا مى‏سپارمت

جانم بسوختى و بدل دوست دارمت

تا دامن كفن نكشم زیر پاى خاك

باور مكن كه دست ز دامن بدارمت

-----------------------------------------------
1-سپهر ناسخ، التواریخ جلد زهرا، ص 69.
2-دیوان چهار جلدى شهریار ج 2 ص 955 - 956.
3-شهید سید اسماعیل بلخى افغانى خود یكى از شهداى راه آزادى افغانستان است وى چندین سال متوالى در زندان ظاهر شاه به سر برد كه تنها همدم و مونس او قرآن كریم بوده است چند هزار بار در مدت 20 سال زندان، قرآن را ختم كرده و بالاخره حافظ كل قرآن شد.
4-سرمایه سخن، ج 2، ص 25.
---------------------------------------
استاد سید عبدالرزاق مقرم

شنبه 30/10/1391 - 19:7
اهل بیت
مدایح و مراثى و مصائب‏
  • مدایح و مراثى و مصائب‏
  • در حق على (علیه السلام) گوید:
  • امام حسین (علیه السلام) و خبر شهادت مسلم بن عقیل:
  • هواى نینوا

امام حسین (علیه السلام) و خبر شهادت مسلم بن عقیل:
بسم الله الرحمن الرحیم أما بعد فانه أتانا خبر فظیع قتل مسلم بن عقیل و هانى بن عروه و عبدالله بن یقطر و قد خذلنا شیعتنا فمن أحب منكم الانصراف فلینصرف فى غیر حرج لیس معه (منا) زمام.
پس مردم پراكنده شدند مگر آنهایى كه از مدینه آمده بودند و تعداد دیگرى.
مدعى خواست كه آید به تماشاگه راز

دست غیب آمد و بر سینه نامحرم زد (4)

وداع ابا عبدالله (علیه السلام) (تركى)
حسین تعجیللن كیتمه ایاق ساخلا دایان قارداش

دالونجا گور گوزوم یاشى نجه اولموش روان قارداش

سنه زحمتدى عرض ایتسم منى نالانى بر دیندیر

و یا كه تك به تك بو جمع سرگردانى بر دیندیر

جوان اوغلى اولن قلبى سنوخ لیلانى بر دیندیر

یا خندى آیریلار روحى ایده تسلیم جان قارداش

همیشه آتلانار شهلر حسین جان احتشا میلن

جلال و طمطرا قیلسن سپاهیلن نظاملین

بیله تك گیتمه رخصت و یر بر آز یول ازدحاحیلن

ركابوندا گوزى یا شلى گله فوج زنان قارداش

شب عاشورا
امشب زناله‏هاى غم افزاى اهل بیت

روشن شود مصیبت فرداى اهل بیت

فرداى اهل بیت ز امشب سیه‏تر است

یا رب سیاه كن رخ أعداى اهل بیت

فردا قیامتى شود از ناله آشكار

در قتلگه اگر برسد پاى اهل بیت

غش كرده، كودكان ز عطش، گرچه خود هنوز

بر جاى بود و بازوى سقاى اهل بیت

راجع به على اكبر (علیه السلام)
شه كرد اكبر را كفن، چون رخت دامادى به تن

شد كربلا بیت الحزن كردند شیون مرد و زن

مى‏رفت آن سرو چمن شه گفت مهلاً جان من

با رفتن جان، از بدن گویند هر نوعى سخن

من خود به چشم خویشتن دیدم كه جانم مى‏رود

مرحوم كمپانى در مورد على اكبر (علیه السلام) مى‏سراید:
اى ظلمت زیباى تو عكس جمال لم یزل

وى عزه غراى تو آیینه حسن ازل

اى دره بیضاى تو مصباح راه سالكان

وى لعل گوهر زاى مفتاح اهل عقد و جل

روح و روان عالمى جان نبى خاتمى

طاووس آل هاشمى ناموس حق عزوجل

در صولت و دل حیدرى، زآنرو على اكبرى

در صف هیجاه صدرى درگاه جنگ اعظم بطل

باز هم عالم بزرگ مى‏گوید:
اى طلع زیباى تو عكس جمال لم یزل

وى عزه غراى تو آئینه حسن ازل

اى تشنه بحر وصال سرچشمه فیض كمال

سرشار عشق لایزال سرمست شوق لم یزل

ذوق رفیع المشربت افكند در تاب و تبت

تو خشك از آب بست عین زلال لم زلل

دست قضا شد كارگر در كارفرماى قدر

حتى اذ انشق القمر لما تجلى و اكتمل

اى لاله باغ امید از داغ تو سرورم خمید

شد دیده بین سفید، و الرأس شیبا اشتعل

اى سرو آزاد پدر اى شاخ شمشاد پدر

ناكام و ناشاد پدر اى نونهال بى بدل

زینب شده مفتون تو آغشته اندر خون تو

لیلى ز غم مجنون تو، سرگشته سهل و جبل

راجع به على اصغر (علیه السلام)
نوك تیر ستم حرمله تقسیمش كرد

خاك به ربود بدن، گوهر جان برد ملك

شد على اصغر او یا على اكبر همدوش

هم طراز رؤساى شهدا شد كودك

در حرم مان على اصغر بى شیرش تك

بود بر جانب میدان كه شمارندش یك

به روى دست پدر رفت چو آن شهزاده

متزلزل شد از این مرحله، أجرم فلك

چرخ مى‏خواست كشد سوى خود آن گوهر پاك

خاك مى‏گفت كه باز آى ز سهى سوى ترى

وداع ابى عبدالله (علیه السلام)
حسین تعجلیلن گیتمه ایاق ساخلا دایان قارداش

دالو نجاگور گوزوم یاشى، نجه اولموش روان قارداش

سنه زحتمدى عرض ایتسم، منى نالانى بر دیندیر

و یا كه تك به تك بوجمع سرگردانى بر دیندیر

جوان اوغلى اولن قلبى سنوخ لیلانى بر دیندیر

یا خندى آپریلا روحى، ایده تسلیم جان قارداش

همیشه آتلانار شهلر، حسین جان! احتشامیلن

جلال و طمطراقیلن، سپاهلین، نظامیلن

بله تك گیتم رخصت ویر، بر آز یول ازدحامیلن

ركابوندا گوزى یا شلى گله فوج زنان قارداش

خطاب زینب كبرى به برادرش‏

ایضاً فیه‏
اى انیس بزم عشق و محرم كاشانه

جان لبریز بلا را تو هم پیمانه‏ام

هر دو میسوزیم از یك شعله در بزم فراق

فرق ما اینست تو شمعى و من پروانه‏ام

هر دو یك نوریم اى جان من آخر از چه رو

تو چراغ مطبخى، من شمع در ویرانه‏ام

اینك فرق تو بود مجروح و كتف من كبود

سرنوشت تو است گردیده است بار شانه‏ام

تو هما آسا گرفتى بر سر نى آشیان

من چو قنفذوار ز آتش سوختم بالانه‏ام

اصغر از زخم گلویت بیشتر ما را مسوزان

صبر كن مرحم گذار زخم پیكان خواهد آمد

محسنا از ضرب دشمن گر شدى مقتول اما

عنقریب همى دادخواه بى گناهان، خواهد آمد

صبر كن اى فاطمه‏اى بانوى پهلو شكسته

غم مخور تو پادشاه دلنوازان خواهد آمد

آنقدر آخر ننال اى فاطمه از ضرب بازو

عاقبت با شیشه و دارو درمان خواهد آمد

هزار حیف نبودم به روز عاشورا

كه یارى تو كنم من بروز عاشورا

ولى تلافى آن مى‏كنم به صبح و مساء

لاندبنك فى كل حال یا جدا

تو كشته گشتى و بس رخنه‏ها به ایمان شد

هزار حیف تنت پایمال اسبان شد

سر منیر تو اندر تنور، مهمان شد

لاندبنك فى كل حال یا جدا

افسوس كه عمرى پى اغیار دویدیم

از دوست بماندیم و به مطلب نرسیدیم

بس سعى نمودیم كه به بینیم رخ دوست

جانها به لب آمد، رخ دلدار ندیدیم

اى حجت حق پرده ز رخسار بر افكن

كه از هجر تو ما پیرهن صبر دریدیم

اى دست خدا دست برآور كه ز دشمن

بس ظلم بدیدیم و بى طعنه شنیدیم

شمشیر كجت، راست كند قامت دین را

هم قامت ما را كه ز هجر تو خمیدیم

شاها ز فقیران درت روى مگردان

بر در گهت افتاده به صد گونه امیدى

نیر تبریزى گوید:
اى ز داغ تو روان خود دل از چشمه خود

بى تو عالم همه ماتمكده تا نفخه صور

تا جهان باشد و بوده است كه داده است نشان

میزبان خفته به كاخ‏اند و مهمان به تنور

سر بى تن كه شنیده است به لب آیه كهف

یا كى دیده است به مشكوه تنور، آیه نور

محتشم كاشانى گوید:
پس با زبان پر گله آن بضعه بتول

رو بر مدینه كرد كه یا ایها الرسول

این كشته فتاده به هامون حسین توست

وبن صید دست و پا زده در خون حسین توست

این ماهى فتاده به دریاى خون كه هست

زخم از ستاره پر تنش افزون، حسین توست
شنبه 30/10/1391 - 19:6
اهل بیت
مدایح و مراثى و مصائب‏
  • مدایح و مراثى و مصائب‏
  • در حق على (علیه السلام) گوید:
  • امام حسین (علیه السلام) و خبر شهادت مسلم بن عقیل:
  • هواى نینوا

در حق على (علیه السلام) گوید:
على اى هماى رحمت تو چه آیتى خدا را

كه به ما سوا فكندى همه سایه هما را

دل اگر خداشناسى همه در رخ على بین

به على شناختم من به خدا قسم خدا را

به خدا كه در دو عالم اثر از فنا نماند

چو على گرفته باش سر چشمه بقا را

برو اى گداى مسكین در خانه على زن

كه نگین پادشاهى دهد از گرم گدا را

به جز از على كه گوید به پسر كه قاتل من

چو اسیر توست اكنون به اسیر كن مدارا؟

به جز از على كه آرد پسر ابوالعجائب

كه علم كند به عالم شهداى كربلا را؟

نه خدا توانمش گفت، نه بشر توانمش

متحیرم چه نامم شه ملك لافتى را؟

به دو چشم خون فشانم، هله‏اى شمیم

كه زكوى او غبارى به من آر توتیا را

چو به دوست عهد بندد ز میان پاكبازان

چو على كى مى‏تواند، بسر برد وفا را؟

همه شب در این امیدم كه نسیم

به پیام آشنائى بنوازد این نوا را

صاحب بن عباد وزیر (متوفى 385 ه . ق)

قالت تحب معاویه قلت أسكتى یا زانیه

قالت أسأت جوابیه فاعدت قولى ثانیه

یا زانیه یا زانیه یا بنت ألفى زانیه

أأحب من شتم الوصى علانیه فعلى یزید لعنه، و على أبیه ثمانیه

راجع به فاطمه اطهر (علیه السلام)
دكتر ناطرزاده كرمانى:
نور زهرا رقم زهد چو بر عالم زد

زهد از پرتو دانش ز تجلى دم زد

ما اسیران هوى خاك دیار عدمیم

او بقا یافت كه آتش به همه عالم زد

دختر پادشه هر دو جهان در همه عهد

كس نگفته است كه خود یك نفسى بى غم زد

تا بدانند كه آلوده به رنج است جهان

نقش اندوه فقیران، به دل خرم زد

مژده‏اش داد پدر زود به او باز رسد

زخمهاى دل او را مگر این مردم زد

جان به قربان تو اى فاطمه كز میلادت

برق امید فراوان به دل آدم زد

حسینى سعدى زمان تبریزى گوید:
در جلالت كى زنى صدیقه كبرى شود

دختر خیرالورى محبوبه یكتا شود

مریمش جاروب كش، در آستان عیسى غلام

خاكپاى توتیایش دیده سارا شود

مادر گیتى نزاید، همچو زهرا دخترى

گر هزاران بار ز آدم حامله حوا شود

زن مگو مرد آفرین روزگارش بازخوان

زن مگو كى زن بدین شأن و شرف دارا شود؟

با چنین شأن و جلالت كى روا باشد فلك

نیلگون از ضرب سیلى صورت زهرا شود؟

اى چرخ تا كى اینهمه جور و جفا كنى

دلهاى محترم همه پا بست غم كنى

یك دختر از رسول گرامى بجاى ماند

كى جاى داشت اینهمه جور و جفا كنى؟

من نمى‏گویم كه ثانى زد به زهرا تازیانه

من همى گویم لگد شد بر وفات وى بهانه

من نمى‏گویم جنبش سقط شد از جور ثانى

من همى گویم كه بیخود گشت آن در یگانه

من نمى‏گویم ز سیلى روى زهرا نیلگون شد

من همى گویم بباش برد در صورت نشانه

سروده حضرت زهرا (علیها السلام):

صبت على مصائب لو انها صبت على الأیام صرن لیالیا

دلم ز هجر تو یا فاطمه قرار ندارد بلى قرار ندارد دلى كه یار ندارد

وصیت آن بانو (تركى)
اى كلام الله ناطق معنى قرآن عم او على

گل تلاوت ایله قرآن جان ویروم آسان عم اوغلى

رشته عشق حسینیه بسته دور بر زار و خسته

صوت قرآن خصوصاً چوخ سور بو دل شكسته

هر شب جمعه حسینى حاضر ایله قبریم اوسته

ایلون او غلوم تلاوت، آیه قرآن عم اوغلى

وصف سبط اكبر امام حسین (علیه السلام)
ثمر باغ رسالت گهر بحر وجود

والى ملك ولایت ولى مؤتمن است

اولین سبط، دوم حجت، سیم، سالار

چارمین عصمت حق، و یكى از پنج تن است

نام نامیش حسن، خلق گرامش حسن

پاى تا فرق حسن، بلكه حسن در حسن است

روى حسن، موى حسن، بوى حسن، خوى حسن

یك جهان جوهر حسنى كه در یك بدن است

وصیت ویژه:
مرحوم محدث قمى در فوائد رضویه در شرح حال حسن بن موسى نوبختى (پسر خواهر ابوسهل) آورده است كه در تاریخ وفات امام موسى بن جعفر (علیه السلام) گفته است یقال: فى روایه أخروى أنه بقیوده و انه اوصى بذالك. (فوائد رضویه شرح حال حسن بن موسى و نوبختى)
گفته شده است او را همراه زنجیرهاى بدنش دفن كرده‏اند و گفته‏اند كه خود شخص امام اینچنین وصیت نموده بودند شاید هدف آن امام مبارز آن بوده است كه با این كیفیت خاص به محضر جدش رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) بار یابد و در مورد امت ستم پیشه‏اش شكایت سر دهد همراه با بینه و برهان كه چگونه در راه جلوگیرى از تبلیغ اسلام، چه ستمهایى كه مرتكب نشدند؟
زیارت نامه معروف سید بن طاووس:
اللهم صل على محمد و أهل بیته الطاهرین و صل على موسى بن جعفر وصى الأبرار و عیبه الانوار و وارث السكینه و الوقار، و الحكم و الاثار. الذى كان یحیى اللیل بالسهر الى السحر بمواصله الاستغفار، حلیف السجده الطویله، و الدموع الغزیره و المناجاه الكثیره و الضراعات المتصله و مقرا النهى و العدل و الخیر و الفضل و الندى و البذل و تألف البلوى و الصبر و المضطهد بالظلم و المقبور بالجور و المعذب فى قعر السجون و ظلم المطامیر، ذى الساق المرضوض، بحلق القیود و الجنازه المنادى علیها بذل الاستخفاف...
شهریار شاعر معاصر در حق امام حسین (علیه السلام) گوید:
محرم آمد و آفاق، مات و محزون شد

غبار محنت این خاكدان به گردون شد

به جامه‏هاى سیه كودكان كو دیدم

دلم بیاد اسیران كربلا خون شد

بیاد تشنه لبان كنار نهر فرات

كنار چشم من از گریه رود كارون شد

به خاندان رسالت ببین چه ظلمى كرد

فلك كه زینب كبرى ز پرده بیرون شد

چو بر حسین (علیه السلام) به گریى به حشر خندانى

هر آندو دیده كه نگریست سخت مغبون شد

چه آتشى است كه مى‏جوشد اشكها، گویى

كه چشمها همه كارون و سینه كانون شد

چه نوحه داشت سر نعش نوجوان حسین

هزار حیف كه لیلا زغصه مجنون شد

به سوز و ساز رباب شكسته دل پرسم

كه شیرخواره، بخون غرقه از چه قانون شد؟

سر و برى كه رسول خداش مى‏بوسید

به زیر سم ستوران خداى من چون شد؟

چه عالمى است كه از بهر مهلت یكشب

شبیه شیرخدا نزد روبهى دون شد

گرفت مهلت و برگشت رو به خیمه شاه

به خاك بوسى آن خرگه همایون شد

امام گفت: خدا یار تو كه امشب نیز

توان به راز و نیاز خداى بیچون شد

سپس برادر با جان برابر از بر شاه

برفتن سوى شط فرات مأذون شد

نخورد آب كه لب تشتنه با یدم جان داد

بدوش، مشك پر آب از شریعه بیرون شد

به بازوان قلم، مشك آب بر دندان

شهید گشت و سماوات محو و مفتون شد

فداى همت و مهر و وفاى تو عباس

كه قد هر ألفى پیش قامت نون شد

حماسه‏اى است حسین از حماسه‏ها مافوق

هر آن حماسه كه در وى رسید مادون شد

به عصر فردا آتش زندشان به خیام

چنانكه شعله آتش به چرخ وارون شد

به خیمه‏هاى امامت چنان زدند آتش

كه آهوان حرم، سر به دشت و هامون شد

رسید نوبت زینب كه شیرزاد على است

جهان به حیرت از این سربلند خاتون شد

بدوش پرچم آتش گرفته اسلام

به قصر ابن زیاد و یزید ملعون شد

چنان بكوفت به تبلیغ دستگاه یزید

كه خود یزید چو مار فسرده افسون شد

حسین (علیه السلام) عائله با خود نبرده بى تدبیر

كه غرق حكمت او فكرت فلاطون شد

یزید جلوه كار حسین (علیه السلام) مى‏پوشید

ز زینب است كه این جلوه روز افزون شد

از این مبارزه به شگفت خاندان على (علیه السلام)

چنانكه نسل پلید امیه موهون شد

سه سال بعد پس را آنهمه سپاه یزید

نبود زنده چنان آسمان دگرگون شد

بنى امیه و آن دستگاه فرعونى

همان فسانه فرعون و گنج قارون شد

ولى حسین (علیه السلام) علمدار عشق و آزادى

لقب گرفت و شهنشاه ربع مسكون شد

تو شاه دین چه جهادى به راه دین كردى

كه مكه هم به تو ماه مدینه مدیون شد

خوشا به حال شما اى فداییان حسین

كه دین به خون شماها رهین و مرهون شد

چون نیك مى‏نگرى زنده این شهیدانند

وگرنه هر بشرى زاد و مرد و مدفون شد

یزید نحله اسلام ریشه كن مى‏خواست

حسین بود كه دین زنده تا به اكنون شد

سفینه‏هاى نجاتند جمله معصومین

ولى سفینه اورشگ فلك مشحون شد

كنون مقایر اینان بود زیارتگاه

كدام زنده بدین افتخار مقرون شد

تو شهریار به مضمون بلنددار سخن

هر آن سخن كه جهانگیر شد به مضمون شد (2)

مرحوم علامه سید اسماعیل بلخى گوید:

تأسیس كربلا نه فقط بهر ماتم است

دانش سراى مكتب اولاد آدم است

از خیمه گاه سوخته تا ساحل فرات

تعلیم گاه رهبر خلق دو عالم است

با سوزش عشق نسبت بدعت دهد رقیب

اسرار ما نهفته به شور محرم است

سقا به دجله رفتن و لب‏تر نكردنش

تأكید بر تقدم نفس مقدم، است

اصغر به صحن معركه رفتن بدوش باب

درسى پى حصول حقوق مسلم است

هر قطره خون خنجر آن طفل شیرخوار

بر زخمهاى پیكر اسلام، مرهم است (3)

زبان حال حضرت زینب خطاب به سر برادرش‏
اى انیس بزم عشق و محرم كاشانه‏ام

جام لبریز بلا را با تو هم پیمانه‏ام

هر دو مى‏سوزیم از یك شعله در بزم وصال

فرق ما این است تو شمعى و من پروانه‏ام

هر دو یك نوریم اى جان من آخر از چه رو

تو چراغ مطبخى من شمع در ویرانه‏ام

اینكه فرق تو بود مجروح و كتف من كبود

سرنوشت تو است گردیده است بار شانه‏ام

تو هما آسا گرفتى بر سر نى آشیان

من چو قنقذ ز آتش سوختم با لانه‏ام
شنبه 30/10/1391 - 19:6
اهل بیت
مدایح و مراثى و مصائب‏
  • مدایح و مراثى و مصائب‏
  • در حق على (علیه السلام) گوید:
  • امام حسین (علیه السلام) و خبر شهادت مسلم بن عقیل:
  • هواى نینوا

مدائح، مراثى، مصائب اهل بیت (علیه السلام) عرصه بس پهناورى است كه شاعران ادب پرور ما جولانگاه: فكر، اندیشه و سرمایه ذوق خود قرار داده‏اند چه اشعار زیبا چه مدائح فاخر و چه مصائب غم فزائى آفریده‏اند و از این طریق بر غناو ثروت فرهنگ و ادب ما افزوده‏اند ما در این بخش از این خرمن پر بركت، برگها و گلهایى را بر چیده‏ایم و به دوستان اهل بیت (علیه السلام) به رسم ارمغان و هدیه تقدیم مى‏كنیم و صد حیف كه فاقد نظم و ترتیب لازم مى‏باشد.
شعر سلاح برنده:
اشعار و مراثى برنده‏ترین سلاح شیعه، در برابر دشمنان و مخالفان اهل بیت (علیه السلام) بوده است و خوشبختانه فرهنگ شیعه مالامال از این سلاحها و ابزارهاى دشمن ستیز مى‏باشد. از دوران حسان بن ثابت، كمیت، دعبل خزاعى تا عصر محتشم كاشانى، صغیر دخیل و صراف و شهریار و این رسالت ادبى و فرهنگى امتداد داشته است چون فرموده‏اند كسى كه یك بیت در حق ما بسراید خداوند بیتى را در آخرت جهت او مى‏افراشد خوشا به حال كسانى كه بر سر عقیده و اعتقاد بسرایند نه جهت مال و منال و روزى و ارتزاق!
چون پایان كتاب مقتل مقرم مراثى و مدایح امام حسین (علیه السلام) به زبان عربى بود و چون پایان كتاب جهت فارسى زبانان تهیه و آماده مى‏گردید از اینرو تعدادى از نوحه‏ها و مراثى فارسى، جایگزین مراثى عربى گردید تا با گزینش آنها اهل منبر و ذاكرین محترم، مردم را به فیض كامل برسانند. و گردآورنده را نیز مشمول دعاى خیر خود فرمایند.
در وصف پیامبر اسلام (صلى الله علیه و آله و سلم)
به بزم جهان، شمع بینش توئى

مهین زبده آفرینش توئى

ثناخوان ذات توت یزدان بس است

مدیح تو، آیات قرآن، بس است

مرحوم نراقى گوید:
محمد شافع امت، قسیم النار و الجنه

حبیب حضرت عزت، شه دین خسرو دنیا

جهان را ناصر و یاور، جهانیان را پیام آور

گزین پیك جهان داور، رسول خدا خالق یكتا

یكى دیگر از شعراء در این باره گوید:
آنكه او مسجد مدینه ساخت

مى‏توانست قصرها پرداخت

لیك اندیشه‏هاى لقمانى

داد از آن نخوتش پشیمانى

به چنین خانه‏اى قناعت كرد

پشت بر آز، و رخ به طاعت كرد

شیخ محمود شبسترى در وصف مقام شامخ رسالت گوید:
مقام دلگشایش جمع جمع است

جمال جانفزایش شمع جمع است

بدو منزل شده ادع الى الله

بدو ختم آمده پایان این راه

بلى چون ز انبیاء او بود مقصود

چه او آمد، نبوت گشت مسدود

یا حبداد دوحه فى الخلد ثابته

ما فى الجنان لها شبه من الشجر

المصطفى اصلها و الفرع فاطمه

ثم اللقاح على، سید البشر

و الهاشمیان، سبطان لها ثمر

و الشیعه الورق الملتف بالثمر

هذا مقال رسول الله جاء به

اهل الروایات فى العال من السند

انى بحبهم أرجوا النجاه غدا

و الفوز مع زمره من احسن الزمر

فخر دو جهان خواجه فرخ رخ اسعد

آنكو بودش نام به تورات مؤدمد

مولاى زمان مهتر صاحب دل احمد

گردید به انجیل همى نامش احمد

وصفش نتوان گفت به هفتاد مجلد

این بس كه خدا گوید ما كان محمد

پیغمبر محمود ابوالقاسم احمد

بر منزلت و قدرش یزدان كند اقرار

حسان بن ثابت گوید:
و ضم الاله اسم النبى الى اسمه

اذا قال فى الخمس الموذن اشهد

و شق له من اسمه لیجله

فذوالعرش محمود، و هذا محمد

آغاز وحى‏
خواند مدثر نبى را زین سبب

كه برون آى از گلیم اى بوالعراب!

سر مكش اندر گلیم و رو مپوش

كاین جهان جسمى است سرگردان تو زوج

هین مشو پنهان ز ننگ مدعى

كه تو دارى نور وحى شعشعى

باش كشتیبان در این بحر صفا

كه تو نوح ثانئى اى مصطفى

اتحاد
دو قبیله كه اوس و خزرج نام داشت

یك ز دیگر جان خون آشام داشت

كینه‏هاى كهنه شان از مصطفى

محو شد در نور اسلام و صفا

اولاً اخوان شدند آن دشمنان

همچو اعداد عنب در بوستان

آفرین بر عشق پاك استاد

چند هزاران ذره را داد اتحاد

و از دم المومنون اخوه به پند

درشكستند و تن واحد شدند

اشعارى از عبدالمطلب كه حضرت براى ریان بن صلت خواندند:
یعیب الناس كلهم زماناً

و ما لزماننا عیب سوانا

نعیب زماننا و العیب فینا

و لو نطق الزمان بنا هجانا

و ان الذنب یترك لحم ذئب

و یأكل بعضنا بعضناً عیانا

اشعار شبلى شمیل‏
شبلى شمیل ماده گراى معروف لبنانى در نامه‏اى به رشید رضا مقرر تفسیر المنار شیخ عبده چنین مى‏نویسد: الى غزالى عصره السید محمد رشید رضا صاحب المنار. انت تنظر الى محمد كنبى و تجعله عظیما و أنا انظر الیه كرجل و أجعله أعظم، و نحن و أن كنا فى الاعتقاد على طرفى نقیض، فالجامع بیننا العقل، الواسع و الاخلاص فى القول، و ذالك اوثق لنا بعرى الموده. الحق ان یقال:
دع من محمد فى سدى قرآنه

ما قد نحاه للحمه الغایات

انى و ان اك قد كفرت بدینه

هل اكفرن بمحكم الایات

أو ما حوت فى ناصع الالفاظ من

حكم روادع للهودى و غلات

و شردع لو انهم عقلوا بها

ما قید و العمراان بالعادات

نعم المدبر و الحكیم و انه

رب الفصاحه مصطفى الكلمات

رجل الحجى، رجل السیاسه و الدهاء

بطل، حلیف النصر فى الغارات

ببلاغه القرآن قد غلب النهى

و بسیفه أنحسى على الهامات

من دونه الأبطال، فى كل الورى

من سابق او حاضر أو ات

درد دل حضرت على (علیه السلام)
شعرى كه گویاى درد دل على (علیه السلام) است‏
نفسى على ز فراتها محبوسه

یالیتها خرجت مع الزفرات

لا خیر بعدك فى الحیواه و انما

أبكسى مخالفه أن تطول حیاتى

فان كنت عن، فى التراب مغیبا

فما كنت عن قلبى الحزین، بغائب (1)

در وصف على (علیه السلام)
در كعبه شد پدید، محراب شد شهید

تازم به حسن مطلع، و حسن ختام او

مثنوى مولوى گوید:
رومى، نشد از سر على، كس آگاه

زان رو كه نشد كس، آگه از سر

یك ممكن و اینهمه صفات واجب

لا حول و لا قوه الا بالله

حافظ گوید:
در مذهب ما كلام حق نام على است

طاعت كه قبول حق بود یاد على است

از جمله آفرینش كون و مكان

مقصود خدا على واولاد علیست

ایضاً:
شاها من ار بعرش رسانم سریر فضل

مملوك آنجنابم و محتاج آندرم

گر بر كنم دل از تو و برادرم از تو مهر

این مهر بر كى افكنم این دل كجا برم؟

دكتر شهریار تبریزى در مورد اخلاص عمل گوید:
از على‏آموز اخلاص عمل

شیر حق را دان منزه از دغل

در غزا بر پهلوانى دست یافت

زود شمشیرى در آورد و شتافت

او خدو انداخت بر روى على

افتخار هر نبى و هر ولى

او خدو انداخت بر روئى كه ماه

سجده آرد پیش او هر صبح گاه

در زمان انداخت شمشیر آن على

كرد او اندر غزایش كاهلى

گشت حیران آن مبارز زین عمل

از نمودن عفو و رحم بى محل

گفت: بر من تیغ تیز افراشتى

از چه افكندى مرا بگذاشتى؟

گفت: من تیغ از پى حق مى‏زنم

بنده حقم نه مأمور تنم

چو خدو انداختى بر روى من

نفس جنبید و تبه شد خوى من

و لم ار مهراً ساقه ذو سماحه

كمهر قطام من فصیح و أعجم

ثلثه الاف و عبدو قیئبه

و قتل على بالحسام المصمم

و لا مهر اغلى، من على و ان علا

و لافتك، الا دون فتك ابن ملجم

شهریار شاعر معاصر
استاد سید محمد حسین شهریار تبریزى یكى از دلداگان خاندان عصمت و طهارت است اشعار او از یك لطافت خاص روحى و سوز معنوى برخوردار است كه كمتر نظیرى مى‏توان پیدا كرد هنوز على اى هماى رحمت او در رأس جدول سرودهاى مذهبى مى‏درخشد، در مورد عاشورا و وقایع جانسوز كربلا هم سروده، كه چند نمونه در این كتاب آورده شده است.

شنبه 30/10/1391 - 19:5
اهل بیت
به سوى مدینه‏

امام سجاد (علیه السلام) پس از سه روز اقامت، چاره‏اى ندید جز آنكه از كربلا به سوى مدینه، حركت كنند چون مى‏بیند كه عمه‏ها و زنان و كودكان شب و روز در حال گریه و نوحه هستند، از قبرى بر مى‏خیزند و كنار قبر دیگرى مى‏نشینند، از این رو دستور دادند به سوى مدینه حركت كنند.
بشیر بن حذلم مى‏گوید: هنگامى كه به مدینه نزدیك شدیم على بن الحسین (علیه السلام) فرود آمدند، دحل خود را فرود آوردند، خیمه‏ها را زدند و همگان را اسكان دادند و فرمودند: اى بشیر! خداوند پدرت را رحمت كند، كه او شاعر بود، آیا تو نیز توان شعر دارى؟ گفتم: آرى اى فرزند رسول خدا!، من نیز شعر مى‏گویم. امام (علیه السلام) فرمودند: به مدینه برو و خبر شهادت اباعبدالله (علیه السلام) را بده. بشیر مى‏گوید: اسب خود را سوار شدم و به شهر داخل شدم، هنگامى كه به مسجد النبى (صلى الله علیه و آله و سلم) رسیدم خود را به گریه بلند كردم و گفتم:
اى اهل یثرب در شهر خود اقامت نكنید

حسین (علیه السلام) كشته شد پس دائماً اشك بریزید

بدن قطعه قطعه شده‏اش در كربلا است

 

سر او بر نیزه‏ها گردانده مى‏شود

آنگاه گفتم: این على بن الحسین است كه همراه با عمه‏ها و خواهران نزد شما آمده‏اند، من هم فرستاده او نزد شما هستم كه جایگاه آنها را به شما بگویم. مردم با آه و ناله بیرون آمدند و هیچ بانوئى نبود جزا اینكه بیرون آمد، صداى شیون بلند بود و تمامى مدینه مى‏گریست، همگان نزد زین العابدین (علیه السلام) اجتماع كردند كه تسلیت بگویند، امام سجاد (علیه السلام) از خیمه بیرون آمدند در حالى كه پارچه‏اى در دست داشتند، اشكهاى خود را پاك مى‏كردند و پشت سر ایشان غلامى بود. امام سجاد (علیه السلام) نشستند در حالى كه نمى‏توانستند جلوى اشك خود را بگیرند، صداى گریه و ناله بلند شد، امام (علیه السلام) اشاره به سكوت كردند، هنگامى كه سكوت برقرار شد امام سجاد (علیه السلام) خطبه‏اى ایراد كردند:
حمد مخصوص خداوند است كه رب العالمین است، رحمن و رحیم و مالك روز جزاست، پدید آورنده همه مخلوقات است، آنكه دور است در آسمانها مرتفع شده و نزدیك است به گونه‏اى كه نجواى ما را مى‏شنود. او را حمد مى‏كنیم بر امور عظیمه، سختى‏ها و مصائب عظیمى كه دلخراش، رقت بار و جانسوز هستند. اى مردم! خداوند تعالى كه حمد مخصوص اوست ما را به مصائب عظیمى امتحان نمود و شكافى عظیم در اسلام پدید آمد، اباعبدالله الحسین (علیه السلام) و خانواده‏اش كشته شدند، زنان و كودكان او اسیر شدند، سر او را بر روى نیزه در شهرها گرداندند واین مصیبتى است كه همانند آن مصیبتى دیده نشده است. اى مردم! كدامیك از شما بعد از قتل او مسرور خواهید بود؟ یا كدام قلب است كه به خاطر او محزون نباشد یا كدام چشم است كه بتواند اشك خود را ضبط كند؟ به تحقیق درندگان و وحوش از قتل او گریستند، دریاها و امواج آن، آسمانها واركان آن، زمین و كرانه‏هاى آن، درختان و شاخه‏هاى آنها، ماهیان دریا، ملائكه مقربین و تمامى اهل آسمانها گریستند. اى مردم! كدام قلب است كه از قتل او محزون نشود، یا كدام دل است كه آه و ناله نكند یا كدام گوش است كه این را بشنود و كر نشود؟ اى مردم! صبح كردیم در حالى كه آواره، طرد شده و رانده شده از شهرها بودیم گویا كه ما فرزندان ترك یا كابل هستیم بدون اینكه جرمى انجام داده باشیم، ما این را از پدران خود هم نشنیده‏ایم، به خدا قسم اگر پیامبر آنگونه كه سفارش ما را كردند پیشنهاد قتال و جنگیدن با ما را كرده بود اینان بیش از آنچه انجام دادند، نمى‏توانستند مرتكب شوند. همه ما از خدائیم و همه به سوى خداوند باز مى‏گردیم. از مصیبتى كه چه عظیم چه فجیع چه جانسوز چه دلخراش و چه تلخ بود، به خداوند شكایت مى‏كنم كه او عزیز و صاحب انتقام است.
صوحان بن صعصعه بن صوحان عبدى كه زمینگیر بود برمى خیزد و زمینگیر بودن خود را به عنوان عذر ذكر مى‏كند. امام سجاد (علیه السلام) عذر او را مى‏پذیرند، از او تشكر و قدردانى مى‏كنند و براى پدر او طلب رحمت مى‏كنند. زین العابدین (علیه السلام) همراه با خانواده خود داخل شهر مى‏شوند.(1) ابراهیم بن طلحه بن عبیدالله نزد امام (علیه السلام) مى‏آید و مى‏گوید: چه كسى غالب شد؟ امام (علیه السلام) مى‏فرمایند: هنگامى كه وقت نماز رسید برخیز و اذان بگو، آنوقت خواهى فهمید كه چه كسى غالب شده است.(2)اما ام كلثوم زینب (علیها السلام) چنین سروده است:
اى شهر جد ما ما را نپذیر

 

چونكه ما با حسرتها و حزن‏ها آمده‏ایم

از تو خارج شدیم در حالى كه همه اهل ما با ما بودند

 

بازگشتیم در حالى كه هیچ مرد و فرزندى با ما نیست

آنگاه زینب دختر امیرالمؤمنین (علیه السلام) در مسجد را گرفت و فریاد زد: یا جداه! من خبر شهادت برادرم حسین را آورده‏ام. سكینه فریاد زد: یا جداه از آنچه بر ما گذشت به تو شكایت مى‏كنیم، به خدا قسم ما قسى‏تر از یزید را ندیدیم، هیچ كافر و مشركى را بدتر، ستمكارتر و تند خوتر از او ندیدیم، او با چوب خود بر حلقوم پدرم مى‏زد و مى‏گفت: اى حسین این زدن را چگونه مى‏بینى؟(3) بانوان خاندان رسالت بر سید الشهداء (علیه السلام) اقامه ماتم كردند و لباس سیاه پوشیدند در حالیكه شب و روز نوحه مى‏كردند و امام سجاد (علیه السلام) غذاى آنها را آماده مى‏كردند.(4) در روایت امام صادق (علیه السلام) آمده است: هیچ زن هاشمى خضاب نكرد و روغن به بدن خود نمالید و سرمه به چشم خود نكشید تا پنج سال كه مختار سر عبیدالله بن زیاد را فرستاد.(5) اما رباب آنقدر بر اباعبدالله (علیه السلام) گریست كه اشك چشم او خشك شد، بعضى از كنیزها به او گفتند كه سویق (قاووت) اشك را جارى مى‏كند، او نیز دستور داد كه برایش سویق آماده سازند تا اشكهاى او دائماً جارى باشد.(6) از جمله مرثیه‏هاى او درباره ابى عبدالله (علیه السلام) اینست:(7)
آن كس كه نور بود و همگان به واسطه او روشنایى مى‏گرفتند در كربلا كشته شده در حالى كه دفن نشده است
اى نوه پیامبر خداوند به تو جزاى خیر دهد

 

و زیانبارى میزان‏ها دور باد

براى من كوهى محكم بودى كه به آن پناه مى‏بردم

 

و با مهربانى ما را همراهى مى‏كردى

اكنون چه كسى براى ایتام و فقراء باقى مانده و چه كسى غنى كننده و پناه هر مسكین است
به خدا قسم هیچ خویشاوندى در عوض خویشاوندى شما نمى‏خواهم تا آنكه میان خاك و گل پنهان شوم
اما على بن الحسین (علیه السلام) از مردم برید تا از فتنه‏ها دور باشد و به عبادت و گریه و زارى بر پدرش بپردازد، شب و روز مى‏گریست تا جایى كه بعضى از دوستان گفتند: ما مى‏ترسیم كه شما خودتان را هلاك كنید. امام (علیه السلام) فرمود: من حزن و اندوه خود را به خداوند شكایت مى‏كنم و از خداوند چیزهایى مى‏دانم كه شما نمى‏دانید. یعقوب پیامبر بود، خداوند یكى از فرزندان او را از او مخفى كرد در حالى كه دوازده فرزند دیگر نزد او بودند و او مى‏دانست كه فرزندش زنده است، مع هذا آنقدر گریست تا آنكه چشمانش سفید شد. من نگاه كردم به پدرم و برادرانم و عموهایم و اصحاب و یاران كه همگان در اطراف من به قتل رسیده بودند، چگونه حزن من سپرى شود در حالى كه من شهادت فرزندان فاطمه (سلام الله علیها) را بیاد نمى‏آورم مگر آنكه اشك مى‏خواهد خفه‏ام كند و هنگامى كه به عمه‏ها و خواهران خود نگاه مى‏كنم به یاد مى‏آورم كه آنها از خیمه‏اى به خیمه دیگر فرار مى‏كردند.

شعله ور شدن آتش در خیمه‏ها را مى‏دید

 

در حالى كه آنها خیمه‏هاى غیرت بودند

مى‏دید هجوم كفر و گمراهى را

 

بر دختران وحى و رسالت

مى‏دید در میان بانوان نبوت

 

چیزهایى كه در هیچ شریعتى جوانمردى نیست

از غارت آنها و سلب آنها و زدن آنها

 

در حالى كه هیچ پناهى جز پروردگار نداشتند

مى‏دید كه بانوان پاك را حركت مى‏كردند

 

بسوى فرزند زانیه در حالى كه صورتهاى آنها پیدا بود

مى‏دید كه بانوان طاهره ایستاده‏اند

 

 

در برابر یزید پلید و طاغى

اى رسول خدا! به تو شكایت مى‏بریم از آنچه كه امت تو با فرزندان پاك تو، انجام دادند، وسیعلم الذین ظلموا أى منقلب ینقلبون والحمد لله رب العالمین.
-----------------------------------------------
1-لهوف ابن طاووس ص 116.
2-أمالى شیخ طوسى ص 66.
3-ریاض الأحزان ص 163.
4-محاسن البرقى ج 2، ص 420.
5-مستدرك الوسائل ج 2، ص 215.
6-بحار الانوار ج 10، ص 235.
7-أغانى ج 2، ص 158.
---------------------------------------

شنبه 30/10/1391 - 19:4
اهل بیت
روز اربعین حسینى‏

از سنن و رسوم همگانى اینست كه در چلهمین روز از وفات یك عزیز با ارسال خیرات و مبرات و با برپا كردن مجالس ذكر، و بر شمردن فضائل او و آروز كردن جاودانگى ذكر او به او توجه ویژه مى‏كنند و این در حالى است كه همگان در حال فراموش كردن او هستند و دل‏ها مى‏خواهند او را رها كنند، لذا با یك شعر بلند یا یك خطابه بلیغ مى‏هواهند یاد او را زنده كنند. در آن لحظه كه این اشعار خوانده مى‏شود یا خطابه‏اى ایراد مى‏شود یاد آن فقید هم زنده مى‏شود و همگان مى‏هواهند از فضیلتهاى او را پیروى كنند. اگر آن فقید هم زنده عظمت و فضیلت بر خوردار باشد این سنت حسنه، اهمیت بیشترى پیدا مى‏كند وقتى كه این یادآورى در مورد مصلحین و افراد الگوئى بوده باشد، چون نشر مزایا و تعالیم آنان پیروان آنها را به سوى اصلاح و تهذیب نفس سوق مى‏دهد.
روایتى كه ابوذر غفارى و ابن عباس از پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم) نقل كرده‏اند كه زمین تا چهل روز بر مؤمن گریه مى‏كند(1) و همچنین روایتى كه زراره از امام صادق (علیه السلام) نقل مى‏كند كه آسمان تا چهل روز بر حسین (علیه السلام) خون گریست و زمین چهل روز تبا سیاهى و تیرگى گریه كرد و خورشید چهل روز با كسوف و سرخى خود گریست و فرشتگان آسمان چهل روز گریه كردند، هیچ زنى از ما خضاب نكرد و روغن به خود نمالید و سرمه نكشید تا اینكه سر عبیدالله بن زیاد نزد ما فرستاده شد و پس از شهادت امام (علیه السلام) پیوسته ما در حال گریه بودیم،(2) تمامى این روایات مؤكد این سنت معروفه و عادت مستمره در میان مردم است كه چهل روز به میت توجه كنند و در روز چهلم بر سر قبر او مجلس بپادارند كه خویشان و دوستان گردهم آیند. این عادت مختص به مسلمانان نیست، مسیحیان نیز در چهلمین روز از وفات فردى، در كلیسا مجلس برپا مى‏كنند نمازى بروى مى‏خوانند به نام نماز جنازه و در نیمسال و پس از یك سال نیز چنین رفتار مى‏كنند، یهودیان پس از گذشت سى روز و همچنین پس از نه ماه و پس از یك سال چنین كارى مى‏كنند.(3) تمامى اینها براى باز گرداندن یاد او و تذكر دادن آثار و اعمال اوست خصوصاً اگر مرده از بزرگانى باشد كه صاحب آثار و اعمالى بوده باشد.
به هر حال در میان تمامى مصلحین شخصى یافت نمى‏شود كه نیكى به تمام معنا او را در بر گرفته باشد و زندگى و داستان نهضت و شهادت جانسوز او تماماً دعوتى الهى و درس اصلاح طلبانه و تعالیم اخلاقى و مواعظى دینى بوده باشد مگر سرور جوانان بهشت، شهید دین و اسلام، شهید اخلاق و تهذیب، آقا حسین بن على (علیه السلام)، او از هر شخص اولى است به اینكه یاد او در هر مكانى اقامه شود و در روز اربعین به سوى مرقد مقدسش حركت كنند تا به این اهداف كریمه نائل آیند.
در مورد عموم مردم مجالس اربعین منحصر به اربعین اول است از آنجهت كه فضائل آنان محدود و پایان‏پذیر است، بر خلاف سید الشهداء كه فضائل او محدود و معدود نیست و هر اندازه حالات او ذكر شود باز هم جدید و با طراوت است و هر انسان نیك محتاج است كه از او پیروى كند. پس اقامه ماتم نزد قبر او در اربعین هر سال زنده كردن نهضت او و معرفى كردن قساوت امویان و تابعائن و پیروان آنان است، و هر زمان كه خطیب یا شاعرى لب به سخن بگشاید درهایى از فضیلت بر او باز مى‏شود كه پیش از آن، بر او بسته بوده است.
به همین دلیل، عادت تمامى شیعیان بر این است كه روز اربعین هر سال تجدید عهد كنند و روایت امام باقر (علیه السلام) را كه آسمان چهل روز بر حسین (علیه السلام) گریست، طلوع و غروب آن سرخ بود،(4) شاید به همین عادت معروف میان مردم اشاره داشته باشد.
علائم مؤمن‏
حدیث امام حسن عسكرى (علیه السلام) كه مى‏فرماید: علامات مؤمن پنج چیز است: برگزارى پنجاه و یك ركعت نماز، زیارت اربعین، آشكار گفتن بسم الله الرحمن الرحیم، به دست كردن انگشتر به دست راست، و پیشانى بر خاك سائیدن.(5)
این روایت ما را به این عادت همگان شناخته شده میان مردم راهنمائى مى‏كند، بزرگداشت سید الشهداء و بر پائى مجالس ذكر او در روز اربعین از جانب كسانى است كه محب و شیعه او باشند و بدون شك شیعیان همان مؤمنینى هستند كه به امامت او معتقد باشند و از علائم ایمان و محبت آنها به آقاى جوانان بهشت، حضور یافتن نزد قبر مطهر وى در روز اربعین باراى اقامه ماتم و تجدید عهد و میثاق با وى مى‏باشد.
تصرف كردن در جمله زیاه الأربعین به اینكه بگوییم منظور از آن زیارت چهل فرد مؤمن باشد، یك كج فهمى است كه ذوق سلیم از آن اباء و امتناع دارد، چون اگر منظور حدیث، زیارت چهل مؤمن بود، مى‏بایست الف و لام نیاورد و بگوید: زیاره اربعین، الان كه الف و لام عهد را آورده است معلوم مى‏شود همان زیارت اربعین معهود و معروف مد نظر است كه یكى از علائم ایمان و محبت نسبت به ائمه (علیه السلام) مى‏باشد.(6)
باب نجات و كشتى رحمت‏
نكته دیگر اینكه ائمه معصومین (علیه السلام) اگر چه عموماً درهاى نجات و كشتیهاى رحمت هستند و با ولایت آنان مؤمن از غیر مؤمن شناخته مى‏شود و همگان در راه دعوت به دین شهید شدند و جان خود را براى امتثال امر خداوند اهدا كرده‏اند و لذا امام حسن مجتبى (علیه السلام) مى‏فرمایند: این امر را دوازده امام دارند هیچ كدام از آنها نیست مگر اینكه مقتول یا مسموم مى‏شود، و لذا واجب است اقامه ماتم در اربعین هر كدام از ائمه، اما قرینه حالیه، علماء را ملزم كرده است كه از این جمله، خصوص زیارت حسین (علیه السلام) را بفهمند، زیرا قضیه سید الشهداء است كه میان دعوت حق و باطل تمیز داده و لذا گفته مى‏شود كه آغاز اسلام، محمدى، و بقاء آن حسینى است و حدیث پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم) كه حسین از من است و من از حسینم، به همین مطلب اشاره مى‏كند، زیرا آنچه سید الشهداء تحمل كرد براى محكم كردن اساس اسلام، پاك كردن خارهاى باطل از راه شریعت و آگاه كردن نیكان به جرائم اهل ضلال و گمراهى بود و این عین نهضت پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم) براى نشر دعوت الهى بود. به همین دلیل است كه ائمه معصومین (علیه السلام) هیچ فرصتى نیافته‏اند مگر اینكه نظرها را به این نهضت كریمه، متوجه سازند، چون این نهضت در بر گیرنده فاجعه هائى است كه صخره را فرو مى‏ریزد و مى‏دانند كه مواظبت بر آشكار كردن مظلومیت حسین (علیه السلام) عاطفه‏ها را تحریك و دلها را نرم مى‏كند، شنونده مى‏داند كه حسین امامى عادل است، هرگز به پستى تن نمى‏دهد، او امامت را از جد و پدر خود گرفته است و هر كس به مبارزه او برخیزد از عدالت خارج است، هنگامى كه شنونده دانست كه حق با حسین (علیه السلام) و فرزندان معصوم اوست بدون شك راه آنان را خواهد پیمود.
از این روست كه از جانب ائمه (علیه السلام) تشویق به اقامه ماتم در هیچ اربعینى حتى اربعین پیامبر عالیقدر اسلام (صلى الله علیه و آله و سلم) وارد نشده است زیرا تذكر دادن فاجعه كربلا یك عامل قوى در باقى گذاردن رابطه دینى، و متوجه كردن نظرها به كربلا در احیأ امر معصومین (علیه السلام) جذاب‏تر است. و به هر حال براى خواننده گرامى اختصاص زیارت اربعین به مؤمن آشكار مى‏شود اگر نظائر و هم قرینه‏هاى آن را كه حدیث بر آنها اشاره نموده است.
نخستین آنها نماز پنجاه و یك ركعت است كه در شب معراج تشریع شد و با شفاعت پیامبر به پنج نماز واجب بسنده شد: هفده ركعت در صبح و ظهر و عصر و مغرب و عشاء و سى و چهار ركعت نافله: هشت ركعت نافله ظهر قبل از آن و هشت ركعت نافله عصر قبل از آن، چهار ركعت مغرب بعد از صبح و یازده ركعت نافله شب كه با اضافه نمودن آنها به نمازهاى واجب مجموعاً پنجاه و یك ركعت مى‏شوند. این عمل از مواردى است كه مختص به امامیه است، اهل سنت اگر چه در عدد فرائض، موافق با شیعه هستند اما در نوافل اقوال آنها مختلف و گونه گون است: در فتح القدیر از ابن همام حنفى ج 1، ص 314 آمده است كه نوافل دو ركعت قبل از فجر، چهار ركعت قبل از ظهر و دو ركعت بعد از ظهر، چهار ركعت قبل از مغرب و دو ركعت بعد از آن و چهار ركعت بعد از عشاء است در مورد نافله شب هم اختلاف است كه آیا هشت ركعت است یا دو ركعت یا سیزده ركعت یا بیشتر؟ كه مجموع نوافل شب و روز با نمازهاى واجب پنجاه و یك ركعت نمى‏شود و لذا پنجاه و یك ركعت مخصت به امامیه است. دومین چیزى كه روایت ذكر كرده بلند بسم الله گفتن است. امامیه در نمازهاى جهریه (نمازى كه باید با صداى بلند خواند شود یعنى صبح و مغرب و عشاء) آن را واجب مى‏دانند و در نمازهاى اخفاتیه (ظهر و عصر) آن را مستحب مى‏دانند.
مورد دوم: آشكارا گفتن بسم الله الرحمن الرحیم است امامیه معتقدند كه در نمازهاى واجب جهرى مثل مغرب، عشاء و صبح به صورت وجوبى آشكارا گفتن آن لازم است و به صورت استحباب در نمازهاى اخفاتى مانند ظهر و عصر.
فخر رازى مى‏گوید: شیعه معتقد است كه بلند گفتند بسم الله در نمازهاى جهرى و اخفاتى از سنت است و بقیه فقهأ با این نظر شیعه، مخالف هستند. به تواتر ثابت شده است كه على بن ابیطالب (علیه السلام) بسم الله را بلند مى‏گفت و هر كس در دین خود به على (علیه السلام) اقتدا كند به تحقیق هدایت یافته است و دلیل آن هم قول پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم) است كه فرمود: خدایا حق را با على (علیه السلام) بگردان هر جا كه بوده باشد.(7) البته این كلمه فخر رازى را ابو الثناء آلوسى هضم نكرده است و لذا گفته است: اگر فردى به جمیع آنچه از امیرالمؤمنین متواتر است عمل كند به تحقیق كافر شده است، چون باید به بعضى ایمان آورد و به بعضى كافر شود و اینكه گفته شده كه هر كس در دین خود به على (علیه السلام) اقتدا كند هدایت شده، مسلم است، ولى در صورتى است كه روایتى كه كارهاى على (علیه السلام) را حكایت مى‏كند مسلم و متواتر باشد.(8)این هجوم آلوسى و امثال او، به شیعه ضرر نمى‏رساند كه قدمهاى خود را بر ولایت سید اوصیاء راسخ گردانیده‏اند. پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم) مى‏فرماید: اى على خداى تعالى را نشناخت مگر من و تو، مرا نشناخت مگر خدا تو، و تو را نشناخت مگر خدا و من.(9) اهل تسنن در مسأله جهر با امامیه مخالف هستند. در مغنى ابن قدامه ج 1، ص 478 بدایع الصنایع كاشانى ج 1، ص 204 و شرح زرقانى بر مختصر ابى الضیاء ج 1، ص 216 آمده است كه بلند گفتن بسم الله در نماز سنت نیست.
سومین چیزى كه حدیث به آن متعرض شده است، اینست كه انگشتر را به دست راست بكنند، امامیه طبق روایات ائمه (علیه السلام) به آن ملتزم شده‏اند و گروهى از اهل تسنن مخالفت كرده‏اند. ابن حجاج مالگى مى‏گوید: سنت اینست كه هر نجاستى با دست چپ گرفته شود و هر شیأ پاك با دست راست گرفته شود، لذا در مورد انگشتر مستحب اینست كه به دست چپ زده شود چون با دست راست گرفته مى‏شود و به دست چپ زده مى‏شود.(10)
ابن حجر حكایت مى‏كند كه مالك اكراه داشت انگشتر را به دست راست بزند و آن را به دست چپ مى‏زد و از مالكیه باجى مبالغه كرده است. در اینكه انگشتر به دست چپ نمودن ارجح است‏(11) شیخ اسماعیل بروسوى در عقد الدرر روایت كرده است كه در اصل سنت بر این بوده است كه انگشتر را به دست راست بزنند و چون این كار شعار اهل بدعت و ظلمت (شیعه) شد لذا در زمان ما سنت بر اینست كه انگشتر را به دست چپ بزنند (یا للعجب!).(12)
چهارمین چیزى كه در حدیث ذكر شده است تعفیر جبین است. تعفیر در لغت به معناى بر خاك گذاشتن بر خاك سائیدن است و جبین به معناى پیشانى است. پس غرض بیان این نكته است كه در سجود باید پیشانى بر خاك گذاشته شود، او حنیفه و مالك و احمد بنابر روایتى سجده بر عمامه پیچیده شده‏(13) و فزونى لباس‏(14) و مطلق ملبوسات را تجویز كرده‏اند حنیفه سجده بر دست را نیز اجازه داده‏اند(15) و همچنین سجده بر گندم و جو را نیز اجازه داده‏اند.(16) اگر منظور از جبین صورت باشد پس هدف حدیث اینست كه در سجده شكر ارجح اینست كه تمامى صورت به خاك مالیده شود و لذا صاحب مدارك استنباط كرده به خاك گذاشتن گونه‏ها وارد شده‏(17) و به واسطه همین موسى بن عمران (علیه السلام) استحقاق خدا را یافت،(18) و امامهى هم در تعفیر (خاكمالى نمودن) اختلاف نظر ندارند. اهل تسنن چه در نماز و چه در سجده شكر ملتزم به تعفیر نیستند در حالى كه نخعى و مالك و ابو حنیفه اصلاً سجده شكر را مكروه مى‏دانند ولى حنابله‏(19) و شافعى‏(20) به اصل سجده شكر، معتقدند بدون اینكه بر خاك باشد.
خلاصه‏اى درباره علائم مؤمن‏
از آنچه ذكر شد آشكار مى‏شود كه منظور از زیاره الأربعین ارشاد كردن دوستداران اهل بیت (علیه السلام) به حاضر شدن در محل شهادت سید الشهداء (علیه السلام) است تا اقامه عزا كنند با ذكر كردن آنچه بر او گذشت از قساوتى كه هیچ انسانى مرتكب نمى‏شود تا چه رسد به اینكه متدین هم بوده باشد، یاد او را زنده بدارند و حضور نزد قبر حسین (علیه السلام) در روز أربعین از آشكارترین علائم ایمان است. تعجب است از كسى كه در این جمله تصرف كند و بگوید منظور از آن زیارت چهل مؤمن است در حالى كه هیچ قرینه‏اى بر آن وجود ندارد و الف و لام عهد همان زیارت اربعین را دلالت مى‏كند. البته زیارت چهل مؤمن هم از مواردى است كه به آن تشویق شده است ولى از اختصاصات مؤمن نیست در حالى كه زیارت حسین (علیه السلام) در چهلمین روز از قتلش از مواردى است كه مختص به مؤمن است و معلوم است آنها كه در روز اربعین در حرم مطهر حضور مى‏یابند شیعیان واقعى و پیروان حقیقى او مى‏باشند.
شاهد بر مطلب اینست كه بزرگان از علماء از این حدیث همان زیارت حسین (علیه السلام) در روز اربعین را فهمیده‏اند. از جمله آنها ابو جعفر محمد بن حسن طوسى است در التهذیب (ج 2، ص 17) باب فضیلت زیارت حسین (علیه السلام)، پس از آنكه احادیثى درباره مطلق زیارت حسین (علیه السلام) نقل مى‏كند اوقات خاصى را نیز ذكر مى‏كند كه از جمله آنها عاشورا است و پس از آن این حدیث را ذكر مى‏كند. در مصباح المتهجد ص 551 در حوادث ماه صفر ذكر نموده و گفته است: در بیستم آن بازگشت حرم ابى عبدالله (علیه السلام) از شام به مدینه و ورود جابر بن عبدالله انصارى به كربلاء جهت زیارت ابى عبدالله (علیه السلام) است، او نخستین زائر بود و زیارت او زیارت اربعین بود، به تحقیق امام حسن عسكرى (علیه السلام) فرموده‏اند: علامات مؤمن پنج چیز است الى آخر. ابوریحان بیرونى نیز گفته است: در بیستم صفر سر به بدن باز گردانده شد و با آن دفن شد، در این روز زیارت اربعین وارد شده است و روز بازگشت حرم حسین (علیه السلام) از شام مى‏باشد.(21)علامه حلى در المنتهى مى‏فرماید: زیارت حسین (علیه السلام) در بیستم صفر مستحب است، امام حسن عسكرى (علیه السلام) در روایتى فرموده‏اند: علامات مؤمن پنج چیز است: الى آخر. سید رضى الدین على بن طاووس در الاقبال در باب زیارت حسین (علیه السلام) در بیستم صفر مى‏گوید: ما روایت كرده‏ایم از امام حسن عسكرى (علیه السلام) كه فرموده‏اند: علامات مؤمن پنج چیز است... .
مرحوم مجلسى اعلى الله مقامه این حدیث را در مزار البحار در مبحث زیارت حسین (علیه السلام) در روز اربعین نقل مى‏كند، شیخ بحرانى در حدائق مى‏گوید: زیارت حسین (علیه السلام) در بیستم صفر از علامات مؤمن است.
شیخ عباس قمى در مفاتیح این روایت را از تهذیب و مصباح المتهجد به عنوان دلیل بر رجحان زیارت اربعین نقل مى‏كند بدون آنكه احتمال دهد كه چهل مؤمن منظور است. اینكه بعضى بعید دانسته‏اند كه منظور از روایت، زیارت اربعین باشد از آن جهت است كه امام (علیه السلام) به آثار اخروى زیارت نپرداخته‏اند با اینكه اهل بیت (علیه السلام) هنگام تشویق به زیارت حسین (علیه السلام) ثوابهاى مترتب بر آن را نیز ذكر مى‏كنند. البته این استبعاد قابل توجه نیست، چون در این حدیث مى‏خواهند علائم مؤمن را ذكر كنند كه از غیر مؤمن ممتاز شود و در صدد بیان آثار زیارت نیستند.
شیخ مفید در مسار الشیعه، علامه حلى در تذكره و تحریر و ملامحسن فیض در تقویم المحسنین تصریح كرده‏اند كه استحباب زیارت در بیستم صفر است و اینكه شیخ بهائى در توضیح المقاصد اربعین را نوزدهم از صفر دانسته‏اند بنابر آن است كه روز دهم را نیز از چهل روز محاسبه كنند، در حالى كه این امر خلاف متعارف است.
-----------------------------------------------
1-مجموعه الشیخ ورام ج 2، ص 276 و بحارالانوار ج 2، ص 679.
2-محدث نورى مستدرك الوسائل ص 215.
3-نهر الذهب فى تاریخ حلب ج 1، ص 63 و 267.
4-كامل الزیارات ص 90.
5-شیخ طوس در التهذیب ج 3، ص 17 این روایت را از امام عسكرى (علیه السلام) نقل كرده و همچنین مصباح المتهجد ص 551 هم آن را ذكر نموده است.
6-مرحوم شهید قاضى طباطبایى در كتاب اربعین چه روزى است با دلایل متقن و مفصل اثبات مى‏نماید كه اربعین در همان سال شهادت در سال 61 ه بوده است نه سال دوم مترجم..
7-مفاتیح الغیب ج 1، ص 107.
8-روح المعانى ج 1، ص 47.
9-المحتضر ص 165.
10-المدخل ج 1، ص 46، آداب الدخول فى المسجد.
11-الفتاوى الفقهیه الكبرى ج 1، ص 264، فى اللباس.
12-علامه امینى در الغدیر ج 10، ص 211 این مطلب را از تفسیر روح البیان ج 4، ص 142 حكایت كرده و البته این اولین مخالفت با امامیه نیست. در مهذب ابى اسحاق شیرازى ج 1، ص 137، الوجیز غزالى ج 1، ص 47، المنهاج نورى ص 25، شرح تحفه المحتاج ابن حجر ج 1، ص 560، عمده القارى عینى، شرح بخارى ج 4، ص 248، الفروع ابن مفلح ج 1، ص 681، المغنى ابن قدامه ج 2، ص 505 آمده: مسطح كردن قبر شبیه به شعار اهل بدعت است، در رحمه الامه از شعرانى ج 1، ص 88 آمده: سنت اینست كه قبور را مسطح كنند، چون شعار را فضه این شده اولى مخالفت با آنها و برجسته كردن قبور است. همچنین درباره درود فرستادن بر اهل بیت (علیه السلام) زمخشرى در كشاف سوره احزاب آیه 56 مى‏گوید: درود فرستادن مكروه است چون اتهام به رافضى بودن در آن وجود دارد و پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم) فرموده‏اند كه در جایگاه تهمت نایستید. همچنین در فتح البارى ابن حجر ج 11، ص 135 آمده: در سلام فرستادن بر غیر انبیاء اختلاف است، گفته شده كه مطلقاً مشروع است و گفته شده به صورت تبعى نه براى یك شخص خاص، چون این شعار رافضه است.
13-المیزان شعرانى ج 1، ص 138.
14-الهدایه از شیخ الاسلام مرغینانى ج 1، ص 33.
15-الفقه على المذاهب الاربعه ج 1، ص 189.
16-البحر الرائق از ابن نجیم ج 1، ص 319.
17-الكافى على هامش مرآه العقول ج 3، ص 129 الفقیه صدوق ص 69 التهذیب شیخ طوسى ج 1، ص 266.
18-الفقیه صدوق ص 69.
19-المغنى ابن قدامه ج 1، ص 626، الفروغ ابن مفلح ج 1، ص 382.
20-كتاب الام ج 1، ص 116؛ مختصر المزنى ج 1، ص 90؛ الوجیز عزالى ج 1، ص 32.
21-الآثار الباقیه، ابوریحان بیرونى 331.
---------------------------------------

شنبه 30/10/1391 - 19:3
اهل بیت
بازگشت به سوى مدینه‏

كشتن حسین (علیه السلام) و یاران او اسیر كردن حریم رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) یزید را مسرور كرد،(1) شادمانى وى در مجلس عمومى‏اش پدیدار بود و اعتنایى به الحاد و كفر خود نداشت آنجا كه اشعار ابن زبعرى را مى‏خواند و حتى وحى بر پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم) را نیز انكار مى‏كرد، اماهنگامى كه ملامت بر او فزونى گرفت و روشن شد كه در كار خود، مرتكب خطا شده است و كارى را انجام داده است كه حتى كسانى كه متدین به دین اسلام نبودند، آن كار را نمى‏كردند، و وصیت معاویه را فهمید به او گفته بود: اهل عراق حسین را رها نمى‏كنند تا آنكه خروج كند، هنگامى كه برتو خروج كرد از او بگذر چرا كه او خویشاوندى حتمى و حقى عظیم بر دمه ما دارد.(2) و حتى نزدیكان و اهل بیت و زنان یزید نیز بر او عیب گرفتند، سخن گفتن سر مقدس به لاخول و لاقوه الا بالله آنجا كه دستور قتل فرستاده روم را داد در پیش چشمان او بود(3) و بیزارى از این جرم و قساوت در همه حال محافل و مجالس دمشق پیچید، چاره‏اى ندید جز آنكه ارتكاب این كار را بر گردن ابن زیاد بیاندازد تا این شماتتها را از خود دور كند، ولى آنچه ثابت است هرگز زائل نمى‏شود.
یزید هنگامى كه از فتنه و انقلاب بر علیه خود ترسید در بیرون بردن امام سجاد (علیه السلام) و اهل بیت (علیه السلام) از شام تعجیل كرد و در صدد برآمد كه خواسته‏هاى آنان را اجابت كند، به نعمان بن بشیر و همراهان او دستور داد كه آنها را تا مدینه، با مهربانى، همراهى كنند.(4)
هنگامى كه آنان به عراق رسیدند به راهنماى خود گفتند: ما را از راه كربلا ببر، به قتلگاه حسین (علیه السلام) رسیدند، جابربن عبدالله انصارى و جماعتى از بنى هاشم گریه و برخى از آل پیامبر را دیدند كه براى زیارت قبر حسین (علیه السلام) آمده بودند، صداى گریه و ناله بلند شد، سه روز(5) براى نوحه بر حسین (علیه السلام) در كربلا ماندند.(6)
جابر انصارى نزد قبر امام (علیه السلام) ایستاد، به شدت گریست و سه بار صدا زد: یا حسین! آنگاه گفت: آیا دوست جواب خودش را داد و گفت: چگونه جواب مرا بدهى در حالى كه رگهاى تو قطع شده و میان سر و بدنت جدائى افتاده است، شهادت مى‏دهم كه تو فرزند خاتم پیامبران و فرزند امیرمؤمنان، و فرزند انیس تقوى و زاده هدایت و پنجمین اصحاب كساء و فرزند سرور نقیبان و فرزند فاطمه زهرا سیده زنان هستى! چگونه چنین نباشى در حالى كه دست سید المرسلین به تو غذا داده است، در دامان پارسیان تربیت یافته‏اى، از سینه ایمان شیر نوشیده‏اى و با اسلام از مادر جدا شده‏اى، پاك زیسته‏اى و پاك رحلت كرده‏اى، جز اینكه قلوب مؤمنین از فرق تو آرامش ندارد و دائماً در حیرت و حسرت مى‏باشند. سلام خداوند و رضوان او بر تو باد! شهادت مى‏دهم كه تو در همان مسیر حركت كردى كه برادرت یحیى بن زكریا حركت كرد. پس از آن چشم خود را به اطراف قبر حركت داد و فرمود: شهادت مى‏دهم كه شما نماز را بر پاداشتید و زكات را پرداختید و امر به معروف و نهى از منكر نمودید، با افراد ملحد و بى دین جهاد كردید و خداوند را عبادت كردید تا آنكه به مرحله یقین رسیدید.
قسم به خدائى كه محمد (صلى الله علیه و آله و سلم) را به حق به پیامبرى مبعوث كرد، در آن معركه‏اى كه وارد شده‏اید ما نیز با شما شریك هستیم.
عطیه عوفى گوید: چگونه اینچنین است در حالى كه ما هیچ وادى را نپیمودیم، از هیچ كوهى بالا نرفتیم و هیچ شمشیرى را نزدیم و این جماعت را میان سر و بدن جدائى افتاده فرزندان آنها یتیم و همسران آنها بیوه شده‏اند.
جابر در پاسخ گفت: از حبیب خود رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) شنیدم كه مى‏فرمود: هر كس گروهى را دوست داشته باشد، با آنان خواهد بود و هر كس عمل قومى را دوست داشته باشد، با آنان خواهد بود و هر كس عمل قومى را دوست داشته باشد، در آن عمل، شریك آن قوم مى‏باشد، قسم به خدائى كه محمد (صلى الله علیه و آله و سلم) را به پیامبرى مبعوث داشت نیت من و اصحاب من بر همانست كه حسین (علیه السلام) و اصحاب او بر آن نیت بوده‏اند.(7)الحاق سر به بدن‏
هنگامى كه زین العابدین (علیه السلام) نرمش و بازگشت یزید را دید تمامى سرها را از او درخواست تا آنها را در محل خود دفن كند. یزید این خواسته را پذیرفت و تمامى سرها را تحویل او داد كه به بدن ملحق كنند. در حبیب السیر آنچنان كه نفس المهموم ص 253 نقل كرده است و ریاض الأحزان ص 155 شده است كه سرها را به كربلا آوردند.
در روضه الواعظین فنال نیشابورى ص 165 و مثیر الأحزان ابن نما ص 58 آمده است: امامیه اینچنین سر حسین (علیه السلام) به بدن قابل اعتماد است، در لهوف ص 112 آمده است: امامیه اینچنین قائلند، در اعلام الورى از طبرسى ص 151، مقتل العوالم ص 154، ریاض المصائب و بحار آمده: مشهور میان علماء الحاق سرها به ابدان است.
ابن شهر آشوب در مناقب ج 2، ص 200 گفته است: سید مرتضى در بعضى از رساله‏هاى خود ذكر كرده است كه سر حسین به بدنش در كربلا ملحق شد. شیخ طوسى مى‏گوید: زیارت اربعین بر الحاق دلالت دارد، در بحار الانوار از برادر علاض مه حلى و در عجائب المخلوقات قزوینى ص 67 آمده است: در بیستم صفر سر حسین (علیه السلام) به بدن باز گردانده شد، شبراوى شد،(8) در شرح همزى البوصیرى تألیف ابن حجر آمده است: سر حسین (علیه السلام) پس از چهل روز از شهادت وى، بازگردانیده شد، سبط ابن جوزى مى‏گوید: مشهورتر اینست كه سر به كربلا باز گردانیده شد و با بدن دفن شد،(9) مناوى در الكواكب الدریه ج 1، ص 57 نقل كرده است كه امامیه بالاتفاق معتقدند كه سر به كربلا باز گردانده شد، قرطبى آن را ترجیح داده است و به بعضى از اهل كشف و شهود نسبت داده است كه آنان را باز گرداندن سر به كربلا مطلع شده‏اند، و همچنین ابوریحان بیرونى مى‏گوید كه در بیستم از صفر سر حسین (علیه السلام) به بدن باز گردانده شد تا با آن دفن شود.(10)
با توجه به این تفاصیل دیگر به قول خلاف آن نمى‏توان اعتنا كرد و این حدیث كه سر مطهر كنار قبر پدرش امیرالمؤمنین على (علیه السلام) است، در جلوى این بزرگان بوده است و اینكه از آن اعراض كرده‏اند دلالت مى‏كند كه به آن اعتماد ندارد، چون مستند بودن آن مسلم نیست و راویان آن شناخته شده نیستند. هنگامى كه از ابوبكر آلوسى جایگاه سر مطهر سؤال شد او در پاسخ گفت:

سر حسین (علیه السلام) را مجوئید در شرق زمین یا غرب آن باشد

همه را رها كنید و بیائید به سوى من كه جایگاه آن در قلب من است (11)

همچنین حاج مهدى فلوجى حلى مى‏فرماید:(12)

سر حسین (علیه السلام) را نخواهید به درستى كه آن در هیچ سرزمین و وادى وجود ندارد

ولى ولاى خالصى شما را راهنمایى مى‏كند بر اینكه او در وسط قبل من دفن شده است

-----------------------------------------------
1-تاریخ الخلفاء از سیوطى ص 139.
2-تاریخ طبرى ج 6، ص 180.
3-مقتل العوالم ص 150.
4-الارشاد مفید.
5-ریاض الاحزان ص 157.
6-لهوف ص 112 و مثیر الاحزان ابن نما ص 79.
7-بشاره المصطفى ص 89، چاپ حیدرى مؤلف آن چنانچه در روضات الجنات آمده است ابو جعفر محمد بن ابى القاسم بن محمد بن على طبرى آملى است كه از علماء قرن پنجم هجرى مى‏باشد، كه بر پسر شیخ طوسى قرائت كرده است.
8-الانحاف بحب الاشراف ص 12.
9-سبط ابن جوزى تذكره الخواص ص 150.
10-الاثار الباقیه ج 1، ص 331.
11-در بابلیات ج 3، ص 128 آمده كه این ابیات را ابن جوزى در تذكره الخواص آورده؛ مؤلف گوید كه در تذكره قائل آنها ذكر نشده و گفته شده بعضى از بزرگان ما چنین فرموده‏اند.
12-شعراء الحله ج 5، ص 371.
---------------------------------------

شنبه 30/10/1391 - 19:2
اهل بیت
اهل بیت در مسیر شام‏
  • اهل بیت در مسیر شام‏
  • گفتگوى یزید ملعون با امام سجاد (علیه السلام)
  • سخنرانى مهم حضرت زینب (علیها السلام) در مجلس یزید ملعون
  • پی نوشته ها

-----------------------------------------------
1-سید بن طاووس، لهوف ص 95.
2-تاریخ طبرى ج 7 ص 380. تاریخ طبرى نقل كرده است كه بسر بن ارطاه، ابا بكره را از كوفه به شام فرستاد و به او یك هفته مهلت داد كه برود و برگردد و او هم همین كار را كرد. و ابن نما در مثیر الاحزان ص 74 نوشته است: عبدالله عمر نامه‏اى در مورد آزادى مختار براى یزید فرستاد عمیره نامه یزید را كه گرفت از شام تا كوفه یازده روزه آمد و نامه را ابن زیاد داد.
3-تاریخ طبرى ج 7 ص 389. و ابن اثیر ج 4 ص 34. و البدایه ج 8 ص 191 و لهوف ص 97.
4-الاصابه در ترجمه مره.
5-تاریخ طبرى ج 7. و خطط مقریزى ج 2 ص 288.
6-لهوف سید بن طاووس (م 664 ه . ق) ص 98.
7-مجمع الزوائد ابن حجر ج 9 ص 199 و خصائص سیوطى ج 2 ص 127. و تاریخ ابن عساكر ج 4 ص 342. و صواعق محرقه ص 16. و الكواكب الدریه ج 1 ص 57. و الانحاف بحب الاشراف ص 23. و ابن طاووس (ره) در لهوف ص 98 آنرا از تاریخ بغداد ابن نجار نقل كرده است و در تاریخ فرمانى ص 108 نوشته است: مامورین ابن زیاد در بین راه به دیرى رسیدند، در آنجا فرود آمدند تا قدرى استراحت كنند. دیدند آن شعر بر بعضى از دیوارهاى آنجا نوشته شده بود. در خطط مقریزى ج 2 ص 285 نوشته است: این شعر از قدیم در آنجا نوشته بوده است و كسى گوینده‏اش را نمى‏شناسد. ابن نما در مثیر الاحزان ص 63: سیصد سال پیش از بعثت پیامبر، در یكى از بلاد روم كه حفارى مى‏كردند به سنگى رسیدند كه مسندا این بیت بر آن نوشته بود و مسند كلام، شبث بن آدم بود.
8-نفس المهموم مرحوم حاج شیخ عباس قمى. از كتاب نهر الذهب فى تاریخ حلب ج 3 ص 23 نوشته است: وقتى كه سر مطهر امام (علیه السلام) را همراه با اسرا به شام مى‏بردند. و به كوه طرف غرب حلب رسیدند، یك قطره خون از آن سر شریف در اینجا فرو ریخت. به احترام آن قطره خون در اینجا ساختمانى بنا كردند كه به مشهد نقطه معروف است. و در همین كتاب ج 3 ص 280 از تاریخ یحیى بن ابى طى نقل مى‏كند كه مشهد مزبور مكرر تعمیر و تجدید بنا شده است. در كتاب الاشارات الى معرفه الزیارات تالیف ابى الحسن على بن ابى بكر هروى متوفاى سنه 611 نوشته است: مشهد نقطه در شهر نصیین است كه مى‏گویند: در اثر خون سر مطهر امام بنا شده است.
9-مرحوم حاج شیخ عباس قمى در نفس المهموم مى‏فرماید: من وقتى كه به حج مشرف مى‏شدم آن سنگ را مشاهده كردم و از خدام تا آنجا همین داستان را شنیدم.
10-در معحجم البلدان یاقوت حموى ج 3 ص 278 و در خریده العجائب ص 128 آنرا مشهد الطرح نامیده است. و در كتاب نهر الذهب ج 2 ص 278 آنرا مشهد الدكه نامیده و گفته است: مشهد الطرح در قسمت غربى حلب قرار دارد و از تاریخ ابن ابى طى نقل كرده است كه مشهد الطرح در سال 351 احداث شد و سبب احداثش این بود كه سیف الدوله بیرون شهر در خانه‏اش بود، دید نورى از آسمان به آن نقطه فرود مى‏آید و بارها دیده بود كه تكرار مى‏شود! خودش حركت مى‏كند و همان موضع را حفر مى‏ند سنگى را مى‏یابد كه بر آن نوشته بود: هذا قبر المحسن بن على بن ابیطالب پس از آن سیف الدوله از سادات علوى تحقیق مى‏كند. بعضى به او مى‏گویند این محلى است كه فاطمه دختر پیغمبر (ص) داشت كه هنگام بیعت گرفتن از على (ع) ساقط شد و پیامبر جلوتر نام او را محسن گذاشته بود. برخى دیگر مى‏گویند: یكى از همسران امام حسین (ع) در سفرى كه آنها را بسوى شام به اسیرى مى‏بردند در اینجا سقط چنین كرده است و در اینجا نیز معدنى بوده كه چون مردم این محل از اسارات اهل بیت خوشحالى و شادمانى كرده‏اند حضرت زینب بر آنها نفرین كرده، لذا معدن تباه شده است...! پس از آن سیف الدوله آنجا را تعبیر مى‏كند و بعد از آن بارها تعمیر و تجدید بنا شده است.
11-در معجم البلدان ج 3 ص 173 در ماده جوشن و در كتاب فریده العجائب ابن الورى ص 128 ضمن شرح جبل جوشن نوشته‏اند: یكى از اسراى اهل بیت از یكى از كارگران آنجا تقاضاى آب و نان كرد. وى امتناع ورزید. آن اسیر بر او نفرین كرد. از آنروز مردم این محل هرگز در كسب و كارشان سود نمى‏بردند!
12-تذكره الخواص ابن جوزى ص 150.
13-لهوف ص 99 و مثیر الاحزان ابن نما ص 53. و مقتل العوالم ص 145.
14-كامل بهائى و الاثار الباقیه بیرونى و مصباح كفعمى و تقویم الحسین فیض كاشانى به اول ماه صفر تصریح كرده‏اند ولى با توجه به آنچه تاریخ طبرى نوشته كه: مدتى اسرا را در كوفه محبوس كرده بودند تا از شام دستور بگیرند، با آن مسافت طولانى بعید به نظر مى‏رسد كه او ماه صفر به شام رسیه باشند مگر اینكه فوق العاده سریع طى مسافت كرده باشند و این امر بعید نیست چون آن خبیثان و دنیا طلبان در انتظار جایزه ثانیه شمارى مى‏كردند! (مترجم)
15-امالى صدوق مجلس 31.
16-روح المعانى آلوسى ج 6 ص 3. ذیل آیه فهل عسیتم ان تولیتم... منظور یزید از این جمله فقد اقضیت من الرسول دیونى این بود كه چون پیغمبر (صلى الله علیه و آله و سلم) روز بدر، جدش عتبه و دائى و دیگر عشیره‏اش را كشته بود او هم اكنون تلافى كرده است. آنگاه آلوسى تصریح كرده است كه این عبارت از یزید، كفر صریح است. و همچنین شعر دیگرى كه خوانده و گفته است: لیت اشیاخى بیدر شهدوا آن نیز دلیل قاطعى بر كفر و الحاد اوست.
17-لهوف ص 100 و تفسیر آلوسى ج 25 ص 31 و تفسیر ابن كثیر ج 4 ص 112 و مقتل خوارزمى ج 2 ص 61.
18-الانوار النعمانیه ص 341 و لهوف ص 101 و تذكره الخواص ص 49. وقتى كه اسرا را نزد یزید بردند امام سجاد در غل و جامعه بود و علاوه بر آن دوازده نفر را با یك ریسمان بسته بودند كه غل و زنجیر بدنشان را مى‏آزرد. در این حال امام از یزید درخواست كرد اجازه دهد چند جمله سخن بگوید: یزید گفت: بگو ولى لا طایل نگویى...! حضرت فرمود: از كسى مانند من شایسته نیست كه ناستوده سخن بگوید. آنگاه حضرت فرمود: ماظنك برسول الله...؟ پس از بیانات امام سجاد یكى از دختران امام حسین گفت: یا یزید! بنات رسول الله سبایا؟! اى یزید آیا كسى دختران پیغمبر را به اسیرى مى‏گیرد؟!
19-مقتل خوارزمى ج 2 ص 59.
20-اثبات الوصیه مسعودى ص 143 طبع نجف.
21-عقد الفرید ج 2 ص 323.
22-تفسیر على بن ابراهیم قمى ص 603 در سوره شورا.
23-مثیر الاحزان ابن نما ص 54.
24-نفس المهموم ص 242 و منتهى الأمال.
25-كامل بهائى.
26-در كامل بهائى ویژگى هفتم را ذكر كرده و فرموده است: و از ما است مهدى صاحب زمان كه مى‏كشد دجال را.
27-مترجم كتاب تمام خطبه را در كتاب شام سرزمین خاطره‏ها و خطبه‏ها به تفصیل آورده است. علاقه‏مندان مى‏تواند به آن كتاب مراجعه فرمایند.
28-نفس المهموم ص 242. و در متقل خوارزمى ج 2 ص 70 و پاره‏اى دیگر از مقاتل خطبه حضرت سجاد را خیلى مفصل‏تر ذكر كرده‏اند، طالبین مى‏توانند مراجعه بفرمایند ولى از آنجا كه قسمتى از مصائب كربلا را حضرت بیان فرموده است بعض از آنها را در اینجا یادآور مى‏شویم: انا ابن المقتول ظلما، انا ابن المجزوز الرأس من القفا، انا ابن العطشان حتى قضى، انا ابن طریح كربلا، انا ابن مسلوب العمامه و الرداء، انا ابن من بكت علیه ملائكه السماء، انا ابن من ناحت علیه الجن فى الارض و الطیر فى الهواء، انا ابن من رأسه على السنان یهدى، انا ابن من حرمه من العراق الى الشام تسبى.
29-پیغمبر (صلى الله علیه و آله و سلم) بر آن بود كه بوسیله اسلام آداب جاهلیت را از بین ببرد و با اجراى احكام اسلام اعمم از عبادیات و سیاسیات و اجتماعیات و... جهانى اسلامى الهى بسازد و به مردم رشد فكرى بدهد به قسمى كه بتوانند صلاح را از فساد تشخیص دهند. عمال فاسد اموى هم درست در جهت عكس، مى‏خواستند مردم را در جهل و نا آگاهى نگه دارند تا بتوانند به اهداف شومى كه در سر داشتند نائل گردند و لذا بهترین طریق را به این یافتند كه همین عبادات و احكام را بدون محتوا و بدون مفاهیم عالیه بخورد مردم بدهند و آنها را صرفاً به انجام همین مراطم ظاهرى سر گرم نمایند و خلاصه احكام و عبادات را به استخدام خود در آوردند. نماز و روزه سایر عبادات كه برارى بیدار كردن و مهیا كردن جامعه نقش مهمى داشتند و دارند كارى كردند نقش فراگیرى و كارآرایى خود را از دست بدهند و بصورت آلت و ابزارى در راه اغفال مردم در آیند. نمازى كه اسلام درباره‏اش آن همه تأكید و سفارش كرده و آنرا خیر العمل نامیده و باید حیات بخش باشد و به دیگر اعمال نیز جهت بدهد تا بوسیله آن تصحیح و تعدیل گردند و بوسیله آن متوجه شوند كه عمل خیر او در جهت سوء استفاده فاسدین قرار نگیرد، ببینید چگونه خود آنرا بصورت یك ابزار تخذیر كننده و اغفالگر در آورده‏اند؟! كار را به جائى رساندند كه آنرا عدل خواب قرار داده‏اند و بجاى خیر العمل، الصلوه خیر من النوم گذاشتند تا همیشه هنگام نماز مساله خواب و چرت برایشان تداعى كند و به فكر بیدارى و اندیشه نباشند! و خلاصه بنام دین بجنگ دین رفتند و فریاد گران را كه مى‏خواستند جامعه‏اى اسلامى الهى و بیدار بسازند و مردم را از چنگال عفریت ستمكاران رهایى بخشند با همین حربه سركوب و منكوب نمودند. و آنچنان این برنامه گسترده شده است كه در دعاها و مناجاتها و زیارتها و مسجد سازیها و نماز جماعتها و حجهاى صورى كه بوسیله مزدوران ستم پیشه و حیله گر انجام مى‏شود در همه اینها رسوخ كرده و بدینوسیله اسلام و مظاهر آنرا بازیچه نیل به اهداف خود و موجب سرگرمى و بازى هم قرار داده‏اند...
30-مرآه الجنان یافعى ج 1 ص 135.
31-كامل ابن اثیر ج 4 ص 86 و مجمع الزوائد ج 9 ص 195. و الفصول المهمه ابن صباغ مالكى ص 205.
32-كامل ابن اثیر ج 4 ص 85.
33-تاریخ طبرى ج 7 ص 382 و كامل ابن اثیر ج 4 ص 85 و تذكره الخواص ص 148. و صواعق محرقه ص 116 و مجمع الزوائد ابن حجر ج 9 ص 195. خطط مقریزى ج 2 ص 289. و البدایه ابن كثیر ج 8 ص 192. و شرح مقامات حریرى شریشى ج 1 ص 193 قسمت پایانى المقامه العاشره. و مناقب ابن شهر آشوب ج 2 ص 225. در كتاب الانحاف بحب الاشراف نوشته است: یزید شروع كرد به زدن چوبدستى بر داندانهاى پیشین امام. یعنى بجاى كلمه ینكت، یضرب دارد كه هر دو به یك معنا هستند.
34-این به تلافى روز بدر كه پیغمبر اقوام و عشیره مرا كشت. (مناقب ابن شهر آشوب ج 2 ص 226)
35-تاریخ طبرى ج 7 ص 376. و كامل ابن اثیر ج 4 ص 90. در مناقب ابن شهر آشوب ج 2 ص 226 و بنت رسول الله لیس لها نسل نوشته شده است و در جاهاى دیگر: ولیس لال المصطفى الیوم من نسل نوشته‏اند. در تذكره الخواص نوشته است وقتى كه حسن بصرى شنید یزید چوب بر لب و دندان امام حسین مى‏زده است شعر دوم را خواند. در كتاب الأغانى ج 12 ص 71 هر دو شعر را به انضمام شعر سومى به عبدالله بن حكم نسبت داده است.
36-لهوف ص 102 و فصول المهمه ص 205 با اختصار ذكره كرده است.
37-صواعق محرقه ص 119.
38-مقتل العوالم ص 151 و مثیر الاحزان ابن نما و مقتل خوارزمى ج 2 ص 72.
39-خطط مقریزى ج 2 ص 289 و مقتل خوارزمى ج 2 ص 75 البدایه ابن كثیر ج 8 ص 204 و سیر الاعلام النبلاء ج 3 ص 216.
40-مقتل العوالم ص 151. در مقدمه شرح حال هند و پدرش آمده است.
41-خطط مقریزى ج 2 ص 284.
42-مقتل خوارزمى ج 2 ص 74.
43-نفس المهموم ص 247.
44-در تاریخ طبرى ج 7 ص 377 و در البدایه ابن كثیر ج 8 ص 194 و در امالى مرحوم شیخ صدوق مجلس 31 و در كامل ابن اثیر ج 4 ص 86 نوشته‏اند: فاطمه دختر على (علیه السلام) و خواهرش زینب. ولى مرحوم ابن نما در مثیر الاحزان ص 54 و شیخ مفید در ارشاد ص 246 و مقتل خوارزمى ج 2 ص 62 نوشته‏اند: فاطمه دختر امام حسین (علیه السلام)، و مرحوم محدث قمى نیز در منتهى الامال همین قول را برگزیده و آنرا به مرحوم سید بن طاووس و شیخ مفید نسبت مى‏دهد.
45-كامل ابن اثیر ج 4 ص 86 در مقتل خوارزمى ج 2 ص 62 این جمله را بدنبال آن افزوده است: اللهم الیك اشكو دون غیرك. فاستحیا یزید و ندم و سكت.
46-تاریخ طبرى ج 7 ص 378. در مقتل خوارزمى ج 2 ص 62 این جمله را اضافه دارد: یزید به او گفت: اعزب عنى لعنك الله، و وهب لك حنفا قاضیا.
47-آرى، اسیر امروز در آن روز امیر باشد و امام امروز در آن روز مأموم، و ستمگران از گفته خویش، پشیمان و از كرده خود پریشان خواهند بود.
48-تاریخ طبرى ج 7 ص 381. و البدایه ابن كثیر ج 8 ص 195. ولى در تاریخ طبرى چاپ لیدن اولاً آیه دوم را در این داستان ذكر نشده است، و ثانیاً به جاى جمله انما آتى من قله فقهه...، من قبل فقهه نوشته شده است. یعنى از فهم خودش این حرف را زده است كه درست نیست.
49-لهوف ص 107.
50-امالى صدوق مجلس 31.
51-مثیر الاحزان ابن نما ص 58.
52-انوار نعمانیه ص 340.
---------------------------------------
استاد سید عبدالرزاق مقرم

شنبه 30/10/1391 - 19:2
اهل بیت
اهل بیت در مسیر شام‏
  • اهل بیت در مسیر شام‏
  • گفتگوى یزید ملعون با امام سجاد (علیه السلام)
  • سخنرانى مهم حضرت زینب (علیها السلام) در مجلس یزید ملعون
  • پی نوشته ها

سخنرانى مهم حضرت زینب (علیها السلام) در مجلس یزید ملعون
مرحوم ابن نما و ابن طاووس فرموده‏اند: چون جناب حضرت زینب (علیها السلام) شنید كه با اشعار ابن زبعرى مبنى بر تفاخر به نسب و انتقام خون كشته‏هاى بدر و حنین جایى كه مى‏گوید:

لیت اشیاخى ببدر شهدوا جزع الخزرج من وقع الاسل

لا هلوا و استهلوا فرحاً ثم قالوا: یا یزید لا تشل

قد قتلنا القرم من ساداتهم و عدلناه ببدر فاعتدل

لعبت هاشم بالملك فلا خبر جاء و لا وحى نزل

لست من خندف ان لم انتقم من بنى أحمد ما كان فعل

تمثل جست و از كشتن ابى عبدالله (علیه السلام) اظهار فرح و شادمانى مى‏كرد زینب (سلام الله علیها) برخاست و این خطبه را ایراد فرمود:
الحمد لله رب العالمین، و صلى الله على رسوله و آله اجمعین، صدق الله سبحانه حیث قال ثم كان عاقبه الذین آساؤا السواى ان كذبوا بآیات الله و كانوا بها یستهزؤون. اظننت یا یزید حیث آخذت علینا اقطار الارض، و آفاق السماء، فأصبحنا نساق الاسارى ان بنا على الله هوانا، و بك علیه كرامه؟ و أن ذلك لعظم خطرك عنده، فشمخت بأنفك و نظرت فى عطفك، حدلان مسرورا، حین رأیت الدنیا لك مستوسقه، و الامور متسقه، و حین صفا لك ملكنا و سلطاننا فمهلا مهلا، أنسیت قول الله تعالى و لا تحسبن الذین كفروا انما نملى لهم خیر لا نفسهم، انما نملى لهم لیزدادوا اثما و لهم عذاب مهین.
أمین العدل یابن الطلقاء! تخدیرك حرائرك و اماءك و سوقك بنات رسول الله سبایا؟ قد هتكت ستور هن، و أبدیت و جوههن، تحدوا بهن الاعداء من بلد الى بلد، و یستشرفهن اهل المناهل و المعاقل، و یتصفح و جوههن القریب والبعید، والدنى و الشریف، لیس معهن من حماتهن حمى، و لا من رجالهن ولى.
سپاس و ستایش خداى بى همتا را سزد كه پروردگار جهانیان است، و درود خدا بر محمد (صلى الله علیه و آله و سلم) و دودمان او باد.
خداوندا! تو راست فرمودى كه گفتى: ثم كان عاقبه الذین أسائوا السوأى أن كذبوا بآیات الله، و كانوا بها یستهزؤون آنانكه نخست در غرقاب عیش و نوش و سرانجام در منجلاب شهوت و شقات فرو رفته و آیات خدا را منكر شدند، بازگشتشان در آتش دوزخ خواهد بود.
پس از آن خطاب به یزید كرد و فرمود: اى یزید! از اینكه فراخناى زمین و كرانه‏هاى آسمان را بر ما تنگ و تاریك گرفته‏اى و ما را در صف فرومایگان و اسیران در آورده و شهر به شهر گرداندى، گمان كردى كه این قبیل كارها موجب بى مقدارى ما، و دلیل عزت و كرامت تو خواهد بود؟ و اینكه باد به بینى خود افكنده و با غرور و تكبر به اطراف مى‏نگرى و دنیا را منظم و مرتب، و بكام خود مى‏بینى و با دارائى و فرمانروایى ما را به راحتى در اختیار آوردى (حق شایستگان را بنا حق غصب كرده و باین امور سطحى دل خوش كرده‏اى) آیا چنان مى‏پندارى كه این جریانها بسود تو خواهد بود؟ و بر عظمت و منزلت تو خواهد افزود؟ نه چنین نیست آهسته باش، آهسته باش و گفتار خدا را فراموش مكن. و لا یحسن الذین كفروا... و بدان كه این اوضاع و احوال و این مهلتى كه به تو و اطرافیانت داده شده است براى آن است كه شما ماهیت خود را بى پرده نشان دهید و با كارهاى ننگین خود رسوائى و بى آبرویى خویش را آشكار سازید. (گمان نكن این سوء استفاده‏اى كه از قدرت خود كرده‏اى به نفع تو تمام مى‏شود، بلكه منتظر عذاب خوار كننده‏اى باش كه در اتنظار تو خواهد بود.)
اى فرزند آزاد شدگان! آیا این است آن عدالت اسلامى كه: همسران و كنیزان خود را محرمانه در پشت پرده‏ها جا بدهى و دختران رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) را در انظار عمومى بصورت اسیر، اینجا و آنجا بكشى؟ و در معرض تماشاى این و آن قرار دهى؟! این معناى انصاف نیست كه پرده حرمت آنها را پاره كردى و چهره آنها را كشودى، و بدست دشمن در شهرها بدواندى تا همه طبقات مردم از بادیه نشین و شهرنشین، و دور و نزدیك، و پست و شریف دیده بر دوزند و آنها را تماشا كنند، در حالى كه هیچیك از مردان و جانبدارنشان با آنها نبود كه از آنها حمایت كنند.
و كیف یرتجى مراقبه من لفظ فوه اكباد الازكیاء، و نبت لحمه من دماء الشهداء، و كیف یستبطا اهل البیت من نظر الینا بالشنف و الشنآن و الاحن والاضغان.
آرى از كسى كه مادرش در جنگ احد شكم عموى پیغمبر را بشكافد و جگرش را با دندان پاره پاره كند و از كسى كه گوشت بدنش از خون شهیدان رشد كرده و نمو نموده است چگونه مى‏توان از او توقع نگهدارى و محافظت داشت؟! و چگونه تردید خواهد كرد در دشمنى با اهل بیت كسى كه از بدر و احد پیوسته نظر عداوت و دشمنى و بغض و كینه در دل داشته و در اندیشه انتقام از ما بوده است؟

لاهلوا و استهلوا فرحاً ثم قالو: یا یزید لا تشل

در حالى كه بر دندانهاى سرور جوانان با چوب اشاره مى‏كنى و چرا تو اینكار را نكنى و چگونه آن شعر جاهلى را نسرایى؟
اى یزید! تو این همه جنایتهاى بزرگ را مرتكب شدى بدون اینكه آنها را بزرگ بشمارى و یا گناه بپندارى و با شادمانى غرور گذشتگان خود را كه در مخالفت با اسلام تا آخرین حد توانایى خود كوشیدند، مورد خطاب قرار داده و مى‏گوئى: كاش پدران من مى‏بودند و شاهد این انتقامى كه از فرزند على گرفته‏ام و بمن دستت درد نكند مى‏گفتند.
و كیف لا تقول ذلك، و قد نكأت القرحه، و استأصلت الشأفه.
چرا چنین نكنى و چرا نخوانى، هیچ میدانى چه خونها كه به دل ما نكردى؟ و یا هیچ میدانى با ریختن خونهاى پاك و دودمان پیغمبر (صلى الله علیه و آله و سلم) چگونه ما را از بیخ و بن بر كندى؟ و ستارگان درخشان روى زمین فرزندان عبدالمطلب را خاموش نمودى؟
و تهتف بأشیاخك زعمت انك تنادیهم فلتردن و شیكا موردهم و لتودن انك شللت و بكمت ولم تكن قلت ماقلت فعلت ما فعلت.
اكنون با مباهات و افتخار، نیاكان خود را مورد خطاب قرار داده‏اى و چنین مى‏پندارى كه سخن تو را مى‏شنوند، هان بزودى به آنان خواهى پیوست. آنگاه از كارهائى كه كرده‏اى و سخنهایى كه گفته‏اى و دلهایى را كه خون كرده‏اى به سختى پشیمان خواهى شد و آرزو خواهى كرد: (اى كاش دستت شكسته و زبانت گنگ شده بود تا نمى‏گفتى آنچه را كه گفتى و نمى‏كردى آنچه را كه كردى.)
اللهم حذ لنا بحقنا، و انتقم ممن ظلمنا، واحلل غضبك بمن سفك دماءنا، و قتل حماتنا.
در اینجا حضرت زینب با دلى شكسته و لبریز از اخلاص توجه به پروردگار خود نمود و عرض كرد: پروردگارا! تو خود حق ما را از این ستمگران باز ستان، و انتقام ما را از ایشان كه بما ستم كردند باز بگیر و خشم و غضب خود را بر اینان كه خون ما را ریختند و حامیان ما را كشتند نازل بفرما!
بار دیگر یزید را طرف خطاب قرار داد و چنین فرمود:
فوالله مافریت الا جلدك، ولا حرزت الا لحمك، ولتردن على رسول الله (صلى الله علیه و آله و سلم) بما تحملت من سفك دماء ذریته و انتهكت من حرمته فى عترته و لحمته، حیث یجمع الله شملهم، و یلم شعثهم و یأخذ بحقهم ولا تحسین الذین قتلوا فى سبیل الله أمواتا بل أحیا عند ربهم یرزقون.
هان اى یزید! بخدا سوگند با این جنایت بزرگ و هولناكى كه تو انجام دادى جز پوست خود را نشكافتى، و جز گوشت خود را با دست خویش پاره پاره نكردى.
بزودى پیغمبر (صلى الله علیه و آله و سلم) را ملاقات خواهى كرد در حالى كه كوله بار بسیار سنگینى از ریختن خون فرزندان او هتك حرمت عترت وى بر دوش دارى م در آن روز خداوند پراكندگى آنها را جمع مى‏كند و حقشان را به آنها برمى‏گرداند.(47)
(هرگز مپندار آنان كه در راه خدا استقامت كرده و كشته شدند مردگانند، بلكه زنده واقعى آنانند و از نعمتهاى بى پایان خدا بهره‏مند مى‏شوند).
و حسبك بالله حاكما، و بمحمد (صلى الله علیه و آله و سلم) خصیما، و بجرئیل ظهیرا و سیعلم من سول لك و مكنك من رقاب المسلمین بئس للظالمین بدلا و ایكم شر مكانا، و اضعف جندا.
اى یزید! دادگاهى كه بین تو و پیغمبر (صلى الله علیه و آله و سلم) برقرار خواهد شد تو را بس است كه خداوند داور، و به زیان جامعه اسلامى وسوسه كرده و سنگ تو را به سینه زدند و تو را برگردان مسلمانان سوار كردند. در آن روز خواهند فهمید كدام یك از شما حال و روزتان و یاورتان كمتر خواهد بود.
ولئن جرت عل الدواهى مخاطبتك، انى لاستصغر قدرك و استعظم تفریعك، و استكثر توبیخك، لكن العیون عبرى، و المصدور حرى....
الا فالعجب كل العجب، لقتل حزب الله النجباء، بحزب الشیطان الطقاء فهذه اییدى تنطف من دمائنا، و الافواه تتحلب من لحومنا و تلك الجثث الطواهر الزواكى تنتابها العواسل، و تعفرها امهات الفراعل و لئن اتخذتنا، مغنما لتجدنا، وشیكا مغرما. حین لا تجد الا ما قدمت یداك و ما ربك بظلام للعبید فالى الله المشتكى و علیه المعول.
سخن گفتن با تو نیز از مصائب روزگار است كه براى من فراهم آمده است زیرا من تو را كوچكتر از آن مى‏دانم كه با تو سخن بگویم بلكه تو را مستحق توبیخ فراوان و لایق نكوهش بى اندازه مى‏دانم. اما چه باید كرد؟ فعلاً چشمانمان از فراق عزیزانمان گریان، و سینه هایمان در مصیبتشان سوزان است. بسیار شگفت و دریغ است! كه حزب الله نجیب و اصیل، به دست حزب شیطان آزاد شده بى حسب و نسب كشته و بقتل برسند!! آرى! این دستهاى ناپاك شما است كه خون پاك شهیدان ما از سر انگشتان مى‏چكد و این دهانهاى آلوده شما است كه گوشت عزیزان ما را قطعه قطعه كرده و بلعیده است، و آن بدنهاى پاك و پاكیزه را بدون دفن به روى زمین انداختید و رفتید كه گرگهاى بیابان یكى پس از دیگرى از آنها دیدن مى‏كردند و گفتارها بر آنان، خاك مى‏پاشیدند.
اى یزید! اگر امروز قتل و اسارت ما را بسود خود پنداشته‏اى؟ بدان كه دیرى نخواهد گذشت كه باید از عهده غرامت سنگینى برآیى و در حالى كه جز عمل خود هیچ یار و یاورى ندارى باید جوابگوى این جنایت بزرگ بوده باشى. و چون خداوند به هیچكس ستم روا نمى‏دارد، ما از بیدادگرى‏هاى تو، به او شكایت خواهیم كرد و او را پناه خود قرار مى‏دهیم.
فكد كیدك، واسع سعیك، وناصب جهدك، فوالله لا تمحود ذكرنا، و لا تمیت و حینا و لا تدرك امدنا و لا یرخص عنك عارها، و هل رأیك الا فند و ایامك الا عدد، و جمعك الا بدد، یوم المنادى الا لعنه الله على الظالمین.
هم اكنون كه قدرت در دست تو است، هر كار از دستت بر مى‏آید بكن، و هر مكر و فریبى كه در راه اغفال مردم دارى، انجام بده، و هر سعى و كوششى كه در طریق ظلم و ستم بر ما دارى بكار گیر، و از جد و جهد آن مضایقه مكن، اما بدان كه به خدا سوگند با این همه تلاش و اعمال قدرت باز هم نخواهى توانست نام ما را محو كنى و ذكر ما را از یاد مردم ببرى، و تو نمى‏توانى فضایل ما و وحى ما را نابود كنى. تو نمى‏توانى حقیقت و سرانجام كار ما را درك كنى، و هرگز نخواهى توانست این ننگ را از دامان خود پاك سازى كه به ما اینگونه رفتار كردى. اى یزید! آیا جز این است كه نقشه تو بسیار ضعیف و نابخردانه بود؟ و آیا به همین زودى دوران شما سپرى نخواهد شد؟ و دستگاهتان متلاشى نخواهد گردید؟ آرى بزودى نداى الهى را خواهى شنید كه كه اعلام مى‏دارد:
لعنت همیشگى بر ستمكاران باد
فالحمد لله رب العالمین، الذى ختم لاولنا بالسعاده و المغفره و لآخرنا بالشهاده و الرحمه، و نسأل الله ان یكمل لهم الثواب، و یوحب لهم المزید و یحسن علینا الخلافه، انه رحیم ودود، و حسبنا الله و نعم الوكیل.
پس ما خدا را سپاس مى‏كنیم كه ابتداى كار ما را با سعادت و آمرزش آغاز كرد و به شهادت و فداكارى در راه خودش با مهربانى پایان داد. از پروردگار متعال خواستاریم رحمت خود را بر شهیدان ما تكمیل فرماید و اجر و پاداش آنان را افزون گرداند و به ما توفیق دهد تا جانشین نیكویى براى آنان باشیم كه او است خداى بخشنده و مهربان و كفایت كننده بندگان، و او است بهترین یار و یاور مستضعفان.
یزید كه هرگز باور نمى‏كرد زنى داغدیده و رنج كشیده، زنى كه شبها بیدار و روزها بى قرار مانده، اینچنین داغ و آتشین و كوبنده سخن بگوید، از اینرو خواست با بى قرار مانده، اینچنین داغ و آتشین و كوبنده سخن بگوید، از اینرو خواست با یك توجیه عامیانه سخنان او را خنثى كند و بلا اثر نماید و بگوید: زنان نابخردانه و بى هوشیارانه سخن همى گویند!
از جهالت و نابخردى و ضلالت و گمراهى یزید همین بس كه بدون اینكه احساس جرم و گناهى بكند، و بدون اینكه آنرا بزرگ بشمارد، در حضور بزرگان اهل شام كه در مجلس حاضر بودند مى‏گوید:
أتدرون من أین اتى ابن فاطمه؟ و ما الحامل له على ما فعل و الذى اوقعه فیما وقع؟
آیا مى‏دانید پسر فاطمه را از كجا آورده‏اند؟ و آیا مى‏دانید انگیزه او بر این كارها چه بود و چه عاملى او را به این روز انداخت؟
حاضرین و بزرگان اهل شام در جواب یزید گفتند: ما نمى‏دانیم. آنگاه خود یزید توضیح داد و گفت:
او چنین مى‏پنداشت كه پدرش بهتر از پدر من، و مادرش فاطمه دختر پیغمبر (صلى الله علیه و آله و سلم) بهتر از مادر من، و جدش بهتر از جد من و خودش بهتر از من مى‏باشد او خود را شایسته‏تر از من به امر خلافت مى‏دانست.
اما اینكه پدرش را بهتر از پدر من مى‏دانست چون هر دو از دنیا رفته‏اند، نزد خدا محاكمه مى‏شوند و مردم خواهند فهمید كدامیك حاكم و كدام محكوم خواهند شد؟ و اما اینكه مى‏گفت مادرش بهتر از مادر من است، آرى مادر او دختر رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) از مادر من بهتر بود. و اما اینكه مى‏گفت جدش از جد من بهتر است هر كس ایمان به خدا و به روز بازپسین داشته باشد هرگز نمى‏تواند براى محمد (صلى الله علیه و آله و سلم) عدل و همتایى بیابد و اما اینكه خودش را از من بهتر مى‏دانست، این سخن از قلت فهم او حكایت مى‏كند (پناه بر خدا از قدرت و غرور) كه گویا این آیه مباركه را هم نخوانده است: قل اللهم ما لك الملك، تؤتى الملك من تشاء، و تنزع الملك ممن تشاء، و تعز من تشاء، و تذل من تشاء. و همچنین این آیه از قرآن را ندیده است: و الله یؤتى ملكه من یشاء.(48)
بازداشت اهل بیت (علیه السلام) در ویرانه شام‏
آتشین خطبه حضرت زینب (علیها السلام) پایه‏هاى حكومت یزید را لرزاند و بینشى در حاضرین و همه مردم پدید آورد كه در همان هنگام مستمعین گمراهیها و شقاوتهاى حكام زور را كه در آن غوطه ور بودند بر زبان مى‏آورند و به یكدیگر مى‏گفتند: فى اى واد یعمهون واى! در چه بیابان وحشتناكى گمراه شده‏اند! با توجه به وضع موجود كه پدید آمده بود، یزید هیچ راه چاره‏اى برایش باقى نمانده بود جز اینكه دستور داد بى درنگ آنها را از مجلس خارج كرده و در ویرانه‏اى بازداشت كنند. أسراى اهل بیت در این خرابه سقف شكافته بازداشت و در عزان عزیزان خود به سوگ نشستند(49) و سه شبانه روز(50) سوگوارى كردند.
روزى امام سجاد (علیه السلام) را براى انجام كارى از زندان بیرون آوردند در همین حال منهال بن عمرو خدمت حضرت رسید و سوال كرد: كیف أمسیت یابن الرسول؟ چگونه روزگار بسر مى‏برى؟
حضرت فرمود: أمسینا كمثل بنى اسرائیل فى آل فرعون یذبحون ابناثهم و یستحیون نسائهم. آنچنان بسر مى‏بریم كه بنى اسرائیل در حكومت فرعون بسر مى‏بردند، مردانشان را مى‏كشتند و زنانشان را جهت اسیرى و خدمتكارى خویش زنده نگه مى‏داشتند. اى منهال! روزگارى عرب بر عجم مى‏بالید كه محمد (صلى الله علیه و آله و سلم) از آنهاست، و قریش نیز بر سایر قبایل عرب مباهات مى‏كرد كه محمد (صلى الله علیه و آله و سلم) از قبیله ایشان است، ولى ما كه فرزندان آن حضرتیم ببین چگونه ما را كشتند و پراكنده نمودند!! انا لله و انا الیه راجعون. و در هر حال همه ما براى خدائیم و تسلیم رضاى او مى‏باشیم.(51)
منهال مى‏گوید: در همان حال كه با امام سجاد (علیه السلام) سخن مى‏گفتم دیدم زنى بیرون آمد و صدایش را بلند كرد: الى أین یا نعم الخلف؟ كجا مى‏روى اى بهترین یادگار برادر؟ و امام سجاد با شنیدن آن صدا بى درنگ مرا رها كرد و به سوى او رفت. پرسیدم این این زن كیست؟ گفتند: عمه‏اش زینب كبرى است.(52)

شنبه 30/10/1391 - 19:1
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته