• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 1616
تعداد نظرات : 49
زمان آخرین مطلب : 4112روز قبل
سخنان ماندگار

قالَ الْحُسَیْنُ بْنُ عَلّىٍ علیه ‏السلام:مَنْ عَرَفَ حَقَّ اَبَوَیْهِ الْأفْضَلَیْنِ: مُحَمَّدٍ وَعَلّىٍ وَاَطاعَهـُما حَقَّ طاعـَتِهِ، قیـلَ لَهُ:تَبَحْبَحْ فی اَىِّ جِنانٍ شِئْتَ.حدیث

امام حسین علیه ‏السلام فرمود:كسى كه حق دو پدر برتر (از پدر طبیعى) خود یعنى حضرت محمّد صلی الله علیه و آله و على علیه ‏السلام را بشناسد و آنها را آنطور كه شایسته است اطاعت كند به او گفته مى‏شود: در هر جاى بهشت كه دوست دارى فرود آى و جاى بگیر.

قالَ الْحُسَیْنُ علیه ‏السلام:نَحْنُ حِزْبُ اللّه‏ِ الْغالِبُونَ، وَعِتْرَةُ رَسُولِ‏اللّه‏ِ صلی الله علیه و آلهالاَْقْرَبُونَ، وَاَهْلُ بَیْتِهِ الطَّیِّبُونَ، وَأَحَدُالثَّقَلَیْنِ الَّذینَ جَعَلَنا رَسُولُ‏اللّه‏ِ ثانِىَ‏كِتابِ‏اللّه‏ِ. . .حدیث

امام حسین علیه ‏السلام فرمود:ما حزب اللّه‏ پیروزیم، و عترت نزدیكتر رسول خدا و خاندان پاك اوییم، و ما یكى از دو وزنه سنگینیم كه رسول خدا ما را همتاى كتاب خدا قرار داده است.

قالَ الْحُسَیْنُ علیه ‏السلام:مَنْ أحَبَّنا لایُحِبُّنا إلاّ لِلّهِ، جِئْنا نَحْنُ وَهُوَ كَهاتَیْنِ ـ وَقَدَّرَ بَیْنَ سَبّابَتَیْهِ ـ وَمَنْ أَحَبَّنا لایُحِبُّنا إلاّ لِلدُّنْیا، فَإنَّهُ إذا قامَ قائِمُ الْعَدْلِ وَسِعَ عَدْلُهُ الْبِرَّ وَالْفاجِرَ.حدیث

امام حسین علیه ‏السلام فرمود:كسى كه ما را تنها، بخاطر خدا دوست بدارد، ما و او مثل این دو (اشاره به دو انگشت) مى‏آییم، و كسى كه ما را بخاطر دنیا هم دوست داشته باشد (باز مفید است زیرا) هنگامى ك امام زمان علیه ‏السلام ظهور كند، عدالت او شامل خوب و بد مى‏شود.

قالَ الْحُسَیْنُ علیه ‏السلام:اَیُّهَا النّاسُ! اِنَّ اللّه‏َ جَلَّ ذِكْرُهُ ماخَلَقَ الْعِبادَ اِلاّ لِیَعْرِفُوهُ، فَاِذا عَرَفُوهُ عَبَدُوهُ، فَإذا عَبَدُوهُ اسْتَغْنُوا بِعِبادَتِهِ عَنْ عِبادَةِ ماسِواهُ.فَقالَ لَهُ رَجُلٌ: یَابْنَ رَسُولِ اللّه‏ِ بِأَبى أَنْتَ وَاُمّی فَما مَعْرِفَةُ اللّه‏ِ؟ قالَ: «مَعْرِفَةُ أَهْلِ كُلِّ زَمانٍ إِمامَهُمْ اَلَّذى یَجِبُ عَلَیْهِمْ طاعَتُهُ.»حدیث

امام حسین علیه ‏السلام فرمود:اى مردم! همانا خداى بزرگ بندگان را نیافریده مگر براى آنكه او را بشناسند، وقتى او را شناختند او را پرستش خواهند كرد، هنگامى كه او را پرستش كردند از بندگى غیر او بى‏نیاز مى‏شوند. مردى گفت:اى فرزند رسول خدا، پدر و مادرم فدایت باد، شناخت خدا چیست؟ فرمود: عبارتست از شناخت مردم هر زمان امامشان را، آن امامى كه اطاعت او بر آنها واجب است.

قالَ الْحُسَیْنُ علیه ‏السلام:ما كُنّا نَعْرِفُ الْمُنافِقِینَ عَلى عَهْدِ رَسُولِ اللّه‏ِ صلی الله علیه و آله اِلاّ بِبُغْضِهِمْ عـَلیـّاً وَوُلْـدَهُ علیه ‏السلام.حدیث

امام حسین علیه ‏السلام فرمود:مـا زمان رسـول خدا صلی الله علیه و آله، منافقین را فقط با دشمنى با على علیه ‏السلام و فرزندان او مى‏شناختیم.

قالَ الْحُسَیْنُ علیه ‏السلام:مَنْ دَمَعَتْ عَیْناهُ فینا دَمْعَةً بِقَطْرَةٍ اَعْطاهُ اللّه‏ُ تَعالى الْجَـنَّةَ.حدیث

امام حسین علیه ‏السلام فرمود:كسى كه چشمانش قطره‏اى اشك براى ما بریزد، خــداوند بهشت را بـه او عطا خواهـد كـرد.

قالَ الْحُسَیْنُ علیه ‏السلام:لَوْلَمْ‏یَبْقَ مِنَ‏الدُّنْیا إلاّیَوْمٌ واحِدٌ لَطَوَّلَ‏اللّه‏ُ عَزَّوَجَلَّ ذلِكَ الْیَوْمَ حَتّى یَخْرُجَ رَجُلٌ مِنْ وُلْدى، فَیَمْلاَءُها عَدْلاً وَقِسْطاً كَما مُلِئَتْ جَوْراً وَظُلْماً، كَذلِكَ سَمِعْتُ رَسُولَ‏اللّه‏ِ صلی الله علیه و آلهیَقُول.حدیث

امام حسین علیه ‏السلامفرمود:اگر از دنیا بجز یك روز باقى نمانده باشد، خـداوند آن روز را طـولانى خواهـد كـرد تا اینكه مردى از خاندان من ظهور كند، و دنـیا را پـر از عـدل و داد كند همانگونه كه از ظلم و ستم پر شده است، از رسول‏خدا صلی الله علیه و آله چنین شنیدم.

شنبه 30/10/1391 - 20:13
اهل بیت

شنبه 30/10/1391 - 20:9
آلبوم تصاویر

شنبه 30/10/1391 - 20:7
آلبوم تصاویر

شنبه 30/10/1391 - 20:6
سخنان ماندگار

 امام حسین علیه ‏السلام: مَنْ عَبَدَ اللّهَ حَقَّ عِبادَتِهِ آتاهُ اللّهُ فَوْقَ اَمانیهِ وَ كِفایَتِهِ؛حدیث

هر كس خدا را چنان كه حقّ عبادت اوست، عبادت كند، خداوند، بیش از آرزوها و نیازش به او عطا مى‏نماید.

 امام حسین علیه ‏السلام: اِتَّخِذُوا عِنْدَ الْفُقَراءِ اَیادىَ فَاِنَّ لَهُمْ دَوْلَةٌ یَوْمَ الْقیامَةِ؛حدیث

(با نیكى و كمك به نیازمندان) نزد آنان جایگاهى براى خود بیابید كه آنان روز قیامت مقام و منزلتى دارند.

الإمام علی علیه ‏السلام ـ مِن وَصِیَّتِهِ لِلحَسَنِ وَالحُسَینِ علیهم‏السلام لَمّا ضَرَبَهُ ابنُ مُلجَمٍ لَعَنَهُ اللّه‏ُـ : اُوصیكُما وجَمیعَ وُلدی وأهلی ومَن بَلَغَهُ كِتابی بِتَقوَى اللّه‏ِ ونَظمِ أمرِكُم . حدیث

امام على علیه ‏السلام ـ در سفارش به امام حسن و امام حسین8 هنگامى كه ابن ملجم ، كه نفرین خدا بر او باد ، به او ضربت زد ـ : من ، به شما و همه فرزندان و خاندانم و كسانى را كه نامه من بدانان مى‏رسد ، به پروا كردن از خدا و نظم در كارها سفارش مى‏كنم .

الكافی عن الحسین بن عَطیّة عن الإمام الصادق علیه ‏السلام : المَكارِمُ عَشرٌ ، فَإِنِ استَطَعتَ أن تَكونَ فیكَ فَلتَكُن ، فَإِنَّها تَكونُ فِی الرَّجُلِ ولا تَكونُ فی وَلَدِهِ ، وتَكونُ فِی الوَلَدِ ولا تَكونُ فی أبیهِ ، وتَكونُ فِی العَبدِ ولا تَكونُ فِی الحُرِّ .
قیلَ : وما هُنَّ؟
قالَ: صِدقُ البَأسِ(/ الیأس) ، وصِدقُ اللِّسانِ، وأداءُ الأَمانَةِ، وصِلَةُ الرَّحِمِ، و إقراءُ الضَّیفِ ، و إطعامُ السّائِلِ ، وَالمُكافَأَةُ عَلَى الصَّنائِعِ ، وَالتَّذَمُّمُ لِلجارِ ، وَالتَّذَمُّمُ لِلصّاحِبِ ، ورَأسُهُنَّ الحَیاءُ . حدیث

الكافى ـ به نقل از حسین بن عطیه ـ : از امام صادق علیه ‏السلام فرمود : «كرامت‏ها[ى اخلاقى] ده تاست . اگر توانستى آنها را در خود فراهم آورى ، چنان كن . این خصلت‏ها ممكن است در مرد باشد و در فرزندش نباشد ، یا در فرزند باشد و در پدرش نباشد ، یا در برده باشد و در شخص آزاد نباشد» .
گفته شد : این خصلت‏ها كدام‏اند؟
فرمود : «پایمردى در نبرد ، حدیث راستْ‏گفتارى ، امانتدارى ، صله رَحِم ، میهمان نوازى ، اطعام فقیر ، جبران نیكى‏ها ، رعایت حقوق همسایه و دفع ضرر از رفیق ؛ و برترین آنها حیاست» .

مُهج الدعوات ـ به نقل از امام حسین علیه ‏السلام ـ : در شبى تاریك و ابرى كه طواف ، خلوت بود و زائران به خواب رفته بودند و چشم‏ها را خواب ربوده بود ، با على بن ابى طالب علیه ‏السلام در طواف بودم . در این هنگام ، صداى حزن‏آلود دل‏شكسته‏اى به گوش مى‏رسید كه با دلى آكنده از درد ، [از خداى غفّار ، ]فریادرسى مى‏طلبید و پناه مى‏جست و رحمت مى‏خواست و مى‏گفت :
اى آن‏كه دعاى درماندگان در تاریكى‏ها را به اجابت مى‏رسانى!/
اى آن‏كه زیان و گرفتارى بیمارى‏ها را برطرف مى‏سازى!
میهمانان تو ، گرداگرد كعبه ، مى‏خوابند و بیدار مى‏شوند/
تو را مى‏خوانند ، در حالى كه چشم تو ـ اى پاینده ـ به خواب نمى‏رود .
با بخشندگى‏ات ، با بهترین گذشت ، از گناهانم درگذر/
اى آن‏كه همه خلایق در حرم امنش تنها به او [امیدوارند و به او] اشاره دارند .
اگر گنهكاران ، عفو تو را در نیابند/
پس چه كسى نعمت [رحمت و عفو] خود را بر آنان ببخشاید؟!
پدرم (امیرمؤمنان) به من فرمود : «اى ابا عبد اللّه‏! آیا به این شخص كه داد از گناهانش دارد و از پروردگارش دادخواهى مى‏كند ، گوش سپردى؟» .
گفتم : بله ، شنیدم .
فرمود : «از پى او برو . شاید او را ببینى» .
پس در آن تاریكى شب ، دست [به این سو و آن‏سو] مى‏مالیدم و در میان خفتگان مى‏گشتم . همین كه بین رُكن و مقام رسیدم ، شخصى ایستاده بر من نمودار شد. دقّت كردم، دریافتم كه هموست كه به نماز ایستاده است. گفتم: سلام بر تو اى بنده خدا كه به گناهان خود ، اعتراف دارى و در پىِ گذشت و آمرزش و پناه خداوندى! تو را به خدا ، فرا خوانى پسر عموى پیامبر خدا را اجابت كن .
با شتاب ، سجده و تشّهد و سلام نماز را به پایان برد و بى آن‏كه سخنى گوید ، [برخاست و] با دست به من اشاره نمود كه پیش بیفت .
پیش افتادم و او را به حضور امیرمؤمنان آورده ، گفتم : این ، همان مرد است .
امام علیه ‏السلام بر او نگریست كه جوانى خوش‏رو و پاكیزه لباس بود . از او پرسید : «كیستى؟» .
گفت : از برخى قبایل عرب هستم .
پرسید : «نامت چیست؟» .
گفت : مُنازل شیبانى .
پرسید : «حالت چگونه است؟ چرا گریه و استغاثه مى‏كردى؟» .
گفت : چگونه باشد حال كسى كه به گناه عاقّ ، گرفتار آمده و اكنون ، در تنگى معیشت و در گرو بدبختى و بلاست، آن‏گونه كه اگر توبه كند، نمى‏پذیرند؟!
پرسید : «چرا چنین شده‏اى؟» .
گفت : من در میان مردم خود ، سرگرم هوس‏رانى و خوش‏گذرانى بودم ، نافرمانى حق تعالى را در ماه‏هاى رجب و شعبان نیز ادامه دادم و از پروردگار مهربان ، نمى‏ترسیدم . پدرى مهربان و نرم‏خو داشتم كه مرا از پیشامدهاى ناگوارِ ریشه‏برانداز روزگار ، برحذر مى‏داشت و از عِقاب آتش خشم خداوندى مى‏ترساند و مى‏گفت : چه‏قدر نور و تاریكى ، شب‏ها و روزها ، ماه‏ها و سال‏ها ، و فرشتگان بزرگوار ، از دست تو به [ستوه و] فریاد آیند [و تو از خطا و گناه خود برنگردى]؟!
هرگاه در اندرز دادنم اصرار مى‏ورزید ، من ، پرخاشگرانه ، او را كتك مى‏زدم . روزى خواستم قدرى سكّه طلا را كه در خیمه بود ، بردارم و در عیّاشى صرف كنم . پدرم مانع شد و من ، او را آزردم و دستش را پیچاندم و سكّه‏هاى زر را برداشتم و رفتم . او دستش را به زانو نهاد تا از جاى برخیزد؛ ولى از شدّت درد و ناراحتى نتوانست . پس این اشعار را سرود :
میان من و «مُنازل» ، قرابتى پیش آمد /
درست به همان‏گونه كه طالب باران ، آن را مى‏طلبد .
او را پروراندم تا نیرومند و بلندقامت گشت /
هرگاه بر مى‏خاست ، یال او چون یال گوساله بود .
در خردسالى‏اش هرگاه گرسنه مى‏شد /
گواراترین خوراك را به او مى‏دادم .
پس همین‏كه به عُنفوان جوانى رسید /
زبانش همچون نیزه رُدّینى [دراز و برّان] گشت .
این‏چنین ، به ستم مالم را رُبود و دستم را پیچاند /
خدایى كه به او غالب است ، دستش را بپیچاند!
سپس سوگند یاد كرد كه قطعاً به خانه خدا آید تا از خدا علیه من یارى بطلبد . چندین هفته ، روزه گرفت و چندین ركعت ، نماز گزارد و دعا كرد و بر شترى راهرو ، سوار شد و از دشت‏ها و بیابان‏ها و كوه‏ها گذشت تا در روز حجّ اكبر ، وارد مكّه شد . از شتر پیاده شد و رو به خانه خدا آورد . پس از سعى و طواف ، به پرده كعبه آویخت و با التماس و لابه ، نیایش كرد و این‏گونه سرود :
اى آن‏كه حاجیان بر كجاوه‏ها با منتهاى كوشش خود/
از دورترین سرزمین‏ها به سوى او مى‏آیند .
من نیز به سوى تو آمده‏ام/
اى آن‏كه [ناامید نمى‏سازد] كسى را كه او را با لابه و زارى به یگانگى و بى‏نیازى بخواند .
این ، مُنازل است كه از نافرمانى (آزُردن) من ، خشنود است/
اى جبّار! حقّ مرا از فرزندم بگیر .
تا به یارى تو پهلویش فلج شود/
اى آن‏كه از هر عیب و نقص ، پاكى و نه خود ، زاده شدى و نه چیزى را زادى!
سوگند به خدایى كه آسمان را افراشت و آب را به جریان انداخت ، دعایش را به پایان نبرده بود كه این بلایى كه مى‏بینى ، بر من نازل شد .
سپس ، پهلوى راست خود را گشود . دیدم فلج شده است .
[و ادامه داد :] سه سال است كه از او مى‏خواهم تا در همان‏جا كه نفرینم كرد ، دعایم كند ، و نپذیرفته است ، تا امسال كه بر من منّت نهاد و پذیرفت . پس به امید عافیت ، او را به شترى لاغر ، سوار كردم و با شتاب و تلاش ، از موطن خود بیرون آمدیم . همین كه به منزل اراك و خرابه‏هاى سرزمین سیاك رسیدیم ، در شب ، پرنده‏اى رمید و از صداى آن ، شتر پدرم رَم كرد و او را به زمین افكند و میان دو سنگ [صدمه دید و] درگذشت . او را همان‏جا دفن نمودم . بالاتر از همه این مصیبت‏ها این است كه اكنون در میان مردم ، شناخته نیستم ، مگر با عنوانِ : «گرفتارِ نفرین پدر!» .
امیرمؤمنان به او فرمود : «لحظه دادرسى‏ات فرا رسیده است . آیا به تو دعایى را بیاموزم‏كه پیامبر به‏من‏آموخت و در آن، اسم اعظم خداى اكبرِ عزیزِ اكرم است؛ اسمى كه خداوند به وسیله آن ، هر كه او را بخواند ، پاسخ مى‏دهد و هر كه از او بخواهد ، عطایش مى‏بخشد و با آن ، اندوه‏ها را مى‏گشاید ، ناراحتى‏ها را برطرف مى‏سازد، غم‏ها را مى‏بَرَد ، بیمارى را بهبود مى‏بخشد ، شكسته را سامان مى‏دهد، فقیر را غنى مى‏كند، قرض‏ها را مى‏پردازد، چشم را بر مى‏گردانَد، گناهان را مى‏آمرزد، عیب‏ها را مى‏پوشاند،و هربیمناك‏از شیطان سركش‏و ستمگر سرسخت را امان مى‏دهد ، و اگر فرمانبردار از خدا ، آن را بر كوه بخواند ، از جایش كَنده مى‏شود و اگر بر مُرده‏اى بخواند ، خدا او را زنده مى‏كند و اگر آن را بر آب بخواند ـ در صورتى كه خودْ شیفتگى او را نگیرد ـ بر آن راه مى‏رود؟ پس ، اى مرد! تقواى الهى پیشه ساز كه دلم برایت مى‏سوزد . خداى سبحان ، باید از تو صدقِ نیّت ببیند . آن را در [آلودگى به] معصیت نخوان و آن را جز به آن كه در دین تو مورد اطمینان است ، ارزانى مدار . اگر با خلوص نیّت اقدام كنى ، خدا دعایت را مى‏پذیرد و پیامبر خود ، محمّد صلی الله علیه و آله را در رؤیا مى‏بینى كه به تو مژده بهشت و اجابت مى‏دهد» .
امام حسین علیه ‏السلام مى‏گوید : شادمانى من به فایده دعا بیشتر از شادمانى آن جوان به عافیت خود و آنچه برایش پیش آمده بود ، شد؛ زیرا من پیش از این ، نه آن را از امیرمؤمنان شنیده بودم ، و نه از آن ، خبرى داشتم .
سپس [پدرم على علیه ‏السلام به من] فرمود : «قلم و كاغذى بیاور و آنچه را بر تو املا مى‏كنم ، بنویس» .
چنین كردم . فرمود : «بار الها! از تو درخواست مى‏كنم به نام تو ، به نام خداوند بخشنده مهربان ، اى آن كه شكوهمند و بزرگوارى! ... .» . حدیث
جوان گفت : چون خواب چشمانم را رُبود و پرده تاریك شب ، فرو افتاد ، دستم را با آن دعانوشته بالا بردم و چند بار خدا را به حقّ آن ، خواندم . در مرتبه دوم ، پاسخ شنیدم : «بس است كه خدا را به اسم اعظم او خواندى» . سپس به خواب رفتم . در خواب ، پیامبر خدا را دیدم كه دست خود را بر من كشید و فرمود : «خداى بزرگ را [براى خود] نگه‏دار كه تو بر سرنوشت نیك واقع شدى» .
پس بیدار شدم ، در حالى كه شفا یافته بودم .

مُهج الدعوات ـ به نقل از امام حسین علیه ‏السلام ـ : در شبى تاریك و ابرى كه طواف ، خلوت بود و زائران به خواب رفته بودند و چشم‏ها را خواب ربوده بود ، با على بن ابى طالب علیه ‏السلام در طواف بودم . در این هنگام ، صداى حزن‏آلود دل‏شكسته‏اى به گوش مى‏رسید كه با دلى آكنده از درد ، [از خداى غفّار ، ]فریادرسى مى‏طلبید و پناه مى‏جست و رحمت مى‏خواست و مى‏گفت :
اى آن‏كه دعاى درماندگان در تاریكى‏ها را به اجابت مى‏رسانى!/
اى آن‏كه زیان و گرفتارى بیمارى‏ها را برطرف مى‏سازى!
میهمانان تو ، گرداگرد كعبه ، مى‏خوابند و بیدار مى‏شوند/
تو را مى‏خوانند ، در حالى كه چشم تو ـ اى پاینده ـ به خواب نمى‏رود .
با بخشندگى‏ات ، با بهترین گذشت ، از گناهانم درگذر/
اى آن‏كه همه خلایق در حرم امنش تنها به او [امیدوارند و به او] اشاره دارند .
اگر گنهكاران ، عفو تو را در نیابند/
پس چه كسى نعمت [رحمت و عفو] خود را بر آنان ببخشاید؟!
پدرم (امیرمؤمنان) به من فرمود : «اى ابا عبد اللّه‏! آیا به این شخص كه داد از گناهانش دارد و از پروردگارش دادخواهى مى‏كند ، گوش سپردى؟» .
گفتم : بله ، شنیدم .
فرمود : «از پى او برو . شاید او را ببینى» .
پس در آن تاریكى شب ، دست [به این سو و آن‏سو] مى‏مالیدم و در میان خفتگان مى‏گشتم . همین كه بین رُكن و مقام رسیدم ، شخصى ایستاده بر من نمودار شد. دقّت كردم، دریافتم كه هموست كه به نماز ایستاده است. گفتم: سلام بر تو اى بنده خدا كه به گناهان خود ، اعتراف دارى و در پىِ گذشت و آمرزش و پناه خداوندى! تو را به خدا ، فرا خوانى پسر عموى پیامبر خدا را اجابت كن .
با شتاب ، سجده و تشّهد و سلام نماز را به پایان برد و بى آن‏كه سخنى گوید ، [برخاست و] با دست به من اشاره نمود كه پیش بیفت .
پیش افتادم و او را به حضور امیرمؤمنان آورده ، گفتم : این ، همان مرد است .
امام علیه ‏السلام بر او نگریست كه جوانى خوش‏رو و پاكیزه لباس بود . از او پرسید : «كیستى؟» .
گفت : از برخى قبایل عرب هستم .
پرسید : «نامت چیست؟» .
گفت : مُنازل شیبانى .
پرسید : «حالت چگونه است؟ چرا گریه و استغاثه مى‏كردى؟» .
گفت : چگونه باشد حال كسى كه به گناه عاقّ ، گرفتار آمده و اكنون ، در تنگى معیشت و در گرو بدبختى و بلاست، آن‏گونه كه اگر توبه كند، نمى‏پذیرند؟!
پرسید : «چرا چنین شده‏اى؟» .
گفت : من در میان مردم خود ، سرگرم هوس‏رانى و خوش‏گذرانى بودم ، نافرمانى حق تعالى را در ماه‏هاى رجب و شعبان نیز ادامه دادم و از پروردگار مهربان ، نمى‏ترسیدم . پدرى مهربان و نرم‏خو داشتم كه مرا از پیشامدهاى ناگوارِ ریشه‏برانداز روزگار ، برحذر مى‏داشت و از عِقاب آتش خشم خداوندى مى‏ترساند و مى‏گفت : چه‏قدر نور و تاریكى ، شب‏ها و روزها ، ماه‏ها و سال‏ها ، و فرشتگان بزرگوار ، از دست تو به [ستوه و] فریاد آیند [و تو از خطا و گناه خود برنگردى]؟!
هرگاه در اندرز دادنم اصرار مى‏ورزید ، من ، پرخاشگرانه ، او را كتك مى‏زدم . روزى خواستم قدرى سكّه طلا را كه در خیمه بود ، بردارم و در عیّاشى صرف كنم . پدرم مانع شد و من ، او را آزردم و دستش را پیچاندم و سكّه‏هاى زر را برداشتم و رفتم . او دستش را به زانو نهاد تا از جاى برخیزد؛ ولى از شدّت درد و ناراحتى نتوانست . پس این اشعار را سرود :
میان من و «مُنازل» ، قرابتى پیش آمد /
درست به همان‏گونه كه طالب باران ، آن را مى‏طلبد .
او را پروراندم تا نیرومند و بلندقامت گشت /
هرگاه بر مى‏خاست ، یال او چون یال گوساله بود .
در خردسالى‏اش هرگاه گرسنه مى‏شد /
گواراترین خوراك را به او مى‏دادم .
پس همین‏كه به عُنفوان جوانى رسید /
زبانش همچون نیزه رُدّینى [دراز و برّان] گشت .
این‏چنین ، به ستم مالم را رُبود و دستم را پیچاند /
خدایى كه به او غالب است ، دستش را بپیچاند!
سپس سوگند یاد كرد كه قطعاً به خانه خدا آید تا از خدا علیه من یارى بطلبد . چندین هفته ، روزه گرفت و چندین ركعت ، نماز گزارد و دعا كرد و بر شترى راهرو ، سوار شد و از دشت‏ها و بیابان‏ها و كوه‏ها گذشت تا در روز حجّ اكبر ، وارد مكّه شد . از شتر پیاده شد و رو به خانه خدا آورد . پس از سعى و طواف ، به پرده كعبه آویخت و با التماس و لابه ، نیایش كرد و این‏گونه سرود :
اى آن‏كه حاجیان بر كجاوه‏ها با منتهاى كوشش خود/
از دورترین سرزمین‏ها به سوى او مى‏آیند .
من نیز به سوى تو آمده‏ام/
اى آن‏كه [ناامید نمى‏سازد] كسى را كه او را با لابه و زارى به یگانگى و بى‏نیازى بخواند .
این ، مُنازل است كه از نافرمانى (آزُردن) من ، خشنود است/
اى جبّار! حقّ مرا از فرزندم بگیر .
تا به یارى تو پهلویش فلج شود/
اى آن‏كه از هر عیب و نقص ، پاكى و نه خود ، زاده شدى و نه چیزى را زادى!
سوگند به خدایى كه آسمان را افراشت و آب را به جریان انداخت ، دعایش را به پایان نبرده بود كه این بلایى كه مى‏بینى ، بر من نازل شد .
سپس ، پهلوى راست خود را گشود . دیدم فلج شده است .
[و ادامه داد :] سه سال است كه از او مى‏خواهم تا در همان‏جا كه نفرینم كرد ، دعایم كند ، و نپذیرفته است ، تا امسال كه بر من منّت نهاد و پذیرفت . پس به امید عافیت ، او را به شترى لاغر ، سوار كردم و با شتاب و تلاش ، از موطن خود بیرون آمدیم . همین كه به منزل اراك و خرابه‏هاى سرزمین سیاك رسیدیم ، در شب ، پرنده‏اى رمید و از صداى آن ، شتر پدرم رَم كرد و او را به زمین افكند و میان دو سنگ [صدمه دید و] درگذشت . او را همان‏جا دفن نمودم . بالاتر از همه این مصیبت‏ها این است كه اكنون در میان مردم ، شناخته نیستم ، مگر با عنوانِ : «گرفتارِ نفرین پدر!» .
امیرمؤمنان به او فرمود : «لحظه دادرسى‏ات فرا رسیده است . آیا به تو دعایى را بیاموزم‏كه پیامبر به‏من‏آموخت و در آن، اسم اعظم خداى اكبرِ عزیزِ اكرم است؛ اسمى كه خداوند به وسیله آن ، هر كه او را بخواند ، پاسخ مى‏دهد و هر كه از او بخواهد ، عطایش مى‏بخشد و با آن ، اندوه‏ها را مى‏گشاید ، ناراحتى‏ها را برطرف مى‏سازد، غم‏ها را مى‏بَرَد ، بیمارى را بهبود مى‏بخشد ، شكسته را سامان مى‏دهد، فقیر را غنى مى‏كند، قرض‏ها را مى‏پردازد، چشم را بر مى‏گردانَد، گناهان را مى‏آمرزد، عیب‏ها را مى‏پوشاند،و هربیمناك‏از شیطان سركش‏و ستمگر سرسخت را امان مى‏دهد ، و اگر فرمانبردار از خدا ، آن را بر كوه بخواند ، از جایش كَنده مى‏شود و اگر بر مُرده‏اى بخواند ، خدا او را زنده مى‏كند و اگر آن را بر آب بخواند ـ در صورتى كه خودْ شیفتگى او را نگیرد ـ بر آن راه مى‏رود؟ پس ، اى مرد! تقواى الهى پیشه ساز كه دلم برایت مى‏سوزد . خداى سبحان ، باید از تو صدقِ نیّت ببیند . آن را در [آلودگى به] معصیت نخوان و آن را جز به آن كه در دین تو مورد اطمینان است ، ارزانى مدار . اگر با خلوص نیّت اقدام كنى ، خدا دعایت را مى‏پذیرد و پیامبر خود ، محمّد صلی الله علیه و آله را در رؤیا مى‏بینى كه به تو مژده بهشت و اجابت مى‏دهد» .
امام حسین علیه ‏السلام مى‏گوید : شادمانى من به فایده دعا بیشتر از شادمانى آن جوان به عافیت خود و آنچه برایش پیش آمده بود ، شد؛ زیرا من پیش از این ، نه آن را از امیرمؤمنان شنیده بودم ، و نه از آن ، خبرى داشتم .
سپس [پدرم على علیه ‏السلام به من] فرمود : «قلم و كاغذى بیاور و آنچه را بر تو املا مى‏كنم ، بنویس» .
چنین كردم . فرمود : «بار الها! از تو درخواست مى‏كنم به نام تو ، به نام خداوند بخشنده مهربان ، اى آن كه شكوهمند و بزرگوارى! ... .» . حدیث
جوان گفت : چون خواب چشمانم را رُبود و پرده تاریك شب ، فرو افتاد ، دستم را با آن دعانوشته بالا بردم و چند بار خدا را به حقّ آن ، خواندم . در مرتبه دوم ، پاسخ شنیدم : «بس است كه خدا را به اسم اعظم او خواندى» . سپس به خواب رفتم . در خواب ، پیامبر خدا را دیدم كه دست خود را بر من كشید و فرمود : «خداى بزرگ را [براى خود] نگه‏دار كه تو بر سرنوشت نیك واقع شدى» .
پس بیدار شدم ، در حالى كه شفا یافته بودم .

الكافی عن الحسین بن خالد : سَألتُ أبَا الحَسَنِ الرِّضا علیه السلام عَنِ التَّهنِئَةِ بِالوَلَدِ مَتى؟ فَقالَ : إِنَّهُ قالَ : لَمَّا وُلِدَ الحَسَنُ بنُ عَلِیٍّ علیه السلام هَبَطَ جَبرَئیلُ بِالتَّهنِئَةِ عَلَى النَّبِیِّ صلی الله علیه و آلهفِی الیَومِ السّابِعِ ، وأمَرَهُ أن یُسَمِّیَهُ ویُكَنِّیَهُ ویَحلِقَ رَأسَهُ ویَعُقَّ عَنهُ ویَثقُبَ أُذُنَهُ، وكَذلِكَ كانَ حینَ وُلِدَ الحُسَینُ علیه السلام، أتاهُ فِی الیَومِ السّابِعِ فَأَمَرَهُ بِمِثلِ ذلِكَ . قالَ : وكانَ لَهُما ذُؤبَتانِ فِی القَرنِ الأیْسَرِ ، وكانَ الثَّقبُ فِی الأُذُنِ الیُمنى فِی شَحمَةِ الأُذُنِ ، وفِی الیُسرى فِی أعلَى الأُذُنِ ، فَالقُرطُ فِی الیُمنى وَالشَّنفُ حدیث فِی الیُسرى . حدیث

الكافى ـ به نقل از حسین بن خالد ـ : از امام رضا علیه السلام هنگام تبریك گفتن براى فرزند را پرسیدم . فرمود : «وقتى حسن بن على علیهماالسلاممتولّد شد ، جبرئیل علیه السلامروز هفتم براى تبریك گفتن بر پیامبر صلی الله علیه و آلهفرود آمد و به ایشان فرمان داد كه نام و كنیه بر او بگذارد و سرش را بتراشد و عقیقه كند و گوشش را سوراخ نماید . همین گونه بود ، هنگامى كه حسین علیه السلاممتولّد شد . روز هفتم ، نزد ایشان آمد و به همان شكل ، فرمان داد . آنان ، دو گیسو سمت چپ داشتند ؛ سوراخ گوش راست در نرمه گوش بود و سوراخ گوش چپ در بالاى آن . پس قُرط در گوش راست بود و شنف در گوش چپ . حدیث

الإمام علیّ علیه السلام ـ مِن وَصِیَّةٍ لَهُ لِلحَسَنِ وَالحُسَینِ علیهماالسلام لَمّا ضَرَبَهُ ابنُ مُلجمٍ لَعَنهُ اللّه‏ُ ـ : أُوصیكُما ـ وجَمیعَ وُلدی وأهلی ومَن بَلَغَهُ كِتابی ـ بِتَقوَى اللّه‏ِ ونَظمِ أمرِكُم. حدیث

امام على علیه السلام ـ از سفارشش به حسن و حسین علیهماالسلام هنگامى كه ابن ملجم (كه نفرین خدا بر او) به ایشان ضربه زد ـ : شما و همه فرزندانم و خانواده‏ام را و كسى را كه نوشته من به او مى‏رسد ، به پرواكردن از خداوند و نظم دادن كارها سفارش مى‏كنم .

شنبه 30/10/1391 - 20:5
آلبوم تصاویر

شنبه 30/10/1391 - 19:59
آلبوم تصاویر

شنبه 30/10/1391 - 19:57
اهل بیت

شنبه 30/10/1391 - 19:56
سخنان ماندگار

 امام حسین علیه ‏السلام : إنَّ شیعَتَنا مَنْ سَلِمَتْ قُلوبُهُمْ مِنْ كُلِّ غِشٍّ وَ غِلٍّ وَ دَغَلٍ؛حدیث

بى‏گمان شیعیان ما، دل‏هایشان از هر خیانت، كینه، و فریبكارى پاك است.

 امام حسین علیه ‏السلام: كانَ صلی الله علیه و آله ... لایَحْسَبُ اَحَدٌ مِنْ جُلَسائِهِ اَنَّ اَحَدا اَكْرَمُ عَلَیْهِ مِنْهُ؛حدیث

پیامبر صلی الله علیه و آله، چنان با هم‏نشینان رفتار مى‏نمودند كه هیچ یك از آنان گمان نمى‏كرد كسى نزد آن حضرت از وى گرامى‏تر باشد.

 امام حسین علیه ‏السلام: اَ یُّهَا النّاسُ! نافِسوا فِى الْمَكارِمِ وَ سارِعوا فِى الْمَغانِمِ وَ لاتَحْتَسِبوا بِمَعْروفٍ لَمْ تَجْعَلوا ... ؛حدیث

اى مردم! در خوبى‏ها، با یكدیگر رقابت كنید و در كسب غنائم (بهره گرفتن از فرصت‏ها)، شتاب نمایید و كار نیكى را كه در انجامش شتاب نكرده‏اید، به حساب نیاورید.

 امام حسین علیه ‏السلام: اِعْمَلْ عَمَلَ رَجُلٍ یَعْلَمُ اَنَّهُ مَاْخوذٌ بِالاَْجْرامِ مَجْزىٌّ بِالاِْحْسانِ؛حدیث

همانند كسى كار كن كه مى‏داند به خاطر بدى‏ها، بازخواست مى‏شود و به خاطر نیكى‏ها، پاداش مى‏گیرد.

 امام حسین علیه ‏السلام: لایَكْمُلُ الْعَقْلُ اِلاّ بِاتِّباعِ الْحَقِّ؛حدیث

عقل، جز با پیروى از حقّ، كامل نمى‏شود.

 امام حسین علیه ‏السلام: اِنَّ شیعَتَنا، مَنْ سَلِمَتْ قُلوبُهُمْ مِنْ كُلِّ غِشٍّ وَ غِلٍّ وَ دَغَلٍ؛حدیث

بى‏گمان، شیعیان ما، دل‏هایشان از هر خیانت، كینه، و فریبكارى، پاك است.

 امام حسین علیه ‏السلام: شُكْرُكَ لِنِعْمَةٍ سالِفَةٍ، یَقْتَضى نِعْمَةً آنِفَةً؛حدیث

شكر تو بر نعمت گذشته، زمینه‏ساز نعمت آینده است.

شنبه 30/10/1391 - 19:55
آلبوم تصاویر

شنبه 30/10/1391 - 19:53
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته