• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 108
تعداد نظرات : 23
زمان آخرین مطلب : 4817روز قبل
سياست

 

«عَنْ أَبُو جَعْفَرٍعلیه السلام  یَا صَالِحُ اتَّبِعْ مَـنْ یُبْكِیكَ وَ هُوَ لَكَ نَاصِحٌ وَ لَا تَتَّبِعْ مَنْ یُضْحِكُكَ وَ هُوَ لَكَ غَاشٌّ وَ سَتَرِدُونَ عَلَى اللَّهِ جَمِیعاً فَتَعْلَمُون»  كافى، ج 2، ص 683

 

 

فى الـكافى و الــتـّهذیـب، عـن البـاقر (علیه‌السّلام): حضرت امام محمدباقر علیه‌السلام فرمودند: «اتّبع من یبكیك و هو لك ناصح»؛از آن كسى كه حرفهائى به تو میزند كه آنقدر تلخ است كه تو را به گریه مى‌آورد، اما خیرخواه توست؛ حرف او را قبول كن. «اتّبع» یعنى حرف او را گوش كن، بپذیر؛ اگرچه تلخ است، لیكن به نفع توست.
«
و لا تتّبع من یضحكك و هو لك غاش»؛ ولى گوش نكن، پیروى نكن از حرف آن كسى كه حرفهاى شیرینى میزند كه خوشت مى‌آید و لبهاى تو را به تبسم باز میكند، اما «و هو لك غاش»؛ فریبگر است، غش میكند با تو، خیرخواهى ندارد، از روى بددلى و بدخواهى است، ولی حرفى میزند كه تو خوشت بیاید؛ از این شخص پرهیز كن. «و ستردّون الى اللَّه جمیعا فتعلمون»؛ وقتى پیش خداى متعال رفتید، آنگاه حقایق دلهاى یكدیگر را   آنجا خواهید فهمید.             

چهارشنبه 15/10/1389 - 12:29
طنز و سرگرمی
 

این مطلب را تا آخر بخوانید و به اتفاقی که می افته کمی فکر کنید (30 ثانیه بیشتر وقت نمی گیره)

 

 


لطفا به سوالات زیر به سرعت پاسخ دهید:

 

نتیجه چیست؟

 

2+2

 

 

 

 

4+4

 

 

 

 

8+8

 

 

 

 

16+16

 

 

 

 

خیلی سریع عددی بین 12 تا 5 انتخاب کنید. انتخاب کردید؟

حالا برید پایین

.

.

..

.

.

.

.

.

.

.

..

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

 

عدد انتخابی شما 7 بود؟

 

 

این آزمایش توسط یکی از محققان برجسته در زمینه مطالعات ذهنی در امریکا، پرفسور "مک کین" انجام شده است.

در این آزمایش با طرح 4 سوال اول ذهن شما شرطی شده و در هنگام انتخاب عددی بین 12 تا 5 ابتدا ذهن این دو عدد را جمع می کند یعنی 17 ولی 17 بین دو عدد 12 تا 5 نیست. ذهن اتوماتیک به عدد 7 می رسد که از 5 هم بزرگتر است.

این آزمایش انقلاب بزرگی در آزمایشات رفتاری ذهن نسبت به آموخته های ما از دوران کودکی و اجتماع و آنچیزی که شبانه روز از طریق رسانه ها به ما میرسد ایجاد کرده است.

طبق نتیجه تحقیقات مردم وقتی ذهنشان شرطی شد از انتخاب یا تفکر در جهت دیگر می ترسند و در دراز مدت استقلال فکری هرکس مسائل پیرامونش می شود نه تفکرات واقعی خودش.

به گفته دانشمندان: بیشتر فکر کنید و از بیان نتایجی که می رسید نترسید

سه شنبه 14/10/1389 - 17:42
دانستنی های علمی
 

آیا می‌دانستید برخی‌ها واژه‌های زیر را که همگی فرانسوی هستند فارسی می‌دانند؟
آسانسور، آلیاژ، آمپول، املت، بتون، بلیت، بیسکویت، پاکت، پالتو، پریز، پلاک، پماد، پوتین، پودر، پوره، پونز، پیک نیک، تابلو، تراس، نمبر، تیراژ، تور، تیپ، خاویار، دکتر، دلیجان، دوجین، دوش، دبپلم، دیکته، رژیم، رفوزه، رگل، رله، روبان، زیگزاگ، ژن، ساردین، سالاد، سانسور، سرامیک، سرنگ، سرویس، سری، سزارین، سلول، سمینار، سودا، سوسیس، سیلو، سن، سنا، سندیکا، سیفون، سیمان، شانس، شوفاژ، شیک، شیمی، صابون، فامیل، فر، فلاسک، فلش، فیله، فیبر، فیش، فیلسوف، فیوز، کائوچو، کابل، کادر، کادو، کارت، کارتن، کافه، کامیون، کاموا، کپسول، کت، کتلت، کراوات، کلاس، کلوب، کلیشه، کمپ، کمپرس، کمپوت، کمد، کمیته، کنتور، کنسرو، کنسول، کنکور، کنگره، کودتا، کوپن، کوپه، کوسن، گاراژ، گارد، گاز، گارسون، گریس، گیشه، گیومه، لاستیک، لامپ، لیسانس، لیست، لیموناد، مات، مارش، ماساژ، ماسک، مبل، مغازه، موکت، مامان، ماتیک، ماشین، مانتو، مایو، مبل، متر، مدال، مرسی، موزائیک، موزه، مین، مینیاتور، نفت، نمره، واریس، وازلین، وافور، واگن، ویترین، ویرگول، هاشور، هال، هالتر، هورا و بسیاری از واژه‌های دیگر.

بسیاری از واژه‌های عربی در زبان فارسی را نیز اعراب در زبان خود به معنی دیگری می‌فهمند، از آن زمره‌اند:
رقیب (عرب می‌فهمد: نگهبان)، شمایل (عرب می‌فهمد: طبع‌ها)، غرور (فریفتن)، لحیم (پرگوشت)، نفر (مردم)، وجه (چهره) و بسیاری از واژه‌های دیگر.

آیا می‌دانستید که ما بسیاری از واژه‌های فارسی‌مان را به عربی و یا به فرنگی واگویی (تلفظ) می‌کنیم؟ این واژه‌های فارسی را یا اعراب از ما گرفته و عربی (معرب) کرده‌اند و دوباره به ما پس داده‌اند و یا از زبان‌های فرنگی، که این واژها را به طریقی از خود ما گرفته‌اند، دوباره به ما داده‌اند و از آن زمره‌اند:

ـ از عربی:
فارسی (که پارسی بوده است)، خندق (که کندک بوده است)، دهقان (دهگان)، سُماق (سماک)، صندل (چندل)، فیل (پیل)، شطرنج (شتررنگ)، غربال (گربال)، یاقوت (یاکند)، طاس (تاس)، طراز (تراز)، نارنجی (نارنگی)، سفید (سپید)، قلعه (کلات)، خنجر (خون گر)، صلیب (چلیپا) و بسیاری از واژه‌های دیگر.

ـ از روسی:
سارافون: این واژه در اصل «سراپا» ی فارسی بوده است که از راه زبان ترکی وارد زبان روسی شده و واگویی آن عوض شده است. اکنون سارافون به نوعی جامهٔ ملی زنانهٔ روسی گفته می‌شود که بلند و بدون آستین است.
پیژامه: همان « پای‌جامه» فارسی است که اکنون در زبان‌های انگلیسی، آلمانی، فرانسوی و روسی pyjama نوشته شده و به کار می‌رود و آن‌ها مدعی وام دادن آن به ما هستند.
 

واژه‌های فراوانی در زبان‌های عربی، ترکی، روسی، انگلیسی، فرانسوی و آلمانی نیز فارسی است و بسیاری از فارسی زبانان آن را نمی‌دانند. از آن جمله‌اند:
ـ کیوسک که از کوشک فارسی به معنی ساختمان بلند گرفته شده است و در تقریباً همهٔ زبان‌های اروپایی هست.
ـ شغال که در روسی shakal، در فرانسوی chakal، در انگلیسی jackal و در آلمانیSchakal نوشته می‌شود.
ـ کاروان که در روسی karavan، در فرانسوی caravane، در انگلیسی caravan و در آلمانی Karawane نوشته می‌شود.
ـ کاروانسرا که در روسی karvansarai، در فرانسوی caravanserail، در انگلیسی caravanserai و در آلمانیkarawanserei نوشته می‌شود.
ـ پردیس به معنی بهشت که در فرانسوی paradis، در انگلیسی paradise و در آلمانی Paradies نوشته می‌شود.
ـ مشک که در فرانسوی musc، در انگلیسی musk و در آلمانی Moschus نوشته می‌شود.
ـ شربت که در فرانسوی sorbet، در انگلیسی sherbet و در آلمانی Sorbet نوشته می‌شود.
ـ بخشش که در انگلیسی baksheesh و در آلمانی Bakschisch نوشته می‌شود و در این زبان‌ها معنی رشوه هم می‌دهد.
ـ لشکر که در فرانسوی و انگلیسی lascar نوشته می‌شود و در این زبان‌ها به معنی ملوان هندی نیز هست.
ـ خاکی به معنی رنگ خاکی که در زبان‌های انگلیسی و آلمانی khaki نوشته می‌شود.
ـ کیمیا به معنی علم شیمی که در فرانسوی، در انگلیسی و در آلمانی نوشته می‌شود.
ـ ستاره که در فرانسوی astre در انگلیسی star و در آلمانی Stern نوشته می‌شود. Esther نیز که نام زن در این کشورهاست به همان معنی ستاره است.
برخی دیگر از نام‌های زنان در این کشور‌ها نیز فارسی است، مانند:
ـ Roxane که از واژهٔ فارسی رخشان به معنی درخشنده است و در فارسی نیز به همین معنی برای نام زنان روشنک وجود دارد.
ـ Jasmine که از واژهٔ فارسی یاسمن و نام گلی است.
ـ Lila که از واژهٔ فارسی لِیلاک به معنی یاس بنفش رنگ است.
ـ Ava که از واژهٔ فارسی آوا به معنی صدا یا آب است. مانند آوا گاردنر.
 

آیا می‌دانستید که این عادت امروز ایرانیان که در جملات نهی‌کنندهٔ خود «ن» نفی را به جای «م» نهی به کار می‌برند از دیدگاه دستور زبان فارسی نادرست است؟
امروز ایرانیان هنگامی که می‌خواهند کسی را از کاری نهی کنند، به جای آن که مثلا بگویند: مکن! یا مگو! (یعنی به جای کاربرد م نهی) به نادرستی می‌گویند: نکن! یا نگو! (یعنی ن نفی را به جای م نهی به کار می‌برند).
در فارسی، درست آن است که برای نهی کردن از چیزی، از م نهی استفاده شود، یعنی مثلاً باید گفت: مترس!، میازار!، مده!، مبادا! (نه نترس!، نیازار!، نده!، نبادا!) و تنها برای نفی کردن (یعنی منفی کردن فعلی) ن نفی به کار رود، مانند: من گفتهٔ او را باور نمی‌کنم، چند روزی است که رامین را ندیده‌ام. او در این باره چیزی نگفت.

آیا می‌دانستید که اصل و نسب برخی از واژه‌ها و عبارات مصطلح در زبان فارسی در واژ‌ه‌ها عبارتی از یک زبان بیگانه قرار دارد و شکل دگرگون شدهٔ آن وارد زبان عامهٔ ما شده است؟ به نمونه‌های زیر توجه کنید:

ـ هشلهف: مردم برای بیان این نظر که واگفت (تلفظ) برخی از واژه‌ها یا عبارات از یک زبان بیگانه تا چه اندازه می‌تواند نازیبا و نچسب باشد، جملهٔ انگلیسی I shall have (به معنی من خواهم داشت) را به مسخره هشلهف خوانده‌اند تا بگویند ببینید واگویی این عبارت چقدر نامطبوع است! و اکنون دیگر این واژهٔ مسخره آمیز را برای هر واژهٔ عبارت نچسب و نامفهوم دیگر نیز (چه فارسی و چه بیگانه) به کار می‌برند.

ـ زِ پرتی: واژهٔ روسی Zeperti به معنی زتدانی است و استفاده از آن یادگار زمان قزاق‌های روسی در ایران است در آن دوران هرگاه سربازی به زندان می‌افتاد دیگران می‌گفتند یارو زپرتی شد و این واژه کم کم این معنی را به خود گرفت که کار و بار کسی خراب شده و اوضاعش دیگر به هم ریخته است.
ـ شِر و وِر: از واژهٔ فرانسوی Charivari به معنی همهمه، هیاهو و سرو صدا گرفته شده است.
ـ فاستونی: پارچه ای است که نخستین بار در شهر باستون Boston در امریکا بافته شده است و بوستونی می‌گفته‌اند.
ـ اسکناس: از واژهٔ روسی Assignatsia که خود از واژهٔ فرانسوی Assignat به معنی برگهٔ دارای ضمانت گرفته شده است.
ـ نخاله: یادگار سربازخانه‌های قزاق‌های روسی در ایران است که به زبان روسی به آدم بی ادب و گستاخ می‌گفتند Nakhal و مردم از آن برای اشاره به چیز اسقاط و به درد نخور هم استفاده کرده‌اند.

سه شنبه 14/10/1389 - 17:41
دانستنی های علمی
. جویدن آدامس در سنگاپور ممنوع است.
2. تقلب کردن در مدارس بنگلادش غیر قانونی است و افراد بالای 15 برای تقلب به زندان فرستاده می شوند.
4. مشاهده فیلم های کاراته ای تا سال 79 در عراق ممنوع بود.
5. در ایسلند زمانی داشتن سگ خانگی ممنوع بود.
6. در آریزونای آمریکا، کشتن و شکار شتر ممنوع است.
7. در دانمارک روشن کردن ماشین قبل از چک مردن اینکه بچه ای زیر آن خوابیده است یا نه، ممنوع است.
8. در تایلند انداختن آدامس جویده شده تا 500 دلار جریمه دارد.
9. در سال 1888 در بریتانیا قانونی تصویب شده که دوچرخه سواران را موظف می کرد تا زمان رد شدن ماشین از کنارشان، زنگ دوچرخه هایشان را بطور پیوسته به صدا درآورند.
10. در قرن 16 و 17 میلادی نوشیدن قهوه در ترکیه ممنوع بود و اگر کسی در حین خوردن قهوه دستگیر می شدن، به اعدام محکوم می شد.
11. در فنلاند زمانی پخش کارتون دونالد داک به علت شلوار نپوشیدن شخصیت اصلیت سریال ممنوع بود.
12. تا سال 1984، بلژیکی ها مجبور بودند نام فرزندشان را از یک لیست 1500 نفری در روزهای ناپلئون بطور رندوم انتخاب کنند.
13. در برمه دسترسی به اینترنت غیر قانونی است. اگر فردی با اتهام داشتن مودم دستگیر شود، به زندان محکوم می شود.
14. اتریش اولین کشوری بود که مجازات مرگ را در سال 1787 حذف کرد.
15. در انگلستان، سر لاشه هر نهنگی که پیدا شود متعلق به پادشاه اشت و دم آن متعلق به ملکه.
16. در فرانسه صدا زدن خوک با نام ناپلئون ممنوع است.
17. در ویکتوریای استرالیا، تنها متخصصان برق اجازه تعویض لامپ برق را دارند.
18. در انگلستان چسباندن برعکس تمبر حاوی عکس ملکه، نشانگر خیانت و پیمان شکنی با سلطنت است.
19. در ورمونت، زنان تنها با اجازه کتبی همسرانشان حق استفاده از دندان مصنوعی را دارند.
20. در واشنگتون، وانمود کردن به داشتن خانواده پولدار ممنوع است.
21. در میامی آمریکا، تقلید کردن رفتار جانواران ممنوع است.
22. زمانی در کشور سوئیس، محکم بستن در خودرو جرم به حساب می آمد.
23. در روآتای ایتالیا، عبور افراد غیر مسیحی از 20 متری کلیسا ممنوع است. اما عبور بزرگراهی از فاصله 15 متری کلیسای آن منطقه موجب دردسر پلیس شده بود، زیرا امکان توقف حودرو ها در آن منطقه بزرگران برای چک کردن مسیحی بودن یا نبودن شان وجود نداشت.
24. در سوئیس داشتن یک پناهگاه برای شهروند الزامی است.
سه شنبه 14/10/1389 - 17:41
طنز و سرگرمی
 

به عملیات زیر خوب دقت كنید،می گویند تنها افراد با ضریب هوشی 120 یا بالاتر می توانند  پاسخ آن را بیایند:

اگر

2 + 3 = 10
7 + 2 = 63
6 + 5 = 66
8 + 4 = 96

.

.

.

.

.

.

آنگاه:
9 + 7 =????

 

سه شنبه 14/10/1389 - 17:40
آلبوم تصاویر
سه شنبه 14/10/1389 - 17:38
موفقیت و مدیریت

خودت را باور داشته باش

وقتی راه رفتن آموختی، دویدن بیاموز

و دویدن كه آموختی ، پرواز را

راه رفتن بیاموز، زیرا راه هایی كه می روی جزیی از تو می شود و سرزمین هایی

كه می پیمایی بر مساحت تو اضافه می كند

دویدن بیاموز ، چون هر چیز را كه بخواهی دور است و هر قدر كه زودباشی، دیر

و پرواز را یاد بگیر نه برای اینكه از زمین جدا باشی، برای آن كه به اندازه فاصله

زمین تا آسمان گسترده شوی

من راه رفتن را از یك سنگ آموختم ، دویدن را از یك كرم خاكی و پرواز را

از یك درخت

بادها از رفتن به من چیزی نگفتند، زیرا آنقدر در حركت بودند كه رفتن را ن می

شناختند

پلنگان، دویدن را یادم ندادند زیرا آنقدر دویده بودند كه دویدن را از یاد برده

بودند

پرندگان نیز پرواز را به من نیاموختند، زیرا چنان در پرواز خود غرق بودند كه آن

را به فراموشی سپرده بودند

اما سنگی كه درد سكون را كشیده بود، رفتن را می شناخت

كرمی كه در اشتیاق دویدن سوخته بود، دویدن را می فهمید

و درختی كه پاهایش در گل بود، از پرواز بسیار می دانست

آنها از حسرت به درد رسیده بودند و از درد به اشتیاق و از اشتیاق به معرفت

وقتی داری در دریای زندگی سفر میكنی
..از طوفان ها و امواج نترس بگذار تا از تو بگذرند ..تو فقط به سفرت ادامه بده و استقامت داشته باش

همیشه به خاطر داشته باش ..دریای آرام ناخدای با تجربه و ماهرنمی سازد

جایی در قلب هر انسان وجود دارد كه در آن افكار تبدیل به آرزو میشوند و

آرزوها به اهداف بدل می گردند

جایی كه در آن هر غیر ممكنی ؛م مكن می شودتنها اگر به هدف هایمان

ایمان داشته باشیم

چند چیز هست كه برای یك زندگی شاد و موفق به آن نیاز داریم

اعتقادات
..اهداف و آرزوها ..عشق، خانواده و دوستان

و از همه مهم تر اعتماد به نفس

خودت را باور داشته باش

سه شنبه 14/10/1389 - 9:11
داستان و حکایت

درس اول:

مرد مسنی به همراه پسر 25 ساله اش در قطار نشسته بود. در حالی كه مسافران در صندلی های

خود نشسته بودند، قطار شروع به حركت كرد.

به محض شروع حركت قطار پسر 25 ساله كه كنار پنجره نشسته بود پر از شور و هیجان شد.

دستش را از پنجره بیرون برد و در حالی كه هوای در حال حركت را با لذت لمس می كرد فریاد

زد: پدر نگاه كن درخت ها حركت می كنن. مرد مسن با لبخندی هیجان پسرش را تحسین كرد.

كنار مرد جوان، زوج جوانی نشسته بودند كه حر فهای پدر و پسر را می شنیدند و از حركات پسر

جوان كه مانند یك كودك 5 ساله رفتار می كرد، متعجب شده بودند.

ناگهان پسر جوان دوباره با هیجان فریاد زد: پدر نگاه كن دریاچه، حیوانات و ابرها با قطار حركت

می كنند.

زوج جوان پسر را با دلسوزی نگاه می كردند.

باران شروع شد. قطراتی از باران روی دست پسر جوان چكید.

او با لذت آن را لمس كرد و چش مهایش را بست و دوباره فریاد زد: پدر نگاه كن باران می بارد ، آب

باران روی من چكید.

زوج جوان دیگر طاقت نیاورند و از مرد مسن پرسیدند: چرا شما برای مداوای پسرتان به پزشك

مراجعه نمی كنید؟!

مرد مسن در پاسخ گفت: ما همین الان از بیمارستان بر می گردیم. امروز پسر من برای اولین بار

در زندگی می تواند ببیند...

نتیجه اخلاقی: قبل از تحلیل هر اتفاقی هرگز زود قضاوت نكن!

درس دوم:

آرتور اشی قهرمان افسانه ای تنیس ویمبلدون به خاطر خونِ آلوده ای كه در جریان یك عمل

جراحی در سال
1983 دریافت كرد، به بیماری ایدز مبتلا شد و در بستر مرگ افتاد. او از سراسر

دنیا نامه هایی از طرفدارانش دریافت كرد. یكی از طرفدارانش نوشته بود: چرا خدا تو را برای

چنین بیماری انتخاب كرده است؟!

او در جواب گفت: در دنیا، 50 میلیون كودك بازی تنیس را آغاز می كنند. 5 میلیون نفر یاد می

گیرند كه چگونه تنیس بازی كنند. 500 هزار نفر تنیس را در سطح حرفه ای یاد می گیرند. 50

هزار نفر پا به مسابقات می گذارند. 5 هزار نفر سرشناس می شوند. 50 نفر به مسابقات ویمبلدون

راه پیدا می كنند، چهار نفر به نیمه نهایی می رسند و دو نفر به فینال ... و آن هنگام كه جامقهرمانی را روی دستانم گرفته بودم، هرگز نگفتم

"خدایا چرا من؟" و امروز هم كه از این بیماری

رنج می كشم، نیز نمی گویم "خدایا چرا من؟"

نتیجه اخلاقی: در نبرد بین روزهای سخت و انسان های سخت، این انسانهای

سخت هستند كه باقی میمانند، نه روزهای سخت!

درس سوم:

تنها بازمانده یك كشتی شكسته توسط جریان آب به یك جزیره دورافتاده برده شد، با بیقراری به

درگاه خداوند دعا می كرد تا او را نجات بخشد، ساعتها به اقیانوس چشم می دوخت، تا شاید نشانی

از كمك بیابد اما هیچ چیز به چشم نمی آمد.

سرانجام ناامید شد و تصمیم گرفت كه كلبه ای كوچك خارج از كلك بسازد تا از خود و وسایل

اندكش بهتر محافظت نماید.

روزی پس از آنكه از جستجوی غذا بازگشت، خانه كوچكش را در آتش یافت، دود به آسمان رفته

بود.

اندوهگین فریاد زد: "خدایا چگونه توانستی با من چنین كنی؟"

صبح روز بعد او با صدای یك كشتی كه به جزیره نزدیك می شد از خواب برخاست، آن می آمد تا

او را نجات دهد.

مرد از نجات دهندگانش پرسید: "چطور متوجه شدید كه من اینجا هستم؟"

آنها در جواب گفتند: "ما علامت دودی را كه فرستادی، دیدیم"!

نتیجه اخلاقی: آسان می توان دلسرد شد هنگامی كه بنظر می رسد كارها وفق

مراد ما پیش نمی روند، اما نباید امیدمان را از دست دهیم زیرا خدا در كار و

زندگی ما حضور دارد و از تمام اعمال و افكار ما آگاه است، حتی در میان درد و

رنج، سختی ها و ناملایمات روزگار
. شاید مصیبت هایی كه به ما می رسد

علامتی باشد برای فراخواندن رحمت خداوند. به یاد داشته باشیم كه برای تمام

استدلال های منفی كه ما انجام می دهیم، خداوند پاسخ مثبتی دارد!

درس چهارم:

روزی روبرت دوونسنزو، گلف باز بزرگ آرژانتینی، پس از بردن مسابقه و دریافت چك قهرمانی

لبخند بر لب مقابل دوربین خبرنگاران وارد رختگن می شود تا آماده رفتن شود.

پس از ساعتی، او داخل پاركینگ تك وتنها به طرف ماشینش می رفت كه زنی به وی نزدیك می

شود
. زن پیروزیش را تبریك می گوید و سپس عاجزانه می افزاید كه پسرش به خاطر ابتلا به

بیماری سخت مشرف به مرگ است و او قادر به پرداخت حق ویزیت دكتر و هزینه بالای

بیمارستان نیست.

دوونسنزو تحت تاثیر حرفهای زن قرار گرفت و چك مسابقه را امضا نمود و در حالی كه آن را توی

دست زن می فشارد گفت : برای فرزندتان سلامتی و روزهای خوشی را آرزو می كنم.

یك هفته پس از این واقعه دوونسنزو در یك باشگاه روستایی مشغول صرف ناهار بود كه یكی از

مدیران عالیرتبه انجمن گلف بازان به میز او نزدیك می شود و می گوید
: هفته گذشته چند نفر از

بچه های مسئول پاركینگ به من اطلاع دادند كه شما در آنجا پس از بردن مسابقه با زنی صحبت

كرده اید
. می خواستم به اطلاعتان برسانم كه آن زن یك كلاهبردار است. او نه تنها بچه مریض و

مشرف به مرگ ندارد، بلكه ازدواج هم نكرده. او شما را فریب داده، دوست عزیز...

دوونسنزو می پرسد : منظورتان این است كه مریضی یا مرگ هیچ بچه ای در میان نبوده است؟

بله كاملا همینطور است.

دوونسنزو می گوید : در این هفته، این بهترین خبری است كه شنیدم...

نتیجه اخلاقی: خوش بینی به همنوعان، خود بوجود آورنده ی عواطف والای

انسانیست!

درس پنجم:

زن و مرد جوانی به محله جدیدی اسب اب كشی كردند.

روز بعد از اولین روز سكونت در خانه ی جدید ضمن صرف صبحانه، زن متوجه شد كه همسایه اش

در حال آویزان كردن لباس های شسته است و گفت
: لباس ها چندان تمیز نیست. انگار نمی داند

چطور لباس بشوید. احتمالا باید پودر لباس شویی بهتری بخرد.

همسرش نگاهی به او كرد اما چیزی نگفت. هربار كه زن همسایه لباس های شسته اش را برای

خشك شدن آویزان می كرد، زن جوان همان حرف را تكرار می كرد تا اینكه حدود یك ماه بعد،

روزی از دیدن لباس های تمیز روی بند رخت تعجب كرد و به همسرش گفت
: "یاد گرفته چطور

لباس بشوید. مانده ام كه چه كسی درست لباس شستن را یادش داده".

مرد با تامل پاسخ داد: ولی من امروز صبح زود بیدار شدم و پنجر ههایمان را تمیز كردم!

نتیجه اخلاقی: وقتی كه رفتار دیگران را مشاهده می كنیم، آنچه می بینیم بهدرجه شفافیت پنجره ای كه از آن مشغول نگاه كردن هستیم بستگی دارد. قبل

از هرگونه انتقادی، بد نیست توجه كنیم به اینكه خود در آن لحظه چه ذهنیتی

داریم و از خودمان بپرسیم آیا آمادگی آن را داریم كه ب ه جای قضاوت كردن

ناآگاهانه، در پی دیدن جنبه های مثبت دیگران باشیم؟!

درس ششم:

مرد با عجله سوار اتومبیلش شد و راه افتاد. سرعتش تقریبا زیاد بود. باید سریع به فرودگاه می

رسید.

در یكی از خیابان ها هنگام دور زدن، به خاطر سرعت زیادش نزدیك بود كه با یك اتومبیل دیگر

تصادف كند.

راننده ی آن اتومبیل فورا توقف كرد و با توقفش باعث شد كه راه برای مرد بسته شود و ناگزیر،

وی هم متوقف شد
. راننده ی آن اتومبیل سرش را از پنجره آورد بیرون و مرد را با صدای بلند به

باد ناسزا گرفت.

مرد از او پوزش خواست اما آن راننده همینطور به ناسزاگویی و عصبانیت ادامه می داد، سپس از

اتومبیلش پیاده شد و به سمت اتومبیل مرد آمد و سرش را از پنجره داخل كرد و باز هم ناسزا

گفت.

مرد بار دیگر عذر خواهی كرد، اما راننده گفت كه قصد دارد درسی به مرد بدهد!

مرد سعی كرد كه از درب سمت شاگرد پیاده شود و از او فاصله بگیرد. تصمیم داشت كه با آن

راننده كاری نداشته باشد مگر اینكه او وارد "دایره" وی بشود!

راننده با كمی فاصله از مرد ایستاد و او را برانداز كرد.

مرد گفت: "من به شما گفتم كه متاسفم".

راننده گفت: "می خواهی زبانت را از دهانت بیرون بیاورم و در حلقومت فرو كنم؟"!

مرد به آرامی پرسید: "حال با این كار چه چیزی گیرت می آید؟! من تقریبا دو برابر سن تو را دارم

و مجادله بین ما صحیح نیست".

راننده به آرامی شروع به نزدیك شدن كرد.

مرد به بدنش یك تغییر مكان جزیی داد، به طوری كه پای راستش را به آرامی پیش گذاشت و

وزن بدنش را متمركز كرد و دستانش را به صورت متقاطع روی سینه اش قرار داد، چنان كه نوك

انگشتان دست راستش، تماس اندكی با چانه اش داشتند
. مرد به راننده خیره شده بود و بر تمامی

بدنش كنترل داشت. یك حالت كلاسیك "آماده باش" به خود گرفته بود كه به سرعت قادر بهحركت و واكنش باشد

. ذهنش آرام بود و از تمامی قابلیت هایش برای رویارویی با هر اتفاقی

مطمئن بود.

راننده با حالتی كه كمتر حاكی از حالت تهاجمی بود گفت: "من مجبور بودم برای اینكه به شما

برخورد نكنم، محكم ترمز كنم"!

مرد حرفش را تصدیق كرده و گفت: "اشتباه از من بود".

راننده گفت: "بعله كه بود." همین را گفت و به سوی اتومبیلش حركت كرد.

مرد از این بابت خوشحال بود. چرا كه توانسته بود با نشان دادن رفتاری ملایم از خود، عصبانیت

آن راننده را فرو بنشاند و این رفتار او باعث شده بود كه راننده نخواهد با حمله به مرد چیزی را

ثابت كند
. در حقیقت، پیروزی مرد در اعتراف به باخت او بود! شاید جالب باشد دانستن اینكه آن

مرد یك استاد ماهر كونگ فو بود!

نتیجه اخلاقی: دستیابی به صد پیروزی در طی صد مبارزه مهارت خارق العاده

ای نیست اما مغلوب ساختن حریف بدون كوچكترین مبارزه ی فیزیكی

بالاترین مهارت هاست!

درس هفتم:

دختری ازدواج كرد و به خانه شوهر رفت ولی هرگز نمی توانست با مادرشوهرش كنار بیاید و هر

روز با هم جرو بحث می كردند.

عاقبت یك روز دختر نزد داروسازی كه دوست صمیمی پدرش بود رفت و از او تقاضا كرد تا

سمی به او بدهد تا بتواند مادر شوهرش را بكشد!

داروساز گفت اگر سم خطرناكی به او بدهد و مادر شوهرش كشته شود، همه به او شك

خواهند برد، پس معجونی به دختر داد و گفت كه هر روز مقداری از آن را در غذای مادر شوهر

بریزد تا سم معجون كم كم در او اثر كند و او را بكشد و توصیه كرد تا در این مدت با مادر

شوهر مدارا كند تا كسی به او شك نكند.

دختر معجون را گرفت و خوشحال به خانه برگشت و هر روز مقداری از آن را در غذای مادر

شوهر می ریخت و با مهربانی به او می داد.

هفته ها گذشت و با مهر و محبت عروس، اخلاق مادر شوهر هم بهتر و بهتر شد تا آنجا كه یك

روز دختر نزد داروساز رفت و به او گفت
: آقای دكتر عزیز، دیگر از مادر شوهرم متنفر نیستم. حالا

او را مانند مادرم دوست دارم و دیگر دلم نمی خواهد كه بمیرد، خواهش می كنم داروی دیگری

به من بدهید تا سم را از بدنش خارج كند.

داروساز لبخندی زد و گفت: دخترم، نگران نباش. آن معجونی كه به تو دادم سم نبود بلكه

سم در ذهن خود تو بود كه حالا با عشق به مادرشوهرت از بین رفته است.

نتیجه اخلاقی: دل چو به مهر تو مصفا شود، دیگر از آن كینه سراغی مباد

سه شنبه 14/10/1389 - 9:10
سلامت و بهداشت جامعه
 

اغلب ما بعد از یک روز سخت و دشوار، یک وعده غذایی یا میان وعده ای را می خوریم که ما را آرام کند مانند: کلوچه ها، چیپس سیب زمینی، بیسکوئیت و ... .
وقتی جشن می گیریم کیک می خوریم.
وقتی که ناراحت می شویم و می خواهیم خبر بدی را که شنیده ایم به قول معروف راحت هضمش کنیم، بستنی را ترجیح می دهیم..
خوب این چه اشکالی دارد؟

مشکلی که در این جا به وجود می آید این است که به همان سرعتی که مزه این خوراکی ها در دهان شما از بین می رود، اندازه دور کمرتان از بین نخواهد رفت، مخصوصاً اگر آن ها مملو از قند و چربی نیز باشند(مانند کیک شکلاتی).
این گونه خوراکی ها موجب می شوند که سطح قند خون به سرعت بالا رود و برای جبران این حالت در بدن، انسولین به سرعت ترشح شده و در نتیجه قند خون خیلی سریع تر از آن پایین می آید، به همین دلیل است که وقتی شما غذایی را می خورید که شیرین است، بعد از مدت کوتاهی احساس گرسنگی بیشتری می کنید. در واقع شما در یک سیکل معیوب قرار می گیرید.
با این حال تحقیقات علمی نشان می دهد که شما می توانید وضع روحی - روانی خود را با غذاها بهبود ببخشید.

نکات زیر را زمانی که به تجدید قوای ذهنی نیاز دارید، به کار برید:
غمگین هستید؟
غذاهایی را انتخاب نمایید که دارای اسیدهای چرب امگا 3 و ویتامین D زیادی باشند. تحقیقات نشان می دهد که این ها می توانند افسردگی را تخفیف دهند و موجب آرامش فرد شوند.
برای دریافت اسیدهای چرب امگا 3 می توانید تخم بزرک(بذر کتان) و ماهی های چرب مانند قزل آلا را انتخاب نمایید.
از منابع خوب ویتامین D نیز می توان به شیر های غنی شده با این ویتامین و زرده تخم مرغ اشاره کرد. البته نور خورشید نیز منبع خوبی از این ویتامین است.

استرس دارید؟
در جستجوی غذاهایی باشید که غنی از ویتامین های گروه B باشند، تا تولید سرتونین در مغزتان افزایش یابد و در نتیجه آرامش به سراغ شما آمده و راحت شوید.
برای دریافت ویتامین B12، بشقاب تان را پر از قزل آلا یا میگو کنید و یا این که یک کاسه بزرگ ماست کم چرب میل نمایید.

در سختی هستید؟
یک راست بروید سراغ غذاهایی که غنی از ویتامین C هستند. این ویتامین رادیکال های آزاد را کاهش می دهد و سیستم ایمنی شما را تقویت می کند. در واقع این ویتامین یک آنتی اکسیدان فوق العاده است. زغال اخته، کلم بروکلی، فلفل سبز، کیوی، توت فرنگی و گوجه فرنگی گزینه های خوبی برای این ویتامین می باشند.

عصبانی هستید؟
این حالت خود را با پتاسیم از بین ببرید. پتاسیم، الکترولیتی است که به کاهش فشار خون کمک می کند.
موز، آواکادو، ذرت، سیب زمینی و لوبیا سفید از منابع خوب این ماده معدنی می باشند.

بی خوابی به سرتان زده است؟
برای یک خواب عمیق به سمت غذاهای غنی از منیزیم مانند نخود، عدس، جو دو سر، تخم کدو و اسفناج بروید.
این ماده معدنی به آرامش عضلات، رگ های خونی و لوله گوارش کمک می کند تا سطح ماده شیمیایی آرامبخش یعنی همان سرتونین در شما افزایش یابد.

با دقت پیشنهادات غذایی فوق را نگاه کنید و ببینید همه این ها علاوه بر این که نیازهای تغذیه ای شما را به خوبی برآورده می سازند، از افزایش وزن تان نیز جلوگیری می کنند.

سه شنبه 14/10/1389 - 9:8
داستان و حکایت
یک برنامه‌نویس و یک مهندس در یک  مسافرت طولانى هوائى کنار یکدیگر در هواپیما نشسته بودند.
 برنامه‌نویس رو به مهندس کرد و گفت: مایلى با همدیگر بازى کنیم؟
 مهندس که می‌خواست استراحت کند محترمانه عذر خواست و رویش را به طرف پنجره برگرداند و پتو را روى خودش کشید. برنامه‌نویس دوباره گفت: بازى سرگرم‌کننده‌اى است. من از شما یک سوال می‌پرسم و اگر شما جوابش را نمی‌دانستید ۵ دلار به من بدهید. بعد شما از من یک سوال می‌کنید و اگر من جوابش را نمی‌دانستم من ۵ دلار به شما می‌دهم. مهندس مجدداً معذرت خواست و چشمهایش را روى هم گذاشت تا خوابش ببرد. این بار، برنامه‌نویس پیشنهاد دیگرى داد.
 گفت: خوب، اگر شما سوال مرا جواب ندادید ۵ دلار بدهید ولى اگر من نتوانستم سوال شما را جواب دهم ٥٠ دلار به شما می‌دهم. این پیشنهاد چرت مهندس را پاره کرد و رضایت داد که با برنامه‌نویس بازى کند.
 برنامه‌نویس نخستین سوال را مطرح کرد: «فاصله زمین تا ماه چقدر است؟» مهندس بدون اینکه کلمه‌اى بر زبان آورد دست در جیبش کرد و ۵ دلار به برنامه‌نویس داد.
 حالا نوبت خودش بود. مهندس گفت: «آن چیست که وقتى از تپه بالا می‌رود ۳ پا دارد و وقتى پائین می‌آید ۴ پا؟» برنامه‌نویس نگاه تعجب آمیزى کرد و سپس به سراغ کامپیوتر قابل حملش رفت و تمام اطلاعات موجود در آن را مورد جستجو قرار داد. آنگاه از طریق مودم بیسیم کامپیوترش به اینترنت وصل شد و اطلاعات موجود در کتابخانه کنگره آمریکا را هم جستجو کرد. باز هم چیز بدرد بخورى پیدا نکرد. سپس براى تمام همکارانش پست الکترونیک فرستاد و سوال را با آنها در میان گذاشت و با یکى دو نفر هم گپ زد ولى آنها هم نتوانستند کمکى کنند.
 بالاخره بعد از ۳ ساعت، مهندس را از خواب بیدار کرد و ٥٠ دلار به او داد.
 مهندس مودبانه ٥٠ دلار را گرفت و رویش را برگرداند تا دوباره بخوابد. برنامه‌نویس بعد از کمى مکث، او را تکان داد و گفت: «خوب، جواب سوالت چه بود؟» مهندس دوباره بدون اینکه کلمه‌اى بر زبان آورد دست در جیبش کرد و  ۵ دلار به برنامه‌نویس داد و رویش را برگرداند و خوابید.
سه شنبه 14/10/1389 - 9:7
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته