• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 449
تعداد نظرات : 661
زمان آخرین مطلب : 4488روز قبل
سخنان ماندگار

 

فقر اینه که ۲ تا النگو توی دستت باشه و ۲ تا دندون خراب توی دهنت؛


فقر اینه که روژ لبت زودتر از نخ دندونت تموم بشه؛


فقر اینه که شامی که امشب جلوی مهمونت میذاری از شام دیشب و فردا شب خانواده ات بهتر باشه؛


فقر اینه که ماجرای عروس فخری خانوم و زن صیغه ای پسر وسطیش رو از حفظ باشی اما ماجرای مبارزات بابک خرمدین رو ندونی؛


فقر اینه که از بابک و افشین و سیاوش و مولوی و رودکی و خیام چیزی جز اسم ندونی اما ماجراهای آنجلینا جولی و براد پیت و سیر تحولی بریتنی اسپرز رو پیگیری کنی؛


فقر اینه که وقتی با زنت می ری بیرون مدام بهش گوشزد کنی که موها و گردنشو بپوشونه، وقتی تنها میری بیرون جلو پای زن یکی دیگه ترمز بزنی و بهش بگی خوششششگلهههه؛


فقر اینه که وقتی کسی ازت میپرسه در ۳ ماه اخیر چند تا کتاب خوندی برای پاسخ دادن نیازی به شمارش نداشته باشی؛


فقر اینه که فاصله لباس خریدن هات از فاصله مسواک خریدن هات کمتر باشه؛


فقر اینه که کلی پول بدی و یک عینک دیور تقلبی بخری اما فلان کتاب معروف رو نمی خری تا فایل پی دی اف ش رو مجانی گیر بیاری؛


فقر اینه که حاجی بازاری باشی و پولت از پارو بالا بره اما کفشهات واکس نداشته باشه و بوی عرق زیر بغلت حجره ات رو برداشته باشه؛


فقر اینه که توی خیابون آشغال بریزی و از تمیزی خیابونهای اروپا تعریف کنی؛


فقر اینه که ۱۵ میلیون پول مبلمان بدی اما غیر از ترکیه و دوبی هیچ کشور خارجی رو ندیده باشی؛


فقر اینه که ماشین ۴۰ میلیون تومانی سوار بشی و قوانین رانندگی رو رعایت نکنی؛


فقر اینه که به زنت بگی کار نکن ما که احتیاج مالی نداریم؛


فقر اینه که شعار بدی دموکراسی می خوای، تو خونه بچه ات جرات نکنه از ترست بهت بگه که بر حسب اتفاق قاب عکس مورد علاقه ات رو شکسته؛


فقر اینه که ورزش نکنی و به جاش برای تناسب اندام از غذا نخوردن و جراحی زیبایی و دارو کمک بگیری؛


فقر اینه که تولستوی و داستایوفسکی و احمد کسروی برات چیزی بیش از یک اسم نباشند اما تلویزیون خونه ات صبح تا شب روشن باشه؛


فقر اینه که وقتی ازت بپرسن سرگرمی و هابیهای تو چی هستند بعد از یک مکث طولانی بگی موزیک و تلویزیون؛


فقر اینه که در اوقات فراغتت به جای سوزاندن چربی های بدنت بنزین بسوزانی؛


فقر اینه که با کامپیوتر کاری جز ایمیل چک کردن و چت کردن و موزیک گوش دادن نداشته باشی؛


فقر اینه که کتابخانه خونه ات کوچکتر از یخچالت(یخچال هایت) باشه؛

 

وبلاگ سپیده اسماعیلی

دوشنبه 20/10/1389 - 23:10
سخنان ماندگار

 

حدیث قدسی

 آنکس که مرا طلب کند، می‌یابد

 آنکس که مرا یافت، می‌شناسد

 آنکس که مرا شناخت، دوستم می‌دارد

 آنکس که دوستم داشت، به من عشق می‌ورزد

 آنکس که به من عشق ورزید، من نیز به او عشق می‌ورزم

آنکس که به او عشق ورزیدم، می‌کُشم او را

 آنکس که او را بکشم خونبهایش بر من واجب است

و آنکس که خونبهایش بر من واجب است ، پس من خود خونبهایش هستم

دوشنبه 20/10/1389 - 21:21
سخنان ماندگار

 

یا ربّ!

 

نظر تو برنگردد...

دوشنبه 20/10/1389 - 20:53
سخنان ماندگار

 

بلبل را ببین که حتی در قفس هم می‌خواند.


پروانه را ببین که حتی با وجود کوتاهی عمر، از پرواز دست نمی‌کشد.


طاووس را ببین که زشتی پاهایش، افسرده‌اش نساخته.


زرافه را ببین که هرگز گردن‌کشی نمی‌کند.


کرم را ببین که بی‌دست و پا بودنش، او را از حرکت باز نداشته.


عقاب را ببین که چگونه چشمانش را به هدفش دوخته است.


سگ را ببین که تو نجس می‌خوانیَش اما او به تو وفادار مانده.


گوسفند را ببین که چگونه قربانی خوشی‌ها و ناخوشی‌های توست.


زنبور را ببین که چگونه از گل شهد برمی‌آورد و از دشمن دمار.


لاک‌پشت را ببین که چگونه شجاعانه به جای لاک دیگران در لاک خود پنهان شده.


پشه را ببین که چگونه غرور و عظمت تو را در هم می‌شکند و خشم نهفته‌ات را
بیرون می‌ریزد.


ماهی را ببین که چگونه سودای کرمی کوچک او را به دام می‌اندازد.


اسب را ببین که چگونه از روی نجابت به ولی نعمت خود خدمت می‌کند.


و


کرکس را نبین که پیوسته در انتظار مرگ دیگران است.


طوطی را نبین چرا که بی‌اندیشه هر گفته‌ای را تکرار می‌کند.


کفتار را نبین چرا که خفت ریزه‌خواری می‌کشد.


ملخ را نبین چرا که تاراجگر زحمات دیگران است.


عنکبوت را نبین چرا که تنها به فکر بنای خانۀ خود است.


عقرب را نبین چرا که در دشواری‌ها به جای حل مسئله، حلال مسئله را می‌کشد.
و

پرندگان را ببین که چگونه به هنگام آشامیدن، نظری نیز به آسمان دارند.

يکشنبه 19/10/1389 - 12:52
شعر و قطعات ادبی

 


گل سرخ زیبا می شکفد چون

تلاش نمی کند نیلوفر باشد

و نیلو فرها اینگونه زیبا می شکفند چون

چیزی از افسانه شکفتن گلهای دیگر نمی دانند

همه چیز در طبیعت زیباست چون

تمام پدیده ها آزاد از رقابتند

هیچ یک نمی خواهد دیگری باشد

همه به راه خود می روند

نکته همینجاست !

خود باش و از یاد مبر

هر کاری کنی نمی توانی غیر از خود باشی

تمام دست و پا زدنها عبث است

تنها و تنها مجبوری خود باشی



 

شنبه 18/10/1389 - 15:56
شعر و قطعات ادبی

 

درخت همیشه پرستو رو دوست داشت.

از زمانی که پرستو بر روی شاخه اش مینشست, دوستش داشت.

هر روز صبح بخود می گفت "امروز همون روزیه که بهش میگم دوستش دارم" اما صبح وقتی خورشید مهربون گرمی عشقش رو به همه میداد, درخت هرچی سعی میکردبه پرستو بگه دوستش داره چیزی جلوشو میگرفت، شاید خجالت .

خودش هم نمیدونست اون چیه.

فردا گذشت و فرداهای دیگه... باز هم گذشت.

"فردا حتما بهش میگم"

ولی باز هم فردایی دیگر...

یک روز از سرما به خود لرزید.

 بغض گلوشو گرفت، انگار یخ زده بود، نه از سرما

پرستو رفته بود!!!




 

شنبه 18/10/1389 - 15:55
طنز و سرگرمی

 

الا ای دختر چون غنچه شاداب

الا ای دختر زیبا و جذاب



تو ای دوشیزه ی دانا و با هوش

ز من این یک نصیحت را بکن گوش



مکن ای نازنین هرگز تو شوهر

که باشد شوهر از ابلیس بدتر



وفا در جنس نر هرگز نباشد

در او از مهر اثر هرگز نباشد



بود کارش فریب و حقه بازی

بود استاد فن صحنه سازی



به جز دوز و کلک کاری بلد نیست

ره و رسم وفاداری بلد نیست



نه او داند که همیاری چه باشد

نه می داند که زن داری چه باشد



نبرده بویی از مهر و محبت

نشان در او نباشد از صداقت



پس از ماه عسل از تو شود سیر

کند اخلاق او ناگاه تغییر



ز« قربانت روم» دیگر خبر نیست

ز « می میرم برایت» هیچ اثر نیست



« فدایت می شوم» گردد فراموش

شود آتشفشان عشق خاموش



دلش را می زنی بعد از دو سه ماه

بجنبد چشم و گوشش گاه و بیگاه



بیفتد در پی زن ها شب و روز

تو می مانی و اشک و آه جانسوز



رود هر دم پی دلدار دیگر

گزیند هر زمان او یار دیگر



نه بر زشت و نه بر زیبا کند رحم

نه بر پیر و نه بر برنا کند رحم



نه شوهر دار از او در امان است

نه ایمن بیوه زن زان قلتبان است



نصیب تو ولی از اوست سردی

خیانت، بی وفایی، هرزه گردی



بر آن گل گونه هایت می زند چک

نوازد گونه ات با مشت، مردک



نبرده از حیا و آبرو بو

نثارت می کند مشت و لگد او

 

زند بر صورت ناز تو سیلی

اگر شوهر کنی خوار و ذلیلی



نداری جیره جز فحش و فضاحت

نداری بهره ای غیر از فلاکت



کتک داری تو از او جیره هر روز

نوایت ناله و آه جگر سوز



ز بس زجرت دهد آن دیو ملعون

شود یک چشمت اشک و آن یکی خون



نمی خواهی اگر عمری تباهی

اگر خواری و خفت را نخواهی



نشو تسلیم جنس نر تو هرگز

نکن شوهر نکن شوهر تو هرگز

جمعه 17/10/1389 - 0:42
داستان و حکایت

 

بعد از حادثه یازدهم سپتامبر که منجر به فروریختن برج های دو قلوی معروف آمریکا شد یک شرکت از بازماندگان شرکت های دیگری که افرادش از این حادثه جان سالم به در برده بودند خواست تا از فضای در دسترس شرکت آنها استفاده کنند


در صبح روز ملاقات مدیر واحد امنیت داستان زنده ماندن این افراد را برای بقیه نقل کرد و همه این داستان ها در یک چیز مشترک بودند و آن اتفاقات کوچک بود
...
..
.

مدیر شرکت آن روز نتوانست به برج برسد چرا که روز اول کودکستان پسرش بود
و باید شخصا در کودکستان حضور می یافت


همکار دیگر زنده ماند چون نوبت او بود که برای بقیه شیرینی دونات بخرد


یکی از خانم ها دیرش شد چون ساعت زنگدارش سر وقت زنگ نزد


یکی دیگر نتوانست به اتوبوس برسد


یکی دیگر غذا روی لباسش ریخته بود و به خاطر تعویض لباسش تاخیر کرد

اتومبیل یکی دیگر روشن نشده بود


یکی دیگر درست موقع خروج از منزل به خاطر زنگ تلفن مجبور شده بود برگردد


یکی دیگر تاخیر بچه اش باعث شده بود که نتواند سروقت حاضر شود


یکی دیگر تاکسی گیرش نیامده بود


و یکی که مرا تحت تاثیر قرار داده بود کسی بود که آن روز صبح یک جفت کفش نو خریده بود و با وسایل مختلف سعی کرد به موقع سرکار حاضر شود. اما قبل از اینکه به برج ها برسد روی پایش تاول زده بود و به همین خاطر کنار یک دراگ استور ایستاد تا یک چسب زخم بخرد و به همین خاطر زنده ماند!



به همین خاطر هر وقت، در ترافیک گیر می افتم
آسانسوری را از دست می دهم
مجبورم برگردم تا تلفنی را جواب دهم
و همه چیزهای کوچکی که آزارم می دهد
با خودم فکر می کنم
که خدا می خواهد در این لحظه من زنده بمانم



دفعه بعد هم که شما حس کردید صبح تان خوب شروع نشده است
بچه ها در لباس پوشیدن تاخیر دارند
نمی توانید کلید ماشین را پیدا کنید
با چراغ قرمز روبرو می شوید
عصبانی یا افسرده نشوید
...بدانید که خدا مشغول مواظبت از شماست

 

دوشنبه 13/10/1389 - 21:32
داستان و حکایت

 

روزی توی یه دانشگاه دانشجویی به استادش گفت:استاد اگر شما خدا را به من نشان بدهید عبادتش می کنم تا وقتی خدا را نبینم اورا عبادت نمی کنم.
استاد به انتهای کلاس رفت وبه آن دانشجو گفت : آیا مرا می بینی؟ دانشجو پاسخ داد: نه استاد وقتی پشت من به شما باشد مسلما شما را نمی بینم. استاد کنار او رفت نگاهی به او کرد وگفت: تا وقتی به خدا پشت کرده باشی او را نخواهی دید...

دوشنبه 13/10/1389 - 20:38
شعر و قطعات ادبی

 

تو را ای عشق نامیرا ، غم زیبا ، خداحافظ

طلوع یاس در قلب شب خارا ، خداحافظ

تو شالیزار ... یک کلبه درون سینه ی جنگل

هوای ناب بارانی ... چه سود اما ؟ ... خداحافظ

تو را از خویش راندم من ، ولی سوگند بر باران

" من " و " تو " ای نسیم آسا ، نمی شد

 

" ما " ... خداحافظ

نگاه آسمان بودی به این شبگیر دل خسته

تمام زجر من اما : " چراحالا ؟ " ... ، خداحافظ

ببین ! ... دلسرد دلسردم . نگاهم کن ! ... کم آوردم

نمی دانم چرا آخر ؟ ... چرا زیبا " خداحافظ " ؟

صدایت آشنا با دل ، چنان بر برگ گل شبنم

نشد اما که من با تو[...] ، برو جانا ... خداحافظ

تمام سهم من بودی از این دنیا ولی بگذر

برو ای خنده ی گلها ... نگارینا خداحافظ

به قطره قطره ی باران ، به برگ خیس مژگانت

تمام آرزو بودی ، ولی [...] اما [...] ، خداحافظ ...

 

يکشنبه 12/10/1389 - 20:55
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته