• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 73
تعداد نظرات : 42
زمان آخرین مطلب : 4726روز قبل
سخنان ماندگار

 

 مرگ و طلبكاران انسان

هر انسانى در طول عمر خود طلب كارانى دارد كه هر كدام از آنان چیزى را طلب مى كنند. بعضى در تمام عمر، خود را طلبكار مى دانند و بعضى در هنگام مرگ .
امام سجاد علیه السلام تعداد طلبكاران انسان را چنین معرفى مى كند. روزى به آن حضرت گفته شد: چگونه صبح كردى ؟ فرمود: صبح كردم در حالى كه هشت نفر هر كدام چیزى را از من مى طلبند.
1 - خداوند متعال واجبات خود را از من مى طلبد.
2 - پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله روش و سنت خود را مى طلبد.
3 - اهل و عیال روزى خود را طلب مى كنند.
4 - نفس عماره طالب شهوت است .
5 - شیطان خواستار معصیت مى باشد.
6 - دو ملك نویسنده اعمال ، درستكارى را مى خواهند.
7 - ملك الموت طالب روح من است .
8 - قبر طالب بدن است
هنگامى كه عمر انسان به پایان مى رسد و در بستر مرگ قرار مى گیرد. عده اى ناشناس به عنوان طلب كار اطراف او را مى گیرند و هر كدام از آنان چیزى را طلب مى كنند. از جمله این طلبكاران ، شیطان ، فرشته مرگ ، فرشتگان رحمت و فرشتگان غضب هستند

سه شنبه 27/2/1390 - 15:4
داستان و حکایت

 مرگ وشیطان

موقعى كه انسان در حال احتضار قرار مى گیرد و نزدیك است جان از بدنش مفارقت كند، شیطان با فرزندان و یاران خود بر بالین او حاضر مى شوند و تلاش مى كنند تا با حیله هاى مختلف ((ایمان )) او را گرفته و آن را از چنگش بیرون آورند و این سخت ترین حالت براى محتضر است .
از امام صادق علیه السلام نقل شده است : هیچ انسانى نیست مگر این كه در هنگام مرگ شیطان یكى از ماءمورین خود را نزد او حاضر مى كند تا وى را وسوسه كند و در دینش به شك اندازد و او را به كفر بكشانند. این وسوسه ادامه دارد تا این كه روح از بدن او خارج شود. اگر ((ایمان )) محتضر سست و عاریه اى باشد، شیطان به آسانى آن را از او مى گیرد و كافر از دنیا مى رود. و اگر محتضر از مؤ منان حقیقى باشد، شیطان نمى تواند بر او غالب شود و دین و ایمانش را بگیرد.
سپس فرمود: هرگاه یكى از شما بر بالین شخصى از كسان خود رفتید كه مرگش فرا رسیده است ، شهادتین را به او تلقین كنید تا شیطان به او دست نیابد.
در حدیث دیگرى آمده است : وقتى انسان در حال مرگ قرار مى گیرد، شیطان با یارانش بر او وارد مى شوند و در طرف چپ و راست او مى نشینند و مى گویند: دین خود را رها كن و بگو خدا دو تاست تا از این بلا و سختى كه به تو روى آورده است نجات پیدا كنى . (چپ و راستى كه در حدیث آمده است : كنایه از سعى و كوشش كردن شیطان در گمراه ساختن محتضر است . یا این كه طرف راست كنایه از گمراهى در اعتقادات و اعمال صالحه ،
مانند خیرات و مبرات است و طرف چپ كنایه از گمراهى به واسطه فسق و فجور و شرب خور جهت علاج درد مى باشد.)
وارد شده است : انسان هنگام مرگ ، زیاد تشنه مى شود. شیطان از این فرصت براى گرفتن ایمان او استفاده مى كند و ظرف پر از آب سرد و گوارایى را در دست گرفته و بر بالین انسان مى ایستد و ظرف را حركت مى دهد. محتضر در حالى كه شیطان را نمى شناسد به او مى گوید: مقدارى از این آب را به من بده تا بیاشام .
شیطان در جواب او مى گوید: اگر مایل به آشامیدن آب هستى و مى خواهى به تو آب دهم ، بگو خدایى در عالم وجود ندارد.
اگر جواب او را ندهد و صورت خود را از او برگرداند، شیطان از هر طرف پا ظاهر مى شود و آن ظرف را حركت مى دهد. شخص مؤ من باز درخواست مقدارى آب مى كند.
شیطان مى گوید: اگر مى خواهى به تو آب دهم ، بگو محمد صلى الله علیه و آله و سلم پیامبر من نیست . اگر او ((ایمانش )) عاریه اى باشد آن جمله را مى گوید و بدین وسیله ایمان خود را به شیطان مى دهد و كافر از دنیا مى رود. در این هنگام آن ملعون آب را روى زمین مى ریزد و ظرف را مى شكند و مى گوید: من كار خود را كردم و احتیاجى به تو ندارم . اما اگر ایمانش ثابت و محكم باشد كلام شیطان را رد مى كند و به او توجهى نمى نماید.
اگر انسان مى خواهد ایمانش دستخوش وسوسه هاى شیطان قرار نگیرد، باید اعمالى را كه بزرگان دین به او دستور داده اند انجام دهد. از جمله : هنگام نماز شب از خدا بخواهد كه ایمان او را كامل گرداند و شیطان را از او دور كند و در برابر نعمت ((ایمانى )) كه به او عنایت كرده است شكر
گذار باشد و به بندگان خدا ستم روا ندارد، دعاى عدلیه را زیاد بخواند، اعتقاد خود را به پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله و سلم و ائمه معصوم علیهم السلام محكم كند. نمازهاى خود را ضایع نكند و از آن ها مواظبت نماید در اول وقت بخواند. از طرفى اطرافیان محتضر باید هنگام مرگ بر بالین او قرآن بخوانند و شهادتین را به او تلقین كنند تا جان از بدنش ‍ مفارقت نماید.
از امام صادق علیه السلام نقل شده است : كسى كه از نمازهاى خود مواظبت كند و آن ها را با شرائطش انجام دهد. هنگامى كه شیطان براى گرفتن ایمانش نزد او حاضر مى شود ((ملك الموت )) آن ملعون را مى راند و دور مى گرداند و شهادتین را به او تلقین مى نماید.
شیطان براى گرفتن ایمان انسان و گمراه كردن او از راه هاى گوناگونى وارد مى شود تا به مقصود پلید خود برسد.
امام صادق علیه السلام در این باره فرمود: شیطان ممكن است به صورت جد و پدر انسان در آید و بگوید: از مذهب و ایمان خود دست بردار، زیرا من هم بر این دین بودم و اكنون مرا به واسطه آن عذاب مى كنند.
سپس فرمود: از این جهت خویشان محتضر باید شهادتین را به او تلقین كنند و اعتقادات را به وى تذكر دهند؛ زیرا شیطان دشمنى آشكار براى انسان است .(56)
وقتى انسان از دنیا مى رود باز شیطان دست از او بر نمى دارد و سعى مى كند به هر نحوى جنازه او را آزار دهد و انتقام خود را از او بگیرد.
امام صادق علیه السلام در این باره فرمود: مرده هاى خود را هرگز تنها نگذارید؛ زیرا شیطان با آنان بازى مى كند و به اندرونشان ضرر مى رساند.
(ممكن است مراد این باشد كه شیطان حشرات یا حیوانات را مانند گربه و موش و مورچه و سوسك و مانند اینها را برانگیزد تا بر جسد میت راه پیدا كنند و از راه بینى و دهان و گوش داخل اندرون او شوند، اعضا و جوارح او را بخورند و مجروح گردانند)

سه شنبه 27/2/1390 - 15:1
اهل بیت
زینب كبرى (س ) روز پنجم جمادى الاول سال 5 یا 6 هجرت در مدینه چشم به جهان گشود. خبر تولد نوزاد عزیز، به گوش رسول خدا (ص ) رسید. رسول خدا (ص ) براى دیدار او به منزل دخترش ‍ حضرت فاطمه زهرا (س ) آمد و به دختر خود فاطمه (س ) فرمود: (دخترم ، فاطمه جان ، نوزادت را برایم بیاور تا او را ببینم ).
فاطمه (س ) نوزاد كوچكش را به سینه فشرد، بر گونه هاى دوست داشتنى او بوسه زد، و آن گاه به پدر بزرگوارش داد. پیامبر (ص ) فرزند دلبند زهراى عزیزش را در آغوش كشیده صورت خود را به صورت او گذاشت و شروع به اشك ریختن كرد. فاطمه )ص ) ناگهان متوجه این صحنه شد و در حالى كه شدیدا ناراحت بود از پدر پرسید: پدرم ، چرا گریه مى كنى ؟! رسول خدا (ص ) فرمود: (گریه ام به این علت است كه پس از مرگ من و تو، این دختر دوست داشتنى من سرنوشت غمبارى خواهد داشت ، در نظرم مجسم گشت كه او با چه مشكلاتى دردناكى رو به رو مى شود و چه مصیبتهاى بزرگى را به خاطر رضاى خداوند با آغوش باز استقبال مى كند).
در آن دقایقى كه آرام اشك مى ریخت و نواده عزیزش را مى بوسید، گاهى نیز چهره از رخسار او برداشته به چهره معصومى كه بعدها رسالتى بزرگ را عهده دار مى گشت خیره خیره مى نگریست و در همین جا بود كه خطاب به دخترش فاطمه (س ) فرمود: )اى پاره تن من و روشنى چشمانم ، فاطمه جان ، هر كسى كه بر زینب و مصایب او بگرید ثواب گریستن كسى را به او مى دهند كه بر دو برادر او حسن و حسین گریه كند) .
دوشنبه 26/2/1390 - 17:7
داستان و حکایت
               به نام خدا

چند داستان از امام حسین (ع(
عید و لباس بهشتى
ابو عبداللّه نیشابورى در كتاب اءمالى خود به نقل از حضرت علىّ ابن موسى الرّضا علیهماالسّلام آورده است :
در یكى از عیدها كه امام حسن و حسین علیهماالسّلام لباس مرتّبى به تن نداشتند، به مادرشان ، حضرت زهراء علیها السّلام اظهار داشتند: مادرجان ! بچّه هاى مدینه براى عید لباس نو پوشیده و خود را زینت كرده اند؛ ولى ما چیزى نداریم و برهنه ایم ، چرا ما را لباس نو نمى پوشانى و زینت نمى كنى ؟
حضرت زهراء علیها السّلام فرمود: عزیزانم ! لباس هاى شما نزد خیّاط است ، هرگاه بیاورد شما را زینت مى كنم .
لحظات به همین منوال گذشت ، تا آن كه شب عید فرا رسید و حسن و حسین باز هم نزد مادرشان آمده و همان سخنان قبل را تكرار نمودند؛ در همین لحظه حضرت فاطمه زهراء علیها السّلام به شدّت غمگین و اندوهناك شد و گریست ؛ و همان جواب قبلى را براى عزیزانش مطرح داشت .
پس چون تاریكى شب فرا رسید، كوبنده اى درب خانه را كوبید، حضرت فاطمه زهراء فرمود: كیست ؟
جواب آمد: اى دختر رسول خدا! من خیّاط هستم ، لباس ها را آورده ام ، پس حضرت زهراء علیها السّلام درب را گشود؛ و آن گاه دستمال بسته اى را تحویل گرفت و داخل منزل آمد.
هنگامى كه آن دستمال بسته را باز كرد، دو پیراهن ، دو شلوار، دو رداء، دو عمامه و دو جفت كفش سیاه منگوله دار در آن مشاهده نمود.
خوشحال و شادمان گشت ؛ و به نزد حسن و حسین آمد؛ و عزیزانش را از خواب بیدار نمود و لباس هاى عید را به ایشان پوشاند.
در همین لحظه رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله ، وارد منزل شد و چون حَسَنین را با آن وضعیّت مشاهده نمود، آن ها را در آغوش گرفت و بوسید؛ و سپس به دخت گرامیش فاطمه زهراء خطاب كرد و اظهار داشت : دخترم ! خیّاط را دیدى ؟
حضرت فاطمه علیها السّلام پاسخ داد: بلى ، او را دیدم .
حضرت رسول صلّى اللّه علیه و آله فرمود: اى دخترم ! او خیّاط نبود بلكه خزینه دار بهشت بود.
حضرت فاطمه علیها السّلام سؤ ال نمود: چه كسى شما را از این موضوع آگاه نمود ؟
حضرت رسول در پاسخ فرمود: او پیش از آن كه به آسمان عروج نماید، نزد من آمد و مرا از این جریان آگاه نمود.

بچّه آهو و بى طاقتى ملائكه
روزى امام حسن مجتبى علیه السّلام در كنار حضرت رسول صلّى اللّه علیه و آله ایستاده بود، كه یك شكارچى در حالى كه بچّه آهوئى را به همراه داشت وارد شد؛ و اظهار داشت : یا رسول اللّه ! من این بچّه آهو را شكار كرده ام و آن را براى فرزندانت حسن و حسین علیهماالسّلام هدیه آورده ام .
حضرت آن بچّه آهو را قبول نمود و به امام حسن مجتبى علیه السّلام داد و براى شكارچى دعاى خیر نمود.
و پس از ساعتى حسین علیه السّلام آمد؛ و چون دید برادرش با بچّه آهوئى سرگرم بازى است گفت : آن را از كجا آورده اى ؟
جواب داد: جدّم رسول اللّه آن را به من داد.
امام حسین علیه السّلام سریع به سوى جدّش رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله روانه شد و اظهار داشت : چرا به برادرم بچّه آهو داده اى و به من نمى دهى ؟!
و مرتّب این سخن را تكرار مى نمود و حضرت رسول نیز او را با ملاطفت و مهربانى دلدارى مى داد، تا آن كه حسین علیه السّلام مشغول گریه شد.
ناگاه جلوى مسجد سر و صدائى به پا شد، هنگامى كه مشاهده كردند، دیدند كه گرگى آهوئى را به همراه بچّه اش آورده است .
همین كه نزد حضرت رسول صلّى اللّه علیه و آله رسیدند، آهو با زبان فصیح ، به عربى لب به سخن گشود و گفت : یا رسول اللّه ! من داراى دو بچّه شیرخواره بودم ، یكى از آن ها را شكارچى گرفت و براى شما آورد؛ و این بچّه برایم باقى ماند و خوشحال بودم .
و هنگامى كه مشغول شیردادنش بودم صدائى شنیدم كه مى گفت :
زود باش ! با سرعت بچّه ات را نزد پیامبر خدا بِبَر، چون حسین علیه السّلام با حالت گریه درخواست آن را دارد؛ و تا قبل از آن كه اشك بر گونه هایش جارى گردد، خودت را با بچّه ات باید آن جا رسانى ؛ وگرنه این گرگ تو و بچّه ات را نابود مى كند.
و سپس گفت : یا رسول اللّه ! من مسافت زیادى را با سرعت آمده ام و خدا را شكر مى گویم كه پیش از جارى شدن اشك بر صورت مبارك فرزندت حسین خود را به اینجا رسانده ام .
در این هنگام صداى تكبیر از جمعیّت بلند شد؛ و حضرت براى آهو دعا نمود و بچّه اش را تحویل حسین علیه السّلام داد؛ و آن را نزد مادرش حضرت زهراء علیها السّلام آورد و همگى شادمان گردیدند.

كرامت در مجازات
طبق آنچه تاریخ ‌نویسان نگاشته اند:
یكى از پیش خدمتان امام حسین علیه السّلام خلافى مرتكب شد كه مستحقّ عقوبت و تاءدیب گشت .
به همین جهت ، حضرت اباعبداللّه الحسین علیه السّلام دستور داد تا نامبرده تاءدیب و تنبیه شود.
ولیكن پیش از آن كه غلام مجازات شود، خود را به مولایش امام حسین علیه السّلام رساند و عرضه داشت : اى سرورم ! خداوند متعال در قرآن كریم فرموده است : )وَالْكاظِمینَ الْغَیْظَ( .
پس حضرت با مشاهده حالت او؛ و شنیدن این آیه مباركه قرآن تبسّمى نمود و فرمود: او را رها سازید، من خشم خود را فرو نشاندم .
آن گاه پیش خدمت گفت : )وَالْعافینَ عَنِ النّاسِ( .
امام حسین علیه السّلام با شنیدن این قطعه از آیه شریفه ، خطاب به غلام كرد و اظهار داشت : از تو گذشتم و تو را مورد عفو و بخشش خود قرار دادم .
در این هنگام ، غلام كرامت و بخششى بیش از این تقاضا كرد و اظهار داشت : )وَاللّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنینَ( یعنى ؛ خداوند متعال نیكوكاران و كرامت كنندگان را دوست دارد.
حضرت ابا عبداللّه الحسین علیه السّلام با دیدن حالت غلام و تلاوت آخرین قسمت آیه مباركه قرآن ، فرمود: همانا من تو را به جهت خوشنودى و رضایت خداوند متعال آزاد كردم .
و پس از آن دستور داد تا همچنین هدیه اى مناسب ، كه رفع مشكل و نیاز غلام كند به وى عطاء گردد.

زنده شدن زنى مرده
مرحوم قطب الدّین راوندى در كتاب خود آورده است :
عدّه اى در حضور مبارك امام حسین علیه السّلام نشسته بودند، كه ناگاه جوانى گریه كنان وارد شد.
امام حسین علیه السّلام به او فرمود: چرا گریان و ناراحت هستى ؟
جوان اظهار داشت : هم اكنون مادرم بدون آن كه وصیّتى كرده باشد، فوت نمود و از دنیا رفت ؛ و او اموال بسیارى داشت ، پیش از آن كه بمیرد به من گفت كه بدون مشورت با شما هیچ دخالت و تصرّفى در اموالش نكنم .
پس امام حسین علیه السّلام به كسانى كه آنجا حضور داشتند فرمود: برخیزید تا به طرف منزل این زنى برویم كه از دنیا رفته است .
لذا همگى حركت كردند و به منزلى كه جنازه زن در آن نهاده شده بود، وارد شدند و جلوى درب اتاق ایستادند.
در این هنگام حضرت ابا عبداللّه الحسین علیه السّلام دعائى را خواند؛ و به اذن خداوند متعال آن زن مُرده ، زنده شد.
همین كه زنده شد نشست و پس از گفتن شهادتین ، نگاهى به امام علیه السّلام انداخت و گفت : اى سرورم ! سخنى بفرما و مرا به دستورات خود راهنمایى نما.
حضرت ابا عبداللّه الحسین علیه السّلام داخل اتاق شد و بر بالشى تكیه داد و فرمود: هم اینك وصیّت كن ، خداوند تو را رحمت نماید.
زن اظهار داشت : اى پسر رسول خدا! من اموالى چنین و چنان در فلان مكان دارم ، یك سوّم آن ها را به شما مى دهم تا در هر راهى كه مصلحت مى دانى ، مصرف نمایى .
و دو سوّم دیگر آن ها را به این پسرم مى دهم ؛ البتّه به شرط آن كه او از دوستان و علاقه مندان شما اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السّلام باشد.
ولى چنانچه مخالف شما گردد، پس تمامى اموال خودم را در اختیار شما قرار مى دهم ؛ چون كه مخالفین شما هیچ حقّى در اموال مؤ منین ندارند.
سپس آن زن از حضرت خواهش نمود كه بر جنازه اش نماز بخواند؛ و مسائل كفن و دفنش را نیز خود حضرت بر عهده گیرد.

یا حسین شهید
دوشنبه 26/2/1390 - 16:53
دعا و زیارت

شب عروسى زهرا است . براى زهرا فقط یك پیراهن نو خریده اند به عنوان پیراهى شب زفاف و یك پیراهن قبلى هم داشته است .
سائلى در شب زفاف مى آید در خانه زهرا صدا مى كند: من عریانم كسى نیست مرا بپوشاند؟
دیگران متوجه این سائل نمى شوند كه چیزى به او بدهند. زهرا كه عروس ‍ این خانه است و به اصطلاح معروف عروسى است كه به تخت است مى بیند كسى متوجه نیست فورا تنها حركت مى كند مى رود در خلوت این لباس نو را از تنش مى كند و لباس كهنه خودش را مى پوشد و لباس نو را تقدیم سائل مى كند.
وقتى مى آید، مى پرسند پیراهنت كو؟
مى گوید: در راه خدا دادم .
براى زهرا اینها چه عظمتى و چه اهمیّتى دارد؟ لباس یعنى چه ؟ تشكیلات و دبدبه یعنى چه ؟ زهرا اگر دنبال فدك مى رود از باب این است كه اصلا احقاق حق را واجب مى داند و الا فدك چه ارزشى دارد؟
چون اگر نمى رفت دنبال فدك ، تن به ظلم داده بود و انظلام و ظلم پذیرى بود، والا صد مثل فدك را آنها در راه خدا مى دادند. چون انظلام نباید كرد زهرا حق خودش را مطالبه مى كند، یعنى ارزش فدك براى حضرت زهرا از جنبه حقوقى بود نه از جنبه اقتصادى و مادى . از جنبه اقتصادى و مادى ارزشش فقط این قدر بود كه اگر فدك داشته باشم ، به دیگران بتوانم برسم .
آرى ، زهرا چنین شب عروسیى داشت . ولى زهرا قبل از وفات مخصوصا لباس پاكیزه اى پوشید كه احتضارش در آن حالت باشد.
اسماء بنت عمیس گفت : یك روز - حال یا هفتاد و پنج روز و یا نود و پنج روز بعد از وفات رسول اكرم - دیدم مثل اینكه حال بى بى بهتر است ، از جا حركت كرد و نشست سپس حركت كرد و غسل نمود و بعد فرمود: اسماء! آن لباسهاى پاكیزه مرا بیاور.
اسماء مى گوید من خیلى خوشحال شدم كه الحمدللّه مثل این كه حال بى بى بهتر است .
ولى یك جمله اى بى بى گفت كه تمام امیدهاى اسماء به باد رفت . فرمود: اسماء من الا ن رو به قبله مى خوابم تو لحظه اى ، لحظاتى با من حرف نزن ، همین كه مدتى گذشت ، مرا صدا كن ، اگر دیدى جواب ندادم بدان كه لحظه مرگ من است . اینجا بود كه تمام امیدهاى اسماء به باد رفت . طولى نكشید كه اسماء فریاد كشید و به سراغ على رفت ، و على را از مسجد صدا كرد و حسنین آمدند.

شنبه 4/2/1389 - 17:29
دعا و زیارت

زهرا پس از پدر همواره رنجور و بیمار بود و دستارى را كه از شدت درد به سر بسته بود هرگز باز نكرد. روز به روز زهرا لاغرتر و ناتوان تر مى شد. بعد از پدر همیشه زهرا را با چشمى گریان دیدند: مُنهَدَّةَ الرُكنِ این جمله خیلى معنى عجیبى دارد. ركن یعنى پایه ، مثل یك ساختمان كه پایه هایى دارد و روى آن پایه ها ایستاده است . از نظر جسمانى ، پا و ستون فقرات ركن انسان است یعنى انسان كه مى ایستد روى این بنا استخوانى مى ایستد. گاهى از نظر جسمانى ، انى ركن خراب مى شود، مثل كسى كه فرض كنید پاهایش را بریده باشند یا ستون فقرابش درهم شكسته باشد. ولى گاهى انسان از نظر روحى آنچنان درهم كوبیده مى شود كه گویى آن پایه هاى روحى كه روى آن ایستاده است خراب شده است . زهرا را بعد از پدر اینچنین توصیف كرده اند. زهرا و پیغمبر عاشقانه یكدیگر را دوست مى دارند. نگاه كه میكند به فرزندانش امام حسن و امام حسین بى اختیار مى گرید، مى گوید: فرزندان من كجا رفت آن پدر مهربان شما كه شما را به دوش میگرفت . شما را به دامن مى گذاشت و دست نوازش به سر شما مى كشید

شنبه 4/2/1389 - 17:28
دعا و زیارت

امام مجتبى (ع ) مى گوید: در دوران كودكى شبى بیدار ماندم و به نظاره مادرم زهرا(س ) در حالى كه مشغول نماز شب بود گذراندم .
پس از آنكه نمازش به پایان رسید متوجه شدم كه در دعایایش یك یك مسلمین را نام مى برد و آنها را دعا مى كند خواستم بدانم كه درباره خودش ‍ چگونه دعا مى كند.
اما با كمال تعجب دیدم كه براى خود دعا نكرد.
فردا از او سؤ ال كردم : چرا براى همه دعا كردى امّا براى خودت دعا نكردى ؟
فرمود: یا بنى ! الجار ثم الدار.
پسرم ! اوّل همسایه بعد خانه !

شنبه 4/2/1389 - 17:28
دعا و زیارت
روزى حضرت على (ع ) از درب دكان قصابى مى گذشت .
قصاب به آن حضرت عرض كرد:
یا امیرالمؤ منین ! گوشتهاى بسیار خوبى آورده ام . اگر میخواهید ببرید.
فرمود: الا ن پول ندارم كه بخرم .
عرض كرد من صبر مى كنم پولش را بعدا بدهید.
فرمود: من به شكم خود مى كویم كه صبر كند اگر نمى توانستم به شكم خود بگویم از تو مى خواستم كه صبر كنى ولى حالا كه میتوانم به شكم خود مى گویم كه صبر كند.
آرى ، خاصیت نفس اماره این است كه اگر تو او را وادار و مطیع خود نكنى او تو را مشغول و مطیع خود خواهد ساخت . ولى على (ع ) كه در میدان جنگ مغلوب عمرو بن عبدودها و مرحب ها نمى شود، به طریق اولى و صد چندان بیشتر هرگز بر خود نمى پسندد كه مغلوب یك میل و هواى نفس گردد
شنبه 4/2/1389 - 17:28
دعا و زیارت
ابن عباس در دوران خلافت على (ع ) بر آن حضرت وارد شد، در حالى كه با دست خودش كفش كهنه خویش را پینه مى زد،
از ابن عباس پرسید: قیمت این كفش چقدر است ؟
ابن عباس گفت : هیچ !
امام فرمود: ارزش همین كفش كهنه در نظر من از حكومت و امارت بر شما بیشتر است مگر آنكه بوسیله آن عدالتى را اجرا كنم حقى را به ذى حقى برسانم ، یا باطلى را از میان بردارم .
آرى على (ع ) مانند هر مرد آلهى و رجل ربانى دیگر حكومت و زعامت را به عنوان هدف و ایده آل زندگى سخت تحقیر مى كند و آن را پشیزى نمى شمارد آن را مانند سایر مظاهر مادى دنیا از استخوان خوكى كه در دست انسان خوره دارى باشد، بى مقدارتر مى شمارد اما همین حكومت و زعامت را در مسیر صلى و واقعیش یعنى به عنوان وسیله اى براى اجراى عدالت و احقاق حق و خدمت به اجتماع فوق العاده مقدّس مى داند و مانع دست یافتن حریف و رقیب فرصت طلب و استفاده جو مى شمارد و از شمشیر زدن براى حفظ و نگهداریش از دستبرد چپاولگران دریغ نمى ورزد.
شنبه 4/2/1389 - 17:27
دعا و زیارت
روزى على (ع ) گردن بندى در گردن دخترش زینب مشاهده كرد فهمید كه گردنبند مال خود او نیست .
پرسند: این را از كجا آورده اى ؟
دختر جواب داد: آن را از بیت المال عاریه مضمونه گرفته ام ، یعنى عاریه كردم و ضمانت دادم كه آن را پس بدهم . على (ع ) فوراً مسئول بیت المال را حاضر كرد و فرمود: تو چه حقى داشتى این را به دختر من بدهى ؟
عرض كرد: یا امیرالمؤ منین ! این را به عنوان عاریه از من گرفته كه برگرداند.
حضرت فرمود: به خدا قسم اگر غیر از این بود دست دخترم را مى بریدم .
این حساسیتهایى است كه ائمه و پیشوایان ما كه اسلام مجسم و معلمان راستین اسلام اصیل بوده اند در زمینه عدالت اجتماعى از خود نشان داده اند.
انقلاب اسلامى ما نیز اگر مى خواهد با موفقیّت به راه خود ادامه دهد، راهى بجز اعمال چنین شیوه ها و بسط روشهاى عدالت جویانه و عدالت خواهانه ندارد
شنبه 4/2/1389 - 17:27
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته