• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 1655
تعداد نظرات : 157
زمان آخرین مطلب : 4068روز قبل
اهل بیت
امام(علیه السلام) در سـوم یا چهارم شعبان سال چهارم هجرى در مـدینه دیده به جهان گشـود. 6 سال در زمان جـدش, 30 سال در كنار پـدرش و 10 سال در كنار بـرادر و پـس از آن 10 سال در اوج قـدرت معاویه با وى مبارزه كرد و سـرانجام در محـرم 61 هجـرى در كـربلا به شهادت رسید.

تولد امام حسین(علیه السلام)

امام رضا(علیه السلام) مى فرماید: چون حسیـن(علیه السلام) متولد شد و او را نزد رسول اكرم(ص) آوردند, حضرت در گـوش هاى وى اذان و اقامه گفت و مراسـم نامگذارى به پایان رسید. پیامبـر او را بـوسیـد و گـریه كـرد و فرمـود: ((تـو را مصیبتـى عظیـم در پیـش است. خـداوند لعنت كند كشنده او را.)) در روز هفتم نیز پس از ایـن كه برایش ((عقیقه)) كرد, از شهادت او خبـر داد و فرمـود: ((گروهـى كافـر ستمكار از بنى امیه او را خواهند كشت.))

فطرس ملك آزاد شده حسین است

از حضـرت صادق(علیه السلام) روایت شـده كه فطـرس ملكـى از حاملان عرش الهى بـود و به سبب تعلل, مغضـوب خـداوند شـد. بالـش درهـم شكسته در جزیره اى مشغول عبادت بود.
چـون جبرئیل و جمعى از فرشتگان براى تهنیت گـویـى ولادت حسیـن(علیه السلام) مىآمدند, او نیز همراه آنان آمد; خـود را به گهواره حضرت مالید و تـوبه اش قبـول شـد و به وضع اول برگشت.
چون ((فطرس)) به آسمان بالا مى رفت, مى گفت: ((كیست مانند من, مـن آزاد شده حسیـن بـن على و فاطمه و محمد(ص) هستـم.)) شهید مطهرى مـى گـوید: داستان فطرس ملك, رمزى است از بركت وجـود سیدالشهداء كه بال شكسته ها با تماس به او صاحب بال و پر مـى شـوند, افراد و ملتها اگـر به راستـى خـود را به گهواره حسیـن(علیه السلام) بمـالنـد, از جزایـر دور افتـاده رهـایـى یـافته و آزاد مـى شـوند.

امـام حسیـن(علیه السلام) همـراه و همـرزم پـدر و برادر

حضرت در دوران نـوجـوانى روزى وارد مسجد پیامبر(ص) شد, دید عمر بالاى منبر است. گفت: از منبر پدرم پاییـن بیا و بالاى منبر پدرت برو. عمر گفت: پـدرم منبر نـداشت. او در هرسه جنگ حضرت علـى(علیه السلام) شـركت فعال داشت و هنگام حـركت نیـروهاى امام مجتبـى(علیه السلام) به سمت شـام, همـراه آن حضـرت در صحنه نظامـى حضـور یافت.

اوضـاع سیـاسـى و اجتمـاعى دوران امـام حسیـن(علیه السلام)

انحراف از اصـول و مـوازیـن اسلامـى, از ((سقیفه)) شروع شـد, در زمان عثمان گستـرش یافت و در زمان امام به اوج رسیـد تا جائى كه اصل اسلام تهدیـد مـى شـد. براى شناخت بهتر ایـن انحراف, لازم است قبلا بنى امیه را بشناسیم.

ابوسفیان

او در فتح مكه چاره اى جز تسلیـم نـداشت و پـس از 20 سال مبارزه بـا پیـامبـر(ص), به ظاهـر اسلام را پذیرفت.
روزى چشمـش به پیامبر افتاد و با خود گفت: ((لیت شعرى باى شیىء غلبتنـى)); كاش مـى دانستـم به چه وسیله اى بـرمـن پیـروز شـدى؟! پیامبر سخـن او را شنید یا ضمیرش را خـوانـد و فرمـود: ((بالله غلبتك یـا ابـاسفیـان)) روزى ابـوسفیـان در خـانه عثمــان گفت: ((یا بنى امیه تلقفوها تلقف الكره اما والذى یحلف به ابـوسفیان لاجنه و لانـار و مـازلت ارجـوهـا لكـم و لتصیـرن الـى ابنـائكـم وراثه.)) حكـومت را مانند كره (تـوپ) به یكدیگر پاس دهید. آگاه باشید, قسـم مى خـورم نه بهشتـى و نه آتشـى در كار است. آنچه را براى شما آرزو داشتـم به وراثت به فرزندان خود بدهید. در دوران حكومت عثمان, روزى از احد عبور مى كرد, بالگد به قبر ((حمزه بـن عبـدالمطلب)) زد و گفت: چیزى كه دیروز بـر سـر آن با شمشیـر با شما مـى جنگیـدم امـروز در دست كـودكان ما افتاده و با آن بـازى مى كنند.

دوران معاویه

مطرف بن مغیره بـن شعبه مـى گـویـد: با پـدرم به شام نزد معاویه رفتـم. پدرم هرگاه از پیش معاویه مىآمد, از او تمجید مى كرد. یك شب ناراحت بازگشت, گفتم: چه شده؟ گفت: از نزد ناپاكتریـن افراد مىآیـم. گفتم: چرا؟ گفت: امشب به معاویه گفتـم: اكنـون (بعد از صلح با امام حسـن(علیه السلام)) پیر شدى و كار در دست تـوست, بر بنى هاشـم كه اقـوامت هستند سخت نگیر. او ناراحت شد و گفت: چه مـى گـویـى؟ ابـوبكر, عمر و عثمان مردند نامى از آنان باقى نماند; اما ایـن پسـر هاشـم (پیامبـر(ص)) روزى پنج بار به نام او فـریاد (اذان) مى زنند.
مسعودى مـى نـویسـد: كار اطاعت مردم از معاویه به جایـى رسید كه هنگام رفتـن به صفین, نماز جمعه را در روز چهارشنبه اقامه كرد. معاویه به عمروبـن عاص گفت: بامن بیعت كن. گفت: بردینم مى ترسم; بیعت مى كنـم به شرط آنكه از دنیایت بهره گیرم. معاویه حكومت مصر را به او داد.

معاویه سخنـان پیـامبـر را به تمسخـر گرفت

وقتـى وارد مدینه شد و چشمـش به ((ابـوقتاده)) افتاد, گفت: چرا شما جماعت انصار به دیدنـم نیامدید؟ ابـوقتاده جواب داد: وسیله سوارى نداشتـم. معاویه با تمسخر پرسید: شتران آبكـش خـود را چه كردید؟ ابـوقتاده گفت: در روز بدر در جستجوى تو از دست دادیـم. پیامبر فرمـود: بعد از مـن افراد ناشایست بر ما مقدم مـى شـوند. معاویه: در آن هنگام به شما چه دستـور داد؟ ابـوقتـاده: دستـور داد صبـر كنیـم. معاویه: پـس صبـركنیـد تـا او را ببینیـد.

در زمـان معاویه, آزادگـان به شهادت رسیـدند

حجربـن عدى (شخصیت وفادار به علـى(علیه السلام), و چندتـن دیگر, چـون به استاندار كـوفه اعتراض كردند, به شام احضار شـدنـد. در آنجا به آنان گفتند: على(علیه السلام) را لعن كنید. آنان گفتنـد: ((ان الصبر علـى حـرالسیف تاءیسـر علینا مماتـدعونا الیه)); گرمـى شمشیر بـر ما آسان تـر است از آنچه از مامـى خـواهیـد. آنگاه آنها را به شهادت رساندند.
ابن ابـى الحـدید مـى گـوید: زیادبـن ابیه دوستان علـى(علیه السلام) را زیر هرسنگ و كلـوخـى یافت, به قتل رسانـد, دست و پاها را قطع كرد و آنان را بـردار آویخت تـا جایـى كه حتـى یك نفـر معروف در عراق باقـى نمانـد. معاویه, برخلاف حكـم پیامبـر(ص) زیاد را به پـدرش ابـوسفیان ملحق كرد. در زمان او سب على(علیه السلام) به صورت سنت در آمد. علامه امینـى مـى گـوید: ((70 هزار منبر بر پا شـد كه سب علـى(علیه السلام) كنند.)) مبـارزات امـام حسیـن(علیه السلام) بـا حكومت معاویه در آن شرایط كه كسـى جراءت اعتراض نداشت, امام در برابر ستمهاى او به مبارزه برخاست. در این مقاله, سه گـواهى تاریخـى بر ایـن امر ارائه مى دهیم.

1 ـ سخنـرانیها و نـامه هـاى اعتراض آمیز

الف) مخالفت با ولیعهدى یزید
معاویه به دنبال فعالیت هاى دامنه دار براى تثبیت ولیعهدى یزیـد, سفرى به مـدینه داشت و با بزرگان آنجا, بخصـوص امام حسیـن(علیه السلام) و عبـدالله بـن عبـاس, دیـدار و مـوضـوع اصلـى را مطـرح كرد.
امام با ذكر مقـدمه اى فرمـود: ((... تـو در برترى و فضیلتـى كه براى خـود قایلى, دچار لغزش شدى و... یزید را چنان تـوصیف كردى كه گـویا شخصـى را مـى خـواهى معرفـى كنـى كه زندگـى او بر مردم پـوشیده است... یزید را آن چنانكه هست, معرفـى كـن, یزید جـوان سگباز و كبـوتـرباز و بـوالهوسـى است كه عمـرش با ساز و آواز و خوشگذرانى سپرى مى شود.))
ب) نگـرانـى معاویه از قیـام امـام و پـاسخ امـام
مروان بـن حكم ـ حاكـم مدینه ـ به معاویه نوشت: گروهى با حسیـن بـن علـى رفت و آمـد دارنـد و اطمینـان نـدارم او قیـام نكنـد. معاویه به امام نوشت: گزارش پاره اى از كارهاى تـو به مـن رسیده است. مـواظب خود باش و به عهد و پیمان خـود (صلح امام حسـن(علیه السلام)) وفا كـن و از تفرقه امت بپرهیز. امام نـوشت: ((... اما آنچه در باره مـن به گـوش تـو رسیده, یك مشت سخنان بـى اساس است... . از اینكه بـرضـد تـو و دوستان ستمگر و بـى دینت, كه حزب ستمگـران و بـرادران شیطـاننـد, قیـام نكـرده ام از خـدا مـى تـرسـم.
آیا تـو قاتل ((حجربـن عدى)) و یارانـش نبـودى, پـس از آنكه به آنـان امـان دادى و سـوگنـدهـاى اكیـد یاد كـردى...؟ تـو قـاتل ((عمـروبـن حمق)) آن مسلمان پارسا, كه از كثـرت عبـادت, چهره و بدنـش فرسـوده شده بود, نیستـى...؟ آیا تـو نبـودى كه زیاد پسر سمیه را, كه ـ پدرش مشخص نبود. ـ پسر ابـوسفیان قلمداد كردى در حـالـى كه پیـامبـر فـرمـود: (( نـوزاد به پـدر (شـرعى) ملحق مى گردد.))... و او با اتكا به قدرت تـو مسلمانان را كشت, دستها و پـاهایشان را قطع كـرد و بـر شـاخه هاى نخل به دار آویخت .... آیا تـو قاتل ((حضرمـى)) نیستـى...؟ اى معاویه, مـن هیچ فتنه اى بزرگتر و مهمتـر از حكـومت تـو بـر ایـن امت سراغ نـدارم....))
ج) سخنـرانـى افشـاگـرانه در كنگـره عظیـم حج
یكـى دو سـال قبل از مـرگ معاویه, كه فشـار نسبت به شیعیان اوج گرفت, امام حسیـن(علیه السلام) به حج مشرف شد. در منـى از صحابه و تابعان و بنى هاشـم دعوت كرد در چادرش جمع شوند. بیش از هفتصدنفر تابعى و دویست نفر صحابـى آمـدنـد. حضـرت در بخشـى از خطبه اش فرمـود: ((دیدید ایـن مرد زورگو و ستمگر (معاویه) با ما و شیعیان ما چه كرد...؟ وقتى به شهرهاى خـود برگشتید, با افراد مورد اعتماد در میان بگذارید و آنان را به رهبرى ما دعوت كنیـد; زیرا مـى ترسـم حق نابود گردد.))
در تحف العقـول خطبه اى از حضـرت نقل شـده كه ظاهـرا همیـن خطبه ((منى)) مى نماید. در بخشى از ایـن خطبه مى فرماید: ((... شما به چشـم خود مى بینید كه پیمانهاى الهى را مى شكنند...; ولى بیـم و هـراس به خـود راه نمـى دهیـد... . مصیبت شما عالمان امت از همه بیشتـر است. زمام امـور بایـد در دست كسانـى باشـد كه عالـم به احكام خـدا و امین بر حلال و حرام اوینـد. ... آنان را بـر ایـن مقام مسلط نساخت مگر گـریز شما از مرگ و دلبستگى تان به زنـدگـى چند روزه دنیا... .)) حضرت در پایان عرض مـى كنـد: ((پروردگارا! ایـن حـركت ما نه به خاطر رقابت بـر سر حكـومت و قـدرت و نه به منظور به دست آوردن مـال دنیـاست, بلكه به خـاطــر آن است كه نشانه هاى دیـن تـو را به مـردم نشان دهـم و اصلاحات را در كشـور اسلامى اجرا كنم....)).

2 ـ ضبط اموال دولتى

در همان ایام كاروانـى از یمـن, كه حـامل مقـدارى از بیت المال بود, از طریق مدینه رهسپار دمشق بـود. امام حسیـن(علیه السلام) آن را ضبط و در میان مستمنـدان بنـى هاشـم و دیگران تقسیـم كـرد. آنگاه به معاویه نوشت: ((كاروانى از اینجا عبـور مى كرد كه حامل امـوال و پـارچه ها و عطـریاتـى بـراى تـو بـود تا آنها را به خزانه دمشق سرازیر كنى و به خویشانت, كه تاكنون شكمها و جیبهاى خـود را از بیت المال پر كرده اند, ببخشـى. مـن نیاز به آن امـوال داشتـم و آنها را ضبط كردم.)) بى شك ایـن عمل امام یك گام در جهت نامشروع نمایانـدن حكـومت معاویه و مخـالفت با آن بـود. حضـرت بـا ایـن اقـدام, خـود را ولـى امـور و صـاحب اختیـار بیت المـال دانست.
پیامبر خلق كریـم خـود را از هیچ كـس دریغ نمـى كرد, ولـى روشـى محتـاط داشت و تـا زنـده بـود بنـى امیه در حكـومت جـاى پـایـى نیافتنـد. بعد از پیامبـر در زمان عمـر, معاویه والـى شام شـد.
عثمان كه خود از بنى امیه بـود بیت المال و مناصب حكومتى را در اختیـار آنـان گذاشت و آنـان چهار عامل مهم ثـروت, روحــانیت (اجیـركـردن امثال ابـوهـریـره) و دیانت (بـا بهانه قـرار دادن پیراهـن عثمان) و قـدرت را به دست گرفتند. در ایـن امر چند چیز دخالت داشت:
1 ـ تیزهوشى معاویه
2 ـ سوء تدبیر خلفا
3 ـ جهالت مردم
علت مبـارزه بنـى امیه بـا اسلام دو چیز بـود
1 ـ رقـابت نژادى كه در سه نسل متـراكـم شـده بـود.
2 ـ تباین قـوانیـن اسلام با نظام زندگى (جابرانه) روساى قریـش, خصـوصـا امـویها. قـرآن كـریـم مـى فـرمـاید:
((و ما ارسلنا فى قریه مـن نذیر الا قال مترفوها انا بما ارسلتم به كافرون))(سوره سبا, آیه 34.)

حكومت فاسد یزید

بعضـى از مفـاسـد حكـومت یزیـد عبارت است از:
1 ـ سگبازى و میمون بازى
علاقه وافـر او به شكار و تفـریح, مانع رسیـدگـى به امـور مملكت مـى شـد و علاقه به حیـوانات, كارهاى او را به صـورت مسخـره اى در آورده بود. یك عده بوزینه داشت. یكى ابـوقیـس كنیه داشت. او را در مجلس شراب خویـش حاضر مى كرد و لباس ابریشـم و حریر مى پوشاند و به مسابقه مى فرستاد.
2 ـ ارتباط نامشروع با محارم
عبدالله بـن حنظله با عده اى به نمایندگـى از سـوى اهل مدینه به شـام آمـد تـا اوضـاع حكـومت را از نزدیك ببیننـد. عبـدالله در بازگشت, گفت: ((والله ماخـرجنا علـى یزیـد حتـى خفنا ان نـرمـى بـالحجاره مـن السماء ان رجلا ینكح الامهات و البنات و الاخـوات و یشرب الخمر و یدع الصلوه والله لـولـم یكـن معى احـد لابلیت لله فیه بلاء حسنا))
3 ـ شرابخوارى
یزیـد دائم الخمر بـود. به قـولـى, حتـى مردنـش در اثر افراط در نوشیدن شراب و از بیـن رفتـن كبد تحقق یافت. (در سـن 37 سالگى) او مى گـوید: ((دع المساجد للعباد تبشرها) وقف دكه الخمار تزئینا
4 ـ گرایش به مسیحیت تحریف شده
مى گـویند مادر یزید در اصل, مسیحـى بـود. بدیـن سبب, به مسیحیت گرایـش داشت. به نظر گروهى از مورخان, از جمله ((لامنـس)), بعضى از استادان یزید از مسیحیان شام بـودند. یزید تربیت پسرش را به یك مسیحـى سپـرد. او دربـاره شـراب مـى گـویـد:
فان حرمت یـوما على دین محمد فخذها علـى دیـن المسیح بـن مریـم
5 ـ عیش و طرب پیوسته
یك سال معاویه او را بـراى جنگ فـرستاد, شخصیت وى را بالا بـرد. سفیـان بـن عوف را نیز بـا وى همـراه ساخت.
یزید زن مـورد علاقه اش ((ام كلثـوم)) را همراه برد. در محلـى به نام ((غذقذونه)) سـربـازان به تب و آبله مبتلا شـدنـد. یزیـد در منزلى با معشوقه اش سرگرم بـود كه خبر بیمارى سربازان را دریافت كرد. در این هنگام اشعارى خواند كه معنایش چنین است: مـن با ام كلثـوم خـوشـم و به مـن چه ربطـى دارد كه سـربازان از آبله رنج مى برند.
6 ـ كفر
هنگام ورود اسرا به مجلـس یزید, او فكر مى كرد دیگر رقیب ندارد, با شعر معروف ((لعبت هاشـم بالملك...)) كفر خود را آشكار ساخت. سه جنایت بزرگ در سه سال حكومت
در سـال اول حكـومت ننگیـن خـویـش, امـام حسیـن(علیه السلام) را به شهادت رساند.
در سال دوم دستـور داد مـدینه را به خاك و خـون بكشند و سه روز تمام جز خانه امام سجاد(علیه السلام) آنچه را در مـدینه بـود (مال, جان و نـامـوس مـردم) بـر سپـاهیـان خـود حلال كـرد.
در سال سـوم بـراى دستگیرى ((عبـدالله بـن زبیـر)), كه علیه او قیام كـرده و به مسجـدالحـرام پناهنـده شـده بـود, كعبه را بـا منجنیق به آتـش كشید. با روى كار آمـدن یزیـد, اصل اسلام در خطر قرار گرفت. مردم این خطر عظیـم را به خوبى درك نمى كردند. بدیـن سبب, باید یك مـوج ایجاد مـى شد تا براى همیشه اسلام را تضمیـن و وجدان خفته مردم را بیدار كند.

امام حسین(علیه السلام) و قیامى خونین

امـام حسـن(علیه السلام) در سـال چهل و نهم هجـرى به شهادت رسیـد و امـام حسیـن(علیه السلام) امامت را عهده دار شـد. او به همان دلایل كه برادرش صلح كرده بـود, علیه معاویه قیام نكرد و در پاسخ نامه هایى كه به او نوشته شده بود, فرمود: ((وجدان مـن اجازه نمى دهد, پیمانى را كه با معاویه بسته ایـم, بشكنـم و تا معاویه زنـده است, برهمان عهد پایدار هستـم و پس از درگذشت او, در تصمیم خود تجدید نظر خواهم كرد.)) معاویه در شصت هجـرى, پـس از آنكه به رغم پیمان خـود با امام حسـن(علیه السلام), یزیـد را به فـرمانروایـى مسلمانان منصـوب كرد و براى او بیعت گرفت, درگذشت.
روزى كه مروان مـى خـواست از امام حسیـن(علیه السلام) نیز براى یزیـد بیعت بگیرد, امام فرمود:
((انالله و انا الیه راجعون و علـى الاسلام السلام اذ قد بلیت الامه براع مثل یزید. )) همانا از خداییم و به سوى او باز مى گردیـم و بر اسلام باید فاتحه خـوانـد; زیرا امت به رهبرى مثل یزیـد مبتلا شده است.
و اسلام در خطر قرار گرفت و تنها قیامى خـونیـن مى تـوانست وجدان خفته مردم را بیدار و كاخ ظلم را متزلزل سازد, امام(علیه السلام) در ایـن راه گام نهاد و براى آگاه كردن مردم كـوفه طى نامه اى اعلام كرد:
((فلعمرى ما الامام الاالعامل بالكتاب و القائم بالقسط و الـدائن بدیـن الحق.)) به جانـم سوگند, امام جز كسى كه عمل به كتاب خدا كنـد و عدالت را به پـا دارد و راه حق را مـى پیمـایـد, نیست.
او, در وصیت نـامه اى كه قبل از خـروج از مـدینه به ((محمـدبـن حنفیه)) نـوشت, هـدف قیـام خـود را ایـن گـونه تـرسیـم كــرد: ((مـن بـراى طغیان و خـوددارى از قبـول حق و فساد و ستـم خـارج نشدم, بلكه براى اصلاح امـور امت جدم خارج مى شـوم. اراده كرده ام امـر به معروف و نهى از منكـر كنـم و روش جـدم و پـدرم علـى بـن ابى طالب(علیه السلام) را پیـش گیرم. در بیـن راه مكه و كـوفه (منزلگاه ذى حسـم) در خطبه اى به یـارانـش فـرمـود:
((الاتـرون الى الحق لایعمل به و الـى الباطل لایتناهـى عنه لیرغب المـومـن فـى لقاء الله محقـا فـانـى لا ارى المـوت الاالسعاده و الحیاه مع الظالمیـن الا برما.)) آیا نمى نگرید به حق عمل نمى شود و از باطل جلـوگیرى نمى گردد؟ بنابرایـن, اشتیاق مـومـن به لقاى خدا (و شهادت طلبى) سزاوار و لازم است. مـن در ایـن وضع, مرگ را جز سعادت و زنـدگـى بـا ستمگـران را جز رنج و شكست نمـى دانــم. سرانجام امام رسالت خـویـش را با ترسیـم خط سرخ شهادت به پایان برد.

آثار قیام امام حسین(علیه السلام)

1 ـ درهم شكستـن چهارچوب ساختگى دینى كه امویان تسلط خود را بر آن پایه استوار ساخته بـودند و رسوا كردن روح لامذهبى جاهلیت كه روش حكومت آن زمان بود.
2 ـ شهادت امام موجى شدید از احساس گناه در مردم به وجـود آورد و ایـن احساس پیـوسته بر افروخته ماند تا انگیزه انتقام از بنى امیه وجـود داشته باشد و در نتیجه سقوط بنى امیه و نجات دیـن از بـدعتهاى آنان, كه مـى رفت دیـن را نابـود كنـد, ثـابت بمـانـد.
3 ـ هدف معاویه بالا بردن محبـوبیت بنى امیه و از بیـن بردن محبت آل على و رسـول اكرم(ص) بود, با ایـن نهضت محبـوبیت آل علـى(علیه السلام) فزونـى یـافت و بنـى امیه منفـور شــد.
4 ـ پـس از قیـام امـام, در مكتب روح انقلابـى دمیـده شد و انقلاب هایى از قبیل:
انقلاب مـدینه در روز اول محرم سال 63 هجـرى, قیام مختار در سال 66 هجرى در عراق, قیام تـوابیـن در كـوفه در سال 65 هجرى, قیام مطرف بن مغیره در سال 77 هجرى, قیام ابـن اشعث در سال 81 هجـرى و نهضت زیـد بـن علـى در سـال 122 هجـرى تحقق یافت.
ایـن روح انقلابـى مكتب همـواره در طـول تـاریخ منشاء بسیارى از انقلابها, شـورشها و قیامها علیه مستبـدان و مستكبران گردید. در زمان مـا نیز انقلاب اسلامـى ایـران بـا الهام از آن قیـام و روح انقلابـى مكتب به رهبـرى امـام خمینـى(ره) به ثمـر رسیــد.
منبع:ماه نامه كوثر
شنبه 5/12/1391 - 12:14
شعر و قطعات ادبی

خنده اشك آلود

شمع مى خندد وشوق رخ جانان دارد
شمع از اشك و، گل از ژاله شود زیباتر
شمع مى خندد ومى گرید وشاد است وغمین
نور شادى همه آمیخته با هاله غم
شمع نور ازلى قلب همایون نبى است
این چه رازى است خدایا كه محمد امشب
دانى از چیست كه احمد شب میلاد حسین
بیند آینده او را چو در آئینه غیب
شاد از این است كه آخر ثمر عشق رسید
آمد آن سایه رحمت كه پناه همه اوست
آمد آن یكه سوارى كه بوقت جولان
آمد آن لاله خونین رخ صحراى بلا
میزبان دو جهان فاطمه را مهمان است
نور سیناست كه مدهوش از او موسى شد
دم عیسى همه در خاك شفا خانه اوست
این حسین است كه با اینهمه آیات جمال
این حسین است كه از حشمت ثار اللهى
این حسین است كه از پیرهنى خون آلود
این حسین است كه گیسوى على اكبر او
این حسین است كه سر لشگر پر همّت او
این حسین است كه از خرمن گلگون كفنان
قهرمان است حسین وزده بر سینه نشان
پر هیاهو كند از مقدم خود محشر را
بى نظیر است (حسان) سفره احسان حسین
اشگها بین كه از این خنده بدامان دارد
خنده با دیده تر جلوه دو چندان دارد
این چه حالى است كه در محفل خوبان دارد
كه به لبخند عیان غصّه پنهان دارد
كه دل هر بشرى نور خود از آن دارد
لب پر خنده ولى دیده گریان دارد
غم وشادى بهم از دیدن جانان دارد
زینجهت سوز نهان اشرف انسان دارد
آمد آن فرد كه بر جامعه رجحان دارد
هر كجا روى كند میل به احسان دارد
عرصه روز جزاتنگى میدان دارد
كه بدل داغ زهفتاد ودو قربان دارد
نازم آن بخت كه این كوكب رخشان دارد
پور زهراست كه عشّاق فراوان دارد
كه بهر درد غمى چاره ودرمان دارد
روى دامان نبى جلوه قرآن دارد
خاتم دولت صد ملك سلیمان دارد
صد چو یعقوب اسیر غم هجران دارد
رشته انس به دلهاى پریشان دارد
تشنه لب، دست فشان، مشگ به دندان دارد
گلشنى تازه تر از روضه رضوان دارد
زلب اصغر خود لعل بدخشان دارد
او كه از جانب حقّ اذن به غفران دارد
كه بخوان كرمش اینهمه مهمان دارد
حبیب‏اللّه‏ چایچیان (حسان(

مژده اى دل

مژده اى دل كز ره امشب جان جانان آمده
جان جانان در جهان از راه احسان آمده
خلق عالم را صفابخش دل و جان آمده
اى محبّان بار دیگر ماه شعبان آمده
ملك هستى غرق رحمت گشته از این فیض عام
ساقیا برخیز و ما را باز مى در جام كن
شعلهور جان مرا از آب آتش خام كن
در میان مردم دنیا مرا گمنام كن
یا چو مجنونم اسیر عشق بى فرجام كن
بیش از این دارى مرا حیران چرا هر صبح و شام
تا سحر مى سوخت جانم دوش از داغ فراق
بود سرتاپاى من گویى همه در احتراق
ناگهان زد هاتف غیبم نداى اشتیاق
كز چه بنشستى چنین مغموم در كنج وثاق
خیز از جا كآمد از ره خسرو شیرین كلام
سرو باغ دین گل گلزار پیغمبر حسین
سبط خیرالمرسلین سلطان بحر و بر حسین
زیب آغوش و ضیاى دیده حیدر حسین
میوه قلب بتول و حجت داور حسین
شد رُخ ماهش ضیابخش دل خیرالانام
چون ز رنج عصمت آن دُردانه آمد در وجود
گشت روشن از فروغش عالم غیب و شهود
باب لطفش را خدا بر عالم امكان گشود
جبرئیل آمد به سوى خانه زهرا فرود
گوییا بهر نبى دارد ز سوى حق پیام
اى حسین اى شهریار ملك دین و سرورى
اى درخشان آفتاب چرخ حسن و دلبرى
اى كه در عالم زدى از عشق كوسِ برترى
كرده اى در راه خود عشاق را از خود برى
دست ماه و دامن لطف تو اى والامقام
اى كه مركب تاختى هر سوى در میدان عشق
اى كه سرانداختى چون گوى در چوگان عشق
اى كه بودى روز و شب سرگشته و حیران عشق
روح عشق و قلب عشق و جسم عشق و جان عشق
ریخت ساقى از ازل آرى مى عشقت به جام
اى قرار جان زهرا زینت عرش برین
نور چشم مصطفى اى خسرو دنیا و دین
باعث ایجاد خلق اولین و آخرین
بنده عشقت نجومى سوده بر خاكت جبین
از كرم دریاب او را اى ولى ذوالكریم
(نجومى خراسانى)

آیت عدل

فرشته نغمه اللَّه‏ و اكبر مى ‏زند امشب
ز نام پنج تن بر عرش زیور مى ‏زند امشب
مگر بار دگر معراج خواهد رفت پیغمبر
كه رضوان گل به سر زیور به پیكر مى‏ زند امشب
پى امیرى مهم جبریل در آفاق مى‏ گردد
بعرش و فرش و فردوس برین سر مى ‏زند امشب
چه رخ داده است اندر خانه احمد كه مى ‏بینم
امین وحى آنجا حلقه بر در مى‏ زند امشب
عروس آسمان بااختران آهسته مى‏ گوید
كه خورشید ولایت از افق سر مى‏ زند امشب
جهان مى ‏گرید از شوق و زمان مى‏ خندد از شادى
كه طفلى خنده بر رخسار مادر مى ‏زند امشب
حسن را خاطرى شادان ز میلاد حسین است
برادر بوسه بر روى برادر مى ‏زند امشب
الا اى باغبان باغ آزادى كه از خوبى
گلت بس طعنه بر گلهاى دیگر مى ‏زند امشب
حسین را مى ‏شود رخسار غرق از بوسه زهرا
كه اول بوسه بر فرزند مادر مى ‏زند امشب
نه تنها هاجر و مریم پرستارى كنند او را
به گرد مهدى جبریل هم پر مى ‏زند امشب
به حالى در میان شرم و شادى عصمت كبرى
عجب لبخند بر رخسار شوهر مى ‏زند امشب
چو مى ‏بیند حسین ابن على را در برمادر
پیمبر بوسه بر سیماى دختر مى‏ زند امشب
برآید آیت عدل و از آن افراشته وجدان
نهانى زخم بر جان ستمگر مى ‏زند امشب
بیامد نور چشمان على و حضرت زهرا
حسین لبخند بر رخسار مادر مى ‏زند امشب
شب عید است و مى ‏خواهد)مؤید( از كفش عیدى
بدرگاه رفیعش حلقه بر در مى ‏زند امشب

میلاد همایون

پرده چون ماه من از چهره ى تابنده گشود
ماه رویان جهان راز دل آرام ربود
حوریان گو كه بریزند ز دامنها مشك
قدسیان كو كه بسوزند به مجمرها عود
عاشقان گو كه بصد عزت و اجلال رسید
موكب خسرو خوبان، كه بر او باد درود
سومین روز ز شعبان چو در آمد خورشید
سومین شمس ولایت ز افق چهره گشود
شام میلاد همایون حسین ابن على است
باد بر خلق جهان مقدم پاكش مسعود
مظهر غیرت و آزادگى و مجد و وقار
آیت عزت و آزادگى و رحمت وجود
میوه باغ رسالت مه گردون جلال
وارث تاج ولایت شه اقلیم وجود
صولت حیدرى از چهره پاكش پیدا
جلوه احمدى از نور جمالش مشهود
عصمت از فاطمه آموخت شجاعت ز على
صبر و احسان ز حَسن حُسن خصال از محمود
شاهكارى قلم لطف خداوند كشید
كه بدین خامه ناچیز محال است ستود
كیست این كوكب تابان كه پى تهنیتش
ز طربخانه افلا رسد بانك سرود
كیست این قافله سالار كه در وادى عشق
كرد با تاج شهادت بصد اجلال ورود
كیست این یوسف گم گشته كه از پیرهنش
مى ‏رسد رایحه مشك‏تر و عنبر و عود
كیست این لاله خونین كه ز هفتاد و دو داغ
بفلك مى‏ رودش ز آه دل سوخته دود
كیست این عاشق دلباخته سوخته جان
كه ز دود دل او دیده شود اشك آلود
این حسین است كه از مهر جهان آرایش
محو خورشید جمالش شده ذرات وجود
این حسین است كه لطفش كند آزاد ز بند
ملكى را كه ز درگاه خدا شد مردود
این حسین است كه در پیشگر حضرت حق
گاه در حال قیام است و گهى حال قعود
این حسین است كه بر كنگره عرش ز فرش
مى ‏كند با پر وبال ملكوتیش صعود
این حسین است ز بس تشنه دیدار خداست
با لب تشنه شتابد به حریم معبود
خوشه از خرمن توفیق رسا چید كسى
كه ره دوستى آل على را پیمود
هم چو یوسف چو قدم بر سر بازار نهاد
ماه مجلس شد و بر رونق بازار فزود

جلوه آفتاب

حق برون از نقاب پیدا شد
خسته گان فتح باب پیدا شد
مژده اى رهروان وادى عشق
ماه ما بى حجاب پیدا شد
شب آزادگان هستى را
جلوه آفتاب پیدا شد
بیكران بحر آفرینش را
پر بها دُرّ ناب پیدا شد
فخر بفروش اى زمین بر عرش
زاده بوتراب پیدا شد
كشته‏ى دین كه تشنه بود بسى
فیض بخشا سحاب پیدا شد
اللَّه اللَّه به ملك آزادى
خسرو كامیاب پیدا شد
دوستان را شفیع درگه حق
بهر روز حساب پیدا شد
جام عشاق راز كوثر عشق
روح پرور شراب پیدا شد
پور زهرا و مرتضى یعنى
شاه مالك رقاب پیدا شد
آمد از باغ عشق بوى حسین
شد عیان طلعت نكوى حسین

آیت سبحان

بى پرده تجلى رخ جانان كند امروز
یا چهره عیان آیت سبحان كند امروز
از شش جهت انوار الهى است فرزوان
زین جلوه كه این خسرو خوبان كند امروز
روح است مجسم هله این معنى توحید
یا جلوه گرى خالق سبحان كند امروز
چون كرد رقم نام تو بر لوح مشیّت
حق جلوه در آیینه امكان كند امروز
اى موسى عمران هله »ربّ اَرِنى« گوى
تا بر تو خدا چهره نمایان كند امروز
گر كعبه برد پیش رخت سجده عجب نیست
تكریم ز تو قادر منان كند امروز
چون مظهر اللَّه بود آن شه كونین
حق جلوه خود بر همه آسان كند امروز
از شوق به تن جان من آرام نگیرد
زین جلوه پى جلوه كه جانان كند امروز

سرور آزادگان

سوم شعبان كه دلها منجلى است
عید میلاد حسین بن على است
عید میلاد على را نور عین
سرور آزادگان یعنى حسین
دم به دم گویم من از جانان عشق
یا حسین اى سرور و سلطان عشق
خادم كوى تو باشد جبرئیل
عرش بر نام تو مى ‏بندد دخیل
عرش حق بایك اشاره مست تو
آسمانها و زمین در دست تو
اى چراغ راه و كشتى نجات
تحت فرمان تو باشد كائنات

امام عاشقان

اى دل دوباره قلب ما را شاد كردند
مرغ دل ما را زغم آزاد كردند
گفتند میلاد امام عاشقانست
زین مژده خیل عاشقان را شاد كردند
وقتى شكوفا شد گل رویش ملائك
جشن طرب برپا در این میلاد كردند
امشب خطیبان فلك بر منبر نور
در وصف و مدحش خطبه ‏ها ایراد كردند
وارستگان عشق با نور ولایش
بنیان عشق و معرفت بنیاد كردند
از تابش مهر هدایت بود از اول
گم كرده راهان را اگر ارشاد كردند
هر كس چو فطرس روى بر این آستان كرد
او را ز بند درد و غم آزاد كردند
بوسید تا زیر گلویش را محمد
قدوسیان از كربلایش یاد كردند
آن دم كه زهرا بر حسینش گریه مى ‏كرد
پیغمبر و حیدر ورا امداد كردند
قنداقه‏ اش را تا خدا بردند و در عرش
خاصان درگاه خدا را شاد كردند
روزى كه او را باز هم بر عرش بردند
كروبیان ناله كنان فریادكردند
یك قطره از دریاى وصف او نگفتند
هر چه »وفائى« شاعران انشاء كردند

رهائى فطرس

امشب اى یاران نوید آورده ‏ام
مژده از عیدى سعید آورده ام
ماه شعبان است و ماه رحمت است
غرق شادى قلب آل عصمت است
خاصه امشب سوم این ماه نور
ماه فیض و عزت و ماه سرور
ماه لطف و رحمت پروردگار
جلوه‏ دار طلعت هشت و چهار
بس از این مه پیك سرمد مى ‏رسد
از فضا بوى محمد مى ‏رسد
امشب عید افتخار آدم است
عید مولود عزیز خاتم است
مژده باید گفت عبداللَّه را
مولد مسعود ثاراللَّه را
امشب آرى مقتدا از ره رسید
سومین نور هدى از ره رسید
عاشقان فیض جلى را بنگرید
نور چشمان على را بنگرید
جبرئیل است و ملك در زمزمه
روى آورده به بیت فاطمه
جمله سرمستند از بوى حسین
شیفته بر روى دلجوى حسین
دم به دم گویند با شور و شعف
تهنیت بر احمد و میر نجف
هم به زهرا مادر آن نازنین
بر زبان دارند صدها آفرین
وقت آن شد فطرس آید پیشتر
آنكه باشد از همه دلریش‏تر
آنكه از قهر الهى سوخته
دیده بر فیض حسینى دوخته
بال و پر بر مهد مولا مى‏ كشد
پر به سوى آسمانها مى ‏كشد
بر زبان دارد به وجد و شور و شین
این منم آزاده ى دست حسین
هر كه از جا به عزّ و احترام
سوى مولایم كند عرض سلام
این ارادت را به تكریم و شتاب
مى‏رسانم محضر آن مستطاب
اى خوشا تائب كه با شوقى تمام
بر عزیز فاطمه گوئى سلام

رباعیات

حق كرده ظهور تا حسین آمده است
آیات جهاد با حسین آمده است
فطرس به امید عفو بر درگه او
با ذكر حسین، با حسین آمده است
                 ***
نور ابدى و ازلى مى ‏آید
بر عالم ایجاد، ولى مى ‏آید
مجموعه ى حسن و عشق و ایثار و كرم
یعنى كه حسین ابن على مى‏ آید
                  ***
نام تو را دواى درد است حسین
بى یاد تو بین كه چهره زرد است حسین
عشق تو مرا ز خویش بیگانه نمود
بى عشق تو بین كه سینه سرد است حسین
                   ***
میلاد حسین خون بهاى دین است
این عید، حیات شیعه را تضمین است
امروز فرشتگان به هم مى ‏گویند
احیاگر آیین محمد این است
                    ***
از خاطر دهر كى رود یاد حسین
گلبانگ عدالت است فریاد حسین
بر خلق ستم دیده، مبارك بادا
مرگ ستم است، روز میلاد حسین
                    ***
در سوم شعبان كه همه لطف و صفاست
میلاد پر افتخار شاه شهد است
در حیرتم از این كه بُوَد وقت سرور
یا موسم سوز و گریه و شور و نواست
                     ***
امشب كه فضا پر است از بوى حسین
عطر گل سرخ آید از سوى حسین
اى فطرس پر سوخته احرام ببند
از بهر طواف كعبه ى روى حسین
                     ***
امشب شب میلاد حسین است حسین
اندر همه جا یاد حسین است حسین
خوانند همه نادعلى، لیك على
امشب بلبش ناد حسین است حسین
                     ***
وقتى كه حسین یافت میلاد امروز
یزدان در لطف تازه بگشاد امروز
در عالم قدس یك حسین داشت خدا
آن را به محمد و على داد امروز
                      ***
بر آنچه كه شد هادى فطرس صلوات
خوانیم به دل شادى فطرس صلوات
میلاد حسین عید آزادى اوست
بر لحظه ى آزادى فطرس صلوات
                      ***
اى آنكه ترا حُسن خداداد بُود
میلاد تو جلوه گاه ایجاد بُود
ما را به نگاه لطف خود شادان كن
امروز كه قلب فاطمه،شاد بُود
                      ***
امروز كه بلبلان ترنم كردند
با یكدیگر از عشق تكلّم كردند
چون غنچه و گل على و زهرا از شوق
بر روى حسین خود، تبسم كردند
                       ***
میلاد حسین نوگل زهراشده امشب
گیتى ز رخش طور تجلا شده امشب
ده مژده ى جانبخش بعالم ز قدومش
زیرا كه در رحمت حق واشده امشب
                       ***
میلاد حسین شادى دلها شد
امید دل پیامبران پیدا شد
اینك بسویش برو كه فردا دیر است
كز آمدنش در شفاعت وا شد
                      ***
میلاد حسین و سوم شعبان است
خورشید ولایت از افق تابان است
اى كشور جمهورى اسلام،حسین
داماد عزیز ملت ایران است
شنبه 5/12/1391 - 12:14
اهل بیت
نویسنده:علیرضا رجالى تهرانى
• بخش اول: آثاروبركات فردى سیدالشهدا(علیه السلام)
• بخش دوم: آثاروبركات اخلاقى،تربیتى سیدالشهدا(علیه السلام)
• بخش سوم: آثاروبركات سیاسى،اجتماعى سیدالشهدا(علیه السلام)
• بخش چهارم: آثاروبركات زیارت سیدالشهدا(علیه السلام)
• بخش پنجم: آثار و بركات مرقد شریف سیدالشهدا(علیه السلام)
• بخش ششم: آثار و بركات تربت پاك سید الشهدا(علیه السلام)
• بخش هفتم: آثاروبركات عزادارى وگریه برسیدالشهدا(علیه السلام)

بخش اول :آثار و بركات فردى سیدالشهداء (علیه السلام)

1- چراغ هدایت و كشتى نجات‏
من آن نورم كه در شبهاى تاریك
چراغ رهنماى كاروانم
در این دریا منم آن ناخدایى‏
كه كشتى را به ساحل مى‏رسانم‏
روایت شده كه امام حسین (ع) فرمود: «خدمت رسول خدا (ص) شرفیاب شدم در حالیكه ابى بن كعب هم آنجا بود. حضرت رسول اكرم (ص) فرمود: مرحبا به تو ، اى ابا عبدالله ، اى زینت آسمانها و زمین . ابى گفت : چگونه او زینت آسمانها و زمین است در صورتى كه كسى غیر از تو چنین نیست؟ حضرت فرمود: اى ابى ، قسم به كسى كه مرا به حق به نبوت مبعوث كرد، حسین بن على در آسمان بزرگتر از روى زمین است، و همانا بر طرف راست عرش الهى نوشته شده است كه او چراغ هدایت و كشتى نجات است » . 1
یكى از بركات فردى حضرت سیدالشهدا (ع) این است كه او «چراغ هدایت» و «كشتى نجات» است . اگر چه همه پیامبران و امامان (ع) چراغها و انوار هدایت و كشتیهاى نجات و رهایى اند، چنانكه پیامبر اسلام (ص) فرمود: «انما مثل اهل بیتى فیكم كمثل سفینة نوح من دخلها نجا، و من تخلف عنها هلك» .2
همانا خانداون و اهل بیت من در میان شما مانند كتشى نوح است كه هر كس داخل آن شود نجات پیدا كرده و هركس كه از آن تخلف كند هلاك خواهد شد.
اما كشتى نجات حسین (ع) حركتش بر امواج توفنده و گسترده دریا، سریعتر و لنگر انداختن و پهلو گرفتن آن بر ساحلهاى نجات آسانتر بوده و دایره بهره‏ورى و استفاده از نور مشعل وجود حسین (ع) وسیعتر است .
در آن زمانى كه امواج بلند و سهمگین فساد و گناه بر پیكره نیمه‏جان جامعه اسلامى، و جان و دل مسلمانان، تازیانه مرگ مى زد و گرداب حوادث و توطئه‏ها و پلیدیها، خفتگان در بستر غفلت را بى‏رحمانه به قعر تاریكى و تباهى مى كشید ، این حسین بود كه با قیام و نهضت الهى خود و شهادت و اسارت اهل بیت خویش ، گرفتاران در این اوضاع خطرناك را از دریاى پر تلاطم ساخته شده به دست فتنه‏گر «بنى امیه» نجات بخشید و با كشتى رهایى خود ، این خفتگان و غافلان و گرفتاران را به ساحل نجات رهنمون نمود.
آرى ، حسین (ع) «مصباح الهدى » است تا در این ظلمتكده خاك، دلیل و راهنماى راه باشد؛ و «سفینة النجاة» است تا در اقیانوس متلاطم فتنه‏ها و ضلالتها، غرق شدگان را كه كشتى شكسته بودند فریاد رس باشد.
اى كه مصباح هدایت هستى و فلك نجات‏
از چه با این اشكها ایجاد طوفان مى كنى؟
زنده در قبر دل ما بدن كشته تو است
جان مایى و ترا قبر حقیقت دل ماست
2- محبت مكنون
از جمله احادیث نبوى كه در واقع بیانگر تأثیر پذیرى معنوى مردم از وجود مبارك سیدالشهداء (ع) مى‏باشد، حدیثى است كه فرمود:
«ان للحسین محبة مكنونة فى قلوب المؤمنین ». 3
در كانون دلهاى مؤمنین ، محبتى نهفته و ویژه نسبت به حسین وجود دارد.
كیست كه نام حسین (ع) را بشنود و فردى از افراد بشر یا تنى از اولاد انسان باشد و حالت انقلاب و انكسار و دلباختگى براى او فراهم نشود؟ محبت حسین (ع) دلها را به التهاب در آورده و جگرها را گداخته و مذاب مى‏سازد، و شورش دل و آتش درون را به ریزش قطرات اشك از دیدگان ، آشكارا و عیان مى‏كند.
در كجاى دنیا دیده مى شود كه شیعه و دوستدار حسین در آنجا باشد و اقامه عزاى حسینى نكند . كیست كه پس از دادن عزیزترین محبوب و مطلوب خود به اندك فاصله و مختصر وقت و گذشتن كمتر زمانى، آن مصیبت را فراموش نكند؛ جز مصیبت حسین (ع) كه با این همه طول زمان و گذشتن قرنها، روز به روز این مصیبت تازه‏تر و شور و شراره‏اش بیشتر و بلندتر مى‏گردد. آیا نه این، جذبه عشق و علاقه و تأثیر محبت و فرط دلبستگى و دلباختگى علاقه‏مندان نسبت به آن امام محبوب است؟
و اى بسا ، نامحرمان در برابر عظمت و جلالت حسینى تسلیم شده و به تواضع و تكریم در مقابل نام مبارك حسین و جلال و مقام او قد خویش به تعظیم و تسلیم خم نموده و به دین و آیین حسینى گراییده و از اكسیر محبت او مس خود را طلاى ناب و زر خالص مى‏گردانند.
براستى، سنت الهى چنین بوده كه محبت امامى كه مسیر تاریخ را عوض كرده و دین الهى را نجات مى بخشد به گونه‏اى خاص در دل و جان مسلمین و مؤمنین قرار گیرد، حتى كسانى كه مقابل حسین (ع) قرار گرفتند به قول فرزدق : «دلهایشان با او بود، اگر چه بر اثر دنیا پرستى شمشیرهایشان بر روى او كشیده شد» . چه رسد به مؤمنینى كه عشق و محبت او با گل آنان سرشته شده است .
حتى محبت حسین (ع) در دل و جان رسول اكرم (ص) نیز ریشه دوانیده بود، به طورى كه مى فرمود: «هر گاه كه به فرزندم حسین مى‏نگرم ، گرسنگى و اندوه از وجودم رخت بر مى‏بندد» .4 و نیز مى فرمود: «بار خدایا ، من حسین را دوست دارم و آنان كه دوستدار او هستند نیز دوست دارم ». 5
راه حسین (ع) راه دل است، و هرگاه عاشقى به دل توجه كند او را پیدا مى‏كند . لذا در برخى روایات وارد است كه : «قبر او در دلهاى دوستداران اوست».
سلام از دور و از نزدیك بهر او بود یكسان‏
بلى قبر شریف او دل اهل یقین باشد
آرى، دل مؤمن جایگاه تابش نور پر فروغ و احیاگر حسین است . و هرگاه عشق و محبت فراتر از آفاق ظاهرى و مادى باشد ، رنگ ابدیت به خود مى‏گیرد، زیرا پیوند این محبت در حریم حب خدا بوده است و بقاى آن به بقاى فیض ذات سرمدى، جاودانه است ، كه گفته‏اند:
این محبت راز محبتها جداست
حب محبوب خدا حب خداست.
شاهى كه نه سپهر از او برقرار شد
ماهى كه مهر و ماه از او كسب نور كرد
3- سیدالشهدا (ع) ، پدر امامان نه گانه‏
یكى دیگر از بركات فردى سیدالشهدا (ع) كه از ارزش معنوى بسیارى برخوردار است ، این است كه نه امام معصوم (ع) بعد از او از فرزندان گرامى آن حضرت مى‏باشند ، و نسل امامان به بركت وجود او ادامه یافت . چنانكه از امام باقر و امام صادق (ع) روایت شده است كه فرمودند: «خداوند عوض قتل امام حسین (ع) چهار ویژگى به آن حضرت عطا فرموده است : اول - امامت را در ذریه او قرار داده است، دوم - شفا را در تربت آن جناب قرار داده، سوم - كنار و زیر قبه او دعا مستجاب مى‏باشد، چهارم - ایام زیارت كنندگان او از عمرشان حساب نمى‏شود». 6
از طرفى در روایات بر این امر تصریح شده كه على بن الحسین (ع) بعد از پدر به امامت رسیده است . چنانكه عبدالله بن عتبه روایت كرده: خدمت امام حسین (ع) بودم كه پسر كوچكترش «على» وارد شد. (یعنى حضرت سجاد (ع) كه از على اكبر كوچكتر بوده است . و این واقعه قبل از تولد على اصغر مى‏باشد). تا آنجا كه مى‏گوید: عرض كردم : اگر آن امرى كه از آن به خدا پناه مى‏برم اتفاق افتاد ، به چه كسى رجوع كنیم؟ (یعنى امام بعد از شما كیست؟) فرمود: به این پسرم : على ، او امام و پدر امامان است ...» 7.
روایت در این زمینه زیادتر از آن است كه در این مختصر بدانها پرداخته شود، ضمن اینكه ادامه امامت از ذریه امام حسین (ع) به خاطر مشهور بودن آن ، نیازى به استدلال روایى بیشتر از آنچه ذكر شده، ندارد.
بارى ، استمرار خط مستقیم و هدایتگر امامت به بركت وجود مقدس سیدالشهدا (ع) است، و این از بزرگترین بركتهاى فردى و معنوى آن حضرت است .
او شفیع است این جهان و آن جهان‏
این جهان در دین و آنجا در جنان‏
4- شفاعت
یكى دیگر از آثار و بركات فردى سید الشهداء (ع) كه در نزد شیعیان اهمیت و جایگاهى خاص دارد شفاعت در آخرت است .
شفاعت از ماده «شفع» به معنى ضمیمه كردن چیزى به همانند اوست، و از اینجا روشن مى شود كه باید نوعى شباهت و همانندى در میان آن دو بوده باشد، هر چند تفاوتهایى نیز در میان آنها دیده شود . به همین دلیل، شفاعت به مفهوم قرآنى آن بدین معنى است كه : انسان گنهكار به خاطر پاره‏اى از جنبه‏هاى مثبت (مانند ایمان یا انجام بعضى از اعمال شایسته) شباهتى با اولیاى الهى پیدا كند و آنها با عنایت و كمك‏هاى خود ، او را به سوى كمال سوق دهند و از پیشگاه خدا تقاضاى عفو كند. و به تعبیر دیگر حقیقت شفاعت، قرار گرفتن موجودى قویتر و برتر، در كنار موجودى ضعیفتر، و یارى رساندن به او براى پیمودن مراتب كمال است .
شفاعت در جوامع انسانى غالباً همان پارتى بازى و استفاده از رابطه است . اما شفاعت مورد نظر در قرآن كریم و روایات اسلامى، متوجه شایستگى‏هاى افراد است نه روابط شخصى بین شفاعت كننده و شفاعت شونده.
شفاعت اقسامى دارد كه برخى از آنها نادرست و ظالمانه است و در دستگاه الهى وجود ندارد، ولى برخى صحیح و عادلانه است و وجود دارد. شفاعت غلط بر هم زننده قانون و ضد آن است، ولى شفاعت صحیح حافظ و تأیید كننده قانون است . شفاعت غلط آن است كه كسى بخواهد از راه پارتى بازى جلوى اجراى قانون را بگیرد. برحسب چنین تصوراتى از شفاعت، مجرم بر خلاف خواست قانونگذار و بر خلاف هدف قوانین اقدام مى‏كند و از راه توسل به پارتى بر اراده قانونگذار و هدف قانون چیره مى‏گردد. اینگونه شفاعت، در دنیا ظلم است و در آخرت غیر ممكن . ایرادهایى كه بر شفاعت مى‏شود بر همین قسم از شفاعت وارد است، و این همان است كه قرآن كریم آن را نفى فرموده است .
شفاعت صحیح، نوعى دیگر از شفاعت است كه در آن نه استثنا و تبعیض وجود دارد و نه نقض قوانین و نه مستلزم غلبه بر اراده قانونگذار است . قرآن این نوع شفاعت را صریحاً تأكید كرده است كه این نیز بر دو قسم‏
است :
1- شفاعت «رهبرى» یا شفاعت «عمل».
2- شفاعت «مغفرت» یا شفاعت «فضل».
نوع اول شامل نجات از عذاب و نیل به حسنات و حتى بالا رفتن درجات مى‏باشد، و نوع دوم شفاعتى است كه تأثیر آن در از بین بردن عذاب و در مغفرت گناهان است، و حداكثر ممكن است سبب وصول به حسنات و ثوابها هم بشود ولى بالا برنده درجه شخص نخواهد بود.
با توجه به آنچه به طور اجمال در خصوص شفاعت گفته شد، لازم به ذكر است كه یكى از شفاعت كنندگان از اهل بیت ، حضرت سیدالشهدا (ع) است، ولى آن حضرت شفیع كسانى است كه از مكتب او هدایت یافته‏اند، نه شفیع كسانى كه مكتبش را وسیله گمراهى ساخته‏اند.
قرآن و مكتب حسینى ریسمانهایى هستند كه قدرت دارند بشر را از چاه نگون بختى به اوج سعادت بالا برند: یكى «حبل من الله» و دومى «حبل من الناس » است؛ ولى اگر كسى از این دو حبل الهى سوء استفاده نمود، جرم از ریسمان نیست، علت این است كه او در سر سوداى بالا رفتن نداشته است، و البته چنین مردمى به وسیله قرآن و مكتب حسینى به قعر دوزخ برده مى‏شوند. 8
شفاعت به معنى وسیع كلمه ، در هر سه عالم (دنیا ، برزخ و آخرت) صورت مى‏پذیرد ، هر چند محل اصلى شفاعت و آثار مهم آن در قیامت و براى نجات از عذاب دوزخ است ، از این رو سیدالشهداء هم در دنیا ، هم در برخ و هم در آخرت شفیع دوستداران و شیعیان حقیقى‏اش بوده و خواهد بود.
چنانكه در روایتى از امیرالمؤمنین (ع) آمده است : «براى ما شفاعت است و براى دوستان ما نیز شفاعت است » .9 و در روایتى دیگر آمده است : «شافعان امامان هستند و دوستان مؤمنانند» 10.
و معلوم است كه امام حسین (ع) یكى از امامان معصوم بوده كه در قیامت و محشر كبرى از شیعیان و دوستانش شفاعت مى كند . بطورى كه یكى از روایان گوید: روایتى از قول ابى عبدالله الحسین (ع) به من رسیده بود كه آقا فرموده است : «هر كس پس از مرگ من مرا زیارت كند، پس از مرگش من هم او را زیارت مى نمایم» . این روایت در ذهن من بود، تا اینكه شبى در عالم واقع ابى عبدالله الحسین (ع) را دیدم ، گفتم : آقا این روایت درست است و از شماست ؟ «قال : نعم، و لو كان فى النار اخرجته منها» فرمود: آرى ، هر چند در آتش باشد او را بیرون مى آورم. عرض كردم: آیا از این به بعد این روایت را بدون واسطه از خود شما نقل نمایم؟ فرمود:آرى . 11
به محشر كه كسى نیست غمخوار كس‏
شفیع محبان ، حسین است و بس‏
ترا ز باب حسینى برند جانب جنت‏
ترا كه عاشق اویى ، ترا كه شیعه اویى*
5- دوستداران حسین و دوستان دوستداران او بهشتى‏اند
یكى دیگر از آثار و بركات فردى سید الشهدا (ع) كه در سراى دیگر ظهور كرده و جلوه‏نمایى مى‏كند، بهشتى شدن دوستداران و حتى دوستان و دوستداران آن حضرت است. چنانكه حذیفة بن یمان گوید: رسول خدا (ص) را دیدم كه دست حسین بن على (ع) را در دست خودگرفته بود و مى‏فرمود:
«یا ایها الناس، هذا الحسین بن على فاعرفوه ، فو الذى بیده ، انه لفى الجنة ، و محبه فى الجنة ، و محبى محبیه فى الجنة»12.
اى مردم ، این حسین بن على است ، او را بشناسید؛ سوگند به آن خدایى كه جانم به دست اوست، براستى او در بهشت است، و دوستدار او نیز در بهشت است ، و دوستدار دوستدار او نیز در بهشت مى‏باشد.
و از امام موسى بن جعفر (ع) روایت شده كه فرمود:
«رسول خدا (ص) دست حسن و حسین (ع) را گرفت و فرمود:
«هر كس این دو پسر و پدر و مادر آنان را دوست داشته باشد، روز قیامت در درجه من با من خواهد بود» 13.
و نیز رسول خدا (ص) فرمود: «آگاه باشید، همانا حسین (ع) درى از درهاى بهشت است، هر كس با او دشمنى كند خدا بوى بهشت را بر او حرام مى‏كند» 14.
و معلوم است كه این مقام عظیم تنها با محبت ظاهرى حاصل نمى‏شود، بلكه مقصود، محبت خاصى است كه مخصوص كسانى مى‏باشد كه در درجات بالاى ایمان هستند. اگر چه دوستى و محبت امامان معصوم و امام حسین (ع) ثمر بخش است ولى احراز مقام والاى معیت بارسول خدا (ص) در بهشت برین ، محبتى فراتر از ظاهر مى‏طلبد.

بخش دوم: آثار و بركات اخلاقى - تربیتى سید الشهداء (علیه السلام)

1- ایجاد اخلاق جدید در جامعه مسلمین‏
اگر دیدى كه نابینا و چاه است‏
اگر خاموش بنشنیى گناه است
یكى از آثار و بركات سیدالشهدا (ع) در بعد اخلاقى - تربیتى این است كه قیام او باعث گردید در جامعه مسلمانان نوعى اخلاق جدید بلند نظرانه پدید آید و نظر انسان را به زندگى خود و دیگران، دگرگون سازد تا بتواند بدینوسیله جامعه را اصلاح نماید . و به عبارت دیگر، با خودسازى به دیگر سازى نیز بپردازد.
آرى، در آن زمانى كه بنیاد روانى و اخلاقى مردم در هم ریخته و ویران شده بود و این ویرانى شامل رهبران مسلمین و بزرگان آنان نیز شده بود و با اخلاق و شیوه‏اى وحشتناك زندگى مى‏كردند ، امام حسین (ع) یگانه درمان آن حالت بیمار گونه را كه در مجتمع مسلمانان مورد قبول واقع شده بود، در قیام آشكار و فریاد درآن سكوت مرگبار دید. لذا آن حضرت با خون پاك خود و فرزندان و یارانش و با همه اعتبارات احساسى و تاریخى ، حتى شمشیر و عمامه جدش رسول خدا (ص) ، وارد مبارزه گردید تا همه روزنه‏ها و راههاى توجیه را فرو بندد.
سیدالشهدا (ع) نیك دریافته بود كه وجدان شكست خورده و اخلاق پست امت را نمى‏توان به وسیله رویارویى ساده دگرگون ساخت، از این رو با قیام و شهادت خویش دیرى نپایید كه اخلاق هزیمت و فرار را به نیرویى عظیم درآورد و اخلاق جدیدى به جاى آن جایگزین نمود. براستى شهادت حسین بن على (ع) تأثیر ژرف و شگرفى بر شیعیان ساكن و ساكت بجاى گذاشت ، و سرنوشت غم انگیز نواده پیامبر اكرم (ص) عواطف اخلاقى و مذهبى مردم را بهم ریخت.
در اثر قیام و شهادت امام حسین (ع) موجى در روح مسلمین به وجود آمد، حمیت و عزت، شجاعت و صلابت به وجود آمد،و احساسات بردگى و اسارتى كه از اواخر حكومت عثمان و تمام دوره معاویه بر روح جامعه اسلامى حكمفرما بود، تضعیف شد و ترس آنها را فرو ریخت ، خلاصه، ابا عبدالله (ع) به اجتماع اسلامى شخصیت داد.
كربلا و قیام سیدالشهدا (ع) نمایشگاه اخلاق عالى اسلامى و انسانى با همه صفات و طراوت آن بود و این اخلاق را نه به زبان كه در عمل به خون پاك خویش بر صفحه ماندگار تاریخ به ثبت رسانید.
از پا حسین افتاد و ما بر پاى بودیم‏
زینب اسیرى رفت و ما بر جاى بودیم
2- احساس گناه در بین مسلمین
یكى دیگر از آثار نهضت و شهادت سیدالشهدا (ع) این بود كه مردم پس از مدت كوتاهى متوجه عدم توانایى و ضعف نفس خود شدند، لذا احساس عمیق ندامت و گناه كرده و چنین اندیشیدند كه براى جبران این اهمال كارى و غفلت ، و نیز براى طلب بخشایش الهى، باید جانبازیهاى مشابهى را انجام دهند. و از جمله كارهاى امام زین‏العابدین (ع) این بود كه كوشید این احساس گناه را شعله‏ور سازد. از این رو به گروه انبوهى از مردم كوفه نهیب زده و فرمود:
«اى مردم، شما را به خدا سوگند مى دهم، آیا شما فراموش كردید كه نامه‏ها براى پدرم نوشتید و چون به سوى شما آمد، به او خدعه و نیرنگ زدید؟! شما با پدرم عهد و پیمان بستید و با وى بیعت كردید، اما بیعت خود را شكستید و او را به قتل رساندید پس هلاكت بر شما باد و با این توشه‏اى كه به آخرت فرستادید هلاكت بر شما باد . چه رأى زشت و پلیدى را كه براى خود پسندیدید! آنگاه كه به دیدار پیغمبر خدا (ص) مى‏شتابید و به شما بگوید: «عترت مرا كشتید ، هتك حرمت مرا كردید.» با چه دیده‏اى به او نظر خواهید كرد؟ و سرانجام به شما خواهد گفت : «از امت من نخواهید بود» 15.
این احساس گناه عامل همیشه شعله‏ورى بود كه مردم را براى شورش و انتقام جویى همواره به جلو مى‏راند.
استاد «عادل ادیب» در این باره مى‏نویسد: شهادت فجیع امام حسین (ع) در كربلا موجى شدید از احساس گناه در وجدان هر مسلمانى برانگیخت . آنان پى بردند كه مى‏توانستند او را یارى دهند. اما از آن پس كه با او براى قیام پیمان بستند، او را یارى نكردند . این احساس گناه دو جنبه داشت: از یك طرف انسان را وادار مى ساخت كه گناهى را كه مرتكب شده با كفاره بشوید، و از طرف دیگر نسبت به كسانى كه او را به ارتكاب چنین گناهى واداشته بودند، احساس كینه و نفرت كند. به طورى كه انگیزه انقلابهاى متعددى كه در اثر قتل امام (ع) برپا شد، همان كفاره یارى نكردن به حضرت او، و انتقام گرفتن از امویان بود .
مقدر چنین بود كه آتش این احساس گناه، پیوسته برافروخته بماند و انگیزه انتقام از بنى امیه در هر فرصت به انقلاب و قیام بر ضد ستمگران منتهى گردد. 16
بارى ، بر اثر شهادت امام حسین (ع) این آیه شریفه مصداقى روشن یافت:
«و یوم یعض الظالم على یدیه » . 17
و روزى كه ستمكار دستهاى خود را از پشیمانى مى‏گزد.
3-ازدیاد محبوبیت سید الشهداء (ع) و خاندان وحى‏
سؤمین اثر مهم تربیتى قیام و شهادت سیدالشهداء (ع) ، بالا بردن محبوبیت خاندان حضرت على (ع) در اجتماع اسلامى و شناساندن بیشتر و بهتر آنان به مردم بوده است .
مسئله داشتن محبوبیت و قبضه كردن افكار اجتماع از مسائل حیاتى و مهمى است كه همواره مورد نظر حكومتها بوده و هست . حكومتها هر چند به طور اكثر تكیه گاه بزرگى جز قدرت ندارند، اما به خوبى مى دانند كه نیرومندتر از قدرت نظامى ، جایگاهى است كه در دلهاى مردم مى‏باشد، وسعى دارند آن را براى خویش به دست آورند . معاویه نیز با همه تلاشهاى شیطانى خود به طور كلى مى خواست دو چیزرا به دست آورد: یكى محبوبیت بخشیدن به خاندان و شجره خبیثه بنى امیه ، و دیگرى سقوط خاندان و شجره طیبه حضرت على (ع) از محبوبیت . متأسفانه معاویه در این تلاش خود موفقیت بسیارى هم كسب كرد. اما با ظهور حماسه حسینى و جانبازیهاى مردان راستین خدا، نفوذ معنوى و اعتبار روحانى عمیقى براى سیدالشهدا و اهل بیت (ع) ایجاد نمود . به طورى كه هر چه از آن واقعه مى گذشت مردم بیشترى به خاندان حضرت على (ع) جذب مى‏شدند این محبوبیت رفته رفته چنان بالا گرفت كه عده‏اى براى خونخواهى و به نام هوا داران از خاندان رسول خدا (ص) دست به قیام زدند.
آرى ، اگر حسین بن على (ع) پیش از نهضت مردانه‏اش به عنوان امام وقت و سبط پیغمبر و فرزند على و فاطمه، و بزرگترین شخصیت از خاندان وحى شناخته مى‏شد، پس از قیام با حفظ مقامات سابق، به نام عالیترین و كاملترین نمونه مردانگى و مجاهدت و فداكارى در راه خدا و حقیقت شناخته شد.
«مسیوماربین آلمانى» در این خصوص مى‏نویسد: «مهمترین اثر این نهضت این بود كه ریاست روحانى كه در عوالم سیاست اهمیت شایانى داشت، مجدداً به دست بنى‏هاشم افتاد، و به ویژه در بازماندگان حسین (ع) مسلم گردید، و چندى طول نكشید كه (حكومت) ظلم و جور معاویه و جانشیان او منهدم شد و در كمتر از یك قرن قدرت از بنى امیه سلب گردید. منهدم شدن (قدرت) بنى امیه به قسمى شد كه امروز نام و نشانى از آنها نمودار نیست و اگر در متن كتب تاریخى نامى از این قوم ذكر شده در تعقیب آن هزاران نفرین و ناسزا هم نوشته شده است، واین نیست مگر به واسطه قیام امام حسین (ع) و یاران با وفاى او » 18.

بخش سوم: آثار و بركات سیاسى - اجتماعى سید الشهدا (علیه السلام)

1- بقاى شریعت اسلام
او كشته شد كه دین خدا جاودان شود
جان جهان فداش كه بى مثل و گوهر است
اوضاع عمومى اسلام و مسلمین بسیار ناراحت كننده بود . فعالیت‏ها و تبلیغات مسموم بنى امیه علیه حضرت على (ع) و خاندانش ، و نیز تحریفات و بدعتهایى كه زیركانه در اسلام داخل كرده بودند، شرایط را جهت نابودى اسلام و محو نام حضرت محمد (ص) آماده كرده بود. خلافت الهى به حكمت سلطنتى و دیكتاتورى تبدیل شده بود . روح شریعت اسلام یعنى پرهیزگارى و عدالت، در اجتماع دیده نمى‏شد و از احكام اجتماعى دین فقط جمعه و جماعت، آن هم به صورت تشریفات وجود داشت؛ و گاهى همین صورت تشریفاتى نیز به بدعت و بلكه فسق و فجور مى‏گرایید . اكثر قریب به اتفاق نسل مسلمان كه آن روزها در شبه جزیره عربستان زندگى مى‏كرد، در پایان خلافت عمر متولد و در عصر عثمان پرورش یافته و در آغاز حكومت معاویه وارد اجتماع شده بودند، لذا پیامبر اكرم (ص) را زیارت نكرده و شاید بتوان گفت مقام و منزلت خاندان وحى را درك نكرده بودند.
در رأس جامعه‏اى كه دچار بى‏ارادگى و ضعف نفس شده بود، حاكمى فاسق و فاجر چون یزید لقب شریف امیرالمؤمنین و خلیفه مسلمین را به ناحق با خود یدك مى كشید. یك جوان قمار باز و شرابخوار، بى‏بند و بار و صد در صد اهل دنیا و خوشگذرانیهاى آن بر مردم حكومت مى كرد یك مغز الكلى كه از نظر افكار ، نسبت به اسلام و مقدسات اسلام كمترین عقیده‏اى نداشت، و میمون بازى و هوسبازى از كارها و تفریحات روزانه‏اش بود . انسانهاى خطرناك و دنیا طلب به فرمان او در تمام استانها و شهرستانها بر اوضاع مسلط و بر دوش مسلمانان سوار بودند.
در چنین وضع خطرناك و دردناكى ، امام حسین (ع) پاى فشرد و عزم جهاد راسخ كرد و با تعداد معدودى از یاران ، همراه با زنان و كودكان به استقامت برخاست، و چنین فریاد كرد: «آیا نمى‏بینید كه به حق عمل نمى‏شود و از باطل نهى نمى‏شود؟ در این هنگام باید شخص مؤمن حقا و واقعاً طالب لقاى پروردگارش باشد» 19.
اگر دیدى كه نابینا و چاه است‏
اگر خاموش بنشینى گناه است‏
بارى، مقاومت و پایدارى سیدالشهدا (ع) بود كه شریعت اسلام را بعد از اینكه در اثر طغیان معاویه و جور و بیداد او رو به اضمحلال گذارده بود، و تغییر و تبدیلى كه او و پسر ناخلفش یزید در این دین بنا گذاشته و اساس دیانت را متزلزل بلكه مشرف به انهدام نموده بودند نجات بخشید. نهضت این بزرگوار و قیام نیرومندانه‏اش، بقاى دین را باعث گردیده، و با خون خود و اصحاب و یارانش ،گلستان دین را آبیارى و نهال گلستان شریعت را سرسبز و شاداب نمودند . اگر نهضت مقدس حسین نبود از اسلام به غیر از اسلام اموى و از دین جز دین یزیدى و دین تشریفاتى چیزى باقى نمانده بود .
«مقرم» در كتاب مقتل خود مى‏نویسد: نهضت حسین (ع) جزء اخیر از علت تامه جهت استحكام مبانى دین بوده، به طورى كه این نهضت ، بین دعوت حق و حملات باطل، تفرقه و جدایى انداخته ، حق و باطل را از یكدیگر جدا نمود . لذا گفته شده است : دین را وجود مقدس محمد ى شروع نموده و بقاى آن به واسطه وجود مبارك امام حسین (ع)تداوم یافت . «الاسلام نبوى الحدوث و حسینى البقاء» 20
این بركت بزرگ كه به خاطر وجود شریف حضرت سیدالشهدا (ع) است، از تفسیر بعضى احادیث نبوى نیز به دست مى‏آید، از جمله این حدیث معروف شریف كه فرمود: «حسین منى و انا من حسین» 21.
حسین از من است و من نیز از حسینم .
بفرمود احمد شه عالمین
حسین از منست و منم از حسین‏
بدین معنى كه امام حسین (ع) سبط آن رسول گرامى بوده و از زبان مبارك نبوت و انگشت ابهام مقام رسالت تغذیه نموده و رشد و نماى او از شیره جان نبى اكرم (ص) بوده است ، و از طرفى پیامبر از امام حسین است زیرا دین آن رسول خاتم ، به واسطه امام حسین و فداكارى و جان نثارى او به جهان و جهانیان نفوذ كرده و تجلیات و نورافشانى و گیتى شناسى خود را بعد از وفات پیغمبر معظم، به وسیله شهادت و جانبازى و از مال و عیال گذاشتن این بزرگوار به عالمیان جلوه و ظهور داده است .
«واشنگتن ایروینك» مورخ آمریكایى گوید: «براى امام حسین (ع) ممكن بود كه زندگى خود را با تسلیم شدن به اراده یزید نجات بخشد، لیكن مسئولیت پیشوا و نهضت بخش اسلام اجازه نمى داد كه او یزید را به عنوان خلافت بشناسد . او بزودى خود را براى قبول هر ناراحتى و فشارى به منظور رها ساختن اسلام از چنگال بنى امیه آماده ساخت. در زیر آفتاب سوزان سرزمین خشك و در روى ریگهاى تفتیده عربستان روح حسین فنا ناپذیر است . اى پهلوان و اى نمونه شجاعت و اى شهسوار من، اى حسین ». 22
خون او تفسیر اسلام مبین
منجى و احیاگر شرع است و دین *
2- تفسیر و احیاى اسلام و امر به معروف و نهى ازمنكر
از جمله آثار مهم سیاسى - اجتماعى قیام و نهضت حیاتبخش حسینى كه به جاى مانده، آشكار ساختن اسلام صحیح و احیاى امر به معروف و نهى از منكر بود تا بطلان اسلام انحرافى اموى كه پس از زمان رحلت نبى اكرم (ص) صورت گرفت، روشن شود.
خاندان بنى امیه در تبلیغات خود، خویش را از خاندان رسول خدا (ص) قلمداد كرده و اسلام را وارونه به مردم نشان داده بودند و ایشان را در امور دین به ادعاى اینكه اولى الامر واجب الاطاعه هستند در حیرت و سرگردانى گذاشته بودند؛ اما امام حسین (ع) با قیام خود همه این توطئه‏ها را بهم ریخت و اسلام اموى و دین یزیدى را از اسلام ناب محمدى جدا ساخت، و با نماز خونین خود در ظهر عاشورا، نماز را اقامه كرده عملاً معنا نمود.
چنانكه در زیارت وارث مى‏خوانیم: «اشهد انك قد اقمت الصلوة و اتیت الزكوة و امرت بالمعروف و نهیت عن المنكر».
بنابراین، نهضت و شهادت سیدالشهداء (ع) دو معنى داشت:
1- نفى آنچه به نام اسلام مطرح بود، 2- اثبات آنچه از اسلام فراموش گشته و انكار شده بود - مانند امر به معروف و نهى ازمنكر - و این هر دو با هم، یعنى «احیاى اسلام محمدى».
پس از شهادت امام حسین (ع)، گروه مكتبى، به حركت توده‏اى مخالف تبدیل شد كه بدون استثنا همه مسلمین را در بر گرفت، زیرا مسلمانان به حقیقت اسلام و هدف تفكر مكتبى پى برده بودند، طرز تفكرى كه از روز اول، شعار حكومتى غیر منحرف و صالح را فریاد مى‏كرد. در آن زمان، تمام جهان اسلام دریافته بود كه سكوت امت بر انحراف رهبرى، خطایى فاحش به شمار مى‏آید. زیرا این سكوت به فاجعه كربلا منجر شد. و همین امر آغازى شد براى انقلابها و امر به معروف و نهى از منكر.
آرى، كار انبیا و اولیاى الهى در حقیقت امر به معروف و نهى از منكر و شناساندن معروف و منكر به مردم بوده است، و در این راستا، نه تنها به سخن بسنده نكردند كه از درگیرى و تحمل سختیها و دشواریهاى آن نیز نهراسیدند. در این بین رسول اكرم (ص) شناب بیشترى به آن دو امر داده و با تلاش و پیگیرى اسلام را پیروز كرد.
اما بعد از رحلت پیغمبر (ص)، مردم از خط مستقیم محمدى منحرف شدند و نا اهلان را به خلافت پذیرفتند كه عامل مهم این مصیبت، جهل مردم و بى توجهى به امر به معروف و نهى از منكر بود. و امام حسین (ع) با قیام مصلحانه خود احیاگر حقیقى این دو فریضه الهى است. چنانكه سر قیام خویش را «اصلاح نمودن امت جدش و امر به معروف و نهى از منكر» معرفى مى‏نماید. او با قیام خود به این دو اصل اسلامى، اعتبار و آبروى شایسته داد و ارزش آنها را در جهان اسلام بالا برد، یعنى در حالى كه دیگران آن را در مرز ضرر شخصى متوقف مى‏كنند و ارزش آن را پایین مى‏آورند، نهضت حسینى مرزى براى آن نمى‏شناسد.
گاهى گفته مى‏شود: فقهاى شیعه شرایطى را براى امر به معروف و نهى از منكر ذكر كرده‏اند كه از آن جمله: ایمنى از ضرر بر جان و مال و ناموس است. پس شهادت حسین (ع) چگونه امر به معروف و نهى از منكر و یا برانگیزاننده بر آن است؟
در جواب باید گفت: گاهى اوقات انسان با مسئله‏اى مواجه مى‏شود كه ناچار است بین از خود گذشتگى براى نجات دین و میهن از نابودى و هلاكت، و به زندگى خویش پرداختن و دین و وطن را رها كردن، یكى را انتخاب كند. و تردیدى نیست كه او باید شهادت و از خودگذشتگى را اختیار كند. تا عمل كرده باشد به دو قاعده قطعى: «تقدیم اهم بر مهم» و «دفع ضرر اشد به ضرر اخف». و چنانكه مى‏دانیم كه در زمان خلافت یزید به جایى رسیده بود كه قیام امرى واجب و تكلیف الهى بود، اگر چه منجر به شهادت حسین (ع) و اسارت خاندانش گردد. و اگر ایمنى از ضرر، یك واجب مطلق بود و قیدى نداشت، هرگز جهاد در راه خدا بر مسلمانان واجب نمى‏گشت بلكه شهادت در راه خدا معصیت محسوب مى‏شد! و حال آنكه چنین نیست.
استاد شهید مطهرى (ره) در این باره مى‏فرماید: «امر به معروف و نهى ازمنكر در مسائل بزرگ مرز نمى‏شناسد، هیچ چیزى، هیچ امر محترمى نمى‏تواند با امر به معروف و نهى از منكر برابرى كند. نمى‏تواند جلویش را بگیرد. این اصل دایر مدار این است كه موضوع امر به معروف و نهى از منكر چیست. اینجاست كه مى‏بینیم حسین بن على (ع) ارزش امر به معروف و نهى از منكر را چقدر بالا برد. همانطور كه اصل امر به معروف و نهى از منكر را چقدر بالا برد. همانطور كه اصل امر به معروف و نهى از منكر، ارزش نهضت حسینى را بالا برد، چون حسین بن على (ع) فهماند كه انسان در راه امر به معروف و نهى از منكر به جایى مى‏رسد كه مال و آبروى خودش را باید فدا كند، ملامت مردم را باید متوجه خودش كند؛ همانطور كه حسین كرد». 23
آرى، به بركت وجود مقدس حسین و نهضت حیاتبخش وى و شهادت مظلومانه و در عین حال رسواگر او، حقیقت اسلام تفسیر شد و امر به معروف و نهى از منكر احیا گردید.
هرگز فنا نیافت بقاى تو، زانكه یافت‏
آزادگى، بقاى دگر از فناى تو
3- دمیدن روح استقامت و آزادیخواهى
یكى دیگر ازآثار و بركات سیاسى - اجتماعى سیدالشهدا (ع) این بود كه نه فقط با حرف كه در عرصه عمل هم روح استقامت و پایدارى وآزادیخواهى و حفظ كرامت و عزت نفس را در كالبد بى‏روح مسلمین در همه اعصار دمید.
سالار شهیدان در برابر نیروى مهیب ستم و قوه قاهره بنى امیه، بالاترین استقامت و مهمترین پایدارى و شهادت را به خرج داده و در مقابل آنان مقاومت كرده و به انسانها درس حریت و آزادگى آموخت. آن حضرت در آخرین لحظات حماسه كربلا با بدنى مجروح و خونین، دشمن را طرف خطاب قرار داده و فرمود: «اى پیروان ابوسفیان، اگر دین ندارید پس در دنیا آزاد مرد باشید».
حماسه عاشورا سراسر، شعارهاى آزادى‏طلبى و استقامت و عزت نفس است. چنانكه آن حضرت در روز عاشورا ضمن گفتارهاى گرم و آتشین خود فریاد مى‏زد: «این ناپاك و فرزند ناپاك، مرا بین دو كار مخیر ساخت: یا ذلت را بپذیرم و در برابر یزید تسلیم شوم، و یا اینكه كشته گردم و به حكم شمشیر تن دهم! اما از ما خاندان پیغمبر ذلت بدور است، نه خدا براى ما ذلت مى‏خواهد و نه پیامبر او و نه مردان پاك دل و مؤمن و نه آن دامنهاى منزهى كه ما را در میان خود پرورانده است» 24.
آرى، رمز موفقیت و راز پیروزى انسان در همیشه تاریخ بستگى به استقامت و پایدارى در مقابل سختى‏هاى راه دارد و امام حسین (ع) با استقامت خود در برابر بناى شرك و اساس كفر و الحاد و بذل جان و تمام هستى خود در این راه مقدس، باعث دمیده شدن روح پایدارى و آزادگى در بین مردم گشت، به طورى كه در قیامهاى بعد از آن حضرت این امر به خوبى مشهود است .
4- قیام حسینى الگوى قیامهاى مقدس دیگر
قیامهاى مقدس بشرى داراى دو مشخصه هستند: اول اینكه آنها براى مقامات عالى انسانیت و توحید و عدل و آزادى، و براى رفع ظلم و استبداد صورت مى‏گیرند. دوم اینكه، برقى هستند در ظلمتهاى سخت كه معمولاً مورد تصویب «عقلاى قوم!» قرار نمى‏گیرند. قیام امام حسین (ع) هر دو مشخصه را دارا بود، و یكى از آثار این قیام، جنبه الگویى آن براى سایر نهضتها و قیامهاى به حق و الهى است. تمام انقلابهاى مقدسى كه در جهان اسلام پس از شهادت حسین (ع) تا زمان ما به وجود آمد، خمیر مایه اصلى آن، قیام آن حضرت بوده و هست و خواهد بود، قیامى كه الهام بخش همه نهضتهاى اصیل رهایى بخش گردید. و این اصلى است كه خود امام حسین (ع) در «بیضه» - یكى از منازل بین مكه و كربلا - به همراهان و یاران خویش فرمود: «ولكم فیه اسوة»25 در من براى شما نمونه و الگویى است. و چنانكه مى‏دانیم این الگو، قیام بر علیه ظلم و فساد است، همان امرى كه باعث گردید خداوند متعال رسولش را در قرآن براى انسانها اسوه و الگو معرفى كند. و رسول خدا (ص) فرمود: «براى شهادت حسین (ع) حرارتى در دلهاى مؤمنان است كه هرگز سرد و خاموش نمى‏شود» 26.
«استاد حسن ابراهیم» در این رابطه مى‏گوید: «كشته شدن امام حسین (ع) در تهییج شیعیان و وحدت بخشیدن به آنها تأثیر بسیارى داشت. قبل از این رخداد، شیعیان پراكنده بودند؛ زیرا شیعه گرى با خون آمیخته گشت و در اعماق قلوب شیعیان، نفوذ كرد و عقیده راسخ آنان شد» 27.
اثرات نهضت امام حسین از خود دستگاه اموى و دشمنان حضرت شروع شد. درست مثل آبى كه با حرارت رو به جوشیدن مى‏رود، پس از به جوش آمدن، نخست حبابهایى از ته دیگ بالا آمده و در روى آب مى‏تركد، پس از آن كم كم جوشیدن آغاز مى‏گردد. انقلاب یك جامعه بر علیه دستگاه ظلم نیز به همین شكل است، اول انتقادها و فریادهاى عدالتخواهى و تظلم كه به حكم حبابهاى ته دیگ هستند از گوشه و كنار كشور بر مى‏خیزند و رفته رفته جان گرفته و دیگ جامعه جوشیدن آغاز مى‏كند و دستگاه ستم را آنقدر بالا و پایین مى‏برد كه به صورت كف بى‏ارزشى بر روى زمین مى‏ریزد.
بارى، بعد از شهادت امام حسین (ع) بلافاصله این فریادها و انتقادها كه مقدمه فرو ریختن اركان حكومت منحوس بنى امیه بود بلند شد. «سنان بن انس» هنوز از قتلگاه امام بیرون نرفته بود كه یارانش به او گفتند: تو حسین بن على، پسر پیغمبر، دختر رسول خدا (ص) را كشتى! تو مردى را كشتى كه از همه عرب بزرگتر است و آمده بود تا حكومت را از دست بنى امیه بگیرد! اكنون پیش امراى خود برو و پاداش خود را بگیر و بدان كه اگر تمام موجودى خزانه‏هاى خودشان را در برابر كشتن حسین به تو بدهند باز هم كم است. 28
و نیز«حمید بن مسلم »گوید: زنى را از طایفه «بكر بن وائل» كه به همراه شوهرش بود در میان اصحاب عمربن سعد دیدم كه چون دید مردم ناگهان بر زنان و دختران حسین (ع) تاختند و شروع به غارت و چپاول نمودند، شمشیرى به دست گرفت و رو به خیمه آمد و صدا زد: «اى مردان قبیله بكر، آیا لباس از تن دختران رسول خدا (ص) به یغما مى‏رود؟ مرگ بر این حكومت غیر خدایى، اى قاتلان رسول خدا» در این هنگام شوهرش دست او را گرفته و به خیمه برگرداند. 29
اینها و موارد بسیار دیگر، نخستین عكس العمل‏هاى مردم از واقعه جانسور كربلا بود كه رفته رفته به وسعت آن افزوده مى‏گشت، تا جایى كه روح انقلاب در مكتب اسلام دمیده شد ومردم هرگاه رهبر لایقى مى‏یافتند بر علیه حكومت نامشروع و فاسد بنى امیه دست به قیام مى‏زدند، و شعار غالب انقلابها «خونخواهى حسین» بود. شمار این انقلابها زیاد است كه ما در اینجا به چند نمونه اشاره مى‏كنیم.
1- انقلاب توابین: این انقلاب در كوفه بر پا گردید و واكنش مستقیم قتل امام بود، و انگیزه آن، احساس گناه به علت یارى نكردن امام پس از آنكه كتباً از او دعوت كردند به كوفه آید - بود. لذا كوفیان خواستند ننگى را كه مرتكب شده بودند با انتقام از قاتلان آن حضرت بشویند و دست به قیام زدند. این واقعه در سال 65 هجرى روى داد.
2- انقلاب مدینه: هدف این انقلاب خونخواهى نبود بلكه انقلابى بود علیه حكومت ستمكار بنى امیه. شركت كنندگان در این قیام یك هزار تن بودند كه به دست سپاهیان شام و با نهایت وحشیگرى سركوب گردید.
3- قیام مختار ثقفى: این قیام در سال 66 هجرى در عراق به انگیزه خونخواهى امام حسین (ع) و انتقام از قاتلان او صورت گرفت. این انقلاب به رهبرى مختار توانست در یك روز دویست و هشتاد تن از قاتلان امام حسین (ع) را به قتل رساند.
4- انقلاب مطرف بن مغیره: وى در سال 77 هجرى بر علیه حجاج بن یوسف شورید و عبدالملك بن مروان را از خلافت خلع كرد.
5- انقلاب ابن اشعث: او نیز بر علیه حجاج در سال 81 هجرى شورید و عبدالملك مروان را از خلافت خلع كرد. این شورش تا سال 83 به طول انجامید . در آغاز، پیروزیهاى نظامى به دست آورد اما بعدها شكست خورد.
6- انقلاب زید بن على : وى كه از فرزندان امام زین‏العابدین (ع) بود در سال 122 هجرى در كوفه قیام كرد، اما بیدرنگ به وسیله سپاهیان شام كه در آن هنگام در عراق بودند سركوب گردید.
7- قیام حسین بن على ، شهید فخ : «فخ» نام وادى و محلى است در قسمت غربى و یك فرسخى شهر مكه، و آن جایى است كه حسین بن على (صاحب فخ) بر علیه حكومت عباسى در سال 169 هجرى قیام كرد و با یاران خویش به شهادت رسید. وى یكى از سادات و علماى اسلام بود كه براى عظمت تشیع با خون خویش پس از حدود یك قرن از ماجراى كربلا اثرى عمیق در عالم تشیع بجاى گذاشت.
این انقلابها و انقلابهاى دیگر، نقش مهمى در برابر حكومتهاى ناشایست وقت از نظر محفوظ ماندن ظواهر اسلام و نام مقدس پیامبر اكرم (ص) و رعایت حقوق مردم ایفا كردند. و این نهضتها خود یكى از آثار مهم و ثمرات نهضت ریشه‏دار و عمیق سیدالشهدا (ع) بود . در زمان كنونى نیز خواستگاه انقلاب اسلامى ایران ،مجالسى بود كه به جهت بزرگداشت حماسه حسینى و واقعه عاشورا اقامه مى‏گردید.
قیام حسینى نه تنها براى مسلمین بلكه براى غیر مسلمانان نیز كه به دنبال رهایى از ظلم و ستم بوده و هستند، سرمشق قرار مى گیرد. «مهاتما گاندى» مى گوید: من زندگى امام حسین (ع) آن شهید بزرگ اسلام را به دقت خوانده‏ام و توجه كافى به صفحات كربلا نموده‏ام و بر من روشن شده است كه اگر هندوستان بخواهد یك كشور پیروز گردد، بایستى ازامام حسین (ع) پیروى كرده و سرمشق بگیرد. 30.
حسین ، كشته دیروز و رهبر روز است‏
قیام اوست ، كه پیوسته نهضت آموز است‏
خون او تفسیر این اسرار كرد
ملت خوابیده را بیدار كرد
5- بیدارى خفتگان
از جمله آثار و بركات دیگرى كه قیام و شهادت سیدالشهدا (ع) در بعد سیاسى - اجتماعى داشت، بیدار شدن خفتگان و انتقال روح مبازره جویى بر علیه ظلم و ستم بوده و هست.
براى تنویر ذهن و تصویر مطلب، لازم است به طور اجمال اشاره‏اى به وضعیت جامعه اسلامى آن دوران داشته باشیم . مردم آن زمان به چند دسته تقسیم مى شوند:
دسته اول: كه قسمت عمده مردم را تشكیل مى داد، كسانى بودند كه در مقابل فساد معاویه ، اراده خود را از دست داده بودند و به پستى و خوارى ناشى از فساد كه پیرامون خلافت اسلامى را فرا گرفته بود تن در داده بودند.
دسته دوم : كسانى بودند كه منافع خصوصى خود را بر رسالت و امامت ترجیح مى دادند. این دسته بر خلاف دسته اول فارغ از ظلم و انحراف بنى امیه بودند و آن را احساس نمى‏كردند.
دسته سوم : ساده لوحانى كه فریب فرمانروایان بنى امیه را خورده بودند. و اگر نبود قیام و مقاومت امام حسین و اصحاب راستین پیامبر به رهبرى اهل بیت (ع) ، ساده لوحان بسیارى فریب خورده و مى‏گفتند كه اگر این دستگاه سلطنتى و كارهاى آن قانونى نبود، صحابه رسول خدا (ص) خاموش نمى‏نشستند.
دسته چهارم: كسانى بودند كه مى‏پنداشت امام حسن (ع) خلافت را به معاویه واگذار كرده و با وى به خاطر اوضاع و احوال پیچیده زمان سازش نموده است ! زیرا اگر چه براى مردم كوفه و عراق كه از نزدیك در جریان بودند، ماجراى صلح تحمیلى آشكار بود؛ اما مسلمانانى كه در گوشه و كنار جهان اسلامى آن روزگار پراكنده بودند - مانند مردم خراسان - و از دور دستى بر آتش داشتند از ابعاد مسئله بى‏خبر بودند از این رو امام حسین (ع) با قیام خونین خود ثابت كرد كه صلح برادرش به معناى كناره‏گیرى از رسالت اهل بیت (ع) نیست.
گذشته از این چهار دسته كه در واقع جملگى در خواب خرگوشى مشترك بودند، دو دسته دیگر یعنى پیروان بنى امیه و یاران حقیقى امام حسین (ع) نیز وجود داشتند . زیرا اگر چه اصحاب سیدالشهداء بسیار اندك بودند ولى قابل ذكر است كه برخى از شیعیان و علاقه‏مندان امام در سایر ایالتهاى اسلامى بودند و پس از اطلاع یافتن از دعوت حضرت، خواستند به او لبیك گویند ولى مركز كوفه تحت كنترل شدید نظامیان عبیدالله بن زیاد بود و به هیچ وجه نمى گذاشتند كسى از آن خارج یا به آن وارد شود، و بسیارى از مسلمانان نیز در مناطق دور دست از این فاجعه به كلى بى خبر بودند كه حساب آنها با سایرین جدا است .
با توجه به آنچه به طور اجمالى بیان شد، معلوم مى گردد كه مردم كوفه تا چه حدى در خواب خرگوشى فرو رفته بودند . كه تمام فریادهاى امام و یارانش را نشنیده گرفته و آسایش و رفاه طلبى ، آنان را از هر نوع كمكى در راه نجات اسلام از انحراف باز مى داشت .
در آن شرایط ، انقلاب خونین سیدالشهدا (ع) تمام معادلات سیاسى دشمنان را بر هم زد و اوضاع اجتماعى آن زمان را دگرگون ساخت . جانفشانى شخصیت منحصر به فردى چون امام حسین (ع) كه از نخبگان و برگزیدگان و پیشواى على الاطلاق مسلمانان بود و با فضیلت‏ترین و نزدیكترین آنها به پیامبر اسلام (ص) بود از طرفى خدایى بودن حركت مصلحانه سیدالشهدا (ع) و گذشتن از همه هستى خود از طرف دیگر، و عمق فاجعه و مظلومیت آن امام عزیز از ناحیه سوم باعث گردید زنگ بیدار باش، خواب سنگین مردم را بر هم زند و مردگان را احیا كند، و درخت اسلام را كه به پژمردگى روى آورده بود، با خون خود آبیارى كند و آنچنان طراوت و شادابى بخشد كه تا ابد سر سبز و خرم باقى ماند.
در آن عصر قحطى حق جویان و حق مداران ، كه ظلم و شرك و فساد، در پناه سرنیزه و كشتار، حكومت مى‏كرد و سكوت بود و سكون ! حسین تازیانه فریاد بلند كرد و بر پیكر خفته ، بلكه مرده امت فرود آورد و چنان شور و حركتى آفرید كه آن مردم را بیدار بلكه زنده نمود، و با این بیدارى از آنها پاسدارى از انقلاب محمد (ص) و عدل على و صبر حسن (ع) ، و معناى قرآن و رسالت اسلام و خون خویش را طلب نمود.
خون امام حسین (ع) همانند آب حیاتى بود كه در كالبدهاى مرده و خشك و مأیوس جریان پیدا كرد و منشأ قیامهاى بسیارى شد . و براستى مى توان گفت كه عصر عاشورا پایان نهضت امام حسین (ع) نبود بلكه آغاز حركت و اول بیدارى ملت اسلام خصوصاً شیعیان بود.
«فلیپ حتى» در كتاب تاریخ عرب مى نویسد: «فاجعه كربلا، سبب جان گرفتن و بالندگى شیعه و افزایش هواداران آن مكتب گردید. به طورى كه مى توان ادعا كرد كه آغاز حركت شیعه و ابتداى ظهور آن، روز دهم محرم بود».31
و «گیبون» مورخ مشهور گوید: «در طى قرون آینده بشریت و در سرزمین‏هاى مختلف ، شرح صحنه حزن آور مرگ حسین (ع) موجب بیدارى قلب خونسردترین قاریان و خوانندگان خواهد شد». 32
بر لوح فتحنامه او شد شكست او
مرد حق از شكسته شد هم مظفر است‏
6- شكست یزیدو یزیدیان‏
با توجه به مفهوم پیروزى و شكست ، به این نتیجه مى رسیم كه پیروزى آن نیست كه انسان از میدان نبرد سالم به در آید و یا دشمن خود را به خاك هلاكت افكند، بلكه پیروزى آن است كه هدف خود را پیش ببرد و دشمن را از رسیدن به مقصود خود باز دارد. امیرالمؤمنین (ع) در این خصوص فرموده است : «ما ظفر من ظفر الاثم به ، و الغالب بالشر مغلوب» 33 كسى كه گناه بر او پیروز شد، شكست مى خورد و كسى كه از راه بدى بر دشمن ظفر یافت در واقع مغلوب است ». از این رو اگر چه امام حسین (ع) و یارانش پس از یك نبرد خونبار و قهرمانانه به نور عظیم شهادت رسیدند، اما آنها هدف مقدس خود را به تمام معنى از آن شهادت پر افتخار گرفتند. و هدف این بود كه به تكلیف عمل شده و ماهیت حكومت ارتجاعى و ضد اسلامى اموى آشكار شود و افكار عمومى مسلمین بیدار گردد، كه این هدف به خوبى انجام گرفت .
رسوایى سران اموى و قاتلان امام حسین (ع) به حدى بالا گرفت كه سرانجام پس از گذشت چند سال نه تنها هیچ كس از آل امیه جرأت نداشت نسبت خود را آشكار سازد بلكه بدنهاى مردگان آنها را هم از قبر بیرون كشیدند و با آتش سوزاندند . آرى، راه پیشرفت و پیروزى كه داشت با سرعت فراوان براى آن دودمان كثیف در بین امت هموار مى شد، بعد از واقعه كربلا یكباره درهم ریخت و با رسوایى بسیار، بساط ابوسفیانیان برچیده گشت.
«استادنیكلسون » گوید: «حادثه كربلا، حتى مایه پشیمانى و تأسف امویان شد، زیرا این واقعه، شیعیان را متحد كرد و براى انتقام امام حسین، هم صدا شدند و صداى آنان در همه جا و مخصوصاً عراق و ایرانیانى كه مى‏خواستند از نفوذ عربها آزاد شوند انعكاس یافت».34
یكى دیگر از شواهد شكست یزیدیان و بنى امیه ، زمانى است كه امام سجاد (ع) در كوفه خطبه خواند و ماهیت پلید دشمنان خدا را براى مردم خفته و فریب خورده آشكار كرد. لذا مردم یك زبان عرض كردند:
«اى فرزند رسول خدا (ص) ، همه ما شنوا و مطیع و حافظ عهد و پیمان تو هستیم ، از تو روى بر نگردانده و تو را ترك نخواهیم كرد، پس خدا تو را رحمت كند، به ما دستور بده كه همانا با دشمن تو دشمن و با دوست تو دوستیم ، تا یزید را بگیریم و از كسانى كه به تو و ما ظلم نمودند، دورى بجوییم » .35
آرى ، امام حسین را كشتند، اما حسین كه فقط جسم نیست، امام حسین یك مكتب است كه بعد از مرگش زنده‏تر شد. و اگر چه در كربلا قیام قامت امام حسین (ع) را در خون كشیدند ، و ناى حقیقت گوى او را بریدند، اما در حقیقت امام حسین زنده‏تر شد، او بزرگ مردى است كه با شهادتش حركتى عظیم و تحولى بزرگ در تاریخ ایجاد كرد و یزید و یزیدیان را رسوا نمود.
(حسان )، حسین ، به ظاهر اگر چه شد مغلوب‏
شكست اوست، كه در هر زمانه پیروز است‏
زخون سرخ قلبت ، نورى جهیدن گرفت
كه ظلمت جهل را ، صاعقه آسا برد*
7- رهایى از جهالت و ضلالت
هفتمین اثر و بركت از آثار و بركات اجتماعى نهضت سید الشهدا(ع) این بود كه با قیام و شهادت خویش مردم را از جهالت و گمراهى نجات بخشید. او خون دل خویش را در راه خدا بذل كرد تا امت را از حیرت ضلالت و جهالت كه در اثر تسلط و تبلیغات مسموم بنى امیه پیش آمده بود برهاند. چنانكه در زیارت اربعین امام حسین (ع) مى خوانیم :
«و بذل مهجته فیك ، لیستنقذ عبادك من الجهالة و حیرة الضلالة».
و حسین (ع) خون قلب خود را در راه تو بذل كرد تا بندگانت را از جهالت و حیرت گمراهى برهاند.
استاد شهید مطهرى (ره) در توضیح فراز مذكور مى فرماید: «مقصود از جهالت مردم این نبود كه چون مردم بى‏سواد بودند و درس نخوانده بودند مرتكب چنین عملى شدند، و اگر درس خوانده و تحصیل كرده مى‏بودند نمى‏كردند . نه ، در اصطلاح دین، جهالت، بیشتر در مقابل عقل گفته مى‏شود و مقصود آن تنبه عقلى است كه مردم باید داشته باشند (و به تعبیر دیگر قوه تجزیه و تحلیل قضایایى مشهود و تطبیق كلیات بر جزئیات است و این چندان ربطى به سواد و بى‏سوادى ندارد . علم، حفظ و ضبط كلیات است و عقل قوه تحلیل است). به عبارت دیگر، امام حسین (ع) شهید فراموشكارى مردم شد، زیرا مردم اگر در تاریخ پنجاه - شصت ساله خودشان فكر مى كردند و قوه تنبه و استنتاج و عبرت گیرى در آنها مى بود و به تعبیر سیدالشهدا (ع) كه فرمود: «ارجعوا الى عقولكم» اگر به عقل و تجربه پنجاه - شصت ساله خود رجوع مى‏كردند و جنایتهاى ابوسفیان و معاویه و زیاد در كوفه و خاندان اموى را اصولا فراموش نمى‏كردند و گول ظاهر فعلى معاویه را كه دم زدن از دین به خاطر منافع شخصى است نمى خوردند و عمیق فكر مى‏كردند كه آیا امام حسین (ع) براى دین و دنیاى آنهابهتر بود یایزید و معاویه و عبیدالله ، هرگز چنین جنایتى واقع نمى شد...» 36.
آرى ، امام حسین (ع) با نهضت مقدس خویش در آن ظلمت سخت و در میان یأسها و ناامیدیهاى مطلق، و در موقعى كه ستاره‏اى در آسمان بشریت دیده نمى‏شد، مانند برقى درخشید و مانند شعله‏اى حقانى فرا راه آدمیان ظاهرگشت . او به خوبى مى دانست كه تنها مردم نادان و گمراهند كه آلت دست حكومتهاى ستمكار و بیدادگر و فاسد واقع مى شوند ، به همین خاطر با بذل خون پاك خویش سعى كرد ملت جاهل و گمراه را از آن وضع خطرناك و دردناك نجات بخشد. لذا امام صادق (ع) در فراز مورد بحث، هدف قیام حسینى را تنها فدایى امت گنهكار بودن و شفاعت از آنان در قیامت بیان نمى‏كند ، بلكه مى‏فرماید: هدف، نجات دنیاى انسانیت از جهالت و ضلالت بود.

پی نوشت‌ :

1 فرائد السمطین , جوینى خراسانى , ج 2 ص 155
2 فرائد السمطین , جوینى خراسانى , ج 2 ص 246
3 حماسهء حسینى , استاد شهید مطهرى , ج 3 ص 247
4 بحارالانوار , علامه مجلسى , ج 43, ص 309
5 بحارالانوار , علامه مجلسى , ج 43, ص 281
6 وسائل الشیعه , شیخ حر عاملى , ج 10 ص 329
7 اثبات الهداة , شیخ حر عاملى , ج 5 ص 215
8 اقتباس از كتاب عدل الهى , استاد شهید مطهرى , ص 241تا 246
9 خصال , شیخ صدوق , ص 624
10 المحاسن , ابى جعفر برقى , ج 1 ص 293
11 نقل از كتاب <قیام حسینى > آیت الله شهید دستغیب , ص 105
(#) ـ بیتى از نگارنده .
12 بحارالانوار , علامهء مجلسى , ج 43, ص 262
13 منتخب كامل الزیارات , ابن قولویه , ص 32
14 سفینة البحار, محدث قمى , ج 1 ص 257
15 سیرهء امامان , سید محسن امین , ص 188
16 زندگانى تحلیلى پیشوایان ما, عادل ادیب , ص 149
17 سورهء فرقان , آیه 27
18 نقل از كتاب درسى كه حسین به انسانها آموخت شهید هاشمى نژاد, ص 445
19 بحارالانوار , علامهء مجلسى , ج 44 ص 381
20 نقل از كتاب <زندگانى حضرت ابى عبدالله الحسین > ابوالقاسم سحاب , ص 22
21 كشف الغمة , علامه اربلى , ج 2 ص 6
22 به نقل از كتاب <درسى كه حسین (ع ) به انسانها آموخت > شهید هاشمى نژاد, ص 450
(#) ـ بیتى از نگارنده .
23 حماسهء حسینى , شهید مطهرى , ج 2 ص 130
24 تحف العقول ,محدث حرانى , ص 275
25 تاریخ طبرى , ج 7 ص 300
26 جامع احادیث الشیعه , ج 12 ص 556
27 ترجمهء تاریخ سیاسى اسلام , ج 1 ص 351
28 تاریخ طبرى , ج 4 ص 347
29 ترجمهء لهوف سید بن طاووس , ص 132
30 نقل از كتاب <درسى كه حسین (ع ) به انسانها آموخت > شهید هاشمى نژاد, ص 447
31 درسى كه حسین (ع ) به انسانها آموخت , شهید هاشمى نژاد, ص 448
32 همان مأخذ.
33 نهج البلاغه , صبحى صالح , حكمت 333
34 ترجمه تاریخ سیاسى اسلام , ج 1 ص 352. به نقل از كتاب ماهیت قیام مختار , ص 201
35 بحارالانوار , علامه مجلسى , ج 45 ص 112
(#) ـ بیتى از نگارنده .
36 حماسهء حسینى , استاد مطهرى , ج 3 ص 47

منبع:کتاب آثار و بركات امام حسین(علیه السلام)
شنبه 5/12/1391 - 12:13
اهل بیت
نویسنده:علیرضا رجالى تهرانى

بخش چهارم: آثار و بركات زیارت سیدالشهداء (علیه السلام)

سخنى پیرامون زیارت سیدالشهدا (علیه السلام)
اى غمین ز اشتیاق حضرت او
روز و شب مایل به زیارت او
تو از او دور نیستى بالله
«قبره فى قلوب من والاه »
در طول تاریخ انسانهایى بوده و هستند كه پس از مرگشان ، زندگى و حیاتشان ادامه پیدا كرده و با مرگ بدنشان ، وجودشان و شخصیت و اندیشه‏شان ادامه یافته است . مردان خدا و شخصیتهاى الهى، همانگونه كه در زمان حیات خویش استوانه دین و محور انسانیت و پشتوانه حق و عدالت هستند ، در زمان پس از مرگ نیز آرامگاه و زیارتگاهشان پشتوانه حق و عدالت و فضیلت است . و در این میان ، زیارت مشهد حسینى از ویژگیهاى برجسته‏اى برخوردار است . آنانكه توفیق پیدا مى كنند و به زیارت مرقد مطهرش مشرف مى شوند ، روى به آستان امام حسین (ع) آورده و به جانب این مدرسه عشق و فضیلت و دانشگاه كمال و تربیت مى‏گرایند . اینگونه تربیت اجتماعى و یك چنین موسسه تهذیب اخلاق و ادب ، براى هیچ ملتى از ملل گیتى میسر و مقدورنیست .
البته ملحدین و معاندین و مخالفین مكتب تشیع به خیال خود شبهات و اشكالهاى مى كنند و مى گویند: «زیارت قبور، بت پرستى است ؟!» در حالى كه هر كس كه به زیارت قبور ائمه (ع) مى رود هرگز به عنوان «بت» آنها را زیارت نمى‏كند . چه كسى است كه حسین بن على (ع) راخدا بداند؟!! شیعه، امام را مقرب درگاه خدا مى‏داند و با توسل به او قربى به خدا پیدا مى كند، همانطور كه خودش در قرآن مجید فرمود:«به سوى او وسیله بگیرید» 37 امام را وسیله الهى مى‏داند. زیرا توسل و شفاعت، بعدى از ابعاد زیارت است كه زائر از این طریق خود را به درگاه الهى نزدیك مى‏كند، و پیشوایان ما وعده فرموده‏اند كه از زائران خود دستگیرى كنند.
امام رضا (ع) مى فرماید: «هر امامى بر گردن دوستان و پیروانش عهد و پیمانى دارد و وفاى به این عهد، بإ؛،،ّّ زیارت قبر آنان ممكن مى‏باشد . و كسى كه به شوق زیارت آنها و با تصدیق به فضیلت آنها به سوى قبور آنها برود مورد شفاعت ائمه در قیامت قرار مى‏گیرد.
پس هر زائرى باید بكوشد تا از این شفاخانه فیض، استشفاى دردهاى درونى و امراض قلبى و اندرونى خود را خواسته، خواستار آن شود كه صفاى دل و دوستى خاطر و پاكیزگى روح و قداست روان و سلامت تن ، از خدمت آفریدگار جهان به وى عطا گردد ، تا اینكه هم ظاهر او به جمال و كمال آراسته شود و هم باطن وى از آلودگى‏ها پاك و مصفا گردد.
هر زائرى كه با معرفت و شناخت مقام صاحب این مرقد و اهداف او به زیارت برود، از صاحب قبر الهام مى‏گیرد و اصول و تعالیم مكتب را به یاد مى‏آورد ، و هر زیارت و سلام او سرشار از این آموزشها و الهام‏ها است.
از طرفى زیارتنامه‏هاى وارده، و خواندن هر كدام از آنها، خواننده و زائر را به دقت و تفكر واداشته ، متذكر تاریخ و احوال انبیا و اولیاى معصوم مى‏گرداند. تأمل در زیارت عاشورا و دیگر زیارات ، این مطلب را به خوبى روشن مى سازد كه امامان به این وسیله در صدد ساختن انسانهاى مؤمن و متعهد بوده‏اند ، لذا به آنها تعلیم داده‏اند كه در زیارت امام حسین (ع) از خداوند بخواهند كه زندگى و مرگشان را «حسین گونه» قرار دهد، و آنها را در دینا و آخرت همراه آن حضرت بدارد: «اللهم اجعل محیاى محیا محمد و آل محمد ، و مماتى ممات محمد و آل محمد ... و ان یجعلنى معحكم فى الدنیا و الاخرة».
به امید به اینكه خداوند متعال توفیق زیارت حضرتش را در دنیا و شفاعتش را در روز قیامت نصیب ما گرداند، به آثار و بركاتى كه زیارت سیدالشهدا (ع) به دنبال دارد مى‏پردازیم:
1- آرامش بخشیدن به زائر
قبل از آنكه به آثار و بركاتى كه برگرفته از روایات اسلامى است اشاره كنیم ، این نكته لازم به ذكر است كه زیارت مرقد شریف امام حسین (ع) مانند سایر ائمه ، به مردمان و زیارت كنندگانش ، نوعى آرامش و اطمینان مى‏بخشد . در این عصر كه انسان را موجودى مضطرب مى نامند، و پیوسته دست به گریبان با پدیده‏هایى چون تردید، ناكامى، تشویش، ترس و ناسازگارى با محیط و زندگى ماشینى و محرومیت و جنگ و حتى كنار نیامدن بإ؛--ّّ خود است، و هر روز شاهد كاهشها و فرسایشها است و نمى تواند از اضطراب در امان بماند ، این زیارت مرقد مردان خدا و پیشوایان دین است كه به انسان آرامش خاطر مى دهد.
در زیارت یك نوع كشش و نیاز الزام آورى انسان را وا مى‏دارد كه فشارها و فریادهاى درونى را از راهى خارج كند . زائر آن مرقد شریف در پرتو دعا و گفتگو با پاكان و استمداد از ارواح پاك مقربان درگاه الهى، نیرو گرفته و نابسامانیها را با توسل بدانها برخود هموار مى سازند ، و خستگى‏ها و فشارهاى وارد بر روان ، و نیز اضطرابها و یأسها را از خودمى زدایند و به آرامش و اطمینانى براى ادامه زندگى دست مى‏یابند.
2- در امان خدا بودن
به امام صادق (ع) عرض كردند: كمترین اثرى كه براى زائر قبر امام حسین (ع) چیست؟ فرمود: «كمترین تأثیرش این است كه خداوند متعال، او و خانواده و مالش را حفظ مى كند تا به سوى اهل خویش برگردد ،و چون روز قیامت فرا رسد، خداوند حافظ او خواهدبود ».38
3- زائر خدا محسوب شدن
زید بن شحام گوید: به امام صادق (ع) عرض كردم : براى زائر قبر امام حسین (ع) چه مى‏باشد؟ فرمود: «همانند كسى است كه خدا را در عرش دیدار نموده باشد». گفتم: براى كسى كه یكى از شما را زیارت كند چه مى‏باشد؟ فرمود:
«همانند كسى است كه رسول خدا (ص) را زیارت نموده است » . 39
4- برآورده شدن حاجات و دفع پریشانى
امام صادق (ع) فرمود: «همانا نزد شما قبرى است كه هیچ فرد پریشانى نزد آن نمى‏آید مگر آنكه خداوند از او دفع پریشانى نماید و حاجتش را برآورد» . 40
و نیز به ابوصباح كنانى فرمود: «همانا نزد شما قبرى است كه هیچ فرد پریشانى نزد آن نمى‏رود مگر آنكه خداوند از او پریشانى را دفع نموده و حاجتش را برآورده مى نماید، و همانا نزد او چهار هزار فرشته هستند كه از هنگام شهادتش آشفته و غم آلود تا روز قیامت بر او مى‏گریند. هر كس او را زیارت كند، وى را تا خانه‏اش بدرقه مى‏كنند، و هر كه مریض شود به عیادتش مى‏روند، و هر كه بمیرد جنازه‏اش را تشییع مى‏كنند». 41
5- زیادتى در عمر و رزق
امام باقر (ع) فرموده است : «شیعیان ما را به زیارت قبر حسین (ع) امر كنید ، زیرا زیارت او موجب فزونى در رزق و طول عمر و دفع بلایا و ناگواریها مى‏شود » . 42
6- آمرزش گناهان
امام صادق (ع) فرمود: «هر كس حسین (ع) را زیارت كند در حالیكه عارف به حق او بوده و به امامتش اقرار داشته باشد خداى سبحان ،گناهان گذشته و آینده‏اش را مى‏آمرزد». 43
و جابر جعفى در ضمن یك حدیث طولانى از امام صادق (ع) روایت كرده است كه فرمود: «چون از نزد قبر حسین (ع) بازگشتى ، ندا كننده‏اى تو را ندا مى‏دهد كه اگر آن را مى‏شنیدى ، تمام عمر را نزد قبر شریف حسین (ع) اقامت مى‏گزیدى. آن منادى گوید:خوشا به حال تو اى بنده خدا كه سود فراوان بردى و به سلامت (در دین ) دست یافتى. عمل از سربگیر كه گناهان گذشته‏ات آمورزیده شد» . 44
7- محسوب نشدن ایام زیارت از عمر زائر
امام صادق (ع) فرمود: «همانا ایام زیارت زائران حسین بن على (ع) از عمرشان محسوب نگشته و جزء حیاتشان به شمار مى‏آید» . 45
8- حفاظت زائر در دنیا و آخرت
عبدالله بن هلال به امام صادق (ع) عرض كرد: فدایت شوم، كمترین نصیبى كه زائر امام حسین (ع) دارد، چیست ؟ فرمود: «اى عبد الله، كمترین چیزى كه براى او مى‏باشد، این است كه خداوند او و خانواده‏اش را حفظ مى كند تا وى را به سوى خانواده‏اش باز گرداند، و چون روز قیامت فرا رسد، خداوند حافظ او مى‏باشد» . 46
9- عنایت و توجه سیدالشهدا (ع)
امام صادق (ع) فرمود: «حسین در نزد پروردگارش ... به زائرانش نظر مى كند . او نگاه مى كند كه چه كسى براى آن حضرت گریه مى كند، پس براى او طلب آمرزش كرده و پدرانش را مى‏خواند تا براى آن زائر دعا كرده و طلب آمرزش و مغفرت نمایند. سپس امام (حسین) مى فرماید: اگر زائر من مى‏دانست كه خدا چه چیزى براى او عطا مى فرماید شادى او بیشتر از جزع و بى‏تابى وى مى‏گردید» . 47
و امام حسین (ع) فرمود: «هر كس مرا در زندگانیش زیارت كند، پس از مرگش بازدیدش خواهم كرد» . 48
10- خیر و بركت زیاد
امام صادق (ع) فرمود: «اگر مردم مى‏دانستند كه چقدر خیر و بركت در زیارت امام حسین (ع) وجود دارد ، براى زیارت كردنش با یكدیگر مقاتله مى‏كردند، و هر آینه اموالشان را براى رفتن به زیارتش مى‏فروختند» 49
و امام باقر (ع) فرمود: «اگر مردم مى‏دانستند كه زیارت قبر شریف حسین (ع) چه مقدار فضیلت و بركت دارد، از شوق زیارت جان مى سپردند و نفسهایشان از شدت حسرت بند مى‏آمد» 50.
11- برابرى زیارت قبر حسین (ع) با حج
عبدالله بن عبید انبارى گوید: به امام صادق (ع) عرضه داشتم : فدایت شوم ، همه ساله وسایل تشرف به حج برایم فراهم نمى‏شود. فرمود: «چون قصد حج نمودى و اسباب برایت فراهم نگشت ، به زیارت قبر حسین (ع) برو، كه یك حج برایت نوشته مى شود و چون قصد عمره نمودى و وسایل مهیا نشد ، عزم زیارت قبر حسین (ع) نما، كه یك عمره برایت منظور مى شود» 51
12- نام زائر در اعلى علیین ثبت مى‏شود
امام صادق (ع) فرمود: «هر كس به زیارت قبر حسین (ع) برود در حالى كه عارف به حق او باشد، خداوند نام او را در اعلى علیین مى‏نویسد» . 52
13- غرق شدن در رحمت الهى
از امام صادق (ع) پرسیدند: ثواب كسى كه قبر امام حسین (ع) را زیارت كند، در حالى كه كبر و غرور نداشته باشد چیست ؟ فرمود: «برایش هزار عمره و حج مقبول نوشته مى شود . اگر شقى باشد، سعید نوشته مى‏گردد، و پیوسته در رحمت الهى غوطه‏ور خواهد بود» . 53
14- دعاى معصومین براى زائر
معاویة بن وهب از امام صادق (ع) نقل نموده كه فرمود: «اى معاویه، زیارت قبر حسین (ع) را از روى ترس وامگذار ، زیرا هر كه آن را ترك كند ، چنان دچار حسرت مى‏شود كه آرزو نماید قبرش نزد او باشد . آیا دوست ندارى كه خداوند تو را در زمره كسانى به حساب آورد كه رسول خدا (ص) و على و فاطمه و امامان معصوم (ع) برایش دعا مى‏كنند؟» 54.
و نیز فرمود: «همانا فاطمه (س) دختر محمد (ص) نزد زائران قبر فرزندش حسین (ع) حضور یافته و براى گناهانشان طلب آمرزش مى‏كند». 55
15- تجلى خدا
امام صادق (ع) فرمود: «به درستى كه خداى تبارك و تعالى، قبل از اهل عرفات ، براى زائران قبر حسین (ع) تجلى مى نماید، حوایج آنان را بر آورده مى‏كند ، گناهانشان را آمرزیده و درخواستهایشان را به اجابت مقرون مى‏سازد ، و سپس متوجه اهل عرفات شده و در مورد آنان نیز اینگونه عمل مى‏كند». 56
16- سعادت
امام صادق (ع) به عبدالملك خثعمى فرمود: «زیارت حسین بن على (ع) را ترك مكن و دوستانت را نیز به آن فرمان بده، تا خداوند بر عمرت افزوده و روزیت را زیاد گرداند. خداوند سبحان زندگانى تو را در سعادت قرار خواهد داد، و نمى‏میرى مگر سعادتمند ، و تو را در سلك سعادتمندان خواهند نوشت » . 57
17- تأثیر زیارت در روز عاشورا
امام صادق (ع) فرمود: «هر كس قبر حسین را در روز عاشورا زیارت كند ، همانند كسى است كه در برابر او به خون خود غلطیده باشد» 58.
18- قرار گرفتن در جوار پیامبر و على و فاطمه (ع)
امام صادق (ع) فرمود: «هر كس مى‏خواهد در جوار پیامبر (ص) و على و فاطمه (ع) باشد، نباید زیارت حسین بن على (ع) را ترك كند» 59.
19- تأثیر زیارت در روز قیامت
امام صادق (ع) فرمود: «هیچ كس در روز قیامت نیست مگر آنكه آرزو مى‏كند كه اى كاش از زائرین امام حسین (ع) مى‏بود زیرا مشاهده مى‏نماید كه با زائران حسین (ع) به واسطه مقامى كه در نزد پروردگار دارند، چگونه عمل مى‏شود» . 60
و نیز فرمود: «هر كس دوست دارد در روز قیامت بر سر سفره‏هایى از نور بنشیند پس باید از زائرین حسین بن على (ع) باشد» 61.
و زرارة بن اعین گوید: «امام صادق (ع) فرمود: «زائرین حسین یك برترى نسبت به سایر مردم دارند» پرسیدم : برتریشان چیست ؟ فرمود: «چهل سال قبل از مردم وارد بهشت مى‏شوند در حالى كه دیگران هنوز در حال حساب هستند» . 62
20- رهایى از شداید قیامت
رسول گرامى اسلام (ص) فرمود: «من تعهد مى‏كنم كه در روز قیامت هنگامه رستاخیز ، ضمن ملاقات با زائر حسین (ع)، دستش را بگیرم و از مراحل هول‏انگیز و سختیهاى قیامت نجاتش بخشیده و او را به بهشت وارد كنم»63.
21- نجات از آتش جهنم
امام صادق (ع) فرمود: «هر كس قبر حسین (ع) را به خاطر خداوند و در راه خدا زیارت نماید، خداوند او را از آتش دوزخ آزاد مى‏سازد، و روز ترس بزرگ (قیامت) او را ایمن مى‏دارد . از خداوند نیز هیچ حاجتى از حوائج دنیا و آخرت را طلب نمى‏كند مگر آنكه به او عطا مى‏نماید» 64.
این آثار و آثار دیگرى كه به خاطر اجتناب از طولانى شدن مطلب ذكر نكردیم ، همگى به بركت وجود حضرت سیدالشهدا (ع) است كه امیدوارم هر چه زودتر توفیق زیارت مرقد مطهرش نصیب تمام عاشقان گردد.

بخش پنجم : آثار و بركات مرقد شریف سیدالشهداء (علیه السلام)

سخنى پیرامون مرقد سیدالشهدا (علیه السلام)
اگر چه قبر حقیقى سیدالشهدا (ع) در دلها و قلبهاست كه بناى آن از دوران كودكى در سرزمین دل شیعیان و عاشقانش گذارده شد؛ اما مرقد شریف آن حضرت همواره از آثار و بركات متعددى برخوردار بوده است .
ضریح مقدس و حرم مطهر امام حسین (ع) یادگارى از جان نثارى و فداكارى او و یارانش در راه خدا مى‏باشد. مرقدى كه جاى عترت آدمیان براى ابد و دوام خواهد بود، و سزاوار است كه این بارگاه شریف و غم‏انگیز و شور آفرین، همواره زیارتگاه مردم جهان شده و انسانها ، فداكارى و عشق و صفا را از خفتگان این مرقدهاى شریف ، سرمشق گیرند.
حرم حسین كعبه دلهاست . و این كعبه طوافگاه زائران و قبله امیدواران و دارالشفاى دردمندان و پناهگاه توبه كنندگان و گنهكاران است.
آرى، عاشقان كویش و دلباختگان رویش ، پروانه‏وار خود را در اطراف ضریح مطهرش گردانیده و به آتش عشق و محبت او، پر و بال خویش را مى‏سوزانند و اشك شوق و اشتیاق بر چهره و رخسار مى‏افشانند، و بر مظلومى و مصیبتهاى او و خاندانش ناله سر مى‏دهند براستى «این چه شمعى است كه جانها همه پروانه اوست».
برگرد حریم تو ، كه دست طلب ماست‏
چون دامن شمعى است، كه پروانه بگیرد
فضل و شرافت كربلا و مرقد مطهر سیدالشهدا (ع) چنان است كه امام صادق (ع) فرمود: «قبر ابى عبدالله الحسین (ع) از آن روزى كه در آنجا دفن شد، باغى از باغهاى بهشتى است» 65.
با ذكر این مختصر ، شایسته است جهت آگاهى و آشنایى با چگونگى حرم و مرقد شریف امام حسین (ع) و تحولات عمارت شریف ، مطالبى به طور اجمال ذكر گردد.
محل دفن آن حضرت كه همان گودال قتلگاه است ، اكنون داراى سقفى است كه روى آن صندوق مبارك نهاده شده و روى صندوق ، ضریح در میان روضه منوره ، و روضه نیز در بین مسجد (مسجد بالا سر و مسجد پشت سر) و در طرف پایین پا در زاویه روضه قبور شهدا مى‏باشد این مجموعه هم اكنون حرم امام حسین (ع) را تشكیل مى‏دهد، و حرم نیز میان رواق و رواق در وسط صحن و صحن محور آبادانى زمین كربلا بوده و مى‏باشد.
ضریح مقدس در وسط واقع است و از نقره خالص ساخته شده كه در پیش روى آن با طلا و به خط نسخ نوشته شده: «ولا تحسبن الذین قتلوا فى سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون»، و در بالاى سر، «آیه نور» نوشته شده است .
صحن مطهر حسین (ع) داراى هفت باب است كه عبارتنداز: 1- باب قبله كه ساعتى بر فراز آن نصب است ، 2- باب قاضى الحاجات 3- باب زینبیه كه در حدود تل زینبیه قرار دارد 4- باب سلطانى 5- باب بازار بزازها 6- باب سدره كه در شمال صحن بوده و به بازار و اطراف راه دارد 7- باب صافى كه به درب بین الحرمین نیز معروف است.
از اخبار چنین بر مى‏آید كه بارگاه حسینى هفت مرتبه - به غیر از عمارت موجود - بنا نهاده شده است .
عمارت اول: بارگاه سیدالشهدا (ع) پس از ساختن قبر شریف آن حضرت براى اولین بار در دوران بنى امیه بنا گردید ، اخبار و روایات بسیارى آمده كه در زمان بنى امیه سقفى بر روى مزار امام و مسجدى (ظاهراً توسط بنى اسد) نزدیك آن ساخته شد و تا زمان هارون الرشید (سال 193 ) همچنان باقى بود.
عمارت دوم : بعد از تخریب مرقد شریف ، توسط هارون ، در زمان مأمون خلیفه عباسى، عمارت دوم بنا شد، و تا سال 232 باقى بود .
اما از آن سال تا سال 247 متوكل چهار بار امر به خرابى و انهدام قبر كرد، و اوقاف حایر مبارك را برد و ذخایر آن را تاراج كرد.
عمارت سوم : سومین بار مرقد مطهر امام به دست «منتصر» تجدید بنا شد، و تا سال 273 باقى بود.
عمارت چهارم : تجدید بناى مرقد امام براى چهارمین بار به دست محمد بن زید بن حسن بن محمد بن اسماعیل بن زید بن على بن الحسین بن على بن ابیطالب ، ملقب به «داعى صغیر» پادشاه طبرستان انجام گرفت.
عمارت پنجم : بناى عضد الدوله دیلمى بود، كه در سال 369 بنا شد، و در زمان او بود كه رواقى به دست عمران بن شاهین معروف به «رواق عمران» در حایر حسین ساخته شد.
عمارت ششم : ششمین بار بارگاه حسین به دست حسن بن مفضل بن سهلان ابومحمد رامهرمزى ، وزیر سلطان الدوله دیلمى نوسازى شد.
عمارت هفتم : عمارت موجود است كه در سال 767 بعد از سرنگونى دولت آل بویه به سال 310 به دستور سلطان اویس ایلخانى ساخته شد، و در سال 786 فرزندش احمد بن اویس در تكمیل آن كوشید و تاریخ آن در بالاى محراب و نزدیك سر شریف آن حضرت نگاشته شده است . 66
و اما آثار و بركات مرقد شریف و حرم مطهر سیدالشهدا (ع) عبارتنداز:
1- مرقد حسینى ، نیروبخش است
با ذكر اجمالى تحولاتى كه در عمارت مرقد مطهر امام حسین (ع) صورت گرفته است به خوبى معلوم مى‏گردد كه زیارت قبر آن حضرت در مبارزه با حكومت بنى عباس تأثیر مهمى داشته است ، و به همین دلیل بود كه عباسیان قبر آن امام را دشمن خود مى‏دانستند و به ویرانى آن دست مى‏زدند ، زیرا این قبر شریف به مركز تجمع مخالفان و مبارزان تبدیل شده بود.
مشاهده مزار و مرقد شهیدان كربلا و به نظر در آوردن آن مصائب جانگذار ، حالت بیننده را دگرگون ساخته و استقامت حال او را به هم زده و وارونه مى سازد، كه چگونه عده‏اى قلیل در مقابل جمعى كثیر و سپاهى مجهز و مهیا تن به مرگ داده و روى عقیده و ایمان خود ثبات قدم داشته و تا آخرین قطره خون خود مبارزه و جانفشانى نمودند.
2- محل نزول فرشتگان الهى
امام صادق (ع) فرمود: «ما بین قبر حسین (ع) تا آسمان، محل رفت و آمد فرشتگان الهى است ». 67
و نیز فرمود: «قبر حسین بن على (ع) بیست ذراع در بیست ذراع است . آن باغى از باغهاى بهشت ، و محل عروج فرشتگان به آسمان مى‏باشد هیچ فرشته مقرب و پیامبر مرسلى نیست جز آنكه از خدا مى‏خواهد كه او را زیارت كند پس گروهى فرود مى‏آیند و گروهى بالا مى‏روند» 68.
3- نماز قبول مى‏شود
اگر انسان زائر ، حق امام را شناخته و با معرفت و ولایت او در كنار قبر مطهرش نماز گذارد ، مورد قبول حق تعالى قرار مى‏گیرد . چنانكه امام صادق (ع) در شأن و مقام كسى كه به مرقد و بارگاه شریف حضرت مشرف شده و نماز بخواند ، فرمود: «خداوند متعال اجر نمازش را قبولى آن قرار مى‏دهد» 69.
4- تمام خواندن نماز
حضرت امام جعفر صادق (ع) فرمود: «نماز در چهار مكان تمام خوانده مى‏شود (یعنى اگر چه از حد مسافت شرعى هم بیشتر باشد اما شكسته نمى‏شود) : 1- مسجد الحرام (مكه) ، 2- مسجد الرسول (مدینه)، 3- مسجد كوفه، 4- حرم امام حسین (ع) » 70.
و نیز روایت شده كه «ابن شبل» از امام صادق (ع) پرسید: آیا قبر امام حسین (ع) را زیارت كنم ؟ فرمود: پاك و خوب زیارت كن و نمازت را در حرمش تمام بخوان . پرسید نمازم را تمام بخوانم؟ فرمود: تمام. عرض كرد : بعضى از اصحاب و شیعیان شكسته مى‏خوانند؟ فرمود: اینان دو چندان عمل مى‏كنند » 71.
لذا چنانكه در رساله‏هاى عملیه نیز آمده است ، در حرم امام حسین (ع) مى‏توان نماز را، هم شكسته خواند و هم به بركت آن حضرت تمام بجا آورد.
5- اجابت دعا و برآورده شدن حاجت
خداوند سبحان در ازاى ایثار و فداكارى سیدالشهدا (ع) و تحمل هرگونه سختى چون تشنگى و غم و اندوه فراوان براى حفظ اسلام، در مرقد شریفش بركاتى را قرار داده كه از جمله آنها اجابت دعا و برآورده شدن حاجات است . چنانكه امام صادق (ع) فرمود: «هر كس دو ركعت كنار قبر حسین (ع) نماز بخواند ، از خداوند چیزى رإ؛88ّّ مسئلت نكند جز اینكه به او عطا شود» . 72
و نیز فرمود: «خداوند در عوض قتل امام حسین (ع) امامت را در ذریه آن حضرت ، شفا را در تربتش ، اجابت دعا را در كنار مرقدش قرار داده ، و ایام زیارت كنندگان او از عمرشان حساب نمى‏شود» . 73

بخش ششم : آثار و بركات تربت پاك سید الشهداء(علیه السلام)

سخنى پیرامون تربت سیدالشهدا (علیه السلام)
سجده بر خاك تو شایسته بود وقت نماز
اى كه از خون جبینت به جبین آب وضوست‏
فضیلت و آثار و بركاتى كه براى تربت حسینى است ، براى هیچ تربتى و قطعه‏اى از قطعات زمین نیست . خاك كربلا قطعه‏اى از بهشت است كه خداوند قادر متعال به واسطه قدردانى از یك فداكار در راه دین كه تمام هستى خود را فدا كرده ، در آن خاك، بركت و فضیلت و شفا قرار داده است .
كربلایش قطعه‏اى از جنت است‏
باب نور و باب لطف و رحمت است‏
اما در اینكه چرا تنها این خاك داراى چنین ویژگیها و آثار و بركات است؟ باید گفت : هر چیزى كه در این عالم ، شرافت ظاهرى و یا معنوى پیدا مى‏كند، یا به خاطر انتساب آن به خداوند سبحان و شرافت ذاتى است، و یا به خاطر وقوع امر خارق العاده و مهمى است كه به آن شرافت و بركت داده است .
در تربت كربلاى سیدالشهدا (ع) هر دو امر محقق شده است ، زیرا خاك كربلا بنا بر روایاتى ، هم شرافت ذاتى و خدا دادى ، و هم امر عظیم و واقعه‏اى مهم در آنجا واقع گردیده كه آن شهادت حسین بن على (ع) و یاران وفادارش مى‏باشد ، لذا داراى فضیلت و آثارى خاص است .
آمده است كه چون بر قبر امام حسین (ع) آب بستند، پس از چهل روز آب فرو نشست و اثر قبر محو گردید، یكى از اعراب بنى اسد آمد و از خاك قبضه قبضه برداشت و بویید تا بر قبر حسین رسید، و چون او را مى‏بوسید گریه مى‏كرد و مى‏گفت : پدر و مادرم به فدایت ، چه اندازه خوشبویى كه قبر و تربت تو چنین خوشبو است ، سپس شروع كرد به سرودن :
خواهند نهان سازند قبرش ز حبیبش‏
خوشبویى خاك قبر گردیده دلیلش‏
آرى خاك مزار حسین (ع) سرمه چشم عاشقان و شیفتگانش بوده و ایشان را مجنون وار به سوى خود مى‏كشاند.
از آنجایى كه هدف این كتاب بر شمردن آثار و بركات سیدالشهدا (ع) است ، از تفصیل در مطلب پرهیز كرده و علاقه‏مندان به این مقوله را به كتابهاى مربوط ارجاع مى‏دهد .
و اما آثار و بركاتى كه مى توان براى تربت پاك حسینى برشمرد عبارتنداز:
1- تأثیر تماس اعضاى بدن با تربت
یكى از آثار و بركات تربت سیدالشهدا (ع) این است كه متبرك نمودن بدن و صورت با آن تربت شریف تأثیر معنوى زیادى بر انسان خواهد گذاشت ، از این رو از بعضى بزرگان دین و امامان معصوم نقل شده كه بعد از نماز ، بدن و صورت خویش را با مهر كربلا متبرك مى كنند. و نیز دستور داده‏اند كه قبل از خوردن تربت جهت شفا گرفتن، آن را بوسیده و با اعضاى بدن تماس داده شود.
امام صادق (ع) فرمود: «خداوند متعال تربت جدم حسین (ع) را شفاى هر درد، و ایمنى از هر خوفى قرار داده است؛ پس هرگاه یكى از شما خواست از آن خاك تناول كند، ببوسد و آن را به چشم گذارد و بر سایر اعضاى بدنش تماس دهد...» 74
2- سجده بر تربت
یكى دیگر از بركات و آثار خاك مزار امام حسین (ع) این است كه سجده بر آن تربت پاك حجابهاى ظلمانى را كنار زده و در توجه حق تعالى به نمازگزار مؤثر است . امام صادق (ع) در این باره مى‏فرماید: «همانا سجود بر تربت حسین (ع) حجابهاى هفتگانه را پاره مى كند». 75
لازم به ذكر است كه مراد از «حجاب» در كتاب و سنت ، همان حجابهایى است كه بین بنده و خالق حایل شده و او را از شهود خداوند محجوب مى سازد كه در مرحله اول، حجابهاى ظلمانى و در مرحله دوم ، حجابهاى نورانى بر طرف مى‏شود اما مراد از حجابهاى هفتگانه ، ظاهراً حجابهاى ظلمانى است . سجده بر تربت حضرت سیدالشهدا(ع) این خاصیت را دارد كه در صورت معرفت به حق حضرت و ولایت او، حجابها را دریده و راهگشاى وصول به كمالات انسانى باشد.
سجده بر خاك سركوى تو آرند خلایق‏
جان فداى تو كه هم قبله و هم قبله نمایى‏
و اما در خصوص اینكه در میان شیعه معمول است از خاك مقدس كربلا یعنى تربت كنار قبر سیدالشهدا (ع) خاك برداشته و با آن مهر درست كرده و غالباً در نماز، به آن سجده مى‏كنند بدین خاطر است كه از خاك زمین بوده و به تمامى خاكها مى‏توان سجده كرد، و از طرفى خاك كربلا به لحاظ شهادت امام حسین (ع) و یاران باوفایش شرافت پیدا كرده است ، به طورى كه اهل بیت (ع) نیز به ما فرموده‏اند در هر نمازى كه سجده بر تربت كربلا باشد خداوند آن نماز را به خاطر آن حضرت قبول مى‏كند. چنانكه حضرت صادق (ع) از خاك كربلا درون كیسه‏اى ریخته و در سجاده همراه داشت، در هنگام نماز آن كیسه را باز مى‏كرد و بر آن سجده مى‏نمود.
3- شفا یافتن
از جمله آثار و بركات قطعى تربت پاك سیدالشهدا (ع) شفا بودن آن براى دردهاو آلام انسان است . روایاتى كه دلالت بر این امر دارند به سه دسته تقسیم مى‏شوند:
دسته اول : روایاتى است كه شفا بودن را براى تربتى كه از خود قبر شریف برداشته شود مخصوص كرده است ، چنانكه امام صادق (ع) فرمود: «به درستى كه نزد سر حسین (ع) تربت سرخى است كه شفاى هر دردى غیر از مرگ مى باشد» . 76
دسته دوم : روایاتى است كه با تعبیرات مختلف توسعه‏اى از بیست ذراع تا پنج فرسخ و یا ده میل را براى آن قائل است . چنانكه امام صادق (ع) فرمود: «حریم مزار حسین (ع) پنج فرسخ از چهار جانب قبر است ». 77
دسته سوم : روایاتى است كه به طور مطلق جنبه شفا بودن تربت را مطرح نموده‏اند . چنانكه امام صادق (ع) فرمود: «خاك مزار امام حسین (ع) براى هر دردى شفاست». 78
تا شفا بخشد روان و جسم هر بیمار را
در حریم وصل خود خاك شفا دارد حسین‏
و نیز امام رضا (ع) فرمود: «خوردن گل، مانند خوردن مردار و خون و گوشت خوك، حرام است مگر گل مزار حسین (ع) ، بدرستى كه در آن شفاى هر درد و امنیت از هر ترسى است». 79
حكایت: عالم زاهد پرهیزگار حجةالاسلام و المسلمین مرحوم آقاى حاج شیخ محمد حسن عالم نجف آبادى قدس سره نقل فرمودند: «من در زمان مرجعیت مرحوم آیة الله آخوندى خراسانى (ره) كه در نجف اشرف مشغول تحصیل بودم مریض شدم و این بیمارى مدتى طول كشید و پرستارى مرا بعضى از طلاب در همان حجره مدرسه بر عهده داشتند . پس از چندى بیمارى من به قدرى شدید شد كه اطبا از شفا یافتنم مأیوس شدند و دیگر براى معالجه‏ام نیامدند، و من در حال تب شدید گاهى بیهوش مى‏شدم و گاهى به هوش مى آمدم.
یكى از رفقا كه مرا پرستارى مى‏كرد شنیده بود كه عالم زاهد مرحوم آیة الله آقاى حاج على محمد نجف آبادى قدس سره مقدارى از تربت اصلى حضرت سیدالشهدا (ع) را دارد. او به منزل معظم له رفته و از وى خواسته بود كه قدرى از آن تربت را بدهد كه به من بخورانند تا شفا یابم. ایشان فرموده بود : من به قدر یك عدس تربت دارم و آن را گذاشته ام كه بعد از مرگم در كفنم بگذارند . آن آقا ناراحت شده و گفته بود : حالا كه ما از همه جا مأیوس شده و به شما پناه آورده‏ایم شما هم از دادن تربت خوددارى مى‏كنید؟ این بیمار در حال احتضار است و مى‏میرد.
مرحوم آیة الله آقاى حاج على محمد، دلش به حال بیمار سوخته و قدرى از آن تربت كه از جان خودش عزیزترش مى داشت به آن شخص داده بود . تربت را با آب مخصوصى كه وارد شده در آب حل كرده و به حلق من ریخته بودند . من كه در حال بیهوشى به سر مى‏بردم ، ناگهان چشمان خود را باز كرده و دیدم رفقا اطراف بسترم نشسته‏اند ، خوب دقیق شدم و آنان را شناختم و قصه تربت را كه به حلقم ریخته بودند برایم شرح دادند.
كم كم در خود احساس نیرو و نشاط كردم و حركتى به خود داده نشستم ، دیدم نشاط بیشترى دارم برخاستم و ایستادم ، و چون یقین كردم كه به بركت ترتبت مقدس امام حسین (ع) شفا یافتم حال خوشى پیدا كردم و به رفقا گفتم : از شما خواهش مى كنم كه از حجره بیرون بروید، چون مى‏خواهم زیارت عاشورا را بخوانم رفقا از حجره بیرون رفتند و من درب حجره را بستم و بدون احساس ضعف با آن حال خوشى كه قابل و صف كردن نیست مشغول خواندن زیارت حضرت سیدالشهدا (ع) شدم ». 80
آرى ، شفاى بیماران به وسیله تربت آن حضرت یكى از بركاتى است كه خداوند متعال در عوض شهادت امام حسین (ع) به وى عطا فرموده است .
تربتت راز شفاى همه درد است حسین
تن و جان را نبود مثل تو آگاه طبیب‏
4- تأثیر كام برداشتن اطفال با تربت
كام برداشتن اطفال با تربت امام حسین (ع) موجب ایمنى كودك مى شود چنانكه امام صادق (ع) فرمود:
«كام فرزندانتان را با تربت حسین (ع) باز كنید كه آن امان است ». 81
5- تأثیر تربت حسین ، همراه جنازه
صاحب كتاب «مدارك الاحكام» مى نویسد: در زمان حضرت صادق (ع) زن زاینه‏اى بود، بچه‏هایى كه از زنا بدنیا مى آورد در تنور مى‏انداخت و مى‏سوزانید. وقتى كه مرد، پس از غسل و كفن او را به خاك سپردند ، اما زمین جنازه‏اش را بیرون انداخت .جاى دیگر او را دفن كردند باز زمین او را نپذیرفت تا سه مرتبه ، آنگاه مادرش به امام صادق (ع) متمسك شد: اى پسر پیغمبر به فریادم برس.
فرمود: كارش چه بود ؟ عرض كردند زنا و سوزاندن بچه‏هاى حرامزاده . فرمود: هیچ مخلوقى حق ندارد مخلوقى را بسوزاند، سوزاندن به آتش مخصوص خالق است عرض كرد حالا چه كنم؟ فرمود: مقدارى از تربت حسین (ع) با او در قبر بگذارید . تربت حسین (ع) امان است . همراهش گذاشتند زمین او را پذیرفت.
در توقیع مبارك حضرت حجة بن الحسن (عج) نیز اذن داده شده است . یكى از شیعیان به حضرت (در زمان غیبت صغرى توسط نایب خاص حضرت ) مى‏نویسد: آیا جایز است ما تربت حسین (ع) را با میت در قبر بگذاریم ، یا با تربت حسین روى كفن بنویسیم؟
حضرت در پاسخ مرقوم مى‏فرمایند: هر دو كار پسندیده است . البته باید رعایت احترام تربت بشود . مهر یا تربت، مقابل یا زیر صورت میت باشد ، بلكه به بركت خاك قبر حسین (ع) قبر میت محل امنى از هر بلا و آفت و عذابى گردد. 82
6- تسبیح تربت
از حضرت صاحب الزمان (عج) روایت شده كه فرمود: «هر كس تسبیح تربت امام حسین (ع) را در دست گیرد و ذكر را فراموش كند، ثواب ذكر براى او نوشته مى‏شود». 83
و امام صادق فرمود: «یك ذكر یا استغفار كه با تسبیح تربت حسین (ع) گفته شود برابر است با هفتاد ذكر كه با چیز دیگر گفته شود». 84

بخش هفتم : آثار و بركات عزادارى و گریه بر سیدالشهداء (علیه السلام)

سخنى پیرامون عزادارى و گریه بر سیدالشهدا (علیه السلام)
«گریه» مظهر شدیدترین حالات احساسى انسان است، و علتها و انگیزه‏هاى مختلفى دارد كه هر یك از آنها نشان دهنده حالتى خاص است . در روایات ، بعضى از انواع گریه تحسین شده و از صفات پسندیده بندگان پاكدل خداوند به حساب آمده است ، و بعضى از انواع گریه مذموم شمرده شده است .
گریه ، از حالات و انفعالات انسانى است كه با مقدمه‏اى از اندوه و ناراحتى روانى به طور طبیعى به ظهور مى‏رسد، و گاه ممكن است انگیزه‏اش هیجانات تند روانى باشد . مثل شوق و ذوقى كه از دیدار محبوب پس از زمانى طولانى ناشى مى شود. همچنین گاهى هم گریه كردن حاكى از عقاید مذهبى انسان است با این توصیف، از آنجایى كه گریه عملى طبیعى و اى بسا غیر ارادى است؛ لذا نمى شود مورد امر و نهى و حسن و قبح قرار گیرد، بلكه آنچه كه مورد حسن و قبح است، مقدمات و انگیزه‏هاى گریه مى‏باشد . چنانكه گفته‏اند: «تو آنى كه در بند آنى».
در اینجا براى اینكه بدانیم گریه بر سیدالشهدا (ع) چگونه گریه‏اى است و چه تأثیرات و بركاتى مى‏تواند داشته باشد، بهتر آن است كه اشاره‏اى به انواع گریه كنیم تا بعد از آن، نوع گریه بر آن حضرت برایمان معلوم گردد.
1- گریه طفولیت : زندگانى انسان با گریه شروع مى شود كه همان گریه، نشانه سلامت و تندرستى نوزاد است، و در واقع گریه در آن زمان ، زبان طفل است .
2- گریه شوق: مانند گریه مادرى كه از دیدن فرزند گمشده خویش پس از چندین سال سرداده مى‏شود . و این گریه‏اى است كه از روى هیجان و احیاناً جهت سرور و شادى به انسان دست مى‏دهد.
3- گریه عاطفى و محبت : محبت از عواطف اصیل انسانى است كه با گریه انس دیرینه دارد . مثلاً محبت حقیقى به خداوند حسن آفرین است و براى قرب به او باید اشك محبت ریخت.
صنما با غم عشق تو چه تدبیر كنم‏
تا به كى در غم تو ناله شبگیر كنم‏
4- گریه معرفت و خشیت: انجام عبادات خالصانه و تفكر در عظمت آفرینش و كبریایى خداوند ، و همچنین اهمیت تكالیف و مسئولیتهاى انسانى باعث مى‏گردد كه نوع خاصى از خوف، در درون انسان ایجاد شود و این خوف، خوفى است كه از روى معرفت به خداوند و تهذیب نفس به دست مى‏آید كه «خشیت » نامیده مى شود.
5- گریه ندامت: از عوامل اندوه زدایى كه منجر به گریه مى‏گردد، محاسبه نفس و حسابرسى شخصى است ، و همین حسابرسى باعث مى‏شود كه انسان به گذشته خود فكر كند و با حسابرسى ، جبران كوتاهى و خطاها را بكند و اشك حسرت و ندامت از چشمانش جارى نماید، این گریه، نتیجه توبه و بازگشت به خداست.
اشك میغلتد به مژگانم به جرم رو سیاهى‏
اى پناه بى پناهان، مو سپید روسیاهم‏
روز و شب از دیدگان اشك پشیمانى فشانم‏
تا بشویم شاید از اشك پشیمانى گناهم‏
6- گریه پیوند با هدف : گاهى قطره‏هاى اشك انسان، پیام آور هدفهاست . گریه بر شهید از این نوع گریه است . گریه بر شهید خوى حماسه را در انسان زنده مى‏كند و گریستن بر سیدالشهدا (ع) خوى حسینى را در انسان احیا مى‏كند ، و خوى حسینى چنان است كه نه ستم مى‏كند و نه ستم مى‏پذیرد. آن كسى كه با شنیدن حادثه كربلا قطره اشكى از درون دل بیرون مى‏فرستد، صادقانه این پیوند با هدف والاى سیدالشهدا (ع) را بیان مى‏كند.
7- گریه ذلت و شكست : گریه افراد ضعیف و ناتوانى كه از رسیدن به اهداف خود مانده‏اند و روح و شهامتى براى پیشرفت در خود نمى‏بینند.
با ذكر این مطلب، حال باید بررسى كرد كه گریه بر حسین (ع) از چه نوع گریه است . هر كس با اندك توجهى خواهد دانست كه گریه بر حسین (ع) گریه محبت است ، آن محبتى كه در دلهاى عاشقانش به ثبت رسیده است . گریه بر او ، گریه شوق است ، زیرا قسمت زیادى از حماسه‏هاى كربلا، شوق آفرین و شورانگیز است و به دنبال آن سیلاب اشك شوق به خاطر آن همه رشادت، فداكارى ، شجاعت و سخنرانیهاى آتشین مردان و زنان به ظاهر اسیر ، از دیدگان شنونده سرازیر مى‏گردد و نیز گریه معرفت و پیوند با هدف متعالى و انسان ساز او است؛ و به تعبیر امام خمینى (ره) گریه سیاسى است كه فرمود: «ما ملت گریه سیاسى هستیم ، ما ملتى هستیم كه با همین اشكها سیل جریان مى‏دهیم و سدهایى را كه در مقابل اسلام ایستاده است خرد مى‏كنیم ».
هزار سال فزون شد ز وقعه عاشورا
ولى ز تعزیه هر روز، روز عاشور است‏
هیهات كه گریه بر حسین (ع) گریه ذلت و شكست باشد، بلكه گریه پیوند با سرچشمه عزت است، گریه امت نیست، كه گویا است ، گریه سرد كننده نیست ، كه حرارت بخش است، گریه بزدلان نیست، كه گریه شجاعان است ، گریه یأس و ناامیدى نیست كه گریه امید است، و بالاخره گریه معرفت است و گریه معرفت در عزاى حسین (ع) از انحراف و تحریف در قیام آن حضرت جلوگیرى مى كند و شاید به همین جهت باشد كه در فضیلت گریه بر سیدالشهدا (ع) روایات متعددى وارد شده است . از آن جمله، روایتى است كه امام صادق (ع) فرمود: «گریه و بى تابى در هر مصیبت براى بنده مكروه است، مگر گریه بر حسین بن على (ع) كه اجر و ثواب نیز دارد» . 85
گریه و عزادارى براى سیدالشهدا(ع) داراى آثار و بركات مهمى است كه به برخى از آنها اشاره مى‏شود:
1- حفظ رمز نهضت حسینى
از ارزنده‏ترین آثار و بركات مجالس عزادارى و گریه بر ابى عبدالله حسین (ع) حفظ رمز نهضت حسینى است .
براستى ؛ چرا در دوران منحوص سلاطین و پادشاهان جور از برپایى مجالس عزاى اهل بیت (ع) به خصوص سالار شهیدان جلوگیرى مى شد؟ آیا نه این است كه عزاى حسینى و امامان شیعه، سبب مى شود كه سخنوران و دانشمندان متعهد و انقلابى، مردم را از ظلم‏هاى حكومتها آگاهى دهند و انگیزه قیام آن حضرت كه امر به معروف و نهى از منكر است به اطلاع مردم برسد؟
آرى، اینگونه مجالس، آموزشگاهها و دانشگاههایى است كه به بهترین روش و زیباترین اسلوب مردم را به سوى دین خوانده و عواطف را آماده مى‏كند و جاهلان و بى‏خبران را از خواب سنگین غفلت بیدار مى‏سازد و نیز در این مجالس است كه مردم ، دیانت را همراه با سیاست، از مكتب حسین بن على (ع) مى‏آموزند.
گریه بر سید الشهدا (ع) و تشكیل مجالس عزاى حسینى نه تنها اساس مكتب را حفظ مى‏كند، بلكه باعث مى‏گردد شیعیان با حضور در این مجالس از والاترین تربیت اسلامى برخوردار شده و در جهت حسینى شدن رشد و پرورش یابند.
كدام اجتماعى است كه در عالم چنین اثرى را از خود بروز داده باشد؟ كدام حادثه‏اى است مانند حادثه جانسوز كربلا كه از دوره وقوع تاكنون و بعدها بدینسان اثر خود را در جامعه بشریت گذارده ، و روز به روز دامنه آن وسیعتر و پیروى و تبعیت از آن بیشتر گردد؟ از این رو باید گفت كه در حقیقت مراسم عزادارى حافظ و زنده نگهدارنده نهضت مقدس امام حسین (ع) و در نتیجه حافظ اسلام وضامن بقاى آن است .
تشكیل مجالس عزادارى حسین، نه تنها اساس مكتب را حفظ كرده و مى‏كند بلكه به علاوه سبب آن گردید كه شیعیان با حضور در این مجالس از والاترین تربیت اسلامى برخوردار شده و در جهت حسینى شدن رشد و پرورش یابند.
«موریس دوكبرى» مى‏نویسد: «اگر مورخین ما، حقیقت این روز را مى‏دانستند و درك مى‏كردند كه عاشورا چه روزى است ، این عزادارى را مجنونانه نمى پنداشتند . زیرا پیروان حسین به واسطه عزادارى حسین مى‏دانند كه پستى و زیر دستى و استعمار را نباید قبول كنند . زیرا شعار پیشرو و آقاى آنان تن به زیر بار ظلم و ستم ندادن است.
قدرى تعمق و بررسى در مجالس عزادارى حسین نشان مى‏دهد كه چه نكات دقیق و حیات بخشى مطرح مى شود ،در مجالس عزادارى حسین گفته مى شود كه حسین (ع) براى حفظ شرف و ناموس مردم و بزرگى مقام و مرتبه اسلام، از جان و مال و فرزند گذشت و زیر بار استعمار و ماجراجویى یزید نرفت؛ پس بیایید ،ما هم شیوه او را سرمشق قرار داده از زیر دستى استعمار گرایان خلاصى یابیم و مرگ با عزت را بر زندگى با ذلت ترجیح دهیم...» 86.
2- ازدیاد محبت به امام، و تنفر از دشمنان آن حضرت
سوزى كه از دل سوخته عاشقان سیدالشهدا (ع) به چشم سرایت كرده و از مجارى دو چشم آنها به صفحه رخسار وارد مى شود، مراتب علاقه و اخلاص و دلبستگى به خاندان وحى و رسالت را مى‏رساند و این عمل اثرى مخصوص در ابقاى مودت و ازدیاد محبت دارد.
گریه بر حضرت سیدالشهدا (ع) از مواردى است كه هیچ انسانى از فرط دلسوزى و انقلاب، طاقت بردبارى و تحمل در برابر استماع مصائب او را ندارد، و این گریه و بیقرارى ، علاوه بر ازدیاد محبت و مهر و مودت، موجب كثرت تنفر و بى‏زارى از دشمنان و قاتلان آن حضرت شده و موجب برائت دوستداران این خانواده از دشمنان ایشان مى‏گردد.
بارى، گریه با آگاهى و معرفت بر امام حسین (ع) ، در واقع، اعلام انزجار از قاتلان اوست و این تبرى از آثار برجسته گریه بر امام حسین (ع) است زیرا مردم به ویژه افرادى كه داراى شخصیت هستند از گریه كردن در برابر حوادث تا سر حد امكان امتناع مى‏ورزند ، و تا شعله درونى آنان به مرتبه انفجار نرسد حاضر به گریه كردن مخصوصاً در برابر چشم دیگران نیستند، این گریه و عزادارى ابراز كمال تنفر در برابر تعدى و تجاوز و ستمگرى و پایمال نمودن حقوق جامعه و به ناحق تكیه زدن بر مسند حكومت آنان مى‏باشد.
3- آشنایى با حقیقت دین و نشر آن
یكى دیگر از آثار و بركات مجالس عزادارى سیدالشهدا (ع) این است كه مردم در سایه مراسم عزادارى به حقیقت اسلام آشنا شده و بر اثر تبلیغات وسیع و گسترده‏اى كه همراه با این مراسم انجام مى‏گیرد، آگاهى توده مردم بیشتر شده و ارتباطشان با دین حنیف محكمتر و قویتر مى‏گردد . چه اینكه قرآن و عترت دو وزنه نفیسى هستند كه هرگز از یكدیگر جدا نمى‏شوند و این آگاهى در اقامه ماتم و مراسم سوگوارى عترت رسول اكرم (ص) به خصوص امام حسین (ع) به آحاد مردم داده خواهد شد.
4- آمرزش گناهان
ریان بن شبیب از امام رضا (ع) روایت كرده كه فرمود: «اى پسر شبیب ، اگر بر حسین (ع) گریه كنى تا آنكه اشك چشمت بر صورتت جارى شود، خداوند گناهان كوچك و بزرگ، و كم یا زیاد تو را مى آمرزد» 87
و نیز فرمود: «گریه كنندگان باید بر كسى همچون حسین (ع) گریه كنند ، زیرا گریستن براى او گناهان بزرگ را فرو مى‏ریزد» 89.
5- سكونت در بهشت
امام باقر (ع) فرمود: «هر مؤمنى كه در سوگ حسین (ع) اشك دیده ریزد، به حدى كه بر گونه‏اش جارى گردد، خداوند او را سالیان سال در غرفه‏هاى بهشت مسكن مى‏دهد» . 90
و نیز امام صادق (ع) فرمود: «هر كس درباره حسین (ع) شعرى بخواند و گریه نماید و یك نفر را بگریاند، بهشت براى هر دوى آنها نوشته مى‏شود . كسى كه حسین (ع) نزد او ذكر شود و از چشمش به مقدار بال مگسى اشك آید، اجر او نزد خداست و براى او جز به بهشت راضى نخواهد شد» .91
و نیز فرمود: «هر كس كه در عزاى حسین (ع) بگرید یا دیگرى را بگریاند و یا آنكه خود را به حالت گریه و عزا درآورد ، بهشت بر او واجب مى‏شود» 92.
6- شفا یافتن
یكى دیگر از آثار و بركات مجالس عزادارى حضرت سید الشهدا (ع) شفا گرفتن است . به طورى كه بارها دیده‏ایم و شنیده‏ایم كه بعضى از عزاداران و گریه كنندگان بر حسین (ع) شفا گرفته‏اند.
نقل است كه مرجع بزرگ شیعه مرحوم آیة الله العظمى بروجردى در سن نود سالگى داراى چشمانى سالم بودند كه بدون عینك خطوط ریز را هم مى‏خواندند و مى‏فرمودند: این نعمت را مرهون وجود مبارك حضرت ابى عبدالله الحسین (ع) هستم : و قضیه را چنین نقل مى‏فرمودند:
در یكى از سالها در بروجرد بودم، به چشم درد عجیبى مبتلا شدم كه بسیار مرا نگران ساخته بود . معالجه پزشكان فایده‏اى نكرد و درد چشم هر روز بیشتر و ناراحتى من افزونتر مى‏گردید، تااینكه ایام محرم شد. در ایام محرم آیة الله فقید ، دهه اول را روضه داشتند و دسته‏هاى مختلف هم در این عزادارى شركت مى‏كردند . یكى از دسته‏هایى كه روز عاشورا به خانه آقا وارد شده بود، «هیئت گِلگیرها» است كه نوعاً سادات و اهل علم و محترمین هستند، در حالى كه هر یك حوله سفیدى به كمر بسته‏اند، سر و سینه خود را گل آلود كرده و بطور بسیار رقت بار و مهیج و در عین حال با سوز و گداز فراوان و ذكرى جانسوز آن روز را تا ظهر عزادارى مى كنند . آقا فرمودند:
«هنگامى كه این دسته به خانه من آمدند و وضع مجلس با ورود این هیئت هیجان عجیبى به خود گرفته بود من هم در گوشه‏اى نشسته و آهسته آهسته اشك مى‏ریختم و در این بین هم مقدارى گل از روى پاى یكى از همین افراد گلگیر برداشته و بر روى چشمهاى ملتهب و ناراحتم كشیدم، و به بركت همین توسل، چشمانم خوب شد و امروز علاوه بر اینكه متبلا به درد چشم نشدم، از نعمت بینایى كامل برخوردارم، و به بركت حضرت امام حسین (ع) احتیاج به عینك هم ندارم». با اینكه همه قواى جسمانى ایشان تحلیل رفته بود با این وجود تا آخرین ساعات زندگانى از بینایى كامل برخوردار بودند.
7- گریه كننده بر حسین، در قیامت گریان نیست
رسول اكرم (ص) به فاطمه زهرا (س) فرمود: «هر چشمى در روز قیامت گریان است مگر چشمى كه براى مصائب حسین (ع) گریه كرده باشد، چنین كسى در قیامت خندان و شادان به نعمت‏هاى بهشتى است». 93
آن روز دیده‏ها همه گریان شود ز هول‏
جز چشم گریه كرده بسوگ و عزاى او
8- امان از سكرات موت و آتش دوزخ
مسمع گوید: حضرت امام صادق (ع) فرمود: آیا متذكر مى شوى با حسین چه كردند؟ عرض كردم : آرى ، فرمود: آیا جزع و گریه مى‏كنى؟ گفتم : آرى ، به خدا سوگند گریه مى‏كنم و آثار غم و اندوه در صورتم ظاهر مى‏شود حضرت فرمود: «خدا اشك چشمت را رحمت كند . آگاه باش كه تو از آن اشخاصى هستى كه از اهل جزع براى ما شمرده مى‏شوند، به شادى ما شاد و به حزن ما محزون و اندوهناك مى‏گردند. آگاه باش كه بزودى هنگام مرگ، پدرانم را بر بالین خود حاضر مى‏بینى ، در حالى كه به تو توجه كرده و ملك الموت را درباره تو بشارت مى دهند، و خواهى دید كه ملك الموت در آن هنگام از هر مادر مهربان به فرزندش ، مهربانتر است» سپس فرمود: «كسى كه بر ما اهل بیت به خاطر رحمت و مصائب وارده بر ما گریه كند، رحمت خدا شامل او مى‏شود قبل از اینكه اشكى از چشمش خارج گردد؛ پس زمانى كه اشك چشمش بر صورت جارى شود اگر قطره‏اى از آن در جهنم بریزد، حرارت آن را خاموش كند، و هیچ چشمى نیست كه گریه كند بر ما مگر آنكه با نظر كردن به كوثر و سیراب شدن با دوستان، خوشوقت مى‏گردد» . 94
با توجه به این روایت شریف باید گفت:جایى كه آتش جهنم كه قابل مقایسه با آتش دنیا نیست و به وسیله گریه بر حسین (ع) خاموش و برد و سلام گردد ، پس اگر در موردى، آتش ضعیف دنیا عزادار حسینى را نسوزاند جاى تعجب نیست .
سید جلیل مرحوم دكتر اسماعیل مجاب (داندانساز) عجایبى از ایام مجاورت در هندوستان كه مشاهده كرده بود نقل مى‏كرد، از آن جمله مى‏گفت : عده‏اى از بازرگانان هندو (بت پرست) به حضرت سیدالشهدا (ع) معتقد و علاقه مندند و براى بركت مالشان با آن حضرت شركت مى‏كنند، یعنى در سال مقدارى از سود خود را در راه آن حضرت صرف مى‏كنند. بعضى از آنها روز عاشورا به وسیله شیعیان ، شربت و پالوده و بستنى درست كرده و خود به حال عزا ایستاده و به عزاداران مى‏دهند، و بعضى آن مبلغى كه راجع به آن حضرت است را به شیعیان مى‏دهند تا در مراكز عزادارى صرف نمایند.
یكى از آنان را عادت چنین بود كه همراه سینه زنها حركت مى‏كرد و با آنها به سینه زدن مشغول مى شد. وقتى از دنیا رفت، بنا به مرسوم مذهبى خودشان، بدنش را با آتش سوزانیدند تا تمام بدنش خاكستر شد جز دست راست و قطعه‏اى از سینه‏اش كه آتش، آن دو عضو را نسوزانیده بود.
بستگان آن دو عضو را آوردند نزد قبرستان شیعیان و گفتند: «این دو عضو راجع به حسین شماست» 95.
9- تأثیر شعر سرودن در عزاى حسینى
امام صادق (ع) فرمود: «كسى نیست كه براى حسین (ع) شعرى بسراید و گریه كند یا بگریاند مگر اینكه خداوند بهشت را بر او واجب كرده و گناهانش را مى‏آمرزد» .96

سخنى با حسین (ع)

«حسین ! اى پرچم خونین حق بر دوش،
حسین ! اى انقلابى مرد
حسین ! اى رایت آزادگى در دست،
در آن صحراى سرخ و روز آتشگون‏
قیام قامتت در خون نشست، اما
پیام نهضتت برخاست‏
از آن طوفان «طف» در روز عاشورا،
به دشت «نینوا» ناى حقیقت از «نوا» افتاد
ولى ...
مرغ شباهنگ حقیقت ، از نواى ناله «حق ، حق » نمى‏افتد».
سلام بر تو ، اى حسین !
سلام بر خط شفقگون كربلا، كه خون تو را، اى خون خدا - همواره بر چهره افق مى‏پاشد و غروب هنگام، سرخى آسمان مغرب را به شهادت مى‏گیرد ، تا آن جنایت هولناك را هر چه آشكارتر بنمایاند و چشم تاریخ را بر این صحنه همیشه خونین بدو زد و گوش زمان را از آن فریادها تندر گونه آن عاشوراى دوران ساز، پر كند.
اى حسین ... اى عارف مسلّح !
كربلاى تو، عشق را معنى كر دو انقلاب تو اسلام را زنده ساخت و شهادت تو، حضور همیشگى در همه زمان‏ها و زمین‏ها بود.
اى حسین ... اى شراره ایمان !
اى حسین ... اى در سكوت سرخ ستم، شهر آشوب!
در بهت خاموشى و ترس، تلخابه فریاد را در حلقوم شب ریختى و با نامردان تبهكار ، مردانه در آویختى.
عاشوراى تو، انفجارى از نور و تابشى از حق بود كه بر «طور» اندیشه‏ها تجلى كرد و «موسى خواهان» گرفتار در «تپه» ظلمت ظلم را از سرگردانى نجات بخشید.
چه مى‏گویم؟ ... تو تاریخ را به حركت آوردى و زبان زمان را به سرودن حماسه‏هاى زیباى ایثار و جهاد و شهادت گشودى . لحظه لحظه تاریخ را عاشورا ساختى و جاى جاى سرزمین‏ها را كربلا...
خفته بودیم و بى خبر ... اما تو، این «مصباح هدایت» و اى «كشتى نجات» گام خسته ما را به تلاش كشاندى و افسردگى یأسمان را به شور امید مبدل ساختى و از سكوت و درنگ و وحشت ، به فریاد و هجوم و شجاعتمان رساندى و پاى كوفته و پر آبله ما را، تابام آگاهى و تا برج بیدارى فرا بردى. 97
«اى حسین » ...
تو كلاس فشرده تاریخى .
كربلاى تو، مصاف نیست‏
منظومه بزرگ هستى است ،
طواف است.
پایان سخن
پایان من است
تو انتهاى ندارى ...98
والسلام‏

پی نوشت‌ :

37 سورهء مائده , آیهء 39
38 ثواب الاعمال شیخ صدوق , ص 116
39 منتخب كامل الزیارات , ابن قولویه , ص 281
40 منتخب كامل الزیارات , ابن قولویه , ص 337
41 همان مأخذ.
42 همان مأخذ , ص 289
43 كافى , مرحوم كلینى , ج 4 ص 582
44 منتخب كامل الزیارات , ابن قولویه , ص 295
45 وسائل الشیعه , شیخ حر عاملى , ج 10 ص 322
46 منتخب كامل الزیارات , ابن قولویه , ص 247
47 امالى شیخ طوسى , ص 55
48 بحارالانوار , علامه مجلسى , ج 101 ص 16
49 منتخب كامل الزیارات , ابن قولویه , ص 87
50 سفینة البحار, محدث قمى , ج 1 ص 565
51 منتخب كامل الزیارات , ابن قولویه , ص 306
52 وسائل الشیعه , شیخ حر عاملى , ج 10 ص 324
53 منتخب كامل الزیارات , ابن قولویه , ص 328
54 منتخب كامل الزیارات , ابن قولویه , ص 199
55 منتخب كامل الزیارات , ابن قولویه , ص 204
56 منتخب كامل الزیارات , ابن قولویه , ص 346
57 منتخب كامل الزیارات , ابن قولویه , ص 292
58 وسائل الشیعه , شیخ حر عاملى , ج 10 ص 331
59 وسائل الشیعه , شیخ حر عاملى , ج 10 ص 230
60 وسائل الشیعه , شیخ حر عاملى , ج 10 ص 330
61 وسائل الشیعه , شیخ حر عاملى , ج 10 ص 331
62 بحارالانوار , علامه مجلسى , ج 44 ص 235
63 منتخب كامل الزیارات , ابن قولویه , ص 278
64 وسائل الشیعه , شیخ حر عاملى , ج 10 ص 324
65 سیرهء امامان (ترجمهء اعیان الشیعه ), علامه سید محسن امین , ص 220ـ و زندگانى چهارده معصوم ,
عمادزاده , ج 2 ص 137
66 وسائل الشیعه , شیخ حر عاملى , ج 10 ص 323
67 منتخب كامل الزیارات , ابن قولویه , ص 195
68 منتخب كامل الزیارات , ابن قولویه , ص 252
69 وسائل الشیعه , شیخ حر عاملى , ج 10 ص 549
70 كامل الزیارات , ابن قولویه , ص 248
71 كامل الزیارات , ابن قولویه , ص 123
72 امالى شیخ طوسى , ص 317
73 امالى شیخ طوسى , ص 319
74 وسائل الشیعه , شیخ حر عاملى , ج 4 ص 1033
75 كافى , مرحوم كلینى , ج 4 ص 588
76 كامل الزیارات , ابن قولویه , ص 272
77 مكارم الاخلاق , طبرسى , ج 1 ص 360
78 كافى , مرحوم كلینى , ج 1 ص 360
79 تهذیب الاحكام , شیخ طوسى , ج 6 ص 74
80 نقل از كتاب <سید الشهدا> آیت الله شهید دستغیب , ص 166
81 وسائل الشیعه , شیخ حر عاملى , ج 4 ص 1033
82 وسائل الشیعه , شیخ حر عاملى , ج 4 ص 1033
83 بحارالانوار , علامه مجلسى , ج 44 ص 280
84 نقل از كتاب <درسى كه حسین (ع ) به ما آموخت > شهید هاشمى نژاد, ص 451
85 وسائل الشیعه , شیخ حر عاملى , ج 10 ص 393
86 بحارالانوار , علامه مجلسى , ج 44 ص 284
87 منتخب كامل الزیارات , ابن قولویه , ص 165
88 منتخب كامل الزیارات , ابن قولویه , ص 168
89 جلاء العیون , علامهء مجلسى , ص 462
90 بحارالانوار , علامه مجلسى , ج 44 ص 293
91 وسائل الشیعه , شیخ حر عاملى , ج 10 ص 397
92 داستانهاى شگفت , آیت الله شهید دستغیب , ص 9
93 اختیار معرفة الرجال , شیخ طوسى , 89
94 خلاصه اى از مقالهء <عاشورا> نوشتهء جواد محدثى .
95 <خط خون > موسوى گرمارودى .

منبع:کتاب آثار و بركات امام حسین(علیه السلام)
شنبه 5/12/1391 - 12:13
اهل بیت

آتش‌ گلستان شد

در هندوستان یاد و نام امام حسین (ع) منزلت ویژه‌ای دارد ،عده بسیار زیادی از بازرگانان و ثروتمندان هند از مذاهب مختلف اعتقاد فوق‌العاده‌ای به حضرت سیدالشهدا دارند و برای برکت اموالشان همه ساله مقداری از ثروت خود را نذر سوگواری آن حضرت می‌کنند.
یکی از آنان هر ساله همراه سینه‌زنان حرکت می‌کرد و همراه با آنان بر سر و سینه می‌زد، هنگامیکه آن مرد بازرگان از دنیا رفت بنا به رسوم مذهبی خودشان بدن او را در آتش می‌سوزانیدند تا خاکستر بدن را دفن نمایند.اما با کمال تعجب و شگفتی دیدند آتش در دست راست و قسمتی از سینه‌اش ابداً اثری نکرده است.پس بستگانش آن دو قطعه از بدن را به قبرستان شیعیان آوردند و گفتند:«این دو عضو از آن حسین شماست»... 1

التفات به زوّار حسینی

آقای سید عبدالرسول خادم در همین سفر اخیر تشرف حقیر در كربلا (14 رجب 88) نقل كرد از مرحوم سید عبدالحسین كلیددار حضرت سیدالشهداء علیه السّلام پدر كلیددار فعلی كه آن مرحوم اهل فضل و از خوبان بود. شبی در حرم مطهر می بیند عربی پابرهنه خون آلود، پای خونین و كثیف خود را به ضریح زده وعرض حال می كند. آن مرحوم او را نهیب می دهد و بالا خره امر می كند كه او را از حرم بیرون نمایند، در حال بیرون رفتن گفت یا حسین علیه السّلام من گمان می كردم این خانه توست معلوم شد خانه دیگری است . همان شب آن مرحوم در خواب می بیند آن حضرت روی منبر در صحن مقدس تشریف دارند در حالی كه ارواح مؤ منین در خدمت هستند حضرت از خدام خود شكایت می كند. كلیددار می ایستد و عرض می كند یا جداه ! مگر چه خلاف ادبی از ما صادر شده ؟ می فرماید امشب عزیزترین مهمان های مرا از حرم من با زجر بیرون كردی و من از تو راضی نیستم و خدا هم از تو راضی نیست مگر اینكه او را راضی كنی . عرض كرد یا جدا! او را نمی شناسم و نمی دانم كجاست ؟ فرمود الا ن در خان حسن پاشا (نزدیك خیمه گاه) خوابیده و به حرم ما هم خواهد آمد و او را با ما كاری بود كه انجام دادیم وآن شفای فرزند مفلوج اوست و فردا با قبیله اش می آیند آنها را استقبال كن . چون بیدار می شود با چند نفر از خدام می رود و آن غریب را در همانجایی كه فرموده بودند می یابد، دستش را می بوسد و با احترام به خانه خود می آورد و از او به خوبی پذیرایی می نماید. فردا هم به اتفاق سی نفر از خدام به استقبال می رود چون مقداری راه می رود می بیند جمعی شادی كنان می آیند و آن بچه مفولجی كه شفا یافته همراه آورده اند و به اتفاق به حرم مطهر مشرف می شوند. 2

معجزه حسینی

تقی صالح مرحوم محمد رحیم اسماعیل بیگ كه در توسل به اهلبیت : و علاقه قلبی به حضرت سیدالشهداء علیه السلام كم نظیر و از این باب رحمت بركات صوری و معنوی نصیبش شده و در رمضان 87 به رحمت حق واصل شده نقل نمود كه در شش سالگی مبتلا به درد چشم و تا سه سال گرفتار بوده و عاقبت از هر دو چشم كور گردید در ماه محرم ایام عاشورا در منزل دائی بزرگوارش مرحوم حاج محمد تقی اسماعیل بیگ روضه خوانی بود و چون هوا گرم بود شربت خنك به مردم می دادند گفت از دائی خود خواهش كردم كه من به مردم شربت دهم ، فرمود تو چشم نداری و نمی توانی ، گفتم یك نفر چشم دار همراه من كنید تا مرا یاری دهد قبول فرموده و من با كمك خودش مقداری به مردم شربت دادم . در این اثناء، مرحوم معین الشریعه اصطهباناتی منبر رفته و روضه حضرت زینب (س) را می خواند و من سخت متاثر و گریان شدم تا اینكه از خود بی خود شدم ، در آن حال ، مجللّه ای كه دانستم حضرت زینب (س) است دست مبارك بر دو چشم من كشید و فرمود خوب شدی و دیگر چشم درد نمی گیری . پس چشم گشودم اهل مجلس را دیدم ، شاد و فرحناك خدمت دائی خود دویدم تمام اهل مجلس منقلب و اطراف مرا گرفتند، به امر دائی ام مرا در اطاقی برده ومردم را متفرق نمودند و نیز نقل نمود كه در چند سال قبل مشغول آزمایش بودم و غافل بودم از این كه نزدیكم ظرف پر از الكل است كبریت را روشن نموده ناگاه الكل مشتعل شد وتمام بدن از سر تا پا را آتش زد مگر چشمانم را. چند ماه در مریض خانه مشغول معالجه بودم از من می پرسیدند چه شده كه چشمت سالم مانده ، گفتم عطای حسین علیه السلام است و وعده فرمودند كه تا آخر عمر چشمم درد نگیرد. 3

شفاعت از آیت‌الله حائری یزدی

یکی از عجایبی که در مورد مرحوم آیت‌الله العظمی شیخ عبدالکریم حائری یزدی (ره) مؤسس حوزه علمیه قم نقل می‌کنند چنین است:
ایشان در مواقعی که سرپرستی حوزه علمیه اراک را بر عهده داشتند برای "آیت‌الله حاج آقا مصطفی اراکی "(ره) نقل کردند : «هنگامی که در کربلا مشغول تحصیل علم بودم در خواب دیدم شخصی به من گفت:«شیخ عبدالکریم! کارهایت را انجام بده و وصیت کن چرا که سه روز دیگر خواهی مرد». من از خواب بیدار شدم در حالیکه متحیر بودم به خود گفتم:« این یک خواب معمولی بود و تعبیری ندارد و آن را فراموش کردم.»
روز سه‌شنبه و چهارشنبه مشغول درس و بحث بودم و خوابی را که دیده بودم کاملاً از یاد برده بودم ،روز پنج‌شنبه که درس‌ها تعطیل بود با بعضی از دوستان به باغ بزرگ مرحوم سید جواد رفتیم ،در آنجا قدری گردش و تفرج و مدتی را با مباحث علمی گذراندیم. نهار را همانجا صرف کردیم و ساعتی خوابیدیم من نیز در گوشه‌ای به خواب رفتم ناگهان لرزه شدیدی سراسر وجودم را فرا گرفت دوستانم به سویم دویدند و هرچه عبا و روانداز همراه داشتند روی من انداختند ولی همچنان بدنم لرز داشت و در میان آتش تب افتاده بودم، حالت عجیبی بود حس کردم که حالم بسیار وخیم است به اطرافیانم گفتم:«کاری از دست شما ساخته نیست زودتر مرا به منزلم برسانید».
آنان وسیله‌ای فراهم کردند و مرا به شهر کربلا رساندند و وارد منزل نمودند در منزل، بی‌حال و بی‌حس در بستر افتاده بودم، بسیار حالم دگرگون شده بود در این میان به یاد خواب سه شب پیش افتادم علائم مرگ را به وضوح مشاهده کردم و با در نظر گرفتن خوابی که دیده بودم مرگ را احساس کردم. ناگهان دیدم دو نفر ظاهر شدند و در طرف راست و چپ من نشستند نگاهی به یکدیگر کردند و گفتند:«اجل این مرد رسیده است مشغول قبض روحش شویم» در همان حال عجیب با توجه قلبی به ساحت مقدس حضرت اباعبدالله‌الحسین (ع) متوسل شده و عرض کردم:«ای حسین عزیز! دستم خالی است و کاری نکرده‌ام و زاد و توشه‌ای برای آخرت خود تدارک ندیده‌ام، تو را به جان مادرت زهرا (س) از من شفاعت نما تا خداوند مرگ مرا تأخیر اندازد تا فکری به حال خود نمایم».
بلافاصله پس از این توسل دیدم شخصی نزد آن دو نفر آمد و گفت : «حضرت سیدالشهدا (ع) فرمودند شیخ عبدالکریم به ما متوسل شده و ما نیز در پیشگاه خداوند از او شفاعت کردیم تا مرگش را به تأخیر اندازد و خداوند متعال تقاضای ما را اجابت نموده است هم اکنون از نزد او خارج شوید!»
در این موقع آن دو نفر به هم نگاه کردند و گفتند :«سمعا و طاعه»
پس دیدم آن دو نفر به همراه فرستاده امام حسین (ع) (سه نفری) صعود کردند و رفتند.در این وقت احساس سلامتی کردم و به خودم آمدم صدای گریه و زاری اطرافیانم را شنیدم و متوجه شدم که بستگانم در اطرافم جمع شده و به سر و صورت خود می‌زنند.
خواستم دستم را حرکت دهم ولی از شدت ضعف نتوانستم آرام چشم گشودم و دیدم که به رویم پارچه‌ای کشیده اند، خواستم پایم را جمع کنم ولی متوجه شدم که دو انگشت بزرگ پایم را بسته‌اند، (گویا مرا آماده غسل و کفن کرده بودند).
به هر زحمتی بود دستانم را تکان دادم و در آن حال شنیدم که کسی می‌گوید:«ساکت شوید! گریه نکنید، گویا بدن حرکت دارد!» همگان آرام شدند و رواندازی که به رویم کشیده بودند برداشتند و چشمم را گشودند و پاهایم را دراز کردند با دست اشاره به دهانم کردم که به من آب بدهید کم‌کم از جا برخاسته و نشستم تا پانزده روز ضعف و کسالت داشتم و بحمدالله پس از مدتی کوتاه بهبود یافتم و این موهبت به برکت مولایم حضرت امام حسین (ع) حاصل شد. 4

شفاعت امام حسین (ع) به خاطر مادر

مرحوم آقا شیخ محمدحسین قمشه‌ای که از شاگردان سید مرتضی کشمیری بود در سن 18 سالگی در قمشه مبتلا به مرض حصبه شد، اطبا در مداوای او توفیقی نیافتند و ایشان فوت کرد.مادرش گفت:«دست به جنازه فرزندم نزنید تا من برگردم»، قرآن را برداشت و گریه‌کنان به پشت بام رفت و اباعبدالله (ع) را شفیع قرار داد و گفت:«دست از شما برنمی‌دارم تا بچه‌ام زنده شود». چند دقیقه نگذشت که شیخ محمدحسین زنده شد و گفت : «بروید به مادرم بگویید که شفاعت امام حسین (ع) پذیرفته شد.» او می‌گوید:« وقتی مرگم نزدیک شد دو نفر نورانی سفیدپوش را دیدم که گفتند:«چه باکی داری؟» گفتم :«اعضایم درد می‌کند». یکی از آن دو دست به پایم کشید راحت شدم، دیدم اهل خانه گریانند ولی هرچه خواستم بگویم که راحت شدم نتوانستم تا آن که آن دو من را به حرکت درآوردند در بین راه شخصی نورانی را دیدم که به آن دو فرمود:«ما سی سال عمر به او عطا کردیم» و فرمود:«او را به مادرش برگردانید که یکباره دیدم همه گریان هستند»
اکثر علمای نجف نقل کرده‌اند ایشان که مدتی بعد از ساکنان نجف شدند پس از سی سال به دیار باقی شتافتند. 5

منابع:

1، 2و3) داستانهای شگفت‌انگیز شهید آیت الله دستغیب
منبع: کرامات و مقامات عرفانی امام حسین (علیه السلام)

شنبه 5/12/1391 - 12:11
اهل بیت

40 حدیث منتخب از حضرت امام حسین (علیه السلام)

1- قالَ الاْمامُ سید الشهداء أبُوعَبْدِ اللّهِ الْحُسَیْن(عَلَیْه السلام) :
إنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللهَ رَغْبَهً فَتِلْكَ عِبادَهُ التُّجارِ، وَ إنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللهَ رَهْبَهً فَتِلْكَ عِبادَهُ الْعَبْیدِ، وَ إنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللهَ شُكْراً فَتِلْكَ عِبادَهٌ الْأحْرارِ، وَ هِیَ أفْضَلُ الْعِبادَهِ.([1])
حضرت امام حسین (علیه السلام) فرمود: همانا عدّه اى خداوند متعال را به جهت طمع و آرزوى بهشت عبادت مى كنند كه آن یك معامله و تجارت خواهد بود و عدّه اى دیگر از روى ترس خداوند را عبادت و ستایش مى كنند كه همانند عبادت و اطاعت نوكر از ارباب باشد و طائفه اى هم به عنوان شكر و سپاس از روى معرفت، خداوند متعال را عبادت و ستایش مى نمایند; و این نوع، عبادت آزادگان است كه بهترین عبادات مى باشد.
2- قالَ(علیه السلام): إنَّ أجْوَدَ النّاسِ مَنْ أعْطى مَنْ لا یَرْجُوهُ، وَ إنَّ أعْفَى النّاسِ مَنْ عَفى عَنْ قُدْرَه، وَ إنَّ أَوْصَلَ النّاسِ مَنْ وَصَلَ مَنْ قَطَعَهُ.([2])
فرمود: همانا سخاوتمندترین مردم آن كسى است كه كمك نماید به كسى كه امیدى به وى نداشته است.
و بخشنده ترین افراد آن شخصى است كه ـ نسبت به ظلم دیگرى با آن كه توان انتقام دارد ـ گذشت نماید.
صله رحم كننده ترین مردم و دید و بازدید كننده نسبت به خویشان، آن كسى ست كه صله رحم نماید با كسى كه با او قطع رابطه كرده است.
3- قیلَ: مَا الْفَضْلُ؟ قالَ (علیه السلام): مُلْكُ اللِّسانِ، وَ بَذْلُ الاْحْسانِ، قیلَ: فَمَا النَّقْصُ؟ قالَ: التَّكَلُّفُ لِما لا یُعنیكَ.([3])
از حضرت سؤال شد كرامت و فضیلت انسان در چیست؟
در پاسخ فرمود: كنترل و در اختیار داشتن زبان و سخاوت داشتن، سؤال شد نقص انسان در چیست؟ فرمود: خود را وا داشتن بر آنچه كه مفید و سودمند نباشد.
4- قالَ(علیه السلام): النّاسُ عَبیدُالدُّنْیا، وَ الدّینُ لَعِبٌ عَلى ألْسِنَتِهِمْ، یَحُوطُونَهُ ما دارَتْ بِهِ مَعائِشَهُمْ، فَإذا مُحِصُّوا بِالْبَلاء قَلَّ الدَّیّانُونَ.([4])
فرمود: افراد جامعه بنده و تابع دنیا هستند و مذهب، بازیچه زبانشان گردیده است و براى إمرار معاش خود، دین را محور قرار داده اند ـ و سنگ اسلام را به سینه مى زنند ـ .
پس اگر بلائى همانند خطر ـ مقام و ریاست، جان، مال، فرزند و موقعیّت، ... ـ انسان را تهدید كند، خواهى دید كه دین داران واقعى كمیاب خواهند شد.
5- قالَ(علیه السلام): إنَّ الْمُؤْمِنَ لا یُسىءُ وَ لا یَعْتَذِرُ، وَ الْمُنافِقُ كُلَّ یَوْم یُسىءُ وَ یَعْتَذِرُ.([5])
ضمن فرمایشى فرمود: همانا شخص مؤمن خلاف و كار زشت انجام نمى دهد و عذرخواهى هم نمى كند.
ولى فرد منافق هر روز مرتكب خلاف و كارهاى زشت مى گردد و همیشه عذرخواهى مى نماید.
6- قالَ(علیه السلام): إعْمَلْ عَمَلَ رَجُل یَعْلَمُ أنّه مأخُوذٌ بِالاْجْرامِ، مُجْزى بِالاْحْسانِ.([6])
فرمود: كارها و أمور خود را همانند كسى تنظیم كن و انجام ده كه مى داند و مطمئن است كه در صورت خلاف تحت تعقیب قرار مى گیرد و مجازات خواهد شد.
و در صورتى كه كارهایش صحیح باشد پاداش خواهد گرفت.
7- قالَ(علیه السلام): عِباداللهِ! لا تَشْتَغِلُوا بِالدُّنْیا، فَإنَّ الْقَبْرَ بَیْتُ الْعَمَلِ، فَاعْمَلُوا وَ لا تَغْعُلُوا.([7])
فرمود: اى بندگان خدا، خود را مشغول و سرگرم دنیا ـ و تجمّلات آن ـ قرار ندهید كه همانا قبر، خانه اى است كه تنها عمل ـ صالح ـ در آن مفید و نجات بخش مى باشد، پس مواظب باشید كه غفلت نكنید.
8- قالَ(علیه السلام): لا تَقُولَنَّ فى أخیكَ الْمُؤمِنِ إذا تَوارى عَنْكَ إلاّ مِثْلَ ماتُحِبُّ أنْ یَقُولَ فیكَ إذا تَوارَیْتَ عَنْهُ.([8])
فرمود: سخنى ـ كه ناراحت كننده باشد ـ پشت سر دوست و برادر خود مگو، مگر آن كه دوست داشته باشى كه همان سخن پشت سر خودت گفته شود.
9- قالَ(علیه السلام): یا بُنَىَّ! إیّاكَ وَظُلْمَ مَنْ لایَجِدُ عَلَیْكَ ناصِراً إلاّ اللهَ.([9])
فرمود: بپرهیز از ظلم و آزار رساندن نسبت به كسى كه یاورى غیر از خداوند متعال نمى یابد.
10- قالَ(علیه السلام): إنّی لا أری الْمَوْتَ إلاّ سَعادَه، وَ لاَ الْحَیاهَ مَعَ الظّالِمینَ إلاّ بَرَماً.([10])
فرمود: به درستى كه من از مرگ نمى هراسم و آن را جز سعادت نمى بینم; و زندگى با ستمگران و ظالمان را عار و ننگ مى شناسم.
11- قالَ(علیه السلام): مَنْ لَبِسَ ثَوْباً یُشْهِرُهُ كَساهُ اللهُ یَوْمَ الْقِیامَهِ ثَوْباً مِنَ النّارِ.([11])
فرمود: هركس لباس شهرت - و انگشت نما از هر جهت - بپوشد، خداوند او را در روز قیامت لباسى از آتش مى پوشاند.
12- قالَ(علیه السلام): أنَا قَتیلُ الْعَبَرَهِ، لایَذْكُرُنى مُؤْمِنٌ إلاّ اِسْتَعْبَرَ.([12])
فرمود: من كشته گریه ها و اشك ها هستم، هیچ مؤمنى مرا یاد نمى كند مگر آن كه عبرت گرفته و اشك هایش جارى خواهد شد.
13- قالَ(علیه السلام): لَوْ شَتَمَنى رَجُلٌ فى هذِهِ الاُْذُنِ، وَ أَوْمى إلىَ الْیُمْنى، وَ اعْتَذَرَ لى فىِ الاُْخْرى لَقَبِلْتُ ذلِكَ مِنْهُ، وَ ذلِكَ أَنَّ أَمیرَ الْمُؤْمِنینَ (علیه السلام) حَدَّثَنى أَنَّهُ سَمِعَ جَدّى رَسُولَ اللهِ (صلى الله علیه وآله)یَقُولُ: لا یَرِدُ الْحَوْضَ مَنْ لَمْ یَقْبَلِ الْعُذرَ مِنْ مُحِقٍّ أَوْ مُبْطِل.([13])
فرمود: چنانچه با گوش خود بشنوم كه شخصى مرا دشنام مى دهد و سپس معذرت خواهى او را بفهمم، از او مى پذیرم و گذشت مى نمایم، چون كه پدرم امیرالمؤمنین علىّ (علیه السلام) از جدّم رسول خدا (صلى الله علیه وآله وسلم) روایت نمود: كسى كه پوزش و عذرخواهى دیگران را نپذیرد، بر حوض كوثر وارد نخواهد شد.
14- قیلَ لِلْحُسَیْنِ بن علىّ(علیه السلام): مَنْ أعْظَمُ النّاسِ قَدْراً؟
قالَ: مَنْ لَمْ یُبالِ الدُّنْیا فى یَدَیْ مَنْ كانَتْ.([14])
از حضرت سؤال شد: با شخصیّت ترین افراد چه كسى است؟
در جواب فرمود: آن كسى است كه اهمیّت ندهد كه دنیا در دست چه كسى مى باشد.
15- قالَ(علیه السلام): مَنْ عَبَدَاللهَ حَقَّ عِبادَتِهِ، آتاهُ اللهُ فَوْقَ أمانیهِ وَ كِفایَتِهِ.([15])
فرمود: هركس خداوند متعال را با صداقت و خلوص، عبادت و پرستش نماید; خداى متعال او را به بهترین آرزوهایش مى رساند و امور زندگیش را تأمین مى نماید.
16- قالَ(علیه السلام): احْذَرُوا كَثْرَهَ الْحَلْفِ، فِإنَّهُ یَحْلِفُ الرَّجُلُ لِعَلَل أرَبَعَ: إمّا لِمَهانَه یَجِدُها فی نَفْسِهِ، تَحُثُّهُ عَلى الضَّراعَهِ إلى تَصْدیقِ النّاسِ إیّاهُ. وَ إمّا لِعَىّ فی الْمَنْطِقِ، فَیَتَّخِذُ الاْیْمانَ حَشْواً وَصِلَهً لِكَلامِهِ. وَ إمّا لِتُهْمَه عَرَفَها مِنَ النّاسِ لَهُ، فَیَرى أَنَّهُمْ لایَقْبَلُونَ قَوْلَهُ إلاّ بِالْیَمینِ. وَ إمّا لاِرْسالِهِ لِسانَهُ مِنْ غَیْرِ تَثْبیت.([16])
فرمود: خود را از قسم و سوگند برهانید كه همانا انسان به جهت یكى از چهار علّت سوگند یاد مى كند: در خود احساس سستى و كمبود دارد، به طورى كه مردم به او بى اعتماد شده اند، پس براى جلب توجّه مردم كه او را تصدیق و تأیید كنند، سوگند مى خورد.
و یا آن كه گفتارش معیوب و به دور از حقیقت است، و مى خواهد با سوگند، سخن خود را تقویت و جبران كند.
و یا در بین مردم متّهم است ـ به دروغ و بى اعتمادى ـ پس مى خواهد با سوگند و قسم خوردن جبران ضعف نماید.
و یا آن كه سخنان و گفتارش متزلزل است ـ هر زمان به نوعى سخن مى گوید ـ و زبانش به سوگند عادت كرده است.
17- قالَ(علیه السلام): أیُّما إثْنَیْنِ جَرى بَیْنَهُما كَلامٌ، فَطَلِبَ أَحَدُهُما رِضَى الاْخَرِ، كانَ سابِقَهُ إلىَ الْجَنّهِ.([17])
فرمود: چنانچه دو نفر با یكدیگر نزاع و اختلاف نمایند و یكى از آن دو نفر، در صلح و آشتى پیشقدم شود، همان شخص سبقت گیرنده، جلوتر از دیگرى به بهشت وارد مى شود.
18- قالَ(علیه السلام): وَ اعْلَمُوا إنَّ حَوائِجَ النّاسِ إلَیْكُمْ مِنْ نِعَمِ الله عَلَیْكُمْ، فَلا تَمیلُوا النِّعَمَ فَتَحَوَّلَ نَقِماً.([18])
فرمود: توجّه داشته باشید كه احتیاج و مراجعه مردم به شما از نعمت هاى الهى است، پس نسبت به نعمت ها روى، بر نگردانید; وگرنه به نقمت و بلا گرفتار خواهد شد.
19- قالَ(علیه السلام): یَا ابْنَ آدَم! اُذْكُرْ مَصْرَعَكَ وَ مَضْجَعَكَ بَیْنَ یَدَی اللهِ، تَشْهَدُ جَوارِحُكَ عَلَیْكَ یَوْمَ تَزِلُّ فیهِ الْأقْدام.([19])
فرمود: اى فرزند آدم، بیاد آور لحظات مرگ و خواب گاه خود را در قبر، همچنین بیاد آور كه در پیشگاه خداوند قرار خواهى گرفت و اعضاء و جوارحت بر علیه تو شهادت خواهند داد، در آن روزى كه قدم ها لرزان و لغزان مى باشد.
20- قالَ(علیه السلام): مُجالَسَهُ أهْلِ الدِّناءَهِ شَرٌّ، وَ مُجالَسَهُ أهْلِ الْفِسْقِ ریبَهٌ.([20])
فرمود: همنشینى با اشخاص پست و رذل سبب شرّ و بد یختى خواهد گشت; و همنشینى و مجالست با معصیت كاران موجب شكّ و بدبینى خواهد شد.
21- قالَ(علیه السلام): إنَّ اللهَ خَلَقَ الدُّنْیا لِلْبَلاءِ، وَ خَلَقَ أهْلَها لِلْفَناءِ.([21])
فرمود: به درستى كه خداوند متعال دنیا ـ و اموال آن ـ را براى آزمایش افراد آفریده است.
و همچنین موجودات دنیا را جهت فناء ـ و انتقال از این دنیا به جهانى دیگر ـ آفریده است.
22- قالَ(علیه السلام): لا یَأمَنُ یوم الْقِیامَهِ إلاّ مَنْ قَدْ خافَ اللهَ فی الدُّنْیا.([22])
فرمود: كسى در روز قیامت از شدائد و أحوال آن در أمان نمى باشد، مگر آن كه در دنیا از خداوند متعال ترس داشته باشد ـ و اهل گناه و معصیت نگردد ـ .
23- قالَ(علیه السلام): لِكُلِّ داء دَواءٌ، وَ دَواءُ الذُّنُوبِ الإسْتِغْفارِ.([23])
فرمود: براى هر غم و دردى درمان و دوائى است و جبران و درمان گناه، طلب مغفرت و آمرزش از درگاه خداوند مى باشد.
24- قالَ(علیه السلام): مَنْ قَرَءَ آیَهً مِنْ كِتابِ الله عَزَّ وَ جَلَّ فى صَلاتِهِ قائِماً، یُكْتَبُ لَهُ بِكُلِّ حَرْف مِأهُ حَسَنَه.([24])
فرمود: هركس آیه اى از قرآن را در نمازش تلاوت نماید، خداوند متعال در مقابل هر حرفى از آن یكصد حسنه در نامه اعمالش ثبت مى نماید.
25- قالَ(علیه السلام): سَبْعَهُ أشْیاء لَمْ تُخْلَقْ فى رَحِم: فَأوّلُها آدَمُ((علیه السلام))، ثُمَّ حَوّاء، وَ الْغُرابُ، وَ كَبْشُ إبْراهیم((علیه السلام))، وَ ناقَهُ اللهِ، وَ عَصا مُوسى ((علیه السلام))، وَ الطَّیْرُالَّذى خَلَقَهُ عیسىَبْنُ مَرْیَم (علیهما السلام).([25])
ضمن جواب سؤال هاى پادشاه روم، فرمود: آن هفت موجودى كه بدون خلقت در رحم مادر، آفریده شده اند، عبارتند از:
حضرت آدم (علیه السلام) و همسرش حوّاء.
و كلاغى كه براى راهنمائى دفن هابیل آمد.
و گوسفندى كه براى قربانى، به جاى حضرت اسماعیل(علیه السلام) آمد.
و شترى كه خداوند براى پیامبرش، حضرت صالح فرستاد.
و عصاى حضرت موسى (علیه السلام).
و هفتمین موجود آن پرنده اى بود كه توسّط حضرت عیسى (علیه السلام)آفریده شد.
26- قالَ(علیه السلام): إنَّ اَعْمالَ هذِهِ الاُْمَّهِ ما مِنْ صَباح إلاّ و تُعْرَضُ عَلَى اللهِ تَعالى.([26])
فرمود: همانا ـ نامه كردار و ـ أعمال این امّت، در هر صبحگاه بر خداوند متعال عرضه مى گردد.
27- قالَ(علیه السلام): إجْتَنِبُوا الْغِشْیانَ فی اللَّیْلَهِ الَّتى تُریدُون فیها السَّفَرَ، فإنَّ مَنْ فَعَلَ ذلِكَ، ثُمَّ رُزِقَ وَلَدٌ كانَ جَوّالَهً.([27])
فرمود: در آن شبى كه قصد مسافرت دارید، با همسر خود زناشوئى نكنید، كه چنانچه عمل زناشوئى انجام گردد و در آن زمان فرزندى منعقد شود، بسیار متحرّك و افكارش مغشوش مى باشد.
28- قالَ(علیه السلام): الرّكْنُ الْیَمانی بابٌ مِنْ أبْوابِ الْجَنَّهِ، لَمْ یَمْنَعْهُ مُنْذُ فَتَحَهُ، وَ إنَّ ما بَیْنَ الرُّكْنَیْنِ ـ الأسْوَد وَ الْیَمانی ـ مَلَكٌ یُدْعى هُجَیْرٌ، یُؤَمِّنُ عَلى دُعاءِالْمُؤْمِنینَ.([28])
فرمود: رُكن یَمانىِ كعبه الهى، دربى از درب هاى بهشت است و مابین ركن یمانى و حجرالأسود ملك و فرشته اى است كه براى استجابت دعاى مؤمنین آمّین مى گوید.
29- قالَ(علیه السلام): إنَّ الْغِنى وَ اْلِعزَّ خَرَجا یَجُولانِ، فَلَقیا التَّوَكُلَّ فَاسْتَوْطَنا.([29])
فرمود: عزّت و بى نیازى ـ هر دو ـ شتاب زده به دنبال پناهگاهى مى دویدند، چون به توكّل برخورد كردند، آرامش پیدا نموده و آن را پناهگاه خود قرار دادند.
30- قالَ(علیه السلام): مَنْ نَفَّسَ كُرْبَهَ مُؤْمِن، فَرَّجَ اللهُ عَنْهُ كَرْبَ الدُّنْیا وَالاْخِرَهِ.([30])
فرمود: هركس گره اى از مشكلات مؤمنى باز كند و مشكلش را برطرف نماید، خداوند متعال مشكلات دنیا و آخرت او را اصلاح مى نماید.
31- قالَ(علیه السلام): مَنْ والانا فَلِجَدّى (صلى الله علیه وآله وسلم) والى، وَ مَنْ عادانا فَلِجَدّى عادى.([31])
فرمود: هر كه ما را دوست بدارد و پیرو ما باشد، پس دوستى و محبّتش به جهت جدّم رسول خدا (صلى الله علیه وآله وسلم)مى باشد.
و هركس با ما دشمن و كینه توز باشد، پس دشمنى و مخالفت او به جهت جدّم رسول خدا (صلى الله علیه وآله وسلم) خواهد بود.
32- قالَ(علیه السلام): یَا ابْنَ آدَمَ! أُذْكُرْ مَصارِعَ آبائِكَ وَ أبْنائِكَ، كَیْفَ كانُوا، وَ حَیْثُ حَلّوُا، وَ كَأَنَّكَ عَنْ قَلیل قَدْ حَلَلْتَ مَحَلَّهُمْ.([32])
فرمود: اى فرزند آدم، بیاد آور آن لحظاتى را كه پدران و فرزندان ـ و دوستان ـ تو چگونه در چنگال مرگ قرار گرفتند، آن ها در چه وضعیّت و موقعیّتى بودند و سرانجام به كجا منتهى شدند و كجا رفتند.
و بیندیش كه تو نیز همانند آن ها به ایشان خواهى پیوست ـ پس مواظب اعمال و رفتار خود باش ـ .
33- قالَ(علیه السلام): یَا ابْنَ آدَمَ، إنَّما أنْتَ أیّامٌ، كُلَّما مَضى یَوْمٌ ذَهَبَ بَعْضُكَ.([33])
فرمود: اى فرزند آدم، بدرستى كه تو مجموعه اى از زمان ها و روزگار هستى، هر آنچه از آن بگذرد، زمانى از تو فانى و سپرى گشته است ـ بنابراین لحظات عمرت را غنیمت شمار كه جبران ناپذیر است ـ .
34- قالَ(علیه السلام): مَنْ حاوَلَ أمْراً بِمَعْصِیَهِ اللهِ كانَ أفْوَتُ لِما یَرْجُو وَ أسْرَعُ لِمَجیىءِ ما یَحْذَرُ.([34])
فرمود: هركس از روى نافرمانى و معصیتِ خداوند، كارى را انجام دهد، آنچه را آرزو دارد سریع تر از دست مى دهد و به آنچه هراسناك و بیمناك مى باشد مبتلا مى گردد.
35- قالَ(علیه السلام): الْبُكاءُ مِنْ خَشْیَهِ الله نَجاتٌ مِنَ الّنارِ وَ قالَ: بُكاءُ الْعُیُونِ، وَ خَشْیَهُ الْقُلُوبِ مِنْ رَحْمَهِ اللهِ.([35])
فرمود: گریان بودن به جهت ترس از ـ عذاب ـ خداوند، سبب نجات از آتش دوزخ خواهد بود; و فرمود: گریان بودن چشم و خشیت داشتن دل ها یكى از نشانه هاى رحمت الهى ـ براى بنده ـ است.
36- قالَ(علیه السلام): لا یَكْمِلُ الْعَقْلُ إلاّ بِاتّباعِ الْحَقِّ.([36])
فرمود: بینش و عقل و درك انسان تكمیل نمى گردد مگر آن كه ـ أهل حقّ و صداقت باشد و ـ از حقایق، تبعیّت و پیروى كند.
37- قالَ(علیه السلام): أَهْلَكَ النّاسَ إثْنانِ: خَوْفُ الْفَقْرِ، وَ طَلَبُ الْفَخْرِ.([37])
فرمود: دو چیز مردم را هلاك و بیچاره گردانده است:
یكى ترس از این كه مبادا در آینده فقیر و نیازمند دیگران گردند.
و دیگرى فخر كردن ـ در مسائل مختلف ـ و مباهات بر دیگران است.
38- قالَ(علیه السلام): مَنْ عَرَفَ حَقَّ أَبَوَیْهِ الاْفْضَلَیْنِ مُحَمَّد وَ عَلىّ، و أطاعَهُما، قیلَ لَهُ: تَبَحْبَحْ فى أیِّ الْجِنانِ شِئْتَ.([38])
فرمود: هر شخصى كه حقّ والدینش محمّد (صلى الله علیه وآله وسلم) ، و علىّ (علیه السلام) را كه با شرافت و با فضیلت ترین انسان ها هستند، بشناسد و ـ در تمام امور زندگى ـ از ایشان تبعیّت و اطاعت كند; در قیامت به او خطاب مى شود: هر قسمتى از بهشت را كه خواستار باشى، مى توانى انتخاب كنى و در آن وارد شوى.
39- قالَ(علیه السلام): مَنْ طَلَبَ رِضَى اللهِ بِسَخَطِ النّاسِ كَفاهُ الله اُمُورَ النّاسِ، وَ مَنْ طَلَبَ رِضَى النّاسِ بِسَخَطِ اللهِ وَ كَّلَهُ اللهُ إلَى النّاسِ.([39])
فرمود: هركس رضایت و خوشنودى خداوند را ـ در أمور زندگى ـ طلب نماید گرچه همه افراد از او رنجیده شوند، خداوند مهمّات و مشكلات او را كفایت خواهد نمود.
و كسى كه رضایت و خوشنودى مردم را طالب گردد گرچه مورد خشم و غضب پروردگار باشد، خداوند أمور این شخص را به مردم واگذار مى كند.
40- قالَ(علیه السلام): إنَّ شیعَتَنا مَنْ سَلِمَتْ قُلُوبُهُمْ مِنْ كُلِّ غِشٍّ وَ غِلّ وَ دَغَل.([40])
فرمود: شیعیان و پیروان ما ـ اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام) ـ آن كسانى هستند كه أفكار و درون آن ها از هر گونه حیله و نیرنگ و عوام فریبى سلامت و تهى باشد.

پی نوشت‌ :

[1] - تحف العقول: ص 177، بحارالأنوار: ج 75، ص 117، ح 5.
[2] - نهج الشّهاده: ص 39، بحارالأنوار: ج 75، ص 121، ح 4.
[3] - مستدرك الوسائل: ج 9، ص 24، ح 10099 به نقل از مجموعه شهید.
[4] - محجّه البیضاء: ج 4، ص 228، بحارالأنوار: ج 75، ص 116، ح 2.
[5] - تحف العقول: ص 179، بحارالأنوار: ج 75، ص 119، ح 2.
[6] - بحارالأنوار: ج 2، ص 130، ح 15 و ج 75، ص 127، ح 10.
[7] - نهج الشّهاده: ص 47.
[8] - بحارالأنوار: ج 75، ص 127، ح 10.
[9] - وسائل الشّیعه: ج 11، ص 339، بحارالأنوار: ج 46، ص 153، ح 16.
[10] - بحار الأنوار: ج 44، ص 192، ضمن ح 4، و ص 381، ضمن ح 2.
[11] - كافى: ج 6، ص 445، ح 4.
[12] - أمالى شیخ صدوق: ص 118، بحارالأنوار: ج 44، ص 284، ح 19.
[13] - إحقاق الحقّ: ج 11، ص 431.
[14] - تنبیه الخواطر، معروف به مجموعه ورّام: ص 348، س 11.
[15] - تنبیه الخواطر: ص 427، س 14، بحارالأنوار: ج 68، ص 183، ح 44.
[16] - تنبیه الخواطر، معروف به مجموعه ورّام: ص 429، س 6.
[17] - محجّه البیضاء: ج 4، ص 228.
[18] - نهج الشّهاده: ص 38.
[19] - نهج الشّهاده: ص 59.
[20] - نهج الشّهاده: ص 47، بحارالأنوار: ج 78، ص 122، ح 5.
[21] - نهج الشّهاده: ص 196.
[22] - بلاغه الحسین(علیه السلام): ص 285، بحار الأنوار: ج 44، ص 192، ح 5.
[23] - وسائل الشّیعه: ج 16، ص 65، ح 20993، كافى: ج 2، ص 439، ح 8.
[24] - اصول كافى: ج 2، ص 611، بحارالأنوار: ج 89، ص 200، ح 17.
[25] - تحف العقول: ص 174، و بحارالأنوار: ج 10، ص 137، ح 4.
[26] - بحارالأنوار: ج 70، ص 353، ح 54، به نقل از عیون الأخبارالرّضا(علیه السلام).
[27] - وسائل الشّیعه: ح 20، ج 3، ص 243، بحارالأنوار: ج 100، ص 292، ح 39.
[28] - مستدرك الوسائل: ج 9، ص 391، ج 1، بحارالأنوار: ج 69، ص 354، ح 11.
[29] - مستدرك الوسائل: ج 11، ص 218، ح 15، بحارالأنوار: ج 75، ص 257، ح 108.
[30] - مستدرك الوسائل: ج 12، ص 416، ح 13، بحارالأنوار: ج 75، ص 121، ح 4.
[31] - ینابیع المودّه: ج 2، ص 37، ح 58.
[32] - نهج الشّهاده: ص 60.
[33] - نهج الشّهاده: ص 346.
[34] - اصول كافى: ج 2، ص 373، ح 3، بحارالأنوار: ج 75، ص 120، س 6، وسائل الشّیعه: ج 16، ص 153، ح 3.
[35] - نهج الشّهاده: ص 370، مستدرك الوسائل: ج 11، ص 245، ح 12881.
[36] - نهج الشّهاده: ص 356، بحارالأنوار: ج 75، ص 127، ح 11.
[37] - بحارالأنوار: ج 75، ص 54، ح 96.
[38] - نهج الشّهاده: ص 293، تفسیرالامام العسكرى (علیه السلام): ص 330، بحار: ج 23، ص 260، ح 8.
[39] - أمالى شیخ صدوق: ص 167، مستدرك الوسائل: ج 12، ص 209، ح 13902.
[40] - تفسیرالإمام العسكرى(علیه السلام): ص 309، ح 154، بحارالأنوار: ج 65، ص 156، ح 11.

شنبه 5/12/1391 - 12:10
اهل بیت
نویسنده: على اسعدى

اشاره

امام حسین(علیه السلام) گوهر تابناك و چراغ درخشانى است كه هماره بر تارك تاریخ درخشیده و خواهد درخشید. طالبان هدایت و انسان‏هاى خسته از ظلم و تبعیض و ذلت و ستیزه، نامردمى و ناجوانمردى را به حق رهنمون ساخته و بیدار نموده است. عنصر جاودانه‏اى كه به یقین رمز ماندگاریش را در الهى بودنش باید جُست. سیره‏ى ارجمندش را در قرآن باید نگریست تا به حقیقتش یا شمه‏اى از حقیقتش دست یافت. امام حسین(ع) نه تنها شاگرد مكتب قرآن كه عِدْل و شریك قرآن است از این‏روست كه در فرازى از زیارتنامه‏ى شریفش مى‏خوانیم: «السَّلامُ عَلَیكَ یا شریكَ القُران؛(1) سلام بر تو اى شریك قرآن» و در حدیث «ثقلین» نیز همدوشى امام به عنوان قرآن ناطق و قرآن به عنوان امام صامت گردیده است.
رسولُ اللَّه(ص) فرمودند: «انى تاركٌ فیكُمُ الثَّقَلَیْنِ كتابَ اللَّه و عترَتى اهلَ بَیْتى فَأِنَّهُمَا لَنْ یَفتَرِقا حتَّى‏ یَردِا عَلَىّ الحوض»(2) حال كه ائمه(ع) بطور عام و امام حسین(ع) به طور خاص چنین نسبت و خویشاوندى محكمى با قرآن دارند باید تفسیر قرآن را در آنان جُست كه در «وجود آنها كرامت‏ها و فضیلت‏هاى قرآن و گنج‏هاى الهى نهفته است.» «فیِهْم كوائِمُ القرآن و هُمْ كُنوُز الرَّحمان»(3) در این نوشتار بر آنیم كه فرازهایى از آیات نورانى قرآن را در سیره‏ى علمى و عملى آن امام همام جستجو كنیم و آیات این كتاب صامت را با نور وجود این پرتو درخشنده به نطق آوریم.
اگر چه ما را هرگز یاراى آن نیست كه عمق شخصیت آن دریاى علم و معرفت و اخلاق و معنویت را بپیماید ولى از باب عرض ارادات به پیشگاه آن شفیع روز محشر چند جمله‏اى را به تحریر در مى‏آوریم.

1. انس با قرآن‏

انس آدمى با هر چیز ریشه در ارج و اهمیتى دارد كه انسان براى آن چیز قائل است ره‏پویان راه یقین و سالكان وادى علم و معرفت از آن‏جا كه محبوبترین محبوب را ذات اقدس خداوند مى‏دانند و فقط دل در گرو او دارند، كتاب او را كه پرتوى از ذات او و واسطه سخن خداوند با بندگان است - پر منزلت و تنها طریق هدایت مى‏دانند از این‏رو با آن انس ویژه‏اى داشته و قلب و جان و اعمال خویش را با آن گوهر حیاتبخش خدایى مى‏كنند.
قرآن كریم به لزوم این انس اشاره كرده است. از مؤمنان مى‏خواهد با تلاوت آیات آن، اولین مرحله‏ى انس را بپیمایند. «فَاقْرَءُواْ مَا تَیَسَّرَ مِنَ الْقُرْءَان؛(4) هر آنچه برایتان امكان دارد قرآن بخوانید».
در آیه‏ى دیگر آنان‏كه در قرآن اندیشه نمى‏كنند مورد نكوهش قرار داده، مى‏فرماید: «أَفَلَا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْءَانَ أَمْ عَلَى‏ قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا؛(5) آیا به آیات قرآن نمى‏اندیشند؟ یا بر دلهایشان قفل‏هایى نهاده شده است؟»
امام حسین(ع) انس ویژه‏اى با قرآن داشت چون منزلتى بزرگ براى آن قائل بود. نمونه‏اى از این منزلت را مى‏توان در حكایت زیر مشاهده كرد:
«عبدالرحمان» به فرزند امام حسین(ع) «الحمدللَّه رب العالمین» را آموخت، وقتى كه آن را بر پدر خواند، حضرت هزار دینار را به او بخشید و دهان او را پر از طلا كرد. از آن حضرت دلیل آن سؤال شد. حضرت پاسخ دادند: «چگونه مى‏توان كار او را [تعلیم قرآن ]با این پاداش مقایسه كرد؟!»(6)
انس امام حسین با قرآن را مى‏توان در تمام زوایاى زندگیش ملاحظه كرد، نصایح و مواعظش، سیره‏ى علمى و عملى‏اش و حماسه خونینش همه و همه در قرآن و الهام گرفته از آن بود. بنابراین كوته‏بینانى كه شخصیت حماسى و قیام مردانه‏اش را زیر سؤال مى‏برند و گاه بر چسب خشونت‏طلبى، عدم توجه به مصالح، بى‏سیاستى، انتقام‏جویى و... را به آن حضرت نسبت مى‏دهند اگر ریشه‏هاى قرآنى عمل آن بزرگوار را بدانند و واقعاً در پى حق و یقین باشند نه بهانه‏جویى، به حقیقت رهنمون خواهند شد.
آرى، اهل‏بیت و بویژه امام حسین(ع) فرزندان پیامبر و شاگرد مكتب قرآنند پس چگونه گفتار و مواعظشان متكى به قرآن نباشد حركت و قیام حسینى از همان آغاز بر مبناى قرآن همراه بود. نه تنها ریشه‏هاى این حماسه را مى‏توان با قرآن بدست آورد بلكه امام(ع) خود با استناد به آیات قرآن حركت خود را الهام گرفته از آن مى‏دانست كه نمونه‏هایى از آن را ذكر مى‏كنیم.
الف) در نخستین برخورد با والى مدینه، خود و اهل‏بیت را معدن رسالت و... معرفى مى‏كند و مى‏فرماید: «در حالى‏كه یزید مردى فاسق و شرابخوار و... است پس چگونه امام را شایسته است كه با او بیعت كند.»(7)
ب) هنگامى كه مروان اصرار مى‏كند كه والى مدینه از امام حسین(ع) بیعت بگیرد امام(ع) او را پلید و خود را با استناد به قرآن «مُطهّر» بیان مى‏دارد: «اِلَیك عَنّى، أَنا مِنْ بَیْتِ الطَّهارةِ الّذین أنْزلَ اللَّهُ فیهم عَلى‏ نَبیّه: «إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَكُمْ تَطْهِیرًا»(8)
ج) آنگاه كه با كاروان خود از مدینه بیرون آمد این آیه را تلاوت فرمود: «رَبِ‏ّ نَجِّنِى مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِین»(9) و این همان دعایى است كه حضرت موسى(ع) به هنگام خروجش با بنى‏اسرائیل آن را بر زبان جارى ساخت.
د) آنگاه كه به مكه رسید این آیه را تلاوت نمود: «وَ لَمَّا تَوَجَّهَ تِلْقَاءَ مَدْیَنَ قَالَ عَسَى‏ رَبِّى أَن یَهْدِیَنِى سَوَاءَ السَّبِیل»(10) به این ترتیب هجرت خود را به هجرت موسى‏ كه هر دو در جهت كوبیدن بیداد و ظلم بود تشبیه مى‏كند.
ه) پس از ورود به مكه نامه‏اى براى سران قبایل بصره نوشت و آنان را به كتاب خدا دعوت كرد: «وَ اَنا ادعوكم اِلى‏ كتابِ اللَّه و سُنة نبیّهِ»(11)
و) وقتى كه عصر پنج‏شنبه نهم محرّم عمر بن سعد فرمان حمله داد و لشكر به حركت در آمد از برادرش اباالفضل(ع) درخواست مى‏كند كه یك شب از امویان مهلت بگیرید تا در آن شب فقط دعا، نماز، تلاوت قرآن، استغفار و راز و نیاز با خدا داشته باشد:
«فَهُوَ یَعْلَمُ أنّى كُنتُ قَدْ اُحِبُّ الصَّلوة و تلاوة كتابِهِ و كثرة الدَّعاء و الاستغفار» و خداوند مى‏داند كه من نماز براى خدا و تلاوت قرآن و بسیارى دعا و استغفار را دوست مى‏داشتم» امام آن شب به خیمه باز مى‏گردد و تمام شب را چنین مى‏كند.(12)
اُنس امام با قرآن به دوران حیات جسمى محدود نمى‏شود بلكه بعد از شهادت نیز ادامه دارد: «منهال بن عمرو» گوید، چون سر مطهّر امام(ع) را به دمشق آورده بر نى حمل مى‏كردند، من پیش روى او بودم. شخصى سوره‏ى كهف را مى‏خواند تا رسید به آیه‏ى شریفه‏ى «أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحَابَ الْكَهْفِ وَ الرَّقِیمِ كَانُواْ مِنْ ءَایَتِنَا عَجَبًا؛(13) آیا پنداشتى كه داستان اصحاب كهف و رقیم از آیات شگفت ماست؟!» به خدا سوگند ناگاه آن سر مطهر به سخن آمد و با زبان فصیح فرمود: «شگفت‏تر از اصحاب كهف، واقعه‏ى شهادت و بردن من بر نى است»(14)
«سلمة بن كهیل» گوید: سر مطهّر را دیدم كه بر نى این آیه را مى‏خواند «فَسَیَكْفِیكَهُمُ اللَّهُ وَ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیم؛(15) خداوند شما را از شر ایشان نگه خواهد داشت و او شنواى داناست».(16)

2. اخلاص و رضایت الهى‏

اكسیر حیات‏بخشى كه به كارها و افكار رنگ جاودانگى مى‏بخشد اخلاص و انجام عمل براى رضاى الهى است خداوند در قرآن از بندگان مؤمن خویش خواسته است كه كارها را فقط براى رضاى او انجام دهند.
«صِبْغَةَ اللَّهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَة؛(17) رنگ الهى بگیرید و چه چیز از رنگ الهى نیكوتر است».
و در آیه‏ى دیگر خداوند به پیامبر مى‏فرماید: «أَن تَقُومُواْ لِلَّهِ مَثْنَى‏ وَ فُرَ دَى؛ دو دو به تنهایى براى خدا به پا خیزید»
قرآن در ستایش طبقه‏اى از مجاهدان راه حق و تشویق آن‏ها مى‏فرماید: «إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَى‏ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّة؛(18) در حقیقت خدا از مؤمنان جان و مالشان را به [بهاى ]اینكه بهشت براى آنان باشد خریده است».
چنان‏كه ملاحظه مى‏شود خداوند در این آیه بهشت را بهاى جان و مال مؤمنان جهادگر مى‏شمارد اما در آیه‏اى دیگر در ستایش تعدادى از انسان‏هاى بلند پرواز مى‏فرماید: «وَمِنَ النَّاسِ مَن یَشْرِى نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّه»(19) در این آیه آنانكه جانشان را با عشق به خدا مى‏فروشند هدفشان در بهشت فقط رضاى الهى است.(20)
امام حسین(ع) هدف اصلى سفر به كربلا را تحصیل رضاى الهى مى‏داند از این‏رو در آغاز سفر و كنار قبر جدّ بزرگوارش(ص) از خداوند مى‏خواهد كه او را به این همه موفق بدارد و راهى در پیش رویش بگذارد كه رضاى او و رضاى رسولش در آن است.(21)
این معنا در خطابه‏هاى دیگر آن بزرگوار نیز كاملاً مشهود است.(22)

3.اخلاق كریمانه

سخاوت، عفو و گذشت، احسانگرى و دستگیرى بینوایان نمودهایى از اخلاق كریمانه‏اى است كه در جاى جاى قرآن مى‏توان آنها را جست و امام حسین، شاگرد مكتب قرآن تجسم عینى این صفات و اوصاف دیگر قرآنى است و ما در این‏جا به عنوان نمونه به ذكر پاره‏اى از آن‏ها مى‏پردازیم.
3-1. گذشت‏
گذشت عالى‏ترین كرامت انسانى است بویژه آنكه آدمى قدرت بر انتقام نیز داشته باشد آموزه‏هاى قرآنى نه تنها به عفو در مقابل بدى تأكید دارند بلكه در سطحى بالاتر توصیه مى‏كنند كه جواب را با خوبى پاسخ دهید «وَأَن تَعْفُواْ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى‏؛(23) گذشت كردن شما به تقوى‏ نزدیك‏تر است».
«وَ لَا تَسْتَوِى الْحَسَنَةُ وَ لَا السَّیِّئَةُ ادْفَعْ بِالَّتِى هِىَ أَحْسَن؛(24) و نیكى با بدى یكسان نیست [بدى را] به آنچه بهتر است دفع كن».
«عصام بن المصطلق» گوید: وارد مدینه شدم، حسین بن على(ع) را مشاهده نموده و خوش‏نامى و مقام و منزلتش مرا به شگفت آورد به گونه‏اى كه حسدى كه در سینه نسبت به پدرش داشتم مرا به شدت برانگیخت به او گفتم: تو پسر ابوتراب هستى؟ ایشان فرمود: آرى. شروع كردم به شتم و سب او و پدرش، حسین(ع) نگاهى رئوفانه به من كرد و فرمود: «اعوذ باللَّه من الشیطان الرجیم. بسم اللَّه الرحمن الرحیم * خُذِ الْعَفْوَ وَأْمُرْ بِالْعُرْفِ وَأَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلِین»
آنگاه فرمود: آرام باش و براى من و خودت از خداوند طلب مغفرت كن اگر از ما یارى مى‏خواستى ما تو را كمك مى‏كردیم و اگر طالب حمایت بودى، تو را پشتیبانى مى‏نمودیم و اگر هدایت و ارشاد طلب مى‏كردى تو را رهنمون مى‏شدیم... عصّام مى‏گوید آثار ندامت و پشیمانى در چهره‏ام نقش بست. آنگاه امام فرمود: سرزنشى بر تو نیست خداوند تو را مى‏بخشاید كه مهربان‏ترین مهربانان است. آیا تو اهل شامى؟ گفتم: بلى، گفت: خداوند ما و تو را زنده نگه دارد، هر حاجت و نیازى داشتى با ما در میان بگذار، امیدوارم كه به خواست خدا هرچه مى‏خواهى به بهترین وجهى آن را بیابى. عصّام گوید: زمین با تمام وسعتش بر من تنگ شد. دوست داشتم كه مرا در خود فرو برد. در همان لحظه ناگهان فكر كردم كه در سرتاسر زمین محبوبتر از او و پدرش نزد من هیچ كس وجود ندارد.»(25)
3-2. تواضع و فروتنى‏
تواضع صفت ارزشمند مردان الهى است و آنان كه پیشواى مردمند و الگوى آنان، وجود این صفت در آنان لازمتر است. تواضع در مقابل بندگان خوب و انسان‏هاى ستم‏كشیده نوعى جوانمردى، صبر و شجاعت، اما در مقابل مستكبران و كافران نشانه‏ى ذلت است. قرآن‏كریم از یك سو به نكوهش تكبر مى‏پردازد:«وَ لَا تَمْشِ فِى الْأَرْضِ مَرَحًا؛(26) در روى زمین با تكبّر راه مرو»؛ «فَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَكَبِّرِین؛(27) بد جایگاهى است جایگاه متكبران» و از سوى دیگر لزوم تواضع را گوشزد مى‏كند «وَ عِبَادُ الرَّحْمَنِ الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْنًا؛(28) بندگان خداى رحمان كسانى‏اند كه در روى زمین به نرمى [و بدون تكبّر] گام بر مى‏دارند»؛ «وَ اخْفِضْ جَنَاحَكَ لِمَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنِین»(29) امام حسین(ع) نیز صاحب این سیره‏ى ارزشمند قرآنى بود.
«مسعده» گوید: گذر امام‏حسین(ع) به فقیرانى افتاد كه گلیم خود را پهن كرده و خود را بر آن افكنده بودند (و غذا مى‏خوردند) و حضرت را دعوت نمودند، حضرت(ع) به زانو، نشست و با آنان هم خوراك شد. سپس این آیه فوق را تلاوت نمود آن‏گاه فقرا را به منزل خویش دعوت نمود. پس برخاستند و همراه حضرت(ع) به منزل او آمدند. حضرت(ع) به كنیز خود فرمود: «آنچه را ذخیره مى‏كردى بیرون بیاور.»(30)
3-3. سخاوت‏
«جود و سخاوت» از فضایل مهم اخلاقى است، هر اندازه «بُخل» نشانه‏ى پستى و حقارت و ضعف ایمان و فقدان شخصیت است «جود و سخاوت» نشانه‏ى ایمان و شخصیت والاى انسانى است. در آیات قرآن هر چند واژه‏ى «جود» و «سخاوت» به كار نرفته اما تعبیراتى دیده مى‏شود كه بر این دو مفهوم منطبق است، انفاق اموال در راه خدا، ایثار اموال و جان‏ها، انفاق از آنچه خود به آن نیازمندیم یا آن را دوست داریم، و... از جمله تعبیرات قرآن براى توصیف سخاوت است كه اكنون به چند مورد آن اشاره مى‏كنیم:
«یُحِبُّونَ مَنْ هَاجَرَ إِلَیْهِمْ وَ لَا یَجِدُونَ فِى صُدُورِهِمْ حَاجَةً مِّمَّا أُوتُواْ وَ یُؤْثِرُونَ عَلَى‏ أَنفُسِهِمْ وَلَوْ كَانَ بِهِمْ خَصَاصَة...؛(31)[انصار]... هر كس را كه به سوى آنان كوچ كرد. دوست دارند و نسبت به آن‏چه به ایشان داده شده در دلهایشان حسد نمى‏یابند، هر چند در خودشان احتیاجى، [مبرم ]باشد.»
«وَ یُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى‏ حُبِّهِ مِسْكِینًا وَ یَتِیمًا وَ أَسِیرًا * إِنَّمَا نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لَا نُرِیدُ مِنكُمْ جَزَاءً وَ لَا شُكُورًا؛(32) و غذاى (خود) را با این كه به آن، علاقه (و نیاز) دارند به مسكین و یتیم و اسیر مى‏دهند (و مى‏گویند) ما شما را به خاطر خدا اطعام مى‏كنیم و هیچ پاداش و سپاسى از شما نمى‏خواهیم.»
امام حسین(ع) اسوه‏ى سخاوت بود. روایت شده كه «ابوهشام قناد» از بصره براى حسین(ع) كالا مى‏آورد و آن حضرت از جاى برنخاسته همه را به مردم مى‏بخشید.(33)
«ابن عساكر» روایت كرده است: گدایى، میان كوچه‏هاى مدینه قدم برمى داشت و گدایى مى‏كرد تا به در خانه‏ى حسین(ع) رسید در را كوبید و این چنین سرود «ناامید بر مى‏گردد امروز آن كسى كه به تو امیدوار باشد و حلقه‏ى درخانه تو را حركت دهد. تو صاحب جود و معدن بخششى و پدرت كشنده‏ى فاسقان بود».
حسین(ع) مشغول نماز بود. نماز را به زودى به جاى آورد و بیرون آمده و در سیماى اعرابى اثر تنگدستى را مشاهده كرد. برگشت و قنبر را صدا زد. قنبر جواب داد (لبیّك یابن رسول‏اللَّه) فرمود: از پول مخارج ما چه قدر مانده است. عرض كرد دویست درهم كه فرمودى در بین اهل بیت تقسیم كنم. فرمود: آن را بیاور، كسى آمده كه از آن‏ها به این پول سزاوارتر است... اعرابى پول‏ها را گرفت و رفت در حالى كه مى‏گفت: «اللَّهُ اَعْلم حَیْثُ یجعل رسالَتَهُ؛(34) خداوند داناتر است به اینكه رسالت خویش را نزد چه كسى قرار دهد»
3-4. احسان‏گرى‏
«أنس» گوید نزد امام حسین(ع) نشسته بودم در این هنگام یكى از كنیزان آن حضرت وارد شد و با دسته‏ى ریحانى كه به آن حضرت هدیه كرد سلام و تحیّت گفت، حضرت نیز به او فرمود: تو در راه خدا و براى خدا آزادى.
أنس مى‏گوید: من به آن حضرت عرض كردم: این كنیز با چند شاخه‏ى ریحان كه اهمیتى ندارد به شما تحیّت گفت، حال شما او را آزاد مى‏كنید؟ حضرت فرمود: حق‏تعالى ما را چنین تربیت كرده و فرموده است:
«وَإِذَا حُیِّیتُم بِتَحِیَّةٍ فَحَیُّواْ بِأَحْسَنَ مِنْهَا أَوْ رُدُّوهَا؛(35) و چون به شما درود گفته شد شما به [صورتى‏] بهتر از آن درود گویید یا همان را [در پاسخ‏] بر گردانید».

4. امر به معروف و نهى از منكر

امر به معروف و نهى از منكر محور تحقق یافتن حكمیت ارزشها و محو پلیدیها است بناى رفیع جامعه‏ى اسلامى بر ستون مستحكم امر به معروف و نهى از منكر گذاشته شده و امت مسلمان بهترین امتى هستند كه براى امر به معروف و نهى از منكر برانگیخته شدند.
امام حسین(ع) مصداق این آیه بود: «وَلْتَكُن مِّنكُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلَى الْخَیْرِ وَیَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنكَرِ وَأُوْلَكَ هُمُ الْمُفْلِحُون؛(36) باید از میان شما گروهى به نیكى دعوت كنند و به كار شایسته وادارند و از زشتى بازدارند و آنان همان رستگارانند»
آن بزرگوار هدف قیام خود را اصلاح‏طلبى و امر به معروف و نهى از منكر معرفى كرد از اولین مراحل امر به معروف كه همان اندرز و نصیحت است آغاز كرد و بارها و بارها یزیدیان را پند داد(37) و تا آخرین مرحله كه گذشتن از جان خویش است در راه احیاى این عنصر مهم كوشا بود. آن حضرت در این‏باره چنین مى‏فرماید: «اِنَّما خَرَجْتُ لِطَلَبِ الأِصلاح فى أَمّةِ جَدّى محمد(ص) اُریدُ أَن آمُرَ بِالمَعروف وَانهى عنِ المُنكر...؛ من براى اصلاح در امت جدّم محمد(ص) قیام كردم و امر به معروف و نهى از منكر را طالبم...»(38)

5. ایثار

ایثار یكى از جلوه‏هاى عرفانى قیام امام حسین(ع) و بلكه از زیباترین آنهاست، جلوه‏اى كه قرآن كریم بسیار بر آن تأكید كرده و در نمودهاى مختلف ظاهر گشته است، شهادت در راه خدا و انفاق مال كه آیات بسیارى درباره آن‏ها نازل شده از این جمله است؛ اوج ایثار و از خودگذشتگى را در لیلةالمبیت كه على(ع) به جاى پیامبر خوابید مى‏توان ملاحظه كرد و خداوند مدال «وَمِنَ النَّاسِ مَن یَشْرِى نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّه...»(39) را درباره‏ى آن بزرگوار نازل كرد.
در سوره‏ى انسان نیز درخشش دیگرى از این فداكارى را كه ناظر بر اهل‏بیت است ملاحظه مى‏كنیم «وَ یُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى‏ حُبِّهِ مِسْكِینًا وَ یَتِیمًا وَ أَسِیرًا * إِنَّمَا نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّه...»(40)
اساس قیام امام‏حسین(ع) و یاران آن بزرگوار كه برگرفته از مكتب آن حضرت است بر محور از خودگذشتگى است. عدم قبول بیعت امام با امویان و از خود گذشتن براى اثبات حقیقت نمونه‏ى بارز ایثار آن بزرگوار بود.
دست‏یابى حضرت اباالفضل العباس(ع) به آب و نیاشامیدن آن، جان‏فشانى دو تن از یاران امام(ع) در ظهر عاشورا كه جهت اقامه‏ى نماز تن خود را سپر بلاى آن حضرت ساختند و به شهادت رسیدند، ارادتهایى كه اصحاب آن حضرت در شب عاشورا ابراز كردند و در روز عاشورا تا زنده بودند نگذاشتند كه از بنى‏هاشم وارد میدان شود و بنى‏هاشم نیز تا زنده بودند نگذاشتند امام(ع) وارد میدان شود و(41)... همه و همه نمونه‏هایى بى‏مانند ایثارند كه در قیام امام حسین جلوه‏گر شد.
«محمدعلى جناح» سیاستمدار پاكستانى در این‏باره مى‏گوید: «هیچ نمونه‏اى از شجاعت بهتر از آن‏كه امام حسین(ع) از لحاظ فداكارى نشان داد در عالم پیدا نمى‏شود»(42) دانشمند اروپایى «موریس دوكبرى» نیز مى‏نویسد: «امام حسین براى حفظ شرف و ناموس مردم و بزرگى مقام و مرتبه از جان و مال و فرزند گذشت...»(43)

6. توكّل‏

یكى دیگر از آموزه‏هاى ارجمند قرآنى توكل است، كارها را به خدا سپردن و دل از هر چه غیر اوست بركندن، به یك مبدأ خبیر قادر تكیه كردن و در راه او گام برداشتن است چرا كه قرآن خود فرموده است: «و مَن یَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُه؛(44) هر كس بر خدا توكل كند خدا او را كافى است»: «عَلَى اللَّهِ فَلْیَتَوَكَّلِ الْمُتَوَكِّلُون»(45)
امام‏حسین(ع) در طول سفر خود به كربلا، خدا را تنها تكیه گاه خود مى‏داند، در دومین سخنرانى خود در روز عاشورا پس از آن‏كه هر دو سپاه آماده‏ى نبرد شدند خطاب به سربازان عمر سعد فرمود: «سخن مرا بشنوید و عجله نكنید... پس [در] كارتان با شریكان خود همداستان شوید تا كارتان بر شما مشتبه ننماید پس درباره من تصمیم گرفته مهلتم ندهید»؛ «بى‏تردید سرور من آن خدایى است كه قرآن را فرو فرستاده و همواره دوستدار شایستگان است.»(46)

7. جامع اضداد

عده‏اى چنین مى‏پندارند كه انسان‏هایى كه اهل عبادت و تهجّد، عرفان و خلوت گزینى‏اند در صحنه‏ى اجتماع حضورى مؤثر نداشته و بالعكس انسان‏هاى حماسى و قاطع، از روحیه لطیفى برخوردار نیستند.
اما انسان قرآنى در عین صلابت و قاطعیت، رؤوف و در عین تهجّد شبانگاهى چون شیر در روز، بر دشمنان مى‏غرّد قرآن رهبانیت را نمى‏پذیرد و در عین حال قطع ارتباط با خالق را نیز رد مى‏كند.
از یك‏سو بر جهاد و شهادت، هجرت و امر به معروف و نهى از منكر به عنوان عناصر كلیدى شجاعت و حضور مؤثر در جامعه تأكید مى‏كند و از دیگر سو مؤمنانى را مى‏ستاید كه شبها به نجواى با معبودشان مى‏پردازند.
قرآن از یك سو نجواى «وَ مِنَ الَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَةً لَّك»(47) سر مى‏دهد و از سوى دیگر بانگ «وَقَاتِلُواْ الْمُشْرِكِینَ كَآفَّة»(48) بر مى‏آورد و حسین(ع) نیز چنین بود، آمیزه‏اى از حماسه و دلاورى و شجاعت و عرفان و معنویت، دعاى عرفه‏ى امام حسین(ع) سراسر زمزمه‏هاى عارفانه او با معبود خویش است: «اِلهى مَنْ كانَتْ مَحاسِنُهُ مساوىِ فكیف لایكون مساویه مساوى؛(49) خدایا كسى كه خوبى‏هایش بدى است چگونه بدیهایش بدى نباشد».
جملات عارفانه‏ى امام حسین تنها یك روى سكه‏ى شخصیت است اما روى دیگر شخصیت حماسى و قهرمانى است كه با سلاح خون به دیدار شمشیر مى‏رود و چنین مى‏سراید كه:«اِنْ كانَ دینُ مُحَمَّدٍ لَمْ یَسْتَقِم اِلاَّبِقتلى یا سیوف خذینى؛(50) اگر دین محمد(ص) جز با كشتن من پایدار نمى‏ماند پس اى شمشیرها مرا دریابید.»

8. جاودانگى‏

قرآن كریم كتابى است كه با گذشت زمان رنگ كهنگى بر چهره‏ى مفاهیم بلندش نمى‏نشیند و همواره ماندگار و جاودانه است. مردى از امام صادق(ع) سؤال كرد چگونه است كه قرآن با بحث و گفتگو در مورد آن فرسوده نمى‏شود و همواره شاداب و تازه است؟ حضرت فرمودند: «بدان جهت كه خداوند قرآن را مخصوص عصر و دورانى خاص قرار نداد. همچنانكه آن را به مردم خاصى اختصاص نداده است بلكه قرآن براى همه‏ى اعصار جدید و نزد هر گروهى تا به قیامت تازه است.»(51)
از آنجا كه سرشت سیره‏ى گفتارى و رفتارى امام‏حسین(ع) با آموزه‏هاى قرآنى عجین گشته است، شخصیت او، قیام او و سیره‏ى او جاودانه است. حضرت زینب، شیر زن كربلا، این جاودانگى را پیش‏بینى كرده و خطاب به امام سجاد در دلدارى آن حضرت بعد از واقعه دلخراش عاشورا مى‏فرماید: «... بر فراز آرامگاه پدرت قبله‏اى ترتیب خواهد داد كه نشانه‏هایش كهنه نمى‏گردد و گذشت روزگار آن را از بین نمى‏برد، هر چه ستمگران براى نابودى آن كوشش كنند، هرگز به خواسته‏ى خود نائل نمى‏شوند، پیوسته شكوه و جلال آن رو به افزایش است»(52)
شیخ «عبدالحسین الاعم» شاعر متعهّد عرب در سوگ شهادت آن حضرت شعرى ناظر به همین معنا دارد كه:
«گرچه جسم مطهّر حسین(ع) در صحراى كربلا مدتى اندك بدون دفن باقى ماند... لیكن قبر او در درون سینه و قلب دوستدارانش تا ابد جاى دارد»(53)

9. حق تلاوت قرآن‏

در قرآن، ایمان‏آورندگان به این كتاب الهى كسانى معرفى شدند كه حق تلاوت را به جاى آورند:«الَّذِینَ ءَاتَیْنَهُمُ الْكِتَابَ یَتْلُونَهُ حَقَّ تِلَاوَتِهِ أُوْلئكَ یُؤْمِنُونَ بِه؛(54) كسانى كه كتاب آسمانى به آن دادیم و آن‏را چنانكه باید مى‏خوانند ایشانند كه بدان ایمان دارند...»
امام صادق(ع) درباره‏ى چگونگى رعایت حق تلاوت قرآن مى‏فرماید: «آیاتش را روشن و شمرده مى‏خوانند، سعى مى‏كنند معنایش را بفهمند، احكام و فرامینش را به كار مى‏بندند و به وعده‏هایش امیدوارند و از عذابش مى‏ترسند... به خدا سوگند كه حق تلاوت قرآن به حفظ آیات و پشت‏سر هم خواندن حروف و كلمات و تلاوت سوره‏ها و مطالعه حواشى و هوامش آن نیست...»(55)
امام حسین از كسانى بود كه در گفتار و كردار حق تلاوت قرآن را رعایت كرد از این‏رو در قسمتى از زیارت‏نامه‏اش مى‏خوانیم: «أشهد أنّكَ...تَلَوتَ الكتاب حَقَّ تِلاوَتِهِ...؛(56) گواهى مى‏دهم كه تو حق تلاوت قرآن را ادا نمودى» و نیز آن حضرت خدا را به خاطر فراگیرى معناى قرآن و رسیدن به مقام فقاهت دینى حمد و سپاس مى‏گوید: «اللهم اِنى اَحْمَدُكَ عَلى‏ ان اَكْرَمْتَنا بِالنَّبُوَّةِ وَعلَّمْتنَا القرآن وفقَّهتَنا فى الدّین»(57)

10. حق‏گویى‏

قرآن كریم خود سخن حق است «وَ إِنَّهُ لَحَقُّ الْیَقِین»(58)؛«وَأَنزَلْنَآ إِلَیْكَ الْكِتابَ بِالْحَقِ‏ّ...»(59)
امام حسین(ع) نیز زندگى و گفتارش بر مبناى حق و راستى بود چرا كه بر مبناى آیه‏ى تطهیر امامان از هر گونه ناحق و پلیدى مبرّایند. در بخشى از زیارت آن بزرگوار كه خطاب به ایشان است مى‏خوانیم: «أَنَّ الحقَّ مَعَكَ و اِلَیْكَ وَ أنتَ أهْلُهُ و مَعْدِنُه؛(60) همانا حق با تو و به سوى توست و تو اهل حق و معدن آن هستى»

11. چند بُعدى بودن‏

قرآن كریم كتابى است كه از زوایاى مختلف مى‏توان به آن نگریست هر چند همه‏ى این ابعاد در یك جهت و آن هم هدایتگرى است آیةاللَّه جوادى آملى در این‏باره چنین مى‏نویسد: «آیات قرآن كه خود را هدایتگر مردم مى‏داند «هدىً للنّاس»(61) طورى تنظیم شده است كه هر كس مى‏تواند به مقدار سطح فكر خود از خرمن معارف و مآثر آن خوشه‏اى بر گیرد، هم براى عارفان، حكیمان و سایر اندیشوران برنامه‏ى هدایتى دارد و هم براى توده‏ى مردم و اعراب بیابانگرد... سالار شهیدان، حسین‏بن على(ع) همانند قرآن در چهره‏هاى گوناگون براى مردم جهان درخشید، براى عارفان در چهره‏ى دعاى عرفه، براى زمامداران حامى قسط و عدل و حامى مستضعفان و محرومان در چهره‏ى نهضت و قیام علیه طغیانگران امویان، براى پرهیزكارى در چهره‏ى تارك دنیا و براى دیگران در چهره‏هاى دیگر...»(62)

12. حضور در محضر الهى‏

عارف، عالَم را محضر خدا مى‏داند و او را شاهد و ناظر بر جمیع امور مى‏شمارد. در قرآن كریم مى‏خوانیم كه «قُلِ اعْمَلُواْ فَسَیَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُون ...؛(63) و بگو [هر كارى مى‏خواهید] بكنید كه به زودى خدا و پیامبر و مؤمنان در كردار شما خواهند نگریست»
امام حسین(ع) در روز عاشورا بعد از شهادت اصحاب سرش را به آسمان بلند كرد و گفت: «الَّلهُمَّ اِنّك تَرى‏ ما یُصْنَعُ بولد نبیّك؛(64) خدایا تو شاهدى كه با پسر پیغمبر تو چه مى‏كنند» همچنانكه پس از شهادت طفل شیرخوار دست مبارك خود را زیر گلوى او گرفت وقتى كه دستش پر از خون شد آن را به طرف آسمان پاشید و گفت: «هَوّن عَلىّ ما نَزَل بىِ أنّه بعین اللَّه؛ آن‏چه كه این مصیبت را بر من آسان مى‏كند این است كه این مصایب در محضر خدا و منظر او واقع مى‏شود»

13. خوف و خشیت الهى‏

قرآن كریم مؤمنان را مى‏ستاید كه فقط از خدا مى‏ترسند و جز او از كس دیگر هراس ندارند:«الَّذِینَ یُبَلِّغُونَ رِسالاتِ اللَّهِ وَیَخْشَوْنَهُ وَ لَا یَخْشَوْنَ أَحَدًا إِلَّا اللَّه ...؛(65) كسانى كه پیام‏هاى خدا را ابلاغ مى‏كنند و از او مى‏ترسند و از هیچ كس جز خدا بیم ندارند...»
سیره‏ى عملى امام حسین در جریان كربلا مصداق واقعى این آیه است چرا كه اگر ترس از نابودى خود و فرزندانش داشت هرگز پاى به این صحنه‏ى پرمخاطره نمى‏گذاشت. امام در زمره‏ى عارفانه خود در دعاى عرفه چنین مى‏فرماید كه: «الّلهم اخشاك كأنى أراك؛(66) خدایا مرا آنچنان قرار ده كه از تو بیمناك باشم بطورى كه گویا تو را مى‏بینم»

14. مقام ذكر

از دیگر اوصاف پارسایان رسیدن به مقام ذكر است. یاد خدا را در دل داشتن و همواره به یاد او بودن، یاد خدا مایه‏ى آرامش است: «أَلَا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَنُّ الْقُلُوب»(67) و مؤمنان راستین آنانند كه خرید و فروش و مشغولات دنیوى آن‏ها را از یاد خدا غافل نمى‏سازد.«رِجَالٌ لَّا تُلْهِیهِمْ تَجارَةٌ وَ لَا بَیْعٌ عَن ذِكْرِ اللَّه...»(68)
سرور و سالار شهیدان از جمله كسانى بود كه به این مقام شریف نائل گشته بود و همواره یاد خدا مى‏كرد موقع حمله به دشمن ذكر «لاحول ولاقوّة اِلّا باللَّه العلىّ العظیم»مى‏گفت(69) هنگام احساس خطر مرگ «اناللَّه و انا الیه راجعون» بر زبان جارى مى‏ساخت(70) هنگام رسیدن به كربلا از بلاها و مصیبت‏هاى آن به خدا پناه مى‏برد «الّلهم أَعوذُبِكَ مَنِ الكَربِ وَ البَلاء»(71)
و بالاخره دشمنان خود را سرزنش مى‏كند كه: «شیطان بر شما مسلط شده و یاد خداى بزرگ را فراموشتان ساخته، ننگ بر شما و آنچه مى‏خواهید، ما از خداییم و به سوى خدا باز مى‏گردیم.»(72)

15. صبر و تسلیم‏

صبر در برابر مصیبت‏ها و تسلیم در برابر اراده الهى یكى دیگر از خصلت‏هاى نیك عارفان است. عارف معتقد است كه آنچه در عالم وجود واقع مى‏شود قضاى الهى است و تا چیزى از جانب او مقدّر نشده باشد واقع نمى‏شود. اگرچه حركت و تلاش براى دگرگونى وضع موجود و تغییر ناهنجارى‏هاى خود، قضا و قدر الهى و مرزى جدا از آن ندارد.
در قرآن كریم هفتاد بار مقوله‏ى صبر مطرح شده كه ده مورد آن مرتبط با پیامبر اكرم(ص) است. خداوند به مؤمنان دستور داده از صبر و صلوة براى حل مشكلات كمك بگیرید. «یا أَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ اسْتَعِینُواْ بِالصَّبْرِ وَ الصَّلَوة» (73) و در آیه دیگر «صبر و تقوى» از استوارترین امور شمرده شده است «وَإِن تَصْبِرُواْ وَتَتَّقُواْ فَإِنَّ ذَ لِكَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُور» (74)
«تسلیم» نیز اگرچه از جنس صبر است اما مقامى بالاتر است در مقام تسلیم «خود»ى باقى نمى‏ماند تا انسان بگوید آنچه را جانان مى‏پسندند مورد پسند من است بلكه خود و هرچه را در اختیار دارد تسلیم مولاى خود مى‏كند.
سخن حضرت اسماعیل كه در جواب «یا بُنَىَّ إِنِّى أَرَى‏ فِى الْمَنَامِ أَنِّى أَذْبَحُك» (75) گفت: «یَأَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِى إِن شَآءَ اللَّهُ مِنَ الصَّبِرِین؛ (76) مأموریت خود را انجام بده كه اگر خدا بخواهد مرا صابر خواهى یافت» نشانه‏ى دست‏یابى آن حضرت به مقام تسلیم و تفویض است.» (77)
حسین(ع) قهرمان صبر و تسلیم است و گفتار و كردارش بر آن گواه، آن بزرگوار در وصیت‏نامه‏ى خود كه به محمد بن حنفیه نوشته فرموده است: «هر كس مرا رد كند و از یارى من سر باز زند صبر مى‏كنم تا خدا بین من و قوم اموى حكم كند كه او بهترین حكم‏كنندگان است.» (78)
صبحگاه عاشورا یاران خویش را چنین به صبر فرا مى‏خواند كه: «اى كریم زادگان! صبورى كنید زیرا مرگ چونان پلى است كه شما را از سختى‏ها و آسیب‏ها عبور داده و به بهشت‏هاى پهناور و نعمت‏هاى جاودانه مى‏رساند...» (79)
در قتلگاه و عروجگاه، عصر عاشورا در نیایشى عاشقانه با تن و بازوى زخمدار چنین عرضه مى‏دارد: «بر قضا و حكم تو صبر مى‏كنم، اى خداى من، جز تو خدایى نیست. اى فریادرس فریادگران.» (80)

16. عبادت‏

«عبادت» پیوند مخلوق با خالق و اوج كمال انسانى و ارج بخشیدن خداوندى است كه نعمات فراوانى به ما عطا كرده است. قرآن كریم، گاه پرستش را هدف آفرینش و گاه عامل نفى سلطه‏هاى شیطانى، و گاه زمینه‏ى وحى و پیامبرى و... معرفى مى‏كند. خداوند در این زمینه مى‏فرماید «وَ مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنسَ إِلَّا لِیَعْبُدُون؛57.(81) و جن و انس را نیافریدیم جز براى آنكه مرا بپرستند.»
امام حسین(ع) عبدصالح خدابود و تجسم عینى آیات الهى، در عین حال كه پهلوانى بزرگ بود، عابدى تمام عیار و عارفى كامل در پیشگاه الهى بود. از «مصعب زبیرى» روایت شده كه گفت: « حسین(ع) با فضیلت و متمسّك به دین بود و نماز و روزه و حج او بسیار بود.» (82)
«عقاد» نیز گوید: علاوه بر نمازهاى پنجگانه نمازهاى دیگر بجاى آورد و علاوه بر روزه‏ى ماه رمضان در ماه‏هاى دیگر هم روزهائى را روزه مى‏گرفت و در هیچ سال حج خانه‏ى خدا از او فوت نشد مگر آن‏كه ناچار به ترك شده باشد. (83)
امام حسین(ع) انس ویژه‏اى با نماز داشت. چنان‏كه قبلاً بیان شد از برادرش حضرت اباالفضل خواست یك شب از امویان مهلت بگیرد تا در آن شب فقط به دعا، نماز، تلاوت قرآن و استغفار و راز و نیاز با خدا بپردازد.
در ظهر عاشورا نیز كه تنور جنگ به شدت گرم شده بود وقتى صحبت از نماز شد به فكر اقامه‏ى نماز افتاد و به شخصى كه وقت نماز را به ایشان یادآورى كرد فرمود: «نماز را به یادمان آوردى خدا تو را از نمازگران قرار دهد، بلكه اكنون وقت آن است، از دشمنان بخواهید كه دست از جنگ بشویند تا نمازمان را بخوانیم.» و چون آنان حاضر به این امر نشدند، سعیدبن عبداللَّه حنفى و زهیر بن قین، پاسدارى از جان امام را بر عهده گرفته و در این راه شهید شدند. (84)

17. عزت‏طلبى و ذلّت ستیزى‏

عزّت از آن خداست و هركس طالب عزت است باید آن را نزد خدابجوید «مَن كَانَ یُرِیدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِیعًا» (85) در قرآن كریم خطاب به پیامبر خود مى‏فرماید كه: «وَ لَن تَرْضَى‏ عَنكَ الْیَهُودُ وَ لَا النَّصارى حَتَّى‏ تَتَّبِعَ مِلَّتَهُم؛ (86) یهود و نصارى‏ هرگز از تو خشنود نخواهند شد تا زمانى كه از آنان تبعیت كنى» بنابراین در صورتى كه پیامبر ذلت تبعیت از آنان را بپذیرد تا آن‏ها از او خشنود مى‏گردند و توطئه نكنند. اما در ادامه آیه خداوند به پیامبر دستور مى‏دهد كه بگوید: «إِنَّ هُدَى اللَّهِ هُوَ الْهُدَى‏» (87) به طور قاطع و با عزت تمام سخن آنان را رد كند.
اساساً نفوذناپذیرى از صفات قرآن است، هرگونه بطلان، دروغ، تحریف، تغییر و شكست در آن راه ندارد. از این‏رو درباره‏ى صفت قرآن در این كتاب مى‏خوانیم «إِنَّهُ لَكِتابٌ عَزِیزٌ * لَّا یَأْتِیهِ الْباطِلُ مِن بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لَا مِنْ خَلْفِه؛ (88) این كتاب نفوذناپذیر [و صاحب عزّت ]است هیچ باطلى چه از پیشِ رو یا از پشت سر به آن راه نمى‏یابد...»
سیره‏ى امام حسین(ع) نیز بر مبناى همین حبل متین الهى بود و لحظه‏اى تن به ذلت و سر به خوارى نداد و سطر سطر قیام او نشانگر عزت‏مدارى و پایدارى بر راه هدایت الهى بود.
امام(ع) در روز عاشورا در مقابل سپاه دشمن فریاد بر آورد كه: «آگاه باشید كه زنازاده پسر زنازاده (ابن زیاد) مرا بین دو چیز مخیّر ساخته یا شمشیر كشیده آماده جنگ شوم و یا لباس ذلّت بپوشم و با یزید بیعت نمایم ولى ذلت از ما بسیار دور است.» (89)

پی نوشت‌ :

1. بحار الانوار، ج 98، ص 355.
2. منبع پیشین، ج 23، ص 133: مرحوم سید هاشم بحرینى در كتاب غایة المرام این حدیث را با سى و نه سند از دانشمندان اهل تسنن و با هشتاد سند از دانشمندان شیعه نقل كرده است.
3. نهج البلاغه، خطبه‏ى 154.
4. مزمل/ 20.
5. محمد/ 24.
6. تفسیر البرهان، ج 1، ص 100.
7. الفتوح، ج 5، ص 14.
7. احزاب/ 33.
9. قصص/ 21 و 22.
10. قصص/ 22 ؛ الفتوح، ج 2، ص 25.
11. تاریخ طبرى، ج 3، ص 28.
12. بحارالانوار، ج 44، ص 392 و ج 45، ص 3.
13. كهف/ 9.
14. بحار الانوا، ج 45، ص 32 و 188.
15. بقره/ 137.
16. معالى السبطین، ج 2، ص 115.
17. بقره/ 138.
18. توبه/ 111.
19. بقره/ 207.
20. حماسه و عرفان/ 247.
21. بحار الانوار، ج 44، ص 328.
22. بحارالانوار، ج 44، ص 377.
23. بقره/ 237.
24. فصلت/ 34.
25. سفینةالبحار، مادّه‏ى خ ل ق، ج 2، ص 116.
26. اسراء/ 37.
27. زمر/ 72.
28. فرقان/ 63.
29. شعراء/ 215.
30. بحارالانوار، ج 44، ص 189.
31. حشر/ 9.
32. انسان/ 8 و 9.
33. پرتوى از عظمت حسین(ع)، به نقل از سمعوالمعنى، ص 150 - 151.
34. پرتوى از عظمت حسین(ع)، ص 168 - 169، به نقل از سمعوالمعنى، ص 151.
35. نساء/ 86.
36. آل عمران/ 104.
37. ر.ك: «نصیحت‏گرى و خیرخواهى» در همین مقاله.
38. بحار الانوار، ج 44، ص 329.
39. بقره/ 207.
40. انسان/ 8 و 9.
41. حماسه عرفان، ص 246.
42. مجله نور دانش، سال دوم، ش 3.
43. تاریخ سیاسى اسلام، ج 1، ص 451.
44. طلاق/ 3.
45. ابراهیم/ 12.
46. بحارالانوار، ج 45، ص 6؛ تاریخ‏الطبرى، ج 3، ص 318، برگرفته از آیات: اعراف‏196/ و یونس/ 71.
47. اسراء/ 79.
48. توبه/ 36.
49. دعاى عرفه، مفاتیج الجنان.
50. اعیان الشیعه/ 581.
51. بحار الانوار، ج 17، ص 213.
52. مقتل مقرم، ص 397 - 398.
53. قرآن،حسین،شهادت، ص 118.
54. بقره/ 121.
55. تنبیه الخواطر و نزهه النواظر، ج 2، ص 236، نقل از میزان الحكمه، ج 10، ص 4824.
56. كامل الزیارات، ص 371.
57. تاریخ الطبرى، ج 3، ص 315.
58. حاقه/ 51.
59. مائده‏48/.
60. بحار الانوار/ ج 100، ص 294 و 20.
61. بقره/ 185.
62. حماسه و عرفان، ص 229 - 230.
63. توبه/ 105.
64. بحارالانوار، ج 44، ص 321.
65. احزاب/ 39.
66. مفاتیح الجنان، دعاى عرفه.
67. رعد/ 28.
68. نور/ 37.
69. بحارالانوار، ج 45، ص 50.
70. بحارالانوار، ج 44، ص 379.
71. پیشین، ص 381.
72. پیشین، ج 45، ص 6.
73. بقره/ 153.
74. آل‏عمران/ 186.
75. صافات/ 102.
76. صافات/ 102.
77. حماسه و عرفان، ص 258.
78. بحارالانوار، ج 44، ص 330.
79. معانى الاخبار، ص 289.
80. مقتل مقرّم، ص 283.
81. ذاریات/ 56.
82. پرتوى از عظمت حسین(ع)، ص 165، به نقل از اسدالغابه، ج 2، ص 20.
83. منبع پیشین، به نقل از: ابوالشهداء/ 73.
84. پیشین.
85. فاطر/ 10.
86. بقره/ 120.
87. بقره/ 120.
88. فصّلت/ 41 - 42.
89. لهوف، ص 139، مقتل الحسین للخوارزمى، ص 9 و 10.

منبع:ماه نامه ‏پاسدار اسلام
شنبه 5/12/1391 - 12:9
اهل بیت
نویسنده: محمد محمدی اشتهاردی
معاویه و طرفدارانش و ندانم كاری و بی وفایی مردم كوفه باعث شد كه امام حسن (علیه السلام) از كوفه به مدینه برگردد، و به عنوان اعتراض از حكومت غاصب معاویه در گوشه انزوا قرار گیرد (و راهی جز این نبود) در این ایام تسلط بنی امیه ، معاویه به مدینه آمد، مردم را در مسجد جمع كرد (و امام حسن (علیه السلام) نیز در مسجد بود) معاویه بالای منبر رفت و پس ‍ از گفتاری به بدگویی از حضرت امیرمؤ منان علی (علیه السلام) پرداخت ، هنوز خطبه معاویه تمام نشده بود كه امام حسن (علیه السلام) از مجلس ‍ برخاست و پس از حمد و ثناء فرمود: ای مردم ! هیچ پیامبری نیست كه وصی نداشته باشد، و نیز هیچ پیامبری نیست كه دشمن نداشته باشد، در برابر پیامبران دشمنانی از مجرمین بودند، علی (علیه السلام) وصی پیامبر اسلام رسول خدا(صلی الله علیه وآله) است ، و بعد از علی (علیه السلام) من پسر او وصی رسول خدا (صلی الله علیه وآله) هستم سپس به معاویه رو كرد و فرمود: ای معاویه ! تو پس صخر هستی و نام جدت حرب است ولی جد من رسول خدا (صلی الله علیه وآله) است . مادر تو هند جگر خواره است و جده تو نثیله است ، ولی مادر من فاطمه زهرا (علیهاالسلام) و جده من خدیجه كبری (علیهاالسلام) است خداوند در میان من و تو آنكه از نظر نسب پست است و به كفر نزدیك می باشد لعنت كند و همچنین كسی را كه از ما در مورد یاد خدا كاهل است و منافق می باشد نیز لعنت نماید. همه حاضران گفتند آمین . معاویه سخت ناراحت شده بود و دیگر یارای ادامه خطبه نداشت ، خطبه اش را قطع كرد و از بالای منبر به پایین آمد.
منبع:داستان صاحبدلان
شنبه 5/12/1391 - 12:8
اهل بیت
نویسنده:حاج شیخ عباس قمی
مترجم: آیة ا... میرزا ابوالحسن شعرانی
كتاب حاضر ترجمه كتاب «نفس المهموم فی مصیبة سیدناالحسین المظلوم» حاج شیخ عباس قمی است.
مؤلف در مقدمه اثرش می نویسد: این را از كتب معتبره فراهم كردم كه بر آن اعتماد باید كرد و بدانها استناد باید جست؛ مانند ارشاد، ملهوف علی قتل الطفوف، تاریخ كامل، تذكره خواص الائمه، المناقب، روضة الواعظین، منیرالاءحزان و...
اصل كتاب «نفس المهموم» به زبان عربی است كه آیة ا... شعرانی، این اثر را به فارسی برگردانده و برخی از قصص و نكات و مطالب خواندنی را در ذیل آن آورده است.
«دمع السجوم» یا همان «نفس المهموم» مشتمل بر پنج باب است: باب اول مختصری از مناقب امام حسین(ع) و ثواب گریستن بر مصیبت حضرت، باب دوم در ذكر وقایع پس از بیعت مردم با یزید بن معاویه مانند نامه نوشتن مردم كوفه به امام حسین(ع)، شرح حال كمیل بن زیاد، شهادت دو فرزند مسلم بن عقیل، نزول حضرت سیدالشهدا(ع) به كربلا و چگونگی جنگ امام حسین(ع) با یزیدیان و سرانجام شهادت یاران و فرزندان امام(ع) و باب سوم در وقایع پس از شهادت امام حسین(ع) مثل ذكر وقایع عصر عاشورا، ورود اهل بیت(ع) به كوفه و شام می باشد و باب چهارم هم در ذكر عجایبی است كه پس از شهادت سیدالشهدا(ع) واقع شد.
باب پنجم كتاب هم درباره همسر و فرزندان امام حسین(ع) و فضیلت زیارت حضرت سیدالشهدا(ع) و ستمی است كه خلفا بر قبر شریف ایشان روا داشتند.
خاتمه كتاب نیز مختصری در شرح حال توابین، خروج مختار و كشته شدن قاتلان امام حسین(ع) به دست وی می باشد.
در پایان كتاب نیز مرثیه ای منسوب به حضرت زینب(س) بر پیكر مطهر سیدالشهدا(ع) آورده شده است.
شنبه 5/12/1391 - 12:7
اهل بیت
نویسنده:محمدرضا ضمیری

مؤلف:

سید علی بن موسی بن جعفر بن طاووس حلی (م 664 ق).

زندگینامه و اظهار نظرها:

سید در روز پانزده محرم سال 589 ق در شهر حله به دنیا آمد. شروع تحصیلات او در شهر حله بود و از محضر پدر و جد خود، ورام بن ابی فراس بوده است. او علوم مقدماتی را نزد آن بزرگواران فرا گرفت.
سید در بین علما و مردم زمان خویش از احترام خاصی برخوردار بود. او علاوه بر اینكه فقیهی نام آور بود، ادیبی گرانقدر و شاعری توانا شمرده می شد. ابن طاووس، كه از محضر استادان حله استفاده كافی و لازم را برده بود، برای استفاده از علمای دیگر شهرها عزم سفر نمود. او ابتدا به كاظمین رفت. پس از مدتی ازدواج نمود و ساكن بغداد شد. او مدت پانزده سال در شهر بغداد به تربیت شاگردان و تدریس علوم مختلف پرداخت.
سید در سال 664 ق در سن 75 سالگی در شهر بغداد وفات نمود. پیكر شریفش در نجف اشرف و در حرم امیرالمؤمنین(علیه السلام) به خاك سپرده شد.

استادان:

پدرش موسی بن جعفر، جدش ورّام بن ابی فراس، ابن نماحلی، فخار بن معد موسوی.

شاگردان:

سدیدالدین حلی، علامه حلی، حسن بن داوود حلی (صاحب رجال)، عبدالكریم بن احمد بن طاووس، علی بن عیسی اربلی.

تألیفات:

المهمات و التتمات، كشف المحجة لثمرة المهجة، مصباح الزائر و جناح المسافر، اللهوف علی قتلی الطفوف، مهج الدعوات.

معرفی اجمالی كتاب:

موضوع این كتاب، جریان شهادت امام سوم شیعیان حسین بن علی(علیه السلام)و واقعه جانسوز عاشورا است. كتاب حاضر برای مسافرتها و آداب زیارت نوشته شده و مؤلف بنا بر اختصار داشته است و به همین جهت سلسله اسناد روایات را حذف كرده و تنها آخرین راوی یا كتاب مرجعی كه روایت از آن نقل شده آورده است.
مؤلف، كه هدفش بیان واقعه عاشورا بوده، احادیث را طوری كنار هم قرار داده كه یك جریان منسجم را تشكیل دهد و از ذكر روایات تكراری و روایات متفرق اجتناب كند.
برخی عناوین كتاب عبارت اند از: مقدمه. شامل مطالبی در عظمت واقعه عاشورا و مقام امام حسین(علیه السلام) كه در سه مسلك تنظیم شده است;
مسلك اول: پیرامون مسایل قبل از شروع عاشورا كه از ولادت امام تا وقایع روز عاشورا را شامل می شود;
مسلك دوم: شامل وقایع روز عاشورا تا شهادت امام(علیه السلام);
مسلك سوم: شامل وقایع بعد از شهادت امام است.

وضعیت نشر:

این كتاب، به وسیله انتشارات جهان تهران، در یك جلد به زبان عربی چاپ و منتشر شده است.
نیز این کتاب به وسیله مرحوم شیخ فارس حسون تحقیق و به به چاپ رسیده است و همچنین چند بار این کتاب به فارسی ترجمه شده است. از جمله: ترجمه سید محمد صحفی قمی، علیرضا رجالی تهرانی، عباس عزیزی.
منبع:کتابشناسی تفصیلی مذاهب اسلامی
شنبه 5/12/1391 - 12:6
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته