• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 1655
تعداد نظرات : 157
زمان آخرین مطلب : 4062روز قبل
اهل بیت
نویسنده: محتشم مؤمنی

ظلم ستیزی وعدالت طلبی

بدون تردید عنصر رهبری نقش كلیدی در میان تمامی نهضت های اصلاحی و اجتماعی در طول تاریخ بشریت از آدم تا خاتم و تا قیام مصلح كل امام مهدی(عج) را دارد كه در این میان نهضت عاشورا در ردیف برترین و والاترین حركتهای انسانی با اهداف مقدس و متعالی قرار دارد. این نوشتار در مقام اثبات این نكته بود كه رهبری آگاهانه و مؤمنانه امام حسین(ع) درجریان نهضت كربلا، ریشه در آموزه های بنیادینی دارد كه آن امام همام در مكتب پدر آموخته و آنها را در طول حركت اصلاحی خود از مدینه تا كربلا به مرحله اجرا درآورده است. در بخش نخست این مقاله به محور حق طلبی و حركت بر مدار حق اشاره شد. اینك در ادامه دنباله مطلب را پی می گیریم.

2- استقبال از مرگ و شهادت:

در میان تمامی حوادث و وقایعی كه در طول حیات انسان بوقوع می پیوندند، بدون تردید «مرگ» مهمترین و بزرگترین حادثه ای است كه هر انسانی با آن مواجه خواهد شد. چرا كه با وقوع آن، آدمی مجبور به ترك دنیایی است كه سالها در آن زیسته و با اسباب و لوازم آن خو گرفته و با اهل آن موانست داشته و جسم و جانش با حب آن عجین گشته است. در مقابل وارد عالمی می شود كه كمتر آشنایی با آن داشته و نمی داند چه حوادث و وقایعی را از سر خواهد گذراند و به همین خاطر همواره و در طول تاریخ بشریت، «مرگ» به عنوان یك حادثه دهشتناك و خطیر برای آدمیان تجلی نموده است و به لطایف الحیل از آن می گریزند و از وقوعش كراهت داشته و آن را ناخشنود می دارند.
ولی باید دانست كه این كراهت و ناخشنودی از مرگ، تنها مخصوص آن عده از انسانهاست كه اولاً دنیا را به غلط محل دائمی زندگی پنداشته و گمان كرده اند آخرین منزل هستی آنهاست و به همین خاطر برای آنكه در بهره برداری از نعمتهای آن از همگنان خویش عقب نمانند، به منظور دست یابی به ظواهر دنیوی دست به هر عمل نامشروع و مشروعی زده اند و د رنتیجه مختصر دنیایی برای خود تدارك دیده و سخت بدان دلبسته اند و ثانیاً مرگ را به منزله ورود در عالم و «نیستی» دانسته و می پندارند با وقوع آن به طور كامل «نیست و نابود» می شوند و دیگر فرصتی برای حیات مجدد به دست نخواهند آورد. اما در این میان گروه اندكی هستند كه چشم جهان بین و دیده باطن خویش را بر روی حقایق عالم هستی گشوده و یقین نموده اند كه «مرگ» چیزی نیست جز پلی كه آنان را از دنیایی پر زحمت و سرشار از نامرادی ها به جهانی سراسر روح و ریحان و آرامش و آسایش وارد می كند. از نظر آنان «مرگ» نه بسان اژدهایی است كه دهان گشوده باشد برای بلعیدن هستی شان بلكه «قاصد»ی است مهربان و خوش خبر كه از عالم قدس و ملكوت آمده و آنها را به حیات ابدی همراه با سعادتی بی زوال فرامی خواند.
بدون شك در سر سلسله این گروه از انسانها، كسی نیست جز پیشوای نخستین شیعیان، مولای متقیان علی(ع). او كه درباره اشتیاق خویش به مرگ و شهادت و نهراسیدن از این حادثه فرمود: «سوگند بخدا انس پسر ابوطالب بمرگ بیشتر است از انس طفل به پستان مادرش...» (8)
و آنگه كه شمشیر شقی ترین فرد تاریخ فرق مباركش را شكافت و در آستانه جدا شدن از این سرای پر رنج قرار گرفت، مشتاقانه از رستگاری خویش در اثر مرگ و شهادت سخن گفت و در طول حیات پر بركتش نیز هرگز در خاطره تاریخ ثبت نشده كه حتی با اشاره و كنایه با كراهت از مرگ سخن گفته باشد.
امام حسین(ع) نیز كه در مكتب چنین پدری تربیت شده بود، همچون او بارویی گشاده به استقبال مرگ و شهادت رفت و با آنكه می دانست عاقبت و سرانجام حركتی كه از مدینه آغاز كرده، در كربلا با شهادت رقم خواهد خورد، لحظه ای در تداوم نهضت خویش تردید نكرد و بارها و بارها در طول این مسیر پرنشیب و فراز و به مناسبت های گوناگون از اشتیاق خویش به شهادت سخن گفت و اینكه هرگز هراسی از مرگ نداشته و آن را جز سعادت جاوید و عزت ابدی نمی داند و از جمله به هنگام مواجهه با سپاه حر در منزل «ذوحشم» خطاب به آنان فرمود:
«من آن نیستم كه از مرگ بترسم، هر مرگی در راه رسیدن به عزت و احیای حق چه آسان است، مرگ در راه عزت اسلام جز زندگی جاوید نیست و زندگی با ذلت جز مرگی كه ا ز زندگی تهی است نخواهد بود. آیا از مرگم بیم می دهی؟! هیهات كه نشانت نگرفت و پندارت ناكام ماند. من آن نیستم كه از مرگ بهراسم. روحم برتر و همتم والاتر از آن است كه از بیم مرگ به زیر بار ستم روم. آیا شما به بیشتر از كشتن من توان دارید؟! خوشا به مرگ در راه خدا...» (9)
و به هنگام خروج از مكه به سمت كوفه نیز خطاب به اطرافیان خود فرمود:
«مرگ همچون گردن بند دختران، آویزه گلوی بنی آدم است و من چونان اشتیاق یعقوب به یوسف، دیدار گذشتگان خود را چه مشتاقم...» (10)

3- پرهیز از پذیرش ذلت:

یكی از آموزه های مهم و اساسی مكتب علوی (ع) به پیروان خویش، پرهیز از «ذلت» و تن دادن به «خفت و خواری» است. چرا كه خداوند عزیز هرگز راضی نمی شود كه بنده او برای غیر حضرتش خضوع و خشوع نموده و تن به خواری دهد. از همین رو علی(ع) به عنوان كسی كه ماموریت پیدا كرده تا پس از پیامبر اكرم (ص) ، امر هدایت مردمان را به سوی تعالیم الهی و مكارم عالیه اخلاقی برعهده گیرد، همواره بر این نكته اساسی تاكید می فرمود كه یكی از بالاترین سرمایه های وجودی انسان «عزت نفس» است و این سرمایه ارزشمند را هرگز نباید از دست بدهد هر چند به قیمت از دست دادن حیات مادی و در آغوش مرگ خفتن باشد، همچنانكه در عبارتی بسیار مختصر ولی پر معنا این حقیقت را در دو كلمه بیان فرموده كه:
«المنیه و لا الدنیه : مرگ بهتر از تن به ذلت دادن است» (11)
آن حضرت و در صحنه های گوناگون جنگ با دشمنان همواره این نكته را به اصحاب خود یادآور می شد كه چاره ای از جنگ نیست و هر كس از جنگ بگریزد جز جامه ذلت بر تن نخواهد كرد پس لاجرم برای حفظ عزت خویش باید به استقبال از جنگ شتافت: خدا شما را بیامرزد به جنگ با دشمن خود بروید و خود را به زمین گران مسازید كه به خواری تن دهید و به بیچارگی برگردید...»(12)
و البته آن حضرت(ع) خود نمونه كامل این معنا بود و هرگز در زندگی خویش گرد ذلت نگردید و حاضر نشد به بهای حیات چند روزه دنیوی «عزت نفس» خود را به مخاطره اندازد زیرا معتقد بود كه: «بهای جان آدمی تنها بهشت است و هر كه جز به آن خود را بفروشد زیان كرده است.»(13)
و اما در جریان نهضت عاشورا نیز می توان به خوبی مشاهده كرد كه رهبر بی بدیل این نهضت الهی با تأسی به سیره سلف صالح خویش در كنار اهداف مقدس و متعالی كه تعقیب مینمود، پرهیز از ذلت پذیری را نیز مدنظر قرارداد و از آنجا كه یقین داشت مصالحه با ستمگران و كنارآمدن با موجوداتی پلید همچون یزید و اطرافیانش كه حتی ظواهر دین را نیز رعایت نمی كردند و گستاخانه احكام الهی را زیرپا می گذاشتند، چیزی جز ذلت و بیچارگی را بدنبال نخواهد داشت، مرگ و استقبال از شهادت را بر چنان زندگی خفت باری ترجیح داد و فریاد برآورد كه: «آگاه باشید كه زنازاده فرزند زنازاده میان دو چیز پافشرده است: كشتن ما و ذلت ما! هیهات كه ما ذلت را بپذیریم! خدا و پیامبر و نیاكان پیراسته و دامنهای پاك و سرافرازان غیور و دلاوران باغیرت آن را نمی پذیرند! (آری) پیروی فرومایگان را برقتگاه بزرگواران نگزینند!» (14)

4- ظلم ستیزی و عدالت طلبی:

یكی از شاخصه های وجود مبارك امیر مؤمنان علی(ع) كه دوست و دشمن بدان معترف بودند و آن شخصیت الهی بوسیله آن در میان ملل و نحل گوناگون شناخته شده و شهره خاص و عام گردیده است، اهتمام زایدالوصف آن حضرت به امر «برقراری عدالت» و «مبارزه با بیدادگری»، است. این مسئله تا بدان پایه از اهمیت قراردارد كه جرج جرداق محقق و نویسنده مشهور مسیحی در بیان علت به شهادت رسیدن علی(ع)، بیان میدارد كه؛ «قتل فی محراب عبادته لشده عدله: در محراب عبادت به شهادت رسید بواسطه آنكه شدیداً به اقامه عدل عنایت می نمود.»
با مراجعه به سخنان و مكتوبات به جای مانده از آن امام همام (ع) این موضوع به خوبی دریافت می شود كه آن حضرت اولا خود بسیار مراقب بود كه مبادا كوچكترین ظلمی از ناحیه ایشان به بندگان خدا و جامعه اسلامی وارد شود، همانطور كه در خطبه 224 نهج البلاغه می خوانیم: «سوگند به خدا، اگر تمام شب را بر روی خارهای شعدان به سر ببرم و یا باغل و زنجیر به این سویا آن سو كشیده شوم، خوش تر دارم تا خدا و پیامبرش را در روز قیامت در حالی ملاقات كنم كه به بعضی از بندگان ستم، و چیزی از اموال عمومی را غصب كرده باشم. و چگونه بر كسی ستم كنم بخاطر نفس خویش كه به سوی كهنگی و پوسیده شدن پیش می رود، و در خاك، زمانی طولانی اقامت می كند؟»(15)
و ثانیاً همواره اطرافیان و كارگزاران خود را به امر مهم مبارزه با ستم فرخوانده و از آنان می خواهد كه در طول حیات خود همواره حامی مظلومان و دشمن ستمكاران باشند، همچنانكه در وصیت خویش به امام حسن(ع) و امام حسین(ع) پس از ضربت ابن ملجم علیه اللعنه ، خطاب به آنان میفرماید: «دشمن ستمگر و یاور ستمدیده باشید.»(16) یقینا صالحترین افراد برای اجرای این وصیت در درجه نخست فرزندان بلافصل آن حضرت یعنی حسنین علیهم السلام می باشند كه صدالبته هر دوی این بزرگواران بعد از شهادت پدر، به خوبی به این سفارش علوی جامعه عمل پوشیدند، و بویژه امام حسین(ع) كه با قیام عدالتخواهانه خود و مجاهدت بی نظیر در این راه به روشنی اثبات كرد كه آموزش های پدر در روح و جانش استقراری تام و تمام یافته و از همین رو یكی از مهمترین اهداف خود را در نهضت عاشورا مبارزه با سلطان جائری اعلام فرمود كه در راه ظلم بربندگان خدا و دین اسلام هیچ حد و مرزی قائل نبود:
«هان ای مردم! رسول خدا(ص) فرمود: هر كه فرمانروایی ستمگر را ببیند كه حرام های خدا را حلال می شمرد، پیمان خدا را می شكند، با سنت رسول خدا(ص) مخالفت كرده در میان بندگان خدا با گناه و تجاوز رفتار می كند و او با كردار و گفتار خود بر او نشورد، بر خداست كه او را در جایگاه (پست و عذاب آور) آن ستمگر درآورد. بدانید اینان به پیروی شیطان چسبیده اطاعت خدای رحمان را ترك گفته، تباهی ها را آشكار ساخته، حدود خداوندی را تعطیل كرده، بیت المال را در انحصار خود در آورده، حرام خدا را حلال و حلال خدا را حرام ساخته اند و من از هر كس دیگر سزاوارترم كه بر اینان شوریده در برابرشان بایستم.» (17)

5- برپا داشتن نماز:

بنا به فرموده خداوند عزیز در آیه 41 سوره مباركه «حج»، برپا داشتن و اقامه نماز در سطح جامعه وفراهم آوردن زمینه مساعد برای اجرای این فریضه الهی، یكی از مهمترین اموری است كه صالحان در طول حیات خود تعقیب كرده و چنانچه زمینه ای فراهم شود تا به حكومت رسند در سرلوحه نخستین اقداماتشان همانا اقامه نماز قرار خواهد داشت.
امام علی «ع» كه خود به حق قرآن ناطق بود و در راه اجرای دستورات الهی هرگز مسامحه نمی نمود، چه در دوران قبل از خلافت و چه در دوران حكومت چهارساله خود، اهتمام بسیاری به این امر و فریضه الهی داشت و حتی در سخت ترین شرایط فردی نظیر لحظات پایانی حیات دنیوی كه در بستر شهادت خفته بود و هولناك ترین شرایط اجتماعی نظیر صحنه های نبرد وجهاد، از اقامه نماز غفلت نورزید و با عمل و سخن اهمیت این امر را برای مردمان روشن فرمود.
آن حضرت «ع» نه تنها خود براقامه این فریضه الهی همتی والا داشت بلكه به مناسبت های گوناگون خویشان و اصحاب خود را با سخن وعمل متوجه اهمیت نماز فرموده و آنها را به برپا داشتن آن سفارش می كرد.
امام (ع) همچنین در وصیت خویش به حسنین علیهم السلام پس از آنكه بوسیله ضربت ابن ملجم در آستانه شهادت قرار گرفتند. سخن از نماز رانده و آن دو فرزند گرامی خویش و جمیع شیعیان خود را به امر نماز سفارش فرموده:
«والله الله فی الصلاه فانها عمود دینكم: خدا را! خدا را! درباره نماز چرا كه ستون دین شماست.» (18)
البته باید توجه داشت كه مطالعه امر نماز در سیره امام علی (ع) و بحث و بررسی پیرامون آن، كاری گسترده است كه در این مقال نمی گنجد و ما فقط اشاره مختصری به این موضوع به عمل آوردیم.
رهبر حماسه جاودانه كربلا، امام حسین، همچون پدر بزرگوارش در طول حیات پربركت خود، توجهی كامل به امر نماز داشت و پیوسته به این فریضه الهی مداومت می نمود. ایشان علاوه بر نمازهای فریضه، بر انجام نوافل نیز اهتمامی ویژه داشت تا بدانجا كه از فرزند گرامی شان امام سجاد (ع) نقل شده كه فرمودند:
«كان یصلی فی الیوم وو اللیله ألف ركعه : او (امام حسین (ع)) در هر شبانه روزی هزار ركعت نماز می خواند.» (19)
ولی بدون تردید مهمترین نمازی كه امام حسین (ع) در طول حیات خود اقامه فرمود و همچون خورشیدی تابناك در خاطره تاریخ می درخشد، نمازی است كه به پیروی از پدر بزرگوارش در میدان جنگ و در بحبوحه جهاد در روز عاشورا اقامه فرمود. نمازی كه بی شك برتر است از هزاران هزار نماز فرشتگان در عرش اعلی، چرا كه بازگو كننده اهمیتی است كه نماز در میان عبادات و فرائض دارا میباشد، و هرگز خاطره تاریخ اسلام و سایر ادیان بیاد ندارد كسی همچون امام حسین (ع) اینگونه به تبلیغ و ترویج نماز پرداخته باشد:
«پی در پی اصحاب امام علیه السلام كشته می شدند و چون یك نفر یا دو نفر از آنان به شهادت می رسید پیدا بود. ولی از لشكر انبوه ابن سعد هرچه كشته می شد نمودار نبود. ابو ثمامه صائدی چون چنین دید عرض كرد: یا ابا عبدالله! جانم فدایت باد، می بینم كه اینان به تو نزدیك شده اند. به خدا سوگند تو كشته نشوی تا من بخواست خدا پیش از تو كشته شوم. دوست دارم پروردگار خود را در حالی دیدار كنم كه این نمازی را كه وقتش رسیده خوانده باشم، امام علیه السلام سر برداشت و فرمود: «نماز را یادآوردی خدا تو را از نمازگزارانی كه در یاد اویند قرار دهد، آری اینك اول وقت نماز است.» سپس فرمود: «بخواهید از ما دست بردارند تا نماز گزاریم».
حصین بن تمیم گفت: «نماز شما پذیرفته نیست!!»
حبیب بن مظاهر گفت: ای درازگوش! آیا پنداری كه نماز آل رسول (ص) پذیرفته نیست و نماز تو پذیرفته است؟!
ابو مخنف گوید: امام (ع) خود اذان گفت و چون تمام كرد ندا داد: «وای بر تو ای عمربن سعد! آیا آیین های اسلام را از یاد برده ای؟! چرا دست از جنگ نمی كشی تا نماز گزاریم و به جنگ برگردیم؟!»
ابن سعد پاسخی نداد و امام فرمود: «شیطان بر او چیره گشته است.» ] آنگاه [ امام به زهیربن قین و سعیدبن عبدالله فرمود: «جلو بایستید تا نماز ظهر را ادا كنم.» آنان پیش ایستادند و امام در جماعت حدود نیمی از اصحاب خود نماز را نماز خوف گزارد.» (20)
از همین رو در زیارت نامه های متعددی كه درباره آداب زیارت امام حسین (ع) نقل گردیده، همواره این جمله درخشان به چشم می آید كه:
«اشهد انك قد اقمت الصلاه و اتیت الزكوه ...: شهادت میدهم به اینكه تو نماز را بر پا داشتی و زكات را ادا نمودی...»

پی نوشت:

8-نهج البلاغه فیض خطبه پنجم.
9-فرهنگ جامع سخنان امام حسین(ع)، ص 403
10-همان ص .369
11-نهج البلاغه، حكمت 396
12-نهج البلاغه فیض نامه 62
13-نهج البلاغه فیض حكمت 496
14- فرهنگ جامع سخنان امام حسین(ع)، ص .474
15-نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی، ص 459و460
16- همان، نامه 47 صص 558 و .559
17-فرهنگ جامع سخنان امام حسین(ع)صص 404و405
18-نهج البلاغه فیض الاسلام، نامه .47
19-فرهنگ جامع سخنان امام حسین(ع)، ص 755
20-همان، صص 498و499

چهارشنبه 9/12/1391 - 0:9
اهل بیت
نویسنده:دكتر محمدجعفر طالب پور
منبع:روزنامه کیهان

«عزت» بنیادی ترین اصول قیام حسینی

شاخص «عزت» از مهمترین و بنیادی ترین اصول و اركان حركت ماندگار و قیام افتخارآفرین حضرت اباعبدالله الحسین(ع) در قضیه عاشوراست. اهمیت و جایگاه این معیار در این انقلاب بی نظیر تا بدان جاست كه «عزت و افتخار حسینی» میراث جاویدان و پیام پایدار این قیام است.
این كه در سخت ترین شرایط و دشوارترین تنگناها و گرفتار در چنبره و محاصره نهایت نامردی، خیانت، جهل، كج فهمی، ظلم و... جان خود و همراهان اندك اما غیور و آگاه خود و حتی زن و فرزند بیگناه و ناموس واجب التعظیم خویش را در خطر ببینی و برای رسیدن به هدف ارزشمند و والایی كه برای تحقق آن از همه چیز خود بگذری و شاهد دلخراش ترین صحنه های ظلم و جنایت و خونریزی باشی و آگاهانه و باافتخار، مرگ سعادت بخش را در آغوش بگیری، اما هرگز پا را از خط قرمز «عزت» فراتر نگذاری، سخن نگویی، اقدامی ننمایی و تصمیمی نگیری كه عزت خویش را زیرپابگذاری و آنرا خدشه دار نمایی. كاری است كارستان.
تاریخ گویای عاشورا، موید آن است كه در رفتار، گفتار و كردار امام حسین(ع) هرگز ردپایی از بی عزتی و ذلت دیده نمی شود و الحق چیزی جز این انتظار نمی رود، چرا كه عزت و سربلندی، منشور سیره اهلبیت(ع) و راهبرد كلیدی اسلام راستین است.
از دیدگاه این دین آسمانی، عزت از آن خداست و آنچه انسان ها را عزیز می نماید، اتصال، بندگی و تقرب به خدای عزیز است و امام حسین(ع) به خوبی نشان داد كه بنده واقعی خداست، هدف او خدایی است، انگیزه اش خدایی است و هرگز كاری نمی كند كه مورد رضایت خدا نباشد و به هر آنچه اراده و مشیت پروردگار است، راضی است و گردن می نهد.
تلؤلؤ «عزت» در سیره انقلابی امام حسین(ع)، آنقدر حقیقی، واقعی و تابناك است كه می توان ادعا نمود. بهترین و مطمئن ترین و درعین حال موفق ترین معیار برای تشخیص حق از باطل، راست از دروغ و سره از ناسره، درمیان انبوه گفته ها و نوشته هایی كه در مورد قیام عاشورا در دست است. معیار «عزت» است.

«مؤلفه های عزت»

برای عزت و افتخار مولفه های متعددی را می توان برشمرد. اما به نظر می رسد اشاره و تاكید بر موارد سه گانه زیر ضرورت بیشتری داشته باشد:
1- شرافت و كرامت 2- اقتدار و توانمندی 3- شكست ناپذیری
امام حسین(ع و یاران فداكارش از آن جهت عزیزاند و بدان سبب عزت. یادگار و پیام راهگشای عاشوراست كه: الف) امام حسین(ع) هرگز حاضر نگردید شرافت و كرامت والای انسانی خویش را لگدمال ببیند و جایگاه و منزلت واقعی و ارزشمند خود را كه مرهون تعالیم و رهنمودهای عزت بخش اسلام راستین و تشیع علوی است را زیرپا بگذارد. انسان بی شرف و بی حمیت، انسانی كه ارزش و بهای خود را اندك می داند و از بی ارزشی و پوچی خود راضی است. هرگز انسان باعزتی نخواهد بود.
ب) امام حسین(ع) از آن جهت كه هدف والایی داشت و به آرمان بلند خود ایمان داشت، آن گاه كه در راستای انجام رسالت خویش پا در ركاب قیام گذاشت. با تمام توان و قدرت و با همه سرمایه و بدون ذره ای ترس و واهمه، هراس و ضعف، مصلحت اندیشی منفعلانه، منفعت طلبی سودجویانه و... در راه نیل به این هدف متعالی گام برداشت. زبونی، خفت، عجز، سستی، التماس و... در قاموس امام حسین(ع) معنا ندارد. اصحاب كربلا، حتی در سخت ترین شرایط و بحرانی ترین دقایق و دردناكترین مصیبتها نیز باقدرت، صلابت و اقتدار ایستادگی نمودند و ذره ای ترس و اندكی ضعف در قول و عمل آنان راه نیافت. آری ضعف اراده و بیچارگی در مقابل دشواریها و تسلیم شدن در برابر سختی ها با «عزت حسینی» سازگار نیست.
ج) آنان كه از شرافت خود جانانه دفاع می نمایند، ارزش واقعی خود را می دانند و آن را پاس می دارند، آنان كه در مسیر ایده و آرمان والای خویش، مرد و مردانه و با تمام قدرت و شكوه می ایستند و مقاومت می نمایند، پیروزاند و شكست و تسلیم برای آنان معنا و مفهومی ندارد ولو اینكه در ظاهر و براساس معیارهای مادی و دنیوی مغلوب باشند.
امام حسین(ع) پیروز واقعی آوردگاه كربلاست. مگر نه اینكه پس از قرنها هنوز هم كربلا و عاشورا چون چشمه ای حیات بخش می جوشد و خون شهدای آزاد مرد كربلا در رگ های بشریت و تاریخ جاری و ساری است؟ مگر نه اینكه هنوز هم نام زیبا و دلنشین حسین(ع) در گوش تاریخ طنین انداز است؟ مگر نه اینكه هنوز هم قیامش، الهام بخش خیزش های انقلابی و حق طلبانه دنیاست؟ مگر نه اینكه هنوز هم شخصیت آن امام همام مورد تقدیر و ستایش همه خیرخواهان، مصلحان و نیك اندیشان است؟ مگر نه اینكه هنوز هم بسیارند متفكران و روشنفكران آزاداندیشی كه علیرغم تضاد دیدگاه و باور و اعتقادشان با اسلام، مرام و اندیشه حسین(ع) را می ستایند؟ و... و لذا شكست ناپذیری، مولفه اصلی عزت حسینی است و حركت اصلاح طلبانه و حق محور امام حسین(ع)، پیروز همیشه تاریخ است.

هر روز عاشورا و هر روز كربلاست

از دیدگاه تفكر شیعی، هر روز عاشورا و هر جا كربلاست. شیعه هرگز خود را فارغ از فشار روزافزون بدخواهان و توطئه و خدعه دشمنان ندیده است. حق طلبی، عدالت خواهی، ظلم ستیزی، مبارزه با هرگونه تفرعن و برتری جویی ظالمانه و... جزو لاینفك اندیشه شیعه است و به همین دلیل هم انبوه دشمنان و مخالف خوانان معاندی كه هرگز منافع و مقاصد شوم و غیرانسانی و ستمگرانه خود را با اصول شیعه سازگار ندیده اند. همواره نه تنها از گسترش و نشر دیدگاه شیعه و فزونی تعداد آنان و توانمندی ایشان هراس داشته اند، بلكه از هرگونه توطئه، سنگ اندازی، عناد، مخالفت، ایجاد مخالفت و حتی در صورت لزوم دشمنی و هجوم آشكار نیز فروگذار نبوده اند.
امروز نیز شیعه بطور روزافزون و حیرت انگیزی در معرض تهدید است و سهم ایران بعنوان كانون و ام القری جهان تشیع از این تهدیدها بسیار بیشتر است. چرا كه به اعتراف خود دشمنان قسم خورده این ملت، ایران انقلابی و شیعی، خارچشم ابرقدرتهای فزون خواه ظالم بوده و هست. ایران سربلند كه با الهام از قیام عاشورا و درس آموزی در مكتب «عزت و افتخار حسینی» پیشرفت، استقلال و تعالی را پیشه كرده و هدف گرفته است. بنا به دلایل متعددی چون پیشینه تاریك و طولانی استبدادزدگی، نقش استعمار، ضعف زیرساختهای پیشرفت و... و از همه مهمتر دشمنی ها و عداوتهای برنامه ریزی شده دشمنان خود، در شرایط سخت و پیچیده ای قرار گرفته است و براستی شرایط كنونی، شرایط خاصی است. موضوعاتی چون بحث كهنه و نخ نمای حقوق بشر و آزادی بیان، دخالت های مداخله جویانه در امور داخلی كشور، پرونده هسته ای ایران و فرجام آن كه چندان به مذاق دشمنان ایران خوش نیامده است، پیشروی اشغالگرایان آمریكایی و هم پیمانان زورگویش تا لب مرزهای ایران، موضوع حاكمیت ایران بر جزایر سه گانه خلیج فارس و ادعای تنش زای كشور امارات، تروریسم، تحریم اقتصادی و بایكوت خبری، فتنه خطرناك القاعده و نقش انكارنشدنی آمریكا در پیدایش و تجهیز و اعمال غیرانسانی آنان، سیر فزاینده و زنجیره ای اهانت به مقدسات اسلامی و شیعی از قضیه سلمان رشدی گرفته تا اقدامات توهین آمیز و مشكوك مطبوعات غربی در اهانت به ارزشهای اسلامی بالاخص پیامبر اعظم(ص). تهاجم فرهنگی، رواج خطرناك خرافات و انحراف و بدعت در مسایل دینی و حمایت پشت پرده دشمنان از فرقه های ساختگی، موضوع فلسطین و عملكرد جنایتكارانه اسرائیل در این سرزمین و نقشه شوم آنها در تسخیر قبله اول مسلمانان، دامن زدن به اختلافات شیعه و سنی و ... تنها بخشی از معضلاتی است كه رهاورد رفتار دشمنان ایران بوده و پیش روی كشورمان است و قطعا رهایی از آنها اتخاذ استراتژی هوشمندانه و راهبرد خردمندانه و برنامه ریزی منطقی و صحیح را می طلبد.

قیام عاشورا، الگوی عملی انقلاب ایران

به نظر می رسد همانگونه كه تاكنون قیام عاشورا و سیره انقلابی امام حسین ((ع) الگوی عملی انقلاب ایران بوده است. اكنون نیز تنها راه برون رفت از مخمصه درهم تنیده توطئه و فتنه های پیش رو، تاسی به سیره اهلبیت(ع) و درس آموزی در مكتب كربلاست. آنچه ایران اسلامی را بیمه خواهد نمود، همان پیام جاویدان عاشورا یعنی «عزت حسینی» است. باید مولفه های عزت ایران یعنی:
1- شرافت ایرانی 2- اقتدار و توانمندی 3- و پایداری ملی و شكست ناپذیری كشور را شناخت و با تكیه و تاكید بر اصول سه گانه عزت، حكمت و مصلحت، مقتدرانه بر اصول و مبانی انقلابی و آموزه های فراموش ناشدنی امام(ره) كه برگرفته از تعالیم مترقی اسلام است، پافشاری و ایستادگی نمود. از حقوق كشور دفاع نمود و با حمایت توده عظیم مردم هوشیارمان، ایرانی عزیز، سربلند، پیشرفته و مقتدر و متمدن ساخت. انشاءالله.
چهارشنبه 9/12/1391 - 0:8
اهل بیت
نهضت حسینی به عنوان یك پدیده اجتماعی دارای ابعاد و جنبه های مختلفی است. به یك معنا چندماهیتی است؛ زیرا علل و عوامل مختلفی در پدیداری آن نقش ایفا می كند. علل اجتماعی نهضت حسینی را می توان با شناخت علل فاعلی و علل غایی به دست آورد. البته لازم است كه علل مادی یعنی اجزاء و عناصر تشكیل دهنده آن و همچنین علل صوری آن یعنی وضع و شكل و خصوصیتی كه در مجموع پیدا كرده است، دانسته شود. با این همه برای شناخت هر پدیده اجتماعی چون نهضت حسینی ضروری است، ابتدا علل وموجباتی كه آن را پدید آورده اند شناخته شوند. بی شناخت آن و هم چنین علل غایی و اهداف اجتماعی، نمی توان تحلیل درستی از ماهیت آن بدست آورد. بنابراین باید بدانیم كه نهضت حسینی چه هدفی داشته و عناصر و محتوای آن چیست و چه عملیات و كارهایی انجام شده و درنهایت به چه شكلی درآمده است؟ این ها موجب می شود تا تصور درستی از نهضت حسینی به دست آوریم.
در نوشتار زیر به یكی از ابعاد نهضت حسینی پرداخته شده و تلاش گردیده عنصر تبلیغی نهضت و پیام آن شناسایی و بر پایه منابع معتبر تحلیل و تبیین گردد و روش های پیام رسانی آن بازخوانی شود.

مفهوم پیام رسانی و تبلیغ

از آن جایی كه نهضت حسینی نهضتی تك معنا و تك مقصد نیست و در آن واحد مقاصد و هدف های مختلفی را در نظردارد، می بایست به همه ابعاد و مقاصد آن به دقت توجه شود و به تحلیل و تجزیه و تبیین آن پرداخت. هرچند كه ممكن است كه همه آن مقاصد و اهداف به یك هدف اصلی بازگردد ولی بازخوانی همه اهداف و مقاصد و ابعاد آن كمك می كند تا شناخت كامل وجامع تری از نهضت ارائه شود. به عنوان نمونه نهضت حسینی(ع) نهضتی است در برابر قدرت های ستمگر و نفی سلطه ستمگران، از این رو حاضر به بیعت با یزید به عنوان فردی ستمگر نمی شود و لذا ماهیتی نفی گرایانه و عدم تسلیم دربرابر تقاضاهای جابرانه دولت و قدرت ستمگر زمان پیدا می كند. ازسوی دیگر عنصر امر به معروف و نهی از منكر در آن قوی است به گونه ای كه می توان گفت عامل اصلی و ارزشی نهضت حسینی به شمار می رود. تا آنجا كه اگر عاملی دیگر وجود نداشت خود به تنهایی می توانست نهضت حسینی را پدید آورد. بنابراین اگر دولت اموی و یزیدی از وی بیعت نمی خواست و یا دیگرانی در مكه از وی دعوت نمی كردند باز نهضت شكل می گرفت. می توان در نهضت حسینی عنصری غیر از دعوت كوفیان نیز جست كه عنصر اتمام حجت است. به این معنا كه كسی مدعی نشود رهبری قیام نكرد تا ما، وی را بر سركوب سلطنت یزیدی یاری و همراهی كنیم.
یكی از جنبه های جنبش حسینی، جنبه تبلیغی آن است. به این معنا كه برای خود پیام و رسالت و ماموریتی ویژه داشت كه می بایست انجام شود. این بخش از رسالت را حضرت به شكل اصلاح در امت جد خویش و بازگشت به اصول اسلام و سیره پیامبر(ص) و پدر بزرگوار خویش(ع) بیان می كند.

مفهوم تبلیغ در قرآن

برای تبیین و تحلیل این بعد از نهضت حسینی لازم است مفهوم تبلیغ در آموزه های قرآنی و اسلامی دانسته شود. آن گونه كه از كاربردهای قرآنی برمی آید تبلیغ در آموزه های قرآنی بیان رسالت الهی و ماموریتی است كه از سوی خداوند بر دوش پیامبران و اولیای الهی نهاده شده است. واژه تبلیغ و مشتقات دیگر آن چون بلاغ و ابلاغ به معنای رساندن پیام و فكر و امور معنوی است. به این معنا كه اگر امور مادی و جسمانی به كسی رسانده شود، ایصال آن چیز گفته می شود ولی اگر فكر و اندیشه ای به دیگری رسانده شود، ابلاغ آن تفكر و اندیشه است.
رسول و مبلغ كسی است كه پیامی و رسالتی را به دیگری برساند مانند ابلاغ احساسات و عشق و محبت و سلام و یا اندیشه و فكر كه اموری معنوی می باشند و در حوزه امور مادی و جسمانی نیستند.
اگر كسی برای خود رسالتی در جامعه احساس كند و بكوشد تا آن را به اتمام برساند، او را دارای رسالت می گویند؛ زیرا پیامی دارد كه می خواهد آن را به گوش جامعه برساند و وظیفه خویش را در برابر جامعه انجام دهد. خداوند در قرآن می فرماید: الذین یبلغون رسالات الله و یخشونه و لایخشون احد الا الله؛ آنانی كه پیام ها و رسالت های الهی را به مردم می رسانند و جز از خدا از كسی بیم و هراسی ندارند. (احزاب آیه 39)
بنابراین تبلیغ و ابلاغ و بلاغ به معنای رساندن پیام به دیگری است. تبلیغ در كاربردهای قرآنی مرحله ای در حوزه شناخت و خوب رساندن پیام و رسالت به دیگری است. بر هر فرد مسلمان همچنان كه امر به معروف و نهی از منكر واجب است، شناخت پیام الهی و رساندن درست آن به دیگران هم لازم می باشد.

عوامل موفقیت یك پیام

برای این كه پیامی به درستی به مخاطب رسانده شود می بایست شرایطی داشته باشد كه می توان آن ها را عامل موفقیت پیام دانست. البته عوامل موفقیت را می توان به دو دسته: عواملی كه به ماهیت آن باز می گردد و عواملی كه به وسایل و ابزارهای آن تعلق می گیرد دسته بندی كرد.
.1 ماهیت ذاتی پیام و غنا و قدرت معنوی آن كه قرآن از آن به حقانیت پیام تعبیر می كند از مهم ترین عواملی است كه در قرآن بدان اشاره شده است. بنابراین ماهیت حقانی و عقلی بودن پیام یكی از مهم ترین و اصلی ترین شرط موفقیت پیام می باشد. به این معنا كه با حقانیت و عقلانی بودن پیام می توان به قدرت و نیرومندی محتوای آن ایمان داشت. از این رو پیام می بایست منطقی بوده و با عقل و فكر بشر سازگار باشد به گونه ای كه جاذبه عقل بشر آن را به سوی خود بكشد.
این شرط، ارتباطی به پیام رسان ندارد بلكه ماهیت پیام است كه جاذبه لازم را ایجاد می كند. در این كه حقانیت پیام خود عامل بسیار موثری در موفقیت پیام است، از نظر دانش روان شناسی علمی و منطق دینی جای تردیدی در آن نیست. قرآن در این باره بیان می كند كه حقانیت پیام می تواند خود عامل جاودانگی و بقا و تاثیرگذاری آن باشد؛ چنان كه بطلان پیامی موجب می شود تا پیام، خود عامل فنای خویش شود: انزل الله من السماء ماء فسالت اودیه بقدرها فاحتمل السیل زبدا رابیا... كذلك یضرب الله الحق و الباطل فاما الزبد فیذهب جفاء و اما ماینفع الناس فیمكث فی الارض؛ خداوند از آسمان آب را فرو فرستاد پس سیلاب ها راه افتاد و هر جویی بنا به ظرفیت خود آب را دربرگرفت... خداوند
این گونه برای حق و باطل مثال می زند. پس كفی كه بر روی سیل های خروشان است از میان می رود و آن چه برای مردمان سودمند است (آب) باقی می ماند.
.2 همراهی با احساسات بشر دومین عنصر موفقیت پیام است؛ زیرا محتوای غنی و نیرومند و عقلانی پیام به تنهایی نمی تواند مخاطب خود را جذب نماید.
انسان كانونی دارد كه غیر از كانون عقل و منطق است. این كانون را كه كانون احساسات و عواطف است نمی توان با ابزارهای عقلی تحریك كرد. بنابراین سازواری و هماهنگی با احساسات بشر و تا اندازه ای اشباع آن می تواند موفقیت پیامی را تضمین كند به ویژه كه با نیازهای عملی و عینی بشر و خواسته های زندگی وی هماهنگ باشد.
اگر پیامی با احساسات و نیازهای طبیعی بشر ضدیت كند هرگز موفق نخواهد شد. این نیز عاملی است كه ارتباط تنگاتنگی با ماهیت پیام داد.
3- شخصیت پیام رسان از عوامل ابزاری موفقیت پیام است. پیام هنگامی می تواند در جامعه نفوذ كند و تأثیرگذار باشد كه از روحی بیان شود كه قوی و مؤثر است. از این رو شخصیت و خصوصیات و لیاقت و شرایط لازم پیام رسان باید به گونه ای باشد كه بتواند روح و دل مردم را جذب و تحت تأثیر روح و روحیه قوی خود قراردهد.
4- عامل دیگر موفقیت، ابزارهایی است كه پیام رسان در تبلیغ خود از آن بهره می گیرد باید ابزارهای بیانی و غیربیانی با توجه به شرایط و مقتضیات و نوع پیام، انتخاب و به كار گرفته شود.
برای رساندن هر پیامی نمی توان از هر وسیله و ابزاری بهره برد. برای رساندن پیام الهی نمی توان از ابزارهای نامشروع استفاده كرد و گفت كه الغایات تبرر المبادی؛ هدف، وسیله را توجیه می كند. برای رساندن پیامی مقدس، لازم است كه از ابزاری مشروع بهره برد.
5- عامل چهارم در موفقیت پیام را می بایست در كیفیت و روش های رساندن پیام جست. قرآن در رساندن محتوای بلند و حقانی خود از اسلوب و روش های بیانی زیبایی استفاده می كند كه می توان آن را مقوله هنر قرآنی دانست: الله نزل احسن الحدیث كتابا متشابها مثانی تقشعر جلود الذین یخشون ربهم ثم تلین جلودهم و قلوبهم الی ذكر الله ذلك هدی الله یهدی به من یشاء، خداوند به تدریج بهترین سخن را كه قرآن است فرو فرستاد. كتابی كه مثانی است و آنهایی كه دارای عاطفه و احساس هستند از خشیت خداوند، دل هایشان هنگام شنیدن آیات آن به لرزه می افتد و پوست بدنشان مرتعش می شود. سپس پوست هایشان و دل هایشان با یاد كرد خدا آرام می گیرد و نرم می شود. (زمر آیه23)
برخی از مردمان با شنیدن آیات قرآن دل ها یشان می لرزد و ایمانشان فزونی می یابد (انفال آیه2) و هنگام شنیدن آن به سجده می افتند (اسراء آیه107) و اشك هایشان جاری می شود. (مائده آیه83)
این امور به بهره گیری قرآن از جاذبه و قدرت تأثیرگذاری واژگان و گزاره های قرآنی افزون بر محتوای غنی و بلند آن باز می گردد.
قرآن دارای آهنگ خاصی است. از این رو گفته شده است: تغنوا بالقران؛ با قرآن تغنی كنید (بحارالانوار ج92 ص191 و نیز جامع الاخبار فصل23 ص57) مراد از این تغنی آهنگ های خاص و متناسب با قرآن است، نه آهنگ های مناسب لهو و لعب كه حرام و نامشروع می باشد.
امام حسین(ع) در نهضت خویش روش های خاصی را به كار برده است كه ارزش تبلیغی دارد و با این روش ها توانست به هدف و مقصد خویش دست یابد. درباره ارزش روش می بایست به این نكته توجه كرد كه از زمانی كه روش های علوم، تغییر كرد و از روش نظری محض به روش تجربی تغییر یافت، پیشرفت های عظیم و بزرگی در حوزه علوم تجربی حاصل شد و جهان را دگرگون كرد. اگر گذشتگان ما از نظر توانایی و هوش و استعداد از جایگاه برتری برخوردار نبودند، دست كم در حد و اندازه اندیشمندان و دانشمندان امروزی بوده اند و تنها علت عدم پیشرفت آنان روشی بوده كه به كار می بردند.

شرایط پیام و پیام رسان

قرآن كریم روش و سبك (متد) تبلیغ را بیان داشته است. یكی از چیزهایی كه قرآن در حوزه روشی بر آن تاكید می ورزد پیام روشن و ابلاغ و تبلیغ واضح و آشكار است. (البلاغ المبین) مقصود از آن مطلوب بودن، سادگی، بی پیرایگی پیام است به گونه ای كه هر كسی در كمال سهولت و سادگی بتواند آن را درك نماید.
البته روشنی و آشكاری می بایست هم در نوع ارائه، محتوا و شكل پیام باشد و هم در طرز انتقال آن، به گونه ای كه بی پرده و بی رو دربایستی پیام گفته و رسانده شود.
مساله دیگر آن است كه پیام، ناصح باشد. نصح با معنای خالص در برابر غش است و نه به معنای خیرخواهی. به این معنا كه پیام می بایست خالص باشد و پیام رسان نیز در آن مراعات خلوص را نماید و در گفتن پیام خویش هیچ هدف و غرضی جز رساندن پیام كه خیر شنونده پیام است، نداشته باشد. قرآن در بیان این شرط می فرماید: ما اسئلكم علیه من اجر؛ من از شما برای پیام رسانی مزدی نمی خواهم (ص آیه 86)
از دیگر شرایط آن است كه خود را به تكلف نیندازد و از الفاظ دور از ذهن كه شیوایی و گویایی و زیبایی سخن و پیام را از میان می برد پرهیز كند. خداوند از زبان پیامبر در زمینه تبلیغ بیان می كند: ما انا من المتكلفین؛ یعنی چیزی را كه نمی دانم و بر خودم ثابت نیست نمی گویم و در برابر مردم تظاهر به دانایی نمی كنم. (ص آیه 86) آن حضرت می فرماید یكی از علم ها این است كه بداند كه نمی داند: فان من العلم ان یقول لما لا یعلم الله اعلم؛ یكی از علوم این است كه درباره چیزی كه نمی داند، بگوید خداوند بدان داناست و یا داناتر است. (مجمع البیان ج 8 ص 486)
از شرایط پیام رسان آن است كه تواضع و فروتنی داشته باشد و از استكبار و غرور پرهیز كند. خود را همانند مردم بداند و بزرگی و فخر نفروشد. (سوره كهف آیه 110 و نیز اعراف آیه 61) در برابر مردم نرمی داشته باشد و از خشونت پرهیز كند: فقولا له قولا لینا لعله یتذكر او یخشی؛ شما دو نفر (موسی و هارون) با فرعون سخنی نرم بگویید شاید به یاد خدا افتد و یا از خدا هراسان شود. (طه آیه 44) و درباره پیامبر(ص) می فرماید: فبما رحمه من الله لنت لهم و لو كنت فظا غلیظ القلب لانفضوا من حولك؛ به سبب رحمتی از خدا با ایشان نرم رفتار كردی و اگر خشونت می ورزیدی و سخت دل می بودی از پیرامونت پراكنده می شدند. (آل عمران آیه 159)
شهامت و شجاعت را می توان از شرایط پیام رسان و كیفیت های تبلیغ دانست. از این رو مبلغ نمی بایست جز از خدا از كسی بهراسد. (احزاب آیه 39)
از دیگر روش های تبلیغ كه در موفقیت آن نقش بسزایی دارد، عدم تفاوت گذاری میان مخاطبان و مردم است. (شعراء آیه 114 و انعام آیه 52)
استقامت و صبر از دیگر ویژگی های مبلغ و از روش های موثر در آن است كه در آیات بسیاری بدان اشاره شده است. (نون آیه 48 و احقاف آیه 35 و نیز هود آیه 112)

ویژگی پیام نهضت حسینی

امام حسین(ع) در نهضت خویش همه این امور و شرایط را مراعات كرد و توانست به مقصد برسد. پیام وی دارای محتوای عالی و بلندی است و آن بازگشت به اسلام قرآنی و سیره نبوی و امر به معروف و نهی از منكر و بركنار كردن حاكمان ستمگر و ظالمان می باشد.
او این پیام را به خون خویش رنگ آمیزی كرد تا جاودانه بماند. از همه ابزارهای تبلیغی به درستی بهره گرفت و توانست دشمن را مغلوب سازد. برای تحریك افكار عمومی پس از سه روز از مخالفت با بیعت، آشكارا از جاده اصلی مدینه به مكه حركت می كند و مخالفت خود را با بیعت یزیدی علنی و آشكار می سازد. هدف قیام و مخالفت خویش را در سخنرانی ها و نامه ها و وصیت ها و رجزها بیان می كند. در مكه زمان عمره و حج، اهداف قیام و نهضت خویش را برای همگان بازگو می كند تا همه جهان اسلام از علل مهاجرت و مخالفت وی آگاه شوند.
برای آیندگان، زمانی هل من ناصر ینصرنی می فرماید كه دیگر كسی همراه و یار و یاور او نیست. دشمن را با احساسات و منطق قوی و عقلی خویش خوار و پست می گرداند. این گونه است كه ارتش پیروز میدان، شكست خورده، حكومت را از دست می دهد و تلاش هایش برای تداوم حكومت و سركوب نهضت مدینه و مكه بی نتیجه می ماند. فرزند یزید، معاویه دوم، به دلیل بطلان خلافت اموی و باورمندی به حقانیت علوی و حسینی از خلافت دست می كشد و كناره گیری می كند و به جرم همین محبت به زهری كشته و مسموم می شود.
پیام رسانان دیگر نهضت نیز راه آن حضرت را ادامه می دهند و شور و شرری در جهان به پا می كنند و نظام جبرگرایانه و ستمگرانه یزیدی و اموی را فرومی پاشانند. این، چیزی جز بهره گیری درست از عناصر تبلیغ نیست كه از قرآن آموخته و در میدان عمل تجسم واقعی بخشیده اند.
چهارشنبه 9/12/1391 - 0:6
اهل بیت

مشرق - ماجرای دیدار با استاد علامه مرحوم دكتر سیدجعفر شهیدی از «خواندن یك كتاب» آغاز شد. روزی به مناسبت و به عادت دیرین در ایام سوگواری حضرت سیدالشهدا، كتاب نفیس و بی مانند آن بزرگوار «قیام امام حسین، پس از پنجاه سال» را دست گرفتم و غرق در خواندن شدم. می گویم «غرق» چون حقیقتاً واژه بهتری وجود ندارد.

 آن كتاب در نوع خود چه از حیث محتوا و چه از نظر روش تحلیل تاریخی بی نظیر و در مجموعه ادبیات عاشورایی كه به زبان فارسی وجود دارد غیرقابل جایگزین است، كتابی كه برای نخستین بار به زبانی شیوا و با دقتی بی مانند زوایا و علل یك حادثه بسیار مهم تاریخی را می كاود و تحلیلی از آن به دست می دهد كه هم ویژگی ها و خصوصیات مردم شناختی و روان شناسی اجتماعی عصر وقوع حادثه را در خود لحاظ می كند و هم تلاش می كند پدیده های تاریخی را در ارتباط با یكدیگر ببیند و از نحوه تاثیر آنها بر هم پرده بردارد.

در واقع آن كتاب به واقعی ترین معنای كلمه «تحلیلی» است یعنی اینكه -به سبك وقایع نگاران قدیم- به ما بگوید چه حوادثی رخ داد بسنده نمی كند و همانطور كه آن مرد بزرگ خود مایل بود تاكید كند علاوه بر گفتن اینكه چه وقایعی رخ داد همچنین به ما می گوید آن وقایع «چرا» رخ دادند و در بیان این چرایی حداكثر دقت را به كار می برد و خود را به تابوها و مشهورات محدود نمی كند.

خلاصه اینكه خواندن چنین كتابی شوق دیدار با نویسنده آن را در دل زنده كرد. حجت الاسلام معلی مدیرمسئول دانشمند كیهان فرهنگی نیز كه خود مستقل از كتاب علامه شهیدی درباره چرایی واقعه عاشورا به تحلیلی شبیه آنچه آن كتاب نهایتاً به آن می رسد دست یافته بود، به رغم بیماری و مشكلات شدید جسمی از تنظیم وعده ای با دكتر شهیدی استقبال كرد.

روز موعود وقتی خود را به موسسه لغت نامه دهخدا رساندیم دكتر شهیدی تك و تنها در یك اتاق ساده و در میان انبوهی از كتاب های فارسی، عربی و انگلیسی نشسته بود، مرا چون فرزندی كوچك با مهربانی پذیرفت و به آقای معلی احترام فراوان كرد.

قرار ما این بود كه بحث را از محتوای كتاب «پس از پنجاه سال» آغاز كنیم اما نهایتاً آن را به سرگذشت و تاریخ زندگی علامه شهیدی بكشانیم؛ یعنی درست همان كاری كه در طول زندگی پربارش هرگز كمترین علاقه ای به آن نشان نداده بود.

علامه مرحوم اما گویی دست ما را از پیش خوانده باشد جز درباره قیام سیدالشهدا و محتوای كتاب- تازه آن هم نه خود كتاب- حرفی نزد و هربار كه بحثی مربوط به شخص خودش در میان آمد، به آسانی از كنار آن گذشت آن هم صرفاً با گفتن این یك جمله كه «این چیزها ارزش حرف زدن ندارد»!

اكنون آن گنج بی مانند از دیده ها نهان شده و به جایگاه ابدی خود عروج كرده است. برای ما كه ولو در حد چند دقیقه محضر پرفیض آن استاد گرانمایه را درك كرده و صفحاتی از دریای دانشش را تورق كرده ایم فرض واجب بود كه در حد بضاعت خویش به ساحت پاكش عرض احترام و ارادتی بكنیم. این گفت وگو به همین دلیل عیناً از كیهان فرهنگی نقل و تجدید چاپ می شود.

*در زمان دو خلیفه، اول، تعصبات قبیله ای در میان خواص و طبقه حاكم شایع بود و هنوز به میان مردم نفوذ نكرده بود. در زمان عثمان چون منافع و مطامع اقتصادی هم وارد كار شد، مردم هم به رسومات جاهلی خود رو آوردند و به این معنا كه هر كسی می خواست بهره او و قبیله اش از بقیه بیشتر باشد. نظر شما در این باره چیست؟

- به مطلب بسیار مهمی اشاره كردید. در زمان ابوبكر و عمر، حكومت اسلامی درآمد چندانی نداشت كه بر سر آن نزاعی دربگیرد. در زمان عثمان عواید مالی زیاد شد. پول و امارت كه آمد، دعوا هم شروع شد. من در یكی از كتاب هایم نوشته ام كه تا پیش از عثمان، هركسی كه می آمد و امارتی را می پذیرفت، به طمع مال نبود. چون اصلاً مالی وجود نداشت. در زمان عثمان غنایم از ایران و جاهای دیگر، به دستگاه خلافت سرازیر شد و این ابتلای جدیدی بود كه از آن سربلند بیرون نیامدند.


*این نكته هم قابل توجه است كه عمر دقت داشت، انحراف در جامعه گسترش پیدا نكند. عمر همه والیان خودش را از این حیث مواظبت می كرد. جز یزید عموی معاویه و بعد از او خود معاویه كه در شام برای خود حكومت اشرافی به راه انداخته بودند. اما عثمان، غنایم و عواید حكومت را اموال شخصی خود تلقی كرد و لذا در هزینه كردن آنها هیچ ضابطه ای را مراعات نمی كرد. آیا این نظر را قبول دارید؟

- بله، درست می فرمایید. این كه عمر مراقب بود كارگزارانش به زندگی اشرافی رو نیاورند، صرفاً باعث می شد كه آن روحیات جاهلی و قبیلگی، همچنان مكتوم بماند و رشد نكند. اما آن را علاج نمی كرد. در زمان عثمان هم كه قضیه به كلی فرق كرد. عثمان به صراحت می گفت غنایم ملك خلیفه است و هركاری بخواهد، می تواند با آنها بكند. همین باعث شد كه مردم برسر میزان بهره مندی از غنایم شروع به طمع ورزی كردند. یك عامل دیگر را هم در اینجا نباید ناگفته گذاشت و آن این كه در دوره ابوبكر و عمر، كسانی كه از غیر عرب به اسلام رو آورده بودند، در اقلیت بودند. اما در زمان عثمان این اقلیت، تبدیل به اكثریت شد.

بعد این اكثریت به فكر افتاد كه خودش را از سیطره اعراب بیرون بیاورد. خود این امر باعث رواج اختلافات و منازعات جدیدی شد. هرچه تعداد این تازه مسلمان های غیر عرب بیشتر می شد، این اختلافات هم شدیدتر می شد.


*شما در كتاب «پژوهشی پیرامون قیام امام حسین(ع) نوشته اید كه در واقعه «جنگ حره» ابتدا نمایندگان مردم مدینه برای بیان مطالباتشان به شام و نزد یزید رفتند و بعد كه ناامید برگشتند به مردم خود گفتند ما از نزد مرد فاسقی می آییم كه شایسته خلافت نیست. حالا سؤال این است كه این مردم آیا در سال61 و قبل از واقعه عاشورا، به فسق یزید پی نبرده بودند كه امام علی(ع) را یاری كنند و آن ماجرا واقع نشود؟

- شما می دانید كه شرایط زمانی بر روی افكار مردم اثر می گذارد و گذشت زمان تغییراتی در حالات آنها پدید می آورد. به علاوه، آن عده از مردم مدینه كه در واقعه حره رودرروی یزید ایستادند، شاید در سال 61 و هنگام قیام امام حسین(ع) هم به یزید اعتراض داشتند. یعنی نمی شود گفت همه آنها كه با امام(ع) همراهی نكردند، لزوماً موافق و طرفدار یزید بودند. این نكته را هم درنظر داشته باشید كه عده معترضان به یزید در جنگ حره بسیار كم بود. شاید عددشان از 50تجاوز نمی كرد.

لذا من باز هم مایلم به تقسیم بندی افراد جامعه اسلامی برگردم و به آن تأكید كنم. در میان مسلمانان، یك عده مسلمان «علمی» هستند. یعنی اگر چند پرچم برافراشته شود به نام اسلام، مسیحیت و یهودیت، زیر علم اسلام می روند نه زیر بیرق یهودی و نصرانی. یك عده دیگر مسلمانان «قلمی» هستند. یعنی اگر بخواهند چیزی بنویسند، به نفع اسلام می نویسند. دسته دیگر مسلمانان «قدمی» هستند. یعنی حاضرند پا پیش بگذارند، در راه ارزشهای اسلامی بكوشند و مجاهده كنند و از بذل مال و جان هم دریغ ندارند.

در زمان امام حسین(ع) كثیری از اعضای جامعه اسلامی، فقط به زبان مسلمان بودند. شاید امام(ع) را هم می خواستند و دوست می داشتند، اما نه آنقدر كه مثل آن 72نفر، در ركاب او جانبازی كنند. در واقعه حره، فرصتی برای بعضی از اینها پیش آمد. و خواستند هم ضربه ای به یزید بزنند و هم گذشته خود را- و ننگی را كه در اثر یاری نكردن پسر رسول خدا(ص) بر دامنشان افتاده بود- جبران كنند، اما نتوانستند.

*اگر در احوال آن جماعت عوام كوفی و شامی، كه به همراه امرای سپاه یزید و عبیدالله راه افتادند و در واقع نقش پیاده نظام آنها را برعهده گرفتند، دقیق بشویم به نكات جالبی دست خواهیم یافت. همه همت این عده دنیایشان بود. مشكل اینها این نبود كه چرا فساد اقتصادی و سیاسی در بین طبقه حاكم شایع شده است؟ اعتراض اینها به این بود كه چرا از این اموال و مناصب نامشروع بی بهره مانده اند؟ برای همین بود كه عده ای از اینها فی المثل در مقابل امیرالمؤمنین(ع) ایستادند. یا در زمان امام حسین(ع) بعضی از اینها می گفتند: «یا لیت لنا مثل ما اوتی مثلاً ابن زیاد»، اینها همان خبث باطن و زندگی پلید را كه نزد حاكمانشان بود داشتند مضافاً به این كه مكنت و ثروت دنیا را نداشتند. شاید از لحاظی بتوان گفت اینها خطرناكتر هم بودند. اینها امام(ع) را دعوت كردند، برای این كه با ایشان به دنیا برسند. اما بعد دیدند كه خیر، دنیایشان با امام حسین(ع) درخطر است. ابن زیاد درآمد و گفت من دنیایتان را تأمین می كنم، به او پیوستند. چقدر با این تحلیل موافقید؟

- كاملاً درست می فرمایید. این رفتار البته به امام حسین(ع) منحصر نشد. اینها با زید و یحیی و دیگر قیام كنندگان هم همین كار را كردند. تا جایی كه كم كم حكومت هم فهمید كه به این مردم عراق نمی شود اطمینان كرد و لذا تندخوترین و سخت گیرترین حاكمان را بر آنها گماشت. علت این كه امام صادق(ع) و بقیه ائمه خودشان را از صحنه مبارزه علنی و مستقیم با حاكمان زمانشان كنار كشیدند، همین بود كه به مردم- ولو این كه به ظاهر ابراز ارادت و وفاداری می كردند- اعتمادی نبود. من جایی در كتاب امام صادق(ع) نوشته ام كه كسی به امام(ع) رسید و به ایشان گفت: شما كه هزاران نفر شیعه دارید، چرا قیام نمی كنید؟ امام دست او را گرفتند و به بیرون شهر بردند. آنجا چوپانی درحال چراندن گوسفندهایش بود. امام به او فرمودند این گوسفندها را بشمار. شمرد، 9 تا بود یا 19 تا.

امام(ع) فرمودند: به خدا اگر این تعداد یار داشتم، قیام می كردم. این نشان می دهد كه بعد از سیدالشهدا(ع) وضعیت بدتر شد كه بهتر نشد و ائمه ما روز به روز تنهاتر و غریب تر می شدند.
سر این كه قیامی مانند قیام امام حسین(ع) دیگر در میان ائمه ما تكرار نشده، همین بود. شما می دانید، یكی از تفاوت های ائمه(ع) با رسول خدا(ص) این بود كه پیامبر مأمور بود، پیام خداوند را به هر ترتیب ممكن به مردم ابلاغ كند. حتی اگر او را بیازارند، سنگش بزنند و... امام(ع) اما نمی نشیند در انتظار می ماند تا مردم به سراغش بیایند و حجت را بر او تمام كنند: «مثل الامام كمثل الكعبه، تؤتی ولاتأتی.» سیدالشهدا(ع) هم تا نامه های دعوت مردم عراق به او نرسید، حركتی نكرد.

حتی نمایندگانی فرستاد تا اوضاع را بسنجند و میزان آمادگی مردم را برآورد كنند. تعداد نامه ها از حد معینی كه گذشت، ایشان خود را مكلف به خروج دانست. درباره امیرالمؤمنین(ع) هم وضع بر همین منوال بود. وقتی به سراغ علی(ع) آمدند و خواستند كه با ایشان بیعت كنند، فرمود: «دعونی والتمسوا غیری»، مرا رها كنید و به سراغ دیگری بروید. اما وقتی مردم هجوم آوردند- چنانكه ایشان می فرماید نزدیك بود، شست پای مرا له كنند- حكومت را پذیرفت. اگر برای امثال امام صادق(ع) و دیگران هم اجتماعی مانند آنچه كه برای امام حسین(ع) فراهم شد، مهیا می شد، آنها هم بدون تردید قیام می كردند، اما نشد.

کیهان فرهنگی

http://www.mashreghnews.ir/fa/news/172110

چهارشنبه 9/12/1391 - 0:5
اهل بیت
نویسنده:على نظرى‏منفرد
منبع:روزنامه کیهان

خطبه خوان ی های امام و یاران با وفایش
خطبه امام (علیه السلام)

امام حسین علیه‏السلام مركب خود را طلب كرد و بر آن سوار شد و با صداى بلند ندا كرد به طورى كه بیشتر مردم حاضر در لشكر عمر بن سعد صداى آن حضرت را مى‏شنیدند:
"ایها الناس اسمعوا قولى ولا تعجلوا حتى اعظكم بما هو حق لكم علىّ، و حتى اعتذر الیكم من مقدمى علیكم، فان قبلتم عذرى و صدقتم قولى و اعطیتمونى النصف من انفسكم كنتم بذلك اسعد و لم یكن لكم علىّ سبیل، و ان لم تقبلوا منى العذر و لم تعطوا النصف من انفسكم (فاجمعوا امركم و شركأ كم ثم لا یكن امركم علیكم غمه ثم اقضوا الىّ ولا تنظرون.)(31)(ان ولیى الله الذى نزل الكتاب و هو یتولى الصالحین.)(32)
اى مردم! سخن مرا بشنوید و در جنگ شتاب مكنید تا شما را به چیزى كه اداى آن بر من فریضه است و حق شما بر من است موعظه كنم و حقیقت امر را با شما در میان بگذارم، اگر انصاف دادید، سعادتمند خواهید شد و اگر نپذیرفته و از مسیر عدل و انصاف كناره ‏گرفتید، تصمیم خود را عملى سازید و با ما بجنگید، خداى بزرگ ولى و صاحب اختیار من است، همان خدایى كه قرآن را نازل فرمود و اختیار نیكوكاران به دست اوست."
امام علیه‏السلام فریاد برآورد و فرمود: اى شبث بن ربعى! اى حجار بن ابجر! اى قیس بن اشعث! اى یزید بن حارث! آیا شما براى من نامه ننوشتید كه میوه‏ها رسیده، و زمین‌ها سبز شده، اگر بیایى لشكرى آراسته در خدمت تو خواهد بود؟!!
قیس بن اشعث گفت: ما نمى‌دانیم چه مى‏گویى!! ولى اگر به فرمان بنى عم خود تسلیم شوى جز نیكى نخواهى دید!
اهل حرم (خواهران و دختران آن حضرت) چون سخنان امام را شنیدند، به گریستن و شیون پرداختند، امام علیه‏السلام برادرش عباس و فرزندش على اكبر را به خیمه‏ها فرستاد تا آنان را خاموش سازند و فرمود: به جان خودم سوگند كه بعد از این بسیار خواهند گریست!
چون آنها ساكت شدند، حمد و سپاس الهى را بجا آورد و در نهایت فصاحت، خدا را یاد كرد و بر پیامبر گرامى اسلام و فرشتگان خدا و پیامبران الهى درود فرستاد. و در ادامه سخنان خود فرمود:
نسب مرا به یاد آرید و ببینید كه كیستم؟ و به خود آیید و خود را ملامت كنید و نگاه كنید كه آیا كشتن و شكستن حرمت من رواست؟!
آیا من پسر دختر پیامبر شما و فرزند جانشین و پسر عم او نیستم؟! همان كسى كه بیشتر از همه، ایمان آورد و رسول خدا را به آنچه از جانب خداى آورده بود تصدیق كرد؟!
آیا حمزه سیدالشهدا عموى من نیست؟!
و آیا جعفر طیار كه خداوند دو بال به او كرامت فرمود تا در بهشت به پرواز در آید عموى من نیست؟!
آیا شما نمى‌دانید كه رسول خدا درباره من و برادرم فرمود: این دو سرور جوانان اهل بهشتند؟!
اگر كلام مرا باور نكرده و در صداقت گفتار من شك دارید، به خدا قسم از زمانى كه دانستم خداوند، دروغگویى را دشمن مى‏دارد، هرگز سخنى به دروغ نگفته‏ام، در میان شما هستند افرادى كه به درستى و راستى مشهورند و گفتار مرا تأیید مى‏كنند، از جابر بن عبدالله انصارى و ابو سعید خدرى و سهل بن سعد ساعدى و زید بن ارقم و انس بن مالك بپرسید تا براى شما آنچه را كه از رسول خدا شنیده‏اند، بازگو كنند تا صدق گفتار من براى شما ثابت گردد. آیا این گواهی‌ها و شهادت‌ها مانع از ریختن خون من نمى‌شود؟!(33)

گفتگو شمر با امام علیه‏السلام

در اینجا شمر بن ذى الجوشن گفت: اگر چنین است كه تو مى‏گویى، من هرگز خداى را با عقیده راسخ عبادت نكرده باشم!!
جبیب بن مظاهر گفت: به خدا سوگند كه تو را مى‏بینم خدا را با تزلزل و تردید بسیار پرستش مى‏كنى! و من گواهى مى‏دهم كه تو راست مى‏گویى و نمى‌دانى كه امام چه مى‏گوید!! خداى بزرگ بر دل تو مهر غفلت زده است.
امام علیه‏السلام فرمود: آیا شما در این هم شك دارید كه من پسر دختر پیامبر شما هستم؟!! به خدا سوگند كه در فاصله مشرق و مغرب عالم، فرزند دختر پیامبرى، به جز من نیست. واى بر شما! آیا از شما كسى را كشته‏ام كه از من خونبهاى او را مى‏خواهید؟! آیا مالى از شما تباه ساخته و یا قصاصى بر گردن من است كه آن را مطالبه مى‏كنید؟! آنها سكوت كرده و خاموش بودند، چرا كه حرفى براى گفتن نداشتند. بعد، امام علیه‏السلام فریاد برآورد و فرمود: اى شبث بن ربعى! اى حجار بن ابجر! اى قیس بن اشعث! اى یزید بن حارث! آیا شما براى من نامه ننوشتید كه میوه‏ها رسیده، و زمین‌ها سبز شده، اگر بیایى لشكرى آراسته در خدمت تو خواهد بود؟!!
حر مقابل لشكر كوفه ایستاد و گفت: اى اهل كوفه! مادرتان در سوگتان بگرید، این بنده صالح خدا را خواندید و گفتند در راه تو جان خواهیم باخت، ولى اینك شمشیرهاى خود را بر روى او كشیده و او را از هر طرف احاطه كرده‏اید و نمى‌گذارید كه در این زمین پهناور به هر كجا كه مى‏خواهد، برود، و مانند اسیر در دست شما گرفتار مانده است، او و زنان و دختران او را از نوشیدن آب فرات منع كردید در حالى كه قوم یهود و نصارى از آن مى‏نوشند و حتى بهائم در آن مى‏غلطند، و اینان از عطش به جان آمده‏اند! شما پاس حرمت پیامبر را درباره عترت او نگاه نداشتید، خدا در روز تشنگى شما را سیراب نگرداند.
قیس بن اشعث گفت: ما نمى‌دانیم چه مى‏گویى!! ولى اگر به فرمان بنى عم خود تسلیم شوى جز نیكى نخواهى دید!
امام حسین علیه‏السلام فرمود: نه! به خدا سوگند دستم را همانند افراد ذلیل و پست در دست شما نخواهم گذاشت، و از پیش روى شما همانند بردگان فرار نخواهم كرد.(34)
سپس امام علیه‏السلام فرمود: اى بندگان خدا! من به خداى خود و خداى شما پناه مى‏برم، ولى بیزارم از گردنكشانى كه به روز قیامت ایمان ندارند، و از گزند آنان نیز به خدا پناه مى‏برم.
آنگاه مركب خود را خواباند و به عقبه بن سمعان دستور داد تا زانوان مركب را ببندد.(35)

ابن ابى جویریه و تمیم بن حصین

در این هنگام مردى از لشكر عمربن سعد كه او را ابن ابى جویریه مى‏نامیدند در حالى كه بر اسبى سوار بود، رو به سوى خیمه‏ها كرد، و چون نظرش به آتش افتاد فریاد بر آورد: اى حسین! و اى اصحاب حسین! شادمان باشید به چشیدن آتشى كه در دنیا بر افروخته‏اید!
امام حسین علیه‏السلام فرمود: این مرد كیست؟
گفتند: ابن ابى جویریه مزنى!
امام حسین علیه‏السلام دعا كردند كه: بارالها! عذاب آتش را در دنیا به او بچشان! و هنوز سخن امام تمام نشده بود كه اسبش او را در آتش خندق افكند!!
و بعد، مرد دیگرى از لشكر عمربن سعد نزدیك آمد به نام تمیم بن حصین فزارى و فریاد برآورد كه: اى حسین! و اى اصحاب حسین! فرات را نمى‏بینید كه همانند شكم مار به خود مى‏پیچد؟! به خدا سوگند كه قطره‏اى از آن را نخواهید چشید تا تلخى مرگ را در كام خود احساس كنید!
امام علیه‏السلام فرمود: این كیست؟
گفتند: تمیم بن حصین است.
امام علیه‏السلام فرمود: این مرد و پدرش از اهل آتشند، خدایا او را در نهایت عطش بمیران!
و نوشته‏اند كه عطشى بى سابقه بر تمیم عارض شد و از شدت تشنگى از اسب بر زمین افتاد و آنقدر پامال ستوران شد تا به هلاكت رسید.(36)

عبدالله بن حوزه

گروهى از سپاهیان به سوى امام علیه‏السلام حركت كردند و در میان آنها عبدالله بن حوزه تمیمى فریاد بر آورد كه: حسین در میان شماست؟!
اصحاب امام حسین پاسخ دادند: این امام حسین است، چه مى‏خواهى؟!
گفت: اى حسین! تو را به آتش بشارت مى‏دهم!
امام فرمود: سخنى دروغ گفتى، من نزد پروردگار بخشنده و شفیع و مطاع مى‏روم، تو كسیتى؟
گفت: من ابن حوزه هستم.
امام علیه‏السلام در حالى كه دست‌هاى مبارك را بلند كرد به حدى كه سپیدى زیر بغلش نمایان گشت گفت: خدایا! او را در آتش بسوزان.
آن مرد به خشم آمد، و ناگاه اسب او رم كرد و ابن حوزه بر زمین سقوط كرد در حالى كه پایش به ركاب اسب گیر كرده بود، آنقدر بدنش بر روى خاك كشیده شد كه قسمتى از بدنش جدا شد و قسمت دیگر به ركاب اسب آویزان بود، و سرانجام پس از برخورد باقیمانده بدنش به سنگ، در میان آتش خندق افتاد و مزه آتش را چشید.
امام علیه‏السلام به خاطر استجابت دعایش، سجده شكر بجاى آورد و دستانش را برداشت و عرض كرد: اى خدا! ما از مقربان درگاه تو، اهل‌بیت پیامبر تو و ذریه او هستیم، حق ما را از جباران ستمگر بستان، به درستى كه تو شنوا و از هر كس به مخلوق خود نزدیكترى.
محمدبن اشعث گفت: چه قرابتى بین تو و پیامبر است؟!!
امام حسین علیه‏السلام گفت: خدایا! محمدبن اشعث مى‏گوید در میان من و پیامبرت نسبتى نیست، خدایا! امروز طعم ذلت و خوارى خود را به او بچشان تا من عقوبت او را ببینم.
این دعاى امام نیز مستجاب شد، و محمد بن اشعث به جهت قضاى حاجت از اسب پیاده شد و عقربى او را گزید و با لباسى آلوده به هلاكت رسید.(37) و (38)

تنبیه مسروق

مسروق بن وائل حضر مى‏گوید: من در پیش روى لشكر ابن سعد بودم به این امید كه سر حسین را گرفته و نزد عبیدالله بن زیاد برده و جایزه بگیرم!! اما چون اجابت دعاى آن حضرت را درباره ابن حوزه مشاهده كردم، دانستم كه این خاندان را حرمت و منزلتى است نزد خدا، لذا از لشكر عمر بن سعد جدا شده و بازگشتم، و به خاطر چیزهایى كه از این خاندان مشاهده كردم هرگز با آنها جنگ نخواهم كرد.(39)

خطبه زهیر بن قین

زهیر بن قین به طرف لشكر دشمن خارج شد در حاى كه سوار بر اسب بوده و لباس جنگ به تن داشت، و خطاب به آنان گفت: اى مردم كوفه! از عذاب خدا بترسید، حق مسلمان بر مسلمان این است كه برادرش را نصیحت كند، ما هم اكنون برادریم و بر یك دین، مادامى كه جنگى بین ما رخ نداده است، و چون كار به مقاتله كشد شما یك امت و ما امت دیگرى خواهیم بود؛ خدا ما را به وسلیه خاندان رسولش در مقام آزمونى بزرگ قرار داده تا ما را بیازماید، من شما را به یارى این خاندان و ترك یارى یزید و عبیدالله بن زیاد فرا مى‏خوانم زیرا شما در حكومت اینان جز سوء رفتار و قتل و كشتار و به دار آویختن و كشتن قاریان قرآن همانند حجر بن عدى و اصحاب او و هانى بن عروه و امثال او، ندیده‏اید.
سپاهیان عمر بن سعد به زهیر ناسزا گفتند و عبیدالله را مدح و دعا كردند، سپس گفتند: ما از این مكان نمى‌رویم تا حسین و یارانش را بكشیم و یا آنها را نزد عبیدالله ببریم!
زهیر گفت: اى بندگان خدا! فرزند فاطمه به محبت و یارى سزاوارتر از پسر سمیه (عبیدالله بن زیاد) است، اگر او را یارى نمى‌كنید، دست خود را به خون او آلوده نكنید، او را رها كنید تا یزید هر چه مى‏خواهد، با او رفتار كند، به جان خودم سوگند كه یزید بدون كشتن حسین نیز از شما خشنود خواهد بود.
در این اثنأ، شمر تیرى به سوى زهیر پرتاب كرد و گفت: ساكت باش! خدا صداى تو را فرو نشاند، تو ما را به زیادى سخنت آزردى.
حر گفت: به خدا سوگند خود را در میان بهشت و دوزخ مى‏بینم، و به خدا قسم چیزى را بر بهشت بر نمى‌گزینم اگر چه مرا پاره كرده و در آتشم بسوزانند. سپس بر اسب خود نهیب زده و به امام حسین علیه‏السلام پیوست، و به آن حضرت عرض كرد: اى پسر رسول خدا! جان من به فداى تو باد، من كسى بودم كه بر تو سخت گرفته و در این مكان فرود آوردم، و گمان نمى‌كردم كه این گروه با تو چنین رفتار نمایند و سخن تو را نپذیرند، به خدا سوگند اگر مى‏دانستم كه این گروه با تو چنین خواهند كرد هرگز دست به چنین كارى نمى‌زدم، و من به درگاه خداى بزرگ توبه مى‏كنم از آنچه كه انجام داده‏ام، آیا توبه من پذیرفته مى‏شود؟
زهیر در پاسخ شمر گفت: اى اعرابى زاده! من با تو سخن نگویم، تو حیوانى بیش نیستى! من گمان ندارم حتى دو آیه از كتاب خدا را بدانى، مژده باد تو را به رسوایى روز قیامت و عذاب دردناك الهى.
شمر گفت: خدا تو و امام تو را پس از ساعتى خواهد كشت!
زهیر گفت: مرا از مرگ مى‏ترسانى؟! به خدا سوگند در نظر من شهادت با حسین بهتر از زندگى جاودانه با شماست. سپس زهیر رو به مردم كرده و با صدایى بلند گفت: اى بندگان خدا! این مرد درشت خوى، شما را نفریید، به خدا سوگند شفاعت رسول خدا هرگز به گروهى كه خون فرزندان و اهل‌بیت او را بریزند و یاران آنها را بكشند، نخواهد رسید.(40)
پس مردى از یاران امام بانگ برداشت: اى زهیر! بازگرد، امام علیه‏السلام مى‏فرماید: به جان خودم سوگند همانگونه كه مؤمن آل فرعون قومش را نصیحت كرد، تو نیز در نصیحت این گمراهان انجام وظیفه كردى و در دعوت آنها به راه مستقیم پا فشارى نمودى، اگر سودى داشته باشد!(41)

خطبه بریر

بریر بن خضیر از امام حسین علیه‏السلام اجازه گرفت كه با سپاه كوفه صحبت كند. امام او را اجازه داد، و او نزدیك سپاه كوفه آمد و گفت: اى گروه مردم! خدا پیامبر را مبعوث كرد و او مردم را به توحید و یكتاپرستى فراخواند، هم بشیر بود و هم نذیر، هم بشارت مى‏داد و هم از آتش دوزخ مى‏هراساند، او مشعل تابناكى بود فرا راه انسان‌ها؛ این آب فرات است كه حیوانات بیابان از آن مى‏نوشند ولى آن را از پسر دختر پیامبر مضایفه مى‏كنید!! پاداش رسول خدا این است؟!(42) و (43)
محمدبن ابى طالب نقل كرده است كه: سپاه دشمن بر مركب‌هاى خود سوار شدند و امام علیه‏السلام نیز با جمعى از اصحاب سوار بر اسب شدند و در پیشاپیش آنها بریر حركت مى‏كرد، امام به او فرمودند: با این قوم صحبت كن.
بریر پیش آمد و گفت: اى مردم! تقواى خدا را پیشه سازید، این خاندان پیامبر است كه مقابل شماست، و اینها فرزندان و دختران و حرم پیامبرند، چه تصمیمى در باره آنها گرفته‏اید؟
پاسخ دادند كه: ما آنها را به عبیدالله بن زیاد تسلیم مى‏كنیم تا او درباره آنها حكم كند!
بریر گفت: آیا نمى‌پذیرید به همان مكانى كه از آنجا آمده‏اند، بازگردند؟ اى مردم كوفه! واى بر شما! آیا نامه‏ها و پیمان‌هاى خود را فراموش كرده‏اید؟ واى بر شما! اهل بیت پیامبر را دعوت مى‏كنید و تعهد مى‏كنید كه خود را فداى آنها كنید و هنگامى كه به نزد شما آمدند، آنها را به عبیدالله بن زیاد تسلیم مى‏كنید؟!! او درباره آنها از فرات هم مضایقه مى‏كنید؟! چه بد پاس حرمت پیامبر را نگاه داشیتد! شما را چه مى‏شود؟! خدا شما را در قیامت سیراب نگرداند كه بد مردمى هستید!
مردى از سپاه كوفه گفت: ما نمى‌دانیم چه مى‏گویى!
بریر گفت: خدا را سپاس مى‏گویم كه بصیرتم را درباره شما زیاده كرد، بارالها! به درگاه تو بیزارى مى‏جویم از اعمال این گروه، بارالها! ترس خود را در میان ایشان افكن، و چنان كن كه چون تو را ملاقات كنند از آنها خشمناك باشى.
سپس سپاه كوفه او را هدف تیر قرار دادند و بریر بازگشت.(44)

آشوب و همهمه

چون عمربن سعد سپاه خود را براى محاربه با امام حسین آماده كرد و پرچم‌ها را در جاى خود قرار داد و میمنه و میسره لشكر را منظم نمود، به افرادى كه در قلب لشكر بودند گفت: در جاى خود ثابت بمانید و حسین را از هر طرف احاطه كنید تا او را همانند حلقه انگشترى در میان بگیرید!
در این اثنا، امام علیه‏السلام در برابر سپاه كوفه ایستاد و از آنها خواست كه خاموش شوند، ولى آنها ساكت نشدند!! امام به آنها فرمود:
واى بر شما! چه زیان مى‏برید اگر سخن مرا بشنوید؟! من شما را به راه راست مى‏خوانم، هر كس فرمان من برد بر راه صواب باشد، و هر كه نافرمانى من كند هلاك شود، شما از همه فرامین من سر باز مى‏زنید و سخن مرا گوش نمى‌دهید چرا كه شكم‌هاى شما از مال حرام پر شده و بر دل‌هاى شما مهر شقاوت نهاده شده است، واى بر شما! آیا خاموش نمى‌شوید و گوش نمى‌دهید؟!
پس اصحاب عمربن سعد یكدیگر را ملامت كرده و گفتند: گوش دهید!!

خطبه دوم امام علیه‏السلام

پس از سكوت سپاه دشمن، امام علیه‏السلام فرمود:
اى مردم! هلاك و اندوه بر شما باد كه با آن شور و شعف زاید الوصف ما را خواندید تا به فریاد شما رسیم، و ما شتابان براى فریادرسى شما آمدیم، ولى شما شمشیرى را كه خود در دست شما نهاده بودیم به روى ما كشیدید، و آتشى كه ما بر دشمن خود و دشمنان شما افروخته بودیم براى ما فروزان كردید! و در جنگ با دوستانتان، به یارى دشمنانتان برخاستید! با این كه آنان در میان شما نه به عدل رفتار كردند و نه امید خیرى از آنان دارید و بدون آن كه از ما امرى صادر شده باشد كه سزاوار این دشمنى و تهاجم باشیم. واى بر شما! چرا آنگاه كه شمشیرها در غلاف و دل‌ها آرام و خاطرها جمع بود ما را رها نكردید؟! و همانند مگس به سوى فتنه پریدید و همانند پروانه‏ها به جان هم افتادید، هلاك باد شما را اى بندگان كنیز! و بازماندگان احزاب! و رها كنندگان كتاب! و اى تحریف كنندگان كلمات خدا! و فراموش كنندگان سنت رسول! و كشندگان فرزندان انبیا و عترت اوصیاى پیامبران! و ملحق كنندگان ناكسان به صاحبان انساب! و آزار كنندگان مؤمنین! و فریادگران رهبران كه قرآن را پاره كردند!
امام علیه‏السلام فرمود: مى‏گویم از خدا بترسید و مرا مكشید، زیرا كشتن و هتك حرمت من، جایز نیست، من فرزند دختر پیامبر شما هستم و جده من خدیجه همسر پیغمبر شماست، و شاید سخن پیامبر به شما رسیده باشد كه فرمود: حسن و حسین، دو سید جوانان اهل بهشتند.
آرى به خدا سوگند بیوفایى و پیمان شكنى، عادت شماست، ریشه شما با مكر و بیوفایى درهم آمیخته است، شاخه‏هاى شما بر آن پروریده است. شما خبیث‏ترین میوه‏اید، گلوگیر در كام باغبان خود و گورا در كام غاصبان و راهزنان، لعنت خدا بر پیمان شكنانى كه میثاق‌هاى محكم شده را شكستند، خدا را كفیل خود قرار داده بودید، و به خدا سوگند كه آن پیمان شكنان شمائید! اینك این دعى ابن دعى (عبیدالله بن زیاد) مرا در میان دو چیز مخیر كرده است: یا شمشیر كشیدن و یا خوار شدن! و هیهات كه ما به ذلت تن نخواهیم داد، خدا و رسول او و مؤمنان براى ما هرگز زبونى نپسندند، دامن‌هاى پاكى كه ما را پرورانده‏اند و سرهاى پرشور و مردان غیرتمند هرگز طاعت فرومایگان را بر كشته شدن مردانه ترجیح ندهند، و من با این جماعت اندكى با شما مى‏جنگم هر چند یاوران، مرا تنها گذاشتند.(45)
سپس اشعارى را قرائت فرمود كه ترجمه‏اش این است:
«اگر پیروز شویم، دیر زمانى است كه پیروز بوده‏ایم؛ و اگر مغلوب شویم باز هم مغلوب نشده‏ایم. عادت ما ترس نیست ولى كشته شدن ما با دولت دیگران قرین است.»
سپس فرمود:
به خدا سوگند اى گروه كفران پیشه! پس از من چندان زمانى نخواهد گذشت مگر به مقدارى كه سواره‏اى بر مركبش سوار شود، كه روزگار چون سنگ آسیا بر شما بگردد، و شما در دلهره و اضطرابى عمیق فرو برد، و این عهدى است كه پدرم از طرف جدم با من بسته است، پس رأى خویش و همراهان خود را بار دیگر ارزیابى كنید تا روزگار بر شما غم و اندوه نبارد! من كار خویش را بر عهده خدا نهادم و مى‏دانم كه چیزى بر زمین نجنبد مگر به دست قدرت بالغه الهى.
بار خدایا! باران آسمان را از اینان دریغ كن، و بر ایشان تنگى و قحطى پدید آور، و آن غلام ثقفى را بر ایشان بگمار تا جام زهر به ایشان بچشاند، و انتقام من و اصحاب و اهل‌بیت و شیعیان مرا از اینان بگیرد، كه اینان ما را تكذیب كردند و بى یاور گذاشتند، و تو پروردگار مائى، به سوى تو رو آوردیم و بر تو توكل نمودیم و باز گشت ما به سوى توست.(46)

خبر دادن امام علیه‏السلام از عاقبت امر عمر بن سعد

سپس امام علیه‏السلام فرمود: عمربن سعد كجاست؟ او را نزد من بخوانید.
عمربن سعد در حالى كه دوست نداشت این ملاقات صورت پذیرد، به نزد امام آمد. امام به او گفت: تو مرا مى‏كشى؟! گمان نمى‌كنى كه دعى بن دعى (ابن زیاد) حكومت رى و گرگان را به تو ارزانى دارد؟! به خدا سوگند كه چنین نخواهد شد، و این عهدى است معهود! هر چه خواهى بكن كه پس از من نه در دنیا و نه در آخرت، شاد نگردى، و گویى مى‏بینم سر تو را كه در كوفه بر نیزه نصب كرده و كودكان بر آن سنگ مى‏زنند و آن را هدف قرا مى‏دهند؟!
عمربن سعد خشمگین شد و روى بگرداند! و سپاه خود را گفت: در انتظار چه هستید؟! همه یكباره بر او حمله كنید كه اینان یك لقمه بیش نیستند!!(47)

خطبه دیگرى از امام علیه‏السلام(48)

پس آن حضرت برابر سپاه دشمن آمد در حالى كه به صفوف آنها مى‏نگریست كه همانند سیل مى‏خروشیدند و به عمر بن سعد نظر كرد كه در میان اشراف كوفه ایستاده بود، پس فرمود:
"خدایى را حمد مى‏كنم كه دنیا را آفرید و آن را خانه فنا و زوال مقرر نمود و اهل دنیا را در احوالى مختلف و گوناگون قرار داد، آن كه فریب دنیا را خورد بى خرد است و آن كه فریفته دنیا گردد نگون بخت است، مبادا دنیا شما را فریب دهد كه دنیا امید هر كس را كه بدان گراید، قطع كند و طمع آن كس را كه بدان دل بندد به ناامیدى مبدل نماید. شما را مى‏بینم براى انجام كارى در اینجا اجتماع كردید كه خدا را به خشم آورده‏اید، و روى از شما برتافته و عقابش را بر شما نازل كرده و از رحمت خود شما را دور ساخته است. نیكو پروردگارى است خداى ما، و شما بد بندگانى هستید كه به طاعت او اقرار كرده و به رسولش ایمان آورده ولى بر سر ذریه و عترت او تاختید و تصمیمى بر قتل آنها گرفتید، شیطان بر شما غالب گردید و خداى بزرگ را از یاد بردید، هلاك باد شما و آنچه مى‏خواهید. انالله و انا الیه راجعون. اینان جماعتى هستند كه پس از ایمان كافر شدند، دور باد رحمت پروردگار از ستمگران."
در این اثنأ عمر بن سعد رو به اشراف كوفه كرد و گفت: واى بر شما! كه با او تكلم كنید، به خدا سوگند این پسر همان پدر است كه اگر یك روز هم ادامه سخن دهد از سخن گفتن عاجز نشود!
پس شمر پیش آمد و گفت: اى حسین! این چه سخن است كه مى‏گویى؟ به ما تفهیم كن تا بفهمیم!
امام علیه‏السلام فرمود: مى‏گویم از خدا بترسید و مرا مكشید، زیرا كشتن و هتك حرمت من، جایز نیست، من فرزند دختر پیامبر شما هستم و جده من خدیجه همسر پیغمبر شماست، و شاید سخن پیامبر به شما رسیده باشد كه فرمود: حسن و حسین، دو سید جوانان اهل بهشتند.(49)

حر بن یزید (50)

امام علیه‏السلام از مركب پیاده شد و به عقبة بن سمعان دستور داد كه آن را ببندد، در این اثنأ سپاه كوفه براى جنگ و قتال به طرف امام و اصحاب امام روى آورد!
حربن یزید ریاحى هنگامى كه آن گروه را مصمم به جنگ دید(51)، نزد عمربن سعد آمد و گفت: آیا با حسین جنگ مى‏كنى؟!
گفت: آرى، به خدا سوگند، قتالى كه كمترینش این باشد كه سرها و دست‌ها جدا گردد!!
حر گفت: آنچه حسین بیان كرد، براى شما كافى نبود؟!
عمر بن سعد گفت: اگر كار به دست من بود، مى‏پذیرفتم، ولى امیر تو عبیدالله نمى‌پذیرید!!
حر بازگشت و مردى از قبیله‏اش همراه او بود به نام قرة بن قیس، حربن یزید به او گفت: اى قره! آیا اسب خویش را آب داده‏اى؟ گفت: نداده‏ام. قره مى‏گوید: من احساس كردم كه او مى‏خواهد از جنگ كناره گیرد و اگر از قصدش مرا آگاه مى‏كرد، من هم به او مى‏پیوستم.
پس حربن یزید كم كم به سوى خرگاه(خیمه‌گاه) حسین نزدیك مى‏شد، مردى(52) به او گفت: این چه حالتى است كه در تو مى‏بینم؟
حر گفت: به خدا سوگند خود را در میان بهشت و دوزخ مى‏بینم، و به خدا قسم چیزى را بر بهشت بر نمى‌گزینم اگر چه مرا پاره كرده و در آتشم بسوزانند. سپس بر اسب خود نهیب زده و به امام حسین علیه‏السلام پیوست(53)، و به آن حضرت عرض كرد: اى پسر رسول خدا! جان من به فداى تو باد، من كسى بودم كه بر تو سخت گرفته و در این مكان فرود آوردم، و گمان نمى‌كردم كه این گروه با تو چنین رفتار نمایند و سخن تو را نپذیرند، به خدا سوگند اگر مى‏دانستم كه این گروه با تو چنین خواهند كرد هرگز دست به چنین كارى نمى‌زدم، و من به درگاه خداى بزرگ توبه مى‏كنم از آنچه كه انجام داده‏ام، آیا توبه من پذیرفته مى‏شود؟
امام حسین علیه‏السلام فرمود: آرى، خدا توبه تو را مى‏پذیرد، پیاده شو!
حر بن یزید گفت: من براى تو سواره باشم به از آن است كه پیاده شوم، روى این اسب مدتى مبارزه مى‏كنم و در پایان كار فرود خواهم آمد.
امام حسین علیه‏السلام فرمود: خداى تو را بیامرزد! آنچه را كه تصمیم گرفته‏اى انجام ده.
سپس حر مقابل لشكر كوفه ایستاد و گفت: اى اهل كوفه! مادرتان در سوگتان بگرید، این بنده صالح خدا را خواندید و گفتند در راه تو جان خواهیم باخت، ولى اینك شمشیرهاى خود را بر روى او كشیده و او را از هر طرف احاطه كرده‏اید و نمى‌گذارید كه در این زمین پهناور به هر كجا كه مى‏خواهد، برود، و مانند اسیر در دست شما گرفتار مانده است، او و زنان و دختران او را از نوشیدن آب فرات منع كردید در حالى كه قوم یهود و نصارى از آن مى‏نوشند و حتى بهائم در آن مى‏غلطند، و اینان از عطش به جان آمده‏اند! شما پاس حرمت پیامبر را درباره عترت او نگاه نداشتید، خدا در روز تشنگى شما را سیراب نگرداند.
در این حال گروهى با تیر بر او حمله ور شدند، او پیش آمده و در مقابل امام حسین عیله السلام ایستاد.(54)

هاتفى از غیب

نوشته‏اند كه: حر به امام حسین علیه‏السلام گفت: هنگامى كه عبیدالله بن زیاد مرا سوى تو روانه كرد، و از قصر بیرون آمدم، از پشت سر آوازى شنیدم كه مى‏گفت: اى حر! شاد باش كه به خیرى روى آوردى! چون به پشت سرم نگریستم، كسى را ندیدم! با خود گفتم: این چه بشارتى است كه من به پیكار حسین علیه‏السلام مى‏روم؟! و هرگز تصور نمى‌كردم كه سرانجام از شما پیروى خواهم كرد.
امام علیه‏السلام فرمود: به راه خیر هدایت شدى.(55) و (56)

فرمان یورش

عمرم بن حجاج فریاد بر آورد به سپاه كوفه گفت: اى نادانان! شما مى‏دانید كه با چه كسانى مى‏جنگید؟! اینان شجاعان و دلاوران كوفه هستند! شما با كسانى مى‏جنگید كه خود را آماده مرگ ساخته‏اند! كسى به تنهایى به میدان آنها نرود، اینها تعدادشان كم است و زمان كوتاهى باقى خواهند ماند، به خدا سوگند اگر آنها را سنگباران كنید، كشته خواهند شد!!
عمربن سعد گفت: راست گفتى، رأى تو صحیح است، كسى را بفرست تا به سپاهیان كوفه بگوید كه به تنهایى به میدان آنان نرود.(57)
امام علیه‏السلام در این هنگام دست بر محاسن گرفت و گفت: خدا بر قوم یهود آنگاه خشم گرفت كه براى او فرزند قائل شدند، و بر امت مسیح آن هنگام كه او را یكى از سه خداى خود دانستند، و بر زرتشتیان وقتى كه بندگى ماه و خورشید پذیرفتند، و غضب خدا اینك به نهایت رسید درباره این قوم كه بر كشتن پسر دختر پیغمبر خود یك دل و یك زبان متفق شدند! به خدا قسم آنچه از من مى‏خواهند، اجابت نخواهم كرد تا آن كه در خون خود آغشته به لقاى پروردگار نائل شوم.(58)

پاورقى‌ها:

31- سوره یونس: 71.
32- سوره اعراف: 196.
33- حیاة الامام الحسین 3/184.
34- «لا و الله لا اعطیكم بیدى اعطأ الذلیل و لا افر فرار العبید».
35- ارشاد شیخ مفید 2/97.
36- جلأ العیون شبر 2/173.
37- ارشاد شیخ مفید 2/102.
38- خوارزمى نیز از حاكم جشمى نقل مى‏كند كه همان روز محمدبن اشعث به هلاكت رسید، بعد مى‏گوید: این صحیح نیست بلكه محمدبن اشعث تا زمان حكومت مختار زنده بود و مختار او را كشت، ولى در اثر همان علت خانه نشین شده بود. (مقتل الحسین خوارزمى 1/349).
39- كامل ابن اثیر 4/66.
40- كامل ابن اثیر 4/63.
41- نفس المهموم 243.
42- یعنى خداى متعال در قرآن اجر رسالت را مودت اقربأ مقرر نموده و شما به فرزند دختر رسولش آب نمى‌دهید در حالى كه حتى حیوانات بیابان نیز از آن بهره‏مند مى‏باشند.
43- ابصار العین 71.
44- بحار الانوار 45/5.
45- تحف العقول 4/174/ الاحتجاج 2/99/ متقل الحسین خوارزمى /2/6.
46- بحارالانوار /45/9.
47- بحار الانوار 45/10.
48- در این كه امام عیله السلام روز عاشورا چند مرتبه به میدان آمده و با سپاه كوفه صحبت كرده است، تاریخ گویا نیست، ما در اینجا سه خطبه از آن حضرت نقل كردیم و روشن نیست آن بزرگوار این سخنان را یك بار انشأ كرده‏اند و اهل تاریخ آن را از هم مجزا نموده‏اند، یا آن كه در چند نوبت ایراد كرده‏اند، و بعضى تعداد این خطبه‏ها را بیش از سه ذكر كرده‏اند. (وسلیة الدارین 298).
49- بحار الانوار 45/5.
50- او حربن یزید بن ناجیة بن عتاب است. او در میان قوم خویش چه در جاهلیت و چه در اسلام، شریف بوده است، و جد او (عتاب) ردیف و ندیم نعمان بن منذر پادشاه حیره بوده، حر پسر عموى «احوص» شاعر كه از اصحاب رسول خداست مى‏باشد، و نسب شیخ حر عاملى صاحب «وسائل» به او منتهى مى‏گردد. (وسلیة الدارین 127).
51- خوارزمى نقل كرده است: چون امام فریاد برآورد «اما من مغیث یغیثنا لوجه الله تعالى؟ اما من ذاب یذب عن حرم رسول الله؟» و حربن یزید استغاثه امام را شنید قلبش مضطرب و اشك از چشمانش جارى شد و نزد عمربن سعد آمد. (مقتل الحسین خوارزمى 2/9).
52- نام این مرد مهاجر بن اوس است.
53- و با حربن یزید غلام ترك او نیز همراه بود و به امام ملحق گردید. (مقتل الحسین خوارزمى 2/10).
54- اعلام الورى 238.
55- مثیر الاحزان 59.
56- و در نقل دیگر آمده است كه حر به حضرت عرض كرد: اى سید من! پدرم را در خواب دیدم به من گفت: در این ایام كجائى؟ گفتم: بیرون آمدم تا سر راه حسین قرار بگیرم، او بر من فریاد زد: واویلا تو را چكار با فرزند رسول خدا؟ اگر مى‏خواهى معذب و در آتش خالد باشى به جنگ او بیرون رو و اگر دوست دارى كه جد او شفیع تو باشد و در قیامت با او محشور گردى او را یارى نما و در راه او مجاهده كن. (وسیله الدارین 127).
57- ارشاد شیخ مفید 2/103.
58- الملهوف 42.

چهارشنبه 9/12/1391 - 0:5
اهل بیت
وَ لا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الّتِی حَرَّمَ اللهُ إلا بالحَقَّ وَ مَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنَا لِوَلِیَّهِ سُلطَاناً فَلا یُسْرِفْ فِی القَتْلِ إنَّهُ كَانَ مَنْصُوراً.
(و كسی كه خداوند خونش را حرام شمرده،نكشید جز به حق! و آن كسی كه مظلوم كشته شده،برای ولیّش سلطه ( و حقّ قصاص) قرار دادیم اما در قتل اسراف نكنید چرا كه او مورد حمایت است.)
(سوره ی اسراء،آیه ی 33)
حضرت امام محمد باقر (علیه السلام) درباره ی تفسیر این آیه ی شریفه: ( ...وَمَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً) فرمودند:
مقصود از این آیه حضرت امام حسین (علیه السلام) است و مراد از این قسمت آیه ی (فَلا یُسرِفْ فِی الْقَتْلِ) حضرت مهدی (علیه السلام) است كه در قتل اسراف نمی كند،همانا خداوند متعال حضرت مهدی (علیه السلام) را منصور نامیده است،همان طوری كه احمد را محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) نامیده و همان گونه كه حضرت عیسی (علیه السلام) را مسیح نامیده است.
(بحارالانوار،ج51،ص 30)
سلّام بن مستنیر می گوید:
حضرت امام محمد باقر (علیه السلام) درباره ی این آیه: ...(وَمَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً )فرمودند:
(او حسین بن علی (علیه السلام) است كه مظلوم كشته شد و ما اولیای و هستیم و قائمِ ما چون قیام كند در طلب انتقام خون حضرت امام حسین (علیه السلام) برآید،پس می كشد تا جایی كه گفته می شود اسراف در قتل كرده است.)
مقتول،حضرت امام حسین (علیه السلام) و ولی او حضرت قائم (علیه السلام) است و اسراف در قتل این است كه غیر قاتلان او كشته شوند،او منصور است؛زیرا دنیا به پایان نمی رسد تا این كه یاری شود به مردی از خداندان پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) كه زمین را پر از عدل و داد كند هم چنان كه از ظلم و ستم پر شده باشد.
(تفسیر عیاشی،ج2، ص 29)
چهارشنبه 9/12/1391 - 0:3
اهل بیت
منبع:ماهنامه پرسمان

آیا عزادارى براى امام حسین علیه‏السلام، در زمان امامان علیهم‏السلام سابقه دارد؟

بلى، در این‏جا تنها به ذكر نمونه‏هاى اندكى از آن چه كه در تاریخ نقل شده، بسنده مى‏كنیم:
1. عزادارى بنى‏هاشم در ماتم سیدالشهدا؛ از امام صادق علیه‏السلام چنین روایت شده است: «پس از حادثه عاشورا، هیچ بانویى از بانوان بنى‏هاشم، سرمه نكشید و خضاب ننمود و از خانه هیچ یك از بنى‏هاشم دودى كه نشانه پختن غذا باشد، بلند نشد تا آن كه ابن زیاد به هلاكت رسید. ما پس از فاجعه خونین عاشورا پیوسته اشك بر چشم داشته‏ایم».1
2. عزادارى امام سجاد علیه‏السلام؛ حزن امام سجاد علیه‏السلام بر آن حضرت به صورتى بود كه دوران زندگى او، همراه با اشك بود. عمده اشك آن حضرت بر مصایب سیدالشهداء علیه‏السلام بود و آن چه بر عموها، برادران، عموزاده‏ها، عمه‏ها و خواهرانش گذشته بود تا آن‏جا كه وقتى آب مى‏آوردند تا حضرت میل كند، اشك مبارك‏شان جارى مى‏شد و مى‏فرمود: چگونه بیاشامم؛ در حالى كه پسر پیامبر را تشنه كشتند؟2 و مى‏فرمود: «هرگاه شهادت اولاد فاطمه زهرا سلام‏الله‏علیها را به یاد مى‏آورم، گریه‏ام مى‏گیرد».3
امام صادق علیه‏السلام به زراره فرمود: «جدم على‏بن‏الحسین علیه‏السلام هرگاه حسین‏بن‏على علیه‏السلام را به یاد مى‏آورد، آن قدر اشك مى‏ریخت كه محاسن شریفش پر از اشك مى‏شد و بر گریه او حاضران گریه مى‏كردند».4
3. عزادارى امام محمد باقر علیه‏السلام؛ امام باقر علیه‏السلام در روز عاشورا براى امام حسین علیه‏السلام مجلس عزا برپا مى‏كرد و بر مصایب آن حضرت گریه مى‏كرد. در یكى از مجالس عزا، در حضور امام باقر علیه‏السلام، كمیت شعر مى‏خواند. وقتى به این‏جا رسید كه: «قتیل‏بالطف...»، امام باقر علیه‏السلام گریه زیادى كرده، فرمود: «اى كمیت! اگر سرمایه‏اى داشتیم در پاداش این شعرت به تو مى‏بخشیدیم؛ اما پاداش تو همان دعایى است كه رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏وآله درباره حسّان‏بن‏ثابت فرمود كه همواره به جهت دفاع از ما اهل‏بیت علیهم‏السلام، مورد تأیید روح‏القدس خواهى بود».5
4. عزادارى امام صادق علیه‏السلام؛ امام موسى كاظم علیه‏السلام مى‏فرماید: «چون ماه محرم فرا مى‏رسید، دیگر پدرم خندان نبود؛ بلكه اندوه از چهره‏اش نمایان مى‏شد و اشك بر گونه‏اش جارى بود، تا آن‏كه روز دهم محرم فرا مى‏رسید. در این روز، مصیبت و اندوه امام به نهایت مى‏رسید. پیوسته مى‏گریست و مى‏فرمود: امروز، روزى است كه جدم حسین‏بن‏على علیه‏السلام به شهادت رسید».6
5. عزادارى امام موسى كاظم علیه‏السلام؛ از امام رضا علیه‏السلام نقل شده است كه فرمود: «چون ماه محرم فرا مى‏رسید، كسى پدرم را خندان نمى‏دید و این وضع ادامه داشت تا روز عاشورا؛ در این روز، پدرم را اندوه و حزن و مصیبت فرا مى‏گرفت و مى‏گریست و مى‏گفت: در چنین روزى حسین را - كه درود خدا بر او باد - كشتند».7
6. عزادارى امام رضا علیه‏السلام؛ گریه امام رضا علیه‏السلام در حدى بود كه فرمود: «همانا روز مصیبت امام حسین علیه‏السلام ، پلك چشمان ما را مجروح نموده و اشك ما را جارى ساخته است».8
دعبل خدمت حضرت رضا علیه‏السلام آمد. آن حضرت درباره شعر و گریه بر سیدالشهدا علیه‏السلام كلماتى چند فرمود؛ از جمله این‏كه: «اى دعبل! كسى كه بر مصایب جدم حسین علیه‏السلام گریه كند، خداوند گناهان او را مى‏آمرزد» آن گاه حضرت بین حاضران و خانواده خود پرده‏اى زد تا بر مصایب امام حسین علیه‏السلام اشك بریزند.
سپس به دعبل فرمود: «براى امام حسین علیه‏السلام مرثیه بخوان كه تا زنده‏اى، تو ناصر و مادح ما هستى؛ تا قدرت‏دارى، از نصرت ما كوتاهى مكن». دعبل در حالتى كه اشك از چشمانش مى‏ریخت، قرائت كرد:
أفاطم لوخلت الحسین مجد لا
و قد مات عطشاناً بشط فرات‏
صداى گریه امام رضا علیه‏السلام و اهل‏بیت آن حضرت بلند شد.9
7. عزادارى امام زمان علیه‏السلام ؛ بنابر روایات، امام زمان علیه‏السلام در زمان غیبت و ظهور، بر شهادت جدّشان گریه مى‏كند. آن حضرت خطاب به جد بزرگوارشان سیدالشهدا علیه‏السلام مى‏فرماید:
«فلئن اخرتنى الدهور و عاقنى عن نصرك المقدور و لم اكن لمن حاربك محارباً و لمن نصب لك العداوة مناصبا فلاَنْدُبنّك صباحا و مساء و لابكین لك بدل الدموع دما، حسرة علیك و تأسفاً على ما دهاك؛10 اگر روزگار مرا به تأخیر انداخت و دور ماندم از یارى تو و نبودم تا با دشمنان تو جنگ كنم و با بدخواهان تو پیكار نمایم، هم اكنون هر صبح و شام بر شما اشك مى‏ریزم و به جاى اشك، در مصیبت شما خون از دیده مى‏بارم و آه حسرت از دل پردرد بر این ماجرا مى‏كشم».
در سوگ تو، با سوز درون مى‏گریم‏
از نیل و فرات و شط، فزون مى‏گریم‏
گر چشمه چشم من، بخشكد تا حشر
از دیده به جاى اشك، خون مى‏گریم‏11

پى‏نوشت‏

1. نگا: امام حسن و امام حسین، ص 145.
2. بحارالانوار، ج 44، ص 145.
3. خصال، ج 1، ص 131.
4. بحارالانوار، ج 45، ص 207.
5. مصباح المتهجد، ص 713.
6. امام حسن و امام حسین، ص 143.
7. حسین، نفس مطمئنة، ص 56.
8. بحارالانوار، ج 44، ص 284.
9. همان، ج 45، ص 257.
10. بحارالانوار، ج 101، ص 320.
11. مصطفى آرنگ به نقل از اشك حسینى، سرمایه شیعه، ص 66.

چهارشنبه 9/12/1391 - 0:3
اهل بیت
پرسش:
عزاداری امام حسین(ع) كه مایه خیرات و بركات كثیره و رمز بقا و حیات دین در طول تاریخ اسلام بوده است از چه آفاتی برخوردار است و چه عواملی نقاط قوت و تاثیرگذاری آن را كمرنگ می كند؟

پاسخ:

آنچه كه در این ایام ضرورت دارد پیرامون آن بحث و كنكاش بیشتری از زوایای مختلف به عمل آید بحث آسیب شناسی عزاداری های امام حسین(ع) است. به طور طبیعی دشمنان قسم خورده اسلام همواره جایگاهها و مواضعی را مورد هجمه فكری و فرهنگی خود قرار می دهند كه بیشترین تاثیر را در حفظ، تقویت و بقای دین و ارزشهای دینی دارد كه عزاداری امام حسین(ع) از جمله آنها است. به طور كلی عزاداری هم مانند سایر واجبات و مستحبات دارای آفت هایی است كه اگر دشمنان در آن نفوذ كنند، نه تنها به آثار مثبت و سازنده آن نمی رسیم، بلكه به نتایجی خلاف آنچه كه در عزاداری دنبال می كردیم دست خواهیم یافت.
از آنجا كه این بحث گسترده و پردامنه است لذا در حد اقتضای این ستون به اهم آفت ها و آسیب های موجود به شرح زیر می پردازیم:

1- فقدان معرفت و آگاهی

پیش شرط اصلی برای سازندگی یك عمل، شناخت و آگاهی نسبت به مقررات، آداب و رفتارهایی است كه تضمین كننده سازندگی و تاثیرات مثبت آن است. بنابراین بزرگترین آفت كه مادر همه آفت ها نیز به حساب می آید این است كه ما بدون شناخت كامل و دقیق، اقدام به عزاداری و یا سایر واجبات و مستحبات دینی نماییم. نكته اساسی در اینجا این است كه انجام واجبات، مستحبات و عزاداری ها هیچ كدام هدف نیستند، بلكه همه آنها وسیله ای برای رشد، تعالی و تقرب الی الله به شمار می آیند. بدیهی است كه هر وسیله ای تنها با شرایط و لوازم خاصی می تواند ما را به مقصد برساند و دارای آثار مثبت و سازنده باشد. این طور نیست كه هر عمل نیك و پسندیده ای اعم از واجب و مستحب در هر شرایطی موجب رشد و تكامل شود. امام صادق(ع) در روایتی می فرمایند: «لایقبل الله عملا الا بمعرفه » خداوند هیچ عملی را جز با شناخت نپذیرد.(1)
همچنین در حدیثی دیگر امام حسین(ع) می فرماید: «ما خلق الله العباد الا لیعرفوه فاذا عرفوه عبدوه» خداوند بندگان را خلق نكرد مگر اینكه او را بشناسند، پس هنگامی كه خدا را شناختند عبودیت و بندگی او را بجا می آورند.(2)
بنابراین عزاداری به عنوان یكی از قویترین و بهترین مؤلفه های حیات دین و مكتب اهل بیت(ع) كاری دقیق، ظریف و تخصصی است كه فقط زمانی آثار مورد انتظار اهل بیت(ع) را بروز خواهد داد كه با آگاهی همه جانبه به ابعاد گوناگون آن و مقررات و شرایط خاص خودش انجام گیرد. اگر گردانندگان و عوامل اجرایی عزاداری جاهل به این ابعاد و شرایط خاص باشند، نمی توانند آن نتیجه مطلوب را از عزاداری بگیرند، اگر نتیجه نامطلوب و انحرافی هم نگیرند حداقل كار این است كه عزاداری را به یك امر ضعیف و كم اثر تبدیل می كنند. امام علی(ع) ناتوانی مجریان و عوامل اجرایی یك كار را آفت آن كار می داند و می فرماید:
آفه الاعمال، عجزالعمال. آفت كارها ناتوانی مجریان است.(3)

2- تبدیل شدن عمل به عادت

آفت مهم دیگری كه علاوه بر ناتوانی مجریان در اثر جهل و نادانی بوجود می آید و آثار مهم و سازنده یك عمل خوب را از بین می برد، تبدیل شدن آن عمل به یك عادت است. وقتی مجریان با شرایط خاص یك عمل و فلسفه آن خوب آشنا نباشند، ناتوان و عاجز خواهند بود و این ناتوانی و عجز موجب می شود كه آن عمل بدون توجه به بایدها و نبایدهای ویژه خود انجام گیرد و صرفا به یك رسم، عادت و سنت كم محتوا یا بی محتوا و یا خدای ناكرده مضر تبدیل شود. علی(ع) یكی از مهمترین آفتهای یك كار را كه در اثر جهالت انجام می شود، غلبه عادت در انجام كار می دانند.
عزاداری وقتی برای مجریان و شركت كنندگان تبدیل به یك عادت شود دیگر هیچ كس كاری ندارد كه كیفیت و هدف عزاداری چگونه باید باشد و چرا اهل بیت(ع) امر به برپایی عزاداری كرده اند و عزاداری چه خواص و آثاری باید ایجاد كند. این حالت موجب می شود تا عزاداری به جای این كه حركت آفرین، تكامل بخش و رشد دهنده باشد، غفلت زا، كند كننده و بازدارنده خواهد بود و به جای این كه وسیله باشد به هدف تبدیل می شود و در نهایت عزاداری به عنوان یك ارزش مستقل در كنار سایر اعمال مثل نماز و روزه و... تلقی خواهد شد. بنابراین در چنین نگرشی عزاداری یك ثواب و عبادت و یك هدف مهم ارزشی ارزیابی می شود هر چند توأم با انواع دروغ ها، تحریف ها، گناهان و اختلافات بوده، و به نماز و یا سایر واجبات لطمه وارد سازد. همین كه صورت عزاداری برقرار باشد كافی است. این نوع عزاداری مجریان و شركت كنندگان را به شدت پرتوقع و طلب كار از خدا و اهل بیت(ع) بار می آورد. یعنی به جای این كه از خدا و اهل بیت سپاسگزار باشند كه به آنان توفیق برپایی و شركت در چنین مجالس را داده اند و همین امر سبب التزام بیشتر به آموزه ها و تعالیم اسلام و اهل بیت(ع) گردد، آنان را منت گزار و طلب كار از خدا و اهل بیت(ع) می كند. لذا با چنین روحیه ای اگر در سایر وظایف واجب، اعم از حق الله و حق الناس كوتاهی كنند، همین كه در دستگاه امام حسین(ع) مشغول كار هستند كافی است و كار در دستگاه اهل بیت(ع) و امام حسین(ع) هر چند با اهداف و ارزشهای مورد نظر آن بزرگواران سازگار نباشد، پوشش و مجوز هر نوع كم كاری، كاهلی و كم توجهی نسبت به سایر وظایف الهی و انسانی را به ما می دهد و در نتیجه دستگاه امام حسین(ع) انسان را از هرگونه ملامت و توبیخ به خاطر تقصیر در سایر واجبات معاف می كند. البته خطر تبدیل شدن به یك عادت و خالی شدن از محتوا فقط به عزاداری ها اختصاص ندارد بلكه هر عمل واجب و مستحب كه بدون توجه به كاركرد اصلی آن و بدون توجه به شرایط و مقررات ویژه اش انجام شود، نه تنها فلسفه وجودیش را از دست خواهد داد و دیگر سازندگی نخواهد داشت، بلكه آثار مخرب و مضر گوناگونی راایجاد خواهد كرد. چنانچه پیامبر اعظم(ص) فرمود: «هر كس كه نمازش او را از كار زشت و ناپسند باز ندارد، جز بر دوری او از خدا افزوده نشود»(4) همچنین امام صادق(ع) می فرماید: كسی كه بدون بصیرت، شناخت و آگاهی عملی را انجام دهد، به هر میزان سرعت عمل او زیاد شود به همان میزان از هدف دور می شود.

3- تحریف ها، بدعت ها و روش های ناپسند

به طور كلی تحریف ها، بدعت ها و روش های ناپسند در تمامی آموزه های دینی به ویژه عزاداری امام حسین (ع) اموری ناپسند و خطرناك به حساب می آیند كه باید با آنها مقابله كرد. بیان ماجراهای جعلی و یا تحریف شده، خواندن نوحه ها و اشعار كفرآمیز كه از سوی مراجع عظام تقلید تحریم شده اند، نوحه ها و اشعار ضعیف، موهن و منافی با شخصیت امام حسین (ع) و حماسه او، انجام حركات سبك و انجام اعمال ضد تبلیغ كه موجب سوءاستفاده دشمنان قسم خورده اسلام و تشیع و نیز تبلیغ علیه شیعیان و نظام اسلامی می شود، و... شاخص های تحریف ها، بدعت ها و روش های خطرناك هستند.
همچنین از این گونه اعمال زشت و ناپسند می توان به حمل علامت ها و صلیب های آهنی سنگین، فخرفروشی در میزان بلند كردن و چرخاندن آنها و حتی تعداد تیغه های این علامت ها، و قمه زنی با اشكال موهن، استفاده از آلات موسیقی و... نام برد.
آنچه بیشتر مایه تاسف و تاثر است، این است كه این سنت سازی های غلط و مخالف با روح دین، به اسم امام حسین (ع) انجام می شود، آن هم با این توجیه كه چون در راه امام حسین (ع) و به خاطر او است، لذا دارای اجر و ثواب و موجب خشنودی آن حضرت است.
سؤال اصلی در اینجا این است كه ریشه و دلایل عمده این آفت ها، تحریف ها، بدعت ها و روش های نادرست و... چیست و چه عواملی در پیدایش آنها دخیل است؟
به نظر می رسد یكی از دلایل مهم و اصلی این گونه آسیب ها، همان متوقف ماندن عزاداری در سطح احساسات و اتكای محض به گریه و عواطف است. با چنین رویكردی گریه كردن و گریاندن نقش اصلی را دارد و انگیزه اصلی عزاداری است و جنبه های معرفتی و فلسفه قیام یا اصلا مطرح نمی شود و یا بسیار كمرنگ است. بنابراین در اینجا بیشتر تشریح چگونگی حادثه عاشورا اهمیت دارد، نه درس ها و پیام های آن و وقتی گریه كردن و گریاندن علت و هدف اصلی عزاداری شد، شیطان و نفس وسوسه گر، در دروغ پردازی و تحریف و نیز اختراع حركات، روش ها و اشعار ناپسند و غیرمنطبق با حقیقت دین و قیام امام حسین (ع) تاثیرگذار خواهد بود. به بیان دیگر وقتی گریه به عنوان یك «وسیله» خوب و كارآمد، به «هدف» تبدیل شد، زمینه انحراف و دور شدن از هدف اصلی عزاداری را فراهم می آورد. در چنین شرایطی چه بسا، عزاداران از هر وسیله ای هرچند حرام، استفاده می كنند و اگر لازم باشد، واجبی را هم ترك می كنند. شهید بزرگوار مرتضی مطهری در كتاب حماسه حسینی صفحه 49 می گوید: «گریستن بر امام حسین (ع) كار خوبی است و باید گریست. به چه وسیله بگریانیم، به هر وسیله كه شد؟ هدف كه مقدس است، وسیله هر چه شد، شد. اگر تعزیه درآوریم، یك تعزیه اهانت آور، همین قدر كه اشك جاری شد، اشكال ندارد! شیپور بزنیم، طبل بزنیم معصیت كاری كنیم. به بدن مرد لباس زن بپوشانیم. عروسی قاسم درست كنیم. جعل كنیم. تحریف كنیم!... در نتیجه افرادی دست به جعل و تحریف زدند كه انسان تعجب می كند».
پرواضح است كه این گونه مجالس هیچ خطری برای طاغوت های زمان و دشمنان امام حسین (ع) و امام زمان (عج) ندارد. به همین علت است كه در طول تاریخ طاغوت ها و ستمگران نه تنها از این مجالس ترسی نداشتند، بلكه خود نیز به برپایی چنین مجالسی اقدام می كردند تا با عوامفریبی ، باطن زشت و ظلم های خود را در پشت صورت مقدس عزاداری سالار شهیدان بپوشانند.
در پایان لازم به ذكر است كه نباید چنین تصور شود كه چون عزاداری و هر عمل دیگری ممكن است دچار آفت شود و یا ما آفت های آن را نمی دانیم، پس باید تعطیل و یا ترك شود. این نتیجه یك وسوسه شیطانی و یك خطر غیرقابل جبران است.

پی نوشت ها:

1- اصول كافی، ج1، ص44
2- لمعات الحسین
3- غررالحكم، ص 345
4- بحارالانوار، ج79، ص.198

چهارشنبه 9/12/1391 - 0:2
اهل بیت
نویسنده:حسین كریمی
اشاره: ژان پل سارتر فیلسوف فرانسوی صاحب مكتب اگزیستانسیالیسم بر این باور است كه وجود بر ماهیت اصالت و تقدم دارد. اندیشه وجودی سارتر به شكل اومانیسم و انسان محوری در جامعه غرب از عصر روشنگری وجود داشته ولی به این شكل، خود را تنها در سده بیستم نشان داده است. البته این اندیشه به شكل كامل تر و دقیق تر، در فلسفه وجودی صدرایی وجود دارد. وی بر این باور است كه اصل، تقدم و ترجیح وجود بر ماهیت است. با این تفاوت كه برای انسان، وجودی را تصور و ترسیم می كند كه نه تنها یك ماهیت بلكه ماهیات متعدد و گاه متضادی را می تواند بپذیرد و این ماهیات متضاد، می تواند عارض بر وجود انسانی شود. برطبق این سخن، از انسان، فرشته و شتر و گاو و پلنگ می شود. انسانی كه از چنین ابعاد متنوع برخوردار است و ماهیات متضاد و گوناگونی را می تواند دارا شود، برخلاف پدیده ها و آفریده های دیگر است.
از سوی دیگر پدیده های اجتماعی به جهت انتساب به انسانی با این ویژگی ها و خصوصیات مانند دیگر پدیده های طبیعی نیست كه از ماهیت و ابعاد یگانه ای برخوردار باشد. پدیده های اجتماعی دارای تنوع و تعدد و ابعاد چندگانه و گاه متضادی است كه در تحلیل و تبیین آن نمی توان بی ملاحظه و توجه به آن ها عمل كرد.
نهضت حسینی نیز به عنوان پدیده ای اجتماعی از چنین ویژگی هایی برخوردار است و نمی توان آن را تك بعدی و یا تك ماهیتی انگاشت و در تحلیل و تبیین آن به ماهیت و یا بعدی بسنده كرد. ازاین رو ضروری است كه ابعاد و ماهیات متنوع این قیام بازشناخته و تحلیل شود. به ویژه آن كه آثار بسیار متنوع و گسترده ای در زندگی فردی و اجتماعی نه تنها مردم یك عصر خاص بلكه تمام اعصار گذشته و هنوز نیز ادامه دارد. در این نوشتار به بررسی یكی از ابعاد این نهضت كه در سخنان آن حضرت وجود دارد و آن مسئله اصلاح گری است، پرداخته می شود. آن حضرت در عبارتی می فرماید: انی لم اخرج اشرا و لابطرا و لا مفسدا و لاظالما و انما خرجت لطلب الاصلاح فی امه جدی ارید ان آمر بالمعروف و انهی عن المنكر و اسیر بسیره جدی ابی علی بن ابی طالب علیه السلام؛ من برای طغیان گری و شرارت آفرینی و دنیاطلبی یا فسادگری وستمگری بر دولت وقت خروج نكرده و راه مبارزه را درپیش نگرفته ام بلكه تنها برای اصلاح گری در امت جد خویش اقدام به خروج نموده ام و می خواهم امر به معروف و نهی از منكر نمایم و روش و سیره جدم و پدرم علی بن ابی طالب را درپیش گیرم. (مقتل خوارزمی ج 1 ص 188)

عوامل قیام حسینی

استاد شهید مرحوم مطهری در كتاب حماسه حسینی سه عامل مهم را در ایجاد نهضت حسینی شناسایی و ردگیری می كند. ازنظر وی عوامل قیام را می توان در مسئله بیعت یزید و اجبار دولت اموی بر آن و انكار و استنكاف حضرت امام حسین(ع) شناسایی كرد.
پس از مرگ معاویه، یزید نامه ای به حاكم و والی مدینه نگاشت و از وی خواست تا امام حسین و برخی دیگر از بزرگان مدینه را به هر نحو كه شده به بیعت وادار سازد و درصورت استنكاف و خودداری از بیعت آنان را بكشد. امام حسین(ع) در جلسه ای كه حاكم مدینه برپا داشته بود و مروان بن حكم نیز حضور داشت از پذیرش بیعت به طور مخفیانه خودداری ورزید و از آن جا بیرون رفت و سه روز در مدینه ماند و سپس از آنجا به سوی مكه كوچ كرد. در این زمان هنوز خبری از دعوت كوفیان نیست و تنها عاملی كه حضرت را مجبور به خروج از مدینه كرد فشارهای حاكم برای جلب بیعت بوده است.

دلایل امتناع امام حسین از بیعت با یزید

آن حضرت به چند دلیل از بیعت بایزید خودداری ورزید. ازجمله این دلایل می توان به صلح نامه معاویه با امام حسن(ع) اشاره كرد؛ زیرا در یكی از بندهای صلح نامه این مطلب به صراحت بیان شده بود كه معاویه مسئله خلافت بعد از خود را به امت واگذار كند و خود در این مورد دخالت نكند؛ درحالی كه اكنون فرزند خویش را برای خلافت معرفی كرده و حتی در اواخر عمر خویش به مدینه و مكه آمده بود تا مردم را بر بیعت خلافت یزید اجبار نماید كه داستان های بسیاری از حیله ها و چاره جویی های معاویه و درنهایت شكست طرح ها و توطئه های وی نقل شده است.
از دیگر دلایل خودداری آن حضرت از بیعت می توان به مسئله شخص یزید اشاره كرد كه حضرت امام حسین(ع) به جهات رفتار بیرون از چارچوب اسلامی یزید هرگز به پذیرش فاسق و فاجری كه آشكار فسق و فجور می كند به عنوان خلیفه تن نخواهد داد و با چنین شخصی حتی به عنوان مصالح اسلامی بیعت نخواهد كرد.
یزید كسی است كه به طور علنی شراب می خورد و در همان حالت مستی، وارد مجلس می شد. مسعودی كه در عصر ائمه می زیست در كتاب مروج الذهب خود می نویسد: یزید میمون را لباس های حریر می پوشاند و در پهلوی خود بالاتر از مردان كشوری و لشكری می نشاند.
از این رو امام حسین به طور طبیعی با چنین شخصی نمی توانست بیعت كند و می فرمود: و علی الاسلام السلام اذ بلیت الامه براع مثل یزید؛ باید فاتحه اسلام را خواند زمانی كه امت اسلام به رهبر و پیشوایی چون یزید گرفتار شود. (مقتل مقرم ص 146)
بنابراین نخستین عاملی كه موجب شد تا امام راه مبارزه و قیام را طی كند، مسئله بیعت خواستن یزید از وی بود، به ویژه كه یزید به حاكم اموی مدینه نوشته بود: خذ الحسین بالبیعه اخذا شدیدا؛ حسین را برای اخذ بیعت محكم بگیر و تا بیعت نگرفتی رهایش مساز (همان ص 140)
این عامل نخستین عاملی بوده است كه زمینه ساز حادثه كربلا شد و نقش مهمی را د رنهضت حسینی ایفا كرد.
دومین عاملی كه زمینه ساز و بستر حادثه خونین طف شد عامل دعوت بود.
امام حسین(ع) پس از آن كه از سوی حاكم اموی تحت فشار قرار گرفت تا بیعت نماید ناچار شد برای رهایی از فشارها از مدینه به سوی مكه بیرون رود تا كم تر تحت فشار برای بیعت قرار گیرد. از این رو سه روز پس از درخواست بیعت، وی با خانواده و اهل بیت خویش از مدینه هجرت می كند. به ویژه آن كه موسم حج نزدیك می شدند و ماه های رجب و شعبان زمان عمره حج بود و مردم بسیاری از همه جهان اسلام وارد مكه می شد و وی می توانست دیدگاه های خویش را به گوش مسلمانان برساند.
پس از هجرت آن حضرت از مدینه به مكه، مردم كوفه كه مجبور شده بودند با یزید بیعت كنند و از سرپیچی امام حسین(ع) آگاه شده بودند نامه ای برای ایشان می فرستند و از وی دعوت می كنند تا رهبری جامعه را دردست گیرد و به عنوان رهبر مخالف یزید در برابر او صف ببندد.
این نامه ها پس از دو ماه از هجرت و سكونت ایشان در مكه به دست آن حضرت می رسد و لذانمی توان نامه ها و دعوت كوفیان را انگیزه اصلی قیام دانست؛ زیرا آن حضرت بیش از دو و یا سه ماهی بود كه با عدم بیعت با یزید در حقیقت مخالفت علنی خویش را آغاز كرده و در صف مخالفان وقیام كنندگان بر ضد یزید قرار گرفته بود.
عامل سوم كه در حقیقت عامل اصلی و اولی قیام آن حضرت است، امر به معروف و نهی از منكر در چارچوب بازگشت به قرآن و سنت و سیره نبوی و علوی است یعنی اصلاح گری در امت جد خویش. در عبارتی كه آن حضرت بیان می دارد نشان می دهد كه مشكل مردم و جامعه و دولت در اصل پذیرش نیست بلكه در انحراف و تحریفی است كه در طول پنجاه سال در میان امت رواج یافته و امور غیردینی وخرافات به جای اسلام حقیقی نشسته و در حقیقت جامه اسلام را وارونه به تن اسلام و مسلمین كرده اند.
آن حضرت از اصلاح در امت جد خویش نه اصلاح در دین اسلام سخن می گوید. اصلاح گری ایشان در حوزه عمل اجتماعی و سیاسی است.
امام در وصیت نامه ای به برادر خویش محمدبن حنفیه كه در آن موقع دستش فلج شده و از كار افتاده بود و قدرت بر جنگ و جهاد نداشت چنین می نویسد: هذا ما اوصی به الحسین بن علی اخاه محمدا المعروف بابی الحنیفه... انی ما خرجت اشرا و لابطرا و لا مفسدا و لاظالما انما خرجت لطلب الاصلاح فی امه جدی... (مقتل خوارزمی ج1 ص188)

عامل اصلی قیام حسین(ع)

آن حضرت در این وصیت نامه عامل اصلی قیام را به خوبی توضیح می دهد به این معنا كه اگر مسأله بیعت نیز نبود و حتی اگر یزید و یزیدیان وی را از بیعت كردن معاف می داشتند و اگر آمادگی كسانی چون كوفیان برای همراهی در قیام نبود وی به حكم وظیفه شرعی خویش نمی توانست آرام نشیند و قیام نكند حتی اگر تنها او و خاندانش بودند؛ زیرا وظیفه و تكلیف شرعی حكم می كرد كه امر به معروف و نهی از منكر كند و در برابر ظلم و ستم و گمراهی در رهبری امت و فسادگری جامعه سكوت نكند.
بنابراین عامل اصلی قیام را نه در فشارهایی كه برای بیعت از سوی یزید وارد می شد و نه در دعوت و همراهی كوفیان بلكه در اصل امر به معروف و نهی از منكر و اصلاح گری در جامعه به حكم وظیفه اسلامی و ایمانی هر فرد مسلمان می بایست جست.
عامل سوم، عامل پایداری و بقای نهضت تاكنون بوده است. اصلاح گری كه به شكل امر به معروف و نهی از منكر تجلی می یابد به نهضت حسینی این شایستگی را داده است تا برای همیشه زنده بماند و آموزنده نسل های گذشته و حال و آینده گردد.
اگر عامل نخست (بیعت) و دوم (دعوت) عامل بیرونی بود و امام در برابر آن واكنش نشان داد، اما عامل سوم عاملی اصلی و درونی است كه از امام به عنوان یك فعال سیاسی مثبت می سازد. او در این حالت، مردی انقلابی، سیاسی، منتقد، معترض و فعال مثبت سیاسی است كه می كوشد جامعه را در راستای اصلاحات، مدیریت كند. به این معنا كه اگر دو عامل دیگر هرگز وجود نداشت عامل سوم به تنهایی موجب می شد كه آن حضرت قیام كند. به سخن دیگر اگر یزید از همان آغاز از بیعت چشم می پوشید و یا دست برمی داشت و یا كوفیان دعوتی از وی برای رهبری قیام نمی كردند، آن حضرت به عنوان وظیفه شرعی و ایمانی خویش قیام می كرد و در برابر حكومت ظالم و فاسق و حركت انحرافی و تباه ساز جامعه و امت اسلامی سكوت اختیار نمی كرد. در حقیقت اگر واكنشی از سوی امام صورت می گرفت واكنش انفعالی درپی تهدیدها و فشارها و یا دعوت های دیگران نبوده بلكه واكنشی فعال نسبت به انحرافات بوده كه وی آن را ادراك كرده و وظیفه خود دانسته به عنوان فعال سیاسی و ایمانی در برابر آن بایستد و در راستای اصلاح گری تلاش نماید.
هنگامی كه امام حسین(ع) امت اسلام را در حوزه فساد و تباهی یافت و جریان سلطنت به نام دین و مذهب كوشید تا دین و مذهب را نابود سازد و عناصر اسلامی را از محتوا تهی سازد و حلال خدا را حرام و حرام وی را حلال نماید و ارزش ها، جای خود را به نابهنجاری و فساد و تباهی داد، به حكم و سیره و سنت نبوی می بایست قیام می كرد؛ زیرا پیامبر(ص) فرموده بود: هركس چنین اوضاع و احوالی را دید و درصدد دگرگونی آن نبود و معترض نگردید شایسته است كه خداوند چنین شخصی را به آن جایی ببرد كه ظالمان و جابران و ستمگران و تغییر دهندگان دین خدا میروند و سرنوشت مشترك با آنان دارد. (تاریخ طبری ج4 ص304)

اهمیت امر به معروف و نهی از منكر

در بینش و نگرش اهل بیت(ع) امر به معروف و نهی از منكر به عنوان یكی از ده فرع مهم دین اسلام است كه آیات بسیاری از قرآن بر آن دلالت دارد. امام رضا(ع) درباره اهمیت امر به معروف و نهی از منكر می فرماید: اذا تواكلت الناس الامر بالمعروف و النهی عن المنكر فلیاذنوا بوقاع من الله؛ هرگاه مردمان امر به معروف و نهی از منكر كردن را به دوش یك دیگر اندازند و بدان عمل نكنند پس باید منتظر عذابی از سوی خدا باشند. (فروع كافی ج5 ص59)
اما این چه عذابی خواهد بود؟ قرآن خود در تفسیر عذابی كه از سوی خداوند می آید می فرماید: قل هو القادر علی ان یبعث علیكم عذابا من فوقكم او من تحت ارجلكم او یلبسكم شیعا و یذیق بعضكم باس بعض؛ بگو خدا قادر است كه از بالای سر شما بر شما عذاب بفرستد یا از زیر پای شما عذاب بجوشاند یا شما را دسته دسته كند و دچار تفرقه و دودستگی نماید و یا این كه زیان خود شما را به خود شما برساند، یعنی خودتان را به جان یك دیگر بیاندازد و درگیر جنگ و خون ریزی نماید. (انعام آیه 65)
تفاسیر اهل بیت(ع) آیه عذاب بالای سر را به معنای گرفتاری به دست مافوق هایی می داند كه بر شما چیره می شوند و به شما ظلم و ستم می كنند و عذاب از زیر پا یعنی این كه افراد پست جامعه كه افرادی شرور هستند را بر شما چیره می كند.
حدیثی از پیامبر(ص) نقل شده كه در منابع شیعی و سنی موجود است. آن حضرت(ص) می فرماید: لتامرن بالمعروف و لتنهن عن المنكر او یسلطن الله علیكم شراركم فیدعو خیاركم فلایستجاب لهم؛ باید امر به معروف و نهی از منكر داشته باشید وگرنه بدهای شما بر شما چیره و مسلط می شوند به گونه ای وقتی خوبان شما دعا و تضرع كنند مستجاب نمی شوند. (فروع كافی ج 4 ص 56)
غزالی با این كه مردی است زاهد مسلك و كم تر با گرایش اجتماعی به مسایل می نگرد در معنای فیدعو خیاركم فلایستجاب لهم می نویسد: مراد این است كه خوبان جامعه آن چنان در حكومت اشرار و بدان، پست و خوار می شوند كه دستگاه حكومتی به آنان توجهی ندار د و سخنان ایشان را نمی شنود.

بر در ارباب بی مروت دنیا

چند نشینی كه خواجه كی به در آید.
بنابراین مساله امر به معروف و نهی از منكر در قالب اصلاحات امت اسلام عمده ترین و ارزشی ترین و اصلی ترین عاملی است كه موجب شد تا قیام حسینی شكل گیرد؛ زیرا بدبختی امت های پیشین به خاطر ترك امر به معروف و نهی ازمنكر و اصلاح گری مردمان آن بوده است.
خداوند در آیه 116 سوره هود می فرماید: فلو لاكان من القرون من قبلكم اولو بقیه ینهون عن الفساد؛ چرا در نسل های پیشین و گذشته عده ای مردم با مایه عقل و فكر و درایت نبوده اند كه با فسادها مبارزه كنند تا این گونه دچار انحطاط و انقراض و عذاب نشوند؟
درباره علت هلاكت قومی می فرماید: آنان بدبخت و بی چاره هایی بودند كه از منكر نهی نمی كردند و با فساد مبارزه نمی نمودند و بسیار رفتار و كرداری نابهنجار داشتند. (مائده آیه 79)
از این رو به امت اسلام فرمان می دهد كه به عنوان یك وظیفه عمومی و همگانی و هم چنین به عنوان وظیفه ای خاص برای برخی از روشنفكران و اولو بقیه و صاحبان مایه، می بایست امت اسلام، امر به معروف و نهی از منكر و اصلاح گری را پیشه خویش كنند (آل عمران آیه 104)

نظارت همگانی، راه سعادت در دنیا و آخرت

به نظر قرآن راه رستگاری و سعادت در دنیا و آخرت عمل به وظیفه نظارت همگانی است. (همان) زیرا بی نظارت همگانی هنجارها جای خود را به نابهنجاری ها می دهد و رفتارهای نادرست برجامعه حاكمیت می یابد.
مساله امر به معروف و نهی از منكر یك اصل اجتماعی است و مربوط به حوزه عمل و هنجارهای اجتماعی و سیاسی می باشد. از این رو یك اصل عملیاتی و اجرایی در حوزه عمل اجتماعی است و ارتباط تنگاتنگی با جامعه دارد.
تاكید قرآن بر این كه راه دست یابی به فلاح و رستگاری در آن نهفته است به معنای آن است كه رستگاری از نظر قرآن ارتباط تنگاتنگی با اصلاحات و رفتار درست اجتماعی دارد.
بر این اساس قرآن مساله امر به معروف و نهی از منكر را هم در این آیه و هم در آیه 103 سوره آل عمران به اعتصام اجتماعی و اتحاد اسلامی مرتبط كرده است. دستور خداوند به این كه: ولتكن منكم امه یدعون الی الخیر، پس از دستور به: واعتصموا بحبل الله جمیعا و لاتفرقوا، نشان می دهد كه مراد از امر به معروف و خیر، چیزی جز امر اجتماعی نیست. از این رو گفته شده كه منظور قرآن از خیر در آیه همان اتحادی است كه در آیه پیش بدان فرمان داده است. بنابراین ضروری است كه در میان امت دست كم جمعیتی نخبه و روشنگر و منتقد و مصلح باشد كه به عنوان اولو بقیه و صاحبان مایه و خرد مردم را به وحدت و اتحاد بخوانند و با تفرقه و عوامل آن مبارزه كنند و اصول و مبانی اتحاد را تحكیم بخشند.

امربه معروف و نهی از منكر، تنها راه رسیدن به اتحاد

از اینروست كه قرآن به دنبال همین آیه كه فرمان به دعوت به خیر می دهد می فرماید: ولاتكونوا كالذین تفرقوا و اختلفوا؛ مانند مردمی نباشید كه تفرقه جستند و اختلاف كردند (آل عمران آیه)
این آیات، حقیقت واحدی را تذكر می دهد و آن این كه دست یابی به اتحاد و دوری از تفرقه تنها با امر به معروف و نهی از منكر اصلی اجتماعی و در راستای تحكیم اصول اجتماعی و اتحاد اسلامی می باشد و نظارت همگانی می تواند اصلاحات در جامعه را تداوم بخشد و از انحرافات و تفرقه ها و اختلافات و ظلم و ستم و مانند آن جلوگیری به عمل آورد.
بر این اساس قیام حسینی شكل می گیرد تا جامعه منحرف و امت فساد یافته را به راه درست بازگرداند و اصلاحات را در راستای تحكیم اتحاد اسلامی میان امت به انجام رساند.
چهارشنبه 9/12/1391 - 0:0
اهل بیت
عاشورا، تبلور زنده نماز، مناجات، حماسه، عدالت و شهادت است. در مورد این رخداد بسیار سخن گفته شده است، ولی به ابعاد گوناگون انسانی و اجتماعی و درس ها و پیام های زندگی ساز و حماسه آفرین آن كمتر توجه شده است. حال ما در این مختصر به عبرت های عاشورا می پردازیم:

الف- عبرت های سیاسی

حركت و نهضت امام حسین(ع) یك جنبش خصوصی یا خانوادگی نبود بلكه حركتی عظیم و انقلابی بزرگ علیه حكومت بنی امیه بود. از این رو یك حركت سیاسی محسوب می شود كه از جهات گوناگون می تواند الگوی سیاسی جوامع باشد كه مهمترین آنها عبارتند:

1- ولایت و رهبری

از مهمترین اصول اسلام، «ولایت» است. ولایت بر مسلمین را امامان حق خودشان می دانستند و به غاصب بودن دیگران عقیده داشتند. از این رو امام حسین(ع) فرمودند: «ما خاندان پیامبر بر تصدی این امر (حكومت بر امت) از این مدعیان ناحق سزاوارتریم.»
و در زیارتنامه ها گاهی لعنت بر كسانی آمده است كه ولایت آنان را انكار كردند.
از سرمایه ها و عبرت های نهفته در حركت عاشورا، معرفی «رهبری صالح» به امت اسلام و افشای رهبران ناشایسته است.

2- عدم ترك امر به معروف و نهی از منكر

حیات جامعه اسلامی به حساسیت مردم نسبت به احكام خدا و نظارت عمومی در امور والیان و مسئولان و مردم عادی است. از این رو امام حسین(ع) با درك موقعیت حساس جامعه كه روز به روز از سنت رسول خدا فاصله می گرفت، پرچم امر به معروف و نهی از منكر را علم كرد و در این راه جان خود و اطرافیانش را به خطر انداخت و برای همیشه و به همگان آموخت كه سكوت در برابر ظلم، بدعت، انحراف، گناهی بزرگ و قیام علیه آنها بالاترین درجه امر به معروف و نهی از منكر است. حال پیروان فرهنگ عاشورا، با الهام از عاشورا باید نبض پرحركت جامعه اسلامی باشند و نسبت به جریان امور و وضعیت فرهنگی و سیاسی حساسیت نشان دهند و با حضور دائم در میدان امر به معروف و نهی از منكر، عرصه را بر فسادآفرینان تنگ سازند.

3- باطل ستیزی و جهاد

تلاش برای بازگرداندن خلافت اسلامی و حاكمیت مسلمین به مجرای حق و اصیل خود و از بین بردن سلطه جائرانه باطل، صفحه دیگری از مبارزات امام حسین(ع) می باشد كه تكلیف «باطل ستیزی» را به صورت كلی و همیشگی روشن می سازد و اینكه در برابر قدرت های باطل، نباید سكوت و سازش كرد.
از تكالیف مهم مسلمانان در حراست از دین و كیان خویش و مقابله با دشمنان «جهاد» است كه عامل عزت مسلمین است. كربلا و عاشورا یكی از مظاهر عمل به این تكلیف دینی بود و درسی برای همه آزادگان جهان كه در همه حال با همه توان تا آخرین دم، به نبرد با دشمنان اسلام و دین خدا برخیزند.

4- تدبیر و برنامه ریزی

قیام عاشورا، یك نهضت حساب شده و با برنامه بود و نه یك شورش كور و بی هدف. برای لحظه به لحظه و روز به روز آن، دوراندیشی و تدبیر به كار گرفته شده بود.

5- كل یوم عاشورا

از عبرت ها و درس های مهم عاشورا، شناخت تكلیف دفاع از حق و مبارزه با باطل و ستم در هر جا و هر زمان است. قیام عاشورا تكلیف خاص آنحضرت و یارانش در آن مقطع زمانی خاص نبود، بلكه هرگاه هرجا نظیر آن شرایط پیش آید، همان تكلیف هم ثابت است.

ب) پیام ها و عبرت های اخلاقی

1- آزادگی

آزادی در مقابل بردگی، اصطلاحی، حقوقی و اجتماعی است، اما «آزادگی» برتر از آزادی است و نوعی حریت و رهایی انسان از قید ذلت آور و حقارت بار است. نهضت عاشورا جلوه بارزی از آزادگی در مورد امام حسین(ع) و خاندان و یاران شهید او است كه از میان دو امر شمشیر یا ذلت، مرگ با افتخار را پذیرفت و فرمود: «هیهات من الذله» انسان های آزاده در راه استقلال و رهایی از ستم طاغوت ها و در آن لحظات حساس و دشوار انتخاب، مرگ سرخ و مبارزه خونین را برمی گزینند و فداكارانه جان می بازند تا جامعه خود را آزاد كنند.

2- ایثار

اوج ایثار، ایثار خون و جان است. ایثارگر كسی است كه حاضر باشد هستی و جان خود را برای دین فدا كند. در صحنه كربلا نخستین ایثارگر سیدالشهدا(ع) بود كه در راه خدا از جان و مال و ناموس خود گذشت. و برای همه مخصوصاً شیعیان این درس را داد كه در راه رضای خدا و حفظ دین خدا باید از تمنیات خویش گذشت.

3- شجاعت

صحنه عاشورا تصویری است واضح از شجاعت امام حسین(ع) و اهل بیتش. شجاعت عاشورائیان ریشه در اعتقادشان داشت. لذا عاشورا الهام بخش شجاعت به مبارزان بوده است و محرم همواره روحیه، شهامت و ظلم ستیزی به مردم می داده است.

4- عزت

عزت یعنی، شكست ناپذیری، صلابت نفس، و حفظ كرامت و شخصیت والای انسان است. ستم پذیری و تحمل سلطه باطل و سكوت در برابر تعدی و تسلیم فرومایگان شدن و اطاعت از فاجران همه از ذلت نفس و زبونی و حقارت روح سرچشمه می گیرد.
عزت و كرامت امام حسین(ع) در عاشورا درس عبرتی بر تمام مسلمانان شد كه به زیربار خواسته های ستمگران و ظالمان و قدرت های بزرگ نروند و در برابر تعدی آنها با تمام قوا با عزت و سربلندی بایستند.

5- عمل به تكلیف

فرهنگ «عمل به تكلیف» وقتی در جامعه و میان افراد حاكم باشد، همواره احساس پیروزی می كنند. امامان شیعه در هر شرایطی طبق تكلیف عمل می كردند. حادثه عاشورا نیز یكی از جلوه های عمل به وظیفه بود.
پیام عاشورا: «شناخت تكلیف» و «عمل به تكلیف» است. از سوی همه مردم، به ویژه آنان كه موقعیت ویژه و الگویی برای دیگران دارند.

6- عشق به خدا

از والاترین و زلال ترین حالات جان آدمی، عشق به كمال مطلق خدای متعال است. سراسر عاشورا و صحنه های رزم رزمندگان، جلوه ای از این جذبه معنوی و عشق برین است و شهادت یاران و عزیزان هركدام هدیه ای به درگاه دوست است تا رضای او تأمین شود. این مشرب عرفانی و عشق به خدا باید سرمشق صاحبدلان و عاشقان درگاه حضرت دوست باشد. حفظ دین خدا قربانی می خواهد كه امام و یارانش قربانیان در این راه بودند.
برای ملت ها هم قربانی شدن و قربانی دادن، رمز عزت و پیروزی است عبرت و پیام عاشورا این است كه به ملتی كه در راه «آزادی» گام برداشته باید قربانیان بسیاری تقدیم آستان حریت كند.
آری حوادث تاریخی اگر به چشم عبرت و درس گرفتن مورد مطالعه قرار گیرد «درس آموز» است. حادثه كربلا یكی از این حوادث «الهام بخش» و «عبرت آموز» است. در عین حال كه برای همه حق جویان و عدالت خواهان و مباران راه حق و آزادی، یكی از غنی ترین منابع الهام گیری است، از نگاه دیگر یكی از تلخ ترین حوادث و فجایعی است كه در تاریخ اسلام پدید آمد و جا دارد كه كاملاً بیان شود كه چه عواملی سبب شد، این فاجعه به بار آمد و از آن درس عبرت گرفت. عواملی مثل دنیاطلبی، غفلت، رها كردن تكلیف، بی طرفی نسبت به حق و باطل و... كه همه اینها در به وجود آمدن این فاجعه به نوعی دخیل بودند.
سه شنبه 8/12/1391 - 23:59
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته