• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 461
تعداد نظرات : 201
زمان آخرین مطلب : 5002روز قبل
شعر و قطعات ادبی


دست عشق از دامن دل دور باد !
می توان آیا به دل دستور داد ؟
 
می توان آیا به دریا حكم كرد
كه دلت را یادی از ساحل مباد؟
 
موج را آیا توان فرود : ایست !
باد را فرمود باید : باید ایستاد ؟
 
آنكه دستور زبان زبان عشق را
بی گزاره در نهاد ما نهاد
 
خوب می دانست تیغ تیز را
در كف مستی نمی بایست داد

شنبه 12/4/1389 - 11:56
محبت و عاطفه

مقابل دریا که می رسم....

فقط برای چشمهایت دعا می کنم

اما تو هرگز مستجاب نمی شوی

ببـــــــــار.....

ببـــار که باز باورت کنم

ببـــار درهمین کوچه پس کوچه های بارانی

ببـــار در همین کوچه مهتاب

راستی قرارمان

همان ساعت " نمی دانم"

ساعت لجوجی که هیچ عقربه ای

روی شانه هایش به خواب نمی رود

یادت نرود

تو ، همیشه فرصت کوتاه منی برای شعر....

تا می آیم زمزمه ات کنم

زود تمام می شوی

میدانم سالهاست

ساعت قرارمان

یک دقیقه به هیچ است

 

و من همیشه فقط یک دقیقه

دیر می رسم
...

شنبه 12/4/1389 - 11:54
محبت و عاطفه
 عذاب جاده خسته نرسیده و رسیده
آهی از سر رسیدن نكشیده و كشیده
غم سرگردونیام و با صادقانه گفتم
اسمی كه اسم شبم بود با تو عاشقانه گفتم
با تنم زخمی اگه بود بی رمق بود اگه پاهام
تازه تازه با تو گفتم اگه كهنه بود دردام
من سرگردون ساده تو رو صادق میدونستم
این برام شكسته اما تو رو عاشق میدونستم
تو تموم طول جاده كه افق برابرم بود
شوق تو راه توشه ی من اسم تو همسفرم بود
من دل شیشه ای هر جا هر شكستن كه شكستم
زیر كوه بار غصه هر نشستن كه نشستم
عشق تو از خاطرم برد كه نحیفم و پیاده
تو رو فریاد زدم باز خون شدم تو رگ جاده
من سرگردون ساده تو رو صادق میدونستم
این برام شكسته اما تو رو عاشق میدونستم
نیزه ی نمباد شرجی وسط دشت تابستون
تازیانه های رگبار توی چله ی زمستون
نتونستن نتوستن جلوی منو بگیرن
از من خسته ی خسته شوق رفتنو بگیرن
حالا كه رسیدم اینجا پر قصه برا گفتن
پر نیاز تو برای اه كشیدن و شنفتن
تو رو با خودم غریبه از خودم جدا میبینم
خودمو پر از ترانه تو رو بی صدا میبینم
من سرگردون ساده تو رو صادق میدونستم
این برام شكسته اما تو رو عاشق میدونستم
اون همیشه با محبت برای من دیگه نیستی
نگو صادقی به عشقت آخه چشمات میگه نیستی..............................
شنبه 12/4/1389 - 11:49
محبت و عاطفه
من می آیم..

        آرام...بی صدا...

                      قدم بر میدارم درون كوچه های دلتنگی ات.

 

تو در خوابی...

           عمیق فرو رفته ایی در رویای مهتابی ات.

 

از این من تا تو...

                             یك ترانه؛ یك رویا؛یك مهتاب فاصله است!

 

من می گذرم....

               شب را می برم.....

                                 تو بر می خیزی...

                                                  نگاه می كنی...

                                                           جای پایی برایت آشناست!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

شنبه 12/4/1389 - 11:47
محبت و عاطفه

  من بی تو هیچم تو باورم نکن

  خیسم ز گریه تنها ترم نکن

  عاشق نبودم تا با تو سر کنم

  آتش نبودم خاکسترم نکن

  اگه عاشقت نبودم

  اگه بی تو زنده بودم

                 تو بمون که بی تو غصه می خورم

  اگه دل به تو نبستم

  اگه این منم که هستم

                 ولی از هوای گریه ات پرام

 اگه شکوه دارم از تو

 اگه بی قرارم از تو

                تو بمون که آشیانه ام تویی

 به هوایت ای ستاره

 به تو می رسم دوباره

                اگه عاشقم بهانه ام تویی

 دل کنده بودم از هم زبونیت

 پنهون نکردی از من نشونیت

 من پا کشیدم از عهد بسته ام

 تو پا فشردی به مهربونیت

 اگه همزبون نبودم

 اگه مهربون نبودم

              چه کنم این دل شکسته رو

 اگه سرد و مرده بودم

 اگه پر نمی گشودم

              به تو بستم این دو بال خسته رو

اگه شکوه دارم از تو

 اگه بی قرارم از تو

                تو بمون که آشیانه ام تویی

 به هوایت ای ستاره

 به تو می رسم دوباره

                اگه عاشقم بهانه ام تویی

                                           (محسن یگانه)

شنبه 12/4/1389 - 11:45
محبت و عاطفه

باز دوباره تنهایی و شب و سکوت

 

باز دوباره یاد تو و غم نبودت

 

باز دوباره بهت میگم تنهام گذاشتی

 

رفتی و این بغض رو توی صدام گذاشتی

 

میخوام بهت بگم پیشم بمون اما نمیشه

 

میخوام بهت بگم نرو نرو مگه چی میشه

 

بعد تو پرسه میزنم شبهای سرد و خسته رو

 

تو رفتی و من هی پشت سرت گفتم نرو نرو

 

میخوام تموم کنم این قصه ی تلخ رو با تو

 

میدونی چقده فاصله ی قلبم تا تو؟

 

من و تو هر دو شدیم باز دچار درد

 

نگاه سرد به رنگ پاییز زرد

 

اگه بهت گفتم برو چون که بریدم

 

زره زره آب شدم به آخر رسیدم

 

آتیش زدی منو کشتی صد بار

 

بسه دیگه برو دست از سرم بردار

 

چند تا سوال عین خوره روحم رو می خوره

 

بعد من کی میاد دلم از دلهره پره

 

داد زدم رو به آسمون که بی جواب بود

 

فهمیدم که دیگه کمک خواستن نداره سود

 

اما خواستم بمونم دلم رسید به جونم

 

من از جونم گذشتم تا  تو باشی توی خونم

 

دیگه چیزی نداشتم بگم از دست دادم

 

بازم گفتم خدایا تو برس به فریادم

 

چشمهامو میبندم ولی چیزی نیست به یادم

 

به یادم میارم چه ساده دادی به بادم

 

ببین چه شادم چون گفتی تا تهش باهاتم

 

فقط اومدی دچارم کنی به درد و ماتم؟

 

شمع عشقم به دست کی ساده خاموش شد

 

شاید باد اومد عشق مثل نور فانوس شد

 

وقتی یادم میاد اشک و التماس چشمهات

 

دیوانه وار میگریم واسه دوری نگات

 

برات می ساختم از جهنم زشتم بهشت

 

دستات توو دستام بود بی خیال سرنوشت

 

به یاد اون روزهایی که بودیم خوش و خرم

 

که تو رو با خودم تا اوج ابرها میبردم

 

حتی نشد با سنگ صبوری درد ها رو برد

 

چرا که قلبم اسیر بند تو بود

 

پس خاطرات رو نبر برام بذار یادگاری

 

این بهونه ی اشکهام باشه توو شبهای بی قراری

 

دل بکن از من و عشقم بذار دستهامون جدا شن

 

سهم من شبهای تاریک سهم تو فردایی روشن

 

مجبورم نکن که بگم به تو هیچ حسی ندارم

 

آخه این دروغه اما دیگه چاره ای ندارم

 

تو بدون تا آخر عمر از دلم نمیری هرگز

 

نمیخواد که سخت بگیری ، خیلی ساده..خداحافظ،خداحافظ...

شنبه 12/4/1389 - 11:43
شعر و قطعات ادبی

متن زیبای پایان عشقبازی خودکار من با کاغذ

حس غریبیست.. نمیدونم خوبه یا بد..اما برای مدتی منو درگیر خودش کرد…

خودکار من ..برای اولین بار .. تمام تمام شد…من آخرین حرف را “زندگی ” نوشتم.هرچند کمرنگ و بیجان..

دلم گرفت برای خودم.. او بازخورد درد ها و شادیهای دلم بود

دلم گرفت ..برای او .. که عشقبازی او با کاغذ به اتمام رسید

به یاد شعر سهراب افتادم:

زندگی پر و بالی دارد با وسعت مرگ

پرشی دارد به اندازه ء عشق

زندگی چیزی نیست که لب طاقچهء عادت

از یاد من و تو برود

زندگی جذبهء دستیست که میچیند

با تمام وجودم درک کردم این شعررو آخه منم :

چیده بودم با حضورش سیبها

رسته بودم با حضورش گلها

و چه نور افشانده بود

بر دل و دیدهء بارانی من

چقدر نام “تو” را

از درون پنجره ئ تنهایی دل

و به روی صفحه ء کاغذ من

نوشته بود

آه اکنون ..کاغذم تشنهء عشق است

و دلم سر ریز درد

به سراغ قلم دیگری خواهم رفت

ازتبار سرخ عشق

مینویسم اولین حرف .. اولین جوشش عشقبازی او

با روح ترک خوردهء خویش

باز از نو”زندگی”

باز  از نو نام “تو”

منبع: the_netebooke

شنبه 12/4/1389 - 11:40
محبت و عاطفه

 

متن زیبای حال همه ما خوب است اما تو باور نکن از سید علی صالحی
سلام!
حال همه‌ی ما خوب است
ملالی نیست جز گم شدنِ گاه به گاهِ خیالی دور،
که مردم به آن شادمانیِ بی‌سبب می‌گویند
با این همه عمری اگر باقی بود
طوری از کنارِ زندگی می‌گذرم
که نه زانویِ آهویِ بی‌جفت بلرزد و
نه این دلِ ناماندگارِ بی‌درمان!

تا یادم نرفته است بنویسم
حوالیِ خوابهای ما سالِ پربارانی بود
می‌دانم همیشه حیاط آنجا پر از هوای تازه‌ی باز نیامدن است
اما تو لااقل، حتی هر وهله، گاهی، هر از گاهی
ببین انعکاس تبسم رویا
شبیه شمایل شقایق نیست!
راستی خبرت بدهم
خواب دیده‌ام خانه‌ای خریده‌ام
بی‌پرده، بی‌پنجره، بی‌در، بی‌دیوار … هی بخند!
بی‌پرده بگویمت
چیزی نمانده است، من چهل ساله خواهم شد
فردا را به فال نیک خواهم گرفت
دارد همین لحظه
یک فوج کبوتر سپید
از فرازِ کوچه‌ی ما می‌گذرد
باد بوی نامهای کسان من می‌دهد
یادت می‌آید رفته بودی
خبر از آرامش آسمان بیاوری!؟
نه ری‌را جان
نامه‌ام باید کوتاه باشد
ساده باشد
بی حرفی از ابهام و آینه،
از نو برایت می‌نویسم
حال همه‌ی ما خوب است
اما تو باور نکن

شنبه 12/4/1389 - 11:36
محبت و عاطفه
من به درماندگی صخره و سنگ

من به آوارگی ابر و نسیم

من به سرگشتگی آهوی دشت

من به تنهایی خود می مانم

من در این شب که بلند است به اندازه حسرت زدگی

گیسوان تو به یادم می آید

من در این شب که بلند است به اندازه حسرت زدگی

شعر چشمان تو را می خوانم

چشم تو چشمه شوق

چشم تو ، ژرف ترین راز وجود

برگ بید است که با زمزمه جاری باد

تن به وارستن عمر ابدی می سپرد

تو تماشا کن

که بهاری دیگر

پاورچین پاورچین

از دل تاریکی میگذرد

و تو در خوابی

و پرستو ها خوابند

و تو می اندیشی

به بهاری دیگر

و به یاری دیگر

نه بهاری

و نه یاری دیگر

- حیف

اما من و تو

دور از هم می پوسیم

غمم از وحشت پوسیدن نیست

غمم از زیستن بی تو در این لحظه پر دلهره است

دیگر از من تا خاک شدن راهی نیست

از سر این بام

این صحرا

این دریا

پر خواهم زد

خواهم مرد

غم تو این غم شیرین را

با خود خواهم برد
شنبه 12/4/1389 - 11:28
خواستگاری و نامزدی
شنبه 12/4/1389 - 11:19
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته