• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 2157
تعداد نظرات : 811
زمان آخرین مطلب : 4783روز قبل
طنز و سرگرمی
پیغام گیر تلفن پدربزرگ و مادر بزرگ ها:
ما اکنون در دسترس نیستیم؛ لطفا" بعد از شنیدن صدای بوق پیغام بگذارید:
اگر شما یکی از بچه های ما هستید؛ شماره 1 را فشار دهید.
اگر می خواهید بچه تان را نگه داریم؛ شماره 2 را فشار دهید.
اگر می خواهید ماشین را قرض بگیرید؛ شماره 3 را فشار دهید.
اگر می خواهید لباسهایتان را تعمیر کنیم؛ شماره 4 را فشار دهید.
اگر می خواهید بچه تان امشب پیش ما بخوابد؛ شماره 5 را فشار دهید.
اگر می خواهید بچه تان را از مدرسه برداریم ؛ شماره 6 را فشار دهید.
اگر می خواهید برای مهمانان آخر هفته تان غذا درست کنیم ؛ شماره 7 را فشار دهید.
اگر می خواهید امشب برای شام بیایید؛ شماره 8 را فشار دهید.
اگر پول می خواهید؛ شماره 9 را فشار دهید.
اما اگر می خواهید ما را برای شام دعوت کنید یا ما را به گردش ببرید، بگویید، ما داریم گوش می کنیم !!!!
چهارشنبه 4/12/1389 - 0:1
داستان و حکایت

زنی در مورد همسایه اش شایعات زیادی ساخت و شروع به پراکندن آن کرد. بعد از مدت کمی همه اطرافیان آن همسایه از آن شایعات باخبر شدند. شخصی که برایش شایعه ساخته بود به شدت از این کار صدمه دید و دچار مشکلات زیادی شد. بعدها وقتی که آن زن متوجه شد که آن شایعاتی که ساخته همه دروغ بوده و وضعیت همسایه اش را دید از کار خود پشیمان شد و سراغ مرد حکیمی رفت تا از او کمک بگیرید بلکه بتواند این کار خود را جبران کند.

حکیم به او گفت: «به بازار برو و یک مرغ بخر آن را بکش و پرهایش را در مسیر جاده ای نزدیک محل زندگی خود دانه به دانه پخش کن.» آن زن از این راه حل متعجب شد ولی این کار را کرد.

فردای آن روز حکیم به او گفت حالا برو و آن پرها را برای من بیاور آن زن رفت ولی 4 تا پر بیشتر پیدا نکرد. مرد حکیم در جواب تعجب زن گفت انداختن آن پرها ساده بود ولی جمع کردن آنها به همین سادگی نیست همانند آن شایعه هایی که ساختی که به سادگی انجام شد ولی جبران کامل آن غیر ممکن است. پس بهتر است از شایعه سازی دست برداری.

سه شنبه 3/12/1389 - 23:57
آلبوم تصاویر

 





در یکی از گورستان‌های مکزیک

شوهری خوب، پدری عالی اما برقکاری بد!

سه شنبه 3/12/1389 - 23:46
طنز و سرگرمی

 

 

شنبه 30/11/1389 - 0:40
دانستنی های علمی

 

۱- سلول مغز یک انسان می‌تواند ۵ برابر اطلاعاتی که ویکی‌پدیا دارد را در خود نگهداری کند.
۲- بدن‌تان به اندازه‌ای گرما در عرض ۳۰ دقیقه تولید می‌کند که با آن می‌شود نیم گالون آب را جوشاند.
۳- مغز به همان میزان از انرژی که یک چراغ برق ۱۰ وات استفاده می‌کند، بهره می‌جوید.

> اولین پیوند کامل چهره در ۲۰۱۰ صورت پذیرفت.
۴- بیشتر نوزادان با چشمانی آبی به دنیا می‌آیند.
> اولین پیوند نای با استفاده از سلول‌های بنیادی خود بیمار در ۲۰۰۸ رخ داد.
۵- تکانه‌های عصبی با سرعت ۲۷۴ کیلومتر بر ساعت به مغز وارد و از آن خارج می‌شوند.
۶- عطسه‌ها با سرعت ۱۶۱ کیلومتر بر ساعت حرکت می‌کنند.
> در ۲۰۰۸ اولین پیوند موفقیت‌آمیز کامل بازو اتفاق افتاد.
> اولین پیوند موفقیت‌آمیز قلب در ۱۹۶۷ رخ داد.
۷- اسید معده به اندازه کافی قوی است تا یک تیغ ریش‌تراشی را حل کند.
۸- روده باریک بزرگترین عضو درونی بدن است.

۹- راست دست‌ها ۹ سال بیشتر از چپ دست‌ها عمر می‌کنند.
۱۰- ناخن انگشت میانی سریع‌تر از ناخن باقی انگشت‌ها رشد می‌کند.
> اولین پیوند دست در ۱۹۹۸ اتفاق افتاد.
۱۱- نوزادان با ۳۰۰ استخوان متولد می‌شوند. بزرگسالان ۲۰۶ استخوان دارند.
۱۲- شما برای برداشتن یک قدم از ۲۰۰ ماهیچه یاری می‌جویید.
> در ۱۹۵۴ اولین پیوند موفقیت‌آمیز کلیه رخ داد.
۱۳- پاها می‌توانند در حدود نیم لیتر در طول روز عرق تولید ‌کنند.
۱۴- پوست‌تان هر ۲۷ روز پوست‌اندازی می‌کند.

شنبه 30/11/1389 - 0:38
محبت و عاطفه

 

When U Were 15 Yrs OldI Said I Love U...
U Blushed.. U Look Down And Smile

وقتی 15 سالت بود و من بهت گفتم که دوستت دارم ...صورتت از شرم قرمز شد و سرت رو به زیر انداختی و لبخند زدی...

When U Were 20 Yrs Old, I Said I Love U...
U Put Ur Head On My Shoulder And
 Hold My Hand...
Afraid That I Might Dissapear...

وقتی که 20 سالت بود و من بهت گفتم که دوستت دارم

سرت رو روی شونه هام گذاشتی و دستم رو تو دستات گرفتی انگار از این که منو از دست بدی وحشت داشتی

When U Were 25 Yrs OldI Said I Love U...

U Prepare Breakfast And Serve It In Front Of Me

And Kiss My Forhead

N Said :"U Better Be Quick, Is""""s Gonna Be Late.."

وقتی که 25 سالت بود و من بهت گفتم که دوستت دارم ..

صبحانه مو آماده کردی وبرام آوردی  ..پیشونیم رو بوسیدی و

گفتی بهتره عجله کنی ..داره دیرت می شه

When U Were 30 Yrs OldI Said I Love U...
U Said: "If U Really Love Me, Please Come
 Back Early After Work.."

وقتی 30 سالت شد و من بهت گفتم دوستت دارم ..بهم گفتی اگه راستی راستی دوستم داری

.بعد از کارت زود بیا خونه

When U Were 40 Yrs OldI Said I Love U...
U Were Cleaning The Dining Table And Said
: "Ok Dear,
But It""""s Time For
U To Help Our Child With His/Her Revision.."

وقتی  40 ساله شدی و من بهت گفتم که دوستت دارم

تو داشتی میز شام رو تمیز می کردی و گفتی .باشه عزیزم ولی الان وقت اینه که بری

تو درسها  به بچه مون کمک کنی

When U Were 50 Yrs OldI Said I Love U..
U Were Knitting And U Laugh At Me

وقتی  که 50 سالت شد و من بهت گفتم که دوستت دارم  تو همونجور که بافتنی می بافتی

بهم نکاه کردی و خندیدی

When U Were 60 Yrs OldI Said I Love U...
U Smile At Me

وقتی  60 سالت شد بهت گفتم که چقدر دوستت دارم و تو به من لبخند زدی...

When U Were 70 Yrs OldI Said I Love U...
We Sitting On The Rocking Chair With Our
 Glasses On..

I""""M Reading Your Love Letter That U Sent To Me 50 Yrs Ago..
With Our Hand Crossing Together

وقتی که 70 ساله شدی و من بهت گفتم دوستت دارم در حالی که روی صندلی راحتیمون نشسته بودیم من نامه های عاشقانه ات رو که 50 سال پیش برای من نوشته بودی رو می خوندم و دستامون تو دست هم بود

When U Were 80 Yrs OldU Said U Love Me!
I Didn""""t Say Anything But Cried...

وقتی  که 80 سالت شد ..این تو بودی که گفتی که من رو دوست داری..

نتونستم چیزی بگم ..فقط اشک در چشمام جمع شد

That Day Must Be The Happiest Day Of My Life!
Because U Said U Love Me !!!

اون روز بهترین روز زندگی من بود ..چون تو هم گفتی که منو دوست داری

to tell someone how much you love,
how much you care.
Because when they""""re gone,
no matter how loud you shout and cry,
they won""""t hear you anymore

به کسی که دوستش داری بگو که چقدر بهش علاقه داری

و چقدر در زندگی براش ارزش قائل هستی

چون زمانی که از دستش بدی،

مهم نیست که چقدر بلند فریاد بزنی

اون دیگر صدایت را نخواهد شنید

شنبه 30/11/1389 - 0:35
داستان و حکایت

 

بر بالای تپه ای در شهر وینسبرگ آلمان، قلعه ای قدیمی و بلند وجود دارد که مشرف بر شهر است. اهالی وینسبرگ افسانه ای جالب در مورد این قلعه دارند که بازگویی آن مایه مباهات و افتخارشان است:



افسانه حاکی از آن است که در قرن 15، لشکر دشمن این شهر را تصرف و قلعه را محاصره می کند.اهالی شهر از زن و مرد گرفته تا پیر و جوان، برای رهایی از چنگال مرگ به داخل قلعه پناه می برند.

فرمانده دشمن به قلعه پیام می فرستد که قبل از حمله ویران کننده خود حاضر است به زنان و کودکان اجازه دهد تا صحیح و سالم از قلعه خارج شده و پی کار خود روند.

پس از کمی مذاکره، فرمانده دشمن به خاطر رعایت آیین جوانمردی و بر اساس قول شرف، موافقت می کند که هر یک از زنان در بند، گرانبها ترین دارایی خود را نیز از قلعه خارج کند به شرطی که به تنهایی قادر به حمل آن باشد.

نا گفته پیداست که قیافه حیرت زده و سرشار از شگفتی فرمانده دشمن به هنگامی که هر یک از زنان شوهر خود را کول گرفته و از قلعه خارج می شدند بسیار تماشایی بود.

به نظرشما اگه قضیه بر عکس بود آقایان چکار میکردن ؟
شنبه 30/11/1389 - 0:32
طنز و سرگرمی

 











چهارشنبه 27/11/1389 - 0:33
آموزش و تحقيقات

نشان داده شده است که مخلوطی از عسل و دارچین بسیاری از بیماریها را درمان می کند. عسل در بیشتر کشورهای جهان تولید می شود. دانشمندان امروزه عسل را به عنوان داروی "رام بان" (بسیار موثر) برای انواع بیماری ها پذیرفته اند. عسل می تواند بدون هیچ گونه عوارض جانبی برای هر نوع بیماری استفاده شود.
علم امروز می گوید که حتی اگر عسل شیرین است ، اگر در دوز دارو به عنوان درست بکار رود برای بیماران دیابتی نیز ضرر ندارد. عسل و دارچین میتواند به صورتهای مناسب برای درمان بیماریهای زیر بکار رود.



بیماری های قلبی:
ساخت خمیر عسل و پودر دارچین ، روی نان به جای ژله و مربا ، و خوردن آن را به طور منظم برای صبحانه. که باعث کاهش کلسترول در شریان ها و مراقبت بیمار از حمله قلبی شود. همچنین ، کسانی که تاکنون دچار حمله شده اند با این درمان به صورت روزانه می تونند احتمال حمله دیگر را به فاصله بیشتری بتاخیر اندازند. استفاده منظم باعث رفع نفس تنگی و تقویت ضربان قلب می گردد.

آرتروز :
بیماران آرتریت ممکن است روزانه ، صبح و شب ، یک فنجان آب داغ با 2 قاشق عسل و 1 قاشق چای خوری پودر دارچین استفاده کنند. اگر به طور منظم بکار برده شود حتی آرتریت مزمن قابل درمان است. در پژوهش اخیر انجام شده در دانشگاه کپنهاگ ، معلوم شد که وقتی پزشکان بیماران خود را با مخلوط 1 قاشق غذاخوری عسل و نصف قاشق چای خوری پودر دارچین قبل از صبحانه تحت درمان قرار دادند ، آنها دریافتند که در عرض یک هفته ، از 200 نفر عملا 73 بیمار کاملا از درد برطرف شدند ، و
طی یک ماه ، اکثرا تمام بیمارانی که نمی توانستند راه بروند و یا به دلیل ورم مفاصل به اطراف حرکت کنند، راه رفتن بدون درد را شروع کنند.

عفونت مثانه :
هنگامی که 2 قاشق غذاخوری پودر دارچین و یک قاشق چای خوری عسل در یک لیوان آب ولرم تهیه و نوشیده شود می تواند باعث از بین رفتن جرمها و میکروبهای مثانه شود.

دندان درد :
برای کاهش درد دندان میتوان 1 قاشق چای خوری پودر دارچین و 5 قاشق چایخوری عسل را روی دندان درد قرار داد. این عمل ممکن است 3 بار در روز تا زمانی که دندان درد متوقف شود استفاده شود.

کلسترول :
هنگامی که دو قاشق غذاخوری عسل و سه قاشق چایخوری پودر دارچین را در 16 اونس آب جوش مخلوط کرده و به بیمار کلسترولی بدهیم ، مشخص شده است که سطح کلسترول در خون در عرض دو ساعت 10 درصد کاهش می یابد. همانطور که برای بیماران مبتلا به اماس مفصل ذکر شد ، در صورت تکرار 3 بار در روز ، هر کلسترول مزمنی درمان می شود. بر اساس اطلاعات بیان شده در مجلات ، مصرف عسل خالص با غذای روزانه مشکلات کلسترول. را برطرف میکند. به هر حال ، اگر شما داروی کلسترول مصرف می کنید دست نگه دارید ! همه آنها حاوی استاتین هستند که ماهیچه های شما را تضعیف می کنند از جمله ماهیچه های قلب شما و هیچ یک برای جلوگیری از حملات قلبی یا سکته مغزی تایید نشده است!!!!

سرما خوردگی :
کسانی که مبتلا به سرماخوردگی معمولی و یا شدید هستند باید 1 قاشق عسل ولرم را با 4 / 1 قاشق پودر دارچین را در روز به مدت 3 روز استفاده کنند. این فرایند اغلب سرفه مزمن و سرماخوردگی را درمان کرده و سینوسها را پاک میکند.

ناراحتی معده:
عسل با پودر دارچین دردهای معده را درمان کرده و معده را از ریشه از زخم معده تخلیه میکند.

گاز معده:
مطالعات انجام شده در هند و ژاپن نشان داده است که اگر عسل با پودر دارچین مصرف شود گاز معده برطرف می گردد.

سیستم ایمنی بدن:
استفاده روزانه از عسل و پودر دارچین سیستم ایمنی بدن را تقویت و بدن را از حملات ویروسی و باکتریایی محافظت می کند. دانشمندان دریافتند که عسل دارای ویتامین های مختلف و مقادیر زیاد آهن است. استفاده مداوم از عسل باعث تقویت گلبولهای سفید خون در مبارزه با بیماری های باکتریایی و ویروسی می شود.

چهارشنبه 27/11/1389 - 0:30
داستان و حکایت
یک شکارچی، پرنده‌ای را به دام انداخت. پرنده گفت: ای مرد بزرگوار! تو در طول زندگی خود گوشت گاو و گوسفند بسیار خورده‌ای و هیچ وقت سیر نشده‌ای. از خوردن بدن کوچک و ریز من هم سیر نمی‌شوی. اگر مرا آزاد کنی، سه پند ارزشمند به تو می‌دهم تا به سعادت و خوشبختی برسی. پند اول را در دستان تو می‌دهم. اگر آزادم کنی، پند دوم را وقتی که روی بام خانه‌ات بنشینم به تو می‌دهم. پند سوم را وقتی که بر درخت بنشینم. مرد قبول کرد. پرنده گفت:

پند اول اینکه: سخن محال را از کسی باور مکن.

مرد بلافاصله او را آزاد کرد. پرنده بر سر بام نشست...

گفت پند دوم اینکه: هرگز غم گذشته را مخور. برچیزی که از دست دادی حسرت مخور.

پرنده روی شاخ درخت پرید و گفت: ای بزرگوار! در شکم من یک مروارید گرانبها به وزن ده درم هست. ولی متأسفانه روزی و قسمت تو و فرزندانت نبود. و گرنه با آن ثروتمند و خوشبخت می‌شدی. مرد شکارچی از شنیدن این سخن بسیار ناراحت شد و آه و ناله‌اش بلند شد. پرنده با خنده به او گفت: مگر تو را نصیحت نکردم که بر گذشته افسوس نخور؟ یا پند مرا نفهمیدی یا کر هستی؟ پند دوم این بود که سخن ناممکن را باور نکنی. ای ساده لوح! همه وزن من سه درم بیشتر نیست، چگونه ممکن است که یک مروارید ده درمی در شکم من باشد؟ مرد به خود آمد و گفت ای پرنده دانا پندهای تو بسیار گرانبهاست. پند سوم را هم به من بگو.
پرنده گفت: آیا به آن دو پند عمل کردی که پند سوم را هم بگویم؟

پند گفتن با نادان خواب‌آلود مانند بذر پاشیدن در زمین شوره‌زار است
چهارشنبه 27/11/1389 - 0:28
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته