• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 976
تعداد نظرات : 130
زمان آخرین مطلب : 4885روز قبل
دانستنی های علمی

در مصباح الهدایه عزالدین كاشانى (ص 209) مینویسد:
حكایتى مشهور است ، كه : وقتى محمود غزنوى بخلوت قصد ملاقات با ایاز (از سپهساران محبوب و مقرب سلطان محمود است ) كرد چون حاضر شد دید كه در برابر ایاز پوستینى دریده و كلاهى كهنه بر میخ آویخته بود.
پرسید كه : این چیست ؟
ایاز جواب داد كه : چون دست دولت مرا در سلك عبید پادشاه قرار داد، این لباس افلاس از سر من بر كشیده و خلعت كرامتم در پوشانید، اكنون جهت دفع نسیان و منع طغیان كه از لوازم نفس انسان است ، آنرا در مقابل نظر نصب كرده ام ، تا هر لحظه بدو مى نگرم ، و بتكریر نظر در او سوالف احوال خود را به یاد میآورم ، و قدر مرتبه خود را فراموش نگردانم ، و بكلاه و كمر مرصّع و جامه زربفت كه از احسان پادشاه یافته ام مغرور و طاغى نگردم ، و دانم كه لباس ذاتى و اصلى من آنست ، و اینكه اكنون دارم همه فضل پادشاه است .
نتیجه :
انسان فراموش كار است ، ان الانسان لیطغى ان رآه استغنى انسان چون خود را بى نیاز بیند سوابق احوال را فراموش كرده و شروع مى كند بطغیان و تعدى كردن .
(اولم یر الانسان انا خلقناه من نطفه فاذا هو خصیم مبین ) آیا انسان متوجه نیست و فراموش كرده است كه ما او را از نطفه آفریده ایم و اكنون روى جهالت و نادانى سخت با ما خصومت و مخالفت مى كند؟
آیا كسیكه در آغاز امر و در سابق احوال سراپا ضعف و جهالت و كثافت و عجز و فقر بوده ، و سپس در اثر حمایت و احسان و فضل پروردگار متعال چند روزى لباس زیبا و رعنایى بتن كرده و قوت و قدرتى از او نمودار گشته ، و باز بحال ضعف و عجز اولى بر مى گردد شایسته است كه بخود مغرور و فریفته شده و گذشته و آینده خود را فراموش كند!!
نهایت درجه جهالت و نادانى : آنست كه انسان به آغاز امر و انجام امر خود جاهل باشد، زیرا مرتبه اول علم و دانش : از توجه و علم به نفس شروع مى شود، و كسیكه خود را نشناخته و از مقام حقیقى خود آگاه نیست : چگونه مى تواند بامور و حقایق دیگر مطلع گردد.
پس یگانه علامت جهالت حقیقى : این است كه انسان در اثر نشناختن نفس خود مبتلا بغرور و خود پسندى و تكبر و خود بینى بوده ، و در نتیجه از تحصیل علوم و معارف و تكمیل و تقویت روح خود محجوب و محروم بماند.

يکشنبه 4/5/1388 - 18:0
دانستنی های علمی

عبد الله بن مسعود گوید: در اولین مرتبه كه از جریان امر رسول اكرم صلى الله علیه و آله و سلم آگاه شدم ، هنگامى بود كه بهمراه عموهایم با چند تن دیگر از قوم خود بقصد خرید اجناس وارد شهر مكه شدیم .
و از جمله اجناسى كه در نظر داشتیم آنرا تهیه كنیم : عطر بود و ما را براى تحصیل این متاع : بسوى عباس بن عبدالمطلب راهنمائى كردند.
ما به جانب عباس رهسپار شدیم ، و او در نزدیكى چاه زمزم در نزدیكى خانه كعبه نشسته بود، و ما هم پهلوى او نشستیم .
در این هنگام مردى از درب صفا داخل مسجد شد كه : رنگ او سفید متمایل بسرخى بود، موى سرش تا وسط گوش كشیده شده ، و پیچیده مانند بود، دماغ او باریك و صاف و اندك برآمدگى داشت ، چشمهایش سیاه و بزرگ بود، دندانهاى سفید و براقى داشت ، موى نازك و باریكى در وسط سینه او كشیده شده بود، دستها و پاهاى او درشت و غلیظ بود، محاسن پرى داشت ، و از دو پارچه سفید پوشیده بود گوئى كه ماهیست چهارده شبه و از افق بر تابیده است .
این مرد خوش اندام وارد مسجد شد و در جانب راست او پسر نیكو رویى بود، و در پشت سر آنان زنى آهسته قدم بر مى داشت ، و خوب زینتهاى خود را پوشیده بود.
این سه نفر بسوى حجراسود آمدند، و به ترتیب حجر را دست مالیده و بوسیدند، و سپس هفت مرتبه خانه كعبه را طواف كردند.
و بعد از طواف در مقابل ركن ایستاده و شروع بنماز خواندن : دست براى تكبیر بلند كرده و تكبیر گفتند، و بعد از قیام ركوع كردند، سپس بسجده رفتند، و بعد باز قیام نمودند.
و ما از مشاهده این جریان تعجب كردیم ، زیرا در سرزمین مكه این اعمال و اینگونه عبادت نداشته است .
پس متوجه به عباس شده و گفتیم : آیا این آیین جدیدى است كه در میان شما پیدا شده است ، و یا چیزیستكه آنرا نمى شناسیم ؟ عباس گفت : آرى سوگند به پروردگار متعال كه آنرا نمى شناسید، این مرد برادر زاده من محمد بن عبدالله است ، و این پس على بن ابیطالب است ، و این زن خدیجه دختر خویلد و زن محمد است ، و در روى زمین كسى به جز این سه نفر پیدا نمى شود كه اینگونه و باین ترتیب خداوند جهان را پرستش كند.(112)
نتیجه :
از این جریان مطالبى استفاده مى شود:
1- معلوم مى شود كه در آن ایام بجز على بن ابیطالب و خدیجه شخص ثالثى اسلام نیاورده بود، و نوشتهاى برخى از متعصبین اهل سنت كه ابوبكر اولین مسلمان است : از درجه اعتبار ساقط بوده ، و مجعول و بى اساس است .
2- اساس دو عبارت مهم (نماز - حج ) از همان روزهاى اول بر قرار و ثابت بوده است ، و سپس احكام و خصوصیاتى بر آنها اضافه شده است .
3- حجاب و عفت و مخصوصا پوشانیدن آرایش و زینت براى زنها از همان روزهاى ابتدائى اسلام بوده است .
و ما در كتاب (آنچه باید یكدختر بداند) اثبات كرده ایم كه حجاب براى زن بحكم فطرت و طبیعت و عقل لازم است و مخالفین بطور كلى گذشته از غفلت آنان از حكم فطرت و عقل : از قواى نفسانى و شهوت پیروى كرده و با سعادت اجتماع مى جنگند.

يکشنبه 4/5/1388 - 18:0
دانستنی های علمی

حكایت است ازدقى رحمه الله (از مشایخ قرن چهارم كه از اصحاب زقاق و در شام اقامت داشت ) كه وقتى در بادیه به قبیله یى از قبایل عرب برسیدم ، یكى از ایشان مرا بخانه خود فرو آورد و ضیافت كرد، و پیش از احضار طعام غلامى را دیدم سیاه در آن خانه كه بند بر پاى نهاده ، و اشترى چند مرده بر در خیمه افتاده است .
آن غلام مرا گفت : تو امشب مهمانى ، و مولاى من مهمان را سخت گرامى دارد، توقع چنانستكه شفاعت كنى مرا از این بند خلاص دهد!
چون طعام حاضر كرد: گفتم نخورم تا این بنده را خلاص ‍ دهى !
گفت : این غلام مال مرا همه تلف كرد، و مرا بر خاك فقر نشاند.
گفتم : بچه سبب ؟
گفت : تعیش من از منافع این اشتران بودى ، و این غلام آوازى بغایت خوش دارد، بارهاى گران برایشان حمل كرد، و بنغمه حُدا ایشان را گرم براند، تا راه سه روزه بیك روز قطع كردند، چون به منزل رسیدند و بارها بیانداختند، همه بیفتادند و جان بدادند.
اكنون او را به تو بخشیدم .
روز دیگر خواستم كه آواز او را بشنوم ، و حال همان هیمان اشتر از استماع نغمات او مشاهده كنم .
میزبان غلام را بفرمود تا نغمه حدا آغاز كرد.
اشترى آنجا بسته بود، چون آواز بشنید بر سر بگردید و ریسمان بگسست . و من نیز از غایت خوشى آواز بیهوش گشتم و بیفتادم ، تا میزبان اشاره كرد به غلام كه بس .(109)
نتیجه :
از این حكایت مى فهمیم كه : استعمال هر دارو خواه در بهبودى ابدان و یا در تزكیه و تجلیه ارواح شرائط و حدودى دارد، و لازمست مطابق قیود و شرائطیكه طبیب حاذق جسمانى و یا روحانى تشخیص مى دهد، بكار برده و استفاده كرد.
آواز خوش تاءثیر بسیار عجیبى در تحریك و سوق ارواح دارد، و گاهى ممكن است ، چنان تحریك و تخدیر كند كه خطرى بار آورد.
آرى آواز جالب یكى از بهترین وسائل موسسه تبلیغات روحانى است و اگر در صرف و استعمال این موضوع حداكثر دقت را بكار برند: بطور مسلم نتایج بسیار مهم و مفیدى بدست خواهند آورد.
در روایات معتبره تاءكید شده است : اذان را كه خلاصه تعالیم و عقاید دین مقدس اسلام است ، بآواز خوب بگویند، و آیات قرآن مجید را كه جامع حقایق و احكام و آداب اسلامى بوده ، و مفیدترین نسخه تبلیغاتى است بلحن جالب و صداى خوش ‍ تلاوت كنند.
متاءسفانه امروز موسسه هاى تبلیغاتى در كشورهاى اسلامى بدست غاصب و متجاسر جمعى از اشخاص نااهل و منحرف و هوسران و شهوت پرست اداره میشود كه : نه تنها هدف و مقصد صحیحى ندارند، بلكه شب و روز تمام مساعى و مجاهدات آنان در اضلال افراد و منحرف كردن افكار و سوق ملت بسوى هوى و هوس و ترویج لغو و باطل و در راه اغفال و اهمال و بیكارى و بیعارى ساده لوحان مصروف مى شود.
موسسه كه بنام تلیغات تشكیل میشود، اگر بمقصد تبلیغات اخلاقى و تربیتى و تنویر افكار و تعلیمات آداب و حقایق است ، میباید در جزئیات برنامه خود این هدف را منظور داشته ، و یا حداقل بتبلیغات مخالف دست نزند.
از آهنگهاى لهو و لغویكه بجز تحریك شهوات و كشتن احساسات پاك و ایجاد روح خمود و تنبلى ، اثر دیگرى ندارد: خوددارى كنند.
و باید بجاى این گونه آوازه خوانیها: اشعار خوبیكه از شعراى بزرگ و بیدار ملت سروده شده و متضمن آداب و اخلاق و معارف و نصایح و مواعظ و انتقادات صحیح مى باشد، انتخاب كرده و بآواز جالب و متناسب بخوانند و اگر نه : آینده نزدیك این ، ملت نظیر همان اشترانى خواهد بود كه بعد از رسانیدن بار سنگین دشمن به منزل ، از هستى ساقط شده و داغ سقوط و مرگ بر دل صاحب شتر بگذارند.

يکشنبه 4/5/1388 - 17:59
دانستنی های علمی

یونس بن حبیب نحوى كه عثمانى بود نقل مى كند: بخلیل بن احمد (عالم بصرى نحوى عروضى مشهور و متوفى در حدود 175 هجرى ) گفتم مى خواهم مطلبیرا از تو سئوال بكنم ، و تقاضا مى كنم كه آنرا پیش خود نگهداشته و از دیگران كتمان بفرمائى !
خلیل گفت : از این تقاضا فهمیده مى شود كه از مطلب مهم و بزرگى مى خواهى سؤ ال بكنى ، و منهم شرط مى كنم كه پاسخ من خصوصى و سرى باشد.
یونس گفت : چنین خواهد بود، سوگند بجان عزیز تو.
خلیل فرمود: سؤ ال كن !
یونس اظهار كرد: از چه نظر بود كه اصحاب و یاران رسول اكرم صلى الله علیه و آله و سلم همه در زمان آن حضرت و بعد از فوت او مانند برادرانیكه از یك مادر باشند با همدیگر گرم و جمع بودند، ولى على بن ابیطالب در میان آنها چون برادرانیكه از مادر دیگرى باشد، زندگى مخصوص و مجزائى داشته ، و دیگران با او مثل خودشان گرم و یگانه نبودند؟
خلیل گفت : از كجا چنین سؤ ال را آوردى ؟
یونس گفت : هر چه باشد شما قول دادید كه پاسخ مرا بگوئید.
خلیل فرمود: آرى چنین بود، و جهت آن روشن است ، زیرا آنان همه با همدیگر جور و مجانس بودند، و با همدیگر سوابق و دوستى داشتند، در زمان قبل از اسلام و بعد از اسلام با هم بودند، و از جهت استعداد و فكر و طرز رفتار و گفتار و پندار و زندگى مشابه همدیگر بودند، و البته هر شخصى بمشابه و همجنس خود متمایل و راغبتر است .
و اما على بن ابیطالب علیه السلام : از ابتداى طفولیت و زندگى خود با رسول خدا بوده ، و تحت تربیت آن حضرت و در زیر لواى قوانین اسلام رشد پیدا كرد، و از جهت علم و دانش نبوغ و برترى داشت ، و در تقوى و زهد در مرتبه اعلى بود، و در مقام مجاهده و مبارزه با نهایت خلوص و شجاعت و دلیرى قدم بر مى داشت ، و گذشته از این صفات برجسته خود شریف و شریف زاده بود، این بود كه با دیگران جور نمى شد، و دیگران هم با او نمى توانستند همقدم و همراه باشند.(87)
نتیجه :
چه خوب گوید مثنوى مولوى :
در جهان هر چیز چیزى جذب كرد گرم گرمى را كشید و سرد سرد
زنگ را هم زنگیان باشند یار روم را با رومیان افتاد كار
در هر آن چیزى كه تو ناظر شوى مى كند با جنس سیر معنوى
ناریان هر ناریان را جاذبند نوریان مر نوریان را طالبند
امیر المؤ منین على بن ابیطالب علیه السلام پیوسته با حق بوده و انس با حق داشت ، او اهل دنیا و طالب مال و جاه نبود، او با مردم ظاهر پرست و خود خواه و دنیا طلب انسى نداشت ، او كردار و رفتارى بجز حقیقت نداشت ، پس چگونه ممكن بود طالبین دنیا و مردم جاه طلب و افراد ظاهرپرست و جاهل و غافل با او همراه و مقدم باشند.

يکشنبه 4/5/1388 - 17:58
دانستنی های علمی
روزى معاویه گفت : دوست میدارم مردى را ملاقات كنم كه ساخورده بوده و ما را از جریان احوال گذشتگان كه آنانرا ملاقات كرده است خبر بدهد!
بعضى از حاضرین گفتند در حضرموت چنین مردى هست .
معاویه كسى بحضرموت فرستاد و او را حاضر كردند.
پرسید كه : نام تو چیست ؟
گفت : اَمَد.
پرسید: اسم پدر تو چه بود؟
گفت : اَبَد.
پرسید: چند سال از عمر تو گذشته اشت ؟
گفت : سیصد و شصت سال .
معایه گفت : دروغ گفتى .
سپس روى از جانب او بر گردانیده و خود را بامور دیگر مشغول كرد و باز در مرتبه دوم باو متوجه شده و همان سوالاترا از او كرده و عین جوابهاى گذشته را شنید.
پس معاویه گفت : ما را خبر بده از اوضاع زمانهاى گذشته ، و از اختلاف و تفاوت آنها با این زمان ؟
گفت : چگونه مى پرسى از كسیكه او را تكذیب كردى !
معاویه گفت : تو را تكذیب نكردم ، و بلكه مى خواستم قوت عقل تو را تشخیص دهم .
امد گفت : هر روزى شبیه روز دیگر و هر شبى مانند شب دیگرى است ، یكى متولد شود، و دیگرى میمیرد، اگر مردن نبود روى زمین وسعت افراد انسان را نداشت ، و اگر از نو متولد نمیشد كسى از نسل آدم باقى نمى ماند.
معاویه پرسید: دیده اى ؟ آیا هاشم را دیده اى ؟(110)
گفت : آرى دیدم او مردى بود بلند قامت و خوبروى ، و در پیشانیش نور بركت و میمنت هویدا بود.
پرسید: آیا امیه را دیده بودى ؟
گفت : آرى مردى بود كوتاه قد و نابینا، و گفته میشد كه در صورت او علامت شر و شومى هست .
پرسید: آیا محمد را دیدى ؟
گفت : محمد كیست ؟
معاویه گفت : مقصودم رسول خدا پیغمبر اكرم است .
گفت : واى بر تو! چرا او را تجلیل و تعظیم نكردى ، و چرا در تعبیر خود از كلام پروردگار متعال تبعیت ننمودى كه فرمود: محمد رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم .
پرسید: كار و صنعت تو چه بوده است ؟
گفت : من مردى تاجر بودم .
معاویه گفت : تجارت تو بكجا منتهى شد و چگونه بود؟
گفت : هرگز در معاملات خود به خرید اجناس معیوب و یا معامله عیبدار اقدام نكرده ، و ربح و ربا نداده و معامله یى را كه سود داشت رد نمیكردم .
معاویه گفت : از من چیزى بخواه !
گفت : از تو مى خواهم كه مرا ببهشت داخل كنى .
معاویه گفت : این امر در دست من نیست ، و نمى توانم .
گفت : من چیزى از امور دنیا و آخرت در دست و در تحت اختیار تو نمى بینم ، و تقاضا مى كنم كه : مرا بر گردانى بآن محلى كه از آنجا آوردى !
معاویه گفت : این امر میسر است و خواهد شد، و سپس ‍ باصحاب خود رو كرده و گفت : این مردى است كه رو بر گردانیده و اعراض كرده است از آنچه بآن متوجه و علاقمند هستید:(111)
نتیجه :
طول عمر اگر تواءم با توفیق شد: یكى از نعمتهاى بزرگ پروردگار متعال و بزرگترین وسیله و فرصتى است ، براى تحصیل كمال و مقام .
و همینطورى كه سائر نعمتها و خیرات دنیوى و اخروى بدست قدرت خداوند متعال است : این نعمت نیز تابع اراده و قضا و قدر الهى بوده و هر كسى بآن اندازه و حدیكه مقدر شده است از زندگى این دنیا بهرهمند و محفوظ مى شود.
(قل اللهم مالك الملك تؤ تى الملك من تشاء و تنزع الملك ممن تشاء و تعزمن تشاء و تذل من تشاء بیدك الخیر انك على كل شى ء قدیر)
اختلاف زیاد و تفاوت كثیرى كه در عمرهاى افراد انسان پیدا مى شود: علامت این است كه تنها طبیعت تن در طول و قصر عمر مؤ ثر نیست و اگر نه : عمر بیست ساله و چهل ساله و هفتاد ساله و صد ساله و صد و پنجاه ساله و دویست ساله و سیصد ساله و سیصد و شصت ساله و پانصد ساله و بیشتر، چنانكه در همین كتاب (المعمّرون و الوصایا) جمع آورى كرده است ، هیچگونه با هم متناسب و موافق نیست .
و ما باید در عین حالیكه هر گونه خوشى و نعمت و رحمت صورى و معنوى را از پروردگار جهان دانسته و از او بخواهیم : در تمام امور و حالات خود نیز پیوسته راضى و تسلیم شده ، و با كمال گشاده روئى و دلخوشى در مقابل تقدیرات و پیش ‍ آمدها قانع و متشكر گردیم
يکشنبه 4/5/1388 - 17:58
دانستنی های علمی

روزى منصور عباسى عمروبن عبید را گفت كه : ما را پندى بده !
گفت : از دیده گویم یا از شنیده .
فرمودكه : از دیده .
عمرو گفت : چون عمر بن عبد العزیز كشته شد او را یازده پسر ماند، و مبلغ ‌تر كه او هفده دینار بود كه به یازده پسر تقسیم مى شد.
و هشام بن عبد الملك چون فرمان یافت او را هم یازده پسر ماند، هر یكى را از ایشان هزار بار هزار دینار میراث ماند.
پس از آن به مدتى نزدیك یك پسر عمر بن عبد العزیز را دیدم كه یكروز صد اسب در راه خداى عزوجل سبیل كرد، از آن پسران هشام یكى را دیدم بر راه نشسته و از خلق صدقه مى خواست :(114)
نتیجه :
یكى از اشتباهات بزرگ و خطاهاى عجیب افراد انسان : آنكه ایام زندگى خود را با هزاران فعالیت و كارهاى نامشروع و ظلم و بى انصافى و تجاوز سپرى كرده ، و شب و روز اهتمام تمام خود را در راه جمع ثروت و مال و ملك براى اولاد و باقیماندگان خود مصرف بدارد.
در صورتیكه رسیدن ثروت باولاد: در اغلب مواقع موجب انحطاط فكر و سوء استفاده آنان است .
و بهترین سرمایه براى اولاد: تربیت و تعلیم علومیست كه سعادت و خوشبختى آنانرا تاءمین كرده ، و آنانرا بوظایف و آداب فردى و اجتماعى و روحانى آشنا سازد.
مال اگر تواءم با رشد فكرى و تربیت اخلاقى نشد: نه تنها مورد استفاده قرار نخواهد گرفت ، بلكه وسیله گرفتارى و بدبختى گشته و چون شمشیرى خواهد بود كه بدست بچه نابالغ و بى خردى داده شود.
پس وظیفه شخص عاقل اینست كه : پیوسته و در همه حال در راه سعادت و روحانیت و تربیت اخلاقى و تزكیه نفس خود و اولادش كوشیده و از این راه خوشبختى و سعادت حقیقى و زندگى و عیش دائم را براى خود و باقیماندگانش تاءمین كند.
و من یتوكل على الله فهو حسبه ان اللّه بالغ امره قد جعل اللّه لكل شى ء قدرا كسیكه انجام وظایف خود را داده و به پروردگار متعال امور خود را واگذارد: البته خداوند او را كفایت كرده و بمهمات و حوائج او خواهد رسید، و خداوند براى هر چیزى اندازه اى تقدیر فرموده است .

يکشنبه 4/5/1388 - 17:58
دانستنی های علمی

در میان سلمان فارسى و ابوالدرداء عقد اخوت بسته شده بود و ابوالدرداء در شام سكنى كرد سلمان در كوفه .
ابوالدرداء نامه یى به سلمان نوشت : سلام علیك ، اما بعد، پروردگار متعال بعد از تو مرا مال و اولادى عطا كرده است ، و به زمین مقدس (ممكن است مراد بیت المقدس باشد) فرود آمده ام .
سلمان در پاسخ او نوشت : متوجه باش كه خیر بكثرت مال و اولاد نیست ، و بلكه در این است كه حلم و بردبارى انسان در مقابل حوادث بیشتر و محكمتر بوده ، و علم و دانایى او نفع و فایده او را برساند، و اما زمین مقدس ، بدانكه زمین براى كسى عمل نمى كند، و هر كسى در هر كجا باشد لازمست اعمال خود را میزان موفقیت قرار بدهد.
و تو را باید چنان كنى كه گویا پروردگار متعال در برابر چشم تو است ، و پیوسته خود را براى مرگ حاضر و آماده كن .(113)
نتیجه :
از این قصه لازم است سه فرقه متوجه خود باشند:
اول اغنیاء باید بفهمند كه ثروت و اولاد كوچكترین تاءثیرى براى سعادت و خوشبختى و موفقیت آنان ندارد، مگر آنكه با نهایت دقت آنها را وسیله خیر و سعادت قرار بدهند.
دوم علماء باید متوجه باشند كه علم آنان وقتى ازرش دارد كه در مورد استفاده و اجراء و عمل قرار گرفته ، و آنانرا به سوى كمال و روحانیت و صفا و صدق و حقیقت سوق دهد.
سوم مجاورین اعتاب مقدسه : باید توجه داشته باشند كه بودن در زمین مقدس جزو اعمال صالح نیست ، و بلكه اغلب اوقات موجب غرور و قساوت قلب و محرومیت و خود بینى و اهمال و غفلت مى شود.
اغنیاء اگر محبت و علاقه بمال داشته باشند: نتوانند آنرا در موارد خیر و صلاح مصرف كرده ، و از ثروت خود استفاده معنوى كنند پس علامت ثروت صالح : نبودن علاقه و محبت است .
و علماء اگر براى علم و دانش خود موضوعیت قائل شده و علم در نظر آنان مطلوب و مقصود بذاته قرار گرفته ، و آنرا وسیله و مقدمه انجام وظیفه قرار ندهند، هرگز از چنین علمى براى خوشبختى و كمال و سعادت صاحبش استفاده نخواهد شد، پس علامت علم نافع آنكه مقدمه عمل قرار گرفته و مطلوبیت نفسى نداشته باشد.
و مجاورین اعتاب مقدسه اگر در اعمال و حركات و كارهاى خود رضا و موافقت نظر صاحب عتبه را منظور داشته ، و بر خلاف میل و نظر او عملى انجام ندهند: این مجاورات بحال آنان مفید خواهد شد، پس علامت مجاورت مفید آنكه پیوسته مراقب اعمال خود بوده و از امورى كه موجب سخط و غضب و خلاف او است به پرهیزد.

يکشنبه 4/5/1388 - 17:58
دانستنی های علمی

فرزدق شاعر مشهور نزد سلیمان بن عبدالملك بن مروان اموى (از سلاطین بنى امیه كه پس از خود عمر بن عبدالعزیزین مروان پسر عموى خود را جانشین قرارداد و متوفى در سال 99 ه‍) آمده و قصیده اى براى او خواند، و از جمله ابیات آن بود:
فبتن بجانبى مصرعات و بتّ افضّ اغلاق الختام
پس تا صبح پهلوى من افتاده و دراز كشیدند، و من تا صبح باز میكردم بسته هاى مهرها را.
سلیمان گفت : خون خود را مباح كردى ، و در حضور من اقرار بزنا نمودى ، و مرا كه خلیفه هستم لازم است اجراء حدّ كنم .
فرزدق گفت : از كجا و بچه دلیلى چنین حكم میكنى ؟
سلیمان گفت : بموجب كتاب خدا كه مى فرماید: الزانیة و الزانى فاجلدوا كلّ واحد منهما مائة جلدة هر كدام از زانیه و زانى را صد تازیانه بزنید.
فرزدق گفت : ولى كتاب خدا این حكم را از من رد كرده و مرا از آن قانون كلى استثناء و خارج مى كند.
خداوند مى فرماید: (و الشعراء بتبعهم الغاوون الم ترانهم فى كل و ادیهیمون و انهم یقولون ما لا یفعلون ) مردم گمراه از شعراء پیروى مى كنند، آیا نمى بینى كه شعراء در هر مرحله و مقامى وارد شده و آنان مى گویند آن سخنهائیرا كه عامل آنها نیستند.
و منهم در این مورد حرفى زده ام كه عمل به آن نكرده ام . (عیون الاخبار ابن قتیبه نساء باب الزنا).
نتیجه :
شعرا روى قوه شعرى و طبع روانى كه دارند، مى توانند تخیلات و خاطرات خود را بى زحمت و تكلف بصورت شعر بیان كنند.
براى هر كسى خواه و ناخواه و بى اختیار تصورات و القاءات و افكارى در صفحه دل پیدا مى شود كه : شعراء بقوه طبیعى شعرى خود مى توانند بآسانى همه آنها را ببهترین نحو و ساده ترین و جالبترین وجهى بیان كنند، ولى دیگران از بیان و اظهار آنها عاجز خواهند بود.
اغلب اشعار از این قبیل بوده ، و تنها جنبه تخیلى و تفكرى دارد، و ممكن است گوینده آن هیچگونه معتقد و متعبد بمفهوم و مضمون آن نبوده ، و فقط خطورهاى قلبى خود را نسنجیده و نپخته و بدون تعقل بصورت شعرى آورده باشد.
این است كه : شعر ملازم با عقیده و ایمان نبوده ، و ما نمى توانیم باستناد اشعارى حكم و قضاء كنیم .
طبع شعرى مانند آواز خوش و جالب است ، و كمتر كسى مى تواند بعد از داشتن چنین قوه و ذوقى خود را تحت قیود و حدود عقلى نگه داشته و از خطرها و ضررهاى آن محفوظ بماند.
و شاید در میان صد شاعر، یكنفر در نتیجه قوت ایمان بتواند از این موهبت الهى و فطرى حسن استفاده كرده ، و از استعمال آن در مواردى كه بر خلاف حقیقت و شریعت است ، خوددارى كند.
آرى اكثر شعراء از این موهبت بزرگ الهى سوء استفاده كرده ، و به عنوان مدیحه سرایى ، تملق ، انتقاد، غزل سرایى ، لغو و عبث گویى ، تحقیر و توهین ، معاش و زندگى خود را تاءمین مى كنند.
تنها ایمان و عقیده محكم است كه : انسانرا نسبت باجراء هر گونه قدرت و قوت و ذوق و بیان محدود كرده ، و تام اعمال و نیات آدمى را از افراط و تفریط محفوظ مى دارد.
نه تنها ذوق شعرى چنین است ، بلكه استفاده كردن و نتیجه مطلوب گرفتن از هر یك از قواى ظاهرى و باطنى متوقف به حكومت و نظارت ایمان محكم و عقیده روحانى است و بس .
(الا الذین آمنوا و عملوا الصالحات و ذكرو الله كثیرا) مگر آن افرادى از شعراء كه ایمان دارند و هم اعمال صالح بجا آورده و پیوسته در یاد پروردگار متعال هستند.

يکشنبه 4/5/1388 - 17:57
دانستنی های علمی
محمد بن مسلم الثقفى (ساكن كوفه و از بزرگان اصحاب حضرت باقر علیه السسلام ) شخص جلیل و محترم و شریف و ثروتمندى بود، روزى حضرت باقر علیه السلام او را فرمود كه : تواضع و فروتنى كن ! و بشر المخبتین مژده بده آن افرادیرا كه خشوع و تواضع مى كنند.
محمد بن مسلم چون بكوفه مراجعت كرد: ترازویى با ظرفى از خرما گرفت ، و در بیرون مسجد جامع گذاشته ، و مشغول فروختن خرما شد.
از افراد قبیله و خویشاوندان او آمده و اظهار مى كردند كه : این كار موجب اهانت و رسوایى ما است .
محمد بن مسلم گفت : مولاى من مرا به چیزى امر فرموده كه نتوانم از آن تخلف كنم ، و من ناچارم از اینكه حداقل این ظرف را فروخته و تمام كند.
طائفه محمد بن مسلم گفتند: در صورتیكه مجبور و ملتزم بخرید و فروش هستى ، خوب است كه آسیایى گرفته و در بازار مخصوص مشغول آسیا كردن گندم باشى .
پس آسیا و شترى براى او تهیه كردند و مشغول آن كار شد.(86)
نتیجه :
تا فضل و عقل بینى بى معرفت نشینى یك نكته ات بگویم خود را مبین كه رستى
در آستان جانان از آسمان میندیش كز اوج سر بلندى افتى بخاك پستى
یكى از موانع بزرگ سلوك و توجه به سوى خدا: خود بینى و خودستائى است ، و تا انسان بخود متوجه و از خود راضى و بخود مغرور است : ممكن نیست حالات خضوع و خشوع و تذلل و عبودیت براى او پیدا بشود.
انسان اگر معرفت و فهم صحیحى داشته باشد: خود را سراپا قصور و عجز و جهالت و فقر دیده ، و هیچگونه حاضر به تكبر و اظهار بزرگى و مقام نخواهد بود.
پس تواضع و خشوع هنگامى در وجود انسان پیدا مى شود كه از مرحله خود بینى و توجه بنفس بگذرد، و خود بینى وقتى از انسان دور مى شود كه نور عظمت و جلال پروردگار در دل او بتابد
يکشنبه 4/5/1388 - 17:57
دانستنی های علمی

خلیل بن احمد را (از مشایخ اهل فضل و ادب و مؤ سس علم عروض ) زندگى و معیشت در بصره تنگ شد، و از بصره بقصد خراسان حركت كرد.
و سه هزار تن از مردم بصره كه اغلب آنها از فضلاء و ادباء و محدّثین بودند، او را مشایعت نمودند.
و چون در خارج شهر بمحلیكه بنام مربد (بكسر اول ) مشهور است رسیدند، خلیل روى به مردم كرده و گفت : اى مردم بصره سوگند بخداوند كه مفارقت و جدائى شماها براى من بسیار سخت است ، ولى چاره اى ندارم ، و اگر در این شهر روزى باندازه مقدار ضرورى از خوراك ، از باقلا(88)داشتم هرگز از این شهر بیرون نمى رفتم .
پس خلیل از مردم جدا شده و راه خراسان را پیش گرفت ، و كسى از آن مردم آنقدر از باقلا را بعهده خود نگرفت .(89)
نتیجه :
آرى بقول سعدى :
درم داران عالم را كرم نیست كرم داران عالم را درم نیست
اشخاصیكه فهم و علم و معرفت داشته ، و براى دانش و فضیلت ارزشى قائل هستند: اكثر آنان از مال دنیا دست تهى مى شوند.
و چون انسان از تحصیل معرفت و فضایل معنوى منصرف شده ، و تمام فكر و قصدش جمع مال و رسیدن بلذائذ دنیوى و مقامات ظاهرى چند روزى شد: البته بمقصود خود خواهد رسید، ولى در نظر او ارزشى براى مقام علم و روحانیت نیست .
خداوند متعال (شورى 20) مى فرماید: (من كان یرید حرث الاخرة نزدله فى حرثه و من كان یرید حرث الدنیا نؤ ته منها و ماله فى الاخرة من نصیب ) آنكس كه آخر ترا بطلبد او را توفیق داده و بمقامات معنوى او را هدایت میكنیم و چون منافع دنیوى بخواهد از دنیا او را مى دهیم و در آخرت سهمى براى او نخواهد بود.
عطا و كرم در صورتى متحقق مى شود كه انسان هدف و منظورى بجز مال و دنیا در دل بگیرد، تا بتواند بخاطر آن منظور از مال خود و از دراهم و دنانیر دست بكشد.
كسیكه علاقه و محبت او بمال بیش از علاقه بآخرت و خدا و فضیلت و حقیقت است : چگونه ممكن است عطا و كرم و انفاق داشته باشد.

يکشنبه 4/5/1388 - 17:56
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته