• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 860
تعداد نظرات : 184
زمان آخرین مطلب : 4695روز قبل
داستان و حکایت
درِ مطب دکتر به شدت به صدا درآمد. دکتر گفت در را شکستی! بیا تو. در باز شد و دختر کوچولوی نه ساله ای که خیلی پریشان بود به طرف دکتر دوید و گفت : آقای دکتر! مادرم! مادرم! و در حالی که نفس نفس میزد ادامه داد : التماس میکنم با من بیایید، مادرم خیلی مریض است. دکتر گفت :

باید مادرت را اینجا بیاوری، من برای ویزیت به خانه کسی نمیروم. دختر گفت : ولی دکتر، من نمیتوانم، اگر شما نیایید او میمیرد! و اشک از چشمانش سرازیر شد.
دل دکتر به رحم آمد و تصمیم گرفت همراه او برود. دختر، دکتر را به طرف خانه راهنمایی کرد، جایی که مادر بیمارش در رختخواب افتاده بود. دکتر شروع کرد به معاینه و توانست با آمپول و قرص، تب او را پایین بیاورد و نجاتش دهد. او تمام شب را بر بالین زن ماند، تا صبح که علایم بهبودی در او دیده شد. زن به سختی چشمانش را باز کرد و از دکتر به خاطر کاری که کرده بود تشکرکرد. دکتر به او گفت : باید از دخترت تشکر کنی، اگر او نبود حتماً میمردی! مادر با تعجب گفت : ولی دکتر، دختر من سه سال است که از دنیا رفته! و به عکس بالای تختش اشاره کرد.

پاهای دکتر از دیدن عکس روی دیوار سست شد. این همان دختر بود! یک فرشته کوچک و زیبا
پنج شنبه 6/8/1389 - 8:25
آلبوم تصاویر
چهارشنبه 5/8/1389 - 12:56
موبایل

برای چک کردن شماره سریال موبایل خود، کلید های زیر را به ترتیب فشار دهید: * # ۰ ۶ # یک کد دیجیتالی روی صفحه نمایش ظاهر می شود. این شماره مختص دستگاه شما است. این شماره را یادداشت کنید و در جایی امن نگه دارید. هنگامیکه موبایل شما دزدیده می شود، شما می توانید به پشتیبان شبکه خود تماس بگیرید و این کد را به آنها بدهید.
سپس آنها قادر خواهند بود دستگاه شما را مسدود کنند حتی اگر دزدها SIM کارت را عوض کرده باشند. تلفن شما کاملاً غیرقابل استفاده خواهد شد.
شما ممکن است نتوانید موبایل خود را بازپس گیرید، اما حداقل می دانید کسیکه آنرا دزدیده است دیگر نمی
تواند از آن استفاده کند یا آنرا بفروشد. اگر هر کسی این کار را بکند، دیگر دزدیدن موبایل هیچ فایده ای نخواهد داشت.
چهارشنبه 5/8/1389 - 7:44
بیماری ها
برخلاف نامی كه برای این مشكل عنوان می‌شود ، نفخ معده در روده كوچك اتفاق می‌افتد. نفخ حالت تورم غیرطبیعی یا افزایش قطر ناحیه شكمی است.
نشانه شایع آن احساس پری و سفتی شكم است كه می‌تواند منجر به درد شود.
علل ایجاد نفخ متعددند و عبارتند از :
- تجمع مایعات و گاز روده
- هضم نامنظم
- پرخوری
- حساسیت غذایی
- سندرم روده تحریك‌پذیر
- عدم تحمل مواد غذایی مانند عدم تحمل لاكتوز (قند شیر) و فروكتوز (قند میوه‌ها)
- طبع هوا (آئروفاژی)
- انسداد یا عفونت دستگاه گوارش
- خالی شدن سریع معده
- هضم مواد غذایی تولید كننده گاز
- یبوست
- استرس یا اضطراب
- آلودگی به انگل‌های روده‌ای مانند كرم آسكاریس

درمان
اقدام اولیه اطمینان از جویدن دقیق و مناسب غذا و اجتناب از غذاهای چرب است. غذاهای چرب با تاخیر در خالی شدن معده از مواد غذایی باعث ایجاد نفخ می‌شوند.
همچنین حذف غذاهایی كه بدن تحمل آنها را ندارد مانند شیر به بهبود نفخ كمك می‌كند البته این كار را تحت نظر متخصص انجام دهید تا به خوبی مشخص شود حساسیت نسبت به چه موادی وجود دارد.
جویدن آدامس باعث بلع مقادیر زیاد هوا شده و بنابراین باید از آن پرهیز كرد. نوشیدنی‌های گازدار نیز باید از برنامه غذایی حذف شوند.
از غذاها و نوشیدنی‌هایی كه حاوی سوربیتول و فروكتوز افزودنی هستند نیز باید اجتناب نمود.
مكمل‌های فیبردار و غذاهای سرشار از فیبر نشانه‌های نفخ را تشدید می‌كنند.
گاهی اوقات نفخ به یبوست مربوط می‌شود و لذا ابتدا باید این مشكل را برطرف كرد.
به منظور تخفیف علائم نفخ معده راهكارهایی توصیه شده است. از جمله این كه:
- میزان مصرف غذاهای سرشار از فیبر مانند سبزی و میوه تازه، غلات و نان سبوس دار، پاستای گندم سبوس‌دار و حبوبات را به تدریج افزایش دهید.
- روزانه آب كافی (تا هشت لیوان) بنوشید. كمبود مایعات بدن باعث ایجاد یا تشدید یبوست شده به افزایش نفخ كمك می‌كند به ویژه اگر غذاهای فیبردار مصرف شود.
- از نوشیدنی‌های گازدار بپرهیزید و از انواع كم یا بدون كالری، كافئین و سدیم مانند چای علفی استفاده كنید. گاز Co2 موجود در حباب‌های نوشابه باعث نفخ می‌شود و گاز ، تخلیه معده را كند می‌كند.
- غذاهای تازه و طبیعی بخورید و از انواع غذاهای سرد و بسته‌بندی شده اجتناب كنید. یك علت توصیه عدم مصرف این غذاها كاهش دریافت نمك است.
- مرتب ورزش كنید. زیرا باعث ترشح هورمون‌هایی می‌شود كه به فعالیت روده كمك می‌كنند.
- اگر شیر یا محصولات لبنی باعث نفخ می‌شوند ، باید انواع بدون لاكتوز را مصرف كرد.
- زیاد قهوه، چای و شكلات مصرف نكنید زیرا باعث تحریك هاضمه و نفخ می‌شوند.
- هضم چربی دشوار است و ممكن است باعث اسپاسم و در نتیجه نفخ شود.
- غذاهایی را كه باعث ایجاد نفخ می‌شود را مشخص كنید و به تدریج مصرف آنها را كاهش دهید. این مواد شامل كلم، كاهو ، بروكلی، پیاز و سیر می‌شود.
- نوشیدنی‌های تهیه شده از بابونه ، نعناع و رازیانه برای دستگاه هاضمه مفیدند و به كاهش نفخ كمك می‌كنند.
- نفخ ممكن است نشانه بیماری‌های گوارشی مانند سندرم روده تحریك‌پذیر باشد. بنابراین عمل به توصیه‌های ارائه شده جهت بهبود آن و در صورت ادامه ظهور علائم، تشخیص كلنیكی و درمان مناسب ضروری است
چهارشنبه 5/8/1389 - 7:44
اخلاق
آورده اند که کفن دزدی در بستر مرگ افتاده بود،پسر خویش را فراخواند، پسر به نزد پدر رفت گفت ای پدر امرت چیست ؟پدر گفت ،پسرم من تمام عمر به کفن دزدی مشغول بودم و همواره نفرین خلقی بدنبالم بود اکنون که در بستر مرگم و فرشتهءمرگ را نزدیک حس میکنم بار این نفرین بیش از پیش بردوشم سنگینی میکند.از تو میخواهم بعد از مرگم چنان کنی که خلایق مرا دعا کنند و از خدای یکتا مغفرت مرا خواهند. ..

سر گفت ای پدر چنان کنم که میخواهی و از این پس مرد و زن را به دعایت مشغول سازم
‫پدر همان دم جان به جان آفرین تسلیم کرد.
‫از فردا پسر شغل پدر پیشه کرد با این تفاوت که کفن از مردگان خلایق می دزدید و چوبی در شکم آن مردگان فرو مینمود وازآن پس خلایق میگفتند خدا کفن دزد اول را بیامرزد که فقط میدزدید وچنین بر مردگان ما روا نمیداشت
چهارشنبه 5/8/1389 - 7:43
ادبی هنری

چهل سال انتظار برای گرفتن یک عکس لحظه برخورد صاعقه با برج آزادی آمریکا

http://www.redlink1.com/mydocs/group/83/02.jpg

اما هنگامی که بدانید یک عکاس برای گرفتن یک عکس بیش از ۴۰ سال صبر کرده
و تاکنون عکس‌های زیادی برای ثبت آن انداخته، آن عکس دیدنی‌تر می‌شود.
یک عکاس ۵۸ ساله نیویورکی بی‌نظیرترین عکس خود را ماه گذشته و با عکاسی از لحظه
برخورد صاعقه با برج معروف آزادی گرفته است.

جی فاین می‌گوید: من همواره اخبار هواشناسی را دنبال می‌کردم و می‌دانستم که یک طوفان در راه است
و این برای من فرصت بسیار بزرگی بود. من آماده شده بودم و پیش از این عکس ۸۱ شات دیگر
گرفته بودم که نهایتا به این عکس رسیدم.

شاید لحظه برخورد رعد و برق را با زمین و مکان‌های مختلف در تصاویر مختف و یا حتی به چشم دیده باشید.
وی می‌افزاید: من واقعا وقتی نتیجه کار را دیدم شوکه شده بودم.
این یک شانس مطلق بود که یک بار در زندگی سراغ آدم می‌آید و این اولین عکسی از این نوع است که من تاکنون دیدم.

مجسمه آزادی که تقریبا ۹۳ متر بلندی دارد در سال ۱۸۸۶ در این محل نصب شده و آن گونه که اعلام شده است
سالانه حدودا ۶۰۰ صاعقه با آن برخورد می‌کند.
انتظار ۴۰ ساله برای انداختن یک عکس انتظار زیادیست اما وقتی نتیجه کار یک عکس استثنائی باشد این انتظار شیرین جلوه می‌کند.

http://www.redlink1.com/mydocs/group/83/03.jpg

http://www.redlink1.com/mydocs/group/83/04.jpg

چهارشنبه 5/8/1389 - 7:41
طنز و سرگرمی

اتفاقی چشمم به یه مطلبی خورد که خیلی خوندنی و جالب بود، گفتم واسه بقیه هم بفرستم
یه جور کل کل شاعرانه ست که شاعرا جواب همدیگه رو دادن با شعراشون بخونی ضرر نمی کنی :


شعر اول رو حمید مصدق گفته بوده که فکر کنم همه خوندن یا شنیدن :

تو به من خندیدی و نمی دانستی
من به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدم
باغبان از پی من تند دوید
سیب را دست تو دید
غضب آلود به من كرد نگاه
سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاك
و تو رفتی و هنوز،
سالهاست كه در گوش من آرام آرام
خش خش گام تو تكرار كنان می دهد آزارم
و من اندیشه كنان غرق در این پندارم
كه چرا باغچه كوچك ما سیب نداشت


بعدها فروغ فرخزاد اومده و جواب حمید مصدق رو اینجوری داده:

من به تو خندیدم
چون كه می دانستم
تو به چه دلهره از باغچه ی همسایه سیب را دزدیدی
پدرم از پی تو تند دوید
و نمی دانستی باغبان باغچه همسایه
پدر پیر من است
من به تو خندیدم
تا كه با خنده خود پاسخ عشق تو را خالصانه بدهم
بغض چشمان تو لیك
لرزه انداخت به دستان من و
سیب دندان زده از دست من افتاد به خاك
دل من گفت: برو
چون نمی خواست به خاطر بسپارد
گریه تلخ تو را
و من رفتم و هنوز
سالهاست كه در ذهن من آرام آرام
حیرت و بغض تو تكرار كنان
می دهد آزارم
و من اندیشه كنان غرق در این پندارم
كه چه می شد اگر باغچه خانه ما سیب نداشت


و از اونا جالب تر واسه من جوابیه که یه شاعر جوون به اسم جواد نوروزی بعد از سالها به این دو تا شاعر داده
که خیلی جالبه ( این مطلب رو اتفاقی توی وبلاگ همین آقا خوندم ) بخونید :


دخترک خندید و
پسرک ماتش برد !
که به چه دلهره از باغچه ی همسایه، سیب را دزدیده
باغبان از پی او تند دوید
به خیالش می خواست،
حرمت باغچه و دختر کم سالش را
از پسر پس گیرد !
غضب آلود به او غیظی کرد !
این وسط من بودم،
سیب دندان زده ای که روی خاک افتادم
من که پیغمبر عشقی معصوم،
بین دستان پر از دلهره ی یک عاشق
و لب و دندان ِ
تشنه ی کشف و پر از پرسش دختر بودم
و به خاک افتادم
چون رسولی ناکام !
هر دو را بغض ربود...
دخترک رفت ولی زیر لب این را می گفت:
" او یقیناً پی معشوق خودش می آید ! "
پسرک ماند ولی روی لبش زمزمه بود:
" مطمئناً که پشیمان شده بر می گردد ! "
سالهاست که پوسیده ام آرام آرام !
عشق قربانی مظلوم غرور است هنوز !
جسم من تجزیه شد ساده ولی ذرّاتم،
همه اندیشه کنان غرق در این پندارند:
این جدایی به خدا رابطه با سیب نداشت


جالب بود نه ؟

چهارشنبه 5/8/1389 - 7:41
داستان و حکایت
از بدو تولد موفق بودم، وگرنه پام به این دنیا نمی رسید
از همون اول کم نیاوردم، با ضربه دکتر چنان گریه‌ای کردم که فهمید جواب «های»، «هوی» است.
هیچ وقت نگذاشتم هیچ چیز شکستم بدهد، پی‌درپی شیر میخوردم و به درد دلم توجه نمی کردم!
این شد که وقتی رفتم مدرسه از همه هم سن و سالهای خودم بلندتر بودم و همه ازم حساب می‌بردند.
هیچ وقت درس نخوندم، هر وقت نوبت من شد که...
برم پای تخته زنگ می‌خورد.
هر صفحه‌ای از کتاب را که باز می کردم، جواب سوالی بود که معلمم از من می‌پرسید.
این بود که سال سوم، چهارم دبیرستان که بودم، معلمم که من را نابغه می‌دانست منو فرستاد المپیاد ریاضی!
تو المپیاد مدال طلا بردم! آخه ورق من گم شده بود و یکی از ورقه‌ها بی اسم بود، منم گفتم اسممو یادم رفته بنویسم!
بدون کنکور وارد دانشگاه شدم هنوز یک ترم نگذشته بود که توی راهروی دانشگاه یه دسته عینک پیدا کردم،
اومدم بشکنمش که خانمی سراسیمه خودش را به من رسوند و از این که دسته عینکش رو پیدا کرده
بودم حسابی تشکر کرد و گفت: نیازی به صاف کردنش نیست زحمت نکشید این شد که هر وقت
چیزی از زمین برمی‌داشتم، یهو جلوم سبز می شد و از این که گمشده‌اش را پیدا کرده بودم حسابی تشکر می کرد.
بعدا توی دانشگاه پیچید: دختر رئیس دانشگاه، عاشق ناجی‌اش شده، تازه فهمیدم که اون دختر کیه و اون ناجی کیه!
یک روز که برای روز معلم برای یکی از استادام گل برده بودم یکی از بچه‌ها دسته گلم رو از پنجره شوت کرد بیرون،
منم سرک کشیدم ببینم کجاست که دیدم افتاده تو بغل اون دختره!
خلاصه این شد ماجری خواستگاری ما
و الان هم استاد شمام! کسی سوالی نداره!؟
چهارشنبه 5/8/1389 - 7:39
شعر و قطعات ادبی
غم مخور دوران بی پولی به پایان می رسد
دارد این یارانه ها استان به استان می رسد

مبلغش هر چند فعلاً قابل برداشت نیست
موسم برداشت حتماً تا زمستان می رسد

در حساب بانکی ات عمری اگر پولی نبود
بعد از این یک پول یامفتی فراوان می رسد

چند سالی مایه داران حال می کردند و حال
نوبت حالیدن یارانه داران می رسد

شهر، کلاً شور و حال دیگری بگرفته است
بانگ بوق و سوت و کف از هر خیابان می رسد

آن یکی با ساز، رنگ گلپری جون می زند
این یکی با دنبکش، بابا کرم خوان می رسد

عمه صغرا پشت گوشی قهقهه سر داده است
شوهرش هم با کباب و نان و ریحان می رسد

مش رجب، آن گوشه هی یک‌ریز بشکن می زند
خاله طوبا هم کمر جنبان و رقصان می رسد

تا که بابام این خبر را در جراید خواند گفت:
خب خدا را شکر پول کفش و تنبان می رسد

مادرم هم خنده‌ی جانانه ای فرمود و گفت:
پول شال و عینک و یک جفت دندان می رسد

بی بی از آن سو کمی تا قسمتی فریاد زد:
خرج استخر و سونام، ای جانمی جان می رسد

خان عمو با کیسه و زنبیل و ساکش رفته بانک
تا بگیرد آنچه را فعلاً به ایشان می رسد

اصغری در پای منقل، بود سرگرم حساب
تا ببیند پول چندین لول، الآن می رسد

خاله آزیتا که یادش رفته فرمی پر کند
طفکی از دور با چشمان گریان می رسد

"مصطفی مشایخی"
سه شنبه 4/8/1389 - 15:19
دنیای گیاهان و حیوانات
شکار پیتون یا (اژدر مار) در آفریقا‌ یكی از سخت‌ترین و خطرناك‌ترین كارها محسوب‌ می‌شود. یعنی در رده كارمندی به این شغل، سختی كار تعلق می‌گیرد!
بیشتر افراد از شغل و كار خود راضی نیستند. آنها فكر می كنند؛ كاری‌سخت، طاقت فرسا و كسل كننده دارند. آنها دائم در حال غرولند و شكایت هستند.
اگر شما هم جزء این افراد هستید، كافی است، نگاهی به كار این مردان در یك دهكده آفریقایی بیاندازید.

حال، مراحل شكار، توسط شكارچیان‌ آفریقایی‌ را باهم می‌بینیم.

قبل از هر چیز، بازوی فرد را در پوششی از پوست گوزن می‌پیچند.

بعد شکارچی سینه خیز در سوراخ مار پیتون می خزد. در سكوت و آرامش..

با استفاده از نورپردازی مدرن، منظور آتش زدن چند علف خشك و كوچك است؛ به مار پیتونی كه روی تخم‌هایش خوابیده نزدیك‌می‌شود.

گرما و نور آتش كمی او را گیج كرده است.

باید آماده حمله ناگهانی پیتون‌باشد... بله خودشه... اینها هم تخم‌های پیتون است.

او اجازه می‌دهد بازوی محافظت شده‌اش را تا آنجا كه می‌خواهد ببلعد و با دست دیگر گلوی او را فشار می‌دهد. او مانند ماهی در تور افتاده و دمش را به هر طرف تكان می‌دهد.

دوستانش، قبل از این كه مار بازوی شکارچی را ببلعد او را بیرون می‌كشند.

شكار شد... زیباست نه؟ او برای مدتی خوراک دهکده‌ را تامین می‌کند. خب، حالا نظرتون چیه؟ بازم می‌خواهید، غرولند‌ و شكایت كنید؟ یا خدای مهربان را شكر كرده و دو دستی به كار و شغلتان می‌چسبید؟
سه شنبه 4/8/1389 - 12:42
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته