• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 416
تعداد نظرات : 359
زمان آخرین مطلب : 4567روز قبل
خاطرات و روز نوشت
امام خمینى آیه جـمال و جـلال

مـسـاله (دیـن و شمشیـر)،(اسلام و خشـونت) از حـربه هاى كهنه و دیـریـنـى است كه جهان غرب آن را بـراى كـوبیـدن اسلام و مسلمـانان،هـر چـنـد گـاه به كـار مـى بنـدد و شـرق شناسـان و استعمارگران،براى دور كردن نسل جـوان از اسلام،آن را فریاد مى كنند.

آنـان،
 تـبلیغ كرده و مى كنند: اسلام با زور و قدرت پیشرفت كرده اسـت و ایـن سـلاح جـهـاد بـوده كـه مـردم را بـه اسلام كشانده و حـكـومـتـهاى دینى با زور سرنیزه مردمان جهان را بر سرسفره این كیش نشانده اند!

تـاریـخ نگاران،
 جامعه شناسان و كشیشان غربى،
 سیاستمداران،
 قلم بـمـزدان،
 تلاش ورزیده اند كه از اسلام و مسلمانان چهره اى خشن و خون آلود ترسیم كنند كه مدارا و انسان دوستى و صلح و صفا در آن جـایى ندارد. در برابر مسیحیت و مردم مغرب زمین را جلوه و نماد انـسـان دوسـتى و مهرورزى نشان دهند كه با گل سرخ و شاخه زیتون بـا جهانیان روبه رو مى شوند و هركارى انجام مى دهند در راستاى آزادى انسان و در راه بر قرارى صلح جهانى است.1

آنـچـه جـاى گـفـت وگـو دارد این نكته است: شمارى از نویسندگان مـسـلـمـان مـرعوب تهاجم فرهنگى دشمن شده و به تلاش برخاسته اند آییـنـهـا،
 دسـتورها و قانونهاى دینى را برابر آنچه غرب آن را حـقـوق بشر مى خواند،
 بنمایانند این گروه،
 به توجیه مسائلى چون حدود و قصاص و تعزیرات كه غرب آنها را نمى پسندد،
 پرداخته اند. شـمـارى از اصـل مـنكر سنگسار در اسلام براى مردان و زنان بدكار شـده انـد،
 جهاد اسلامى را،
 تنها جهاد دفاعى دانسته هرگونه یورش نـظـامى از سوى نظام اسلامى،
 به هر هدف،
 به دیگران را نادرست مى انگارند.2

در ایـن میان،
 كسانى كه جامه مسلمانى به تن كرده بودند،
 در هم آوایـى بـا خـواسـتـه هـاى جـهـان غـرب،
 تا آن جا پیش رفتند كه مـجازاتها و احكام سیاسى اسلام را دستورها و آیینهایى غیرانسانى و خشونت آمیز خواندند كه نه مفید است و نه درخور اجرا.

حـسـن نـزیـه،
 از اعـضاى كانون وكلا و عضو كابینه دولت موقت،
 در بـرابـر خـواسـتـه هاى مردم مسلمان ایران،
 كه خواهان پیاده شدن قانونهاى اسلامى در كشور بودند،
 بى شرمانه بیان داشت:

(اگـر مـا فـكر كنیم تمام مسائل سیاسى و اقتصادى و قضایى را مى تـوانیم در قالب اسلامى بسازیم،
 آیات عظام هم مى دانند،
 این امر در شرایط حاضر نه مقدور است،
 نه ممكن و نه مفید.)3

جـبـهه ملى در انجام این خواسته در سال 1360،
 طرح لایحه قصاص را كـه بـه خـامه فقهاى بزرگ نگاشته شده بود،
 ناسازوار با آزادى و كـرامـت انـسـانـى خواند و در اعلامیه اى از هواداران خود خواست بـراى رویـارویـى بـا ایـن قانون،
 به اصطلاح آنان غیرانسانى،
 به خیابانها بیایند.4

در برابر این سخنان بى مایه و سست و به دور از مبانى،
 از گذشته تـاكـنـون،
 اندیشه ورزان مسلمان پاسخهاى درخورى ارائه كرده اند كـه سـعـى هـمـه آنـان مـشكور باد. شهید بهشتى،
 به نزیه،
 كه با پـشـتیـبـانـى كـانون وكلا و سازمان حقوق بشر،
 به ستیز با اسلام بـرخـاسـتـه بـود،
 با استدلال و منطق پاسخهاى استوار داد و مردم مـسـلـمان با حضور آگاهانه و غیرت مندانه به صحنه آمدند و جبهه آنان را وادار به عقب نشینى كردند.

ایـنـك دوباره در عرصه جراید و مطبوعات،
 در قالبهاى نوین و روز پـسـنـد،
 با سخنان نمادین و غیرنمادین،
 اسلام،
 انقلاب اسلامى،
امام خـمینى و یاران باوفاى آن حضرت متهم به خشونت ورزى و بیدادگرى مـى شوند و بنگاههاى خبرپراكنى غرب در سطح گسترده اى بدان دامن مـى زنـنـد و پاره اى از رفتارها و كارهاى تندى كه ایادى نفوذى دشـمـن بـراى بـدبین كردن مردم به اسلام انجام مى دهند گواه این گـفـته ها قلمداد مى كنند و با كمال تاسف شمارى از پروردگان سر سـفـره انقلاب،
 با از یاد بردن گذشته خود،
 جارچى دشمن شده و این جـا و آن جـا،
 بـزرگان دین را خشونت گرا مى خوانند و خود را با سابقه هاى روشن! مهرورز و هوادار مهروزى.

بـایسته است باور و اعتقاد امام را درباره دستورهاى جزایى اسلام بـدانیم و مبانى اعتقادى و فقهى و سیرت ایشان را در برخورد با دگـرانـدیـشـان،
 بـشناسیم. از این روى،
 در چند مقدمه دیدگاههاى امام را بیان مى كنیم:

الـف. امـام جهان را مظهر جمال خداوند شمرده و جلوه حق. بر این بـاور اسـت: تـار وپـود هـستى بر محور رحمت و بخشایش و مهربانى اسـتـوار اسـت و خداوند رحمان است و رحیم و رحمت و صفات جمالیه حضرتش،
 بر دیگر صفات جلالیه،
 چون قهار و... پیشى دارد.

(رحـمـت رحـمـانیه و رحیمیه،
 شامل جمیع دار وجود است،
 حتى رحمت رحیـمیه كه جمیع هدایت هادیان طریق توحید از جلوه آن مى باشد،
 شامل همه است،
 الا آن كه خارجان از فطرت استقامت،
 به سوء اختیار خـود،
 خود را از آن محروم نمودند،
 نه این كه این رحمت شامل حال آنها نیست.)6

هـمـه برنامه هاى دین براى سعادت و خوشبختى انسانها سامان داده شـده اسـت. پیـامـبـران براى این كه آمده اند كه رحمت،
 دوستى،
 مـهربانى،
 مهرورزى و برادرى را در میان مردم بگسترانند و صلح و آرامش عمومى را در جهان پایدار سازند.7

انبیاء دلسوز بشرند و در پى آن بوده اند كه مردم را به ارزشهاى انـسـانـى راه نـمایند و از پرت شدن به دره هاى ژرف و بى برگشت تباهیها رهایى بخشند.

فـرسـتـادگان خدا،
 براى آسایش و آرامش و هدایت مردم،
 خود را به رنـج مـى افكندند و شبان و روزان در تشویق بودند تا مردم گمراه و سرگشته نباشند:

(انـبیا،
 مظهر رحمت الهى هستند. مى خواهند كه مردم خوب باشند،
 مـى خـواهـنـد همه مردم معرفت الله داشته باشند. مى خواهند همه مردم سعادت داشته باشند.)8

خـداپـرسـتان،
 اهل رحمت،
 بخشش،
 مهرورزى،
 برادرى هستند و از این میان،
 مسلمانان از مهر و مهرورزى ویژه اى بر خوردارند. مومنان كـانون مهربانیها و دوستیهایند،
 به هم كیش و غیر هم كیش. با هم كیـشـان،
 در اوج برادرى و برابرى و عشق مى زیند،
 و چون بنیانى اسـتـوار پـاس یكدیگر مى دارند،
 در غم و شادى هم شریكند و نظام اسلامى نیز در برابر مومنان رسالتهاى ویژه اى بر عهده دارد.

ب. انـبیـاى الهى برنامه هاى خود را كم كم بر بشریت عرضه كرده انـد. بـرنامه هاى هر پیامبر،
 كامل كننده برنامه فرستاده پیشین اسـت. احكام اسلام نیز،
 كم كم و با آماده سازیها نازل شده است.9

پیـامـبر اسلام با در نظر گرفتن شرایط روانى و اجتماعى،
 برنامه هـاى خـود را سـامان مى داده است; چه كه پیاده كردن برنامه هاى سیاسى،
 اقتصادى و... در یك زمان كارى بود سنگین و همگان آن را بـرتـابیـدنـد. پیامبر در پى هر برنامه و قانون،
 زمینه پذیرش دگركارها را فراهم مى آورد:

(انبیا،
 همه،
 دنبال این بودند كه به تدریج آنطور كه مى شود این بشر را سوق بدهند طرف معرفت الله.)10

ج: در مـنـطـق امام امت،
 براى هدایت مردم به اسلام و نگهبانى از بـاورهـا و ارزشـها،
 بیش از آن كه انذار كارآمد باشد،
 بشارت،
 و نـویـد و امیـدآفـریـنـى سازنده است. بشارت دل را نرم مى كند،
 احـسـاسـات را بـه جوش مى آورد و روان را آماده پذیرش حقیقت مى سـازد. قـرآن پیش از انذار و ترساندن مردم از كیفر،
 از بهشت و رضـوان و رحـمـت و نـور و شـادیـهاى دو جهان سخن مى گوید و رمز پیشرفت پیامبر را مدارا،
 مهربانى و مهرورزى مى شمرد:

(فبما رحمه من الله لنت لهم و لو كنت فظا غلیظ القلب لانفضوا من حولك فاعف عنهم....)11

بـه سـبـب رحـمت خداست كه تو با آنان این چنین خوشخوى و مهربان هـسـتـى. اگر تندخو و سخت دل بودى،
 از گرد تو پراكنده مى شدند،
 پس بر آنان ببخشاى....

پیـامبر(ص) با تبلیغ رساندن پیام وحى به تشنگان معرفت،
 دین را پیـش بـرد. به پیام رسانان دین سفارش مى كرد با حسن خلق و روى خـوش بـا مردم روبه رو شوند. فرستادگان پیامبر با در دست داشتن آیه هاى رحمت به میان مردم مى رفتند،
 دلها با شنیدن این آیه ها نرم مى شد و آماده براى پذیرش حق.

پیـش از این كه پیامبر به مدینه هجرت كند،
 بسیارى از اوسیان و خـزرجیـان،
 به اسلام گرویده بودند و گسترش اسلام به ایران و روم نیز،
 در پى خواسته هاى مردمان آن دیار انجام گرفت و مسلمانان،
 پیـش از نبرد،
 با استقبال ایرانیان و رومیان روبه رو مى شدند. ایـن حنجره ها و سینه ها و مغزهاى كینه آلود و كثیف است كه این جـا و آن جـا،
بـراى لكه دار كردن اسلام در تكاپویند چهره اسلام و مـسـلـمـانـان را زشت جلوه دهند12 و گرنه اسلام،
 زیبا،
 پرشكوه و داراى برنامه هاى صد درصد انسانى و به سود انسان است.

از ایـن روى امـام امـت بـه پیام رسانان دین اندرز مى داد: آیه رحـمـت بـاشـنـد و با امید آفرینى و نشان دادن زیباییهاى قرآن،
 مردم را به آن جذب كنند:

(درمـسـائل ملایمت و جهت رحمت بیش تر از جهت خشونت تاثیر میكند. مـن در زمـان اخـتـنـاق رضـاخانى،
 وقتى در مدرسه فیضیه صحبت مى كـردم،
 آن گاه كه از جهنم و عذاب الهى بحث مى كردم،
 همه خشكشان مـى زد،
 ولـى وقتى از رحمت حرف مى زدم،
 مى دیدم كه دلها نرم مى شـود و اشـكـها سرازیر مى گردد و این تاثیر رحمت است. با ملایمت انسان بهتر مى تواند مسائل را حل كند تا شدت.)13

امام تاكید داشت كه اسلام و انقلاب را نمى شود با شمشیر پیش برد. مـنـطـق و سـخن مهم ترین ابزار ماست،
 هدف ما صدور اسلام و انقلاب اسـت و مـبـارزه با الحاد و دین ستیزى و با سلاح نیرومند منطق و ایمان،
 در برابر الحاد شرق و استكبار غرب مى ایستیم.

امـام در پاسخ كارشناسان جنگهاى روانى،
 وابسته به غرب،
 كه امام را دیـكـتاتور مى خواندند و این پندار واهى را گسترش مى دادند: وى بـر آن اسـت باورهاى خود را با نیروى شمشیر بر دیگران تحمیل كند و مردمان را به زور با خود همداستان كند،
 گفت:

(بـارهـا گـفته ام،
 ما با كسى جنگ نداریم. امروز انقلاب ما صادر شـده اسـت. در هـمـه جـا اسـم اسلام است و مستضعفان به اسلام چشم دوخـتـه اند. باید با تبلیغات صحیح،
 اسلام را آن گونه كه هست به دنیـا مـعرفى نمایید. وقتى ملتها اسلام را شناختند،
 قهرا به آن روى مـى آورنـد و مـا چیزى جز پیاده شدن احكام اسلام را در جهان نمى خواهیم.)14

د. در نـظر امام،
 خشم،
 كلید همه بدیها و شرارتهاست. غریزه وقتى بـه جـوش آمـد و خـرد از كـنـتـرل خـارج شد،
 چه بسا ترو خشك را بـسـوزاند. آتش خشم وقتى شعله ور شد،
 اندرز در آن راه پیدا نمى كـنـد و انـسـان خـشمگین،
 افزون بر خود،
 دیگران را ممكن است به نابودى بكشاند. براى همین جهت پیامبر فرموده است:

(چـنـان كـه سـركـه عسل را تباه مى سازد،
 غضب ایمان را فاسد مى كند.)15

ولى خشم و غضب همه جا نكوهیده نیست،
 بلكه قوه غضبیه از نعمتهاى بـزرگ خـداسـت كـه آبـادى دنیا و آخرت و حفظ فرد و جامعه بدان بـسـتـگى دارد و اگر این نیروى با ارزش در وجود آدمى نبود،
 بشر در بـرابر دشواریهاى طبیعت به دفاع از خود بر نمى خاست و ترس و ضـعف و سستى و تنبلى و ناشكیبایى و بى غیرتى در انسان راه پیدا مـى كـرد. از ایـن روى،
 ایـن نیروى غریزى اگر به درستى به كار آیـد،
 وسیـله اى است براى رسیدن به كمال. خداوند متعال مومنان را سـتـایش كرده است كه در برابر كافران و دین ستیزان با قهر و غـضـب رفـتـار مـى كنند و با یكدیگر به مهر و آشتى: (اشداء على الكفار رحماء بینهم).16

امام خمینى مى نویسد:

(اداره امـر بـه معروف و نهى از منكر و اجراى حدود و تعزیرات و سـایر سیاسات دینیه و عقلیه نشود،
 جز در سایه قوه شریفه غضبیه. پـس آنها كه گمان كردند كشتن قوه غضب و خاموش كردن آن از كمالات و مـعارج نفس است،
 خود خطایى بزرگ و خطیئه اى عظیمه كردند و از حد كمال و مقام اعتدال غافلند.)17

هـ: سـرانـجـام و نتیجه گفته هاى پیشین این است كه همه باورها،
 ارزشـهـا و احـكـام و شیوه اداره جامعه در اسلام،
 براساس رحمت و بـراى رسیدن به عدالت و بهروزى مردم سامان یافته است و اگر به درسـتـى اجرا شوند،
 ذره اى زیان و خسارت بر مردم روا داشته نمى شود و آزادى انسانى آنها از میان نمى رود.

اوج حـاكـمیـت سیاسى دین بر مردم در زمان غیبت امام زمان(عج)،
 ولایـت فـقیـه اسـت و در مـنطق امام خمینى،
 در آن خشونتى و جود نـدارد; زیـرا اصـل،
 حكومت و اجراى قانون است. پیامبر و امامان بـر اسـاس معیارها و ترازهاى قانون عمل مى كردند و مامور اجراى دسـتـورها و آیینهاى قرآن بودند و از پیش خود فرمان نمى دادند،
 خـداونـد بـه پیـامـبر هشدار داده است: اگر برخلاف دستورهاى من رفـتـار كـنـى،
 از تـو بازخواست مى كنم. فقیه نیز،
 پیاده كننده احـكـام اسلام است و ناظر بر كارگزاران كشور و اگر بخواهد سر از فـرمـان خـداوند بپیچد و برخلاف قانونها و آیینهاى خداوند اراده خود را بر جامعه بار كند،
 ولایت نخواهد داشت:

(فـقیـه نـمى خواهد به مردم زورگویى كند. اگر یك فقیهى بخواهد زورگـویـى كـنـد،
 این فقیه دیگر ولایت ندارد. اسلام است،
 در اسلام قـانـون حـكومت مى كند. پیغمبر اكرم(ص) هم تابع قانون بود،
 نمى تـوانـسـت تـخـلـف بكند. خداى تبارك و تعالى مى فرماید كه: اگر چـنـانـچه یك چیزى برخلاف آن چیزى كه من مى گویم تو بگوئى من تو را اخـذ مـى كـنم... ولایت فقیه ولایت بر امور است كه نگذارد این امـور از مـجـارى خودش بیرون برود. نظارت كند بر مجلس،
 بر رئیس جـمـهـور كـه مـبـادا یـك پـاى خـطـایى بردارد... ولایت فقیه ضد دیكتاتورى است.)18

در احكام جزایى و دفاعى اسلام نیز،
 خشونتى وجود ندارد،
 آنچه هست و آییـنها و قانونها و دستورهایى كه وجود دارد،
 بر اساس مصلحت نـوع انسان و رسیدن جامعه به صلح و آرامش و امنیت عمومى سازمان دهى شده اند. جامعه حكم یك بدن را دارد. اگر عضوى از اعضاى بدن فـاسد شد،
 اگر از اصلاح آن خوددارى كنیم،
 به همه اندام سرایت مى كـنـد و قرار و آرامش از دیگر اعضا مى گیرد. اگر نقطه اى از یك كشتى سوراخ شد و براى بستن آن اقدامى صورت نگیرد،
 همه سرنشینان آن غـرق مـى شـونـد. سـلامـت و آرامـش جامعه نیز بدون مبارزه با شـرانـگیـزى و جـنـایت دوام نمى یابد. امام بر این نكته تاكید دارد: پیامبر(ص) نبى رحمت بود و مظهر عطوفت و اخلاق بزرگوارانه و داراى قـلـبـى مهربان و چشمى اشكبار،
 ولى گاه در آن جا كه با مـحـبـت نـمـى تـوانست تبهكاران را به صلاح آورد،
 ناگزیر با شدت رفـتـار مـى كـرد و غـده هاى سرطانى را با جراحى از بدنه جامعه بیـرون مـى كـشیـد. كـار پیامبر،
 بسان كار پزشكى بود كه براى بـهـبودى بیمار او را جراحى مى كند،
 بر این كار طبیب دلسوز آیا مى توان برچسب خشونت زد.19

بـر این اساس قصاص و حدود و امر به معروف نیز مصداق رحمت است و برخاسته از رحمت رحیمیه خداوند:

(اجـراى قصاص و حدود و تعزیرات و امثال آن كه به نظر مى رسد با ملاحظه نظام مدینه فاضله تاسیس... شده هر دو سعادت[ دنیا و آخرت ]مـنـظـور اسـت; زیـرا كه این امور در اكثر[ مردم] براى رساندن جانى و رساندن او به سعادت دخالت كامل دارد....)20

قـرآن،
 اجـراى قانون قصاص را زندگى ساز مى شمرد; زیرا كه قصاص،
 پیـگـرد قـانـونـى و بریدن ریشه هاى جنایت و از بین بردن كینه تـوزیها و انتقامها و برقرارى صلح و صفاست. اگر حكم قصاص كه به قـدرت حـكومت و به اختیار اولیاى دم است،
 دقیق انجام بشود و با این شعله انتقام گیرى خاموش شود و یا اولیاى مقتول با خشنودى و رضـا،
 دیـه را بـپذیرند به طور طبیعى زندانها از افراد شرور پر نمى شود و صلح و صفا هم بین مردم برقرار مى گردد:

(قـرآن در مـجتمع ایمانى و برادرى حكم قصاص را اصل اولى و ثابت مـقرر داشته و به عفو قاتل ترغیب نموده،
 تا سایه عدل و رحمت با هـم گـسـترده شود: اجراى قصاص به دست قدرت حكومت مردم و عفو به وجـدان و صلاح اولیاى مقتول،
 نه به اختیار حكومت،
 تا آتش انتقام خـامـوش شود و رابطه برادرى و رحمت برقرار گردد و نیز تبدیل به دیـه،
 بسا به صلاح كسان مقتول و یا قاتل از اعضاى خانواده مقتول است. بر مبناى همین اصل قضایى و ایمانى،
 مجتمع امن و پیوسته بى مـانـندى در سرزمین كینه و انتقام پدید آمد كه در سالیان دراز،
 نـه دسـتـگاه قضایى وسیع و نه زندانها در میان بود و قاتل و یا دزدى كـه در مـعـرض قـصـاص و حـد در آمـدنـد بـسیار انگشت شمار بودند.)21

از جـمله جاهایى كه شاید از سوى انسان مسلمان،
 خشونتى سر بزند،
 در گـاه مبارزه با فساد،
 فساد آفرین،
 تباهى،
 تباهى آفرین،
 و در صحنه كار زار با دشمن است كه در این جا به شمه اى از دستورها و آییـنـهـاى اسـلام و دیـدگاه امام خمینى مى پردازیم و سفارشهاى بسیار ایشان،
 را یادآور مى شویم.

شنبه 9/7/1390 - 9:44
خاطرات و روز نوشت
چهار ساعت خواب

ما ناظر بودیم كه حضرت امام در 24 ساعت گاهی اوقات، 4 ساعت بیشتر نمی خوابیدند. ساعت 11 شب، چراغ اطاق حضرت امام خاموش می شد و ما در ساعت 3 بعد از نیمه شب متوجه می شدیم كه صدای كاغذ از اتاقشان می آید. حضرت امام، معمولاً روزنامه هایی را كه برایشان ترجمه می كردند و به علت كثرت كار در روز، موفق نمی شدند آنها را مطالعه كنند، آخر شب و در ساعتی كه خودشان تنظیم كرده بودند، به مطالعه و رسیدگی آنها می پرداختند.

 

 

در تركیه

در مدتی كه حضرت امام (ره) در تركیه تبعید بودند از فرصت استفاده كرده، در اولین ساعات ورود به فراگیری زبان تركی پرداختند و در همان مدت تبعید كتاب ارزشمند تحریر الوسیله را نوشتند، همچنین در آنجا به دیدن مراكز حساس و دیدنی از جمله مزار چهل تن از شهدای عالم از اهل سنت، و موزه و .... می رفتند.

 

پنج كار در یك زمان

امام در استفاده از وقت، بسیار حساس و دقیق بود گاهی همزمان چند كار را با هم انجام می داد از جمله یك روز در حالی كه مشغول گوش دادن به رادیو بود، تصویر تلویزیون را هم تماشا می كرد، ذكر هم می گفت، با پاهایش نرمش می كرد و به علی كوچولو (نوه امام) هم می گفت تو هم مثل من نرمش كن و به این وسیله او را آموزش می داد یعنی پنج كار در یك زمان.

 

تلاش بی وقفه

وقتی خدمت امام می رسیم، می بینییم كه ایشان یا رادیو گوش می كنند، یا تلویزیون نگاه می كنند، یا نامه های رسیده را می خوانند، یا اخبار رسیده را مطالعه می كنند. ایشان یك دقیقه بی كار نیستند، حتی در حمام یا هنگام وضو رادیو همراهشان است من با اطمینان می گویم كه ایشان اصلاً‌ وقت تلف شده ندارند. صبح این طرف حیات فرش می انداختند و مشغول كار بودند تا آفتاب می آمد جلوی ایشان و دیگر موقعی می رسید كه وقت وضو و نماز و نهار و استراحت بود و عصر دوباره آن طرف حیاط باز همان فرش را می انداختند و مشغول كار بودند و بدین گونه عملاً به ما نشان می دادند كه تا چه حد باید كار و كوشش كنیم.

شنبه 9/7/1390 - 9:42
خاطرات و روز نوشت
دقت

حضرت امام یك بار جمله ای از فرزند یكی از نزدیكان شنیده بود، ایشان به مادر بچه فرمودند: ببینید این حرف از كجا یاد گرفته، این حرف پسندیده نبود.

 

توجه به ایمان بچه ها

بعضی مواقع می دیدند افراد تلفن می زنند و از احوال بچه سئوال می كنند و پرسند آیا غذایی خورده و خوابیده؟ حضرت امام می فرمودند:زیاد به فكر غذای بچه نباشید، بچه گرسنه نمی خوابد، او چیزی پیدا می كند و می خورد. مساله مهم، مسایل تربیتی است، چرا كه وقتی تلفن می كنید نمی پرسید كه نماز خوانده و خوابیده، نماز مهم است. من به ایشان عرض می كردم: بچه است و مكلف نشده، عیبی ندارد. ایشان می فرمودند: ما روایت داریم كه بچه ها قبل از سن تكلیف به نماز خواندن وادار كنید.

شنبه 9/7/1390 - 9:41
خاطرات و روز نوشت
احترام به نام محمد و علی

امام در پاریس می خواستند كفش بپوشند، پایشان را كه بلند كردند تا روی روزنامه بگذارند، سئوال كردند : مثل اینكه این روزنامه های ایرانی هستند؟ عرض كردند: بله آقای ، ولی این صفحه آگهی هاست. با این حال پایشان را روی روزنامه نگذاشتند و برگشتند و فرمودند: شاید یك اسم محمد یا علی در اینها باشد.

 

گریه امام

یكی از حالات عرفانی امام نسبت به دعا و توسل است. در نوفل لوشاتو شاهد بودیم ، شب عاشورا بعد از اینكه نماز تمام می شد می فرمودند: كسی هست كه روضه بخواند؟ یكی از برادرها بلند می شود و روضه می خواند و ناظر بودیم كه امام دستمالشان را در آوردند و شروع به گریه كردن می كنند و واقعا انسان در مقابل این روح خالص شده از گفتن هر كلام و تفسیری عاجز می شود.

شنبه 9/7/1390 - 9:40
خاطرات و روز نوشت

 

ادب امام

 

یكی از نزدیكان امام خمینی (ره) می گوید: اگر ما بدون توجه قرآن را روی زمین می گذاشتیم، امام آن را بر می داشت و می فرمود: قرآن نباید روی زمین بماند.

امام امت رحمه الله علیه وقت تلاوت قرآن و ذكر مصیبت اهل بیت علیهم السلام روی زمین می نشست.

روز 12 بهمن 1357 هنگامی كه امام از هواپیما پیاده شد، به هیچ وجه حاضر نشد جلوتر از برادر بزرگش راه برود.

امام با همه محترمانه برخورد می كردند، در دوران زندگیشان من تاكنون ندیدم یك مرتبه یك كسی را بلند صدا كند، اسم كارگرشان را هم سبك صدا نمی زند و با احترام نام می بردند.

شنبه 9/7/1390 - 9:39
خاطرات و روز نوشت
شما امر كنید، ما اطاعت می كنیم.

 

 

حضرت امام (ره) با این كه مقام علمی شان، چشم گیر فضلاء و علما بود و آثارشان هم در حوزه های علمیه موجود بود، ولی برای رضای خدا و مطلع ساختن مرحوم آیت الله العظمی حكیم به اندازه ای تواضع می كردند كه به ایشان می فرمودند: «من یكی از پیروان شما هستم. من یكی از افرادی هستم كه اوامر شما را اطاعت می كنم، شما امر كنید، ما اطاعت می كنیم. شما دستور بدهید ما عمل می كنیم. چطور شما گمان می كنید كه مطیع ندارید و حال آن كه یكی از آنها من هستم.»

 

بعد از فوت مرحوم آیت الله حكیم (رضوا ن الله علیه)، یكی از نمایندگان آن مرحوم در یكی از شهرهای ایران، نامه ای برای حضرت امام كه در نجف بودند نوشت و اجازه خواست كه بعد از‌ آقای حكیم، وكیل حضرت امام باشد. حضرت امام هم یك اجازه معمولی برای ایشان نوشتند و فرستادند. اما این آقای به این مقدار اجازه قانع نبود و می خواست وكیل حضرت امام در آن شهر و آن استان باشد. مرحوم حاج آقا مصطفی هم برای وساطت خدمت حضرت امام عرض كرده بود كه ایشان صلاحیت این كار را دارد و وكیل آقای حكیم هم بوده است. حضرت امام در جواب حاج آقا مصطفی فرمودند:«این مقدار كه ما نوشتیم كافی است.» بعدا گویا آن آقا نامه تهدید آمیزی به حضرت امام در نجف نوشتند ( و ما این را از جواب حضرت امام فهمیدیم ) كه اگر این وكالت نامه را به من ندهید، به مردم می گویم كه از تقلید شما برگردند!. حضرت امام در جواب نوشته بودند: «اگر یك چنین خدمتی به من بكنید، من از شما تا روز قیامت ممنون می شوم كه بار من را سبك كرده اید اگر مردم از تقلید من برگردند، بار مسئولیت من سبك می شود.»

شنبه 9/7/1390 - 9:37
خاطرات و روز نوشت

 

رضای خدا

 

امام خمینی رحمت الله علیه در نامه ای كه از تركیه برای حاج آقا مصطفی (ره) فرستاده بود نوشت: اگر رضای خدا و امر می خواهید با مادر و خواهران و بستگان خوش رفتاری كنید.

 

امام خمینی (ره) وقتی كه به زیارت قبر استادش مشرف شد، قسمتی از عمامه اش را باز كرد و با آن گرد و غبار قبر استادش را پاك كرد.

 

حضرت امام مدت هفت سال در محضر استاد با احترام كامل و به حالت دو زانو نشست .

زمانی كه منافقین آیت الله هاشمی رفسنجانی را ترور كردند، امام خمینی (ره) برای شفا آقای هاشمی گوسفندی نذر كرد.

 

پس از ترور آیت الله خامنه ای دامه بركاته ، حضرت امام دستور دادند وضع آقای خامنه ای را لحظه به لحظه به ایشان گزارش دهند.

 

هنگامی كه آیت الله سعیدی به دست رژیم ستم شاه به شهادت رسید، در نجف اشرف برای آن شهید بزرگوار چهل شب مجلس فاتحه گرفته شد. امام در تمام چهل شب در مجلس شركت كردند.

 

آیت الله ابراهیم امینی می گوید: طلبه ای گمنام بودم، یك ماه بیمار شدم، امام تمام چهارشنبه به عیادت من می آمد.

شنبه 9/7/1390 - 9:35
خاطرات و روز نوشت
یكبار یكی از مسئولان مملكتی ، در حالی كه پدر مسنشان هم با او بود، برای انجام كارهای جاری به خدمت حضرت امام رسیدند. پس از این كه از خدمت حضرت امام بازگشت، گفت:« می خواستم به حضور حضرت امام برسم، من جلو افتاده بودم و پدرم را از دنبال می آوردم. پس از تشرف، پدرم را به حضرت امام معرفی كردم. حضرت امام نگاهی كردند و فرمودند: « این آقا پدر شما هستند؟(پس چرا شما جلوتر از او راه افتادی و وارد شدی؟!»
شنبه 9/7/1390 - 9:33
داستان و حکایت

روزى لرد ویشنو در غار عمیقى در كوه دورافتاده‏اى با شاگردش نشسته و مشغول مراقبه بود. پس از اتمام مراقبه، شاگردش به قدرى تحت تأثیر قرار گرفته بود كه خود را به پاى ویشنو انداخت و از او خواست كه او را قابل دانسته و به عنوان قدرشناسى به او اجازه دهد كه به استادش خدمت كند. ویشنو با لبخند سرش را تكان داد و گفت: "مشكل‏ترین كار براى تو این است كه بخواهى با عمل، تلافى چیزى را بكنى كه من آن را رایگان به تو داده‏ام". شاگرد به او گفت: "خواهش مى‏كنم استاد! اجازه دهید كه افتخار خدمت به شما را داشته باشم". ویشنو موافقت كرد و گفت: "من یك لیوان آب سردِ گوارا مى‏خواهم". شاگرد گفت: "الساعه استاد". و در حالى كه از كوه سرازیر مى‏شد، با شادى آواز مى‏خواند.

پس از مدتى به خانه‏ى كوچكى كه در كنار دره‏ى زیبایى قرار داشت رسید. ضربه‏اى به در زد و گفت: "ممكن است یك پیاله آب سرد براى استادم بدهید؟ ما سانیاس‏هاى آواره‏اى هستیم كه در روى این زمین خانه‏اى نداریم". دخترى شگفت‏زده در حالى كه نگاه ستایش‏آمیزش را از او پنهان نمى‏كرد به آرامى به او پاسخ داد و زیرلب گفت: "آه... تو باید همان كسى باشى كه به آن مرد مقدس كه در بالاى كوه‏هاى دوردست زندگى مى‏كند، خدمت مى‏كنى. آقاى محترم ممكن است به خانه من آمده و آن را متبرك كنید". او پاسخ داد: "این گستاخى مرا ببخشید ولى من عجله دارم و باید فوراً با آب به نزد استادم بازگردم". "البته او از این‏كه شما خانه‏ى مرا بركت دهید ناراحت نمى‏شود، زیرا او مرد مقدس بزرگى است و شما به عنوان شاگرد او موظف و ملزم هستید به كسانى كه شانس كم‏ترى دارند، كمك كنید". و دوباره تكرار كرد: "لطفاً فقط خانه‏ى محقر مرا متبرك كنید. این باعث افتخار من است كه مى‏توانم از طریق شما به خداوند خدمت كنم".

داستان بدین ترتیب ادامه یافت. او به نرمى پذیرفت كه وارد خانه شده و آن را متبرك سازد. پس از آن هنگام شام فرارسید و او متقاعد گشت كه آن‏جا بماند و با شركت در شام غذا را نیز بركت دهد. از آن‏جایى كه بسیار دیر شده بود و تا كوه نیز فاصله زیادى بود و در تاریكى شب ممكن بود كه آب به زمین بریزد، موافقت كرد كه شب را در آن‏جا بماند و صبح زود به سوى كوه حركت كند. اما به هنگام صبح متوجه شد كه گاوها ناراحت هستند و با خود گفت اگر او مى‏توانست فقط همین یك بار به آن دختر در دوشیدن شیر كمك كند بسیار خوب مى‏شد، زیرا از نظر لرد كریشنا گاو حیوان مقدسى است و نباید در رنج و عذاب باشد.

روزها تبدیل به هفته‏ها شد و او هنوز در آن‏جا مانده بود. آن‏ها با یكدیگر ازدواج كردند و صاحب فرزندان زیادى شدند. او بر روى زمین خوب كار مى‏كرد و در نتیجه محصول فراوانى نیز به دست مى‏آورد. او زمین بیش‏ترى خرید و به زودى آن‏ها را به زیر كشت برد. همسایگانش براى مشورت و دریافت كمك، به نزد او مى‏آمدند و او به طور رایگان به آن‏ها كمك مى‏كرد. خانواده ثروتمندى شدند و با كوشش او معابدى ساخته شد. مدارس و بیمارستان‏ها جایگزین جنگل شدند. و آن دره جواهرى بر روى زمین شد. نظم و هماهنگى بر زمین‏هاى بایر و غیرقابل كشت حكمفرما شد. وقتى خبر صلح و آرامش و ثروتى كه در آن سرزمین وجود داشت به گوش مردم رسید، جمعیت زیادى به آن‏جا روى آوردند. در آن‏جا خبرى از فقر و بیمارى نبود و مردان به هنگام كار در مدح و ستایش خداوند آواز مى‏خواندند. او شاهد رشد فرزندانش بود و از این‏كه آن‏ها به او تعلق داشتند خوشحال بود.

روزى به هنگام پیرى، همان‏طور كه روى تپه كوچكى در مقابل دره ایستاده بود، راجع به آنچه كه از زمان ورودش به دره اتفاق افتاده بود فكر مى‏كرد. تا جایى كه چشم كار مى‏كرد مزرعه‏هایى بود سرشار از ثروت و وفور نعمت و او از این وضع احساس رضایت مى‏كرد.

ناگهان موج عظیمى از جزر و مد در برابر دیدگانش تمام دره را دربرگرفت و در یك لحظه همه چیز از دست رفت. همسر، فرزندان، مزارع، مدارس، همسایگان، همه از میان رفتند. او گیج و حیران به مردم كه در برابر دیدگانش از بین مى‏رفتند خیره شده بود.

و سپس او ویشنو را دید كه در سطح آب ایستاده است و با لبخندى تلخ به او مى‏نگرد و مى‏گوید، "من هنوز منتظر آب هستم". و این داستان زندگى انسان است..

جمعه 8/7/1390 - 0:6
داستان و حکایت
مردی که همسرش را از دست داده بود دختر سه ساله اش را بسیــار دوست می داشت

دخترک به بیماری سختی مبتلا شد


پدر به هر دری زد تا کودک سلامتی اش را دوباره بدست بیاورد، هرچه پول داشت برای درمان او خرج کرد


ولی بیماری جان دخترک را گرفت و او مرد...


پدر در خانه اش را بست و گوشه گیر شد. با هیچکس صحبت نمی کرد


سرکار نمی رفت. دوستان و آشنایانش خیلی سعی کردند تا او را به زندگی عادی برگردانند


ولی موفق نشدند. شبی پدر رویای عجیبی دید، دید که در بهشت است


و صف منظمی از فرشتگان کوچک در جاده ای طلایی به سوی کاخی مجلل در حرکت هستند


همه فرشته های کوچک در حال شادی بودنند .


هر فرشته شمعی در دست داشت و شمع همه فرشتگان به جز یکی روشن بود


مرد جلوتر رفت و دید فرشته ای که شمعش خاموش است، همان دختر خودش است


پدر فرشته غمگینش را در آغوش گرفت و او را نوازش داد


از او پرسید : دلبندم، چرا غمگینی؟ چرا شمع تو خاموش است؟


دخترک به پدرش گفت: باباجان، هر وقت شمع من روشن می شود، اشکهای تو آن را خاموش می کند و


هر وقت تو دلتنگ می شوی، من هم غمگین می شوم هر وقت تو گوشه گیر می شوی من نیز گوشه


گیر می شوم نمی توانم همانند بقیه شاد باشم .


پدر در حالی که اشک در چشمانش حلقه زده بود، از خواب پرید.


اشکهایش را پاک کرد، ناراحتی و غم را رها کرد و به زندگی عادی خود بازگشت.


نتیجه اخلاقی : همیشه شادباشید
جمعه 8/7/1390 - 0:3
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته