رويا و خيال
*وقتی ما آمدیم...،
اتفاق ، اتفاق افتاده بود.
حال...هرکس...،
به سلیقه ی خود چیزی می گوید...،
و در تاریکی گم می شود.......!
!.......حسین پناهی.......!
چهارشنبه 1/8/1387 - 21:17
شعر و قطعات ادبی
سه شنبه 30/7/1387 - 22:14
خانواده
!.....امروز هم گذشت اما خوشحالم...می دونید چرا...؟.....!
*نمی خواستم برم اونجا......
اما به اسرار مادرم رفتم......
نمیشناختمش...بعد از سلام و احوالپرسی......
و چند لحظه سکوت ، توی چشام ذل زد و گفت:به قیافت می خوره آدم بی احساسی باشی...!!!...
و من هم گفتم:خوب..آره...شاید...!...
بعد رومو برگردوندم و رفتم...دیگه فریادش به گوشم نرسید...!
دیگه اونو نمی بینم...پس باید خوشحال باشم......
دوشنبه 29/7/1387 - 21:50
محبت و عاطفه
*ای مسافر...ای جدا ناشدنی...!
گامت را آرامتر بردار...از برم آرامتر بگذر...
تا به کام دل ببینمت...
بگذار از اشک سرخ ، گذرگاهت را چراغانی کنم.
بگذار آخرین لبخندت را...آخرین نگاه فریبنده ات را...،
نظاره گر باشم......!
جدایی را لحظه لحظه به من بیاموز...
آرامتر بگذر...آرامتر...!
......
حال برگرد و پیکر نیمه جانم را، رو به گذرگاهت قرار ده...
چشمهای خسته ام را باز نگه دار...،
تا برای آخرین بار با تو وداع کنم...!
يکشنبه 28/7/1387 - 22:30
رويا و خيال
يکشنبه 28/7/1387 - 22:13
محبت و عاطفه
پنج شنبه 25/7/1387 - 23:5
محبت و عاطفه
چهارشنبه 24/7/1387 - 22:9
شعر و قطعات ادبی
*آقا بیا تا زندگی معنا بگیرد.
*شاید دعای مادرت زهرا بگیرد.
*آقا بیا تا با ظهور چشم هایت.
*این چشم های ما کمی تقوا بگیرد.
*آقا بیا تا این شکسته کشتی ما.،
*آرام ، راه ساحل ِدریا بگیرد.
چهارشنبه 24/7/1387 - 8:28
رويا و خيال
*دل ِساده...،
برگرد و در ازای یه حبه کشک ِ سیاه ِ شور...
گنجشک ها را...،
از دور و بر ِ شلتوک ها کیش کن.
که قند شهر...،
دروغی بیش نبوده است..........!
!.......حسین پناهی.......!
دوشنبه 22/7/1387 - 22:56
شعر و قطعات ادبی
يکشنبه 21/7/1387 - 22:0