• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 480
تعداد نظرات : 424
زمان آخرین مطلب : 4930روز قبل
محبت و عاطفه
برای کشتن یه پرنده فقط یه قیچی لازمه ، البته نیازی نیست آن را در قلبش فرو کنی ،فقط کافی است پرهاش را بچینی ،پرنده از خاطره پرواز خودش را به ته دره خواهد انداخت
چهارشنبه 31/4/1388 - 15:7
دانستنی های علمی
 

پزشکان تشخیص دادند که در گوش چپ یك پسربچه 9 ساله انگلیسی، یک جفت عنکبوت لانه ساخته و زندگی می کنند.

به گزارش ایسنا به نقل از آسوشیتدپرس، دکتر دیوید ایروین گفت که با وجود شست وشوی گوش این پسربچه به نام «جس» هنوز یکی از این عنکبوتها زنده مانده است.

وی افزود: این عنکبوتها به اندازه پاک کن یک مداد بودند.

مادر «جس» گفت که فرزندش از صدای آهسته بامب بامب داخل گوش چپش شکایت و احساس می کرده که چیزی داخل گوشش حرکت می کند.

در حال حاضر «جس» 9 ساله، این دو عنکبوت مرده را برای یادگاری با خود نگه داشته و به مدرسه می برد.

دوشنبه 29/4/1388 - 18:20
دعا و زیارت
در قدم اول گریه برای اهل بیت به خودی خود نوعی ابراز محبت و مودت هست.ما با سوگواری و اشکمان برای
 اهل بیت علیهم السلام عشق و محبت قلبیمان را به منصه ظهور می رسانیم.
همانطور که تمام مسلمانان عالم می دانند مودت  به اهل بیت علیهم السلام  از دستورات الهی است
در قرآن آمده :
قُل لَّا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَى
بگو: «من هیچ پاداشى از شما بر رسالتم درخواست نمى‏کنم جز دوست‏داشتن نزدیکانم [= اهل بیتم‏]؛

در این آیه شریفه لفظ مودت آمده
حال برای روشن شدن معنای دقیق آیه و وجه استفاده آن باید تفاوت محبت با مودت مشخص شود.
مودت هم معنی محبت است ما با اندکی تفاوت  .
تفاوت مودت با محبت در  اینست که محبت شامل عشق و ارادت  قلبی می شود اما مودت ، محبت و عشق قلبی باضافه ابراز و نشان دادن این محبت .

لذا باید برای اهل بیت علاوه داشتن محبت مکنون و مضمر آنرا به ظهور نشاند و به دیگران این عشق زیبا و آسمانی را نشان داد.
پس گریه و اشک ما که برخواسته از ارادت و عشق ازلی و ابدی ما دلسوختگان است خود  ابراز محبت و مودتی است که خداوند ما را ارشاد به این کار نموده 


2-گریه برای اهل بیت یک نوع پل ارتباط عاطفی بین ما و انهاست.وقتی ما برای ایشان اشک میریزیم یک ارتباط عاطفی و انس قلبی با اهل بیت ع بصورت قهری
 و جبلی  پیدا میکنیم. از آنطرف هر چه انسان در محبت اهل بیت ع پیش رود در ایمان به خدا پیش رفته .
چرا که  دین چیزی غیر از محبت نیست و محبت اهل بیت محبت الله است
امام باقر علیه السلام به یکی از اصحاب خود فرمودند:
آیا دین چیزی غیر از محبت است ؟
آیا نمی بینی سخن خداوند : بگو: «اگر خدا را دوست مى‏دارید، از من پیروى کنید! تا خدا (نیز) شما را دوست بدارد؛ و گناهانتان را ببخشد؛ و خدا آمرزنده مهربان است.»
و آیا ندیدی سخن خداوند برای محمد (ص):
 خداوند ایمان را محبوب شما قرار داده و آن را در دلهایتان زینت بخشیده،
و کسانى را که به سویشان هجرت کنند دوست مى‏دارند،
سپس  امام فرمودند :
دین همان محبت است و محبت همان دین است ! (1)
در روایتی دیگر می بینیم شخصی به امام باقر ع گفت من نیامدم پیش شما مگر به خاطر محبت شما اهل بیت ع .
امام ع فرمودند به خدا قسم اگر یک سنگ ما را دوست بدارد خداوند آن را با ما محشور می گرداند و آیا دین بغیر محبت است؟(2)

حال این محبت ، باید محبت به چه کسانی باشد .؟
آن محبتی که همان دین خداست کدام محبت است  .می بینیم که در این روایت محبت به اهل بیت همان محبتی است که دین معرفی شده :

شخصی به امام صادق ع گفت ما اسم فرزندانمان را به اسماء شما و پدرانتان می نامیم .آیا این کار برای ما نفعی می بخشد؟
امام ع فرمودند بله بوالله..و آیا دین چیزی غیر از محبت است؟ (3)

و باید دانست که محبت به اهل بیت ع محبت به خداست .چرا که در زیارات رسیده خود امامان می خوانیم :
من احبکم فقد احب الله ..

کسیکه شما را دوست بدارد محققا خدا را دوست می دارد.


از دیگر فواید گریه اینست که این گریه برای ما خود یک عبرتی است از کرده دیگران و یک مجلس تذکری است برای ما .ما می گرییم و تاسف می خوریم از کرده بد کسانیکه پیمان شکستند و در باور خود افراد پیمان شکن را پست و رذیل می دانیم و همین باعث می شود که روحیه فداکاری و پیروی از اهل بیت در دل ما مستحکم تر گردد .
ثاتیر بارز این گریه در همان زمان پس کربلا مشهود است .بی بی زینب (س)  توانستند با این گریه های خود مردم در خواب فرو رفته را بیدار سازند که نتیجه آن قیام توابین بود .
نتیجه دیگر آن روی آوری مردم به مکتب اهل بیت  ومنشأ  انقلاب عظیم علمی و فرهنگی توسط   امام باقر و امام صادق ع  بود .

ما تاثیر بخشی این از  اشک  و آه ها بر اهل بیت را در زمان جنگ تحمیلی خود دیدیم که چگونه جوانان ما با شنیدن مصائب اهل بیت بی باکانه به دفاع از حریم اسلام شتافتند.


دیگر از فواید گریه بر اهل بیت زنده نگاهداشتن یاد ایشان است .و تعظیم شعائر الهی است .ما با گریه خودمان یاد اهل بیت را زنده نگه می داریم و شعائر الهی که در راس انها اهل بیت هستند را تعظیم می شماریم.همانطور که در قرآن آمده :
وَمَن یُعَظِّمْ شَعَائِرَ اللَّهِ فَإِنَّهَا مِن تَقْوَى الْقُلُوبِ
و هر کس شعائر الهى را بزرگ دارد،پس همانا  این کار نشانه تقواى دلهاست.


اما گریه برای  اهل بیت چیزی است مسلم که سینه به سینه از زمان امامان معصوم بصورت سنت نزد ما به ودیعت نگاشته شده .در فرازهای دعای ندبه آمده :
و علی الاطائب من اهل بیت محمد و علی صلی الله علیهما و آلهما  اله فلیبک الباکون و ایاهم فلیندب النادبون ...
و بر پاکان از اهل بیت محمد  و علی صلوات خدا بر این ایشان باید گریه کنندگان بگریند و ...که حتی در این دعا امده باید ضجه  هم زد !



در این بخش به بررسی روایاتی در مورد عزاداری اهل بیت علیهم السلام می پردازیم .
حالات ائمه در محرم
امام رضا ع فرمودند :
هرگاه ماه محرّم فرا مى رسید، پدرم (موسى بن جعفرعلیه السّلام ) دیگر خندان دیده نمى شد و غم و افسردگى بر او غلبه مى یافت تا آن كه ده روز از محرّم مى گذشت ، روز دهم محرّم كه مى شد، آن روز، روز مصیبت و اندوه و گریه پدرم بود. (4)

قلوب مومنین و حرارت عشق ابی عبدالله (ع)
رسول خدا ص
براى شهادت حسین علیه السلام ، حرارت و گرمایى در دلهاى مؤ منان است كه هرگز سرد و خاموش نمى شود. (5)

برپایی مجالس عزا در زمان اهل بیت علیهم السلام
امام صادق ع :
یك سال تمام ، هر شب و روز بر حسین بن على علیه السّلام نوحه خوانى شد و سه سال ، در روز شهادتش سوگوارى برپا گشت . (6)

خرج کردن برای عزاداری امام حسین (ع)
امام صادق ع می فرمایند پدرم امام باقر علیه السّلام به من فرمود:
اى جعفر! از مال خودم فلان مقدار وقف نوحه خوانان كن كه به مدّت ده سال در (منا) در ایام حجّ، بر من نوحه خوانى و سوگوارى كنند. (7)

شعر سراییدن در رثای سید و سلار شهیدان

ابو هارون مكفوف مى گوید:
خدمت حضرت صادق علیه السّلام رسیدم . امام به من فرمود: (برایم شعر بخوان ). پس برایش اشعارى خواندم . فرمود: اینطور نه ، همان طور كه (براى خودتان ) شعرخوانى مى كنید و همانگونه كه نزد قبر حضرت سیدالشهدا مرثیه مى خوانى .  ( 8  )

اجر گریستن و گریاندن بر سید مظلومان
رسول خدا ص  فرمودند:
فاطمه جان !روز قیامت هر چشمى گریان است ؛ مگر چشمى كه در مصیبت و عزاى حسین گریسته باشد، كه آن چشم در قیامت خندان است و به نعمتهاى بهشتى مژده داده مى شود. (9)

امام صادق علیه السّلام به جعفربن عفان فرمود:

هیچ كس نیست كه درباره حسین علیه السّلام شعرى بسراید و بگرید و با آن بگریاند مگر آن كه خداوند، بهشت را بر او واجب مى كند و او را مى آمرزد. (10)

پی نوشتها ..........
1-عُبَیْدَةَ زِیَادٍ الْحَذَّاءِ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع فِی حَدِیثٍ أَنَّهُ قَالَ لَهُ یَا زِیَادُ وَیْحَكَ وَ هَلِ الدِّینُ إِلَّا الْحُبُّ أَ لَا تَرَى إِلَى قَوْلِهِ قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْكُمُ اللَّهُ وَ یَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ أَ وَ لَا تَرَى قَوْلَ اللَّهِ لِمُحَمَّدٍ ص حَبَّبَ إِلَیْكُمُ الْإِیمانَ وَ زَیَّنَهُ فِی قُلُوبِكُمْ وَ قَالَ یُحِبُّونَ مَنْ هاجَرَ إِلَیْهِمْ فَقَالَ الدِّینُ هُوَ الْحُبُّ وَ الْحُبُّ هُوَ الدِّینُ. وسائل‏الشیعة     16     171
2-وَ عَنْ بُرَیْدِ بْنِ مُعَاوِیَةَ الْعِجْلِیِّ قَالَ كُنْتُ عِنْدَ أَبِی جَعْفَرٍ ع إِذْ دَخَلَ عَلَیْهِ قَادِمٌ مِنْ خُرَاسَانَ مَاشِیاً فَأَخْرَجَ رِجْلَیْهِ وَ قَدْ تَغَلَّفَتَا وَ قَالَ أَمَا وَ اللَّهِ مَا جَاءَنِی مِنْ حَیْثُ جِئْتُ إِلَّا حُبُّكُمْ أَهْلَ الْبَیْتِ فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع وَ اللَّهِ لَوْ أَحَبَّنَا حَجَرٌ حَشَرَهُ اللَّهُ مَعَنَا وَ هَلِ الدِّینُ إِلَّا الْحُبُّ إِنَّ اللَّهَ یَقُولُ قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ الْآیَةَ وَ قَالَ یُحِبُّونَ مَنْ هاجَرَ إِلَیْهِمْ وَ هَلِ الدِّینُ إِلَّا الْحُبُّ 
3- عَنْ رِبْعِیِّ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ قِیلَ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع إِنَّا نُسَمِّی بِأَسْمَائِكُمْ وَ أَسْمَاءِ آبَائِكُمْ فَیَنْفَعُنَا ذَلِكَ فَقَالَ إِی وَ اللَّهِ وَ هَلِ الدِّینُ إِلَّا الْحُبُّ مستدرك‏الوسائل     12     219
4-قال الرّضا علیه السّلام :
انَ اَبى اِذا دَخَلَ شَهْرُ الْمُحَرَّمِ لا یُرى ضاحِكاً وَ كانَتِ الْكِاَّبَةُ تَغْلِبُ عَلَیْهِ حَتّى یَمْضِىَ مِنْهُ عَشْرَةُ اَیّامٍ، فَاِذا كانَ الْیَوْمُ العْاشِرُ كانَ ذلِكَ الْیَوْمُ یَوْمَ مُصیبَتِهِ وَ حُزْنِهِ وَ بُكائِهِ ... . امالى صدوق ، ص 111
5-قالَ رَسُولُ اللّهِ صلّى اللّه علیه و آله : اِنَّ لِقَتْلِ الْحُسَیْنِ علیه السّلام حَرارَةً فى قُلُوبِ الْمُؤ منینَ لا تَبْرَدُ اَبَداً. جامع احادیث الشیعه ، ج 12، ص
6-عَنِ الصّادق علیه السّلام : نیحَ عَلَى الْحُسَینِ بْنِ عَلی سَنَةً فى كُلِّ یَوْمٍ وَ لَیْلَةٍ وَ ثلاثَ سِنینَ مِنَ الْیَوْمِ الَّذى اُصیبَ فیهِ. بحارالانوار، ج 79، ص 102
7-قالَ الصّادق علیه السّلام : قالَ لى اَبى : یا جَعْفَرُ! اَوْقِفْ لى مِنْ مالى كَذا وكذا النّوادِبَ تَنْدُبُنى عَشْرَ سِنینَ بِمنى اَیّامَ مِنى .
8-دَخَلْتُ عَلى ابى عَبْدِاللّه علیه السّلام فَقالَ لى : اَنْشِدْنى ، فَاءَنْشَدْتُهُ فَقالَ: لا، كَما تُنْشِدوُنَ وَ كَما تَرْثیهِ عِنْدَ قَبْرِه ... بحارالانوار، ج 44، ص 287
9-قالَ رسولُ اللّه صلّى اللّه علیه و آله : یا فاطِمَةُ! كُلُّ عَیْنٍ باكِیَهٌ یَوْمَ الْقیامَةِ اِلاّ عَیْنٌ بَكَتْ عَلى مُصابِ الْحُسَینِ فَاِنِّها ضاحِكَةٌ مُسْتَبْشِرَةٌ بِنَعیمِ الْجَنّةِ. بحارالانوار، ج 44، ص 293
10-ما مِنْ اَحَدٍ قالَ فى الحُسَینِ شِعْراً فَبَكى وَ اَبكْى بِهِ اِلاّ اَوْجَبَ اللّهُ لَهُ الْجَنّةً وَ غَفَرَ لَهُ. رجال شیخ طوسى ، ص 289
دوشنبه 29/4/1388 - 18:13
دعا و زیارت

یا حق  

یكى از تربیت شدگان این مكتب مى گوید : در بعضى از سفرها به بزرگى برخوردم كه سیمایش به سیماى عارفان مى ماند . با او همراه شدم در حلول راه به او گفتم :

كَیْفَ الطّریقُ إِلى الله ؟

 

راه به سوى خدا چگونه است ؟

گفت : لَوْ عَرَفْتَ اللهَ لَعَرَفْتَ الطَّریقَ .

اگر او را یافته بودى راه به سوى او را نیز آگاه مى شدى .

پس گفت : اى مرد سالك ! بگذار و از خود خلاف و اختلاف را دور كن .

گفتم : عالمان را چگونه خلاف و اختلافى خواهد بود ؟ چه آنها مؤیّد از جانب حقّند .

گفت : چنین است كه مى گویى الاّ فى التجرید التوحید .

گفتم : معناى این جمله چیست ؟

گفت : فِقْدانُ رُؤْیَةِ ما سواهُ لِوِجْدانه .

با بودن او غیر را ندیدن .

كه منظور از این جمله نفى هر معبود باطل و مقیّد بودن به طاعت و عبادت حق است .

گفتم : هَلْ یَكُونُ الْعارِفُ مَسْرور ؟

آیا عارف را خوشحالى هست ؟

جواب داد : عارف را با اتّصال به خد ، اندوه هست ؟

گفتم : أَلَیْسَ مَنْ عَرَفَ اللهَ طالَ هَمُّهُ ؟

آیا این نیست كه هركس او را شناخت دچار اندوه همیشگى مى گردد ؟

گفت : مَنْ عَرَفَ زالَ هَمُّهُ .

هركس او را شناخت اندوهش براى همیشه برطرف مى شود ، كه اهل معرفت را لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلا هُمْ یَحْزَنُونَ ) .

گفتم : هَلْ تُغَیِّرُ الدُّنْیا قُلُوبَ الْعارِفینَ ؟

آیا دنیا دلهاى عارفان را تغییر و تحوّل مى دهد ؟

گفت : هَلْ تُغَیِّرُ العُقْبى قُلُوبَ الْعارِفینَ حَتّى تُغَیِّرَها الدُّنْی ؟

آیا آخرت دل آنان را دگرگون مى كند تا دنیا آنها را دگرگون كند ؟

گفتم : أَلَیْسَ مَنْ عَرَفَ اللهَ صارَ مُسْتَوْحِش ؟

كسى كه خدا را شناخت آیا دچار وحشت نمى گردد ؟

گفت : مَعاذَ الله أَنْ یَكُونَ الْعارِفُ مُسْتَوْحِش .

پناه بر خدكه بگویم ) عارف با شناختن معبود حقیقى دچار وحشت و ترس شود .

وَلكِنْ یَكُونُ مُهاجِراً مُتَجَرّد .

اما عارف در عین تنهایى مسافر به سوى دوست است .

گفتم : هَلْ یَتَأَسَّفُ الْعارِفُ عَلى شَیْء غَیْرَ الله ؟

آیا عارف به چیزى غیر خدا تأسّف مى خورد ؟

جواب داد : هَلْ یَعْرِفُ العارِفُ غَیْرَ اللهِ فَیَتَأَسَّفُ عَلَیْهِ ؟

آیا عارف غیر خدا چیزى مى شناسد تا بر او غصّه بخورد ؟

گفتم : هَلْ یَشْتاقُ الْعارِفُ إِلى رَبِّهِ ؟

آیا عارف مشتاق به حضرت ربّ است ؟

گفت : هَلْ یَكُونُ الْعارِفُ غائِباً طَرْفَةَ حَتّى یَشْتاقَ إِلَیْهِ ؟

آیا عارف یك چشم به هم زدن از او غایب است تا مشتاق او باشد ؟!

گفتم : مَا إسْمُ اللهِ الأَعْظَمُ ؟

اسم اعظم خدا چیست ؟

گفت : أَنْ تَقُولَ اللهَ وَأَنْتَ تَهابَهُ .

آن است كه بگوئى الله و از او در دلت داراى مهابت شوى .

گفتم : كَثیراً ما أَقُولُ وَلا تُداخِلُنی الْهِیْبَةَ .

زیاد خدا مى گویم ولى در دلم مهابت پیدا نمى شود .

گفت : لاَِنَّكَ تَقُولُ مِنْ حَیْثُ أَنْتَ لا مِنْ حَیْثُ هُوَ .

براى آنكه نامش را آن چنانكه هستى مى گوئى نه آن چنانكه هست .

گفتم : اى بزرگ دیگر بار مرا موعظتى فرماى ، از گفته هاى تو پند بسیار بگیرم .

گفت : كفایت است از براى موعظت و نصیحت تغییراتى كه در روزگار مى بینى ، نیك بنگر و آن را به جهت خود پندى بزرگ دان
دوشنبه 29/4/1388 - 18:9
دعا و زیارت
به نام خداوند بخشنده ومهربان.
خداوند جهانیان را حمد وسپاس مى گویم و بر پیامبر اسلام وخاندان او، درود وسلام مى فرستم. خداوند متعال حقیقت را نیكو بازگو فرمود، آنجا كه در قرآن بیان داشت:

 " پایان كار كسانى كه زشتكارى وگناه انجام داده اند، به جایى رسید كه آیات خدا را دروغ شمردند وآنها را به إستهزا ومسخره گرفتند. "

آرى، كلام خدا صدق وراست وعین واقعیت وحقیقت است. یزید ! از این كه زمین وآسمان را بر ما تنگ گرفته اى وما را همانند اسیران خارجى به شهرها ودیارها كشانده اى،
 گمان كردى كه ما در نزد خدا خوار وپست، شده ایم وتو در پیشگاه او قرب ومنزلت دارى ؟ وبا این تصور خام وباطل، باد به غبغب انداخته اى وبا نگاه غرورآمیز ونخوت بار به اطراف
 خود مى نگرى، در حالى كه از این كه دنیایت آباد شده است وامور طبق مراد تو مى چرخد ومقام ومنصبى را كه حق ما خاندان [ رسول اكرم (ص) ] است، در دست گرفته اى،
شاد وخوشحالى. اگر چنین تصور باطلى بر وجود تو حكمفرما شده است، لحظه اى بیندیش وفكر كن. مگر تو فراموش كرده اى كلام خدا را، جایى كه مى فرماید: " گمان نكنند آنان كه به راه كفر بازگشته اند كه آنچه ما براى آنها پیش مى آوریم وآنها را مهلت مى دهیم، به نفع آنان وبه خیر وسعادتشان است. این مهلت دادن نه تنها به نفع آنان نیست، بلكه دقیقا براى آن است كه بر گناهان خود بیفزایند وبراى آنان عذاب ذلت آمیز ابدى در پیش مى باشد. "

اى فرزند آزادشدگان ! آیا این امر از عدالت است كه زنان وكنیزان خود را در پشت پرده جاى دهى، ولى دختران پیامبر خدا را در میان نامحرمان، به صورت اسیر حاضر نمایى ؟

تو زنان وكنیزان خود را در حرم ستر وپوشش نگاه دارى، ولى خاندان رسالت را با دشمنانشان در شهرها وآبادیها بگردانى تا باده نشینان، نزدیكان، بیگانگان، اراذل واشراف، آنان را ببینند، در حالى كه از مردان آنان كسى همراهشان نیست و سرپرست وحمایت گرى ندارند ؟

چگونه امید خیر مى توان داشت از فرزند فردى كه با دهان خود مى خواست جگر پاكان را ببلعد  وگوشت وخون او از شهیدان اسلام روییده است ؟

چگونه مى توان از فردى انتظار كوتاه آمدن داشت كه همواره با بغض و دشمنى وكینه وعداوت، به خاندان ما نگریسته است ؟

 یزید ! این جنایات بزرگ را انجام داده اى، آنگاه نشسته اى وبى آن كه خود را گناهكار بدانى یا جنایات خود را بزرگ بشمارى، با خود ندا سر مى دهى كه اى كاش پدران من حضور داشتند واز سر شادمانى وسرور، فریاد بر مى آوردند ومى گفتند: " اى یزید ! دست تو شل مباد " ؟ این جمله جسارت آمیز را مى گویى، در حالى كه با چوب دستى بر دندانهاى مبارك سید جوانان بهشتى مى كوبى، زهى بى شرمى و بى حیایى ! چگونه چنین یاوه سرایى نكنى ؟
 تو بودى كه زخمهاى گذشته را شكافتى و دست خود را به خون پیامبر آغشته ساختى وستارگان روى زمین از آل عبد المطلب (نسل جدید) را خاموش نمودى
واكنون پدران خود (نسل شرك وبت پرستى) را ندا مى دهى وگمان دارى كه با آنان سخن مى گویى. به زودى خودت به جمع آنان ملحق مى گردى ودر آن جایگاه، عذابى ابدى است كه آرزو مى كنى كه اى كاش دستهایم شل و زبانم لال مى گشت وهرگز چنین یاوه هایى را به زبان نمى آوردم وهرگز چنین كارهاى ناشایستى را انجام نمى دادم.

پروردگارا ! حق ما را از دشمنان ما بگیر واز آنان كه بر ما ظلم كردند، انتقام بكش و آتش غضب را بر كسانى كه خون ما وحامیان ما را ریختند، فرو فرست. یزید ! بدان با این جنایت هولناك، پوست خود را شكافتى وبا این عمل وحشیانه ات، گوشت خود را پاره كردى. به همین زودى است كه در عرصه محشر به محضر رسول الله (ص) كشانده شوى، در حالیكه بار گرانى از مسؤولیت ریختن خون فرزندان او وهتك حرمت خاندان وپاره هاى تن او را بر گردن گرفته اى.

 آن روز، همان روزى است كه خداوند پراكنده ها را جمع وپراكندگیها را تبدیل به اجتماع مى نماید وحق هر صاحب حقى را به صاحبش باز مى گرداند. "

 گمان مبر آنان كه در راه خدا كشته شده اند، مردگانند، بلكه آنان زندگان هستند و در نزد پروردگار خود، مرزوق ومتنعم مى باشند. "

اى یزید ! تو را كفایت مى كند كه داور وحاكم تو خداوند باشد وخصم تو پیامبر، در حالیكه جبرئیل هم از او حمایت كند. به زودى آنان كه تو را مورد حمایت قرار داده اند وبر این جایگاه نشانده اند وبر گرده مسلمانان سوار نموده اند، درخواهند یافت چه ستمگرى را انتخاب نمودند وبه زودى درخواهید یافت كه كدامیك از شما بدبخت تر وپست تر از همگان هستید.

اى زاده معاویه ! اگر چه شداید وپیشامدها وفشار روزگار مرا در شرایطى قرار داد كه مجبور شدم با تو حرف بزنم، اما تو را كوچكتر از آن مقام ظاهرى ات مى بینم وتو را بسیار توبیخ وسرزنش مى كنم.
چگونه سرزنش نكنم با این كه چشمها در فراق دوستان، گریان، ودلها در فراق عزیزان، سوزان مى باشد.

 آه ! چه شگفت انگیز است كه مردان بزرگ حزب خدا به دست حزب شیطان كشته شوند ! دستان جنایتكار شما، به خون ما خاندان [ پیامبر ] آغشته شده است و دهانتان از گوشت ما، پر ومالامال است. آرى !

راستى جاى شرم نیست كه آن بدنهاى پاك وپاكیزه، روى زمین بمانند وگرگهاى بیابانها بدنهاى آنها را دیدار كنند وتو مغرور و سرمست قدرت، بر اریكه قدرت تكیه زنى وبه خودت ببالى ؟

اى پسر سفیان ! اگر چه تو امروز كشتار واسارت ما را غنیمت شمرده اى وبه آن مى بالى، طولى نمى كشد كه مجبور مى گردى غرامت وتاوان آن را پس بدهى، البته در روزى كه هیچ نوع اندوخته نیك و ذخیره مفیدى همراه نداشته باشى ومجبور باشى به تنهایى سزاى اعمال خود را بچشى
 " وخداوند هرگز به بندگان خود ستم نمى ورزد. "

ما از بیدادگریهاى تو، به پیشگاه او شكایت مى بریم واو تنها پناهگاه وامیدگاه ماست.

یزید ! هر آنچه مى خواهى مكر وفریب وسعى خود را به كارگیر، ولى بدان كه هر چه تلاش ومكر به كارگیرى، باز هرگز توان آن را ندارى كه ذكر خیر ما را از یادها بیرون ببرى.
 تو هرگز قدرت آن را ندارى كه وحى ما را نابود وذكر ما را خاموش سازى واز این راه به آرزوى پلید ودیرینه خود نایل شوى. سعى وتلاش تو هرگز نخواهد توانست ننگ وعار اعمالت را از دامن تو پاك سازد، هرگز ! هرگز !
دوشنبه 29/4/1388 - 18:5
دعا و زیارت
سفیر پادشاه روم از حضرت زین العابدین (ع) روایت شده است:
در آن هنگام كه سر حسین (ع) را نزد یزید آوردند، او مجالس مى گسارى تشكیل مى داد وسر مقدس حسین (ع) را مقابل خود نگه مى داشت. یكى از روزها فرستاده پادشاه روم - كه خود از اشراف وبزرگان روم بود - به مجلس یزید در آمد وگفت: "
اى پادشاه عرب ! این سر از كیست ؟ " یزید گفت: " تو را با این سر چه كار است ؟
 " گفت: " من وقتى نزد پادشاه خود بر مى گردم، هر چه دیده ام از من مى پرسد و دوست دارم داستان این سر وصاحب آن را براى او بگویم تا او نیز در شادى وسرور با تو شریك باشد. " یزید گفت:
" این سر حسین بن على بن ابى طالب (ع) است. "
رومى گفت: " مادرش كیست ؟ " گفت: " فاطمه دختر رسول خدا (ص).

" نصرانى گفت: " اف بر تو ودین تو ! دین من بهتر از دین توست، زیرا پدر من از نبیره هاى داوود پیامبر بوده وبین من واو، پدران بسیارى فاصله است ونصرانى ها مرا بزرگ مى شمارند وخاك پاى مرا براى تبرك بر مى دارند، براى این كه من از اولاد داوود هستم. ولى شما فرزند دختر پیغمبر خود را مى كشید، در صورتى كه بین او وپیغمبر شما، یك مادر بیشتر فاصله نیست. این چه دینى است كه تو دارى ؟

" كنیسه حافر پس از آن به یزید گفت: " آیا داستان كنیسه حافر را شنیده اى ؟ " گفت: " بگو تا بشنوم.

" آن مرد نصرانى گفت: " بین عمان وچین، دریایى است كه عبور از آن یك سال مسافت است ودر آن دریا هیچ آبادى اى وجود ندارد، به جز یك شهر كه در وسط آب قرار گرفته است وهشتاد فرسنگ در هشتاد فرسنگ مساحت آن شهر است ودر روى زمین شهرى بزرگتر از آن شهر نیست، از آن شهر یاقوت وكافور به ممالك دیگر صادر مى شود ودرختهاى آنجا عود وعنبر است. این شهر در تصرف نصارى است وهیچ پادشاهى جز پادشاه نصرانى ها بر آن دست ندارد. در آن شهر، كنیسه هاى بسیارى است وبزرگترین آنها، كنیسه حافر است ودر محراب آن حقه اى از طلا آویخته شده. در آن حقه سمى است كه مى گویند سم الاغى است كه عیسى بر آن سوار مى شد. اطراف آن حقه را با پارچه هاى حریر آذین بسته اند ودر هر سال جماعت زیادى از نصارى از راههاى دور به زیارت آن كنیسه مى آیند واطراف آن حقه طواف مى كنند وآن را مى بوسند، وآنجا حاجات خود را از خداوند مى خواهند. آرى ! نصارى چنین مى كنند و عقیده آنان در باره آن سم كه گمان دارند سم الاغى است كه عیسى پیغمبر بر آن سوار شده است چنین است، ولى شما پسر پیغمبر خود را مى كشید ! لا بارك الله فیكم ولا فی دینكم.

" یزید گفت: " این نصرانى را بكشید كه مرا در مملكت خود رسوا نكند. " نصرانى چون احساس كرد كه كشته خواهد شد،

 به یزید گفت: " آیا مى خواهى مرا بكشى ؟ " گفت: " آرى. " گفت: "
 پس بدان كه دیشب، پیغمبر شما را در خواب دیدم. به من فرمود: " اى نصرانى ! تو از اهل بهشتى. " من از این بشارت تعجب كردم. اینك مى گویم: " اشهد أن لا اله الا الله وأشهد ان محمدا رسول الله " پس از آن سر مقدس حسین (ع) را به سینه خود مى چسبانید وآن را مى بوسید ومى گریست تا كشته شد
لهوف 225
دوشنبه 29/4/1388 - 18:2
دعا و زیارت
در كـتـاب ریـاض السـالكـیـن آمـده اسـت كـه اهل دلى گوید:

مـردم در تـوبـه چند گروهند: كسى كه توبه را به پیش اندازد و از آن دورى گزیند، و فـریـفـتـه شـود بـه فـراوانـى آرزو و امـل ، و غـافـل مـانـد از مـرگ و اجل ، چنین كسى چون مرگ او را دریابد، بر اصرار باشد، پس هالك و نابود است .

دیـگـر آن كـه مـادام كـه شهوتى نیاید، تائب است و چون آن را باید، بر مركب هوا و هوس سوار شده ، محاسبه نفس را ضایع كند. پس این نیز مستوجب عقوبت خداوند است .

سه دیگر آن كـه تـائب اسـت ، لیك نفس ، او را به آنچه نمى خواهد، خواند، پس این را نیز نیاز به ادب نـفـس بـاشـد كـه هـر قدر مجاهدت كند، او را فایده رساند؛

دیگر آن كس كه همواره در حساب است و چون دشمن از خویش حساب كشد؛ پس این شخص ، مستوجب عصمت از جانب خداوند است ...

علامه شیخ بهائى قدس سره مى فرماید:
كـسـى كه در توبه اهمال ورزد و آن را از وقتى به وقتى دیگر پیش اندازد، میان دو خطر عـظیم باشد كه اگر به فرض از یكى از آنها جان سالم به در برد، از دیگرى نتواند به در برد:

اول آن كـه اجـل بـدو مـهـلت نـدهد و از غفلت خویش آگاه نگردد جز هنگامى كه مرگش فرار رسد و فرصت تدارك از دست رود و درهاى تلافى گذشته بسته شود و وقتى فرا رسد كـه خداى سبحان بدان اشارت فرموده : و (امروز) میان آنها و آرزوهایشان (كه به دنیا بـرگردند یا توبه و ایمانشان را بپذیرند تا از عذاب رهایى یابند) به كلى دورى و مباینت افتاد(1) و چنان شود كه روزى یا ساعتى مهلت طلبد لیك سوالش ‍ اجابت نـشـود؛ چـنـانـكـه حـق تـعـالى فرمود: پیش از آن كه مرگ یكى از شما فرا رسد در آن حـال (به حسرت ) گوید: پروردگارا! اجل مرا اندكى به تاخیر انداز(2)

یكى از مفسرین در تفسیر این كریمه گفته است : چون محتضر را پرده كنار رود، گوید: اى مـلك المـوت ! مـرا روزى مهلت ده تا به خدایم عذر آورم و توبه كنم و عملى صالح انجام دهم . لیك ، ملك الموت او را گوید: روزها را تباه ساختى ؛ پس گوید: یك ساعت مهلتم ده و بـه تـاخـیـر انـداز. مـلك المـوت گـویـد: سـاعـات را بـر بـاد داده اى و حال ، ساعتى مهلت خواهى ؟ پس در توبه بر او بسته شود و به روح خود، آتش را مزمزه كـنـد و شربت حسرت و ندامت بنوشد بدان سبب كه عمر خویش را ضایع ساخته است و چه بسا اصل ایمانش نیز در اثر صدمات این اهوال از دست رود.

دوم آن كـه ظـلمـت و تـیـرگـى گـنـاهـان بـر قـلبـش تـراكـم یـابـد تـا بـر آن ، شكل یابد، و زنگار شود به طورى كه دیگر محو نشود، چه در اثر هر معصیتى كه انسان مـرتـكـب شود، ظلمتى بر قلب پدید مى آید؛ چنانكه در آیینه به واسطه دم انسان ، ظلمتى پـدیـد مـى آیـد. پـس چـون ظلمت گناهان ، بر روى هم انباشته شوند، به صورت زنگار، درآیـنـد؛ چـنـانكه بخار نفس انسان آیینه را چنین كند. هنگامى كه این زنگار بسیار شوند و مـدتـى طـولانـى بـاقـى بـمـانـنـد، در قـلب انسان چنان فرو روند كه دیگر به هیچ وجه صیقل نپذیرد.

گـاه از ایـن ، بـه قـلب منكوس و سیاه تعبیر كنند؛ چنانكه از (امام ) باقر علیه السلام را تـبـاه نـكـنـد. قلب همچنان بر گناه اصرار ورزد تا گناه بر آن غالب آید و آن را وارونه كـنـد(3)

 و نـیـز فرمود: بنده اى نیست جز آن كه در قلبش نقطه اى است سفید. چون گناه كند؛ در آن ، نقطه اى سیاه پدید آید. چنانچه توبه كند، این نقطه سیاه برود، و چـنـانـچـه در گـنـاهـان پیش رود، نقطه افزون گردد تا روى سفیدى را بپوشاند و به طـورى كـه دیـگـر صـاحـبـش ‍ بـه هـیـچ روى ، بـه خـیـز بـاز نـگـردد، و ایـن مـراد خـداى عـزوجـل اسـت كـه فـرماید: چنین نیست ؛ بلكه ظلمت بدكارى و ظلمشان بر دلهاى آنان غلبه كرده است (

4)

ایـن كـه فرمود: صاحبش به هیچ روى ، به خیر باز نگردد، گواه است بر آن كه دارنـده چـنـیـن قـلبـى ابـدا از گناهان روى نگرداند و توبه نكند؛ حتى چنانچه به زبان بـگـوید كه به سوى خداوند توبه كردم ، صداقتى در آن نباشد و تنها زبان خویش را بـه حـركـت در آورده اسـت ؛ بـدون آن كـه قـلبش را با آن موافقتى باشد، پس آن را اصلا اثـرى نـیـسـت ، چـنـانـكـه مـجـرد سـخـن غـسال كه بگوید: لباس را شستم ، لباسها را از پلیدیها پاك نكند.

و چـه بـسا صاحب چنین قلبى نسبت به اوامر و نواهى شرعى بى مبالات شود و امر دین در نـظـرش آسـان آیـد و وقـع احـكـام الهـى از قـلبـش رخـت بـربـنـدد و طـبـعـش از قـبـول آنـهـا سـربـاز زنـد، و ایـن بـه اخـتـلال در عـقـیـده اش ‍ مـنـجـر شـود و ایـمـانـش زایـل گـردد و در نـتیجه بر غیر دین بمیرد؛ و این حالت همان است كه از آن به عاقبت شر تعبیر كرده اند - نعوذ بالله من شرور انفسنا و سیئات اعمالنا.(5)

بعضى از ارباب علم گفته است :
توبه را مغتنم بدار پیش از آن كه نزدیك به مرگ تائب گردد و مقیم رهسپار شود، و پیش از آن كـه نتیجه پشیمانى باشد و موجود عدم گردد (یعنى سرمایه عمر از كف بدر رود) و پـیـش از آن كه ادبار بر مصرت به گناه سراپرده زیان زند كه در آنگاه نه اقاله عثار است و نه توفیق انابه و اعتذار.

همچنین در اواخر كتاب كشكول شیخ بهائى قدس سره است :

در حـدیـث اسـت كـه چـون پـیـرى كـهـنـسـال تـوبـه كـنـد، مـلایـك گـویـنـد: حـال كـه حـواست به سستى و ناتوانى رسیده و نفست به سردى گراییده (توبه مى كنى ؟(6)

عـطـبى نقل كرده است كه مردى را هنگام مرگ گفتند: بگو: لا اله الا الله مرد گفت : آه ! افـسـوس بـر جوانى ! در چه زمانى عنفوان جوانى را از دست داده ام ، و در حینى كه غیرتمند مرد و كابین ارزان شد و حجاب از هر باب بر كنار رفت :

همچنین ، مردى در حال مرگ بود و چیزى نمانده بود كه جان به جان آفرین تسلیم كند. او را گـفتند: لا اله الا الله . گفت : اندوه من بر زمان است و در چه زمانى روزگار نـاگـوار اصـابـت كـرد؛ در حـیـنـى كـه زمـستان پشت كرد و تابستان روى آورد و شراب و ریحان خوشمزه و پاك و پاكیزه است .

و بـه شـخـص دیـگـر در حـال احـتضارش گفتند: بگو لا اله الا الله گفت : شب سـرد شد و آب خوشمزه و شراب گوارا، از ما حزیران و تموز و آب گذشت . پس در همان وقت جان تسلیم كرد.

حـكـایـت اسـت مـردى مـنـزلش در نـزدیكى حمام منجاب بغداد بود، روزى زنى از او پرسید: اى مـرد! حـمـام مـنـجـاب كـجـاست ؟ مرد، او را به جایى دیگر راهنمایى كرد، مكانى مـخـروبـه كـه زن را راه گـریـخـتـن از آن نـبـود. مـرد بـه دنـبـال او رفـت و در هـمـان جـا به او تجاوز كرد. مدتها بعد هنگامى كه مرد در بستر مرگ افتاد، او را گفتند: بگو لا اله الا الله مرد در پاسخ این بیت را خواند و مرد:

یا رب قائلة یوما و قد تعبت :
این الطریق الى حمام منجاب (7)



سؤ خاتمه این گونه روى مى آورد و مخذول را از راه عاقبت مى اندازد، پناه مى بریم به خدا از سؤ خاتمه .
از صاحب دلى است كه گفته است :
تـائبـان مـنـیـب را انواعى است : كسى كه توبه از گناهان و بدیها مى كند، و كسى كه از لغزشها و غفلتها، و سه دیگر آن كه از رؤ یت حسنات و مشاهده طاعات خویش .
و بـر ایـن مـنـوال كـسـى را پـرسـیـدنـد كـه ثـواب كـدام عمل بیشتر است ؟ در پاسخ ، این بیت را بسرود:
اذا مـحـاسـنـى اللاتـى ادل بـهـا
كـانـت ذنـوبـى فقل لى كیف اعتذر



ادل از مـاده الدلال بـه مـعـنـاى التغنج است كه در فارسى همان مـعـنـاى نـاز كـردن را دارد. گـویى این بیت اشارت است به حدیث مشهورى كه مى فرماید:

حسنات ابرار، سیئات مقربان است .8

منابع :
1- و حیل بینهم ما یشتهون (سباء، 54).
2- مـن قـبـل ان یـاتـى احـدكـم المـوت فـیـقـول رب لولا اخـرتـنـى الى اجل قریب (منافقون ، 10)
3- مـا مـن شـى ء افـسـد للقـلب مـن خـطـیـئة ان القـلب لیـواقـع الخـطـیـئة فلا تـزال بـه حـتـى تـغـلب عـلیـه فـیـصـیـر اعـلاه اسـفـله (ثـقـة الاسـلام كـلیـنـى ، اصـول كـافـى ، ج 3، كـتـاب الایـمـان و الكـفـر، بـاب الذنـوب ، حـدیـث اول .)
4- ما من عبد الا و فى قلبه نكتة بیضاء فاذا اذنب خرج فى النكتة سوداء فان تـاب ذهب ذلك السواد و ان تمادى فى الذنوب زاد ذلك السواد حتى یغطى البیاض فاذا غـطـى البـیـاض لم یـرجـع صـاحـبـه الى خـیـر ابـدا و هـو قول الله عزوجل : كلا بل ران على قلوبهم ما كانوا یكسبون (همان ، حدیث 20).
5- شیخ بهائى ، اربعین همان ، ص 224.
6- شیخ بهائى ، كشكول ، چاپ نجم الدوله ، (سنگى )، صفحه 642.
7- همان ، صفحه 110.
8- حـسـنـات الابـرار سـیـئات المـقـربـیـن . این عبارت را شیخ محمد قاوقچى جزء مـوضـوعـات آورده (اللؤ لؤ المـوضـوع ، صـفحه 33) و در اتحاف السعادة المتقین ، ج 8، صـفـحـه 609 بـه ابـوسعید خراز نسبت داده شده است . بنابر گفته فروزانفر در احادیث مـثـنـوى ، (صـفـحـه 60) بـرخـى تـوهـم كـرده انـد كـه حدیث نبوى است ، و این درست نیست (نـقـل از: اوصـاف الاشـراف ، تـصـحـیـح و تـوضـیـح نـجـیـب مایل هروى ، انتشارات امام مشهد، چ اول ، صفحه 169)

منبع: anis/ 

دوشنبه 29/4/1388 - 17:59
دعا و زیارت

اكـثـر عـلمـاى مـا - یـعـنـى عـلمـاى امـامـیـه - تـصـریـح فـرمـوده انـد كـه بـعـد از تـوبه ، غـسـل تـوبـه مـسـتـحب است خواه توبه از كفر باشد و خواه توبه از فسق خواه آن فسق از ارتـكـاب بـه گناهان كوچك باشد و خواه به گناهان بزرگ . بلكه شهید ثانى - رحمه الله - در شـرح لمـعـه قـائل به استحباب غسل توبه براى مطلق گناه شده است اگر چه گناه كوچك نادرى باشد كه موجب فسق نبوده باشد.

به نظر من این کار باعث بیشتر شدن اهتمام انسان به ترک گناه است.
چون وقتی کسی گناهی کرد و بعد توبه کرد توبه او از حالت ذهنی به حالت جسمی و عینی هم مجسم می شود و انسان بیشتر با عینیات و اجسام  انس دارد و تاثیر بیشتری از آن می برد.لذا هم احساس آرامش میکند بعد از توبه و هم بیشتر مراقب است تا روحش به گناه آلوده نشود
دوشنبه 29/4/1388 - 17:37
دعا و زیارت

یا ابصر الناظرین 

حدیثی خیلی زیبایی است که از جهاتی در بردارنده اخلاق اجتماعی است  و به نظر حقیر بهترین الگو بری داشتن یک جامعه زیبا و دوست داشتنی است و همچنین باعث نزدیک تر شدن مردم و  خانواده ها به هم می شود و بصورت بسیار ظریف راه حلی برای از بین بردن  معضلات و موانعی ارتباطات اجتماعی ارائه داده

اول نظرتان را به متن زیبای این حدیث شریف جلب میکنم و بعد نکاتی که در نظرم می آید  را به عرضتان می رسانم :

اسحاق بن عمار می گوید :
زمانیکه ثروتم زیاد شد نگهبانی بر در خانه ام گماشتم تا از ورود فقرا به منزلم  ممانعت نماید پس در آن سال روانه مکه شدم و سلام نمودم بر امام صادق علیه السلام و ایشان جواب سلامم را دادند اما با حالتی  گرفته و ناراحت !
به ایشان عرضه داشتم جانم به قربانت چرا نسبت به من بی مهر شده اید ؟
امام ع فرمودند : به خاطر تغییر رویه تو نسبت به مومنین (بی مهری تو به مومنین)
گفتم جانم به قربانت به خدا قسم من می دانم که اینان بر دین خدا هستم لکن از شهرت و معرف شدن خودم می ترسم((می ترسم از اینکه مردم به من گویند فلانی خیلی اهل جود و بخشش هست و نمیخوام به این منصب مشهور شوم و ترس از عواقب آن دارم))

امام فرمودند:
آیا نمی دانی مومنین زمانیکه یکدیگر را ملاقات کنند و دست دهند خداوند بین انگشتان آنها صد رحمت نازل می کند که 99 تای آن برای کسی است که محبتش به دیگری بیشتر باشد!
و آنگاه که  دست به گردن هم نمایند در رحمت خداوند غرق می شوند !
و چون مدتی درنگ نمایند و چیزی جزء رضای خداوند از  این درنگ مد نظرشان نباشد گفته می شود برای این دو که  آمرزیده شدید !
هنگامی که این دو بنشینند فرشتگان نگهبان یکی به دیگری می گوید:باید از اینان به کناری رویم که این دو با هم اسراری  دارند و خداوند این سرشان را مستور گردانیده
اسحاق به امام فرمود جانم به فدایت :
آن دو ملک نگهبان صدای این دو را نمی شوند و نمی نویسند ؟مگر خداوند در قرآن چنین نفرموده :هیچ کس سخن نمی گوید مگر آنکه مراقب  ومحافظ دارد
اسحاق می گوید لحظاتی حضرت سر  مبارکشان را به زیر انداختند و پس سرشان را بالا آوردند در حالی که اشک از دیدگان مبارکشان جاری بود و فرمودند:
اگرچه این فرشته ها نمی شنوند و نمی نویسند اما همه اینها را عالم به سر و خفی (خداوند)می شنود
ای اسحاق بترس از خدا بسان  اینکه اورا می بینی .پس اگر تو او را نمی بینی هرآینه او تو را می بیند.
اگر شک داشته باشی به اینکه او تو را می بیند هرآینه کافر شده ای (باید یقین داشته باشی که تو را می بیند) و اگر یقین داشته باشی که تو را می بیند و در محضر او گناه میکنی پس او را از همه بینندگان پایین تر شمرده ای ! ترجمه به مضمون(1)

.....


مطالب بسیار زیبایی از این در گرانبها استفاده می شود که حقیر هرانچه به نظرم می آید در خور این مجال عرض میکنم
وقتی دقت می کنیم در روایت تاکید شده که مومنین (افراد جامعه )همدیگر را دوست داشته باشند و در قسمتی بیان شده آن کسی که محبت بیشتری  به دیگری دارد 99 درصد از رحمتی که خداوند بر ایشان نازل می نماید  را کسب میکند و آن کس که محبت کمتری دار رحمتی از جانب خدا کسب میکند اما تنها یک قسمت  از  آن 100 قسمت!
خب چه زیباست مردم بجای اینکه باهم عناد و دشمنی داشته باشند به هم محبت و علاقه داشته باشند.آنوقت خستگی روزگار و تلاطمات زندگی اصلا به نظر نمی آید .
شکی در این مطلب نیست که کسیکه محبتش بیشتر باشد رحمت بیشتری بر او نازل می شود. چون خود ما عیانا مشاهده میکنم کسانی که به دیگران به نگاه خوش بینی و محبت نگاه میکنند هرگز  آزده نیستند و هرگز دیگران را مانع خود نمی دانند. در مقابل کسانی هستند دائم از دیگر نالان و خسته که این منششان  به خودی خود چیزی  ناراحتی عایدشان نمی کند و این افراد اگر نفص یا ضعفی داشته باشند در صدد جبران این نفص نیستند چون دائم دیگران را مقصر می دانند و از خود نمی دانند که از خود دورش نماید  نتیجه اینکه دائم در این نقص خود باقی می مانند بخلاف کسیکه به دیگران علاوه این که  بد بین نیست محبت هم دارد .این شخص اگر هم نفصی داشته باشد اولین عامل آن را خودش می داند و براحتی قبل از اینکه این نقص رسوخ نماید انرا برطرف میکند. و دیگران را که دوست دارد معین و یاور خویش می داند نه اینکه دشمن خود بداند!

رحمت چیست آیا چیزی جز آسودگی و لذت بردن از دیگران و احساس برادری با افراد جامعه هست ؟
آن رحمتی که از جانب خداوند ناشی می شود منحصر در این نمی تواند باشد و مطمئنا رحمتهای معنوی و ارزشی دیگری هم در پی دارد اما این آسودگی و طراوت ناشی از حس بردری در جامعه را نمی توان نادیده گرفت

نکته دیگر مسئله ابراز محبت است . متاسفانه برخی از افراد هنوز هنر ابراز محبت در جامعه نسبت به اطرافیان و دوستانشان را ندارند و بدتر از این گروه کسانی هستند  که هنوز هنر ابراز محبت به خونواده و همسر خویش را ندارند
می بینیم بسیاری از شکایات از همسرانشان   این است همسر من علاقه خود را به من ابراز نمی کند. اما در سیره عملیی که در این حدیث به چشم می خورد  می بینیم مثلا یک دست به گردن هم اویختن که یکی از نشانه های محبت است و به نوبه خود یک ابراز محبت است بعنوان یک کار ارزشی و پسندیده معرفی می شود تا آنجا که تنها به صرف این کار در رحمت الهی غرق می شود. غرق شدن در رحمت الهی چیر کمی نیست .ما دائم در رحمت خدا هستیم حالا غرق در رحمت خداوند چه می تواند باشد خود خدا می داند !
واقعا هم همین است یکی از رحمتهای الهی لذت بردن از دوستان و اطرافیان و خانواده است . با اینکار ما خود را در رحمتی که خداوند برایمان ارزانی داشته غوطه ور میکنیم !
حتی ببینید مکثی که بعد از ملاقات صورت میگیرد باعث بخشیده شدن گناهان و لغزشها می شود.متاسفانه جامعه امروزی اینقدر درگیر و وقت گیر شده که ما اصلا وقتی برای ملاقات  با دوستان و آشنایان نظر نمی گیریم .همیشه کار و خستگی زندگی تکرای  .چه خوب است انسان  وقتی برای  دیدن دوستانش دز نظر بگیرد و آن وقت را اختصاص دهد به اینکه با دوستانش باشد و از آنها لذت ببرد .با این کار  هم  گوشه ای از رحمتهای بی کران الهی را از آن خود نموده هم خود را از ملالت زندگی دنیایی آسوده نموده.
نکته لطیف دیگری که باید بدان توجه داشت اینست که یکی از موانع زندگی اجتماعی و ارتباط های دوستی بدگویی و سخن چینی از افراد جامعه هست که غالبا این حرف و حدیثها در زمانی رخ می دهد که دو نفر به هم برسند و بخواهند باهم صحبتی نمایند .اینکار علاوه بر اینکه باعث می شود دو برادر یا دو خواهر کمتر به محبت و علاقه خود به یکدیگر توجه کنند اسباب عدم رضایت از دیگران و بد گمانی به دیگران را فراهم می نماید و آن اثری مفیدی که در لابلای این ارتباط هست را تبدیل به اثر منفی  نمایند .می بینیم که امام صادق ع با زیباترین بیان  نظر ما را به این نکته معطوف نمودند .
اول بیان داشتند خداوند  نمی خواهد  سر و راز دونفری که به هم رسیده اند را حتی ملک نگهبان ببیندو ثبت نماید !دو نفری که کار بدی هم نمی کنند تنها حرف های خوب باهم می زنند به صرف اینکه سرشان فاش نشود ان دو ملک حیاء می کنند و می روند حال آیا خداوند راضی است این دو نفر راز یا عیب دیگری را در لابلای صحبتشان برای دیگری فاش نماید؟
آیا حیاء انسان  اجازه می دهد سر و عیب دیگری را انسان فاش نماید ؟
ما می دانیم خیلی از ناراحتیهای ما زمانی رخ می دهد که بفهمیم فلان کس کار بدی انجام داده  مخصوصا اگر ضرر این کار بدش متوجه ما بشود.حال چرا ما در  صحبتهایمان که باید باعث آرامش شود کاری میکنیم که آرامش آن تبدیل به ناراحتی و دلگیری شود ؟
امام باز هم تاکید میکنند که بدان خداوند تو را می بیند .تو نمی توانی شک داشته باشی که خدا تو را نمی بینید بلکه یقین داشته باش که او تو را می بینید حال اگر یقین داری وباز گناه میکنی یعنی او را خیلی سبک و پایین تصور کرده ای !


1-عن إسحاق بن عمار قال لما كثر مالی أجلست على بابی بوابا یرد عنی فقراء الشیعة فخرجت إلى مكة فی تلك السنة فسلمت على أبی عبد الله ع فرد علی بوجه قاطب مزور فقلت له جعلت فداك ما الذی غیر حالی عندك قال تغیرك على المؤمنین فقلت جعلت فداك و الله إنی لأعلم أنهم على دین الله و لكن خشیت الشهرة على نفسی فقال یا إسحاق أ ما علمت أن المؤمنین إذا التقیا فتصافحا أنزل الله بین إبهامیهما مائة رحمة تسعة و تسعین لأشدهما حبا فإذا اعتنقا غمرتهما الرحمة فإذا لبثا لا یریدان بذلك إلا وجه الله تعالى قیل لهما غفر لكما فإذا جلسا یتساءلان قالت الحفظة بعضها لبعض اعتزلوا بنا عنهما فإن لهما سرا و قد ستره الله علیهما قال قلت جعلت فداك فلا تسمع الحفظة قولهما و لا تكتبه و قد قال تعالى ما یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلَّا لَدَیْهِ رَقِیبٌ عَتِیدٌ قال فنكس رأسه طویلا ثم رفعه و قد فاضت دموعه على لحیته و قال إن كانت الحفظة لا تسمعه و لا تكتبه فقد سمعه عالم السر و أخفى یا إسحاق خف الله كأنك تراه فإن كنت لا تراه فإنه یراك فإن شككت أنه یراك فقد كفرت و إن أیقنت أنه یراك ثم بارزته بالمعصیة فقد جعلته أهون الناظرین إلیك

بحارالأنوار ج : 5 ص : 324
دوشنبه 29/4/1388 - 17:32
دعا و زیارت

حق وجود هستی

خداوند به بركت ویمن قدوم  مبارك حضرت حجه ابن الحسن العسكری همه خلائق را آفرید چنانچه اگر این وجود مقدس نبود هیچ خلقی در عالم امكان یافت نمی شد.نه زمینی نه فلكی و نه مداری ونه  معادی

این مساله كمی بنظر بعضی مردم مشكل بنظر می رسید ناگزیر با گروهی به مخاصمه پرداختند آنها می گفتند محال است ائمه ولی نعمت ما باشند و جز خدا كسی امر خلقت را در دست ندارد اما گروه مقابل بر عقیده خود كه ائمه ولی نعمت ما هستند پافشاری می كردندد.سرانجام پس از درازای مخاصمه برآن شدند تا مكاتبه ای به امام عصر خود داشته باشند و مشكل خود را از این طریق حل نمایند در پاسخ امام این چنین آمد:

((خداوند خود اجسام را آفرید و روزیها را تقسیم نمود چراكه او نه جسم است و نه در جسم حلوا می كند هیچ چیزی بمانند او نیست و اوست كه سمیع وبصیر است .واما امامان از خداوند در خواست می كنند واو می آفریند واو روزی می دهد بخاطر اجابت درخواست آنها و همچنین بخاطر تعظیم حق ایشان))

و دیگر موید مطلب ما در مود وساطت فیض الهی توسط امام عصر جمله شزیفه در دعای ندبه هست:

((این السبب المتصل بین الارض و السماء)به این معنا كه كجاست وسیله ای كه فیوضات آسمان را به زمین می رساند.

اوج كمال و ترقی انسان این گونه است كه انسان در همان  مسیری برای تكامل او  در نفس خودش مدون شده است قدم گذارد.در گوهر انسانی حقیقت  شكر  منعم و اشتیاق و كرنش در مقابل معطی و اعطا كنند به ودیعت نهاده شده.بنابر این بیان و فرمایش قبلی راه تكامل انسان قدم گذاشتن به این حقیقت انسانی است .یعنی توجه و عنایت به منعم تام و علی الدوام

حق بقاء در دنیا

وجود مقدس و مبارك صاحب الزمان تنها سبب وجود ما نیستند بلكه تداوم وبقاء حیات موجودات و تمامی ما انسانها به بركت نور انور ایشان و نفس مبارك ایشان است.

امام صادق (ع) فرمودند اگر زمین بدون امام باقی بماند اهلش را درهم فرومی پاشد .

ودر دیگر روایت از وجود نازنین امام هشتم (ع)سوال شد آیا زمین بدون امام باقی می ماند :امام پاسخ دادند خیر باقی نمی ماند و اگر چنین شود(امام در زمین نباشد)در هم فرو می ریزد.

 به این منوره منقوله از امیر المومنین (ع) توجه نما و بگیر هزاران درّ و گوهر این  روایت:

((بدانید كه زمین از حجت الهی خالی نمی گردد لكن خداوند چشم بندگان را بخاطر ظلم و جور و اسراف از شناختن امام كور می كند و اگر زمین یك ساعت از حجت الهی خالی بماند اهلش را فرو می برد.

حق ولایت

از بزرگترین و والاترین حقوقی كه ائمه بر گردن ما دارند حق ولایت است.ایشان طبق ولایت تكوینی و تشریعی خود می بایست مطاع باشند و ما در برابر این ولایت می بایست خاضع و فروتن باشیم.اگرچه ولایت آنها می تواند قهرا موثر در ماباشد بدون دخالت ما لكن مقتضای حكمت متقن الهی اینست كه در حالت طبیعی تنها ولایت تشریعی آن جنابان بر ما مستولی است.از جمله حقوق امام بر رعیت اینست كه رعیت مطیع و دنباله رو امام خود باشد.

 قال امیر المومنین (ع)و أما حقی علیكم فالوفاء بالبیعة و النصیحة فی المشهد و المغیب و الإجابة حین أدعوكم و الطاعة حین آمركم

  قال سألت أبا جعفر ع ما حق الإمام على الناس قال حقه علیهم أن یسمعوا له و یطیعوا

پس نتها اطاعت پذیری لازم است بلكه خلوص و صداقت هم لازم است.

در حقیقت تنها كسی حق ولایت دارد كه خود منعم باشد.و مابقی ولایت ها ولایت حقیقی نیست.ما قبلا بیان داشتیم كه منعمان ما ائمه و اولیاء الهی هستند وآنها هستند كه ولایت حقیقی بر ما دارد.اگر در شرع مقدس ولایت دیگران كه باصاله نیست گاهی واجب شمرده می شود كاملا تكلیف ولایت اولیاء حقیقی مشخص است.

 

حق قرابت و خویشاوندی پیغمبر (ص)

یكی از وظایف مهم و اساسی تمامی مسلمانان احترام به اهل بیت پیامبر است كه در قرآن این كار بعنوان تنها مزد رسالت نبی اكرم (ص) معرفی شده :

((قل لا اسئلكم علیه اجرا الا الموده فی القربی))بگو از شما هیچ اجر ومزدی نمی خواهم جز اینكه در مورد اقرباء و خویشاوندانم مودت ورزید.

تا آنجا كه خود امام زمان (عج)در مورد ظهورشان ندا می دهند :..

حق احسان حضرت بر ما شیعیان

طبق طبیعت و سرشت پاك هر انسانی در مقابل احسان یا تكریم دیگران انسان نباید ساكت بماند بلكه باید درصدد جبران آن برآید قرآن و روایات هم بر این موضوع  صحه گذاشته اند :

خداوند در قرآن می فرمایید ((وَ إِذا حُیِّیتُمْ بِتَحِیَّةٍ فَحَیُّوا بِأَحْسَنَ مِنْها أَوْ رُدُّوها إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلى‏ كُلِّ شَیْ‏ءٍ حَسِیباً))هرگاه شما از جانب كسی تحیت و تكریم شدید پس بهتر آنرا یا مثل آنرا به او باز گردانید

وپیامبر اعظم (ص) فر مودند هر كس به شما نیكی كرد به او پاداش دهید و اگر نتوانسید برای او دعا كنید تا اطمینان یابید كه احسان آن شخص را جبران كرده اید.بنابر این هم شرعا و هم وجدانا بر ما لازم هست ما احسانهای وافر وبی شمار امام عزیزتر از جانمان را جبران نماییم.اگرچه كه ما نمی توانیم ذره ای از رحمت های آن وجود نازنین را جبران نماییم لكن بر طبق مقتضایمرام و مردانگی بر ماست كه در حق ایشان دعا نماییم شگفت از اینكه دعاهای ما در حق ایشان تنها مفید حال آن جناب نیست بلكه در حقیقت فایده اش متوجه حال ماست.نباید از این نكته غافل ماند كه ایشان اصلا به ما نیاز ندارند بلكه ما هستیم كه علی الدوام محتاج درگاه ملكوتی آنجناب هستیم.

حق پدر بر فرزند

از حقوق مسلمی كه بر عهده تمام انسانها گزارده شده ادای حق پدر و مادر است .آیات و روایات بسیار محكم و زیادی در این رابطه هست .اما نكته كه كمی پوشیده به نظر می رسد این است كه پدر اصلی ما شیعیان غیر از پدر و مادر طبیعی و مادی ما هست و آن كسی نیست جز وجود انور ائمه هدی(ع) .اگر حق پدر طبیعی و مادی بر ما واجب است پس حق پدر اصیل ما و پدر ایمان و هدایت ما حقش مسلم تر و واجب تر است .

این حدیث منور و زیبای امام صادق (ع) كاملا گویای این مطلب است كه ائمه ما پدران ما هستند :شیعیان ما از باقیمانده گل ما خلق شده اند همانطوریكه فرزند از پدر بوجود می آید.

امام رضا (ع)فرمودند:امام همدم و رفیق و پدر مهربان است.و دیگر موید ما حدیث معروف رسول اكرم (ص)كه فرمودند: (( انا و علی ابوا هذه الامة))

حق عالم بر متعلم

در حقیقت ما تمامی معلومات دینی خود را از وجود مبارك ائمه معصومین داریم و آنها به رسالت خود یعنی تعلیم معالم دین عمل نموده اند كه ما سر سفره پر كرامت اسلام نشسته ایم.نتیجتا حقی از جانب آنها بر گردن ما قرار می گیرد  كه آن حق عالم بر متعلم است.

هرچه ارزش و اندازه علم بالا باشد احترام و تكریم معلم آن هم بالا می رورد.و چه علم بالاتر از خداشناسی و دین شناسی.وچه معلمی بالاتر از معلم معارف الهی..طلیعه دار و پرچم دار این تعلیم وجود منور معصومین هستند و تمركز تكریم متعلمین بیشتر باید معطوف به این اربابان معرفت باشد.

دوشنبه 29/4/1388 - 17:29
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته