• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 1568
تعداد نظرات : 388
زمان آخرین مطلب : 3774روز قبل
اطلاعات دارویی و پزشکی

جراح و دندانپزشک کودکان گفت: وقتی دندان شیری پوسیده شده و به موقع برای ترمیم آن اقدام نشود این پوسیدگی پیشرفت کرده و پالپ و اعصاب دندان را درگیر می‌کند.

خبرگزاری فارس: دندان شیری پوسیده هم، نیاز به عصب‌کشی دارد

پریسا مهر اشتیاق در گفت‌وگو با خبرنگار بهداشت و درمان فارس، اظهارداشت: برخلاف تفکر عامیانه مردم که تصور می‌کنند دندان شیری عصب ندارد، دندان شیری نیز مانند دندان دائمی دارای پالپ (عروق خونی + اعصاب) است.

جراح و دندانپزشک کودکان گفت: وقتی دندان شیری پوسیده شده و به موقع برای ترمیم آن اقدام نشود این پوسیدگی پیشرفت کرده و پالپ و اعصاب دندان را درگیر می‌کند که می‌تواند به درد شدید یا بروز آبسه یا فسیتول منجر شود.

مهر اشتیاق افزود: بسته به شدت و مدت زمان درگیری پالپ، درمان دندان متفاوت است.

وی تصریح کرد: درمان می‌تواند از عصب‌کشی سطحی (پالپوتومی) تا عصب‌کشی داخل کانال ریشه (پالپ‌ کوتومی) متفاوت باشد.

وی ادامه داد: در صورتی که پزشک تشخیص دهد که دندان عصب‌کشی شود والدین باید درمان را بپذیرند چرا که در غیر اینصورت احتمال بروز اورژانس‌هایی مثل آبسه یا درد شدید افزایش می‌یابد.

این متخصص ادامه داد: به طور کلی توصیه بر این است که در صورت بروز پوسیدگی سریعاً برای درمان آن اقدام شود وگرنه پیشرفت پوسیدگی، درمان را سنگین‌تر می‌کند و موجب آزار به کودک می‌شوند.

مهراشتیاق گفت: درد پس از درمان تا 2 روز در دندان شیری که عصب‌کشی شده است طبیعی است؛ والدین می‌توانند از مسکن‌های ضد درد مثل استامینوفن استفاده کنند.

جراح و دندانپزشک کودکان افزود: در صورت ادامه دار شدن درد یا مشاهده تورم، الزامی با دندانپزشک کودک تماس گرفته شود.

يکشنبه 24/9/1392 - 11:18
تغذیه و تناسب اندام

اقبال مردم همدان به خرید از مراکز فست‌فود به ویژه خرید سیب‌زمینی‌ سرخ‌کرده، نه شب و روز می‌شناسد نه کوچک و بزرگ... جالب آنکه مردم از مضرات آن آگاه هستند اما بازهم دست از خرید آن برنمی‌دارند.

خبرگزاری فارس: سیب‌زمینی سرخ‌شده آتشی بر جان سلامت

به گزارش خبرگزاری فارس از همدان، هر جامعه‌ای با سنت‌ها و آداب و رسوم خاص آن شناخته می‌شود بدین معنا که هر چه سنت‌ها بیشتر و دارای پیشینه دیرینه‌تر باشد نشان از قدمت بالای فرهنگ آن جامعه دارد.

وجود غذاهای لذیذ و خوشمزه محلی از جمله مصادیق آداب و رسوم هر منطقه‌ای به شمار می‌رود که همدان با قدمت بالای خود، نیز از این قاعده مستثنی نبوده و نیست.

غذاهایی چون دیزی، کوفته، آبدوغ‌خیار، اشکنه، انواع آش با سبزی کوهی، حلوا، آش گوجه و نرگسی را می‌توان به عنوان غذاهای محلی همدان دانست که این روزها شاید کودکان، نوجوانان و جوانان این دیار کمتر به آن گرایش دارند.

تغییر ذائقه اغلب مردم همدان از موضوعاتی است که کاملاً معلوم و مشهود است و این موضوع را می‌توان با نگاهی گذرا به مراکز فروش فست‌فود مشاهده کرد.

گرایش به سمت استفاده از فست‌فودها به ویژه ساندویچ، پیتزاپیراشکی، پیتزا و سیب‌زمینی سرخ کرده به حدی افزایش یافته که شاهد ایجاد قارچ‌گونه این اماکن به ویژه مراکز فروش سیب‌زمینی سرخ‌کرده هستیم به طوری که برخی از آنان بدون مجوز مشغول فروش هستند.

عدم رعایت مسائل بهداشتی در این مراکز از دیگر مشکلاتی است که سلامت خریداران این محصول را به خطر می‌اندازد.

باید گفت خرید از مراکز فست‌فود به ویژه سیب‌زمینی‌ سرخ کرده، نه شب و روز می‌شناسد نه کوچک و بزرگ.... صف‌های طولانی برای خرید سیب‌زمینی سرخ شده تقریباً در همه مراکز فروش این محصول مشاهده می‌شود و جالب آن که وقتی پای صحبت اغلب خریداران آن می‌نشینیم، از مضرات آن آگاه هستند اما بازهم دست از خرید آن برنمی‌دارند.

این موضوع بر کسی پوشیده نیست که بحث سلامت، از دغدغه‌های اصلی هر جامعه‌ای محسوب می‌شود به طوری که مسئولان بهداشتی آن با ارائه هشدارها و پیام‌های بهداشتی و لزوم توجه به تغذیه سالم، سعی در ایجاد جامعه‌ای سالم و عاری از امراض و بیماری دارند.

بسیاری از کارشناسان تغذیه بر مضرات بسیار این محصول اتفاق نظر دارند و بر وجود ماده‌ سرطان‌زای آکریلامید در آن هشدار می‌دهند.

آکریلامید ماده‌ اسیدی سرطان‌زایی است که هنگام سرخ‌کردن یا برشته کردن مواد کربوهیدراتی در درجه حرارت بالا ایجاد می‌شود که مقدار آن در سیب‌زمینی سرخ‌کرده و چیپس بیشتر است.

این ماده سمی بعد از وارد شدن به بدن انسان، بلافاصله تجزیه می‌شود و ماده‌ خطرناکی به نام گلاسیرآمید را تولید می‌کند که این ماده نیز با تأثیرگذاری بر روی DNA و ایجاد جهش در ژن‌ها موجب بروز انواع عفونت‌ها، ایجاد سرطان و یا ورود آسیب جدی به سیستم ایمنی و عصبی فرد می‌شود.

علاقه مردم به استفاده از سیب‌زمینی سرخ کرده با سس فراوانی که معلوم نیست با چه چیزی و چگونه تهیه می‌شود!، باعث شده بسیاری از افراد اقدام به ایجاد مرکزی برای فروش این محصول کنند.

با دقتی هرچند گذرا متوجه غیر بهداشتی بودن تهیه این محصول در اکثر مراکز فروش آن نیز می‌شویم، در بیشتر اماکن، روغن مورد استفاده برای سرخ کردن آن به دلایل اقتصادی تعویض نمی‌شود و به طور مداوم مورد استفاده قرار می‌گیرد که به شدت سرطان‌زاست.

وجود روغن نامطلوب و سوخته علاوه بر بروز عوارض گوارشی موجب بروز ناراحتی‌های کبدی، قلبی ـ عروقی در فرد می‌شود.

نحوه شست و شوی وسایل تهیه این محصول نیز حکایت دیگری است که باید آن را از نزدیک مورد رصد قرار داد تا فهمید چه چیزی را به خورد خود می‌دهیم.

حرف از بوی روغن سوخته که دیگر نباید زد چون بوی نامطبوع و زننده آن تا چندکیلومتری مغازه فروش این محصول، مشام هر رهگذری را می‌آزارد.

به سمت یکی از مغازه‌های شلوغ فروش سیب‌زمینی می‌روم و با یکی از خریداران آن گفت‌و‌گو می‌کنم، مهری سماواتی می‌گوید: من بیشتر مواقع هوس خرید سیب‌زمینی سرخ کرده را می‌کنم و هیچ وقت هم برایم مهم نبوده که چه طور تهیه می‌شود چون به نظرم ظاهر خوب و خوشمزه‌ای دارد.

از او می‌پرسم یعنی بهداشت و نحوه تهیه آن برایت اهمیتی ندارد؟ که در پاسخ می‌گوید: نه اینکه اصلاً اهمیتی نداشته باشد اما خیلی هم روی این موضوع حساس نمی‌شوم.

 

کودک پنج ساله‌ای را می‌بینم که از پدرش می‌خواهد برایش سیب‌زمینی بخرد، پدر قصد قانع کردن کودکش را دارد که این غذا به درد او نمی‌خورد ولی وقتی با سرسختی کودک مواجه می‌شود، او نیز در صف خرید سیب‌زمینی قرار می‌گیرد.

وقتی با این پدر 43 ساله گفت‌و‌گو می‌کنم می‌گوید: من خودم علاقه‌ای به خرید این گونه محصولات ندارم اما وقتی با اصرار فرزندم مواجه می‌شوم چاره‌ای ندارم.

اسماعیل کیا می‌افزاید: به نظرم استفاده از این محصولات باید خیلی کم باشد و بهتر آنکه در منزل تهیه شود چون از نظر بهداشتی قابل اعتمادتر است.

دو دختر جوان نیز در حال عبور از کنار مرکز فروش سیب‌زمینی بودند که یکی از آنان به دوستش پیشنهاد خرید آن را می‌دهد اما دیگری با اطمینان، از ناسالم بودن آن می‌گوید و اجازه خرید آن را نمی‌دهد.

با اغلب افرادی که صحبت می‌کنم ارزان بودن آن، سریع آماده شدن و خوشمزه بودن آن را دلیل خرید این محصول عنوان می‌کنند.

یکی از خریداران عنوان می‌کند: شرایط کار من طوری است که تا عصر مشغول کار هستم و بیشتر مواقع از سیب‌زمینی سرخ کرده به عنوان وعده غذایی خود استفاده می‌کنم.

خطرات استفاده زیاد از سیب‌زمینی سرخ کرده را به وی گوشزد می‌کنم که در پاسخ لبخندی می‌زند و می‌گوید: می‌دانم، اما عادت کرده‌ام!.

از فروشنده یکی از مراکز تولید سیب‌زمینی سرخ‌کرده از درآمدزایی این کار می‌پرسم که می‌گوید: این کار زحمت چندانی ندارد اما عایدی خوبی دارد چون اغلب مردم هوس خرید آن را می‌کنند.

وی ادامه می‌دهد: البته همین شرایط باعث شده هر کس با اندک‌سرمایه‌ای به دنبال تهیه این محصول و کسب سود باشد که این موضوع چندان جالب نیست چون در این جریان، کمتر به بحث بهداشت توجه می‌شود.

از او می‌پرسم که خودش چه قدر سیب‌زمینی سرخ‌کرده می‌خورد که لبخندی می‌زند و می‌گوید: راستش، بوی روغن سیب‌زمینی حالم را خراب می‌کند و مدت‌هاست وعده غذایی خود را از منزل می‌آورم.

در مجموع به نظر می‌رسد سیب‌زمینی سرخ‌کرده شیفتگان و علاقه‌مندان زیادی دارد که از هر سن و قشری را شامل می‌شود.

از آنانی که برای سیر کردن شکم خود به سراغ آن می‌روند تا افرادی که در برنامه تفریحات دوستانه خود برای پذیرایی از خود این محصول را می‌خرند، همه و همه را باید از مضرات آن آگاه کرد زیرا استفاده بیش از حد آن باعث بروز بیماری‌هایی چون چاقی و یا بروز سرطان‌ها می‌شود.

باید اصلاح فرهنگ تغذیه را مد نظر قرار داده و به سمت استفاده از غذاهای سالم و مقوی رفت.

==========

مریم شهابی‌باهر

==========

يکشنبه 24/9/1392 - 11:17
تغذیه و تناسب اندام

افراط و تفریط کودکان در مصرف غذاهای مضر سلامت یا غذاهایی که برای رشد او مفید هستند، به دغدغه‌ای برای والدین تبدیل شده است. یک متخصص تغذیه می‌گوید: ذائقه کودک را می‌توان با روش‌های مختلف و جایگزین کردن برخی مواد غذایی شکل داد.

خبرگزاری فارس: انواع مغزها و ذرت بدون نمک، جایگزین مناسب چیپس و پفک

مینا مینایی در گفت‌وگو با فارس در مورد عادت دادن ذائقه کودک به غذاهای مختلف اظهار داشت: در کودکان زیر یک سال برای اینکه ذائقه کودک به شوری عادت نکند به غذای کمکی نباید نمک اضافه شود و می‌توان از چاشنی‌هایی مانند آب لیموترش تازه یا آب نارنج تازه به مقدار خیلی کم در آخرین لحظات پخت غذای کمکی استفاده کرد. در عین حال نباید نمکدان بر سر سفره آورده شود.

وی با تأید بر اینکه عادت‌های غذایی کودک تا پنجسالگی شکل می‌گیرد افزود: اگر از این دوران عادت‌های خوب غذایی مانند مصرف غذاهای کم نمک، کم چرب و تنوع غذایی در کودک شکل بگیرد به حفظ سلامت کودک و پیشگیری از بیماری‌های غیرواگیر از جمله بیماری‌های قلبی – عروقی و فشار خون بالا در بزرگسالی تا حد زیادی کمک کرده‌ایم.

این کارشناس ارشد تغذیه با اشاره به اینکه از هر 5 گروه هرم غذایی باید در برنامه غذایی کودکان گنجانده شود افزود: گروه‌های غذایی اصلی شامل نان و غلات، میوه ها و سبزی ها، شیر و لبنیات، گوشت و جانشین‌ها باشد.

وی گفت: در برنامه غذایی کودک از گوشت‌های کم چرب و مرغ بدون پوست باید استفاده کرد و اینکه کودکان به دلیل رشد منعی برای مصرف ندارند باور غلطی است، حتی توصیه می‌کنیم روغن های مایع مانند ذرت و آفتابگردان به جای روغن جامد استفاده شود.

مینایی به اینکه اشاره برخی کودکان علاقه وافری به مصرف سس روی غذاها دارند خاطرنشان کرد: اگر چه مصرف هیچ گونه سس توصیه نمی شود اما می‌توان سس قرمز را جایگزین سس سفید کرد.

این کارشناس ارشد تغذیه گفت: بهتر است غذاها به‌صورت بخار پز ، تنوری، آب پز یا کبابی تهیه شوند که کودک به خوردن غذاهای سرخ شده و چرب عادت نکند ولی در برخی موارد می‌توان در صورت تمایل به سرخ کردن غذا، به تفت دادن مختصر آن با روغن کم اکتفا شود.

وی مغزها؛ ماست کم چرب، ذرت بدون نمک و کره و سبزیهای خام را جایگزین مناسبی برای چیپس و پفک معرفی کرد.

يکشنبه 24/9/1392 - 11:16
اهل بیت

مدیر حوزه علمیه امام مهدی(عج) گفت: امام علی(ع) می‌فرماید دوست نداشتم در کودکی می‌مردم و به بهشت می‌رفتم و بزرگ نمی‌شدم تا پروردگارم را بشناسم؛ یعنی دوست داشتم بزرگ شوم و به شناخت پروردگار عالم برسم!

خبرگزاری فارس: چرا امام علی(ع) نمی‌خواست در کودکی بهشتی شود

به گزارش خبرگزاری فارس، آیت‌الله روح‌الله قرهی مدیر حوزه علمیه امام مهدی(عج) حکیمیه تهران در تازه‌ترین جلسه اخلاق خود به موضوع  «راه مؤمن شدن، در کسب خلق و خوی الهی و معرفت الهی است» پرداخت که مشروح آن در ادامه می‌آید:

*چرا اولیاء الهی بر اخلاق، مصرّ بودند؟

یک دلیل بسیار مهم اصرار اولیاء خدا به مباحث اخلاق و متخلّق شدن انسان‌ها به اخلاق، این است که انسان به کمال ایمان می‌رسد. یعنی به تعبیری اگر خواستید بفهمید چه کسانی درجات عالی ایمان را دارند و مشمول «مِنَ الْمُؤْمِنینَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللهَ عَلَیْه‏»  قرار گرفتند، یکی از آن‌ها این است که بدانید در کمال ایمان، کمال اخلاق است و هر چه در اخلاق رشد کردند و درجات آن را طی کردند؛ یعنی درجات ایمان را طی کردند.

*راه تکمیل ایمان و دین

لذا در یک روایت بسیار عالی، وجود مقدّس خاتم انبیاء، محمّد مصطفی(ص) در پاسخ به سؤال مردی که خدمت ایشان عرضه داشت: دوست دارم ایمانم کامل شود، فرمودند: اخلاقت را خوب کن، آن موقع ایمانت هم کامل می‌شود، «فی جوابِ رجلٍ سألَه: اُحِبُّ أنْ یَکْمُلَ إیمانی ـ : حَسِّنْ خُلقَکَ یَکمُلْ إیمانُکَ» .

حضرت با این فرمایش، مطلب را تمام کردند. اینکه ایمان با اخلاق گره خورده و هر که اخلاقش بهتر، طبیعی است ایمانش بیشتر و اسلامش کامل‌تر است؛ همین است.

«اُحِبُّ أنْ یَکْمُلَ إیمانی» دوست دارم که ایمانم کامل شود. حضرت فرمودند: «حَسِّنْ خُلقَکَ یَکمُلْ إیمانُکَ»، اخلاقت را خوب و نیکو کن، متخلّق به اخلاق باشد؛ آن موقع ایمانت کامل می‌شود. پس جدّاً اگر انسان بخواهد به کمال برسد (در روایت هم همین عنوان کمال بیان شده است)، راهش همین اخلاق است که طبیعی است متخلّقین به اخلاق الهی، کمال را دارند.

حتّی راجع به شناخت کامل بودن دین مسلمان، وجود مقدّس زین‌العابدین، امام‌العارفین، حضرت علی‌ بن‌ الحسین(ع) می‌فرمایند: «إنَّ المعرفةَ بکمالِ دِینِ المسلمِ ...»، اگر بخواهید جدّی کمال دین را بشناسید؛ یعنی اگر بخواهید یک مسلمان را بشناسید، چند مطلب را باید در نظر بگیرید، از جمله آن‌ها می‌فرمایند: «وحُسنُ خُلقِهِ» اخلاق نیک او.

اصرار اولیاء الهی در مورد اخلاق، برای این است که معلوم می‌شود انسان درجات ایمان را هم طی کرده است، به کمال ایمان می‌رسد و دینش هم دین کاملی است.

علّت حبیب شدن تنها حبیب خدا/ آخرین توصیه اولیاء الهی در حالت احتضار

لذا در باب همین درجاتی که براساس بحث ایمان و اخلاق است - که حسب این روایات شریفه عرض کردیم: هر دو یکی است - ؛ باید توجّه کرد که انسان ایمانش را به کمال نمی‌رساند إلّا به همین مطلبی که خودش را در اخلاق تزکیه کند. طوری که پیامبر(ص) فرمودند: «أفضلُ الإیمانِ خُلقٌ حَسَنٌ»، اخلاق نیک، افضل و برترین ایمان است.

لذا هر طوری دقّت کنید، باز می‌بیند که ایمان، با اخلاق گره خورده و در بستر اخلاق است. به حقیقت متخلّقین به اخلاق الهی، مؤمنین حقیقی هستند.

در جلسه گذشته روایتی را از پیامبر(ص) بیان کردیم که فرمودند: ایمان، ده قسم است و در ذیل آن حضرت صادق القول و الفعل فرموده بودند: انسان باید پله‌ها را طی کند و مؤمن حقیقی دست دیگری را هم می‌گیرد. عرض کردیم که اولیاء الهی تک‌خوری نمی‌کنند و می‌خواهند همه بفهمند چه خبر است.

نکته‌ای را عرض کنم که خیلی عجیب است. معمولاً وقتی بعضی از این بزرگان دیگر در آن حالت رفتن و احتضار هستند، گفته می‌شود: وقتی به دیدار آن‌ها می‌روید، با آن‌ها زیاد صحبت نکنید. امّا گاهی می‌بینید نکات نابی را در آن لحظات بیان می‌کنند. یکی از آن کسانی که این حال را داشتند، آیت‌الله مولوی قندهاری بودند. در آن روزهای آخر راجع به اینکه دیگران را به اخلاق اتّصال بدهند، دائم صحبت می‌کردند و راه نجات را همین اخلاق می‌دانستند.

ایشان در آن لحظات، جمله خیلی زیبایی بیان کرده بودند. فرموده بودند: حبیب برای خدا، جز پیغمبر(ص) نیست، خلیل داریم، امّا حبیب به جز ایشان دیگر نداریم و پیغمبر(ص) در مقام حبیب شدنش عندالله تبارک و تعالی در کمال اخلاق بود. «وَ إِنَّکَ لَعَلى‏ خُلُقٍ عَظیم‏»، علّت حبیب شدن است.

این مطلبی که ایشان بیان کردند، خیلی عظیم است. اگر پیامبر، حبیب خدا شد؛ اگر پیامبر، در معراج رفت و به «قابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنى‏»  رسید - که عرض کردم اولیاء خدا می‌فرمایند: هیچ کس جز خود حضرت حجّت(عج) نمی‌داند معنی این آیه چیست. یعنی چه؟! مگر خدا، جسم است؟! این‌قدر بالا برود که به «قابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنى‏» برسد! - ؛ به این دلیل است که ایشان، متخلّق به اخلاق الهی بودند.

و إلّا مگر می‌شود حبیبش، انسان‌ها را به اخلاق دعوت کند، امّا خودش در این مقام نباشد؟! معلوم است در اوج است. لذا همین جاست که می‌فرمایند: «أفضلُ الإیمانِ خُلقٌ حَسَنٌ» و وقتی از ایشان سؤال می‌کنند: «اُحِبُّ أنْ یَکْمُلَ إیمانی» یا رسول الله! من می‌خواهم ایمانم کامل شود؛ می‌فرمایند: «حَسِّنْ خُلقَکَ یَکمُلْ إیمانُکَ».

لذا اولیاء الهی در آن لحظات آخر، با اینکه مباحث علمی را خیلی هم دوست دارند و به آن‌ها عشق می‌ورزند، امّا به جای آن که بیشتر به مباحث علمی توصیه کنند، مدام اخلاق را بیان می‌کنند. هر کس به محضر آن‌ها می‌رود، او را به دوری از گناه، اتّصال به پروردگار عالم و ... دعوت می‌کنند. چون می‌دانند اگر در این راه رفتند، مؤمن می‌شوند و اگر از این طریق، مؤمن شدند و به درجه کمال ایمان رسیدند، دیگر همه مطالب در ید آن‌ها خواهد بود.

حال، خود ایمان چیست که وقتی انسان به آن برسد، دیگر همه مطالب در دست اوست؟ عرض کردیم که فرمودند: «الْإِیمَانُ‏ فِی‏ عَشَرَةٍ الْمَعْرِفَةِ وَ الطَّاعَةِ وَ الْعِلْمِ وَ الْعَمَلِ وَ الْوَرَعِ وَ الِاجْتِهَادِ وَ الصَّبْرِ وَ الْیَقِینِ وَ الرِّضَا وَ التَّسْلِیم‏» که هرکدام غوغا است و در ادامه هم می‌فرمایند: «فَأَیَّهَا فَقَدَ صَاحِبُهُ بَطَلَ نِظَامُه» یعنی هر کدام از این‌ها از بین برود، رشته ایمان از بین می‌رود و از هم می‌گسلد. یعنی این‌ها بافته‌هایی هستند که انسان را به عروج می‌برد و به مقامات الهی می‌رساند. لذا این ده مورد باعث می‌شود که انسان، متخلّق به اخلاق الهی شود.

*مدّت زمان فریبکاری شیطان

ما معمولاً دلمان می‌خواهد گناه‌کار نباشیم، گرچه مع‌الأسف گاهی اوقات انسان مبتلا می‌شود، امّا به هر حال فطرت‌ ما فطرت الهی است، بارها و بارها عرض کردم، خداوند نمی‌فرماید: «فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتی‏ فَطَرَ المُؤمن أو فَطَرَ المُسلِم‏»، بلکه می‌فرماید: «فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتی‏ فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها لا تَبْدیلَ لِخَلْقِ اللَّه‏»؛ یعنی همه انسان‌ها فطرتشان الهی است. لذا ما دلمان می‌خواهد که خدایی باشیم، اخلاقمان الهی باشد و گناه نکنیم. البته گاهی مع‌الأسف مبتلا می‌شویم، امّا دلمان می‌خواهد که این‌گونه نباشیم. به خاطر همین است که گاهی که انسان در اوج گناه قرار می‌گیرد، می‌گوید: ای کاش اصلاً دنیا نیامده بودم یا ای کاش در کودکی از دنیا رفته بودم. لذا وقتی می‌بیند عمر شریفش را هدر داده است و دیگر هم برنمی‌گردد، این‌گونه خجل می‌شود. مگر سال 91 برگشت؟! سال 92 هم دارد به سرعت می‌رود، با آمدن سال نو، عمر ما عوض شده، آرام آرام به قبر و رفتن نزدیک می‌شویم. پس برای همین است که انسان خجالت می‌کشد و می‌گوید: ای کاش گناه نمی‌کردم. بعضی اوقات هم می‌گوید: ای کاش عمرم تمام شده بود و نبودم، یا اینکه می‌گوید: ای کاش در کودکی مرده بودم؛ چون پاک می‌رفتم، امّا در آن صورت، معرفت به پروردگار عالم را که عامل ایمان است و کمال ایمان را که مجموعه‌اش اخلاق است، درک نمی‌کرد.

امیرالمؤمنین(ع) جمله‌ای دارند که بسیار عجیب است. حضرت می‌فرمایند: «ما یَسُرُّنی لَو مِتُّ طِفلاً و اُدخِلتُ الجَنَّةَ و لم أکبُرْ فأعرِفَ رَبّی عَزَّ و جلَّ» ؛ دوست ندارم که در کودکى مى‌مردم و به بهشت مى‌رفتم و بزرگ نمى‌شدم تا پروردگارم، عزّ و جلّ، را بشناسم. معلوم است طفلی که طاهر و پاک است، وقتی از دنیا می‌رود، ورورد به بهشت دارد؛ چون در این دنیا معصیت و گناه نکرده و فریب نخورده است.

می‌گویند: یک موقعی بهلول در قبرستان بود، طفلی را که سه، چهار ساله بود، آورده بودند دفنش کنند. پدر و مادرش گریه می‌کردند، امّا بهلول جلو آمد و خندید. یک کسی به او تشر زد که این‌ها عزادارند، چرا تو می‌خندی؟! گفت: نه من دارم حالت طفلشان را درمی‌آورم. گفت: یعنی چه؟ گفت: کاش شما بدانید که این طفل چه حالی دارد، او دارد می‌خندد و خوشحال است؛ چون گناه نکرده است. بعد بهلول خطاب به آن‌ها گفت: ولی ما باید گریه کنیم، امّا نه برای این بچّه، نه برای اینکه پاره تنتان را از دست دادید. برای اینکه من و شما در این دنیا ماندیم و گناه کردیم. ما بی‌تجربه بودیم، بلد نبودیم چه کار کنیم، شیطان، آن مجرّب فریبمان داد.

*راهی برای خلع سلاح شدن در مقابل شیطان!

جمله‌ای بگویم که خیلی عالی است. ابوالعرفا، آیت‌الله العظمی ادیب می‌فرمودند: سلطان ‌العارفین، ملّا فتحعلی سلطان‌آبادی، آن آیت عظمی به خصّیصینشان می‌فرمودند: هر موقع اسم شیطان را بردید، همراه اسم آن، «مجرّب» هم بگویید؛ چون آن‌و قت خلع سلاح می‌شوید.

سپس ابوالعرفا توضیح دادند: خلع سلاح یعنی اینکه نمی‌گویید: من مؤمنم، من بلدم، من که بحمدلله اهل نمازم، اهل مسجدم، اهل عبادتم و ... . بلکه تا مجرّب را همراه اسمش بر زبان می‌آورید، می‌گویید: او خیلی بلد است.

ما چقدر عمر می‌کنیم؟ صد سال؟! خیلی‌ها که در جوانی از دنیا می‌روند، بعضی‌ها هم پا به سن می‌گذارند و اگر خیلی زیاد شود، معمولاً صد سال است. در آن صد سال هم، هفت، هشت سال بچّه‌ایم که هیچ، بعد هم که پسرها تا پانزده سالگی و دخترها تا نه سالگی تکلیفی ندارند؛ بعد هم که تکلیف داریم، جوانی است و بازیگوشی می‌کنیم. چهل به بالا هم دیگر سرازیری است. یعنی تا چهل، صعود است و بعد سرازیری است که دیگر می‌بینیم آن حال عبادت را نداریم و تا چشم به هم می‌گذاریم، دیگر تمام است. کلّی که می‌خوابیم، کلّی که کار دنیا داریم، مدام هم می‌خواهیم جمع کنیم که خانه بخریم، ماشین بخریم، چه کنیم و چه کنیم. چقدر عبادت می‌کنیم؟! چقدر یاد خداییم؟! کلّ عمرمان روی هم جمع شود، شاید چهار، پنج سال عبادت کنیم! آن‌وقت در این عبادت چقدر ابلیس ملعون رخنه می‌کند! چون مجرّب است و در  قرآن هم آمده: «الْوَسْواسِ الْخَنَّاس‏ الَّذی یُوَسْوِسُ فی‏ صُدُورِ النَّاس‏مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاس‏» .

لذا برای همین است که سلطان العارفین، سلطان‌آبادی بزرگ فرموده بودند: هر موقع اسم ابلیس را می‌آورید، یک مجرّب هم کنارش بگذارید؛ چون وقتی گفتی: مجرّب؛ یعنی خلع سلاح شدی و دیگر نمی‌توانی بگویی: من ایمان دارم. کدام ایمان؟! یک موقع با همان به ظاهر ایمانمان، فریبمان می‌دهد. یک موقع با الفاظ فریبمان می‌دهد. یک موقع با به ظاهر علم یا به ظاهر قدرت فریب می‌دهد. به هر حال شش هزار سال که آن طرف بوده، تازه اگر آن شش هزار سال را بخواهیم اخروی حساب کنیم که غوغا می‌شود؛ چون طبق فرمایش قرآن هر روز اخروی، پنجاه هزار سال دنیا است. لذا شش هزار سال اخروی، شوخی نیست؛ یا اصلاً همان شش هزار سال خودمان را حساب کنیم. مگر من و شما چقدر عمر کنیم؟! اگر خیلی بخواهیم برای هم تعارف تکه پاره کنیم صد سال است و إلّا همان پنجاه، شصت سال است. امّا شیطان از اوّل خلقت أبانا آدم و أمّنا حوّا بوده و از همان اوّل هم تجربه خودش را به رخ آن‌ها کشانده، «فَأَزَلَّهُمَا الشَّیْطان‏» و آن‌ها را گمراه کرده است. بعدش هم که دیگر در جریان هابیل و قابیل بود و ... تا الآن که زمان ماست. ما کجا می‌توانیم به تجربه او برسیم؟! مگر چقدر عمر می‌کنیم؟! صدها سال پیش که ما نبودیم و اصلاً هیچ هیچ بودیم؛ او بود. در آن زمان، پیشینیان ما بودند که او همچنان به فریب دادن مشغول بود و هر کسی را هم به راه خودش فریب داده است.

برای همین است که اولیاء خدا خیلی می‌ترسند و می‌گویند: عاقبت به خیر شدن، بهترین دعاست. آن‌ها می‌گویند: تا نرویم، معلوم نیست که واقعاً عاقبت به خیریم یا نه، آیا آن لحظه آخر ایمانمان را می‌گیرد یا نمی‌گیرد؟! پس شیطان، خیلی مجرّب است.

لذا بهلول بیان کرد: برای این طفل گریه نکنید، برای خودتان گریه کنید که شیطان خوب بلد بود و ما بی‌تجربه‌ها را فریب داد و هر کداممان را هم به یک راهی فریب داده است.

*چرا امیرالمؤمنین(ع) نمی‌خواستند در کودکی بمیرند و به بهشت روند؟

پس همان‌طور که بیان شد: وقتی طفل از این دنیا می‌رود، معلوم است دیگر مستقیم وارد بهشت می‌شود و دیگر حساب و کتابی ندارد. آن هم حساب و کتابی که وقتی بعضی از روایات آن را می‌بینیم و می‌خوانیم، اصلاً دیگر نمی‌خواهیم ببینیم و تکرارش کنیم. انبیاء می‌ترسند، اولیاء خدا می‌لرزند و از فردای قیامت و آن محشر، وحشت دارند. آن سؤال و جواب‌ها این‌قدر ترس دارد که انبیاء هم نمی‌خواهند ببینند. اصلاً آن صفش، عجیب است. اضطراب ورود به قیامت هم که دیگر بسیار است. واقعاً یوم‌الحسره‌ است و اولیاء می‌گویند: خود اولیاء و انبیاء هم برایشان حسرت دارد که چرا بیشتر کار انجام ندادند. اسامی مختلفی برای فردای قیامت بیان کردند، از جمله در یک روایتی حضرت باقرالعلوم(ع) می‌فرمایند: فردای قیامت صد و سه اسم دارد. غوغاست، طوری که اولیاء و انبیاء هم وحشت دارند. امّا طفل، این‌ها را نمی‌بیند. ولی ببینید با همه این تفاسیر، امیرالمؤمنین(ع) چه می‌فرمایند!

امیرالمؤمنین(ع) می‌فرمایند: «ما یَسُرُّنی لَو مِتُّ طِفلاً و اُدخِلتُ الجَنَّةَ و لم أکبُرْ فأعرِفَ رَبّی عَزَّ و جلَّ»، دوست نداشتم که در کودکی می‌مردم و به بهشت می‌رفتم. این در حالی است که ما مدام می‌گوییم: ای کاش نبودیم؛ حالا ای کاش همان موقع کودکی می‌مردیم؛ در هر مرحله همین‌طور هستیم، در جان کندن - که واقعاً کندن است و اسمش هم بر رویش است - می‌گوییم: ای کاش نبودیم. وقتی در قبر می‌گذارند، لحد را می‌چینند، خاک می‌ریزند و تنهای تنها می‌شویم، می‌گوییم: ای کاش نبودیم. در سؤال و جواب هم که اوضاع وحشتناکی است، می‌گوییم: ای کاش نبودیم. حتّی در قیامت هم می‌گوییم: ای کاش نبودیم.

امّا حضرت می‌فرمایند: دوست ندارم که در کودکی می‌مردم و به بهشت می‌رفتم و بزرگ نمی‌شدم؛ تا پروردگارم را بشناسم. یعنی دوست داشتم بزرگ شوم و به شناخت پروردگار عالم برسم. لذا حضرت دارند به من و شما یاد می‌دهند، می‌گویند: درست است که سخت است، درست است مسائل، زیاد است، درست است شیطان هست، درست است همه این‌ها هست، امّا همین که بزرگ شوی و به معرفت پروردگار عالم برسی؛ خیلی مهم است.

معرفت خدا و دل کندن از دنیا

لذا ثمره این شناخت، خداشناسی مطلق می‌شود و این‌ قدر مهم است که می‌فرمایند: «یَسِیرُ الْمَعْرِفَةِ یُوجِبُ الزُّهْدَ فِی الدُّنْیَا» اگر انسان یک مقدار خدا را بشناسد و معرفت بالله پیدا کند، موجب این می‌شود که دلش از دنیا کنده ‌شود. پس یکی از ارکان ایمان، معرفت است و اگر کسی جدّی معرفت‌الله پیدا کند، دل از دنیا می‌کند.

*معرفت خدا و عاشق خدا شدن

وجود مقدّس امام مجتبی(ع) می‌فرمایند: «مَنْ‏ عَرَفَ‏ اللَّهَ‏ أَحَبَّهُ‏» هر کسی خدا را شناخت، عاشق او می‌شود، محبّت خدا در دلش می‌افتد و آن‌جاست که دیگر عذاب برایش معنا ندارد و به قول انبیاء که امیرالمؤمنین(ع)، آن کلام را به کمیل بیان فرمود (همین دعای کمیل که در واقع دعای خضر نبی(ع) هست) فقط و فقط غمش این می‌شود که از پروردگار عالم، اولیاء خدا و محبّین دور شود و عذاب دیگری برایش مهم نیست. این‌ قدر معرفت دارد که به مقامی می‌رسد که یک لحظه هم از پروردگار عالم شکایت نمی‌کند. هر چه بدی می‌بیند، به خودش نسبت می‌دهد، می‌گوید: من کار بد کردم، این‌طور شدم و هیچ‌گاه از پروردگار عالم شکایت نمی‌کند.

*تکبّر در عبادت!

پیامبر(ص) فرمودند: «قال اللّه تبارک و تعالی علامة معرفتی فی قلوب عبادی حُسن موقع قدری» پروردگار عالم می‌فرمایند: می‌خواهید بگویم که نشانه معرفت قلبی بندگانم به من چیست؟ اوّلاً اینکه عبّاد من در قلبشان، جایگاه من را نیکو می‌دانند.

عبد همیشه خودش را ذلیل می‌داند - حالا در باب طاعت هم ده مورد را بیان می‌فرمایند که عرض می‌کنم - نکته‌ای بگویم که خیلی عجیب است. آیت‌الله العظمی شاه‌آبادی‌ به خصّیصین خودشان فرموده بودند: یک عدّه در عبادت پروردگار عالم هم با تکبّر و طلبکاری، خدا را عبادت می‌کنند.

بعد توضیح داده بودند، فرموده بودند: مثلاً فکر می‌کنند با این نمازی که این‌ها خواندند، یا با کمک کردن، صدقه به دیگران و دست دیگران را گرفتن، دیگر تمام است و ذوالجلال و الاکرام باید حتماً به آن‌ها مقاماتی را بدهد. لذا نسبت به پروردگار عالم، طلبکار هستند و اگر عملی را انجام دادند، می‌گویند: دیگر ما در اوج هستیم. اولاً نمی‌گویند: لطف خداست، پروردگار عالم عنایت و محبّت کرده که من توانستم این عمل را انجام بدهم، کما اینکه بعضی‌ها نتوانستند این کار را کنند؛ پس این لطف خداست. امّا او احساس می‌کند خودش بوده و لذا از این‌جا به بعد متکبّرانه با خدا برخورد می‌کند. برای همین فرمودند: اینکه از خدا طلبکار می‌شوی، تکبّر است.

حرف خیلی سنگینی است. اینکه حتّی در خلوت خودت می‌گویی: به ‌به! من دیگر اهل نماز هستم؛ من دست خیلی‌ها را گرفتم که هنوز هیچ کسی نمی‌داند، من به خیلی‌ها که وضع زندگی‌شان خراب بود، کمک کردم و هیچ کسی نمی‌داند؛ من خیلی‌ها را هدایت کردم که هیچ کس نمی‌داند و ...، این، شیطان است؛ این، تکبّر است. با اینکه در خلوت خودت با خداست و اصلاً با هیچ کس نمی‌گویی، امّا همین نشانه تکبّر است. گاهی هم انسان حتّی در جمع می‌گوید: ما فلان جا، فلان چیز را ساختیم و فلان کار را کردیم.

حالا خدا یک موقع او را به یک مسئله‌ای ابتلاء می‌کند «وَ إِذِ ابْتَلى‏ إِبْراهیمَ رَبُّهُ بِکَلِمات‏»، اینجاست که گاهی ولو در درون - چون در این روایت هم می‌فرماید: «فی قلوب عبادی» - در خلوت خودش می‌گوید: خدا! من این همه برای تو کار کردم، بالاخره بنده خوب تو بودم یا اگر هم نگویم بنده خوب، امّا سعی کردم که خوب باشم، سعی کردم آن که تو می‌خواهی باشم، پس چرا؟!

لذا پیامبر فرمودند که خود پروردگار عالم می‌فرماید: نشانه معرفت من در قلب بندگانم این است که جایگاه من را نیکو بشمارند؛ یعنی بدانند من خدا هستم و آن‌ها عبدند. توضیحی که عرفا و اولیاء خدا دادند یعنی اینکه دائم برای خودش تذکار بدهد که من عبد خدایم، عبد که اصلاً طلبکار نیست، عبد، غلام حلقه به گوش است و اصلاً طلبی ندارد؛ به او بدهند، می‌خورد؛ ندهند، نمی‌خورد، بگویند: فلان کار را بکن، می‌گوید: چشم، بگویند: این جا برو، می‌گوید: چشم، بگویند: این جا بنشین، می‌گوید: چشم و ... . لذا عبد پروردگارعالم یعنی این یعنی جای خود را بداند و فکر نکند که طلبی از خدا دارد.

وقتی از پروردگار عالم طلبکار شدی، می‌دانی یعنی چه؟ یعنی خدایا! بالاخره ما داریم یک معامله‌ای می‌کنیم، من هم یک کارهایی برای تو کردم (در حالی که برای خودم انجام دادم، امّا فکر می‌کنم برای خدا بوده)؛ حالا تو هم باید برای من کارهایی انجام دهی، یعنی یک معامله است، نستجیربالله و نعوذبالله دارم خودم را بالا می‌برم و در رده خدا می‌دانم. درست است که می‌گویم خدا نیستم، امّا فقط می‌گویم.

امّا عبد، قدر و منزلت پروردگار عالم را در قلب خودش می‌داند. برای همین است که می‌فرمایند: نشانه معرفتی بندگان من این است که جایگاه من را نیکو می‌شمارند « حُسن موقع قدری »؛ یعنی می‌گوید: او خداست و من همیشه غلامم.

*تمرین عبد پروردگار عالم بودن

اگر شما بخواهید این را تمرین کنید، مثل این است که همیشه بگویید: آقاجان، امام زمان(عج)، مولاست و من عبد و غلامم. اگر یک موقعی حتّی هوس کنی که بگویی: حالا من که مدام یابن الحسن می‌گویم و نام آقاجان را می‌آورم؛ مثلاً باید کنار آقاجان باشم؛ یعنی خودت را می خواهی در ردیف امام زمان(عج) بدانی و این، غلط است. شاید کسی بگوید: یعنی چه، یعنی من امام زمان را نبینم؟! یعنی من آقاجانم را نخواهم؟! اینکه ما قلباً ایشان را دوستش داریم و بخواهیم ایشان را ببینیم، یک بحثی است، امّا اینکه بگوییم: من این هستم و جایگاهم بعداً این باید باشد و ...؛ نعوذبالله بعداً طلب‌کار می‌شوم!

شیخنا الاعظم، حضرت مفید به هیچ عنوان طلب‌کار از امام زمان، حضرت حجّت(عج) نیست، اولیاء خدا به هیچ عنوان طلب‌کار از حضرت نیستند. همه خود را غلام حلقه به گوش آقاجان می‌دانند و حتّی خودشان را غلام غلامان ایشان می‌دانند. می‌گویند: آقا فقط بپذیرند، ما غلامیم، همین. اصلاً آقا به سلامت باشند، اگر ایشان را دیدیم، قدمشان روی تخم چشمانمان، اگر هم ندیدیم، حتماً گناهی کردیم. ولی اصلاً این‌طور نمی‌گویند که من دیگر در دولت مهدوی می‌آیم و کاره‌ای می‌شوم.

عرض کردم الآن، نظام مهدوی است و دولت مهدوی نیست. خود آقا که بیایند، دولت مهدوی به وجود می‌آید. امّا این اعاظم و بزرگان، مثل شیخناالاعظم، حضرت مفید عزیز، علّامه مقدس اردبیلی، آیت‌الله العظمی شاه آبادی، آیت‌الله ادیب و ...، هیچ کدام به ولو به لحظه‌ای نگفتند که ما می‌خواهیم در دولت حضرت باشیم. حتّی وقتی هم که شما دعا می‌خوانید، مثلاً در دعای عهد می‌گویید: من بیرون بیایم، شمشیر بکشم و ... که خلّصش این است که من بیایم و فدایی شوم و در محضر آقا کشته شوم، یعنی قربانی آقا باشم. و إلّا در دعای عهد می‌خوانید که من بیایم منصب بگیرم؟! اصلاً چنین چیزی در دعای عهد داریم؟! ما در دعای عهد می‌گوییم: اگر یک موقعی مردم و نبودم، بیایم، شمشیر بکشم و در محضر مبارک شما قتال کنم، کشته شوم و تکه تکه و نیست شوم، نه اینکه مطرح شوم.

امّا یک مواقعی ما با خدا هم داریم معامله می‌کنیم. البته اینکه خود خدا می‌گوید: بندگانم با من معامله می‌کنند، فرق می‌کند با اینکه ما این را بگوییم، یک موقع نگوییم خود خدا گفته: «رِجالٌ لا تُلْهیهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ» خود خدا این قدر محبّت دارد و می‌خواهد دست بنده‌اش را بگیرد، این‌گونه می‌گوید که تو با من تجارت کن و إلّا معامله کردن با خدا اصلاً معنا ندارد، عبد، عبد است، بنده باید خودش بداند که موقعیّت پروردگار عالم در حسن و نیکویی و بالا است، امّا موقعیّت خودش، فقط عبد بودن است.

*ابتلای عبد و عدم شکایت او

برای همین می‌فرماید: «علامة معرفتی فی قلوب عبادی» و نمی‌فرماید: «فی قلوب ناس»؛ یعنی نشانه معرفت در قلوب بندگان من، این است که آن‌ها جایگاه من را نیکو می‌شمارند و هیچ موقع هم از من شکایت نمی‌کنند، «الاّ اشتکی» که بگویند: بالاخره چه شد؟! یا مثلاً ابی‌عبدالله شکایت کند و بفرماید: بالاخره چه شد، این مردم چه می‌گویند؟! حضرت ایوب شکایت کند! حضرت اسماعیل و حضرت ابراهیم شکایت کند! ابداً این ‌طور نیست. آن هم در آن موقعیت‌هایی که آن زمان بوده، حالا را نبینید. یک موقع حتّی یک کسی را می‌خواهند به صورت ظاهر لجن مال کنند و آبرو و حیثیتش را ببرند، اصلاً شکایت نمی‌کند،چرا؟ چون می‌گوید: پسندم آن چه را جانان پسندند. جان یکی را می‌گیرند، پسندم آن چه را جانان پسندند. مال یکی را می‌گیرند، پسندم آن چه را جانان پسندند. یک لحظه هم شکایت نمی‌کنند. امّا ما اگر کمی زندگی‌مان این طرف و آن طرف ‌شود، نستجیربالله و نعوذبالله شروع به شکایت کردن از خدا می‌کنیم. در حالی که کسی که عبد خدا شود، گله‌گذاری نمی‌کند.

علّامه سیّد محمّدحسین حسینی طهرانی فرمودند: آسیّد هاشم حداد در آخر عمرشان، وقتی من نبودم، به آیت‌الله قوچانی فرموده بودند: مدام به من می‌گویید که چه کردی؟ بعضی چیزها را به شما گفته‌ام، امّا یک چیزی که آقای قاضی خیلی به من فرمودند، این بود که می-فرمودند: بلاهایی بر سر تو آوردم که یکبار هم شکایت نکردی. بعد فرمودند: هر چه فکر کردم دیدم بلایی سر من نیاوردند، هر چه که بوده، رحمت بوده و من بلا ندیدم.

امّا به ظاهر آن مرد الهی کارهایی برای امتحان این شاگرد مبرّز خودشان کرده بودند. امّا خود آسید هاشم حداد تعجّب کرده بودند که من هر چه تأمل کردم، دیدم بلایی نبوده که بخواهم گله کنم.

حال، تصوّر کنید بنده از خدا گله کند که خدایا! چرا این طور کردی؟! ابداً بنده این‌گونه نیست، بلکه هر چه از طرف خدا برسد، برای عبد نیکو و عسل است. حتّی زهر مار هم بدهند، برای او عسل است.

می‌دانید وقتی قاسم‌بن‌الحسن(ع) فرمودند: «احلی من عسل» یعنی تکه تکه هم بشوم، عسل است. زیر سم اسبان هم قرار بگیرم، عسل است. تمسخر دشمن هم عسل است (چون دشمن هم قاسم‌بن‌الحسن و هم ابی‌عبدالله را تمسخر کردند و گفتند: ببین هیچ کسی را ندارد، بچه فرستاده و بعد هم یک عدّه مست و چنین و چنان شروع به کِل کشیدن و مسخره کردن و دور زدن و .... کردند) و هیچ‌گاه به خدا گله نمی‌کنم.

*هر لحظه که از واقعه کربلا می‌گذشت، عشق ابی‌عبدالله(ع) به خدا بیشتر می‌شد!

در ادامه می‌فرمایند: «و لا استبطی» ینی بنده از آن حالش کند هم نمی‌شود. دیدید بعضی به تعبیر خودمان تب داغ هستند و زود سرد می‌شوند. عرفای عظیم‌الشّأن این‌گونه نیستند، بلکه همان‌طور هستند که در روایات داریم. باب‌الحوائج، موسی‌بن‌جعفر(ع) می‌فرمایند: کسی که دو روزش یکسان باشد، خسران ‌دیده است. اگر زندگی اولیاء خدا را ببینید، متوجّه می‌شوید که ساعت به ساعتشان با هم فرق می‌کند، اهل معرفت این طورند، لذا لحظه به لحظه عشق و معرفتشان نسبت به حضرت حقّ کم که نمی‌شود، زیادتر هم می‌شود.

عشق ابی‌عبدالله(ع) آن لحظه‌ای که سرش از قفا بریده شد، بیشتر از آن لحظه‌ای بود که نیزه‌ها داشت می‌‌آمد، بیشتر از آن لحظه‌ای بود که سنگ‌ها داشت می‌آمد، بیشتر از آن لحظه‌ای بود که موی پیشانی‌اش خونی شده بود و آن پلید آن‌ها را می‌کشید و بنا بود از گلو ببرد، امّا گفت: از قفا درد و زجرش هم بیشتر است. لذا زجرکش شدن هست، امّا عشقش به پروردگار عالم بیشتر شد.

لذا این را بدانید، والله من با یقین به شما عرض می‌کنم که ابی‌عبدالله(ع) آن لحظه‌ای که سرش را از قفا می‌بریدند، عشقش به پروردگار عالم بیشتر شده و ابداً گله نکرده است. آن لحظه‌ای هم که طفلش در دستش بود و یکدفعه دید سر طفل شش ماهه کوچک با تیر سه شعبه جدا شده و گوش تا گوش بریده شده، باز هم شکایت نکرد. اصلاً دلیل اینکه این خون را گرفت و به آسمان پاشید و فرمود: این قربانی را از آل رسول بپذیر؛ یعنی اینکه قربانت بروم؛ تو مرا این طوری می‌خواهی، من هستم، می‌خواهی جلوی من طفلم این طوری شود، من هستم، اسماعیلم این طوری ذبح شود، من هستم و ... . لذا لحظه به لحظه عشقش بیشتر می‌شد، عشق خدا هم بیشتر می‌شود.

حضرت تنها شدند، ملائکه ضجه زدند، پایین آمدند که کاری کنند، حضرت فرمودند: نه. عشقش بیشتر می‌شود، شکایت می‌کند؟! حبّش کم می‌شود؟! کند می‌شود؟! نه. چون می‌بیند و می‌داند خدا هست.

*عکس العمل آیت‌الله کاشانی در دو زمان اوج و فرود ظاهری!

«و لا استخفی» پنهان دانسته نشوم؛ یعنی همه جا خدا را می‌بینند. در کدام مسئله است که خدا را نبینند؟ فقط در به ظاهر خوشی‌ها خدا را می‌بینند؟! خیر، آن موقعی هم که به صورت ظاهر ناراحتی است، خدا را می‌بینند.

مروم ابوی می‌فرمودند: آیت‌الله کاشانی دو مرتبه در بیمارستان فیروزآبادی خوابیدند که ما به ملاقات ایشان رفتیم. یک موقع زمانی بود که به صورت ظاهر در اوج بودند. ما که آن‌جا رفتیم، خیلی شلوغ بودو جمعیّت زیادی آمده بودند. یک مرتبه دیگر هم بعد از آن دوران به ظاهر اوج خود بستری شدند که وقتی به بیماستان رفتیم، دیگر کسی نبود، همه هم می‌ترسیدن بروند. مرحوم ابوی و حاج میرزا علی‌اصغر صفار هرندی و چند نفر دیگر، خدمت ایشان رفته بودند. گفتند: خیلی ناراحت شدیم، گفتیم: آقا! کار دنیا این‌طوری است. آیت‌الله کاشانی فرمودند: به خدا برای من هیچ فرقی ندارد. آن روز که مردم زیاد می‌آمدند، می‌گفتم: خدا نکند از تو بریده شوم. امروز هم که مردم نیامدند، می‌گویم: خدایا! تو را که دارم. امروز حتّی انتظار آمدن شما چند نفر را هم نداشتم. برای من هیچ فرقی نمی‌کند. بعد فرموده بودند: به خدا قسم لحظه به لحظه، عشق من به حضرت حجّت و عشق من به خود پروردگار عالم دارد زیادتر می‌شود. آن روز که من در مجلس داد می‌زدم و مردم با آن جمعیّت زیاد حضور داشتند، با الآن که در بیمارستان تنها هستم، فرقی نمی‌کند.

حاج میرزا علی‌اصغر صفار هرندی، آن مرد متخلّق به اخلاق الهی فرمودند: ما چند نفری آن جا رفتیم، گفتیم: بالاخره برای آقا روحیه باشد، امّا ما از آسیّد ابوالقاسم کاشانی روحیه گرفتیم. مردان الهی این‌گونه هستند. شکوه می‌کنند؟! عشقشان کم می‌شود؟! ابداً. معرفت بالله این است.

حالا چه کسانی هستند که به این مرتبه می‌رسند و این معرفت برایشان به وجود می‌آید؟ این‌ها فقط و فقط کسانی هستند که در حقیقت اهل اخلاق هستند، «من عرف اللّه هم اهل الخلق العظیم». هر کسی که خدا را شناخت،  اخلاقش، خلق عظیم است. یعنی «وَ إِنَّکَ لَعَلى‏ خُلُقٍ عَظیم‏» فقط مال خود پیامبر(ص) نیست. البته پیامبر(ص) در صدرش است، امّا عبد الهی در معرفت این‌طور می‌شود و به جایی می‌رسد که ابداً از خدا شکوه ندارد، قدر خدا را می‌داند، می‌داند همیشه عبد است و همیشه هم خدا را می‌بیند.

آیت‌الله آسیّد ابوالقاسم کاشانی فرموده بودند: من خدا را دارم، کسی را نمی‌خواهم. حال، کسی که خدا را دارد، می‌ترسد، وحشت دارد؟ نه. پس این خصوصیّات متخلّقین به اخلاق الهی است.

*میوه معرفت: پشت کردن به دنیا

لذا بیان می‌فرمایند: «ثمرة المعرفة» میوه این معرفت، «العزوف عن دار الدّنیا» پشت کردن به سرای دنیاست. یعنی با مردم هستند، عین مردم زندگی می‌کنند، امّا دل به دنیا نبستند.

خدا گواه است، اولیاء خدا این‌گونه هستند. امام راحل ولو به لحظه‌ای دل به دنیا نبسته بود، برای همین بیان فرمود: با دلی‌ آرام‌ و قلبی‌ مطمئن‌ ... . اولیاء خدا دل به دنیا نبستند. اگر در رأس هم قرار بگیرند، دل به دنیا نبستند، اصلا رأس و ذیلی را برای خودشان نمی‌بینند، امّا به صورت ظاهر در امور دنیا، مواردی را به عنوان تکلیف و کار کردن می‌دانند، متخلّقین به اخلاق الهی این‌گونه هستند و ما هم باید این‌ طور باشیم.

*حضرت حجّت(عج) سرپرست ما است و خدا، سرپرست او!

لذا نشانه معرفت خدا، این است که جایگاه خدا را بدانیم و بدانیم که عبدیم. لذا یک مواقعی آن‌قدر بالا نرویم که خودمان را با خدا یکسان کنیم.

ابی‌عبدالله(ع) می‌داند عبد است، زینب کبری(س) می‌داند عبد است، حضرت حجّت(عج) می‌داند عبد است. خودمان در دعای سلامتی حضرت داریم اعلان می‌کنیم: او عبد اوست و نیاز به خدا دارد. «اللّهمّ کن لولیّک الحجّة بن الحسن المهدی صلوات الله و سلامه علیه صلواتک علیه و علی آبائه فی هذه الساعة و فی کل الساعة » تو برای ولیّ‌ات، «ولیّاً» سرپرست باش، «و حافظاً» و حفظش کن.

من این را گفتم و برای این که این بودن با خدا برای ما جا بیافتد، باز تکرار می‌کنم. صاحب این نظام، نه امام راحل و عظیم‌الشّأن بودند و نه الآن، امام‌المسلمین هستند، اصلاً این‌ها هیچ کاره هستند. هرچه هست، دیکته می‌کنند و این‌ها انجام می‌دهند. خود حضرت حجّت(عج) هم همین حالت را دارد، ولیّ‌اش کس دیگر است، خداست «ولیاً و حافظاً و قائداً»، او قائد ماست، امّا خدا قائد اوست. او ناصر ماست، امّا خدا ناصر اوست «و قائداً و ناصراً». او دلیل و برهان ماست، حجّت بر ماست، امّا خدا دلیل اوست، او عین الله الناظره است، امّا خدا عین اوست «دلیلاً و عیناً». خود حضرت حجّت(عج) هم که عالم به وجود اوست «بیمنه رزق الوری و بوجوده ثبت الارض و السماء» می‌گوید: من خودم هیچ ندارم. آن حضرتی که همه چیز به خاطر اوست و اگر او نباشد، هیچ نیست. لذا به تعبیر عامیانه ما برای خودمان هم که شده، باید برای سلامتی حضرت دعا کنیم. امّا خود آن حضرت که چشم خدا بر عالم است، خودش عبد است. لذا ما هم باید این‌طور باشیم، عبد باشیم، عبد.

با آقاجان حرف بزنیم، بگوییم: آقاجان! از خدا بخواه ما هم عبد شویم، ما هم راه عبد شدن را بلد شویم و بتوانیم بندگی کنیم.

خدا! به حجّت(عج) ما را عبد خودت قرار بده.

«السلام علیک یا مولای یا بقیّة اللّه»

امّا چه کنم؟ این ایّام که ایّام اسارت اهل‌بیت است، وقتی می‌خواهیم با آقاجان حرف بزنیم، حواسمان باشد، قلب آقا در آلام و درد است.

آقاجان! یابن الحسن! آجرک الله، سرتان سلامت. این قدر گریه نکنید، ما فقط شما را داریم. آقاجان! خدا وجود نازنینتان را حفظ کند.

شاید وقتی می‌گوییم: «فی هذه الساعة و فی کل الساعة» خدا هر لحظه محافظش باش، یک معنا این باشد که چون حضرت هر لحظه برای جدّ مظلومش گریه می‌کند، باید برای سلامتی‌شان دعا کنیم. ما اگر آقایمان را از دست بدهیم، چه کنیم؟!

آقاجان! فدایت بشویم، بس است قربان قلبت بروم. آقاجان! ما قول می‌دهیم به جای شما برای عمه جانت زینب(علیها الصّلوة و السّلام) گریه کنیم. آقاجان!‌اجازه بده ما به جای شما برای اسرای کربلا و مظلومیّت اهل‌بیت(علیهم صلوات المصلّین) گریه کنیم. ما شما را می‌خواهیم قربانت بروم، نیازت داریم عزیز دلم. آقاجان! به فدای شما، ما غلامان شما هستیم، سرت سلامت یابن الحسن.

يکشنبه 24/9/1392 - 11:13
شعر و قطعات ادبی

دیروز در کوچه‌ها بوی عطری پیچیده بود و صدای توحید بلند/ پرس و جو کردم از این و از آن علت این همه شور و هیجان/ یکی از دور پاسخ داد گویا پیکر پاک شهیدی آوردن/ بوی عطرش همه جا پیچیده/ پی این عطر و نسیم می‌دویدم من.

خبرگزاری فارس: دیروز در کوچه‌ها بوی عطری پیچیده بود

گروه «حماسه و مقاومت»خبرگزاری فارس دو قطعه شعر زیر توسط  خانم زهرا اسماعیلی  سروده شده است و برای خبرگزاری ارسال گردیده است:

*شهید گمنام

دیروز در کوچه‌ها بوی عطری پیچیده بود و صدای توحید بلند

 

پرس و جو کردم از این و از آن علت این همه شور و هیجان

 

یکی از دور پاسخ داد گویا پیکر پاک شهیدی آوردن

 

بوی عطرش همه جا پیچیده

 

پی این عطر و نسیم می‌دویدم من

به گروهی که رسیدم همه سینه زنان درپی یک گروهی دیگر

تا رسیدم به گروه اول تابوتی دیدم مزین به گل و پرچم الله

مادری دیدم غش کرده درحال کما       

شاید این تکه عضو پسرش باشد     

خواهری دیدم سر به تابوت درد دل‌ها می‌کرد

یا پیامی و سلامی به عزیزی می‌داد     

توی این حال و هوا اشکهایم جاری شد  

تو کجا بودی این همه وقت

چرا تابوتت این همه کوچک و کم ماوا    

کو نشانت نامت    

زکدامین قومی مادرت کیست  

زکدامین کویی      

آری آری تو همان گمنامی که زگمنامی به آوازه رسیدی 

و زصبری که به جان ودل خریدی به بهشتی رسیدی که در آن شهرت یاران باشی 

همه از دور تور را بشناسند و به انگشت اشاره گویند   

او همان تکه استخوان بی کفن  

تابوت خالی  

او همان شهید گمنام است

* شهید

دیشب در خواب جنگلی دیدم با درختانی پر برگ     

شاخه هایش بالا  

نردبانی که تکیه داده به درختی هم قامت سرو 

رفتم از ان بالا به بلندی که رسیدم من تورا دیدم      

با انگشتر یاقوت قمقمه ای پر اب  با لباس خاکی 

بوی عطر نابی  

صورتی چون ماه  

پور نور ولبخندی که احساس رضایت میکرد        

خوش به حالت ای دوست از پس این همه نور به بلندای درخت سرو تو به خورشید چقدر نزدیکی

ومن از این همه پاکی وشهادت دورم

پله پله لیز خوردم تا زمین

وز پس این خس وخاشاک من ماندم

وتو چون نوری که محو شود در دل روشنی

زود برفتی از خوابم

ومن از خواب پریدم

خودم را دیدم

تک وتنها  در این وادی غربت

از پس این همه غفلت  کاش من هم همسایه خورشید بودم

کاش من هم یک شهید بودم 

يکشنبه 24/9/1392 - 11:11
شهدا و دفاع مقدس

در یکی از سایت‌های هاوک تصمیم گرفته شد به سمت یکی از هواپیماهای عراقی که در لاک رادار بود شلیک شود. ایشان (شهید ستاری) اجازه شلیک نمی‌دهد و خلبان عراقی که متوجه موقعیت خود شده بود EJECT می‌کند و از هواپیما بیرون می‌پرد.

خبرگزاری فارس: وقتی شهید ستاری از زدن هواپیمای دشمن خودداری کرد

گروه «حماسه و مقاومت» خبرگزاری فارس- حدودا اوایل اسفند سال 1364 بود و ما برای شرکت در عملیات والفجر 8 به منطقه اعزام شدیم. امکانات زیستی زیادی در آنجا نبود. سریعا چادرهای زیست صحرایی را برپا کردیم و فکر کنم چادر را که بغل کردم تمام پوست دستم شیمیایی شد و آسیب دید. یگانم به وجود من در منطقه احتیاج داشت بنابراین پانسمان مختصری روی دستم انجام شد و به ادامه ماموریت مشغول شدم. دقیقه به دقیقه مورد حمله هواپیماهای عراقی واقع می‌شدیم. شدت حملات به حدی بود که خودروها نمی‌توانستند در طول روز جابجا شوند.

من راننده بنز اورلیکن بودم و وظیفه داشتم سوخت، غذا و سایر مایحتاج موضع را به به موقع به آنان برسانم. خوب به یاد دارم که در زمان سوخت رسانی به مواضع خودمان، آنقدر هواپیماهای عراقی به ما حمله می‌کردند که شمارش آن سخت بود.

این همه ماجرا نبود و از سویی دیگر هم با توپ های زمین به زمین گلوله‌های فرانسوی مدام ما را مورد حمله قرار می‌دادند. در این عملیات به دفعات شاهد سرنگونی پرنده‌های شوم آهنین بال دشمن به وسیله سامانه‌های موشکی و توپخانه‌ای پدافند هوایی بودم که تنها در سایه ایمان و توکل به وقوع پیوست .

همان گونه که همه می‌دانیم شهید ستاری یکی از افتخارات کشورمان در آن عملیات (سایر عملیات‌ها) بود که قابلیت‌های زیادی از خود نشان داد.

شهید ستاری در این عملیات در رادار بندر امام مستقر بود و از آنجا سامانه‌های پدافند هوایی مستقر در منطقه خصوصا هاوک را هدایت می‌کرد. از ویژگی‌های قابل توجه و مشهود وی (که همگان بر آن صحه می‌گذارند) دقت نظر بالا و هوش و ذکاوت قابل ستودنی ایشان بود که به دفعات در مورد این شهید گرانقدر گفته شده است.

در گرماگرم مقابله با هواپیماهای مهاجم دشمن و برابر با تاکتیک‌های معمول درگیری، در یکی از سایت‌های هاوک تصمیم گرفته شد به سمت یکی از هواپیماهای عراقی که در لاک رادار بود شلیک شود. ایشان (شهید ستاری) اجازه شلیک نمی‌دهد و خلبان عراقی که متوجه موقعیت خود شده بود EJECT می‌کند و از هواپیما بیرون می‌پرد. با این عملکرد خلبان، هواپیما خود به خود سقوط کرد اما مسئله قابل توجه آن است که با این اقدام شهید ستاری حتی در آن موقع از جنگ، جان یک انسان هر چند که دشمن بود حفظ شد.

از ظرایف و هوشمندی دیگر شهید ستاری این که ایشان پس از عملیات EJECT خلبان هواپیمای متخاصم، این اقدام خلبان متخاصم را تنها از روی لرزش خفیف اکوی هدف در روی اسکوپ رادار متوجه شدند و شایان ذکر است که در آن موقع از جنگ که ما با کمبود شدید تسلیحات و مهمات مواجه بودیم علاوه بر آن که شهید ستاری موجب حفظ جان خلبان عراقی شده از به هدر رفتن یک موشک هاوک که کاملا برای ما راهبردی و مهم بود نیز جلوگیری کرد. وقوع این موضوع به خودی خود نشانه‌ای دیگر از سطح بسیار بالای دانش آن شهید ارجمند به شمار می‌رود.

*راوی: سروان حجت مرادی

شنبه 23/9/1392 - 11:12
اطلاعات دارویی و پزشکی

عضو هیئت مدیره انجمن آسم و آلرژی ایران گفت: بوی تند غذاهای سرخ‌ کردنی،مواد‌ شوینده‌ با بوی شدید، سوسک و افزایش رطوبت، باعث تشدید آسم می‌شوند.

خبرگزاری فارس: بوی غذا، رطوبت، سوسک و مواد سفیدکننده موجب تشدید آسم می‌شوند

مریم محلوجی‌راد در گفت‌وگو با خبرنگار بهداشت و درمان فارس، اظهار داشت: ساختمان‌های امروز، وضعیت سالمی ندارند چرا که آشپزخانه‌ها در وسط آپارتمان جای دارند و به دلیل نبود تهویه مناسب، بوی غذا در محیط خانه پخش شده و باعث تجمع مواد آلرژی زا در داخل منزل و تشدید علائم آسم می‌شود.

عضو هیئت مدیره انجمن آسم و آلرژی ایران گفت: رطوبت داخل منزل نیز باید تنظیم شود و نباید رطوبت افزایش یابد چرا که افزایش رطوبت، رشد بیش از حد قارچ و کپک را به دنبال دارد.

فوق تخصص آسم،‌ آلرژی و ایمونولوژی بالینی تصریح کرد:‌ سوسک نیز از دیگر عوامل مهم آلرژی‌زا داخل منزل محسوب می‌شود. باید  شب‌ها در فاضلاب‌ها را بست و از قراردادن ظرف‌های نشسته پرهیز کرد؛ همچنین افراد دقت داشته باشند در مواقعی که در منزل نیستند از سم‌پاشی مؤثر و مفید استفاده کنند.

وی عامل محرکی را که باعث تشدید آسم می‌شوند، مواد‌ شوینده‌ با بوی شدید عنوان کرد و افزود: باید مصرف مواد سفید کننده و جوهر نمک محدود شود؛ همچنین دود سیگار به هیچ وجه در آپارتمان‌های کوچک بدون تهویه جریان نداشته باشد.

محلوجی‌راد ادامه داد:‌ بوی تند غذاهای سرخ‌ کردنی نیز عامل محرکی برای بیماران مبتلا به آسم است.

شنبه 23/9/1392 - 11:11
سلامت و بهداشت جامعه

برای بسیاری از ما بارها اتفاق افتاده که مقابل یخچال و فریزر ایستاده و بسیاری از مواد غذایی داخل آنها را به دلیل گذشتن تاریخ مصرف‌شان به سطل زباله می‌اندازیم اما مطالعات اخیر نشان می‌دهد که این شیوه همیشه بهترین راهکار نیست چون موجب اسراف و دور ریختن مقادیر زیادی از مواد غذایی سالم می‌شود.

02.png

به گزارش سرویس «سلامت» خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، گزارش منتشر شده از سوی انجمن حفاظت از منابع طبیعی و کلینیک حقوق و خط‌مشی‌های غذایی دانشکده حقوق هاروارد نشان می‌دهد بسیاری از مردم آمریکا، مواد غذایی خود را پیش از موعد فاسد شدن دور می‌اندازند چرا که به درستی نمی‌دانند «تاریخ انقضاء» دقیقا به چه معناست. این مساله سبب افزایش زباله‌ها و دور ریختن حجم زیادی غذای سالم می‌شود. بنابراین مطالعه، بیش از 90 درصد مردم آمریکا مواد غذایی را خیلی زود دور می‌ریزند و 40 درصد مواد غذایی نیز بدون استفاده دور انداخته می‌شوند چون مردم درک درستی از تاریخ مصرف مواد غذایی ندارد.

 

به عنوان مثال عبارت‌هایی نظیر «تاریخ مصرف» یا «بهترین زمان مصرف» کاملا با عبارت‌هایی مثل «تاریخ عرضه» فرق دارند. «تاریخ مصرف» یا «بهترین زمان مصرف» که مخصوص مشتریان است در واقع بیانگر زمانی است که مشتریان از طریق آن متوجه می‌شوند که این محصول بنابر ادعای تولیدکننده در اوج تازگی است. پس این تاریخ به معنای فساد مواد غذایی و در عین حال ناسالم بودن آن نیست. از سوی دیگر عبارت «تاریخ عرضه» نیز تاریخی است که به تولیدکننده و عرضه‌کننده (نه مشتریان) کمک می‌کنند تا از طریق آن به موجودی کافی انبار پی ببرند. این در حالی است که بسیاری از مشتریان به اشتباه از برچسب‌ «تاریخ عرضه» برای تشخیص زمان فاسد شدن محصول استفاده می‌کنند در حالی که در بسیاری از موارد این تاریخ‌ها در واقع به این معنا نیستند.

 

«راگ راچ»، مدیر سابق یک فروشگاه‌ زنجیره‌ای در آمریکا برای حل این مشکل پروژه‌ای با عنوان «جدول روزانه» را راه‌اندازی کرده است. بر اساس این پروژه مواد غذایی که تقریبا در آخرین روزهای «تاریخ عرضه» هستند با تخفیف قابل توجهی دوباره در بازار عرضه می‌شوند.

 

به گزارش ایسنا به نقل از پایگاه اینترنتی «دویوانت»، در عین حال برای برخی مواد غذایی یک سری هشدارها و تذکرات وجود دارد که باید به خاطر سپرد. این مواد غذایی عبارتند از:

 

- تخم مرغ: در صورت نگهداری از تخم مرغ در یخچال سه الی پنج هفته پس از خرید هنوز تازه و قابل مصرف است.

 

- مواد غذایی کنسروی: مواد غذایی کنسرو شده یک سال تازه و قابل مصرف هستند. این دقیقا همان چیزی است که روی بسته‌بندی آنها حک شده است. برخی معتقدند کنسروها حتی پس از پایان این تاریخ نیز کماکان قابل استفاده هستند زیرا این مواد غذایی کاملا در خلاء بسته‌بندی شده‌اند و نیازی به تاریخ مصرف ندارند.

 

- سیب: سیب در یخچال حدود سه هفته تازه می‌ماند و در صورتی که پخته و در یخچال نگهداری شود این زمان به هشت ماه نیز افزایش می‌یابد.

 

- غلات: صبحانه‌های آماده تهیه شده از غلات بدون اینکه کهنه شوند می‌توانند شش ماه تا یک سال در محیط آشپزخانه باقی بمانند حتی اگر این محصولات را پس از این تاریخ نیز میل کنید فقط بیات و کهنه شده‌اند و مسلما مریض نمی‌شوید.

 

- گوشت: پیشنهاد می‌شود گوشت را سه تا پنج روز پس از خرید مصرف کنید. البته منجمد کردن گوشت آن را بیش از دو ماه تازه نگه داشته و ارزش غذایی آن حفظ می‌شود.

شنبه 23/9/1392 - 11:10
اطلاعات دارویی و پزشکی

متخصص گوش، حلق و بینی، انواع سینوزیت را التهابی،‌ عفونی،‌ حاد، مزمن و تحت حاد معرفی کرد و گفت: سینوزیت‌های حاد در اثر سرماخوردگی،‌باد، سرما، آلودگی هوا و ویروس ایجاد می‌شوند.

خبرگزاری فارس: سرماخوردگی، ‌باد، سرما و آلودگی هوا از عوامل ایجادکننده سینوزیت

نظام‌الدین قهاری در گفت‌وگو با خبرنگار بهداشت و درمان فارس اظهار داشت: استخوان‌های صورت و فک و پیشانی عمدتاً تو خالی هستند و داخل‌ آن از مخاط سینوس پر شده است.

متخصص گوش، حلق و بینی گفت: اگر مخاط سینوسی موجود در داخل این حفره‌ها متورم و ملتهب شود، سینوزیت اتفاق می‌افتد.

قهاری، انواع سینوزیت را التهابی، ‌عفونی، ‌حاد، مزمن و تحت حاد معرفی کرد و گفت: سینوزیت‌های حاد در اثر سرماخوردگی،‌ باد، سرما، آلودگی هوا و ویروس ایجاد می‌شوند که اگر به آن بی‌اعتنایی شود ممکن است به سینوزیت تحت حاد و سپس مزمن و عفونی تبدیل شود.

وی تأثیر هوای سرد و آلوده را در التهاب مخاط سینوس‌ها مؤثر دانست و گفت: اگر فردی از گرما به سرما یا از سرما به گرما وارد شود مخاط سینوسش آمادگی التهاب پیدا می‌کند.

متخصص گوش، حلق و بینی به افراد توصیه کرد: سعی کنند شب‌ها حمام بروند و اگر در ساعات دیگری حمام می‌روند حداقل دو سه ساعت در منزل بمانند چرا که اگر فرد حمام رفته بلافاصله از محیط منزل خارج شود درست مثل آن است که شیشه داغی را در آب سرد قرار دهند؛ مخاط نیز به همین ترتیب برای پذیرش میکروب‌ها شکننده می‌شود.

قهاری ادامه داد: علائم سینوزیت می‌تواند از سردرد، گرفتگی بینی، آبریزش و تب تا ترشح پشت حلق و احساس ضعف و خستگی در افراد متغیر باشد.

جمعه 22/9/1392 - 18:45
آموزش و تحقيقات

کارشناسان سلامت در یک مطالعه جدید هشدار دادند که بهداشت نامناسب دهان، خونریزی لثه و از دست دادن دندان‌ها با افت مهارت‌های ذهنی و فکری در افراد میانسال مرتبط است.

sedation-dentist-clinton-twp-mi-21.jpg

به گزارش سرویس «سلامت» خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، «گاری اسلاد» از متخصصان دانشگاه کارولینای شمالی در این رابطه گفت: در این مطالعه بررسی کردیم که سهل‌انگاری در رعایت بهداشت دهان و دندان چه تاثیری بر عملکرد ذهنی و حافظه‌ای افراد دارد.

 

اسلاد همچنین اظهار داشت: در این بررسی مشاهده کردیم به ازای هر دندانی که یک فرد از دست می‌دهد یا آن را می‌کشد از توان ذهنی وی کاسته می‌شود. همچنین این بررسی تاکید کرد افرادی که هیچ دندانی ندارند در مقایسه با دیگران، عملکرد ذهنی و ادراکی ضعیف‌تری دارند.

 

به گفته اسلاد، این یافته در مورد افرادی که به بیماری شدید لثه نیز مبتلا هستند، صادق است.

 

محققان در این مطالعه به بررسی ارتباط بین سلامت دندان و قدرت ذهن پرداخته و اطلاعات جمع‌آوری شده از 6000 مرد و زن را که در فاصله سال‌های 1996 و 1998 میلادی به دست آمده بود ارزیابی کردند. این اطلاعات شامل آزمایش حافظه، مهارت‌های فکری و معاینات دندان و لثه بود.

 

تقریبا 13 درصد شرکت‌کنندگان که بین 45 تا 64 سال سن داشتند از دندان‌های طبیعی بهره‌مند بودند. همچنین بیش از 12 درصد آنها به بیماری لثه و خونریزی آن مبتلا بودند.

 

به گزارش ایسنا به نقل از هلث‌دی‌نیوز، پزشکان با بررسی اطلاعات فوق دریافتند افرادی که در تست حافظه و تفکر امتیاز کمتری به دست آورده بودند تعداد دندان کمتری داشتند یا از خونریزی شدید لثه رنج می‌بردند.

جمعه 22/9/1392 - 18:44
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته