• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 38
تعداد نظرات : 10
زمان آخرین مطلب : 5756روز قبل
محبت و عاطفه

مهم نیست چگونه و چطور و چند ,
به یک تلنگر ساده بیا تا رجوع کنیم ,
ببین که خاک چگونه به سجده افتاده است ,
چرا غرور و تفاخر بیا تا رکوع کنیم ...

 

دوشنبه 3/10/1386 - 17:57
دانستنی های علمی
دست هایی که یاری می رسانند مقــدس تر از دست هایی هستند که دانه های تسبیح را می گردانند
دوشنبه 3/10/1386 - 17:57
محبت و عاطفه
آری آری؛ زندگی زیباست...
زندگی آتشگهی دیرینه پابرجاست
گر بیفروزیش...
رقص شعله اش از هر کران پیداست
ور نه خاموش است و
خاموشی گناه ماست.
دوشنبه 3/10/1386 - 17:56
محبت و عاطفه
نه تو می مانی، نه اندوه
و نه هیچ یك از مردم این آبادی
به حباب نگران لب یك رود قسم
و به كوتاه آن لحظه شادی كه گذشت
غصه هم خواهد رفت
آنچنانی كه فقط خاطره ای خواهد ماند
لحظه ها عریانند
به تن لحظه خود جامه اندوه مپوشان هرگز
تو به آیینه، نه، آیینه به تو خیره شده ست
تو اگر خنده كنی او به تو خواهد خندید
و اگر بغض كنی
آه از آیینه دنیا كه چه ها خواهد كرد...
دوشنبه 3/10/1386 - 17:56
محبت و عاطفه

کوچه ها وقتی به دنیا آمدند که خانه های زیادی ساختیم

خیابان ها وقتی به دنیا آمدند که ما خانه ها و کوچه های زیادی ساختیم

شهر ها وقتی به دنیا آمدند که ما خیابان ها و کوچه ها و خانه های زیادی ساختیم

و آدم های زیاد، پس از این همه، آمدند و اینگونه بود که ما به کشتن یکدیگر پرداختیم.

چرا که فکر می کردیم یکی از ما زیادی است و ممکن است صبح که از خواب بیدار می شویم کس دیگری کفش ما را بپوشد و به جای ما بیرون برود و زندگی کند
دوشنبه 3/10/1386 - 17:56
محبت و عاطفه
ای رفیقان سفر كرده به خدا سوگند از دوریتان گرفتار سنگینی سكوتی هستم كه قبل از هر فریادی لازم است
تمام لحظات را می گذزانم تا به خوشبختی برسم اما افسوس كه خوشبختی همان لحظه ها بودند.
دوشنبه 3/10/1386 - 17:55
محبت و عاطفه
كاش دوستی ها مثل رابطه دست و چشم بود. وقتی دستت زخم می شه چشمت گریه میكنه و وقتی چشمت گریه می كنه دستت اشكشو پاك می كنه ......
 
دوشنبه 3/10/1386 - 17:55
محبت و عاطفه

چه دردیست ............ ؟!!!

 

چه دردیست در میان جمع بودن
ولی در گوشه ای تنها نشستن
برای دیگران چون کوه بودن
ولی در چشم خود آرام شکستن
برای هر لبی شعری سرودن
ولی لبهای خود را همواره بستن
چه دردیست در میان جمع بودن
ولی در گوشه ای تنها نشستن
به رسم دوستی دستی فشردن
ولی با هر سخن قلبی شکستن
به نزدعاشقان چون سنگ خاموش
ولی در بطن خود غوغا نشستن
به غربت دوستان بر خاک سپردن
ولی بر دل امید خانه بستن
به من هر دم نوای دل زند بانگ
چه خوش باشد از این غمخانه رستن
چه دردی است در میان جمع بودن
ولی در گوشه ای تنها نشستن
برای دیگران چون کوه بودن
ولی در چشم خود آرام شکستن

دوشنبه 3/10/1386 - 17:54
محبت و عاطفه
....چقدر تلخ است گر یه های یک پادشاه بر ویرانه های تمدنش..
دوشنبه 3/10/1386 - 17:52
محبت و عاطفه

حرف های ما هنوز نا تمام ... تا نگاه می کنی وقت رفتن است !!!

باز هم همان حکایت همیشگی ...

پیش از آنکه با خبر شوی ...

لحظه ی عزیمت تو ناگزیر می شود .

آه ای دریغ و حسرت همیشگی ناگهان چه قدر زود دیر میشود .

دوشنبه 3/10/1386 - 17:49
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته