• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 131
تعداد نظرات : 35
زمان آخرین مطلب : 5498روز قبل
طنز و سرگرمی
مي دوني فرق روز پدر با روز مادر چيه؟ روز مادر طلا فروشي ها شلوغه، روز پدر جوراب فروشي ها! ولي شباهتشون اينه كه پول هردو از جيب بابا مي ره!
پنج شنبه 17/8/1386 - 8:55
طنز و سرگرمی
امروز روز جهاني بلاياي طبيعي است روزت مبارك "بلا"
پنج شنبه 17/8/1386 - 8:52
طنز و سرگرمی
یه توپ دارم قلقلیه. موی سرم فرفریه. اس ام اس جدید نداشتم سرت کلاه گذاشتم
پنج شنبه 17/8/1386 - 8:45
طنز و سرگرمی
يه سوالي چند وقته بدجوري ذهنم رو به خودش مشغول كرده: مي خواستم ببينم اسم پدر پسر شجاع قبل از تولد پسر شجاع چي بوده؟
پنج شنبه 17/8/1386 - 8:41
محبت و عاطفه
تا گل هستند که خیلی با ارزشن: ۱-گل رز سرخ که مظهر عشقه ۲-گل شقایق که دلش مثل خونه ۳-گلی که داره این پیام را می خونه
پنج شنبه 17/8/1386 - 8:37
محبت و عاطفه
یه سکه رو بنداز بالا... اگر شیر اومد، دوستت دارم اگر خط اومد، شک نکن دوستت دارم
پنج شنبه 17/8/1386 - 8:36
محبت و عاطفه
می دونی فرق آسمون خدا با آسمون دلم چیه؟ آسمون خدا یه ماه داره با بی نهایت ستاره. ولی آسمون دلم یک ستاره داره که بی نهایت ماهه.
پنج شنبه 17/8/1386 - 8:27
محبت و عاطفه
بهشت و جهنم مردي در عالم رويا فرشته اي ديد که در يک دستش مشعل و در دست ديگرش سطل آبي گرفته بود و در جاده اي روشن و تاريک راه مي رفت. مرد جلو رفت و از فرشته پرسيد: اين مشعل و سطل آب را کجا مي بري؟ فرشته جواب داد: مي خواهم با اين مشعل بهشت را آتش بزنم و با اين سطل آب جهنم را خاموش کنم. آن وقت ببينم چه کسي واقعا خدا را دوست دارد!
پنج شنبه 17/8/1386 - 8:13
دانستنی های علمی
گنجشک و خدا روزها گذشت و گنجشك با خدا هيچ نگفت . فرشتگان سراغش را از خدا گرفتند :و خدا هر بار به فرشتگان اين گونه مي گفت مي آيد، من تنها گوشي هستم كه غصه هايش را مي شنود و يگانه قلبي ام كه دردهايش را در خود نگه مي دارد و سر انجام گنجشك روي شاخه اي از درخت دنيا نشست. فرشتگان چشم به لبهايش دوختند گنجشك هيچ نگفت و خدا لب به سخن گشود: " با من بگو از انچه سنگيني سينه توست." گنجشك گفت " لانه كوچكي داشتم ، ارامگاه خستگي هايم بود و سرپناه بي كسي ام . تو همان را هم از من گرفتي . اين توفان بي موقع چه بود ؟ چه مي خواستي از لانه محقرم كجاي دنيا را گرفته بود ؟ و سنگيني بغضي راه بر كلامش بست. سكوتي در عرش طنين انداز شد . فرشتگان همه سر به زير انداختند. خدا گفت " ماري در راه لانه ات بود . خواب بودي . باد را گفتم تا لانه ات را واژگون كند. انگاه تو از كمين مار پر گشودي . گنجشك خيره در خدايي خدا مانده بود. خدا گفت " و چه بسيار بلاها كه به واسطه محبتم از تو دور كردم و تو ندانسته به دشمني ام بر خاستي. اشك در ديدگان گنجشك نشسته بود . ناگاه چيزي در درونش فرو ريخت. هاي هاي گريه هايش ملكوت خدا را پر كرد.
پنج شنبه 17/8/1386 - 8:6
دانستنی های علمی
فرعون و ابلیس مي گويند ابليس، زماني نزد فرعون آمد در حاليكه فرعون خوشه اي انگور در دست داشت و مي خورد. ابليس به او گفت: آیا هيچكس مي تواند اين خوشه انگور را به مرواريد خوش آب و رنگ مبدل سازد؟ فرعون گفت: نه. ابليس با جادوگري و سحر، آن خوشه انگور را به دانه هاي مرواريد تبديل كرد. فرعون تعجب كرد و گفت: آفرين بر تو كه استاد و ماهري. ابليس سيلي اي بر گردن او زد و گفت: مرا با اين استادي به بندگي قبول نكردند، تو با اين حماقت چگونه دعوي خدايي مي كني؟
پنج شنبه 17/8/1386 - 8:2
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته