• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 116
تعداد نظرات : 297
زمان آخرین مطلب : 4118روز قبل
محبت و عاطفه

سلام آقای مهربونیها

چه خوش صید دلم کردی، بنازم چشم مستت را

که کس آهوی وحشی را از این خوشتر نمی گیرد

اللهم عجل لولیک الفرج

 

شنبه 2/9/1387 - 2:44
خواستگاری و نامزدی

مادری بود و دختر و پسری ،

پسرک از می محبت مست ،

دختر از دوری پدر مسلول ،

پدرش تازه رفته بود از دست

***

روزی آهسته با کنایه طبیب ،

گفت با مادر این نخواهد رست

سال دیگر که موسم پاییز ،

برگها را برد ، به خاک نشست

***

پسر این حال مگر دریافت ،

بنگر اینجا چه مایه رقت هست ،

صبح فردا دو دست کوچک طفل ،

برگها را به شاخه ها می بست .

پنج شنبه 30/8/1387 - 4:18
خواستگاری و نامزدی

هر لحظه گنج بزرگی است ؛گنجتان را مفت از دست ندهید.

ارزش یک سال را دانش آموزی که مردود شده می داند ؛

ارزش یک ماه را مادری که فرزند نارس به دنیا آورده می داند ؛

ارزش یک هفته را سر دبیر یک هفته نامه ؛

ارزش یک روز را کسی که عزیزی را از دست داده ؛

ارزش یک ساعت را عاشقی که انتظار معشوقش را می کشد ؛

ارز ش یک دقیقه را کسی که از قطار جا مانده ؛

ارزش یک ثانیه را کسی که از تصادفی مرگبار جان سالم به در برده است میداند ؛

زمان به خاطر هیچ کس منتظر نمی ماند.

سه شنبه 28/8/1387 - 4:40
شعر و قطعات ادبی

 

چشمه های خروشان تو را می شناسند

موج‌های پریشان تو را می‌شناسند

پرسش تشنگی را تو آبی، جوابی

 ریگ‌های بیابان تو را می‌شناسند

نام تو رخصت رویش است و طراوت

  زین سبب برگ و باران تو را می‌شناسند

هم تو گل‌های این باغ را می‌شناسی

 هم تمام شهیدان تو را می‌شناسند

از نشابور بر موجی از «لا» گذشتی

ای که امواج طوفان تو را می‌شناسند

بوی توحید مشروط بر بودن توست

ای که آیات قرآن تو را می‌شناسند

گرچه روی از همه خلق پوشیده داری

آی پیدای پنهان تو را می‌شناسند

اینک ای خوب، فصل غریبی سر آمد

 چون تمام غریبان تو را می‌شناسند

کاش من هم عبور تو را دیده بودم

  کوچه‌های خراسان تو را می‌شناسند

قیصر امین‌پور

يکشنبه 19/8/1387 - 4:31
شعر و قطعات ادبی

زائری بارانی ام آقا به دادم میرسی؟

بی پناهم، خسته ام، تنها، به دادم میرسی؟

گرچه آهو نیستم اما، پر از دلتنگیم

ضامن چشمان آهوها، بدادم میرسی؟

من دخیل التماسم را به چشمت بسته ام

هشتمین دردانه زهرا (س)، بدادم میرسی؟

يکشنبه 19/8/1387 - 3:58
دعا و زیارت

جرج جرداق در جایی از سخنانش درباره شخصیت علی (ع) می گوید:
"
اگر بخواهید آب یک حوض را متلاطم کنید، با دست خود می توانید،
اما اگر استخری بزرگ باشد ، نمی توان آن را با دست متلاطم کرد،
باید سنگی بزرگ به وسط استخر انداخت تا متلاطم گردد.
اگر دریاچه ای باشد، به واسط سنگ نمی شود آن را متلاطم کرد،
باید کوهی در آن بیفتد تا متلاطم شود.
در این عالم هر آبی قابل تلاطم است ، اما من اقیانوس پهناور و عظیمی می شناسم و آن اقیانوس وجود علی است که هیچ چیز نتوانست آن را متلاطم سازد،
به غیر از دو چیز: یکی آه مظلوم  و دیگری خوف خدا در دل شب"

يکشنبه 12/8/1387 - 6:9
دانستنی های علمی

آقا اجازه! خسته ام از این همه فریب،

از های و هوی مردم این شهر نا نجیب.

آقا اجازه! پنجره ها سنگ گشته اند،

دیوارهای سنگی از کوچه بی نصیب.

آقا اجازه! باز به من طعنه می زنند

عاشق ندیده های پر از نفرت رقیب.

« شیرین» ی وجود مرا « تلخ» می کنند

« فرهاد»های کینه پرست پر از فریب!

آقا اجازه! « گندم» و « حوا» بهانه بود،

« آدم» نمی شویم! بیا: ماجرای « سیب»!

باشد! سکوت می کنم اما خودت ببین..!

آقا اجازه! منتظرند اینهمه غریب ....

آقا اجازه! این دو سه خط را خودت بخوان!

قبل از هجوم سرزنش و حرف دیگران

آقا اجازه! پشت به من کرده قلبتان

دیگر نمی دهد به دلم روی خوش نشان!

قصدم گلایه نیست، اجازه! نه به خدا!

اصلا به این نوشته بگویید « داستان»

من خسته ام از آتش و از خاک، از زمین

از احتمال فاجعه، از آخرالزمان!

آقا اجازه! سنگ شدم، مانده در کویر

باران بیار و باز بباران از آسمان

- اهل بهشت یا که جهنم؟ خودت بگو!

- آقا اجازه! ما که نه در این و نه در آن!

« یک پای در جهنم و یک پای در بهشت»

یا زیر دستهای نجیب تو در امان!

آقا اجازه!............................

.......................................!

باشد! صبور می شوم اما تو لااقل

دستی برای من بده از دورها تکان

يکشنبه 12/8/1387 - 5:34
دانستنی های علمی

 ظریفی سن جوانکی را پرسید.جوانک پاسخ داد:20 سال دارم.ظریف گفت: اشتباه می کنی فرزند.بگو 20 سال را دیگر ندارم .

 **********

 سنگینی باری که خدا بر دوش ما می گذارد آنقدر زیاد نیست که کمرمان را خرد کند. آنقدر است که ما را برای دعا کردن به زانو در آورد .

 

سه شنبه 16/7/1387 - 2:4
خواستگاری و نامزدی

یک مسئله کوچک مانند یک ریگ است،

اگر این ریگ را خیلی نزدیک چشمان خود نگه دارید همۀ دید شما را به خود

اختصاص می دهد و چیز دیگری را نمی بینید.

اگر در فاصله ای معقول آن را نگاه دارید می توانید آنطور که هست آن را ببینید و اهمیت نسبی آن را درک کنید.

اگر این ریگ را جلوی پای خود بیندازید چیزی جز یک ریگ که در مسیر ابدیت

قرار دارد نخواهید دید.

يکشنبه 14/7/1387 - 3:43
دانستنی های علمی

 

اگر دشمن پیدا کردی بدون در رسیدن به هدفت موفق بودی

 

 اگه روزی تهدیدت کردن بدون در برابرت ناتوانند

 

 اگه روزی خیانت دیدی بدون قیمتت بالاست

 

اگر روزی ترکت کردند بدون با تو بودت لیاقت می خواد

 

يکشنبه 14/7/1387 - 3:24
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته