تبیان، دستیار زندگی

  برای تکان دادن خودتان از سرتان کمک بگیرید

        اما برای تکان دادن دیگران از قلبتان

از شکستن دو چیز بترس

یکی دلی که صادقانه دوستت داره

دومی دلی که صادقانه به یادته

نمیدانم پس از مرگم چه خواهد شد ؟

نمی خواهم بدانم کوز ه گر از خاک اندامم چه خواهد ساخت

ولی بسیار مشتاقم که از خاک گلویم سوتکی سازد

 گلویم سوتکی باشد به دست کودکی گستاخ و بازیگوش

 و او یک ریز و پی در پی دم گرم و چموشش را در گلویم سخت بفشارد

 و خواب خفتگان را آشفته تر سازد بدینسان بشکند دائم سکوت مرگبارم را

       زندگی دو نیمه است

نیمه اول به امید نیمه دوم می گذرد و نیمه دوم در حسرت نیمه اول

تا بیست ساله هستیم خیالهایی برای سی چهل سالگی می بافیم با خود

 می گوئیم که چند سال دیگر چنین و چنان می کنیم به حیثیت اجتماعی

 می رسیم بزرگ خانواده می شویم و هنگامی که به سن دلخواه می رسیم

 و نظری به گذشته می افکنیم افسوس می خوریم که ای وای

 چه سالهای دلپذیری را از دست داد ه ایم ماتا در سنین کم هستیم

 و خطا می کنیم بزرگترها می گویند:

عیب ندارد نمی فهمد بچه است یکزمان هم به سن وسالی می رسیم که

 وقتی خطای ما را می بینند به ما می گویند:دیگر از تو قبیح است

 خجالت دارد شرم کن روزی به ما میگویند کودک

 و در زمانی هم می گویند از تو گذشته است

        پس زمان جوانی کدام است ؟

      ما در چه سالی جوانیم؟

  در اینجاست که می گویند:فصل جوانی از وسط کتاب زندگانی افتاده است

       اگر برای رسیدن به آرزوهای خویش زور گویی پیشه کنیم

             پس از چندی کسانی را در برابرمان خواهیم دید

که دیگر زورمان  به آنها نمی رسد  

       هرگز به آرزوهای دیگران نخند کسانی که آرزو ندارند

چیز زیادی ندارند!!!!!!!!

الهی !

چراغ دل مریدانی !

وانس جان غریبانی !

سلام به همه دوستان تبیانی من بعد از یه مدت غیبت دوباره برگشتم

ای پرده سرایان که در این پرده سرایید

 از پرده برون شد دلم آخر بسرایید

*ملکا *

چون به تو نگریم، شاهیم و تاج بر سر !

 چون به خود نگریم ،خاکیم و از خاک بدتر!

عاشق آن نیست که عشق تکه کلامش باشد

عاشق آن است که وفا داری مرامش باشد