• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 349
تعداد نظرات : 97
زمان آخرین مطلب : 3735روز قبل
داستان و حکایت

دیر کرده بود. هیچ وقت برای نمازجماعت دیر نمی آمد. نگرانش شدند و رفتند دنبالش. توی کوچه باریکی پیدایش کردند. دیدند روی زمین نشسته، بچه ای را سوار کولش کرده و برایش نقش شتر را بازی می کند.

- از شما بعید است، نماز دیر شد.رو به بچه کرد و گفت: «شترت را با چند گردو عوض می کنی» و بچه چیزی گفت. گفت بروید گردو بیاورید و مرا بخرید. کودک می خندید، پیامبر هم.

پنج شنبه 11/6/1389 - 5:15
دانستنی های علمی



http://www.hamshahri.org/images/upload/news/pose/8808/kambises-4.jpg

کمبوجیه پسر بزرگ کوروش هخامنشی مردی شجاع و بی نهایت زیبا و قوی پنجه بود . پس از مرگ پدر به قصد آرام کردن غرب امپراتوری ایران که همواره دچار حمله یاغیان و شورشیان بود عازم مصر و آفریقا شد در سال ۵۲۱ (پیش از میلاد) گئومات مغ از اعتماد برادر کمبوجیه سوء استفاده نموده و بردیا را مسموم ساخته و او را از پای در آورد . در این زمان کمبوجیه مصر را فتح نموده و در سرحدات آفریقا (شمال تونس و لیبی امروزی) می تاخت . گئومات برخی از جنایت پیشگان را اجیر کرده و به جان رییش سفیدان و بزرگان ایران افتاده و آنها را با ترفندهای گوناگون از پای در می آورد . یکی از رییش سفیدان که به راز گئومات پی برده بود به پسر بزرگ خویش جریان را گفت و از او خواست خودش را به سپاه ایرانزمین برساند و توطئه گئومات را بر ملا سازد و از پسر خواست زود عازم این سفر طولانی شود و گفت حتما دیر یا زود گئومات به سراغ من هم خواهند آمد چون آنها به رسم یونانیان ، وجود بزرگان عشایر را تحمل نمی کنند تا بدین گونه همه مردم را به زیر یوغ خویش کشند . به قول اندیشمند کشورمان ارد بزرگ : نخستین گام بهره کشان کشورها ، ابتدا نابودی بزرگان و ریش سفیدان است و سپس تاراج دارایی آنها . پسر آن ریش سفید شب روز تاخت و اسبهای بسیاری در این سفر از پای در آمدند تا خودش را به صحرای خشک سینا رسانید در بین راه گرفتار یاغیان و دزدان شد و گریخت هر چند سه تیر زهرآگین بر دست و پشتش فرود آمد در سیاهی شب به پشت دروازه خاوری مصر رسیده بود با خون خود بر دروازه شهر نوشت (( بردیا کشته شده است )) کمبوجیه چون خبر مرگ برادر را شنید به سوی پایتخت تاخت بدبختانه در نزدیکی دمشق با مکر و سم دیو سیرتان از پای درآمد .
یونانیان به رهبری تاریخ نویسانی همچون هردوت بسیار کوشیدند کمبوجیه را نفی و بد جلوه دهند حتی به دروغ گفتند او با خواهر خویش ازدواج نموده و حتی او را کشته است بسیاری از دروغ های دیگر تا بدین گونه ایرانیان را از داشتن جوانی رشید و فرهمند تر از اسکندر محروم سازند . و شوربختانه هنوز هم بسیاری این تهمت ها را نقل قول می کنند همانند تهمت قتل سورنا به دست ارد اشکانی ، که اینها همه دروغ است و دلیل این تاریخ سازی های یونانیان و رومیها ، نابود کردن اسطوره های عزت و سربلندی تاریخ ایران است . اسکندر مقدونی در روزهای آخر عمر خویش می گوید : آرزو داشتم همچون کمبوجیه در جوانی جهانگشایی کنم اما سرزمینی که من فتح کردم یک ساتراپ (ایالت) کمبوجیه هم نشد .
یونانیان و رومیها از هر پادشاه ایرانی ضربه مهلک تری خورده اند برایش جنایت نویسی !های بیشتری کرده اند همانند کمبوجیه ، خشایارشاه ، ارد دوم و ...

پنج شنبه 11/6/1389 - 5:14
داستان و حکایت

http://www.persi.com/Galleries/1915_corontion/coronationsalatin/ch01.jpg

نادرشاه افشار
پس از بخشیدن دوباره تاج و تخت هند به "محمد شاه گورکانی" پادشاه هندوستان ، خواست یکی از دختران او را به همسری نصراﷲ میرزا دومین پسر خود درآورد . از سویی دیگر دستور تشکیل جلسه با شکوهی از اندیشمندان و خردمندان هند را در کاخ پادشاهی داد . محمد شاه گورکانی پس از دیدن آن همه از دانشمندان کشورش در کاخ اش به پادشاه ایرانزمین گفت تا کنون هیچ گاه این همه اندیشمند و خردمند در کاخ ما دیده نشده بود . نادرشاه خندید و به او گفت اگر گوشت به حرف خردمندانت بود ، من هم اکنون در حال جنگیدن با سپاه یاغی عثمانی بودم و مرا به هند چکار ؟ ...
نصراﷲ میرزا فرزند نادر به پدر گفت چه لزومی بود در روز مراسم ازدواج من این همه عالم اینجا بیاید و پدر دستی بر شانه اش گذاشت و گفت تو باید اینها را ببینی و بشناسی اینها بهترین دوستان تو هستند . ارد بزرگ اندیشمند کشورمان می گوید : (چه فریست زندگی را ، آنگاه که برآزندگان را نشناسی ؟ و در خود بپیچی ؟ ) .
گفته می شود پس از بازگشت سپاه پیروز ایران از هند ، محمدشاه گورکانی دستور داد بخشی از کاخ اش ، محل همیشگی درس و بحث اندیشمندان هندی باشد ...
پنج شنبه 11/6/1389 - 5:12
داستان و حکایت
ابوریحان بیرونی در خانه یکی از بزرگان نیشابور میهمان بود از هشتی ورودی خانه ، صدای او را می شنید که در حال نصیحت و اندرز است .
مردی به دوست ابوریحان می گفت هر روز نقشی بر دکان خود افزون کنم و گلدانی خوشبوتر از پیش در پیشگاهش بگذارم بلکه عشقم از آن گذرد و به زندگیم باز آید . و دوست ابوریحان او را نصیحت کرده که عمر کوتاست و عقل تعلل را درست نمی داند آن زن اگر تو را می خواست حتما پس از سالها باز می گشت پس یقین دان دل در گروی مردی دیگر دارد و تو باید به فکر آینده خویش باشی .
سه روز بعد ابوریحان داشت از دوستش خداحافظی می کرد که خبر آوردند همان کسی که نصیحتش نمودید بر بستر مرگ فتاده و سه روز است هیچ نخورده .
میزبان ابوریحان قصد لباس کرد برای دیدار آن مرد ، ابوریحان دستش را گرفت و گفت نفسی که سردی را بر گرمای امید می دمد مرگ را به بالینش فرستاده . میزبان سر خم نمود .
ابوریحان بدیدار آن مرد رفته و چنان گرمای امیدی به او بخشید که آن مرد دوباره آب نوشید . ارد بزرگ اندیشمند برجسته می گوید : هیچگاه امید کسی را نا امید نکن، شاید امید تنها دارایی او باشد .


http://kherad.parsweblog.com/files/2009/11/8ictub13.jpg


می گویند : چند روز دیگر هم ابوریحان در نیشابور بماند و روزی که آن شهر را ترک می کرد آن مرد با همسر بازگشته خویش ، او را اشک ریزان بدرقه می کردند .
پنج شنبه 11/6/1389 - 5:1
داستان و حکایت
روزى پیامبر اكرم صلى ‏الله ‏علیه ‏و آله از راهى عبور مى ‏كرد. در راه شیطان را دید كه خیلى ضعیف و لاغر شده است. از او پرسید: چرا به این روز افتاده ‏اى؟ گفت: یا رسول ‏الله از دست امت تو رنج مى ‏برم و در زحمت‏ بسیار هستم . پیامبر فرمودند: مگر امت من با تو چه كرده ‏اند ؟ گفت: یا رسول ‏الله، امت ‏شما شش خصلت دارند كه من طاقت دیدن و تحمل این خصایص را ندارم .اول این كه هر وقت ‏به هم مى‏ رسند سلام مى ‏كنند. دوم این كه با هم مصافحه - دست دادن- مى ‏كنند. سوم آن كه ، هر كارى را كه مى‏ خواهند انجام دهند «ان‏ شاء الله» مى ‏گویند ، چهارم از این خصلت ها آن است كه استغفار از گناهان مى ‏كنند ، پنجم این كه تا نام شما را مى‏ شنوند صلوات مى‏ فرستند و ششم آن كه ابتداى هر كارى « بسم الله الرحمن الرحیم‏» مى‏ گویند.
پنج شنبه 11/6/1389 - 4:59
دانستنی های علمی

بسم الله الرحمن الرحیم

 

روزى ابـراهـیـم از بـازارهـاى بـصـره عـبور مى كرد. مردم اطرافش را گرفته و گفتند: ابراهیم ! خداوند در قرآن مجید فرموده :
ادعونى استجب لكم (مرا بخوانید جواب شما را مى دهم)
مـا او را مـى خـوانـیم ولى دعاى ما مستجاب نمى شود. ابراهیم گفت : علتش ‍ آنست كه دلهاى شـمـا به واسطه ده چیز مرده است .( دعایتان صفایى ندارد و دلها پاك و بى آلایش نیست ) پـرسـیـدند آن ده امر چیست ؟ گفت : اول آن كه خدا را شناختید ولى حقش را ادا ننمودید. دوم - قرآن را تلاوت كردید ولى به آن عمل نكردید. سوم - ادعاى محبت با پیامبر (ص ) نمودید ولى بـا اولادش دشـمـنـى كـردیـد. چـهـارم - ادعـا كـردیـد بـا شیطان عداوت داریم ولى در عمل با او موافقت نمودید.
پـنـجـم - مـى گـویـیـد به بهشت علاقمندیم اما براى وارد شدن در بهشت كارى انجام نمى دهـید. ششم - گفتم از آتش جهنم مى ترسیم ولى بدنهاى خود را در آن افكندید. هفتم - به عـیـب گـویـى مـردم مـشـغـول شـدیـد و از عـیـوب خـود غافل ماندید. هشتم - گفتید دنیا را دوست نداریم و ادعاى بغض آن را نمودید ولى با حرص جـمـعـش مـى كنید. نهم - اقرار به مرگ دارید ولى خویشتن را براى آن مهیا نمى كنید. دهم - مردگان را دفن نمودید. اما از آنها عبرت و پند نگرفتید.
این علل ده گانه كه باعث مستجاب نشدن دعاى شما مى شود
پنج شنبه 11/6/1389 - 4:55
فلسفه و عرفان

حضرت آیت الله جوادی آملی حفظه الله در درس تفسیر2/11/78 درمسجد اعظم قم فرمودند: درنجف اشرف رسم بود که طلاب علوم دینی درعصرهای پنج شنبه به وادی السلام برای زیارت علماء واولیاء ومؤمنین می رفتند. سیدنا الاستاد علامه طباطبائی فرمودند: درنجف شخصی بود که مشهورشده بود اهل معرفت است وچشمش به باطن این عالم بازاست. ایشان روزپنج شنبه رفته بود به وادی السلام ودرحال بازگشت بود. عده ای ازعلماء درراه بازگشت ازایشان سؤال کردند که شما دروادی السلام چه دیدید؟ ایشان گفت: یک فاتحه خواندم وبازگشتم. آن عده چون ازحالات او باخبر بودند اصرار کردند که شما چه دیدید؟ {درشهرهای شلوغ معمولا درقبرستان ها  چندقبر آماده برای فوت شدگان وجود دارد}این شخص می گوید من رفتم سراغ این قبرها وازبعضی ازاین قبرهایی که شنی بود وفروکش کرده بود سؤال کردم: اینها(اشاره به آن عده علماء) به ما می گویند این قبورماروعقرب دارند ومرده را آزار واذیت می کنند. آیا این سخن راست است؟ قبرها جواب دادند: ما ماروعقرب نداریم، هرکس باخود چیزی بیاورد باآن محشور خواهد شد. (1)

____________________________

(1)- ناگفته های عارفان صفحه ی 197
پنج شنبه 11/6/1389 - 4:53
شعر و قطعات ادبی

از: پدری که عمر خود را پشت سر گذاشته است ...

به: فرزندی که در گرو گذشت زمان است ...

... پسرم چشم دلت را به فجایع این دنیا بگشاى. و آن را از حمله روزگار و هجوم سختی ها و از دگرگونى روزگار و گردش شب و روز بترسان. اخبار گذشتگان را بر او عرضه دار و از آنچه به پیشینیان تو رسیده است، آگاهش ساز. بر خانه ها و آثارشان بگذر و در آنچه از آنها باقی مانده است سیر و گردش نما. آنگاه به کارهایی گذشتگان انجام دادند، بنگر و در چیزهایی که از آن دل کندند و رفتند و اینکه در کجا فرود آمدند بیندیش. پس در این صورت خواهى دید كه از جمع دوستان بریدهاند و به دیار غربت رخت كشیده اند و تو نیز، یكى از آنها خواهى بود، پس کار خویش را اصلاح کن و آخرتت را به دنیایت مفروش...

پسرم نفس خود را میزان میان خود و دیگران قرار ده، پس آنچه را كه براى خود دوست دارى براى دیگران نیز دوست بدار، و آنچه را كه براى خود نمی پسندى، براى دیگران مپسند. به دیگران ستم روا مدار، آنگونه كه دوست ندارى به تو ستم شود. نیكوكار باش، آنگونه كه دوست دارى به تو نیكى كنند، و آنچه را كه براى دیگران زشت می دارى براى خود نیز زشت بشمار...  آنچه را دوست ندارى به تو نسبت دهند، در باره دیگران مگو. بدان كه خود بزرگ بینى و غرور، مخالف راستى، و آفت عقل است ...

پسرم همانا من به تحقیق تو را از دنیا و حالت ها و نابودی و دگرگون شدن و انتقال آن از حالی به حالی دیگر آگاه ساختم، همچنین از آخرت و آنچه در آن برای اهلش آماده گشته به تو خبر دادم و درباره هر دو (یعنی دنیا و آخرت) مثَلهایی برای تو زدم تا از آن مثل ها عبرت بگیری و آنها را راهنمای خود قرار دهی. همانا مثل آن كس كه دنیا را آن گونه که هست بشناسد، مانند گروهی مسافر است كه در سر منزلى بى آب و علف و دشوار اقامت دارند و قصد كوچ كردن به سرزمینى پر نعمت و سرایی پر آب و گیاه را دارند. پس مشكلات راه را تحمّل می كنند، و جدایى دوستان را می پذیرند، و سختى سفر، و ناگوارى غذا را با جان و دل قبول می كنند؛ تا به سرایی وسیع، و منزلگاهی أمن، با آرامش قدم بگذارند و از تمام سختىþهاى طول سفر احساس ناراحتى ندارند و هزینه هاى مصرف شده را بی مورد نمی دانند و زیان به شمار نمی آورند. و هیچ چیز براى آنان دوست داشتنى نیست جز آن كه به منزل أمن، و محل آرامش برسند.

امّا مثل آن کس که فریب دنیا را بخورد همانند گروهى است كه می خواهند از جایگاهى پر از نعمت به سرزمین خشك و بى آب و علف كوچ كنند. پس در نظر آنان چیزى ناراحت كننده تر از این نیست كه از جایگاه خود جدا گردند و ناگهان عازم محلی که به آن خواهند رسید و به آن منتقل خواهند شد، بشوند.

... پسرم تو شكار مرگى هستى كه فرار كننده از آن نجاتى ندارد، و این شکارچی هر كه را بجوید به آن می پرسد، و سرانجام او را می گیرد. پس، از مرگ بترس! نكند زمانى سراغ تو را گیرد كه در حال گناه یا در انتظار توبه كردن باشى و مرگ مهلت ندهد و بین تو و توبه فاصله اندازد، كه در این حال خود را به هلاکت انداخته ای.

پسرم فراوان به یاد مرگ و به یاد آنچه كه به سوى آن مىþروى و پس از مرگ در آن قرار مىþگیرى باش. تا زمان ملاقات با مرگ از هر نظر آماده باش، نیروى خود را افزون، و كمر همّت را بسته نگهدار كه ناگهان نیاید و تو را مغلوب سازد. مبادا دلبستگى فراوان دنیا پرستان، و تهاجم حریصانه آنان به دنیا، تو را فریب دهد؛ چرا كه خداوند تو را از وضعیت دنیا آگاه كرده، و خود دنیا نیز از وضع خود تو را با خبر ساخته، و بدی های خود را برای تو آشکار نموده است...

دین و دنیایت را به خدا می سپارم، و بهترین خواسته الهى را در آینده و هم اكنون، در دنیا و آخرت، براى تو می خواهم، والسلام.

این است فرازهایی از دل نوشته های پدر و پیشوایی مهربان و آگاه به فرزندش امام حسن (علیه السلام)، که گویا در فراسوی سالیانی دراز ضمیر آزادگان و حق جویان را به تفکر و تأمل وا می دارد.

 

پنج شنبه 11/6/1389 - 4:51
داستان و حکایت

 

رسول خدا(ص ) فرمود: موسى (ع ) در مكانى نشسته بود، ناگاه شیطان كه كلاه دراز و رنگارنگى بر سر داشت ، نزد موسى (ع ) آمد و (به عنوان احترام موسى ) كلاهش را از سرش برداشت و در برابر موسى (ع ) ایستاد و سلام كرد، و بین آن دو چنین گفتگو شد:

موسى : تو كیستى ؟

ابلیس : من شیطان هستم .

موسى : ابلیس تو هستى ، خدا تو را دربدر و آواره كند؟

ابلیس : من نزد تو آمده ام تا به خاطر مقامى كه در پیشگاه خدا دارى به تو سلام كنم .

موسى : این كلاه چیست كه بر سر دارى ؟

ابلیس : با (رنگها و زرق و برق ) این كلاه دل مردم را مى ربایم .

موسى : به من از گناهى خبر بده كه هر گاه انسان مرتكب آن گردد، تو بر او مسلط گردى .

ابلیس گفت : اذا اعجبة نفسه ، و استكثر عمله و صغر فى عینه ذنبه .

 در سه مورد بر انسان مسلط مى شوم : 1 هنگامى كه او از خود راضى شود (و اعمال خود را بپسندد و خودبین باشد؛ 2 هنگامى كه او عملش را زیاد تصور كند؛ 3 هنگامى كه او گناهش را كوچك بشمرد.

 

منبع:داستان دوستان جلد 4

 

پنج شنبه 11/6/1389 - 4:40
رمضان

«« آنچه مخصوص شب بیست و سوم است »»


الف ـ تأكید بر غسل

به نقل از برید بن معاویه : « دیدم امام صادق علیه السلام در شب بیست و سوم از ماه رمضان غسل كرد: یك بار در اوّل شب ، یك بار هم در آخر آن .» (1)


ب ـ تأكید بر شب زنده دارى

1- امام على علیه السلام:

« پیامبر خدا در دهه آخر ماه رمضان ، بستر خود را جمع مى كرد و كمرش را مى بست و شب بیست و سوم ، خانواده خود را بیدار مى كرد

و در آن شب ، به صورت خفتگان ، آب مى پاشید ». (2)

2- دعائم الإسلام: فاطمه علیهاالسلام نمى گذاشت كه كسى از خانواده اش در آن شب (شب بیست و سوم) بخوابد و [ خواب] آنان را با كم خوردن درمان مى كرد و از روز براى آن شب ، آماده مى شد و مى فرمود: «محروم ، كسى است كه از خیر آن بى بهره بماند». (3)


3- الإقبال ـ به نقل از جمیل و هشام و حفص ـ :

« امام صادق علیه السلام به سختى بیمار شد. چون شب بیست و سوم فرا رسید ، به غلامان خود دستور داد او را به مسجد بردند و آن شب را در مسجد بود.» (4)

ج ـ تأكید بر صد ركعت نماز

1- امام باقر علیه السلام: « هر كس شب بیست و سوم ماه رمضان را زنده بدارد و در آن صد ركعت نماز بخواند ، خداوندْ در زندگى اوگشایش مى دهد و كار دشمنان او را خود بر عهده مى گیرد و او را از غرق شدن ، زیر آوار ماندن ، سرقت ، و از شرّ دنیا مصون مى دارد و وحشت نكیر و منكر را از او بر مى دارد ، و او در حالى از گور خویش بیرون مى آید كه نورش بر اهل رستاخیز مى تابد ، و نامه عملش را به دست راستش مى دهند و رهایى از آتش و عبور بر صراط و ایمنى از عذاب را براى او مى نویسند و بدون حساب وارد بهشت مى شود و در بهشت ، از همنشینان پیامبران و صدّیقان و شهیدان و صالحان قرار داده مى شود و آنان چه نیكو همنشینانى اند! (5)

2- امام صادق علیه السلام: « مستحب است در آن شب صد ركعت نماز خوانده شود ، در هر ركعت: یك بار «حمد» و ده بار سوره «قل هو اللّه أحد».
(6)

د ـ تأكید بر زیارت امام حسین علیه السلام

1- امام رضا علیه السلام:

كسى كه در ماه رمضان ، امام حسین علیه السلام را زیارت مى كند ، مواظب باشد كه نزد قبر آن امام بودن را در شب جُهَنى از دست ندهد ،و آن ، شب بیست و سوم است؛ شبى كه امید است شب قدر باشد. (7)

2- امام جواد علیه السلام: « هر كس در شب بیست و سوم ماه رمضان ، امام حسین علیه السلام را زیارت كند ـ همان شبى كه امید است شب قدر باشدو در آن شب ، هر كار حكمت آمیزى فیصله مى یابد ـ روح هاى بیست و چهار هزار فرشته و پیامبر با او مصافحه مى كنند ، كه همگى از خداوندْ اذن مى گیرندكه آن شب ، حسین علیه السلام را زیارت كنند. » (8)

ه ـخواندن سوره هاى عنكبوت ، روم و دُخان

امام صادق علیه السلام ـ خطاب به ابو بصیر ـ :

« هر كس دو سوره عنكبوت و روم را در ماه رمضان ، در شب بیست و سوم بخواند ، به خدا قسم ـ اى ابو محمّد ـ او از اهل بهشت است و هرگز در این سخن استثنا نمى كنم و نمى ترسم كه خداوند ، در این سوگند گناهى بر من بنویسد.

این دو سوره نزد خداوند ، جایگاهى والا دارند.» (9)


الإقبال: و از اعمال افزون در شب بیست و سوم ، خواندن سوره دُخان در آن شب و در هر شب است... .(10)

و ـ خواندن هزار بار سوره قدر

سیّد ابن طاووس ـ در الإقبال ـ :از قرائت قرآن در این شب [ قرائتِ] هزار بار سوره «إنّا أنزلناه» است. روایتى براى این ، در شب اوّل ، به صورت كلّى (براى همه ماه) گذشت. اختصاص خواندن این سوره در این شب نیز با سندهاى چندى از امام صادق علیه السلام براى ما روایت شده است ،
كه فرمود: «اگر كسى در شب بیست و سوم ماه رمضان ، هزار بار سوره إنّا أنزلناه بخواند ، صبح خواهد كرد ، در حالى كه یقین او ، با اعتراف به آنچه مخصوص ماست ، استوار خواهد بود و این نیست ، مگر به سبب آنچه در خواب خود مى بیند». (11)

ز ـ دعا براى امام زمان علیه السلام

مصباح المتهجّد ـ به نقل از محمّد بن عیسى ، با سدر شب بیست و سوم ماه رمضان ، این دعا در حال سجود ، ایستاده ، نشسته و در هر حال و در همه ماه و هر گونه و هر وقت از روزگارت كه ممكن شود ، مكرّر خوانده مى شود. پس از ستایش خداى متعال و درود بر پیامبر ، محمّد صلى الله علیه و آله ، مى گویى :


«خداوندا! در این ساعت و در هر ساعت ، براى ولىّ خود ، ... پسر ... (حجة بن الحسن ع) ، سرپرست و نگهبان و پیشوا و یاور و راهنما و چشم باش ،تا آن كه او را در زمین خود ، با اطاعت و رغبت مردم ساكن سازى و وى را در آن به مدّت طولانى بهره مند گردانى!».
(12)

»» فضیلت و آداب روز قدر ««


الإقبال ـ به نقل از هشام بن حكم ، از امام صادق : روزِ شب قدر ، مثل شب قدر است. (13)

امام صادق علیه السلام:شب قدر ، در هر سال ، هست و روز شب قدر ، مثل شب قدر است. (14)

امام صادق علیه السلام: صبح روز شب قدر ، مثل شب قدر است. پس ، عمل و تلاش كن . (15)


التماس دعا

پنج شنبه 11/6/1389 - 4:38
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته