• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 201
تعداد نظرات : 716
زمان آخرین مطلب : 4985روز قبل
محبت و عاطفه

هرچه گویم عشق را شرح و بیان

چون به عشق آیم خجل باشم از آن

گرچه تفسیر زبان روشنگرست

لیک عشق بی‌زبان روشنترست

چون قلم اندر نوشتن می‌شتافت

چون به عشق آمد قلم بر خود شکافت

عقل در شرحش چو خر در گل بخفت

شرح عشق و عاشقی هم عشق گفت

شنبه 19/5/1387 - 22:56
محبت و عاطفه

بر قرار باشی و سبز ، گل من تازه بمون

نفسام پیش کش تو ، جای من زنده بمون

باغ دل بی تو خزون ، موندنی باش مهربون

تو که از خوده منی ، منو از خودت بدون

غزل و قافیه بی تو ، همه رنگ انتظاره

این همه شعر و بهانه ، همه بی عطر و بهاره

موندنی باشی همیشه ، لب پاییز رو نبوسی

نشه پرپر شی عزیزم ، مهربون گلم نپوسی

چهارشنبه 16/5/1387 - 7:10
محبت و عاطفه

ای پرنده ی مهاجر سفرت سلامت اما!

به کجا میری عزیزم ؟ قفسه تموم دنیا!

روی شاخه های دوری ، چه خوشی داره صبوری؟

وقتی خورشیدی نباشه ، تا همیشه سوت و کوری!

میگذره روزای عمرت توی جاده های خلوت

تا بخوای برگردی خونه ، گم میشی تو باغ غربت!

واسه ما فرقی نداره ! هرجا باشیم شب نشینیم

دلخوشیم به اینکه شاید سحر رو یه روز ببینینم

آخرش یه روزی هجرت دره خونتو می کوبه!

تازه اون لحظه می فهمی همه آسمون غروبه!

****************************************

من که میدانم شبی عمرم به پایان میرسد...پس چرا عاشق نباشم

سه شنبه 15/5/1387 - 0:0
محبت و عاطفه

دنبال اشتباههای خودت نگرد همشون از خودت تو هستند:

لای برگای کتابا دنبال خودت نگرد !
تو غبارا تو سرابا دنبال خودت نگرد !
گم نکن خودت رو تو دنیای تردید و دروغ !
زیر آوار نقاب ها دنبال خودت نگرد !
باورش کن من تازه رو ! خودِ خودِ توئه !
اون غریبه که عذاب لحظه هات شده توئه !
صورتت برات نقابه ! خودتُ نشون بده !
اون که تن میده به هر نقابی که مُده توئه !
گاهی وقتا آینه هم دروغ میگه

گاهی وقتا صورتت مال تو نیست
گاهی حتی توی آینه خودتُ
اشتباه می گیری با یکی دیگه
اگه تو آتشفشون داری ، بیا !
اگه دست تو دست این حادثه میذاری ، بیا !
خودِ تو زنده شده تو دل تو ! رفیق!
اگه خواباتُ شکستی ، اگه بیداری ، بیا !

يکشنبه 13/5/1387 - 20:36
محبت و عاطفه

واسه پر کشیدن من خواستی آسمون نباشی
حالا پر پر می زنم تا همیشه آسوده باشی
دیگه نه غروب پائیز رو تن لخت خیابون
نه به یاد تو نشستن زیر قطره های بارون

واسه من فرقی نداره وقتی آخرش همینه
وقتی دلتنگی این خاک توی لحظه هام می شینه
تو میری شاید که فردا رنگ بهتری بیاره
ابره دلگیر گذشته آخرش یه روز بباره

ولی من می مونم اینجا با دلی که دیگه تنگه
می دونم هر جا که باشم آسمون همین یه رنگه

شنبه 12/5/1387 - 16:37
دانستنی های علمی

یه آمار جالب

درست یا غلطش رو نمیدونم چون خودمم شنیدم

طی بررسی انجام شده در ژاپن کارمندان دولت از هر 8 ساعت کار مفید 45 دقیقه وقت رو هدر میدن و بازیگوشی میکنن

طی همون بررسی در ایران کارمندان دولت از هر 8 ساعت کار مفید روزانه تنها 2:45 دقیقه کار میکنند و الباقی رو...

تازه میخواهیم با این روش جهان اولم باشیم!

پنج شنبه 10/5/1387 - 14:53
محبت و عاطفه

تو بارون رسیدی با چشمای خیست
با دستای گرمه ستاره نویست
تو بارون رسیدی ، ترانه رها شد
شب کهنه کوچید ، جهان مال ما شد

من از تو شکفتم ، من از تو رسیدم
یه دنیای تازه تو چشم تو دیدم
تو بارون که رفتی شبم زیر و رو شد
یه بغض شکسته رفیق گلو شد

تو بارون که رفتی دل باغچه پژمرد
تمام وجودم توی آینه خط خورد
هنوز وقتی بارون تو کوچه می باره
دلم غصه داره  دلم بی قراره

نه شب عاشقانه س ، نه رویا قشنگه
دلم بی تو خونه دلم بی تو تنگه
یه فانوس مرده تو برق چشامه
بدون تو حسرت همیشه باهامه

یه شب زیر بارون که چشمم به راهه
می بینم که کوچه پر نوره ماهه
تو ماه منی که تو بارون رسیدی
امیدی منی تو شب نا امیدی

سه شنبه 8/5/1387 - 10:49
فلسفه و عرفان

همه انسانها در وجودشا تشویشاتی دارند.همیشه به فکر این هستن که آنها را با پول ،کار ، ازدواج ، ماشین و... برطرف سازند . ولی حیفکه غافلند:!

در وجود انسان فقط کمبود یک چیز احساس میشود(خدا پرستی)

نمیدانند تمامی نیاز های انسان روحیست و روح هم فقط به دنبای یکچیز است(کمال مطلق که خداست)

دوشنبه 7/5/1387 - 10:29
محبت و عاطفه

خط می کشم رو دیوار همیشه روزی یک بار
تو هم شبیه من باش حسابت رو نگه دار
ببین که چند تا قرنه تن به اسیری دادی
دنیات شده شبیه سلول انفرادی

زنجیر شغل وامی زنجیر قسط خونه
مدیر هر اداره ، رییس یه زندونه
تا چش رو هم میذاری می بینی عمر تموم شد
بین چهارتا دیوار وجود تو حروم شد

چوب خط این اسیری دیوارات پوشونده
همین روزا می بینی که فرصتی نمونده
قانون دنیا حکمی به جز ابد نداره
نذار که حبست کنن پشت میز اداره

بذار همه بدونن که خسته ایی و شاکی
لعنت به دفترچه ی قسط حساب بانکی
بیرون بیا خودت باش تو آدمی نه برده
همیشه باخته هرکس شکایتی نکرده

عاشق زندگی باش زندگی شغل و پول نیست
تو امتحان بودن برده بودن قبول نیست

جمعه 4/5/1387 - 23:7
محبت و عاطفه

تمام بغض قناری ها صداتو ترسونده

اجاق کینه ی پاییزی گُلاتو سوزونده
تو اون ستاره ی خاموشی که خواب تو رو بُرده

پیام سرخ شقایق ها تو قلب تو مرده
چشات مثل شب بارونی، دلت پر از غم پنهونی، مثل پرنده ی زندونی ،بخون به ناله ی دل
مثال تیغ گُل زردم، یه شعر خسته ی پُر دردم، ببین که قایق امیدم نشسته بی تو به گِل

نگات به سوی کدوم ستارَست که قلبی پارَست 
من وتو چله نشین این شب پُر اندوهیم

من و تو سایه ی غمگین غروب رو کوهیم
چراغ
سفره ی ما دیگر نشانی از نان نیست

به خاک غم زده ی شهرم نمیزه باران نیست

چهارشنبه 2/5/1387 - 23:56
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته